29656
مسافر، مشاور و مدرس سهم من از توسعه ایران شاید این کانال باشد. پایگاهی برای انتشار نوشته ها، گزارش ها و رخدادها حوزه های مورد علاقه: استراتژی، سرمایه گذاری، توسعه ⏺رئیس هیات مدیره مدیریت سرمایه دایموند
🔲⭕️اتاق کور ماتریس رامسفلد
مجتبی لشکربلوکی
فوریه سال ۲۰۰۲، خبرنگاران در اتاق کنفرانس پنتاگون یک مصاحبه مطبوعاتی با وزیر دفاع آمریکا داشتند. فضای جلسه سنگین و پر از پرسش بود. همه میخواستند بدانند آیا شواهد کافی برای حمله به عراق وجود دارد یا نه؟ دونالد رامسفلد، وزیر دفاع وقت، پشت تریبون در پاسخ به یکی از سوالات چالشی با لحنی شمرده گفت: بعضی چیزها دانستههای معلوم اند یعنی چیزهایی که میدانیم که میدانیم. برخی دانستههای نامعلوم؛ یعنی چیزهایی که میدانیم که نمیدانیم. و سرانجام نادانستههای مجهول یعنی چیزهایی که نمیدانیم که نمیدانیم.
بسیاری از خبرنگاران از این پاسخ تعجب کردند، پچ پچ، همهمه و ریشخند پنهانی شروع شد و رسانهها ابتدا این گفته را به تمسخر گرفتند، اما بهتدریج اندیشمندان علوم شناختی و مدیریت آن را جدی گرفتند. او در واقع به یکی از بنیادینترین چالشهای تفکر استراتژیک اشاره کرده بود. این ایده در ادبیات مدیریت، سیاستگذاری و تحلیل ریسک پر رنگتر و به «اصل رامسفلد» معروف شد پژوهشگران آن را در قالب یک ماتریس دو در دو [چهارخانه] به نام «ماتریس رامسفلد» تنظیم کردند. که دو پرسش ساده داشت:
◽️ آیا موضوعی را میدانیم یا نه؟
◽️آیا میدانیم که آن را میدانیم یا نه؟
حاصل این دو پرسش، چهار اتاق است که هرکدام تجویز خاص خودش را دارد.
اتاق اول: «دانستههای معلوم» یا «میدانیم که میدانیم». با این دانش چه می توان کرد؟
◽️ذخیره سازی دانش موجود در عین تست هر چند وقت یکبار دانسته ها آیا همچنان درست هستند یا نه؟
◽️تبدیل کردن دانش به رویهها، دستورالعملها و سیستمها تا آنچه آموختهایم به نهادینه شود.
اتاق دوم: «دانستههای نامعلوم»؛ یعنی میدانیم که چه چیزهایی را نمیدانیم. این حوزه قلمرو عدمقطعیتهای اجتناب پذیر است.
◽️ با تحقیق و بررسی نادانسته ها را به دانسته ها تبدیل می کنیم.
◽️ با سناریونویسی و برنامهریزی انعطافپذیر برای حالت های مختلف محیط آماده باشیم
اتاق سوم: پیچیدهتر است: «ندانستههای معلوم». یعنی چیزهایی هست که می دانیم ولی نمی دانیم که می دانیم. دانش آن در سازمان یا کشور ما وجود دارد اما خودمان از آن خبر نداریم. این همان دانشی است که در ذهن افراد پنهان است؛ در تجربههای عملی و حافظه جمعی سازمانی یا ملی نهفته. چه باید کرد؟
◽️ تبدیل دانش ضمنی به دانش تصریحی با گفت وگو با افراد مختلف
◽️ سازوکار تدوین درسآموخته ها، روایتنویسی از پروژهها و فرهنگ گفتوگو و نقد، به اشتراک گذاری دانش و دیدگاه
و اما اتاق چهارم، پیچیده ترین و الهامبخشترین اتاق؛ «ندانستههای نامعلوم». نمی دانیم که نمی دانیم. این همان جهل مرکب است (آنکس که نداد و نداند که نداند). بحرانهای غیرمنتظره، اختراعات انقلابی یا شوکهای جهانی از اینجا سر برمیآورند. چه باید کرد؟
◽️ ایجاد ظرفیت انعطاف و تابآوری سازمانی یا ملی
◽️ شبیه سازی بحران و مانورهای غیرمنتظره برای سناریوهای حدی
اما داستان این ماتریس به این چهار اتاق ختم نمی شود. جامعهشناسان آلمانی کریستوفر داس و الیور کسلر میگویند بسیاری از نادانستههای ما ناشی از محدودیت شناختی نیست، بلکه برآمده از انتخاب سیاسی یا روانی ماست. به بیان دیگر، گاهی حکومت ها، سازمانها و افراد عمداً نمیخواهند چیزی را بدانند، چون دانستن آن از نظر روانی یا اخلاقی یا سیاسی برای شان هزینه دارد.
یک حکومت ممکن است نخواهد بداند که تصمیمات سیاسی یا امنیتی اش چه تاثیری بر اقتصاد و معیشت داشته. یک شرکت ممکن است نخواهد تحقیق کند که در مزارعی که از آن ها مواد اولیه اش را تامین می کند چه رفتار ظالمانه ای با کارگران و کشاورزان و کودکان می شود. در سطح فردی، ممکن است نخواهد آزمایش خون بدهد و چون از دیدن نتایج میترسند! این دانش نخواستنی (Unwanted Knowledge) جنبه روانی، اخلاقی و سیاسی دانش را آشکار میکند. [با تشکر از دکتر ملکیان مدیر عامل صادیران که جرقه این نوشته را زد]
☑️⭕️تجویز راهبردی: چه باید کرد؟ فعلا دو پیشنهاد برای شروع
ایجاد «نهادهای تلخ» در درون حاکمیت و کشور و سازمان: حکومت باید بخش هایی داشته باشد که وظیفهشان گفتنِ حقایق تلخ باشد؛ حتی اگر شنیدنش برای مقامات سخت است. مثال در کره جنوبی، شورای ملی مشاوره سیاست علم و فناوری موظف است «واقعیتهای ناخوشایند» را به رئیسجمهور گزارش کند، حتی اگر خلاف روایت رسمی باشد.
