دزیره ؛ روایتی عاشقانه از تاریخِ یک فاتح ☕شعـر،موسیقی،کتاب،دکلمه باید جهان را بهتر از آنچه تحویل گرفته ای، تحویل بدهی خواه با فرزندی خوب یا باغچه ای سرسبز اگر فقط یک نفر با بودن تو ساده ترنفس کشیدیعنی تو موفق شده ای
آرش کمانگیر
سیاوش کسرایی
روزگاری بود
روزگاری تلخ و تاری بود
بخت ما چون روی بدخواهان ما تیره
دشمنان بر جان ما چیره
شهر سیلی خورده هذیان داشت
بر زبان بس داستانهای پریشان داشت
زندگی سرد و سیه چون سنگ
روز بدنامی
روزگار ننگ
"منم آرش" 🔥
چنین آغاز کرد آن مرد با دشمن
منم آرش سپاهی مردی آزاده
به تنها تیر ترکش آزمون تلختان را
اینک آماده
مجوییدم نسب
فرزند رنج و کار
دل خلقیست در مشتم
امید مردمی خاموش هم پشتم
کدام آهنگ آیا میتواند ساخت
طنین گامهای استواری را که سوی نیستی مردانه میرفتند؟
طنین گامهایی را که آگاهانه میرفتند؟
آری آری جان خود در تیر کرد آرش
کار صدها صدهزاران تیغهی شمشیر کرد آرش
رهگذرهایی که شب در راه میمانند
نام آرش را پیاپی در دل کهسار میخوانند
و نیاز خویش میخواهند
با دهان سنگهای کوه آرش میدهد پاسخ
آهنگ: کُولی «بیکلام»
آهنگساز: استاد تهمورس پورناظری
سهتار: جناب پویا خوشبین
🖤💔
در زیر هر وجب از خاک ایران
مَردی در خون خود خفته است
تا از هَسْتیِ این سرزمین
پاسداری کند.
| زمانه زیر و رو دارد، رخ زشت و نکو دارد،
شب ار با گریه خو دارد، سحر بینند خندانش
- میرزاده عشقی
| چنان از طرح وضع ناپسند خود گریزانم
که گر دستم دهد از خویش هم سازم جدا خود را
- وحشی بافقی
بیچاره تر از عاشق بی صبر کجاست؟!
من صبورم اما
آه، این بغض گران
صبر چه میداند چیست
☘🌺🌾
#سڪانس_برتر
🎬 اکنون
قسمت بیستوهفتم
میزبان: سروش صحت
مهمان: رسول صدرعاملی
(کارگردان و تهیهکننده و نویسنده)
با حضور دکتر امیرحسین ماحوزی و ادامه داستانهای مثنوی
مثل همیشه عالی و پر از معرفی فیلم و کتاب و حکایت.
"ای خداوند، چه کسی می تواند به خیمه تو وارد شود؟ چه کسی می تواند در خانه مقدس تو بماند؟
کسی که بیعیب و بیریا باشد و هرکاری را با صداقت انجام دهد. کسی که از دیگران بدگویی نکند، به تهمتها گوش ندهد و به همسایه خود بدی نکند. کسی که بدکاران را خوار بشمارد ولی به کسی که از خدا میترسد احترام بگذارد. کسی که به قول خود وفا کند اگر چه به ضررش تمام شود. پول قرض دهد ولی سود آن را نگیرد. و از گرفتن رشوه برای دادن شهادت بضد بیگناه خودداری کند. چنین شخصی همیشه پایدار خواهد ماند."
مزامیر
مزمور پانزدهم
[ نه که قصّاب به خنجر چو سر میش ببُرّد
نهلد کشتهٔ خود را، کُشد آن گاه کشاند
چو دم میش نمانَد ز دم خود کُنَدش پُر
تو ببینی دَم یزدان به کجاهات رساند... وَه!!دل من گرد جهان گشت و نیابید مثالش
]
به که ماند؟ به که ماند؟ به که ماند؟ به که ماند؟
تَصدُقت خُدا.
•
این آهنگ ۳۵ سالشه! کاش خوانندههای الان، معنیِ ماندگار بودن رو اینجوری میفهمیدن!
Читать полностью….
غسان کنفانی نامه به غادة السمان
چه برایت بنویسم؟!
