وبلاگ «مجمع دیوانگان» از سال ۱۳۸۶ آغاز به کار کرد و نسخه تلگرامی آن با سه نویسنده مدیریت میشود. اینجا به مسایل روز، سیاست، جامعه و هنر میپردازیم. . ارتباط با ادمین کانال: @DivaneSaraAdmin . اینستاگرام: instagram.com/divanesara_
📍 یادداشت وارده
پزشکیان روی صندلی پاستور: گامی به عقب
#V 136
✍️ نویسندهی میهمان - حمزه عربزاده: روی سخن این نوشته دوستانی هستند که با دغدغه آینده کشور، به دوراهی شرکت یا عدم شرکت در انتخابات می اندیشند و البته انگیزه ی شرکت احتمالی شان در انتخابات رای دادن به آقای پزشکیان است، به امید اصلاحاتی هرچند تدریجی و گام به گام، و به امید وقفه ای هرچند مختصر در روند سقوط و اضمحلال کشور. تمرکز اصلی نوشته از منظر اقتصادی خواهد بود و در پایان استدلال میکنم که چرا از نگاه من منطق این نوشتار قابل تعمیم به حوزههای اجتماعی و فرهنگی نیز هست.
۱- گره کور اقتصاد: توافقی گسترده میان صاحب نظران اقتصادی وجود دارد که گره کور وضعیت اقتصادی کشور نه در وضعیت مدیریتی و نه در بدنه کارشناسی اقتصادی و مالی، بلکه در وضعیت سیاسی کشور است. به عبارت دیگر، قدم اول در حل مشکلات اقتصادی، نه در سیاستگذاری اقتصادی بلکه در امر سیاسی است. تنها اشارهای کوتاه میکنم: حل مسائل اقتصادی ما در اولین قدم نیازمند حل مساله تحریم، حل FATF، و ایجاد اعتماد و جذابیت برای جذب سرمایهگذاری خارجی و ورود تکنولوژی و امکان صادرات برای رشد تولید داخل است. در درجات بعدی: رقابتی کردن اقتصاد (از طریق آزادسازی اقتصادی و حذف قیمت گذاری دستوری و کوتاه کردن دست بازیگران غیررقابتی اقتصاد مانند نهادهای نیمه دولتی و نظامی) و اصلاح بودجه و کاهش ناترازی های مالی دولت (از جمله با حذف و کاهش رانت های حکومتی) برای کاهش تورم است.
بیشک حل هرکدام از این مسائل جز با چراغ سبز هسته قدرت امکانپذیر نیست. در صورت عدم تحقق این اصلاحات، مسائل اقتصادی ما با تغییر مدیریت و دادن امور به دست حتی مجربترین کارشناسان اقتصادی و مالی قابل حل نیست و قفل اقتصاد باز نمیشود. تفاوت مدیریتی و سیاستگذاری در غیاب این اصلاحات، تنها بحث بر سر باز توزیع منابعی رو به افول خواهد بود. عدم وجود تفاوت معنادار در وضعیت اقتصادی ۳سال آخر دولت روحانی و ۳سال عمر دولت رئیسی تنها شاهدی بر این مدعا است. علاقهمندان میتوانند برای توضیحات بیشتر به صحبتهای آقایان نیلی، غنی نژاد، مشایخی و بهکیش در «دور ِهمی اقتصادی» رجوع کنند. (اینجا)
۲- هزینه اصلاحات اقتصادی: شکی نیست که بازکردن گره کورهای مذکور، هزینهزا است، برخی برای حاکمیت و برخی برای مردم. حل مساله سیاست خارجی و تحریمها و FATF و کاهش و حذف قدرت اقتصادی نهادها و خصولتیها، و ایجاد رقابت واقعی در اقتصاد، برای حاکمیت هزینهزا است. از سوی دیگر، در صورت باز نشدن گرههای سیاست خارجی، رفتن به سمت آزادسازی اقتصادی به معنای افزایش قیمتها خواهد بود که فشار زیادی را به مردم تحمیل میکند و به نارضایتیهای گسترده از دولت مستقر منجر میشود. لازم به ذکر است که افزایش قیمت به معنی اصلاح/آزادسازی قیمت نیست، و صرفا به افزایش قیمت ختم میشود. از این منظر رفتن به سمت آزادسازی اقتصادی، در فقدان حل مسائل سیاست خارجی و در فقدان حذف بازیگران غیررقابتی، نه از منظر اقتصاد سیاسی امری ممکن است و نه عملا توفیقی در برون رفت وضعیت اقتصادی کشور از وضعیت فعلی ایجاد میکند.
۳- هزینه-فایده تن دادن به اصلاحات از منظر حاکمیت: بیشک حل مسائل مذکور که ریشههای بن بست اقتصادی کشورند، نیازمند عزم سیاسی و چراغ سبز هسته قدرت است. عزم حاکمیت برای حل مسائل مربوط به سیاست خارجی (از جمله تحریمها و FATF) و کاهش نفوذ بازیگران غیررقابتی اقتصاد، به معنی ایجاد نارضایتی در نیروهای رانتی و منتفع از وضعیت موجود و نیز طرفداران ایدئولوژیک حاکمیت است و از این منظر برای حاکمیت هزینهزا است. اما در عین حال، حل این مسائل از طریق آثار مثبت اقتصادی میتواند رضایت بخشی از جامعه را برای حاکمیت به ارمغان بیاورد. تجربه ۳ساله دولت رئیسی نشان داد، که همچنان برای حاکمیت، هزینه چنین اصلاحاتی بیشتر از منافع آن است. چنانکه همین هزینه/فایده در مسائل اجتماعی (نظیر فیلترینگ و مساله حجاب) نیز در سه ساله اخیر وجود داشته است. اما افزایش فشارهای اجتماعی و خطرات سیاسی ناشی از آن میتواند موازنه این هزینه/فایده را برای حاکمیت تغییر دهد.
برای خواندن ادامهی این یادداشت «اینجا کلیک کرده» و یا از گزینه instant view استفاده کنید.
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
چرا رای نمیدهم؟
#A 444
آرمان امیری @armanparian
۱ من، بزرگترین عامل رسیدن کشور و جامعه به وضعیت بحرانی فعلی را رویکرد بسیار کلانی میدانم که شخص رهبر نظام تدبیر کرده است. هرچند قانون اساسی فعلی هم باید تغییر کند، اما من این رویکرد را حتی از اصل قانون اساسی کشور هم قدرتمندتر و نقشآفرینتر میدانم. در سالهای گذشته، با وعدههایی همچون قانونگرایی، بازگشت به حاکمیت قانون و مردمسالاری، یا حتی برجام و حل مسائل بینالملل، امیدواریهایی برای توقف این رویکرد در چهارچوب خود حکومت پیدا شد که میشد نامش را اصلاحات گذاشت. اما بالاترین وعده و شعار این دور آقای پزشکیان «اجرای بیکم و کاست سیاستهای رهبری است». من نگران نیستم که ایشان خلف وعده کنند؛ کاملا برعکس! اتفاقا وحشت دارم که ایشان به بهترین وجه ممکن این وعده را عملی کرده و سرعت سقوط و نابودی کشور را تسریع کنند!
۲- پرتکرارترین کلیدواژه در کلام نامزدهای حاضر، به ویژه مسعود پزشکیان تاکید بر «کار کارشناسی» است. این بزرگترین اسم رمز «سیاستزدایی» از بحرانهای کلان ماست. تمامی کارشناسان واقعی کشور، به ویژه در حوزههای اقتصادی و بینالمللی، همانها که اتفاقا اغلب سوابق اصلاحطلبی دارند معترفند که بحرانهای کشور ما تنها و تنها راهحل «سیاسی» دارد. پزشکیان، درست به مانند باقی نامزدهای موجود، با تقلیل مسالهی کلان سیاست به تکنسینگرایی، اصل وجود بحران را انکار کرده و آدرس غلط میدهد. من به این دروغپردازی بزرگ مهر تایید نمیزنم.
