شعر، داستان، متن های ادبی و نقیضه پردازی و......
مقصد؟
همش مسیره، زندگی نکنی باختی!
روزتون بخیر، زندگیتون به کام 🌱🌸
"خاطرات"
ترانه سرا : #تورجنگهبان
با صدای :
#کورسسرهنگزاده
#آهنگ
#حبیباللهبدیعی
روزگاری ای آشنای من همزبان من بودی، شب همه شب
دلفریب من دلربای من مهربان من بودی، شب همه شب
گذشتهها رفت و دگر نمیآید
کو آن یاریها، مهر و دلداریها، که جانم بیاساید
گذشتهها رفت و دگر نمیآید
زین پس زاریها، شبها بیداریها، غمی بر دل افزاید
مستی و بی خبری به کجا به کجا شُد
بی خبر از تو کنون دل خسته چرا شُد
زان همه بگذشت دل ما،
خاطرهایی مانده به جا
🪷🪷
تو رفته بودی
و در غیاب تو
دیگر نمیتوانستم
هیچ معنای تازهای
به کلمات اضافه کنم
اعوز آتای؛ فارسیِ سیامک تقیزاده
🪷🪷
وقتی هدایت افسانهی آفرینش را به من هدیه میداد خواهش کردم طبق معمول روی صفحهی اول آن چیزی بنویسد و امضا بکند. او نوشت:
"هر کس قلم دارد بگذارند لای کفنش"
غمگین شدم، اعتراض کردم: ولیکن چیز دیگر بنویسید. او هم همین جملهی مرا اضافه کرد!
#مصطفیفرزانه
کتاب: آشنایی با صادق هدایت
دست خط هدایت
امروز ١٩ فروردین، سالروز مرگ خودخواستهی #صادقهدایت است.
🪷🪷
منظرهٔ ویرانی آدمها غمانگیزترین منظرهٔ دنیاست.
#رضاقاسمی
همنوایی شبانهٔ ارکستر چوبها.
🪷🪷
چشم فروبسته اگر وا کنی
در تو بود هرچه تمنا کنی
عافیت از غیر نصیب تو نیست
غیر تو ای خسته طبیب تو نیست
از تو بود راحت بیمار تو
نیست به غیر از تو پرستار تو
همدم خود شو که حبیب خودی
چارهٔ خود کن که طبیب خودی
غیر که غافل ز دل زار توست
بیخبر از مصلحت کار توست
بر حذر از مصلحتاندیش باش
مصلحتاندیش دل خویش باش
چشم بصیرت نگشایی چرا؟
بیخبر از خویش چرایی؟ چرا؟
صید که درمانده ز هرسو شدهست
غفلت او دام ره او شدهست
تا ره غفلت سپرد پای تو
دام بود جای تو ای وای تو
خواجهٔ مقبل که ز خود غافلی
خواجه نهای بندهٔ نامقبلی
از ره غفلت به گدایی رسی
ور به خود آیی به خدایی رسی
پیر تهی کیسهٔ بیخانهای
داشت مکان در دل ویرانهای
روز به دریوزگی از بخت شوم
شام به ویرانه درون همچو بوم
گنج زری بود در آن خاکدان
چون پری از دیدهٔ مردم نهان
پای گدا بر سر آن گنج بود
لیک ز غفلت به غم و رنج بود
گنجصفت خانه به ویرانه داشت
غافل از آن گنج که در خانه داشت
عاقبت از فاقه و اندوه و رنج
مرد گدا مرد و نهان ماند گنج
ای شده نالان ز غم و رنج خویش
چند نداری خبر از گنج خویش؟
گنج تو باشد دل آگاه تو
گوهر تو اشک سحرگاه تو
مایهٔ امید مدان غیر را
کعبهٔ حاجات مخوان دیر را
غیر ز دلخواه تو آگاه نیست
زآن که دلی را به دلی راه نیست
خواهش مرهم ز دل ریش کن
هرچه طلب میکنی از خویش کن
رهی معیری
قدرت با انسانهای ساکت است، کسانی که فقط زندگی میکنند و عشق میورزند و سپس شخصیت فردی خود را کنار میزنند. آنها هرگز نمیگویند "من" یا "مال من"؛ آنها فقط در وسیله بودن سعادتمند هستند.