پرورش هضم حقایق دشوار: در سطح فرهنگی و آموزشی، باید نظام آموزشی و رسانهای طوری طراحی شود که دانستنِ چیزهای دشوار ارزش محسوب شود، نه تهدید. هدف تربیت نسلی است که از دانستن واقعیتها نمیترسد و تاب شنیدن و گفتن حقیقت را دارد. مثال در آلمان پس از جنگ جهانی دوم، آموزش رسمی مدارس شامل مطالعه صادقانه درباره دوره نازیسم شد تا جامعه یاد بگیرد با گذشتهی تاریک خود روبهرو شود.
@Dr_Lashkarbolouki
🔲⭕️ پاندمی دزدان حلال خور؛ فرهنگ مخرب ما ایرانیان
مجتبی لشکربلوکی
مخاطب اول این نوشته خودم هستم به کسی برنخورد! اگر امروز به من و شما بگویند در نانوایی ها نامرئی شده اید و می توانید بروید از هر نانوایی که خواستید نان بردارید، چه می کنید؟ ۹۹.۹۹٪ ما چنین کاری نمی کنیم! چرا؟ چون از کودکی آموخته ایم که نانی که سر سفره مان می بریم باید حلال باشد. اما خیلی چیزهای دیگر را به ما یاد ندادند:
◼️وقتی فیلمی را غیرقانونی دانلود می کنی و آن را با شوق و اشتیاق و سخاوتمندی هر چه تمام برای دیگران هم می فرستی این دزدی است.
◼️وقتی یک نفر یک روز وقت می گذارد یک محتوا می نویسد و تو خیلی راحت اسم نویسنده را حذف می کنی و آن را برای دیگران می فرستی یا در کانال خودت بازنشر می کنی، آن دزدی است. یا حتی وقتی اسم طرف رو می زنی اما با اینکه می دانی کانالش کجاست لینک کانال را از روی خباثت درج نمی کنی که نکند مخاطبان تو به آن کانال بروند (گاهی اوقات نمی شود آدرس رو درج کرد که خب توجیه دارد)
◼️گاهی دزدی ما با کلاستر و زیرپوستیتر است؛ زحمت میکشیم و برخی عبارات را بازنویسی میکنیم و بدون ذکر منبع منتشر می کنیم (پارافریز)
◼️وقتی آهنگهای چند خواننده را دانلود غیرمجاز میکنیم و میریزیم روی فلش و مسیر تهران تا شمال رو با ۱۰۰ آهنگ حال می کنیم آن هم دزدی است.
◼️شنیده ام برخی ناشران کتاب های پرفروش را با اندکی تغییرات با نام خودشان مجددا چاپ می کنند.
◼️وقتی پی دی اف یک کتاب رو از کانال های غیرمجاز دانلود می کنی و بعد آن را در گروه ها سخاوتمندانه بازنشر می کنی، این زرنگی نیست این سخاوت نیست این دزدی و تجاوز تمام عیار است.
و ...
خب، اصلا چه ایرادی دارد؟ حالا خیلی سخت نگیر! عدم رعایت حقوق مالکیت معنوی دیگران دو پیامد اصلی دارد:
پیامد اجتماعی: اگر یک بلاگر، نویسنده یا فیلمساز ، کدنویس نرم افزاری یا آهنگساز یا خواننده یا طنزپزداز، مطمئن باشد که هر چه تولید می کنند منفعتش هم نصیب خودش می شود آنگاه انگیزه بیشتری پیدا می کند و من و تو با دزدی هایی که کردیم نفهمیدیم که چه فیلم ها، چه سریال ها، چه کتاب ها و چه آهنگ هایی که به خاطر دزدی من و شما اصلا تولید نشد!
اصولا یکی از مهم ترین پیش نیازهای توسعه، رعایت حقوق مالکیت است. حقوق مالکیت به ساده ترین شکل ممکن یعنی منافع آنچه دارم و آنچه ایجاد می کنم به من می رسد! اگر چنین شرایطی باشد تو با خیال راحت می نویسی، من فیلم میسازم و دیگری آهنگ مینوازد. تحقیقات نشان می دهد که حقوق مالکیت (شامل مالکیت معنوی) همبستگی بسیار قوی با سه شاخص مهم یعنی شاخص جهانی کارآفرینی، شاخص نوآوری و شاخص رقابتپذیری جهانی استعداد [سرمایه انسانی] وجود دارد (۰.۸۸ تا ۰.۹۲ که به بالاترین ضریب همبستگی یعنی ۱ خیلی نزدیک است).
پیامد فردی: همانگونه که نان حلال بر کیفیت زندگی من و شما تاثیر دارد. نام حلال، فالوئر حلال، منزلت و ثروت حلال، شهرت حلال و .... بر کیفیت زندگی این جهانی و آن جهانی من و شما تاثیر دارد. چه اینکه در کتاب آسمانی گفته شده هر کسی به اندازه یک ذره خوبی و بدی کند نتیجه آن را خواهد دید و چشید!