۳- در عرصهی روابط بینالملل، کشور ما در یکی از خطرناکترین وضعیتهای تاریخی خودش قرار گرفته و مواجههای تمام عیار با اسرائیل و تمامی همپیمانان قدرتمندش بسیار قریبالوقوع است. آنچه ما را در معرض این خطر بزرگ قرار داده همان رویکرد کلان حکومت، و تداوم نگرش نظامی در عرصهی بینالملل است. سخن گفتن از برجام و تقلیل مسالهی این بحران به ماجرای پروندهی هستهای یک آدرس غلط بزرگ است. اگر نیروهای نظامی تنشها در منطقه را متوقف نکنند، جنگ بسیار زودتر از آنکه تصورش را بکنید از راه میرسد. هیچ دولتی اختیار تغییر چنین رویکردی را ندارد و امثال محمدجواد ظریف تنها برای فریب افکار عمومی و سرپوش گذاشتن بر عوامل آشکار جنگ به صحنه احضار میشوند. حتی برای پرهیز از جنگ هم باید از این صحنهآرایی دروغین فاصله گرفت.
۴- تمامی تلاشهای تبلیغاتی اصلاحطلبان معطوف به این ادعاست که ما برای مشکلات کشور راهحلهای خوبی (مثل برجام) داشتیم اما کارشکنیهای جناح مقابل جلوی حصول نتیجه را گرفت. اینان اما پاسخ نمیدهد که امروز چه چیزی تغییر کرده که میخواهند دوباره قبول مسوولیت کنند؟ اگر این فرض بیش از اندازه خوشبینانه را در نظر بگیریم که تصمیمات و رویکردهای آنها همگی درست بوده، باید جواب بدهند که با کدام نیرو، یا کدام تغییر در ساختار قدرت قرار است اینبار به نتیجهای متفاوت از شکست برجام، یا کشتار آبان برسند؟ این شیوه از بازگشت به عقب، انکار تمامی تجربههای تاریخی است که ملت ما با صرف هزینههای گزاف به دست آورده. من با رای خودم این بازگشت به عقب را تایید نمیکنم.
۵- من به عنوان یک لیبرال، به آزادسازی قیمت سوخت و حذف مداخلات دولتی در اقتصاد باور عمیق دارم. اما گران کردن دستوری بنزین، در عین تداوم سیطرهی وحشتناک حکومت بر تمامی ارکان اقتصادی، اجتماعی و سیاسی را گامی در راستای «آزادسازی» یا اصلاح اقتصادی نمیدانم. این یک چپاولگری آشکار است. دست بردن در جیب مردم است از جانب حکومتی که خودش مسوول فقر و فلاکت عمومی است. من هشدار میدهم که جراحیهایی حتی بزرگتر از جراحی آبان ۹۸ در همین دولت آینده به اجرا درخواهد آمد و من به کسانی که آمدهاند تا صرفا مجریان حلقهبهگوش این جراحیهای خونین باشند رای نمیدهم و بار مسوولیت تکرار فجایع احتمالی را متوجه تمامی آمران، عاملان و حامیانشان میدانم.
برای خواندن ادامهی این یادداشت «اینجا کلیک کرده» و یا از گزینه instant view استفاده کنید.
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
📍 یادداشت وارده:
پرسشی از جناب دکتر پزشکیان دربارهی شائبهی قومگرایی
#V 135
✍️ نویسندهی میهمان: علیرضا افشاری @afshari1397
بریدهای از متن:
✍️ آنچه سبب شد این یادداشت را خطاب به شما بنویسم و از فرصت فضای انتخابات بهره ببرم، چرا که در این هنگام هم آسودهتر میتوان سخن گفت و هم طرفهای سخن به جهتِ تبلیغی هم که باشد شنوندهی بهتری خواهند بود، سخن شما در مناظرهی تلویزیونیتان بود که بخشهایی از آن پنجشنبه سیویکم خردادماه به صورتی گسترده در فضای مجازی و حتا خبرگزاریهای رسمی پخش شد:
«اگر پانتُرکیسمی وجود دارد، پانعربیسمی یا پانبلوچیسمی یا پانکُردیسمی، به خاطر بیعدالتی است که ما میکنیم. هیچ کسی از آنها در حکومت جایگاهی ندارد... وقتی هیچجا به بلوچی پستی نمیدهند، هر چه قدر نابغه باشد... در حکومت جایی برای اینها نمیبینی، او بلند میشود اعتراض میکند. مشکل عدالت است... من که بهتر میفهمم، چه در گزینش و چه در پستها.... شما چند تا استاندار کُرد داری؟... حرفشان را گوش نمیدهیم، ناراضی میشوند... میروند آنطرف... بر اساس عدالت رفتار کنیم این اتفاقات نخواهد افتاد... ایران برای همه است».
✍️ اما چرا اینها را، با آن که بارها گفته شده است، بهگونهای فشرده برای شما مینویسم؛ این که شاید اکنون آنها را بهتر بشنوید. شما رئیس فراکسیون ترکزبانان در مجلس دهم شورای اسلامی بودید که نخستین فراکسیون قومی و زبانی در تاریخ مجالس ایران بود و این به معنای رودررویی شما با مناسباتی بود که از دلِ جنبشِ بزرگ مشروطیت سر برآورد که همه باید، جدا از دین و زبان و تبار، دارای حقوقی یکسان باشند و یک ملت بر زیرِ یک پرچم باشیم. به سخنِ دیگر رودررویی شما با ستارخان که شجاعانه به دفاع از مشروطهخواهان در برابر حکومتِ وقت ایستاد یا شیخ محمد خیابانی، و همسویی شما با پیشهوری که بر خلافِ همهی نوشتههای قدیمیاش در تقبیحِ قوم و قبیلهبازی به ناگهان بر مسند رهبریِ جریانی آشکارا قومیتی و وابسته به بیگانهای ایرانبرافکن ایستاد که هزینهای بالا برای کشورمان داشت. پس، این مهم است که اکنون در مرحلهی به دست گرفتنِ قوهی اجراییِ کشور در اینباره صادقانه با خودتان بیندیشید که کدام راه را خواهید رفت، و آیا تا پیش از این جایی را بر خطا رفتید یا نه... اگر به این نتیجه رسیدید که بر خطا بوده حتماً بیان کنید. صداقت همیشه یاریگر است.
برای مطالعهی متن کامل این یادداشت اینجا کلیک کرده و یا از گزینه instant view استفاده کنید.
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
✍️ شورای سردبیری مجمع دیوانگان: در شرایطی که حامیان تبلیغاتی آقای پزشکیان تمام تلاش خود را به کار بستهاند تا از رفتار بیمنطق و حرکت زشت دکتر فاضلی یک نکتهی قوت تبلیغاتی بسازند و بابت آنچه آشکارا یک بیظرفیتی شخصی است، به ایشان مدال «شرافت و شجاعت» اهدا کنند، جناب پزشکیان در نخستین فرصت ممکن پاسخ درخور و شایستهای به این اتفاق نشان دادند.
