کانال کافهتکرمان: @CaffeeTakRoman گروه چتونقد کافهتکرمان: https://t.me/+lvQUKud7HVU1ZjNk کانال رمانهای آنلاین کافهتکرمان: @CaffeeTakOnline 💬ارتباط با ادمین: @aeriii1485
رمان: پادشاه غرور
جلد دوم
نویسنده: آنا هوانگ
ژانر: عاشقانه
خلاصه:
کای یانگ به علت کنارهگیری مشکوک مادر از سمت مدیر عاملی، در حال رقابت برای انتصاب این سمت در شرکت خانوادگی خود، امپراتوری رسانهای یانگ است.
کای هرگز نمیبازد و عادت دارد به هر چیزی که میخواهد برسد.
آخرین چیزی که باید بخواهد معاشرت و درگیر شدن با ایزابلا، بارتندری با موهای بنفش و شوخیهای نامتعارف است.
ایزابلا با ضرب الاجلی برای نوشتن کتاب خود روبه رو شده است و مشکلات کمی ندارد؛ پس آخرین چیزی که او هم باید بخواد، مجذوب کای شدن، مرد ممنوعه کلوپ والهالاست.
✓ خلاصه رمانهای گمشده رو چک کنید👆، در صورت دونستن اسم رمان، به آیدی زیر پیام بدید و فقط اسم رمان رو به همراه کدش بگید.
🆔 @Nighck
✓ خلاصه هفتههای قبل پین شده، لطفا چک کنید.
❌ درخواست و خلاصه جدید جواب داده نمیشه❌
✓ تایم درخواست: شنبه تا پنجشنبه ساعت 10 تا 20
✓ تایم خلاصه: جمعهها 10 تا 20
@CaffeTakRoman 📘☕️
@CaffeTakRoman2 📘☕️
خلاصه رمان های گمشده این هفته، لطفاً چک بفرمایید😽🤞
•·•·•·•·•·•·•·•·•·
#bd166
دختر در خانه پدربزرگش زندگی میکنه خانواده پدری ازاون بدشون میاد مادرش رفته فرانسه واونجا زندگی میکنه پدرش هم فوت شده پدربزرگش به اجبار میخواد اونو به نوه پسری خودش که خیلی هم پسر شروری هست بده دختر هم ازاین پسر بدش میاد مادرش مخفیانه داره کارهای رفتن این دختر راانجام میده که ببره پیش خودش
•·•·•·•·•·•·•·•·•·
#bd167
یه رمانی خوندم خواهر برادر ناتنی بودن که پدرشون ورشکست میشه ومیفته زندان و دختره هم خالش سرپرستیش و قبول میکنه پسره تو کیش زندگی میکرده دختره از فشارهای خالش که باید با پسرمعتادش ازدواج کنه فرار میکنه و بالاجبار میره کیش پیش برادر ناتنیش باهم سازش ندارن ولی مجبوری همو تحمل میکنن
•·•·•·•·•·•·•·•·•·
#bd168
یه رمانی بود که خانمه تو تصادف شوهرش میمیره چون حامله است بچه اش هم میمیره و خودش زنده میمونه و اون با برادر شوهرش ازدواج میکنه بردار شوهره خیلی باهاش بد رفتاری میکنه ولی اخرش عاشق هم میشن
•·•·•·•·•·•·•·•·•·
#bd169
یه رمان که یک خانمی بچه اش مرده بود شیرش رو میداد به بچههایی که مادر نداشتن و پیش مادر بزرگش زندگی میکرد پسر همسایه که دکتر بوده و تازه از خارج برگشته بود و زنش مرده بود بچه اش شیر میخواست اومد از این خانم درخواست کرد که به بچه اش شیر بده و گفت باید پول ازم بگیری یا محرمم بشی که شیر حلال باشه
•·•·•·•·•·•·•·•·•·
#bd170
دختره تو یه خانواده سخت گیر و بدون اینکه بابا و داداشش بدونن تو یه شرکت کار میکنه فکر کنم چشمای دختره سبز باشه بعد رئیس شرکته عاشقش میشه ولی چون دختره از اون پسره خوشش نمیاد پسره میدزدتش و بهش تجاوز میکنه بعد میگذره و دختره میفهمه که حاملس و بدون اینکه پسره بدونه غیبش میزنه و بچه رو سقط میکنه پسره هم در به در دنبالش میگرده که انتقام بگیره