جهان به این جمع بندی رسیده که حقوق مالکیت مهم است و با حساسیت باید رعایت شود. ولی ما با این مفاهیم خیلی کم آشنا هستیم شاید به این دلیل باشد که تانژانت و کتانژانت و مثلثات «ریاضیات غیرکابردی» هنوز نزد ما از «اخلاق کاربردی» مهم تر است. جهان در این موضوعات شوخی ندارد. تا حالا به دفعات رخ داده است که طرف استاد دانشگاه است پروفسور هم هست اما کاشف به عمل آمده که که یک پاراگراف از فرد دیگری آورده در مقاله یا کتابش بدون ارجاع و اخراج شده! به همین راحتی، به همین خشنی! (البته حتما مواردی هم بوده که مماشات شده یا ... ولی سخت گیری در این حوزه مشهود است و به اصطلاح میزان تنبیه بازدارندگی دارد)
☑️⭕️تجویز کاربردی:
نبود قانون را بهانه نکنیم. اصلا فرض کنید هیچ قانونی وجود ندارد. شما از دریچه اخلاق به آن نگاه کنید و بر اساس قاعده طلایی اخلاق سه سوال را صادقانه از وجدان تان بپرسید و طبق آن پاسخ عمل کنید:
◽️اگر من این فیلم، نوشته، آهنگ یا هر محتوایی را تولید کرده بودم و کسی بدون نام بردن از من منتشر کند، چه حسی داشتم؟
◽️اگر اثر مرا بدون اجازه (در صورت نیاز) یا نامبردن استفاده کنند، هنوز انگیزهای برای ادامه داشتم؟
◽️اگر روزی فرزندم نویسنده یا خالق محتوا شود، آیا میخواهم دیگران با او همانطور رفتار کنند که الان من رفتار میکنم؟
کسی نبود که به نسل ما چنین اموری را بیاموزد. ما دیر آموختیم. خیلی دیر. شما بهتر از ما باشید. باشد که زندگی جمعی بهتری را با احترام به حقوق مالکیت تجربه کنیم و هم انسان توسعه یافته تری شویم (شخصی) و هم جامعه توسعه یافته تر (جمعی). همین جا از تمام کسانی که حقوق شان را رعایت نکرده ام صمیمانه و خاکسارانه پوزش می طلبم
@Dr_Lashkarbolouki
🔲⭕️تکنیک دانمارکی ها برای خوشبختی
آکادمی جام
بدو! بدو! همهچیز باید بیشتر باشد و سریعتر انجام شود، چرخهای بیپایان از دویدن و رسیدن و دوباره دویدن که با ارزشهایی مانند موفقیت و بهرهوری توجیه میشود.
سبک زندگی سریع باعث می شود که این هفت ویژگی را داشته باشیم: پرمشغله، عجول، مضطرب، سطحی، بیقرار، متمرکز بر کمیت نه کیفیت و کم توجه.
در سبک زندگی سریع، ما غذا را قورت می دهیم اما در آهستگی، غذا را مزمزه می کنیم. در سبک زندگی سریع ما چایی را هورت می کشیم اما در سبک زندگی آهسته، جرعه جرعه چای را می نوشیم و از آن لذت می بریم. سبک زندگی سریع حتی روی نیایش های ما نیز تاثیر گذاشته است. ما نیایش های روزانه مان را سریع و تند تند می خوانیم اما در سبک زندگی آهسته ما کلمه به کلمه با قدرت برتر و جهان متعالی ارتباط برقرار می کنیم.
خلاصه اش آنقدر گرفتاریم که وقت نداريم خوشخبت شويم!
پیشنهاد عملی: تکنیک هوگا
بگذارید با تکنیک هوگای دانمارکی ها (Hygge) آشنا شویم. این مفهوم بخشی از فرهنگ دانمارکی است. دانمارکیها معتقدند در جهانی که پر از استرس و سرعت است باید شادمانی را در لحظه های ساده جستجو کرد. دنج بودن مایه خوشحالی است. چگونه هوگا کنیم یا هوگا باشیم؟
پنج راهکار ساده:
💠از شلوغی فاصله بگیرید و فضای دنج و گرم ایجاد کنید – از شمع، نورهای ملایم و وسایل راحتی استفاده کنید.
💠به آرامش خود توجه کنید – لباسهای راحت بپوشید و با یک نوشیدنی گرم آرام بگیرید.
💠از لحظات کوچک لذت ببرید – هر روز زمانی را برای کارهایی که دوست دارید اختصاص دهید.
💠 ارتباط عمیق را جایگزین فناوری وسیع کنید! – تکنولوژی و شبکه های اجتماعی وسیع را مدتی کنار بگذارید و روی روابط عمیق با چند نفر رفیق شفیق تمرکز کنید.
💠 با طبیعت ارتباط داشته باشید – پیادهروی در پارک یا نشستن کنار پنجره و تماشای باران میتواند حس آرامش را تقویت کند.
بعضی ها می گویند شاید ریشه هوگا از هاگ (Hug) بغل کردن بیاد. احتمالا بی ربط هم نیست! شاید هوگا به معنی در آغوش کشیدن لحظات ناب و ساده زندگی باشد.
سبک زندگی آهسته برعکس سبک زندگی سریع دارای هفت ویژگی متفاوت است: آرام، مراقب، پذیرا، با طمأنینه، صبور، ژرفاندیش، تمرکز بر کیفیت نه کمیت. تا کلمه آهستگی را می شنویم ممکن است که برداشت های اشتباه هم به ذهن مان بیاید:
آهستگی به معنای ترمز نیست.
آهستگی به معنای بیکاری و انفعال نیست.
آهستگی به معنای ملال و رخوت نیست.
آهستگی به معنای حضور در لحظه و لذت از لحظه است.
آکادمی جام؛ جستجوی آگاهی و معنا @JaamAcademy
آکادمی جام در سایر رسانهها: اینستاگرام | لینکدین | بله | ایتا | سروش
🔲⭕️چرا ایران اروپا نشد؟
این ویدئو بر اساس یکی از فصل های کتاب استراتژی توسعه ایران توسط محمدرضا مدیر صفحه روزنامه آزاد طراحی و تولید شده و این جا بازنشر می شود.
در کتاب استراتژی توسعه ایران از دیدگاه ده اندیشمند ایرانی توضیح داده شده که چرا ایران عقب ماند؟ و سپس یک مدل ترکیبی ارایه شده و همچنین گفته شده که راه توسعه ایران از کجا می گذرد؟
راه های دستیابی به محتوای کتاب استراتژی توسعه ایران نوشته مجتبی لشکربلوکی
کتاب الکترونیکی
کتاب صوتی
کتاب کاغذی
🔲⭕️ شرایط سخت است با تصمیمات اشتباه شرایط را سخت تر نکنید! صندوق های برتر را شناسایی کنید و فقط در آن ها سرمایه گذاری کنید.
سه صندوق برتر درآمد ثابت به انتخاب مشاوره سرمایه گذاری دایان در بالا آمده است.