هرچند ما این خودانتقادی آشکار دکتر پزشکیان را ارزشمند قلمداد میکنیم، اما در نهایت در تحلیل خود مبنی بر ضرورت تحریم این انتخابات بیش از پیش راسخ شدیم چرا که گمان میکنیم همین شواهد نشان میدهند که تیم ایشان و کل جریان اصلاحات تا چه میزان بیبرنامه، بیهدف، بیپرنسیب، و بدون حداقلی از اصول اخلاقی و اجتماعی وارد عرصه شدهاند، تا چه رسد به داشتن برنامهای برای ایجاد تغییرات در ساختار کلان سیاست!
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
دو پاسخ به استدلالهای عباس عبدی
#A 444
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
انتخابات ۱۴۰۳، فرصت تبدیل جنبش اعتراضی به جریان سیاسی
#A 443
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
📍 یادداشت وارده:
دوستانِ اصلاحطلبِ سابق، محافظهکار شدنتان را تبریک میگویم!
#V 134
نویسندهی میهمان: علیرضا افشاری
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
دو گزینه برای سنجش هزینه و فایدهی مشارکت انتخاباتی
#A 443
آرمان امیری @armanparian - سالها پیش، (در جریان انتخابات مجلس هشتم) مصطفی تاجزاده در یک سخنرانی انتخاباتی میگفت که: اگر بین دو نامزد انتخاباتی، چیزی در حد یک اپسیلون هم اختلاف وجود داشته باشد، من رای میدهم. چون رای دادن که هزینه ندارد. اما یک اپسیلون دستاورد هم خودش غنیمت است.
اصل منطق آقای تاجزاده درست بود اما احتمالا خودشان هم بعدها متوجه مصداق اشتباه آن شدند که دست از مشارکتهای انتخاباتی کشیدند. آن اصل درست این بود که تنها عامل تعیینکننده در یک تصمیم سیاسی، صرفا کفهی ترازوی هزینه و فایده است: اگر یک سر سوزن هم احساس کردید که دستاورد یا فایدهی عملی به هزینههایش میچربد، حتما انجامش بدهید. اما مصداق اشتباه ماجرا این بود که گمان میکرد تنها هزینهی مشارکت انتخاباتی، کبود شدن انگشتان از مرکب رای است!
در مورد اینکه در گذشته چقدر اشتباه کردیم یا اصلا نکردیم و حق داشتیم بحث زیاد است. اینجا فقط میخواهم به انتخابات پیش رو بپردازم و از زاویهی نگاه خودم، دو مورد از «هزینهها»ی ترازوی انتخاباتی را یادآوری کنم:
حد فاصل انتخابات ۱۴۰۰، تا انتخابات اخیر، کشور درگیر اعتراضات گستردهای شد که میدانیم. هزینهی این اعتراضات برای جامعه بسیار سنگین بود. (به تعداد قربانیانش، کشتهها، مجروحان، زندانیها، خانوادههایشان و ...) اما میتوان گفت که دستاوردهایی هم داشت. (این را اگر خودتان در خیابان نمیبینید، دستکم میتوانید از زنان جامعه بپرسید) سنجش هزینه و فایدهی جنبش موضوع این یادداشت این نیست. موضوع این یادداشت، گام بعدی است:
اگر در انتخابات ۱۴۰۳، مشارکت عمومی نسبت به انتخابات ۱۴۰۰، به صورت «معناداری» افزایش پیدا کند، فضای سیاسی ما در معرض دو پیامد قرار میگیرد که یکی قطعی و فوری است و دیگری احتمالی و معطوف به آینده:
پیامد نخست این است که بیبرو برگرد، در تاریخ ثبت خواهد شد که نتیجهی سرکوب خونین حکومتی، افزایش اقبال به مشارکت انتخاباتی و پذیرش بازی نظام حاکم بود. طبیعتا حکومت هم حق دارد مستند به چنین دستاوردی مدعی شود بحران ناشی از نارضایتی و مطالبات جنبش زنزندگیآزادی را پشت سر گذاشته و با افزایش مشارکت، حتی نسبت به عملکرد خشن خودش در مواجهه با معترضان از جامعه رای اعتماد مجدد گرفته است! مسوولیت مستقیم چنین پیامدی را من متوجه تمامی کسانی میدانم که در این انتخابات شرکت میکنند.
پیامد دوم قطعی نیست، اما همچنان محتمل است: با جلب اقبال مجدد عمومی، حکومت ممکن است اعتماد به نفس بیشتری برای سرکوب مطالبهی آزادی پوشش زنان به دست بیاورد و همین اندک روزنهی باقیمانده را که بخش بزرگی از زنان با هزینه و مقاومت خود حفظ کردهاند ببندد. تصور شخصی من این است که احتمال چنین پیامدی، اتفاقا با پیروزی اصلاحطلبان بسیار هم بیشتر خواهد شد چون به خوبی در خاطر داریم که هر بار اصلاحطلبان یک پیروزی انتخاباتی به دست آوردند، حکومت بلافاصله یک پاسخ همراه با سرکوب به جامعه داده است. در نتیجه، مسوولیت وقوع چنین پیامدی نیز میتوان متوجه رای دهندگان، و به ویژه اصلاحطلبان دانست.
همچنان برخی اصلاحطلبان ممکن است تصور کنند که مشارکت و پیروزی احتمالیشان چنان دستاوردهای ارزشمندی به دنبال خواهد داشت که حتی به پرداخت این دو هزینه هم میارزد. در این صورت منطقی است که مشارکت کنند، اما پیشاپیش باید بدانند که ما آنها را با چه متر و معیاری قضاوت خواهیم کرد؛ و مهمتر اینکه، توجیه همیشگی و تکراری «اگر ما نبودیم بدتر میشد»، اینبار پیشاپیش از دست اصلاحطلبان خارج شده است؛ چون در این چند سالی که به کل در عرصهی سیاسی و اجتماعی غایب بودند، جامعه خودش توانست با هزینهی خودش اندک دستاوردهایی ملموس برای زنان به همراه بیاورد و اگر این اندک دستاوردها در حضور اصلاحطلبان از بین برود مشخص است که مسوولیتش با آنهاست.
حتی میتوان این هشدار را هم داد که برباد رفتن این دستاوردها، مسوولیتی است حتی به مراتب سنگینتر از اجباری شدن حجاب در ابتدای انقلاب، چرا که اولا آنبار مردم برای آزادی حجابشان هزینهای نداده بودند، در ثانی، اصلاحطلبان میتوانند مدعی شوند که بیاطلاع بودند یا فضای متفاوتی بود و یا اکثریت جامعه چنان مجذوب گفتمان انقلاب اسلامی شده بود که با آن تصمیم همراه بود و چه و چه و چه.
این بار اما جای هیچ عذر و بهانهای باقی نیست. همه میدانیم وضعیت تا پیش از انتخابات ۱۴۰۳ چه بوده، و حتی نسبت به آن هشدار هم دادهایم، پس پیامد هرگونه بدتر شدن اوضاع از مبداء انتخابات پیش رو بیهیچ تردیدی متوجه کسانی است که گمان میکنند مداخلهشان قرار است به بهبود وضعیت بینجامد.
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
✍️ گفتار کوتاهی در باب «چیستی وطن» و اشاره به دو پرسش:
نخست آنکه آیا ما میتوانیم انسانها را به صورت مجرد و مستقل از وطنهایشان متصور شویم؟
دیگری اینکه آیا میتوانیم از منافع و امنیت ملی به گونهای سخن بگوییم که در تضاد با رفاه، رضایت، امنیت و منافع شهروندان قرار داشته باشد؟
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
✍️ با توجه به اینکه این یادداشت، نقدی بوده است بر مباحثی که دکتر محدثی گیلوایی منتشر کردهاند، ایشان نیز در کانال تلگرامی خودشان پاسخ مفصلی منتشر کردهاند که میتوانید از این لینک و در کانال خودشان مطالعه کنید.