•·•·•·•·•·•·•·•·•·
#bd171
دختره فکرکنم اسمش آهو بود و یه رفیقی داشت و اینا دبیرستانی بودن بعد آهو دوست پسر داشت یه روز که اینا از مدرسه تعطیل میشن آهو رفیقشو میبینه که سوار یه ماشین آشنایی شده و شک میکنه و میره دنبالشون و اینا یه گوشه وایمیستن و آهو از پنجره ماشین میبینه رفیقش با دوست پسرش تو ماشینن و حرفاشون رو میشنوه که پسره به رفیقش میگه امروز میام خواستگاریت و از دست آهو خلاص میشیم و یادم نمیاد چجوری میفهمه که اینا همش نقشه بود یعنی رفیقش با دوست پسرش از قبل باهم بودن و همو دوست داشتن ولی سر یه ماجرایی نمیتونستن همو ببینن و اینجوری نقشه کشیدن که پسره بره به آهو نزدیک بشه و باهاش دوست بشه که رفیقش بتونه از این طریق پسره رو ببینه و حالا مشکلشون حل شده و پسره آهو رو ول میکنه و میخواد بره خواستگاری رفیق آهو که از اول هم نقشه همین بود و آهو هم تا ماجرا رو میفهمه چون مشکل قلبی داشت سکته میکنه فکرکنم و بیمارستان بستری میشه و فکرکنم قلبشو عمل میکنن و اونجا با دکترش آشنا میشه و دکتره نمیدونم برای چی باید با یکی ازدواج سوری و الکی میکرد برای اینکار آهو رو انتخاب کرد و آهو از یه طریقی فهمید رفیقش با دکتره فامیله و رفیقش رو دکتره کراش زده بود و آهو هم که اینو فهمید قبول کرد که با دکتره ازدواج سوری بکنه تا از رفیقش انتقام بگیره و...
•·•·•·•·•·•·•·•·•·
#bd172
دختر پدرش فوت کرده بود و دایی یا عموش آدم خیلی متعصبی بود پسر هم عمو ش شرط ازدواج برای گرفتن ارثیه اش شزط ازدواج گذاشته بود اول میخواستن سوری ازدواج کنند که دختره پشیمون میشه بعدا پسره میفهمه که دایی دختره قبلا عاشق مامان اش بوده و برای انتقام با دختره ازدواج میکنه😁😁اسم دایی دختر هم پرهام بود فکر کنم
•·•·•·•·•·•·•·•·•·
#bd173
اینجوری بود که یه دختره بود که همیشه تو پارتی و برنامه کردن و دوس پسر بازی اینا بود با مامانش زندگی میکرد و مامانه خودش نبود فک کنم بزرگش کرده بود بعد با یه پسره اشنا میشه و کلی ماجرا پیش میاد دختره فک کنم رقص عربیش خیلی خوب بود بعد اره پسره رو میبینه و باهم ازدواج میکنن حدود وسطای رمان ازدواج کردن ینی نصف دیگش داستان زندگی دو نفرشون بودو یه سری صحنه های باز داشت فقط یه تیکشو یادمه اینکه یبار شب دم ساحل دختر نشسته بودو پسرم میاد کلی حرف میزنن و همونجا فک کنم خاستگاری میکنه ازش
•·•·•·•·•·•·•·•·•·
#bd174
یه دختر و پسر بود که نمیخواستند ازدواج کنند بعد اینا با هم آشنا میشند و یه ازدواج سوری راه میندازن پسر یه اتاق تاریک داخل خونش داشت که دختر نباید به داخل اون بره ولی اون دختر از کنجکاوی یه بار که پسر نبود داخل اتاق میشه ولی اتاق لامپ نداشت بعد از چند دقیقه دختر احساس میکنه یه سوسک داره به بدنش بالا میره یهو تمام بدنش پر از سوسک میشه پسر یه شرکت داشت اون روز که دختره میره داخل اتاق پسره میاد خونه دنبال یه پرونده که میبینه بله دختر از رازش سر درآورده دختر رو نجات میده ولی دختره میخاد ازش جدا بشه
• «مهاجم» (آنا هوانگ)← فایل یا لینکی ازش یافت نشد.