هر هفته صندوق های برتر در حوزه های مختلف (طلا، درآمد ثابت، سهام، املاک و اهرمی) توسط کارشناسان دایان تحلیل و انتخاب می شوند.
مشاهده برترین صندوق ها: https://dayancapital.ir/funds/
مشاوره سرمایه گذاری:
تلفن: ۰۲۱۲۶۲۱۱۸۷۱ - ۰۲۱۲۶۲۳۱۴۶۳ - ۰۹۱۰۹۱۰۰۱۵۲
پیام در تلگرام: @D_Invest24
🔲⭕️ایران پس از بحران؛ آیا امیدی هست؟
مجتبی لشکربلوکی
بحران خودش را چگونه نشان می دهد؟ در سرمایه برداری، فرزندناوری و وطن گریزی!
◽️فرزندناوری یا فرزندآوری: نرخ باروری به ۱.۵ درصد رسیده در حالی که اگر بخواهیم همین جمعیت فعلی را حفظ کنیم، باید ۲.۱ باشد
◽️ماندن یا مهاجرت (وطن گریزی): بر اساس یک پژوهش پیمایشی فقط ۱۶ درصد پاسخ دهندگان که از بین جمعیت جوان تحصیلکرده بودند به مهاجرت فکر نمی کنند. یعنی از هر ۶ نفر، ۵ نفر به رفتن فکر می کنند
◽️سرمایه گذاری یا سرمایه برداری: سال گذشته نرخ تشکیل سرمایه ثابت ناخالص حتی به یک درصد هم نرسیده و با احتساب استهلاک، احتمالا نرخ خالص تشکیل سرمایه منفی است
ناترازی آبی، انرژی، بانکی، بازنشستگی و بودجه ای هر روز عمیق تر می شود. در این میانه تنش سیاسی و نظامی شرایط را دشوارتر کرده. اگر این شرایط را بحران نام گذاری نکنیم چه باید بنامیم؟
برگردیم به سوال آیا ایران می تواند این شرایط را پشت سر بگذارد؟ برای اینکه به این سوال سخت، دشوار و مهم پاسخ دهیم به تجربیات جهانی مراجعه کردیم: ۱۲ کشور از ۴ قاره جهان انتخاب شدند (لینک گزارش) که دچار بحران های جدی شدند اما توانستند بحران را پشت سر بگذارند: رواندا، ویتنام، آلمان، لهستان، ژاپن، چین، سنگاپور، کره جنوبی، شیلی، ایرلند، فنلاند و بالاخره آفریقای جنوبی
این کشورها تجربیات ویرانگری داشتند: چند پاره شدن کشور، نسلکشی، بیکاری ۳۰٪، کشته شدن یک دهم جمعیت در ۱۰۰ روز و تورم های ۳رقمی، مرگ های میلیونی به خاطر قحطی و ... اما توانسته اند از خاکستر بحران ققنوس وار برخیزند و دوباره جان بگیرند و پرواز کنند. آیا ایران هم می تواند؟
عبور از بحران چقدر طول کشیده؟
با مرور تجربه این ۱۲ کشور فهمیدیم به صورت میانگین بیش از ۷ سال طول می کشد که به شرایط نرمال بازگشت. البته با توجه به عمق و نوع بحران این زمان بین ۳ تا ۱۵ سال متغیر است. همچنین برای دستیابی به توسعه پس از بحران به گونهای که توسعه تثبیت شده باشد به صورت میانگین ۱۵ سال زمان نیاز است. در بهترین حالت ۶ سال و در طولانی ترین مدت ۳۷ سال طول کشیده
تفاوت ها و شباهت های مسیر ۱۲ کشور
برخی موارد بود که بین کشورها تفاوت وجود داشت و همه کشورها از یک منطق یا مسیر واحد عبور نکردند به عنوان مثال:
در ۸ مورد از ۱۲ کشور، نخبگان سیاسی یا دولتی سهم بیشتری در آغاز و انجام اصلاحات داشتند. ۲ مورد (لهستان و آفریقای جنوبی) را بیشتر می توان مدیون کنش جامعه مدنی دانست و ۲ مورد هم (ژاپن و آلمان) نیز آغازگر اصلاحات، دول خارجی یا جامعه بین المللی بوده اند.
در حوزه اصلاحات دموکراتیک نیز همه کشورها یک مسیر را نرفتند: ۲ کشور از قبل نظام دموکراتیک قابل قبولی داشتند (ایرلند و فنلاند) ۶ کشور اصلاحات دموکراتیک جدی داشتند ولی ۴ کشور سنگاپور، چین، ویتنام و رواندا تغییرات اساسی در سیاست داخلی نداشتند.
در حوزه تغییر حکومت یا حزب یا افراد کلیدی نیز تفاوت وجود داشت: در برخی کشورها هم حزب حاکم تغییر کرد و هم افراد کلیدی مانند ایرلند. در برخی، نظام حکمرانی جدید ایجاد شد مانند ژاپن و آلمان. در برخی نه افراد کلیدی و نه حزب تغییر کرد مانند سنگاپور. در برخی حزب بدون تغییر ماند اما افراد کلیدی عوض شدند مانند چین و ویتنام.
از تفاوت ها که بگذریم سه نقطه مشابهت جدی بین این ۱۲ کشور وجود داشت:
بلا استثناء تمام ۱۲ کشور در بازه زمانی توسعه پسابحران، آزادسازی اقتصادی و مردمیسازی اقتصادی را در دستور کار خود قرار دادند.