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
#A 443
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
آنارکوفاشیسمِ شیعی، اسم رمزی برای نابودی ایران!
#A 442
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
✍️ نگاهی به نوولای «در اهمیت مرگ بیمورد آقای بادیاری»
غلبهی فلسفه بر رمان
#A 441
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
✍️ نگاهی به نوولای «قطعهی نایاب برای تعمیر ریشتراش»
رهاش کن بره رییس!
#A 440
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
ریشههای تاریخی یک شخصیت ماندگار
#A 439
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
#V 136
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
چرا رای نمیدهم؟
#A 444
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
📍 یادداشت وارده:
پرسشی از جناب دکتر پزشکیان دربارهی شائبهی قومگرایی
#V 135
برای مطالعهی متن کامل این یادداشت اینجا کلیک کرده و یا از گزینه instant view استفاده کنید.
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
دو پاسخ به استدلالهای عباس عبدی
#A 443
آرمان امیری @armanparian - جناب آقای عباس عبدی، در مناظرهای با دکتر مهرآئین استدلالهایی را برای دفاع از مشارکت انتخاباتی مطرح کردهاند. مشروح کامل این مناظره را میتوانید از رسانهی آزاد ببینید، هرچند من نمیتوانم توصیه کنم برایش وقت صرف کنید چون متاسفانه بخش عمدهای از جلسه کلا به مسائل نامربوط به سیاست و موضوع بحث گذشت که جز اتلاف وقت ثمری نداشت. (البته در این مورد ابدا تقصیری متوجه آقای عبدی نبود) به هر حال من فقط میخواهم در اینجا به دو مورد مشخص از استدلالهای آقای عبدی پاسخ مختصری بدهم. (این دو مورد را در این کلیپ کوتاه ببینید)
✍️ این یادداشت در نهایت میخواهد به پاسخ این پرسش بسیار مهم برسد که: «آیا تحریم انتخابات چشمانداز روشنی پیش روی ما قرار میدهد؟»
برای خواندن متن کامل یادداشت «اینجا کلیک کرده» و یا از گزینه instant view استفاده کنید.
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
انتخابات ۱۴۰۳، فرصت تبدیل جنبش اعتراضی به جریان سیاسی
#A 443
آرمان امیری @armanparian - برای خواندن متن کامل یادداشت «اینجا کلیک کرده» و یا از گزینه instant view استفاده کنید.
📍 بریدههایی از متن:
✍️ از میانهی دهه هفتاد خورشیدی تا انتخابات سال ۸۸، بزرگترین شکاف در جریان سیاست داخلی ایران حول محور دموکراسیخواهی معنادار شده بود. دو عنوان اصلاحطلب و محافظهکار (بعدها اصولگرا)، به صورت تمایل برای دموکراسیخواهی و ضدیت با جامعهی مدنی در اذهان عمومی معنادار شده بود.
✍️ در دههی نود، با نهادینه شدن این شکاف بزرگ، معنای اصلاحطلبی و اصولگرایی هم به شکل دوگانهی حامیان و مخالفان مذاکره (برجام) تغییر شکل پیدا کرد.
✍️ با چنین مقدمهای میتوان گفت کمترین دلیل برای آنکه انتخابات ۱۴۰۰ دیگر نتوانست مانند همتایان قبلیاش پرشور و رقابتی برگزار شود همین بود که جریانات حاضر در آن انتخابات، هیچ یک از شکافهای معنادار سیاسی کشور را نمایندگی نمیکردند. به زبان سادهتر، جامعه نمیتوانست بفهمد که دعوای حضرات بر سر چیست؟ دو جریان اصولگرا و اصلاحطلب دیگر حول هیچ یک از شکافهای واقعی جامعه معنادار نبودند.
✍️ پس از انتخابات ۱۴۰۰ و با قطع امید از اصلاحات حداقلی در دل ساختار تنگ حکومت اسلامی، جامعهی مدنی فرصت یافت تا از دل یک جنبش اجتماعی، دو شکاف اصیل دیگر را فعال کند که پیشتر جایی در مناقشات رسمی سیاسی نداشتند. جرقهی اول حول شکاف «زندگیخواهی» شکل گرفت اما در ادامه مناقشه بر سر «ملتگرایی در برابر قومیتگرایی» نیز بالا گرفت.
✍️ با فعال شدن این دو شکاف اخیر، فرصتی دوباره فراهم شده که انتخابات ۱۴۰۳، بر خلاف انتخابات ۱۴۰۰، از نظر سیاسی و اجتماعی «معنادار» شود؛ هرچند نتیجهی کار با نمونههای قبلی بسیار متفاوت شده است. در واقع، بر خلاف دو ابرچالش دموکراسیخواهی و پیوند با جامعهی جهانی که پیشتر توانسته بودند صفبندی نیروهای درون نظام حاکم را معنادار کنند، دو چالش اخیر، هیچگونه بازتاب مشخصی در صفکشیهای انتخاباتی ۱۴۰۳ پیدا نکردهاند.
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
📍 یادداشت وارده:
دوستانِ اصلاحطلبِ سابق، محافظهکار شدنتان را تبریک میگویم!
#V 134
✍️ نویسندهی میهمان: علیرضا افشاری @afshari1397 - به عنوان کنشگری مدنی از هر تلاشی برای بهبود وضعیت کشور استقبال میکنم و در آن مشارکت خواهم داشت و از این رو خط قرمزی به عنوانِ تأیید نظام سیاسی موجود ندارم؛ چرا که در حوزهی کنشگریِ مثلاً محیطزیستی یا میراثی اگر محیطی حفاظتشده یا بنایی تاریخی نابود گشت دیگر امکانِ بازگشت وجود ندارد، در نتیجه برای حفظ آنها گاه ناگزیر از ارتباط گرفتن با همین مدیرانِ دولتیِ بعضاً سودجو یا نالایق هستیم. اما آیا در انتخاباتِ ریاستجمهوریِ پیشِ رو امیدی به بهبود وجود دارد؟
آنچه آشکار است در موضوعهای کلان حکومتی مانند سیاست خارجی یا توجه به خواستهای برجستهی مردمی، که برخی از آنها در اعتراضهای مردمی نمایان شد، یا مبارزه با فساد و انحلال سازمانهای بزرگ اقتصادیِ حکومتی، که در دورهای انقلابی و به جهتِ اسلامی کردن سازوکارهای اقتصادی شکل گرفتند اما اکنون که کل حکومت و دولت بر مبنای نگاهی اسلامی اداره میشود وجودشان بلاموضوع است، یا یکی شدنِ ارتش و سپاه و برچیده شدن فعالیتهای اقتصادیِ نیروهای مسلح... امکان تغییری وجود ندارد.
اصلِ نقدِ من به اصلاحطلبان هم به همین موضوع برمیگردد. اگر آنها خود را دارای وجهه و اعتباری مردمی میدانند که حضورشان برای حفظ نظام یا پایداریِ ایران مفید است چرا برای حضورشان شرایطی را نگذاشتند و مثلاً در همین زمینههای یادشده تعهد یا دستکم چراغ سبزی را از نظام نگرفتهاند تا اگر توانستند بر مسند ریاستجمهوری تکیه دهند بتوانند مصدر تغییری در شیوهی ادارهی حکومت شوند؟ حتا دکتر محمد مصدق هم در مجلس شورای ملی برای پذیرش جایگاه نخستوزیری شرایطی را گذاشت تا بتواند مسؤولیتی را بپذیرد که به اندازهاش ــ ولو تا حدودی ــ اختیار داشته باشد.