• «مرا با خودت ببر» (مطفر سالاری)← فایلی ازش یافت نشد.
• « این شهر شبیه تو نداشت» (لیلا خزاییزاده)← فایل یا لینکی ازش یافت نشد.
• «دل، غوغا گرفته»↓
/channel/caffeetakonline/647
• «میآفرینمت» (زینب بیشبهار)← فایل یا لینکی ازش یافت نشد.
• «کلیدر»↓
/channel/caffetakroman2/7930
• «مبانی جامعهشناسی» (بروس کوئن)↓
/channel/caffetakroman2/67706
📗اصل کتاب مبانی جامعه شناسی
✍ نویسنده: بروس کوئن
⚡️ترجمه غلامرضا توسلی و دکتر رضا فاضل
رمان گوتیک مکزیکی | جنون مکزیکی
نویسنده : سیلویا م. گارسیا
ژانر: ترسناک
@CaffeeTakRoman 📘☕️
خلاصه:
وقتی «نوئمی تابوئادا» نامه ای را از طرف دخترعمویش «کاتالینا» که تازه ازدواج کرده، دریافت می کند، به عمارتی در مناطق روستایی مکزیک می رود تا اطلاعات بیشتری را در این باره به دست آورد. شرایط نامطلوب این عمارت دورافتاده و وضعیت نابسامان «کاتالینا»، باعث شوکه شدن «نوئمی» می شود. وقتی همسر انگلیسی «کاتالینا» یعنی «ویرجیل»، و همینطور پزشک خانواده یعنی «دکتر کامینز» پاسخ هایی مبهم به سوالات «نوئمی» می دهند، او با «فرانسیس» دوست می شود: کوچکترین فرزند پسر در عمارت که می خواهد از میراث خانواده اش بگریزد. همزمان با آشکار شدن سرنخ هایی از گذشته تاریک و خشونت آمیز عمارت، شانس «نوئمی» برای فرار، و همینطور نجات دخترعمویش، کم و کمتر می شود...
@CaffeTakRoman2
/channel/+QG9upfeIDJ9mQ6rw
لینک کانال #ریسککن
/channel/+j6MVkd85NVEzM2Q8
لینک کانال #اوتای
/channel/+QG9upfeIDJ9mQ6rw
پولاریس
/channel/caffetakroman_list/118
لیست رمان های نرگس نجمی
نام رمان : #من_خواب_بودم
ژانر : #عاشقانه
نویسنده : #نرگس_نجمی
خلاصه :
نجوا کرد
-تنها موندم، دستم رو بگیر
آرکا دست پیش برد و در دقایق آخری که نفسهای نجوا به شماره افتاده بود، دستش را گرفت، بلندش کرد.
نجوا زمزمه کرد.
-دوستم داری؟
آرکا لب زد.
-تا بینهایت بار بعد از آخرین نفسم.
" دختری از جنس غم، تنهایی، میخواهد زندگی را زندگی کند و هر لحظه به بنبست میخورد.
بنبستهایی که آرکا آنها را باز میکند و کمکم عشق جوانه میزند.