سوامی ویوکاناندا
کاش میشد آدم تو فراموشی و بیهوشی بمیره. کاشکی اصلاً آدم نمیدونس که مرگی هم وجود داره. برای ما بدبختی از این سیاهتر نیس که میدونیم میمیریم. فکر این مرگ یک عمر مثه موریونه تو مغز سرمون وول میزنه. وختی فکر میکنم ساعت مرگم چه جوریه و چه حالتی پیدا میکنم، رگای دسّام کِش میاد و میخواد دلم وایسه. شاید این تنها وختیه که دلم برای خودم میسوزه و میخوام خودم تو عزای خودم گریه کنم.
صادق چوبک (۱۳۵۲). سنگ صبور. چاپ دوم. تهران: جاویدان. صفحات ۱۳۰-۱۳۱.
🪷🪷
«خیلی مهم است زندگیات را با افرادی بگذرانی که نه تنها خوبی تو را میبینند، بلکه تو را به آدم بهتری تبدیل میکنند.»
از عشق گفتن؛ ناتاشا لان
🪷🪷
«آدم هرگز نمیتواند از همان اول چنین مرگهایی را باور کند، مرگ عزیزترین کسان را. تنها راهی که میماند نپذیرفتن و نفی واقعیت است، از بس حقیقتی که از این واقعیت سرچشمه میگیرد ناگوار است و غیرانسانی.»
یادداشتهای چاپ نشده؛ ۲۴ بهمن ۱۳۵۸.
سوگ مادر؛ شاهرخ مسکوب، به کوشش حسن کامشاد.
🪷🪷
«به افروختن، شعله زدن، تپیدن و پناه بُردن به یکدیگر محتاجیم و این مقصود تنها با پیوند وجودمان حاصل نمیشود، باید با شعله روح و دل یکدیگر گُر بگیریم. باید روحمان باهم درآمیزد.»
مرتضی کیوان
🪷🪷
همیشه آنکه میرود کمی از ما را
با خویش میبرد.
یدالله رؤیایی
🪷🪷
«به یاد آوردن هم بازشناسیِ گذشته است و هم دوباره از دست دادن آنچه دیگر تکرار نخواهد شد.»
نقشهایی به یاد؛ احمد اخوت
ژرفنگری- رولان بارت
🪷🪷
با کمترین عمر و کمترین مجال برای شعر گفتن، بیشترین توفیق ممکن را در زبان فارسی پروین از آن خویش کرده است. از این بابت هیچ کدام از بزرگان قرن حاضر و حتّی قرون گذشتۀ بعد از حافظ، به پای او نمیرسند.
پروین عضو خانوادهای از خانوادههای شعر فارسی است که در آن، خِرَد و اخلاق و شرفِ انسانی، اساس ارزشها را تشکیل میدهد؛ خانوادۀ فردوسی، ناصر خسرو، سعدی و نظامی. هروقت جامعۀ ایرانی بیمار شود، از قلمرو نفوذ این خانواده خود را برکنار میدارد و هرگاه که روی در ساختن و رشد فرهنگی داشته باشد خود را به پناه این خانوادۀ هنری میرساند. پدر این خانواده فردوسی است و فرزندان رشیدش عبارتند از ناصرخسرو، نظامی، سعدی و ابن یمین و بهار و دختر جوانشان پروین اعتصامی.
این خانوادۀ شعری با یک خانوادۀ بزرگ دیگر، رقابت و در عین حال، خویشاوندی دارد؛ خانوادۀ سنایی و عطار و مولوی. فرهنگ ایران تعالی و رشد خلّاقیّتِ خویش را در پرتو رقابت این دو خانواده به دست آورده است. معیار سلامت جامعۀ ما را، در طول تاریخ، باید از رهگذر نزدیکی و دوری به این دو خانواده جُست. وقتی هنر و خلاقیت ما از این دو خانواده یا یکی از این دو خانواده دور شده باشد، آثار بیماری روحی و انحطاط در آن آشکار است. (شعر عصر تیموری و صفوی و قاجاری). در مشروطیت نشانۀ بهبود جامعۀ فرهنگی، نزدیکی مجدّد به این دو خانواده، به ویژه خانوادۀ اوّل است، و نشانۀ آشکار بیماری بخش عظیمی از خلّاقیت شعری عصر ما، دوری از این دو خانواده به ویژه خانوادۀ اول است.