جای شگفتی دارد سیاسیونی باتجربه چون آنان، آنهم پس از دیدنِ دورههای ریاستجمهوریِ بزرگترانی چون خاتمی و روحانی، بخواهند برای در اختیار گرفتن منصبِ ریاستجمهوریای بجنگند که در آن جایگاه توانِ تغییرِ هیچ سیاستِ کلانی را ندارند. طبیعی است که در چنین شرایطی مردم گمان کنند که آنها تنها برای نفع شخصی و گرفتن مقامهایی، و مهمتر از آن بقای خود در چهارچوبِ نظام، است که وارد عرصهی انتخابات شدهاند.
وگرنه برای من دیدگاههای قومگرایانهی نامزدِ مورد حمایتِ ایشان در جایگاه دوم قرار دارد و بدیهی است که در میانِ آن جریان، اگر او آدم صادق و باهوشی باشد و اصلاحطلبان هم حداقل این بینش را داشته باشند که نخست باید ایرانی باشد تا آنان بتوانند در آن پُست و مقامی داشته باشند، این دیدگاهها به شدت تقلیل خواهد یافت و حتا میتواند چنان تهدیدی به فرصتِ تغییر دیدگاهِ پیروانِ چنان فکری بینجامد، چرا که برای ادارهی کشوری چون ایران نیاز به زبانی ملی است ــ جدا از پیشینهی غنیِ زبان فارسی که خزانهی تاریخ و ادب و فرهنگِ مشترکِ همهی اقواممان است ــ و نیاز به مرکزی فرماندهی و تمرکز. نقدی هم اگر بر مرکزگرایی وارد باشد جامع نبودنِ آن در این سالهاست (از فرزندانِ همهی کشور در آن باشند) و ناشایستهسالاریاش (بهترینهای کشور در آن باشند)، وگرنه به قول پیامبر؛ «هرگاه سه نفر همسفر شدند، از ميان خود يك نفر را به سالارى انتخاب كنند».
دومین نقد بزرگ بر این جریان نداشتن برنامهای برای تغییر است. البته خودشان نیک میدانند که اگر چنین برنامهای را بخواهند تدوین کنند ــ جدا از آن که میتواند همان برنامههای گذشته باشد چرا که هیچ پیشرفتی در گذشته نداشتهاند! ــ زیر ضرباتِ حامیانِ هستهی اصلی حکومت قرار خواهند گرفت چرا که راهی جز نقدِ روشهای پیش از این انجامشده بهدستِ مثلاً رییسجمهورِ پیشین نخواهند داشت.
برای خواندن ادامه این یادداشت «اینجا کلیک کرده» و یا از گزینه instant view استفاده کنید.
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
یک جوابیهی ناقابل!
آرمان امیری @armanparian - کانال تلگرامی "جامعهی نو"، در مطلبی با عنوان "افسانههای انتخاباتی"، واکنشی به یادداشت پیشین من (اینجا) نشان دادهاند. متن یادداشت دوستان را حتما بخوانید تا اگر من بد فهمیدهام، شما درستتر بخوانید و نقد عزیزان را بهتر متوجه شوید. اینجا من فقط به دو نکته اشاره میکنم:
نخست اینکه نگارش در فضای اینترنتی نزدیک به ربعقرن در کشور ما سابقه دارد و به مرور یک فرهنگ عرفی هم برای خودش ایجاد کرده است. برای مثال، هروقت در مطلبی به یادداشت یا مطلبی دیگر ارجاع میدهیم، میتوانیم، یا ای بسا باید که لینک آن مطلب را هم در اختیار خوانندگان قرار دهیم. البته این فرهنگ ارجاع و ذکر منبع مختص عصر ارتباطات جدید نیست. این را انسان خردمند، حتی چند هزار سال قبل از اختراع کامپیوتر هم یاد گرفته بود و انواع و اقسام آداب و شیوههای اجرایی و آکادمیک را هم برایش طراحی کرده بود. شاید حضرات چنین ارجاعی را کسر شأن خودشان قلمداد میکنند، یا ممکن است کسی تصور کند نگراناند که عیار استدلالهایشان یارای منطق یادداشت مورد نقد را نداشته باشد؛ اما برای من اهمیت رعایت این فرهنگ، بیش از هرچیز در احترام به شعور مخاطب و قدرت سنجش و قضاوت اوست..
نکته دوم اینکه به شخصه خیلی علاقه داشتم که به نقد عزیزان پاسخی مربوط بدهم و از استدلالهای قبلی خودم دفاع کنم. اما متاسفانه هرچه بیشتر خواندم، کمتر فهمیدم عزیزان چه میگویند. بعد دقت کردم که آخر ایراد متن کجاست که من از درک پیامش عاجزم؟ به مرور متوجه شدم دوستان به دلایلی، واژگان را در معنایی غلط به کار بردهاند، و با چسباندن افعالی غلط به انتهای جملات، محصولی "غلط اندر غلط" از معنا تولید کردهاند!
برای مثال، نگارندگان مدعی شدانده میخواهند تکلیف چند «افسانه» را روشن کنند که «هم رسانههای خارجی و هم خرده روشنفکرهای داخلی آنها را پرو بال میدهند». سپس در توضیح اولین «افسانه» آوردهاند: «اولینش این است که اصلاحطلبان دنبال قدرت وپست و مقام هستند».
هرکس معنای «افسانه» را بداند، توقع دارد که ادامهی متن به ذکر استدلالهایی در باب کذب بودن ادعای طرح شده اختصاص داشته باشد؛ اما به طرز عجیبی، در ادامه میبینیم که نگارندگان با تایید اصل این مطلب، صرفا تلاش میکنند که توضیح دهند سیاست نباید عرصهی نیتخوانی باشد و نصیحتهای مفیدی میکنند که ما باید در نهایت به نتایج عملمان بیندیشیم و نه قصد و غرض عاملان سیاسی. من هم کاملا با این نصایح مشفقانه موافقم؛ تنها مشکلم فعلا این است که گویا نگارندگان نمیدانند وقتی گزارهای را «افسانه» خواندند، بعدش نباید آن را تایید کنند! بلکه باید ردش کنند. واژهی مناسب برای مقصود فعلیشان میتوانست چیزی باشد شبیه «کلیشه»، یا مثلا «عارضهی فهم سیاسی» تا بتوان به کمک آن معیارهای غلط در ذهن خواننده را اصلاح کرد؛ «افسانه» اولین ویژگیش واقعیت نداشتن است!
اوضاع در سطرهای بعدی به مراتب وخیمتر هم میشود. مثلا میخوانیم: «افسانه دوم چسبیدن به نیمی از حقیقت است». احتمالا منظور نگارندگان از «افسانه» در این مورد خاص چیزی شبیه «مغالطه» بوده است!
در مورد سوم، «افسانه» در توصیف یک «عمل ناصواب» به مانند «اتهام زدن» به کار رفته است: «افسانه سوم، چسباندن تلویحی این اتهام است که اصلاح طلبان فکر میکنند نامزدشان حتما رای میآورد».
و اگر فکر میکنید این اوج شاهکار نگارش عزیزان بوده است، بد نیست بند بعدی را بخوانید:
«افسانه چهارم مشارکت بدون قید و شرط مردم (تبلیغات مهوع حکومت) به خاطر عشق به بد عملترین دولت نیم قرن اخیر بعد از دولت احمدینزاد است و یا قهر همیشگی و بی باوری کف جامعه با انتخابات (تبلیغات مسموم رسانههایدبیگانه و قیمهای مردم کف جامعه و ولگردهای شبکه مجازی)، که هردو از بادهواساخته میشوند».