اما در پس این عشق، سایهی زنی نشسته که تاریکی را در قلب نجوا میکارد و آنقدر این جوانه بزرگ میشود که تمام اعتمادش از بین میرود.
آرکا فریاد میزند دروغ است و نجوا گوش هایش را میبندد.
سوء تفاهمی به بزرگی نابودگر عشق، آنها را از هم جدا میکند.
دوستت دارمها خفه میشوند زیر سایهی بیاعتمادی و شک، و هر دو گم میشوند.
کجای قصه دوباره به هم خواهند رسید؟
رمان: #مرد_رویا_ها
نویسنده: #لیندا_هووارد
مترجم : #FaezeDelche
ژانر: #عاشقانه #خارجی #پلیسی
خلاصه:
مارلی زنیست که مهارتهای مافوقبشر دارد و بعضی از قتلها را به صورتِ زنده، مانند شاهدی در صحنه، در ذهنش میبیند. دِین یک کارآگاه باهوش است و به هر کسی اعتماد نمیکند. قتلی رخ میدهد و زندگی این دو، بههم گره میخورد. در پیِ ماجرا، عشق متولد میشود، امّا آیا آنها میتوانند جوانمردی و بخششِ لازم را از خود نشان دهند؟
زنان زیرک
/channel/caffetakroman2/41277
عادت های اتمی
/channel/caffetakroman2/75611
روانی من یافت نشد
آمده بودم با دخترم چای بخورم چاپ
آوای دریا یافت نشد
یک نخ بیشتر تا شب ارغوان
/channel/caffetakroman2/69658
لیست رمان های نیلوفر قائمی فر
/channel/caffetakroman_list/2
مغازه عتیقه فروشی یافت نشد
رنگین کمان جنوبی یافت نشد
جواهرهای برف یافت نشد
کاتری دختر چمنزار یافت نشد
گوجه سبز ارباب یافت نشد
تو را که دیدم زیباتر شدم یافت نشد
فاسق لیدی چاترلی یافت نشد
شاهد در آسمان
نویسنده:ر. اعتمادی
خلاصه: شاهد در آسمان داستان زندگی دانشجوی جوانی است به نام "بهمن" که در تهران با دختری به نام "سارا" آشنا میشود. سارا رفتاری غیر عادی دارد، اما با همه پیچیدگیهای زندگی او، این آشنایی به عشقی شورانگیز بدل میشود. "بهمن" اغلب درمییابد که کسانی سارا را دورادور تعقیب میکنند. سارا هیچ گاه به بهمن نمیگوید که او در خدمت یک باند قاچاقچی است. در این گیرودار، کسانی که در تعقیب سارا هستند، بهمن را مضروب کرده سارا را با خود میبرند و ...
نام رمان: #بوسه_مرگ
ژانر: #عاشقانه #پلیسی #هیجانی
نویسنده: #بهاره_غفرانی #ستاره_شجاعی_مهر
خلاصه:
آدینه کارمند بانک، مدارکی ناقص از اختلاس شاهرخ معاون بانک، بهدست پلیس میدهد. محمدطاها مامور رسیدگی به این پرونده، راهی جز کمک خواستن دوباره از آدینه نمیبیند و با بازی دادن وجدان آدینه او را وادار به همکاری میکند؛ همکاری شومی که باعث میشود شاهرخ و خواهر آدینه عاشق یکدیگر شوند و ماموریت را به خطر اندازند و....
رمان : #فنا
نویسنده: #ستاره_شجاعی_مهر
ژانر: #عاشقانه #اجتماعی #انتقامی
خلاصه:
سورنا جوانی سی ساله که بیست سال پیش خواهرش را زمانی که می خواسته فرزند نامشروعش را سقط کند از دست می دهد.