تمام ۱۲ کشور به نوعی یا تنشزدایی منطقهای/جهانی یا توسعه تعاملات اقتصادی-سیاسی و تعامل با بلوک های قدرت را در دستور کار قرار دادند
و باز هم بلا استثناء تمام شان اصلاح نظام حکمرانی و دولت سازی را در بازه های مورد بررسی تجربه کرده اند
(در گزارش جزییات این تفاوت ها و تشابه ها به صورت کامل وجود دارد)
☑️⭕️تجویز راهبردی:
برگردم به سوال: بله می توان امیدوار بود. اما نه امیدواری توهمی بی قید و شرط. توسعه ایران پس از بحران میسر است اما به سه شرط:
◽️ارتباطات بین المللی امنیت بخش با نظام قدرت جهانی به گونه ای که تا ۲۰ سال امنیت خارجی تضمین شود و وارد هیچ جنگ مستقیم و غیرمستقیم نشویم
◽️آزادسازی و مردمی سازی اقتصاد و بهبود فضای کسب وکار تا سرمایه گذاران داخلی و خارجی سالانه ۲۰۰ میلیارد دلار سرمایه گذاری کنند.
◽️بازسازی نظام حکمرانی و دولت سازی به گونه ای بتواند کشور را در دالان باریک آزادی به پیش ببرد و در ۲۰ سال در شاخص جهانی اثربخشی حکمرانی از قعر جدول به چهارک دوم صعود کرده باشیم
مسیر توسعه پسا بحران ایران ویژه خودش است اما از این ۳ شرط راه خلاصی ندارد. من آنچه شرط توسعه بود با شما گفتم خواه پند گیرید خواه ملال. خلاصه تجربه این ۱۲ کشور چنین است: توسعه با تنش جمع نمی شود. توسعه بدون دولت، بدون انگیزه شخصی و امنیت ملی میسر نیست.
@Dr_lashkarbolouki
🔳‼️توضیح ضروری
سلام به همه خوانندگان و همراهان
برای برخی از عزیزان این سو برداشت ایجاد شده است که نوشته ای با تیتر به روح بلند هیتلر صلوات در جهت تطهیر هیتلر است و متوجه طنز تلخ تیتر نشده اند. شاید به خاطر مرور سریع مطلب است که این خاصیت خواندن دیجیتالی و سریع این روزهاست.
اگر دقت بفرمایید در متن نوشته شده که قبلا فکر می کردیم نازیسم بدترین شر ممکن بوده است اما امروزه متوجه شدیم که شر بزرگ تری نیز وجود دارد. و کار به جایی رسیده است که هیتلر در مقابل آنان تبدیل به یک آدم معمولی می شود.
امیدوارم با این توضیح مساله برای آن بخش از عزیزان حل شده باشد.
به امید ریشه کن شدن ظلم و شر در همه جای دنیا
با احترام مجتبی لشکربلوکی
🔲⭕️هر جایی سرمایه گذاری نکنید! صندوق های برتر را شناسایی کنید و فقط در آن ها سرمایه گذاری کنید.
هر هفته صندوق های برتر در حوزه های مختلف (طلا، درآمد ثابت، سهام، املاک و اهرمی) توسط کارشناسان دایان تحلیل و انتخاب می شوند.
مشاهده برترین صندوق ها: https://dayancapital.ir/funds/
مشاوره سرمایه گذاری:
تلفن: ۰۲۱۲۶۲۱۱۸۷۱ - ۰۲۱۲۶۲۳۱۴۶۳ - ۰۹۱۰۹۱۰۰۱۵۲
پیام در تلگرام: @D_Invest24
🔳⭕️پکیج مدیریت استراتژیک با ۶۰٪ تخفیف
چهار دوره آنلاین+ ۵ کتاب
تدریس و تالیف: دکتر مجتبی لشکربلوکی
اطلاعات بیشتر در این آدرس:
Hamamooz.com/package/36
🔲⭕️شش درجه فاصله در زمان جنگ
مجتبی لشکربلوکی
می دانستم ایران دشمنان فراوان دارد و دوستان بسیار محدود. اما این حجم از خائنان را هیچگاه باور نمی کردم. [تحلیل چرایی تنهایی استراتژیک ایران یعنی کمی دوستان و زیادی مخالفان بماند برای بعد] این روزها که ایران ما درگیر تجاوز دشمنان، نظاره گری جهانیان و خیانت خائنان است. به این سه نکته توجه کنیم:
۱) قرار نیست همفکر باشیم کافیست همدل باشیم. در هیاهوی گلولهها، صدای مهربانی را بلندتر کنیم. بگذاریم صدای مهربانی ما بیش از صدای گلوله ها باشد. اختلاف نظرهای سیاسی، جناحی، خانوادگی، فکری و عقیدتی را دست کم تا پس از جنگ کنار بگذاریم. انفجارها می توانند خانه ها، اماکن و تاسیسات ما را نابود کنند اما تا زمانی که انفجار در اتحاد ما رخ ندهد، اثرگذار نخواهد بود.
فراموش نکنیم وقتی گلوله فرقی میان ما نمیگذارد، ما چرا بگذاریم؟
۲) تاثیرگذاری از طریق نفر ششم! نظریه ای وجود دارد به نام شش درجه فاصله (که البته ترجمه معنادارتر و غیرلفظی آن می شود شش واسطه) و معتقد است که هر دو انسان روی زمین تنها با شش واسطه (یا کمتر) به هم متصلاند. به عبارت دیگر، شما میتوانید از طریق زنجیرهای متشکل از حداکثر شش نفر، با هر فرد دیگری در جهان ارتباط غیرمستقیم برقرار کنید. ظاهرا ریشه ایده به نویسنده مجارستانی فریگیس کارینتی در اواخر دهه ۱۹۲۰ برمیگردد. او در داستان کوتاهش به نام زنجیرها افزایش ارتباطات انسانی را با پیشرفت فناوری بررسی کرد.
سال ها بعد استنلی میلگرام، روانشناس معروف، در دهه ۱۹۶۰ آزمایشی با عنوان «جهان کوچک» طراحی کرد تا این فرضیه را آزمایش کند. او نامههایی را به طور تصادفی به افراد مختلف در یک شهر فرستاد و از آنها خواست تا نامه را به یک فرد مشخصی که آن ها نمی شناختند در شهر دیگری برسانند، به شرطی که فقط بتوانند آن را به کسی بدهند که شخصاً میشناسند. نتایج این آزمایش نشان داد که به طور متوسط، نامهها پس از حدود ۵ تا ۶ واسطه به مقصد میرسیدند.