از آنجا که در مملکت ما «همهچیزمان باید به همهچیزمان بیاید»، نگارندگان چنین متنی «شورای سردبیری» هستند و سوابق بسیار درخشانی از انتصاب در سمت مدیریت روزنامههای پرشمار اصلاحطلب در کارنامه دارند که انشاءالله با پیروزی جناب دکتر پزشکیان دوباره بساطشان به راه بیفتد و به عرصهی خدمت به فرهنگ و سیاست جامعه بازگردند. طبیعتا بندهی یکلاقبا هم از هفت دولت آزاد و به لطف این سطح از شایستهسالاری، کاملا بیکار و بیدرآمد هستم و خواهم ماند. با این حال، جهت رشد و تعالی فرهنگ نگارش و یادداشتنویسی، حاضر هستم از جیب خودم یک میلیون تومان پاداش تعیین کنم برای اولین خوانندهی بزرگواری که بتواند تشخیص بدهد معنای این عبارت ۵۴ کلمهای چه بود و آیا عزیزان «شورای سردبیری» بالاخره موفق شدند در مطلبی با عنوان «افسانههای انتخاباتی» حداقل یک بار واژهی «افسانه» را درست به کار ببرند یا خیر؟
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
#A 443
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
سخنرانی جناب آقای آرمان امیری مسئول سازمان نویسندگان و هنرمندان جبهه ملی ایران
روز جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳ از ساعت ۱۸ مراسم دیدار سال نو با حضور اعضای شورای مرکزی، هواداران، اعضای سازمانها و احزاب جبهه ملی ایران برگزار شد.
در این جلسه رهبران احزاب ملی، جوامع مدنی، شخصیتهای سیاسی و دوستداران جبهه ملی ایران حضور داشتند.
کمیته رسانه جبهه ملی ایران گزارش بخش سوم سخنرانی جناب آقای آرمان امیری مسئول سازمان نویسندگان و هنرمندان جبهه ملی ایران در مراسم دیدار سال نو جبهه ملی ایران ۱۴۰۳ را تقدیم اعضا و هواداران جبهه ملی ایران می کند.
روابط عمومی جبهه ملی ایران – کمیته رسانه
اردیبهشتماه ۱۴۰۳
https://www.youtube.com/watch?v=bVuRzAYoSRo
📘کوروش، ایرانیان و کابوسِ تکخداباوری!
✍🏻#آرمان_امیری (پیج)
چه میشد، اگر خدایِ فلسفه همچنان خداییتر از خدای ابراهیم میبود، خدایی که هیچ همتایی را کنار خود تاب نیاورد، فرزندش عیسی همه آنهایی، که او را دوست نداشتند، به جهنم فرستاد تا آنجا سوزانده شوند؟ چه با خود دارد آن خدایی، که خدایگانی را نمیپذیرد و از شهامتِ باشکوهِ دوستیِ ناب با همتایان و گوناگونیِ پایانناپذیرشان هیچ در خود ندارد؟ (هیدگر، جلد ۹۷، ص. ۴۰۹) خدایی، که همچون خدای یگانه هیچ خدایی را در کنار خود تاب نمیآورد، بیرون از خدایگانی است؛ خدا نیست، بلکه تنها یک اهریمن است؛ الگوی همه دیکتاتورهایِ انساننما. (هیدگر، جلد ۹۹، ص. ۱۱۷).
آنارکوفاشیسمِ شیعی، اسم رمزی برای نابودی ایران!
#A 442
آرمان امیری @armanparian - برای خواندن متن کامل این یادداشت اینجا کلیک کرده و یا از گزینهی INSTANT VIEW استفاده کنید. برشهایی از متن یادداشت:
✍️ این برای نخستین بار است که من با تعبیری مواجه شدهام که وضعیت را از دریچهی ذهن یکی از اعضای «داخل حلقهی قدرت» توضیح میدهد و تا حدودی مشخص میکند چرا آنچه به عقل تمامی ناظران بیرونی غیرمنطقی میآید، در منطق نظام متفاوت است و از دستور خارج نمیشود: «آنارکوفاشیسم شیعی». این تعبیر عجیب را بهروز افخمی در گفتگوی اخیر خود با موسی غنینژاد به کار برده است و تلاش کرده مبانی نظری و مقاصد و رویههای آن را تشریح کند. (متن کامل این گفتگو را میتوانید از کانال تلگرامی دکتر غنینژاد بخوانید)
✍️ نخست اینکه آنارکوفاشیسمِ شیعی ضددولت است. این ضدیتش با دولت ممکن است در یک خوانش سطحی و ترجمهای به «نولیبرالیسم» تفسیر شود اما تنها چیزی که در این مدل شاهدش نیستیم آزادسازی یا تلاش برای تقویت بازار رقابتی است. کاملا برعکس، در این اندیشه، تلاش میشود تا منابع ثروت هرچه بیشتر از دایرهی نفوذ دولت خارج شود تا از دسترس اغیار دور مانده و به صورت انحصاری در اختیار کانونهای فرقه قرار گیرد. در واقع، آنارکوفاشیسم شیعی دولت را مثله میکند تا اعضا و حلقههایش بتوانند تکههای آن را چپاول کنند.
✍️ دوم آنکه آنارکوفاشیسمِ شیعی ضد ملت است. یعنی به ملت، در معنایی که ما میشناسیم باور ندارد، بلکه هموطنان خودش را در اعضای شبکهای میبیند که ممکن است در هرکجای جهان حضور داشته باشند. گاه این تمایل خود را با اشاراتی صریح مطرح میکند و دم از «هلال شیعی» میزند، و گاه تلاش میکند تا مثل شبکههای فراماسونری آن را در بستههای رمزگذاریشدهی دیگری جایگذاری کند و کلیدواژگانی رسمیتر همچون «منافع ملی» را به گروگان بگیرد، که در نهایت هیچ نیستند جز منافع اعضای فرقهای که با مرزبندیهای دولتملتهای شناخته شده سازگاری ندارد.
از ترکیب دو گزارهی قبلی در مییابیم که این آنارکوفاشیسمِ شیعی، ضد دولت/ملت است. دلیل نفرتش از «انقلاب مشروطه» را هم باید با همین گرایش ذاتیاش فهمید. مشروطهی ایرانی، نقطهی عطفی در تکامل نسخهی مدرن دولت-ملت ایرانی بود. اگر حکومت ناچار است در روایت رسمی، نفرتش از این نقطهی عطف را با برکشیدن مشروطهستیزانی چون «شیخفضلالله نوری» به نمایش بگذارد، بهروز افخمی با صراحتی عریانتر افسوس وضعیت ملوکالطوایفی پیشامشروطه را میخورد و از نفس تشکیل دولت متمرکز مدرن ابراز انزجار میکند.
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
✍️ نگاهی به نوولای «در اهمیت مرگ بیمورد آقای بادیاری»
غلبهی فلسفه بر رمان
#A 441
آرمان امیری @armanparian - تصور کنید برای رصد کردن داخل یک گوی فلزی غولپیکر، دوربینی مجهز به پروژکتور را به یک کابل فنری آویزان کرده و از سوراخی در بالای گوی آن را به درون پرتاب میکنیم. تصاویری دوّار و گذرایی که از دوربین به ما میرسد، شبیه خط روایی ویژهای است که در نوولای «مرگ بادیاری» با آن مواجه میشویم.