که هرگاه خواستم برایت بنویسم،
احساس کردم که قلبم
از جایش کنده خواهد شد
تا در سینه تو بنشیند...
نامهها🔥
«چه مینویسم نمیدانم، همینقدر میدانم تو، تو، تو، قسمتی از دریچه گشوده به روی خوبیها هستی که در دسترس من در مقابل چشمان من قرار گرفتهای و چه عزیز هستی...
بیشتر چیزی ندارم که بگویم که: «سکوت با هزار زبان در سخن است» خدانگهدارت.»
نامه از #سیمینبهبهانی به منصور اوجی از کتابِ«یکصد و ده نامه از دو سیمین»
این رقص بسیار زیبا و دلبرانه تقدیم به هر
آنکس که با ساز ناکوک روزگار خوش درخشید.
📽 ترانه ی زیبای «فقط یک شب دیگر» درباره زنی ۵۸ ساله بود که با مردی ۳۰ ساله يک رابطه عاشقانه داشت. عشق آنها سه سالی طول کشيد و در پايان اين عشق مرد سه روز تمام يک کلمه حرف نزد و زن را ترک کرد
Singer #Yasmin_Levy
Music #Una_Noche_Mas
اگر این دنیا غریبه پرور است،
تو آشنا بمان تو پای خوبیهایت بمان.
اگر کسی معنای عاشقانههایت را نفهمید؛
بر روی عشق خط نکش!
عاشقانههایت را محکم در آغوش بگیر و
بگذار برای داشتنش آغوشت را بفهمند.
دنیا خوب، بد، زشت، زیبا فراوان دارد.
تو خوب باش...تو زیبا بمان
و بگذار با دیدنت
هر رهگذر نا امیدی لبخند بزند،
رو به آسمان نگاه کند
و زیر لب بگوید:
هنوز هم عشق پیدا می شود.
#نادر_ابراهیمی
#یک_عاشقانهی_آرام
ارغـــــــــــــوان
#دزیــره •••💭 ⃟꯭ـــــــــــ𓂃 ִֶָ
#عکس_مکث
🕯 شاید جنگ بتواند از ما آدم دیگری بسازد
آدمی، موجودیست شگفتانگیز.
آنگاه که به فانی بودن خود میاندیشد،
بیش از هر زمان دیگری
به داراییهای اصیل زندگیاش رجوع میکند.
آنچه تا دیروز رنگین و درخشان بود
و در زندگی جلوهگری میکرد،
بهیکباره بیمعنا میشود؛
و آنچه عادی، خاموش و بدیهی مینمود،
عنصری ژرف و معنادار میگردد.
آری...
از دست دادنها،
همواره معناهای نو میآفرینند.
روزهای جنگ،
زمان اندیشیدن به مرگ است.
و درست در دل این هراس،
مجالیست برای تولد معناهای تازه:
دیداری دوباره با آنان که دوستشان داریم،
بازگشت به کارهای ناتمام،
توجه به کودکانی که در هیاهوی روزمرگی از یادشان برده بودیم،
عشقی تازه به همسری که بیادعا کنارمان ایستاد...
و فرصت دیدن آنچه سالها نمیدیدیم.
شاید...
روزی که این آشوب پایان میگیرد،
ما نیز آدمی دیگر شده باشیم.
شاید...
و قسم به صدای آژیر،
قسم به خواب راحتی که از چشم مردمان وطنم رفته،
قسم به جنازه ی کودکان و زنان و مردان بی گناه،
قسم به تکتک نفس های مضطرب و قلب های لرزان،
قسم به صدای موشک، پدافند، پهباد،
قسم به قوم های مقتدر فارس ،ترک،کورد، لر، بلوچ، عرب،
قسم به خاک ایران؛
ما اگر امروز گریه کنیم، فردا تا پای جان خواهیم جنگید،
ما ایرانی هستیم، نه از جنس ترس. از جنس نور. از جنس امید. از جنس قدرت.
ما اگر امشب نگران باشیم، فردا با غرور میگوییم، ایران زندهست، چون ما زنده هستیم. ما زنده و شکست ناپذیریم چون پشت همیم.
ما اجازه نخواهیم داد وجبی از این خاک اشغال شود.
ما تا پای جان از ایرانمان، جانمان ، دفاع خواهیم کرد.