ما این بیماری و دورافتادگی را در اثر تقلید کورکورانه از نظریههای نقد فرنگی داریم و تا به علاج فلسفی آن برنخیزیم، این بیماری مهلک، روز به روز بدنۀ خلاقیتِ فرهنگی ما را نزارتر میکند.
منبع:
با چراغ و آینه، دکتر محمدرضا #شفیعی_کدکنی، انتشارات سخن، ص:459 و 462 و 463
#سالگرد
#پرویناعتصامی
🪷🪷
🔥فولدری پراز فیلمهای آموزشی، مقاله و ابزارهای مورد نیاز.
✅این فولدر کلی ویدئو و فایلهای آموزشی در حوزههای مختلف روانشناسی.زبان و ادبیات داره و کلی اطلاعات مفید و فرصتهای شغلی بهتون میده
فقط کافیه دکمهی ADD رو بزنید و این فولدر تخصصی رو در تلگرام خود ذخیره کنید:
👇👇👇
/channel/addlist/DXpL3SXR1cswZjg0
✅معرفی کانال ویژه امشب:
😍سه سوته پایاننامه و مقالتو تموم کن با عضویت در کانال زیر:
👇👇👇
@Payannameh_Mohammadi
«این جزئیات است که آدمی را پیر میکند.»
هوشنگ گلشیری
🪷🪷
زنانگی سرشار از تنهاییست
#ایلهانبرک
ترجمهی سیامک تقیزاده
🪷🪷
شب گشت و
دوباره در دلم
شور افتاد
اشکم به بر و
سپیدهدم دور افتاد
دشواری کارِ ما
به کوشش نگشود
در رشتهٔ بخت
این گره کور افتاد!
#دکتر_جلال_خالقی_مطلق
از کتاب:
#آهوی_کوهی_در_دشت
🪷🪷
رو به آینده شدن
ماییم و هنوز حسرت زنده شدن
آری نه فقط زنده، برازنده شدن
انسان به گذشته میرود روز به روز
باید برویم رو به آینده شدن.
میلاد عرفان پور
منبع:
درباره تو، ص 70
🪷🪷
هر اندازه قدرت احساسات مثبتتان زیادتر باشد، نیروی بیشتری برای جذب چیزهای مورد علاقه تان خواهید داشت.
راندا برن
وقت آن است که مردم ره صحرا گیرند
خاصه اکنون که بهار آمد و فروردین است
#سعدی
با مطلعِ ابروی تو هوش از سرِ من رفت
پیداست که بیت الغزلِ چشمِ تو چون است
با زلفِ تو کارم به کجا میکشد آخر؟
حالی که ز دستم سرِ این رشته برون است...
#هوشنگ_ابتهاج
میدانم
که این رفتنها
از شما شعر
و از من
شاعر خواهد ساخت.
دیدَم ماداک
ترجمهی سیامک تقیزاده
🪷🪷
«زندگی صحنهی بازی است، هنرپیشهی خوب میداند که کی زمان ترکگفتن صحنه است.»
چگونه پیر شویم؛ مارکوس تولیوس سیسرو، فارسیِ علی سیاح
🪷🪷
لا تُخَيِّبْ راجيكَ
كسی كه به تو اميد بسته را
نااميد نکن
علی بن محمّد
🪷🪷
هان مشو نومید چون واقف نهای از سر غیب
باشد اندر پرده بازیهای پنهان، غم مخور
#حافظ
🪷🪷
دیشب، ۲۶ جولای ۱۹۷۸:
به من یاد داد: «تو نمیتوانی کسی را که دوست داری رنج بدهی.»
خاطرات سوگواری؛ رولان بارت
🪷🪷
تو گفتی راه عشق از فتنه پاکست
چو دیدم، پرتگاهی خوفناکست
ترا کرد آرزوی وصل، خرسند
مرا هجران گسست از هم، رگ و بند
#پرویناعتصامی
🪷🪷
صبح آمد و مرغ صبحگاهی
زد نغمه، بیاد عهد دیرین
خفاش برفت با سیاهی
شد پر همای روز، زرین
#پرویناعتصامی
🪷🪷