هر چند نقدهایی به این نظریه وارد است از جمله بی توجهی به کیفیت پیوندها. چه اینکه همه ارتباطات انسانی از نظر اعتماد، نفوذ یا صمیمیت یکسان نیستند. اما این نظریه همچنان الهام بخش است.
با ظهور شبکههای اجتماعی آنلاین مانند فیسبوک، لینکدین و... مطالعات جدیدی انجام شده است. به عنوان مثال، مطالعهای در مایکروسافت در سال ۲۰۰۸ و مطالعهای در فیسبوک در سال ۲۰۱۱ نشان داد که میانگین درجه جدایی حتی کمتر از شش درجه است (حدود ۴.۷ یا حتی ۳.۵). این موضوع نشان میدهد که با وجود فناوری، دنیا کوچکتر شده است.
این را گفتم که یادآوری کنم هر کدام از ما باید پیام هایی به جهانیان (نفر اولی که می شناسیم ارسال کنیم) تا برسد به نفر ششم. نفر ششم کیست؟ روسای جمهور جهان، رهبران مذهبی جهان، پاپ اعظم، نمایندگان پارلمان کشورهای اروپایی، احزاب سیاسی با نفوذ در کشورها. آن ها انسانند و تحت تاثیر دوستان، خانواده، افکار عمومی. در جهانی که افکار عمومی بی اطلاع یا بی تفاوت است نمی توان به پایان جنگ امیدوار بود. هر کدام از ما یک دیپلمات است، یک رسانه است و حلقه اول یک زنجیره شش تایی و یا حتی کمتر. فراموش نکنیم فقط شش واسطه میان ماست!
۳) امیدوارم این جنگی که می توانست اصلا شروع نشود به زودی خاتمه پیدا کند، اما عقل حکم می کند که خود را آماده کنیم برای شرایط بدتر از این. آموزش های بقا در زمان جنگ و بحران رو بیاموزیم به چند تایش اشاره می کنم (برخی از این نکات فقط برای شهرهای خاص هست نه کل کشور):
◽️در شرایط جنگی، شایعه و اطلاعات جعلی میتواند از بمب هم خطرناکتر باشد. اطلاعات فقط از منابع رسمی.
◽️تهیه کوله اضطراری از مواد موجود در خانه برای ۷۲ ساعت حاوی آب، غذا، دارو، مدارک مهم، چراغقوه، پول نقد، پاوربانک، لوازم بهداشتی و لباس اضافه
◽️شناسایی محل های امن خانه و راه های فرار و همچنین پناهگاههای شهری
◽️آمادگی برای قطع برق، آب، گاز و اینترنت.
◽️عدم ارسال تصویر مناطق آسیب دیده در شبکه های اجتماعی این رسما یعنی خبرچینی برای دشمن
◽️برنامه ریزی ارتباط اضطراری شامل تعیین نقاط ملاقات در صورت قطع ارتباط و شماره تماسهای جایگزین
◽️یادگیری مهارتهای ابتدایی بقا و کمکهای اولیه: پانسمان، خاموشی آتش، قطع گاز و ...
این ها را نگفتم که بترسیم! ترس، خود ابزار جنگ روانی است. مدیریت هیجانات و حفظ خونسردی، اولین خط دفاع روانی ماست. دلهای ما سنگر واقعی این سرزمیناند. این سنگر را نباید به دشمن داد. گفتم که هشیارتر و آماده تر باشیم.
امیدوارم هیچ گاه لازم نباشد نکات زندگی در شرایط جنگی را به کار بگیریم و خداوند حافظ و نگاه دار ایران و ایرانیان باشد.
@Dr_Lashkarbolouki
🌀پول تان را هدر ندهید! بهترین ها را انتخاب کنید. (آپدیت هفتگی)
برای مشاهده بهترین صندوق های ایران به سایت دایان بروید تصویر بالا نمونه ای از سه صندوق برتر اهرمی است. برای مشاهده برترین صندوق های طلا، املاک، سهامی، اهرمی و ثابت هر هفته به این آدرس سر بزنید:
DayanCapital.ir/funds
🌀هر جایی سرمایه گذاری نکنید! بهترین ها را انتخاب کنید.
برای مشاهده بهترین صندوق های ایران به سایت دایان بروید تصویر بالا نمونه ای از سه صندوق برتر طلاست. برای مشاهده بهترین ها:
DayanCapital.ir/funds
🔲⭕️معرفی سه کتاب برای خرید در نمایشگاه .
مجتبی لشکربلوکی
اولین کتاب در سطح توسعه است. نامش هست: سرگذشت انسان. به چه سوالی جواب می دهد؟ چه شد که انسان رشد کرد و چرا برخی انسان ها عقب ماندن؟ نویسنده کتاب که استاد اقتصاد دانشگاه براون است، نظریهای جامع به نام «نظریۀ یکپارچۀ» ارائه کرده. تاریخ پرماجرای توسعه بشر را از ظهور هوموساپینسها تاکنون روایت میکند و می گوید که چه شد که رشد کردیم و چطور شد که برخی عقب ماندند. (نشر ترجمان سالن شبستان، راهرو ۲۵ غرفه ۲۵) (لینک خرید غیرحضوری)
دومین کتاب در سطح سازمانی است. کتابی از جیم کالینز استاد دانشگاه استنفورد. به چه سوالی جواب می دهد؟ چه می شود که برخی شرکت ها در شرایط دشوار، بحران، آشوب و عدم قطعیت نابود می شوند و برخی دوام می آورند و رشد می کنند؟ کتاب چند ترجمه دارد: انتخاب عالی (هورمزد)، تعالی مبتنی بر انتخاب (پیک آوین)، با انتخاب خود مهم شوید (البرز) و ... (چون چند ناشر بود لینک نگذاشتم)
سومین کتاب در سطح فردی است، جاده رستگاری، ۲۱ آموزه معنوی برای انسان معاصر. به چه سوالی می پردازد؟ اگر سطح دغدغه من فراتر از موفقیت (کامیابی یا دستیابی) و شادکامی (خرسندی درونی) باشد و تشنگی درونی دارم به سمت چیزی بالاتر و متعالی چه کار می توانم بکنم؟ متن کتاب خلاصه و مختصر است و به مولفه های هوش معنوی اشاره دارد. چیزی که این روزها آن را گم کرده ایم. انتشارات شمس الشموس (راهرو ۱۲ غرفه ۶) (لینک خرید غیرحضوری- در این لینک طرح روی جلد قدیمی است طرح جدید را در تصویر زیر می بینید) .