سالها بعد سورنا با دختری به اسم حنا اشنا میشود که پای او را به گذشته ی خواهرش باز می کند و باعث انتقامی دیرینه میشه
رمان: پادشاه طمع
جلد سوم
نویسنده: آنا هوانگ
ژانر: عاشقانه
خلاصه:
عشق یا ثروت؟
دامینیک به چیزی جز امپراتوری میلیارد دلاری خودش در وال استریت اهمیت نمیده و قدرت و ثروت تنها وسواس او در زندگیه؛ ولی هر چیزی بهایی داره، شاید داشتن تاج پادشاهی وال استریت و ایفای نقش شوهری عاشق و دلسوز، باهم دیگه در تضاد باشن؟ و دامینیک یک روز با جای خالی همسرش، الساندرا، و درخواست ناگهانی او برای طلاق مواجه میشه.
درخواستی که شاید خیلی ناگهانی هم نبوده...
ولی پسر که کمکم عاشق شده بود طلاقش نمیده
•·•·•·•·•·•·•·•·•·
#bd175
که عمه نوید زن دوم پدر دختره شده بود بعد پدرومادر دختره توی تصادف مرده بودن ودختره مجبور شد بیاد پیش لیلی زن باباش
•·•·•·•·•·•·•·•·•·
#bd176
درباره دختری هست به نام آمین که کسی رو نداره و با پسری دوست میشه به نام امیر بعد اتفاقی میوفته که امیر به آمین تجاوز میکنه و رهاش میکنه و آمین دزدیده میشه بعد از چند سال پسری میاد امیر رو پیدا میکنه و امیر چشم های آمین رو میبینه و پسره میگه چشم های آمین به او پیوند شده است و امیر خیلی عذاب وجدان میگیرد
#مبانی_جامعهشناسی #مبانی_جامعه_شناسی #بروس_کوئن
Читать полностью…رمان : #منفی_هشت_درجه
نویسنده : نرگس نجمی
ژانر : #عاشقانه #معمایی #پلیسی
خلاصه :
ده دوست صمیمی اما با یک خاطرهی بد، بعد از ده سال دوری دور هم جمع میشن. سفر میتونه روزهای قشنگی رو براشون بسازه. برای خاطره بازی، دوباره پیدا کردن همدیگه. اما هیچ کدوم نمیدونن در این سفر چه چیزی انتظارشون رو میکشه. اتفاقاتی که باعث میشه همهی اونها انگشت اتهام به سمت همدیگه بگیرن ولی....
نام رمان : #عشقت_را_دار_میزنم
ژانر : #عاشقانه #هیجانی
نویسنده : #نرگس_نجمی
خلاصه :
عسل دختر بیست ساله ای که دل به معشوقه ی مادرش داده، کوروش کاردان چهل و چهار ساله مرد خشن و مرموزی که کم کم تو زندگی عسل نفوذ میکنه...
#شاه_ماهی
نویسنده: #ساغر_جلالی / ساغر جلالی
ژانر: #عاشقانه #معمایی #اجتماعی
صفحات : 752
خلاصه:
حاصل یک شب هوس مردی قدرتمند و تجاوز به خدمتکاری بی گناه
دختری شد به نام « ماهی» که تمام زندگی اش با نفرت لقب حروم زاده رو به دوش کشیده
سردار آقازاده ای سرد و خشنی که آوازه هنرهایش در تخت سراسر تهران رو پر کرده بود...
در آخر سر نوشت دو آدم با هزاران تفاوت عاشقانه ای بی همتا رقم میزد
رمان: #همسر_کوچک_من
نویسنده: #ملی_ر
ژانر: #بزرگسال #عاشقانه #روستایی
خلاصه:
داستان ما روایتگر عاشقانه های ناب و دوست داشتنی بین یک پسر و دختر روستایی، پسر غصه نه پولداره نه به شدت مغرور دختر غصه ما نه شیطونه نه زبون دراز، محمد یک سروان پلیس که در روستایی نزدیکی مرز خدمت میکنه البته همون روستا، هم زادگاهش پسری معمولی که به شدت عاشق کارشه و ناگفته نمونه شیطنتهایی هم داشته ناز پری غصه ما دختری ۱۴ ساله است که اهله همون روستاست دختری بسیار آرام و سربه زیر داستان از اونجایی شروع میشه که مادر محمد تصمیم میگیره براش آستین بالا بزنه
تعجب نکنین هنوز هم خیلی از روستاها هستن که دخترها رو در سن کم شوهر میدن...