«میلاد روشنی پایان»، در روایت نوولای خودش از یک نظرگاه سیال استفاده کرده. نظرگاه داستان او دانای کل است؛ اما این دانای کل، اغلب به شکل «محدود به ذهن» اعمال میشود و به صورت مداوم میان شخصیتها در نوسان است. همین نوسان است که به نظرگاه اصلی شکلی سیال داده و با توجه به اینکه روایت دانای کل، امکان پیشروی و پسروی مداوم در زمان را هم دارد، عملا خواننده را دچار احساسی از غوطهوری میکند. مثل همان دوربینی که با کابل فنری خودش مدام بالا و پایین میرود، میچرخد، وارونه میشود، اینسو و آنسو میرود و اینقدر تصاویر پراکنده از داخل گوی بزرگ فلزی به ما میدهد تا در نهایت ما فهمی کامل از آن به دست بیاوریم.
نتیجهی نهایی چنین شیوهای، بسیار مستعد بدل شدن به یک داستان سختخوان و گیجکننده است اما ظرافت کار روشنیپایان در همین است که او توانسته علیرغم سبک روایتی که در پیش گرفته، متنی بسیار گیرا و روان پدید بیاورد. کشش متن چنان بالاست که خواننده را به دنبال خود میکشد. تودرتویی روایت شخصیتها نیز چنان با ظرافت تنظیم شده که علیرغم تمامی درهمریختگیهای زمانی و مکانی، خواننده بتواند بینیاز از بازگشت به عقبهای پیاپی قطعات پراکندهی پازل داستان را کنار هم قرار دهد. اندکی ادویهی طنز و شوخطبعی هم به ایجاد این کشش و روانی متن کمک کرده است. در پایانبندی این یادداشت میخواهم در مورد اینکه چرا با چنین شیوهای از روایت مواجه هستیم گمانهزنی کنم، اما پیش از آن به برخی جزییات دیگر بپردازم، مثل همین کارکرد طنز اثر.
داستان «مرگ بادیاری» تصاویر خشن کم ندارد و اتفاقا با جزییات تکاندهندهای هم تصویرشان میکند. این سطح از خشونت به گمان وجه ممیزهای است که در برخی آثار چند سال اخیر بیشتر به چشم میآید؛ البته برای طرح این ادعا که تصویرسازی از خشونت عریان، به یک ویژگی مشترک و رایج در داستانهای اخیر بدل شده نیازمند شواهد بیشتری هستم که ترجیح میدهم به موقعیت دیگری موکولش کنم، اما در مورد خاص «مرگ بادیاری»، این خشونت عریان، چنان با رنگ و بویی از طنز و شوخطبعی تعدیل شده که خواننده میتواند تکاندهندهترین توصیفات را نیز با همان ضربآهنگ سریع داستان بخواند و دچار سکته نشود.
به عنوان نمونه، در صحنهای کوهیار مشغول شستوشوی جسد پدرش است، آن هم در شرایطی که چند روزی است از مرگ پدر گذشته و جسدش در حال متلاشی شدن است. ترکیب عشق و علاقهی عمیق کوهیار به پدرش با وضعیت مشمئزکنندهای که اقدامات او به همراه دارد موقعیت پارادوکسیکالی را به وجود آورده که فقط شوخطبعی راوی به هضم آن کمک میکند: «بادیاری عمیقا خوشحال بود از اینکه کوهیار کار پرزحمت حمام بردن را کنار گذاشته. بدن شکننده و فاسدش را ضعیفتر از آن میدید که این کار پرآسیب را تحمل کند. این درست همان چیزی بود که کوهیار هم به آن پی برده بود. وقتی در آخرین حمام دست کفآلودش را روی گونههای پدرش کشید و تمام ضخامت گوشت گندیدهی صورت پدر همراه بخشی از لب بالا و عضلات دور چشم او غلفتی کنده شد».
نمیتوانم بگویم لحن رها و بازیگوش نویسنده به کل کراهت تصاویر را از بین برده، اما به عنوان خوانندهای که به هیچ وجه تحمل مواجهه با خشونت در آثار هنری را ندارد میتوانم بگویم که نویسنده در اینجا موفق شده با همین حربه، خشونت را چنان در دل روایت جاگذاری کند که گویی عضوی ساده و بدیهی از پیکرهی کلی متن است؛ هدفی که به نظر میرسد، با منطق نهایی اثر نیز سازگار است و در نهایت به تصویر کلانتری از تداوم و بازتولید خشونت در دل یک تاریخ ختم میشود.
برای خواندن ادامهی یادداشت اینجا کلیک کرده و یا از گزینهی INSTANT VIEW استفاده کنید.
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
✍️ نگاهی به نوولای «قطعهی نایاب برای تعمیر ریشتراش»
رهاش کن بره رییس!
#A 440
آرمان امیری @armanparian - نخستین شوک را همان جملهی آغازین کتاب به من وارد کرد: «به روز اولی فکر میکند که...». نویسنده زمان حال استمراری را برای روایت داستان انتخاب کرده و این انتخاب بسیار دشواری است. به صورت معمول، چنین زمانی برای یکسانسازی زمان روایت با زمان داستان به کار میرود. یعنی سرعت روایت حوادث با سرعت وقوع آنها برابری میکند. سینا دادخواه هم بجز یک مورد استثنا (یعنی خلاصه کردن یک گفتگوی ۲۰دقیقهای) به چنین هدفی پایبند باقی مانده و در نهایت، بازهی زمانی که داستان اصلی این نوولا در آن سپری میشود، با تقریب خوبی همان زمانی است که خواننده نیاز دارد تا این ۱۰۰ صفحه را بخواند.
اگر با یک درام مواجه باشیم، تساوی سرعت روایت با وقوع حوادث طبیعی است. در چنین مواردی نویسنده (کارگردان) میتواند چالش «کشش» را با استفاده از تصویر یا حرکت جبران کند. در داستان اما، حفظ کشش چالش به مراتب دشوارتری است و اغلب نویسنده ناچار است به پس و پیش رفتنهای زمانی متوسل شود؛ کاری که نوولای «قطعهی نایاب...» به بهترین وجه انجام میدهد و به اثری فشرده با چگالی بالایی از اطلاعات بدل میشود. به همان میزان که زمین گذاشتن کتاب بسیار دشوار است، بعید است خوانندهای بتواند بدون وقفههای مداوم و مواردی از بازگشت به عقب کتاب را به پایان برساند.
این حجم از اطلاعات فشرده، محصول فعالیت ذهنی قهرمان داستان است؛ یعنی با انتخاب نظرگاه محدود به ذهن شخصیت اصلی (فرزام) پیوند خورده است. از همان سطر نخست میدانیم که او «فکر میکند» یا به قول معروف: فکری شده است. اتفاقی افتاده و ذهنش را پریشان کرده. قراری با خواهرزادهاش (بردیا) گذاشته تا تکلیف مساله را با او روشن کند، اما تا به محل گفتگو برسند، ذهنش پرآشوب است؛ به این فکر میکند که مساله از کجا شروع شد؟ به اینکه چطور باید آن را طرح کند؟ واکنش بردیا چیست؟ یا اینکه خودش باید چه تصمیمی بگیرد؟
هم عصبانی است، هم ترسیده؛ غافلگیر شده و نگران است. اینها را میتوان از بیان مستقیم دغدغههایش هم فهمید، اما مهمتر این است که چنین درونمایهای با فرم روایت هم تناسب داشته باشد. از ذهنی که تحت تمامی این فشارها قرار دارد انتظاری جز این هم نمیتوان داشت و این دوّمین «ویژگی ساختاری» رمان است که ما میتوانیم در تناسب فرم روایت با درونمایهی اثر ببینیم. (به مورد اولش بعدا میپردازم)
چنین تناسبی، هرچند در سراسر اثر (به ویژه نیمهی نخست آن) کاملا چشمگیر است، اما در برخی صحنهها به شکل متفاوتی پررنگ میشود؛ نمونهاش جایی که «مهگل» از راه میرسد و با خبر جدیدی فرزام را بیش از پیش غافلگیر میکند. اینبار روایت دیگر فشرده و پراکنده نیست، عملا محو و گنگ میشود:
«میبیند و نمیبیند. میبوید و نمیبوید. میچشد و نمیچشد. اما تا منتهای مورمور حضور مهگل را لمس میکند. چنانکه دخترک میگوید، درمانهای معمول افاقه نکردهاند و پرتو چند وقت پیش مجبور شده یکی از آن دو را تخلیه کند. قبل از جراحی، از مهگل و بردیا خواسته که... بردیا و مهگل به آپارتمانش رفتهاند که ...». (سهنقطهها از خود متن است)
با همین فرم روایی است که ما حس میکنیم فرزام انگار در حال بیهوش شدن است و اصلا ذهنش یاری نمیکند هرآنچه میشنود را درست تجزیه و تحلیل کند و دلیل اصلی حوادث قبلی را به صورت کامل به هم ربط بدهد.