🔲⭕️درست سرمایه گذاری کنید!
انتخاب برترین صندوق های سرمایه گذاری ایران به انتخاب مشاور سرمایه گذاری دایان
کدام صندوق های سرمایه گذاری را انتخاب کنیم؟ برخی صندوق ها بازده کوتاه مدت بهتری دارند و برخی بلندمدت، برخی ریسک بیشتری دارند برخی کمتر، برخی بیشتر نقدشونده اند و برخی نه! برخی حباب بیشتری دارند برخی کمتر!
مشاور سرمایه گذاری دایان به شیوه ای نظام مند سه صندوق برتر را در کلاس های مختلف دارایی به صورت هفتگی انتخاب و آپدیت می کند. اطلاعات بیشتر را می توانید در این آدرس بیابید:
Dayancapital.ir/funds
این فهرست هفتگی به روز می شود
گروه مدیریت سرمایه دایموند و مشاوره سرمایه گذاری دایان
/channel/DiamondCMG
🔲⭕️لپ تاپم را با من دفن کنید: زندگی به سبک تحصیل کردگان بی سواد!
مجتبی لشکربلوکی
سایمون کوپر ژورنالیست در فایننشال تایمز می نویسد: دستگاههای دیجیتال باعث شدهاند ما یعنی انسانهای امروزی، «بیشتر» از هر دورۀ دیگری در تاریخ بشریت بخوانیم. اما دیگر مثل قبل نمیخوانیم. خواندنِ دیجیتال، به تجربهای تکهتکه، سرسری و سطحی تبدیل شده. بنابراین شاید تعداد کلمات خیلی زیادی در روز بخوانیم، ولی همۀ آنها در قالب متنهای چند کلمهای یا نهایتاً چند خطی است. حال اگر بخواهیم همان تعداد کلمه را در قالبِ یک متن واحد بخوانیم، با دشواری بسیاری مواجه میشویم. زیرا درک متنی طولانی نیازمند مهارت «خواندن عمیق» است.
این روزها هیچ کس متن های طولانی را نمی خواند. بیش از نیمی از افراد همین متن را تا انتها نمی خوانند. انسانها در خواندن متنهای طولانی به مشکل خوردهاند.
مجموعهای بیش از دوهزار ناشر، محقق، کتابدار و نویسنده و دانشگاهی سراسر جهان، چندی پیش در مانیفستی اعلام کردند: «خواندنِ دیجیتال» در حال تخریب عادتِ «خواندن عمیق» در میان ماست.
خواندن عمیق نقشی حیاتی در تمدن بشری داشته. استیون پینگر، روانشناس آمریکایی می گوید از اواخر قرن هفدهم با رواج خواندنِ متنهای طولانی در بین مردم، توانایی همدردی با دیگران افزایش یافت. مردم با خواندنِ متنهای طولانی دربارۀ زندگیِ دیگر انسانها، توانستند دنیا را از چشم آنها ببینند و تأثیر بسیار مهمی در تغییر نگرش آنها دربارۀ موضوعاتی مثل بردهداری، شکنجه و استبداد گذاشت. خواندنِ عمیق باعث رویدادهای دورانسازی مثل انقلاب آمریکا و انقلاب فرانسه شد.
ماریان وولف، محقق آمریکایی، مینویسد: ما در دنیای آنلاین دائماً در حال اسکرولکردن، نصفهنیمه خواندن یا ذخیرهکردن متنهاییم تا در آیندهای نامعلوم آنها را بخوانیم، چون این رسانه ها برای خواندنِ عمیق طراحی نشده اند. (بارنویسی شده از این منبع:نشریه ترجمان) یکی از دوستانم به شوخی می گفت می خواهم وصیت کنم لپ تاپم را با من دفن کنند چون کلی فایل ذخیره کرده ام که بعدا بخوانم و احتمالا تا زمان مرگ فرصت نمی کنم که بخوانم شان
تحلیل و تجویز راهبردی:
ما در دام سه گانه Skimming, Scanning, Scrolling (3S) افتاده ایم. ترجمه شان می شود نگاه گذرا، جستجوی سریع، رد کردن یا رد شدن از مطالب برای دیدن مطلب بعدی. خب این چه مشکلی ایجاد می کند؟ چهار مشکل ایجاد می شود:
۱) خواندن عمیق باعث می شود که جهان را از دیدگاه دیگران ببینم (از دیدگاه یک آواره بعد از جنگ یا یک دزد حرفه ای یا یک مستاجر)، ولی خواندن سطحی چنین توانایی در ما ایجاد نمی کند. همین باعث می شود که توان همدلی و همدردی در ما بمیرد.
۲) خواندن عمیق باعث می شود که یک مساله را از زوایای مختلف نگاه کنیم. پیچیدگی و چند بعدی بودن مساله را درک کنیم اما وقتی همه چیزهایی که می خوانیم کوتاه است کلا می رویم سراغ تحلیل های ساده، سرراست، یک خطی و اینگونه است که توانایی تفکر سیستمی و چند بعدی را از دست می دهیم.
۳) توهم دانایی نیز نتیجه بعدی است. چون ما راجع به همه چیز از 3S استفاده می کنیم راجع به همه چیز فکر می کنیم که بلدیم و جالب اینکه اظهار نظر هم می کنیم از رژیم غذایی فستینگ، تا سیاست های ارزی و تا نتایج مذاکرات ترامپ و پوتین. از سیاست تا اقتصاد! از زیست شناسی مولکولی تا فیزیک کیهانی!