با عرض سلام و روز بخیر
لطفا درخواست خود را در کامنت یا دیدگاه ارسال فرمایید.
عزیزان لطفا به این نکات توجه فرمایید.:
۱. در گروه عضو نشوید زیرا درخواستها مطابق معمول در کانال گذاشته خواهد شد.
۲.لطفا رمانهای بی محتوا درخواست نکنید.
۳.خلاصه رمان ارسال نفرمایید زمان ارسال خلاصه ها جداست فقط عنوان کتاب یا رمان مورد نظر را قید بفرمایید.
۴.قبل از درخواست لطفا در کانال یک جستجو انجام داده زیرا آرشیو بسیار غنی است و اکثر درخواستها موجود می باشند.
۵.درخواستها ساعت ۲۰ به بعد داخل کانال گذاشته میشه.
با تشکر
رمان آمین
نویسنده: سحر ممبنی
ژانر : عاشقانه
@CaffeeTakRoman 📘☕️
خلاصه:
طلوع خواهرمه ، خواهر به برادرش پناه آورده ، برادر پشت خواهر مریضش رو گرفته. هیچ محکمه ای نمیتونه اینو جرم حساب کنه....توروخدا منو اون بچه ی چند سال پیش حساب نکن . سعی نکن گاهی با این حرف که خواهرته بهم عذاب وجدان بدی و گاهی بهم بگی امانت دار بابا هاتف باشم که مبادا نامرد حساب بیام. از بازی دادنم دست بردار مامان اگر یه ذره برات ارزش دارم بس کن. بیا به داد بچه هات برس یکبار هم شده ما رو ببین!
@CaffeTakRoman2
نام رمان:#حوالی_اردیبهشت
نویسنده: #ستاره_شجاعی_مهر
ژانر: #عاشقانه #معمایی
خلاصه:
دسته ی چمدانش را گرفت و از روی ریل برداشت. سمت سالن اصلی راه افتاد و مثل همیشه محکم و قاطع قدم برداشت. از قبل سفارشات را کرده بود که جز برادرش کسی برای استقبال نیاید. خیلی حوصله ی شلوغی را نداشت. همین که به خانه می رسید و در کمال ارامش از دستپخت همیشگی مادر می خورد و چند ساعت در سکوت استراحت می کرد برایش کافی بود .
طبق انتظار فقط برادرش را در سالن انتظار و میان استقبال کننده ها دید. لبخند کمرنگی روی لب هایش نقش بست. این شاید تمام حس برادرانه اش به پیمان بود. هیچکس در واقع نمی فهمید درون او چه می گذرد. با کسی خیلی خو نمی گرفت و دوستان ..
رمان:#چلچله
نویسنده: #ستاره_شجاعی_مهر
ژانر: #عاشقانه
خلاصه:
نیکا دختری ست که برای ادامه تحصیل به سنگاپور می رود. انجا با پسری خارجی به اسم سمیر اشنا می شود و مدتی بعد به هم دل می بندند. نیکا بدون اجازه خانواده و پنهانی با او ازدواج می کند تا اینکه...
رمان: #آلبالوی_شیرین
نویسنده: #ستاره_شجاعی_مهر
ژانر: #عاشقانه
خلاصه:
نیاز دختر جوونیه که از بچگی مورد آزار و اذیت پسر عموش خشایار قرار گرفته. با آمدن میثم به زندگی نیاز تهدیدهای خشایار شروع میشه و زندگی اونو سراسر آشوب می کنه. تا اینکه با یک رسوایی بزرگ نیاز ترجیح میده از خونشون فرار کنه.