همهی اینها را گفتم تا یادآوری کنم برخی تکنیکها به صورت مجرد هم جالب و وسوسهانگیز هستند؛ مثل فشردن اطلاعات یا روایتهای پراکنده که خواننده را ناچار میکند مانند قطعات گمشدهی پازل هرکدام را دنبال کرده و به مرور کنار هم قرار دهد تا تصویر آشکار شود؛ اما این تکنیک، اگر با توجیهی از منطق پیرنگ اثر تکمیل نشود در سطح یک بازیگوشی ادبی باقی میماند. (مثل نوازندهای که تصمیم بگیرد فقط با نوتهای زوج یک سمفونی بسازد!) در نوولای سینا دادخواه اما، این روایت فرمی، هم محصول اقتضای درونمایه است و هم به صورت متقابل به آن شکل میدهد. همین در همتنیدگی متقابل است که اثر را ارزشمند میکند.
برای خواندن ادامهی یادداشت اینجا کلیک کرده و یا از گزینهی INSTANT VIEW استفاده کنید.
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
✍️ ریشههای تاریخی یک شخصیت ماندگار
#A 439
آرمان امیری @armanparian - ادبیات مدرن فارسی، کمتر توانسته شخصیتی ماندگار خلق کند که از قالب تنگ داستانی خودش بیرون بزند و راهی ادبیات و فرهنگ عامه و حتی رسمی بشود. چنین شخصیتهایی را ما اغلب در ادبیات حماسی و اسطورهای سراغ داریم و یا موارد پراکندهای در ادبیات میانه همچون «ملانصرالدین»؛ همین حقیقت شاید بتواند بخشی از بزرگی کار ایرج پزشکزاد در خلق شخصیت «داییجان ناپلئون» را نشان دهد.
زوج ماندگار «داییجان ناپلئون – مشقاسم»، بیشک به شدت تحت تاثیر زوج کلاسیک «دنکیشوت-سانچو پانزا» در شاهکار سروانتس هستند، اما اگر پزشکزاد میخواست فقط با نسخهای ترجمهای از دنکیشوت شخصیت خودش را خلق کند، قطعا نتیجهی کار تا بدین حد برای مخاطب ایرانی ملموس و آشنا از آب در نمیآمد.
برای چنین اقتباس هنرمندانهای، پزشکزاد نمیتوانست فقط به نبوغ هنری خودش متکی باقی بماند. او نیازمند دستمایهای بومی بود پروردهی فکر و سنت جامعهی ایرانی، تا آمادگی پذیرش این ردای جدید را داشته باشد؛ یعنی شخصیتی که نطفههای آن پیشتر شکل گرفته و به مرور در بستر فرهنگی جامعهی ایرانی چنان رشد کرده باشد که به محاسن و حتی رذایل اخلاقی جامعه آغشته شود. پزشکزاد چنین فرمولی را در یک تیپ تکرار شوند از انقلابیون مشروطه پیدا کرد!
در یکی از دیالوگهای ماندگارش، پزشکزاد از زبان آقاجان به داییجان کنایه میزند که «حالا دیگه قزاقهای کلنل لیاخوف هم از مجاهدین مشروطه شدند»!
با همین کنایهی گذرا ما خیلی زود در مییابیم که داییجان در خیالات خود نسبت به کارنامه و جایگاهش فقط دچار اغراق و زیادهگویی نشده، بلکه به مرور زمان نقش تاریخی خودش در دوران مشروطه را نیز تغییر داده و به قول معروف: صف عوض کرده است.
این «صف عوض کردن»، در جامعهای که شتاب حوادث سیاسیاش عمر دولتها را چنان کوتاه کرده بود که «اَصبحتُ امیراً و امسیتُ اسیراً» بیشک امری آشنا و شناخته شده بوده است؛ با این حال، تدارک دیدن یک مصداق مدرن از این روایت کهن، کاری دشوار بود که تنها به مدد چند تجربه به نسخهی تکاملیافتهی خود رسید. مسیری که به گمان من با داستانی از محمدعلی جمالزاده آغاز شد.
داستان «قلتشندیوان» را جمالزاده در سال ۱۳۲۵ نوشت و نقش منفی داستانش را به همان شخصیت اصلی سپرد که تاریخچهی بدکرداریهایش به دوران مشروطه باز میگشت. به روایت راوی داستان، جناب «افراسیابخان قلتشندیوان» در اوایل جنبش «چون درست معلوم نبود که ترازو از چه طرفی خواهد چربید و کدام دسته خواهند برد، لهذا جناب خان بدون آنکه رو نشان بدهد هر روز از منزلش دو سینی خوراک چرب و نرم برای مستبدین به میدان توپخانه و دو سینی دیگر برای مشروطهطلبان و سربازان ملی به مسجد سپهسالار میفرستاد. همینکه استبداد صغیر شروع شد بدون یک دقیقه تردید از فرق تا قدم غرق سلاح شد و تفنگ و رندل را به دوش نوکرهایش انداخت و خودش را با طمطراق هرچه تمامتر جلوی آنها افتاده به باغ شاه رفت».
اینجا قلتشن یک کاری هم میکند که به نظر میرسد در تنظیم نوع روایت کتاب جمالزاده نقش مهمی داشته: «همانوقت بود که با همهی آشنایی و سابقهای که با پدرم داشت حق نان و نمک و همسایگی را زیر پا نهاده و خانهشاگرد خرسال ما را گرفته و به قزاقخانه برد و به دست قساوت قاسمخان قزاق سپرد».
به این موضوع بر میگردیم اما اصل ماجرا اینکه «همین جلاد ابد و ازل، همینکه دید باز آفتاب استبداد رو به زوال است و مجاهدین و بختیاریها دارند به پایتخت نزدیک میشوند فورا موزر به کمر بست و کلاه مجاهدی بر سر خود و بستگانش گذاشت و به آواز زندهباد مشروطهی ایران چهار نعله از طهران بیرون جسته به استقبال سپاه مظفر ملی به طرف مهرآباد روان گردید».
خلاصه آنکه «مانند فرفرهی کودکان که مدام به وزش باد میچرخد و یکایک پرههای خود را از مقابل باد میگذارند قلتشندیوان هم امروز مشروطه بود و فردا مستبد میشد».
برای خواندن ادامهی یادداشت اینجا کلیک کرده و یا از گزینهی INSTANT VIEW استفاده کنید.
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
✍️ نگاهی به شباهتهای «آئورا» اثر کارلوس فوئنتس با «بوفکور» صادق هدایت
#A 438
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.