برای پیدا کردن این بیت، توفیق شد رثای دکتر حمیدی شیرازی برای جلالالدین محمد خوارزمشاه رو برای بار صدم بخونم...
رسیدم به این بخش و بغضم ترکید؛
اونجا که جلالالدین برای اینکه زن و بچهش به دست مغولا نیوفتن، اونا رو به جیحون میندازه و با خون دل با خودش میگه؛
شبی آمد كه می بايد فدا كرد
به راه مملكت فرزند و زن را
به پيش دشمنان استاد و جنگيد
رهاند از بند اهريمن وطن را
دردت به جانم ای وطن💔
دورت بگردم ای وطن💔
بمانی و نمانم ای وطن💔
با قلبی مملو از اندوه💔
گریه امانم نمیدهد😭
اى سرزمين! كدام فرزندها، در كدام نسل، تو را آزاد، آباد و سربلند با چشمان باور خود خواهند ديد؟
اى مادر ما، ايران!
جان زخمى تو در كدام روز هفته التيام خواهد پذيرفت؟
چشمان ما به راه عافيت تو سفيد شد؛ اى ما نثار عافيتِ تو!
"محمود دولت آبادى"
#نه_به_جنگ
درون جسم من زن های بسیاریست ،
بسیاری !!!
زنی دیوانه ی آزاد بودن ،
مستقل بودن ،
زنی خود ساخته ،
خود خواسته ،
محکم ،
زنی دلداده ی آرامش و شادی ...
زنی جنجالِ محور ،
داد بستان ،
غرق آزادی ....
باز با گریه
به آغوشِ تو
بر میگردم،
چون غریبی که
خودش را برساند
به وطن.
#فاضلنظری
نزار قبانی
نمى دانم چه کار بايد كنم ؟
آيا بايد از سرنوشتى كه تو را
در پيش پايم قرار داد قدردانى كنم ؟
همان سرنوشتى كه باعث شد
در چشمهايت آب شوم
همان چشمهايى كه مرا
در دريائى بي قرار غرق
و سيماى تو را بر چهره ام حك کرد
آن گونه که همه تو را
در چشمهايم پيدا مي کنند
وحروف نام تو را در قلبم جاي داد
و عشق تو را در خونم جارى کرد
آه عشق من
تو را به خدا به من بگو
آيا بعد از اين همه عشق
عاقلانه است كه فراموشت كنم ؟
| قد بلند تو را تا به بر نمیگیرم
درخت کام و مرادم به بر نمیآید
- حافظ
پنتی ساریکوسکی
دوستت دارم
مثل کشوری غریبه
دره هایش و پل هایش
مثل غروبی تنها که بوی کتاب می دهد .
جهان را گشته ام به دنبالت
به زیر قلمرو آسمان ، بین دو نور
فکرم را کنده کاری کرده ام وَ تو را .
.
همه مي پرسند:
چيست در زمزمه مبهم آب؟
چيست در همهمه دلکش برگ؟
چيست در بازي آن ابر سپيد،
روي اين آبي آرام بلند
که ترا مي برد اين گونه به ژرفاي خيال؟
چيست در خلوت خاموش کبوترها؟
چيست در کوشش بي حاصل موج؟
چيست در خنده جام
که تو چندين ساعت،
مات و مبهوت به آن مي نگري؟
نه به ابر، نه به آب، نه به برگ،
نه به اين آبي آرام بلند،
نه به اين آتش سوزنده که لغزيده به جام،
نه به اين خلوت خاموش کبوترها،
من به اين جمله نمي انديشم.
من مناجات درختان را هنگام سحر،
رقص عطر گل يخ را با باد،
نفس پاک شقايق را در سينه کوه،
صحبت چلچله ها را با صبح،
نبض پاينده هستي را در گندم زار،
گردش رنگ و طراوت را در گونه گل،
همه را مي شنوم؛ مي بينم.
من به اين جمله نمي انديشم.
به تو مي انديشم.
اي سرپا همه خوبي!
تک و تنها به تو مي انديشم.
تو بمان با من، تنها تو بمان.
در دل ساغر هستي تو بجوش.
من همين يک نفس از جرعه جانم باقيست؛
آخرين جرعه اين جام تهي را تو بنوش.
#فریدونمشیری