۴) در نتیجه کسانی که دیگر نمیخوانند (عمیق نمی خوانند)، توان اندیشیدن را هم از دست میدهند. شما وقتی توانایی درک و تحلیل عمیق را از دست می دهید به مرور توان اندیشیدن را هم از دست می دهید.
این چهار باعث می شود که ما با پدیده ای روبرو باشیم به نام تحصیلکردگان بی سواد. بخش بزرگی از جامعه یک دیپلمی، لیسانسی، فوق لیسانسی و یا دکترایی داریم! اما در طول زمان به خاطر عدم خواندن عمیق عملا تبدیل شده ایم به «همه چیزان دان مدعی متوهم» یا همان مدرک داران بی ادراک!
راهکار چیست؟ ریاضت مطالعاتی؛
ریاضت، گوشه گیری موقتی برای انجام تمرینهای سخت و خودخواستهای است که فرد برای تعالی نفس و دستیابی به کمال روحی انجام میدهد. این مفهوم در ادیان مختلف، گرایش های معنوی و سنتهای عرفانی وجود داشته و شامل خودداری خودخواسته از برخی امور، سکوت، خلوت نشینی و انجام کارهای سخت بوده است. به همین سیاق ریاضت مطالعاتی یعنی اینکه نمی توانیم برای همیشه خود را از دنیای دیجیتال منقطع کنیم اما می توان گهگاهی این امور را انجام دهیم:
• ایجاد زمان-مکانی برای مطالعه عمیق: خواندن متون طولانی بدون انقطاع و حواس پرتی
• تفکر انتقادی: تحلیل، بررسی و مقایسه نظریات مختلف.
• نوشتن و خلاصهبرداری: تبدیل دانش به محتوای ساختاریافته برای درک بهتر.
ما به خواندن محتواهای سطحی، ساده، سرراست و یک خطی معتاد شده ایم باید با ریاضت مطالعاتی آن را تعدیل و مهار کنیم.
@Dr_Lashkarbolouki
🔲⭕️ در دنیای پرنوسان امروز، هوش سرمایهگذاری نه در پیشبینی بازار، بلکه در مدیریت واکنش خود نهفته است.
صندوق های برتر را شناسایی کنید و در آن ها سرمایه گذاری کنید.
سه صندوق برتر ثابت به انتخاب مشاوره سرمایه گذاری دایان در بالا آمده است.
هر هفته صندوق های برتر در حوزه های مختلف (طلا، درآمد ثابت، سهام، املاک و اهرمی) توسط کارشناسان مشاوره سرمایه گذاری دایان تحلیل و انتخاب می شوند.
مشاهده برترین صندوق ها: https://dayancapital.ir/funds/
مشاوره سرمایه گذاری:
تلفن: ۰۲۱۲۶۲۱۱۸۷۱ - ۰۲۱۲۶۲۳۱۴۶۳ - ۰۹۱۰۹۱۰۰۱۵۲
پیام در تلگرام: @D_Invest24
🔲⭕️ سود پایدار، از تصمیمهای درست تکراری به دست میآید، نه از یک معامله درخشان و اتفاقی!
صندوق های برتر را شناسایی کنید و فقط در آن ها سرمایه گذاری کنید.
سه صندوق برتر طلا به انتخاب مشاوره سرمایه گذاری دایان در بالا آمده است.
هر هفته صندوق های برتر در حوزه های مختلف (طلا، درآمد ثابت، سهام، املاک و اهرمی) توسط کارشناسان دایان تحلیل و انتخاب می شوند.
مشاهده برترین صندوق ها: https://dayancapital.ir/funds/
مشاوره سرمایه گذاری:
تلفن: ۰۲۱۲۶۲۱۱۸۷۱ - ۰۲۱۲۶۲۳۱۴۶۳ - ۰۹۱۰۹۱۰۰۱۵۲
پیام در تلگرام: @D_Invest24
🔲⭕️وزیر یا عمو سبزی فروش، کدامیک؟
مجتبی لشکربلوکی
با یکی از وزرای اسبق صحبت می کردم می گفت روزی به معاون اول گفتم آنقدر که مرا به جلسات دعوت می کنید، تفاوتی ندارد که وزیر این وزارت خانه من باشم [با مدرک دکتری و ۲۰ سال سابقه کشورداری] یا یک سبزی فروش. چون اصلا اجازه فکر کردن، تمرکز و راهبری موثر وزارت خانه را از من گرفته اید. یکی از مدیران می گفت: در سرزمینی زندگی میکنیم که مدیرانش بیشتر از هر جای جهان «جلسه میروند» و کمتر از هر جای جهان «تصمیم میگیرند».
نظام کشورداری و همچنین شرکت داری ما آفات زیادی دارد. از جمله اینکه مدیران ما شده اند علامه مجلسی! از این جلسه به آن جلسه! وقتی در یک نظام حکمرانی (دولت) یا مجموعه اقتصادی (شرکت خصوصی) جلسات زیاد است این نشانه یک بیماری جدی است و دست کم ۵ ریشه دارد:
شفاف نبودن رژیم تصمیم گیری: وقتی معلوم نیست چه کسی حق دارد در مورد چه چیزی تصمیم بگیرد، همه دور میز مینشینند تا ....
عدم توازن اختیارات و مسوولیت: وقتی برای هر کاری مثلا خرید خودرو دولتی باید جلسات در بالاترین سطوح دولت برگزار شود این یعنی اینکه واحد متولی اختیار لازم را ندارد و باید برای کوچک ترین تصمیمات تایید بقیه را بگیرد (مثال واقعی است)
تصمیم گریزی: وقتی قدرت و جسارت تصمیم گیری از مدیران گرفته می شود، مدیران چه می کنند؟ توزیع ریسک تصمیم! و جلسه تبدیل میشود به ابزاری برای تقسیم مسئولیت که بعدها هر چه شد بگویند ببین این که تصمیم من نبود، ما ده نفر همه با هم تصمیم گرفتیم. خیلی شفاف بخواهم بگویم در ساختار اداری ایران، خیلی وقت ها جلسه یعنی مسئولیتگریزی دستهجمعی!
فرهنگ نمایشی (Performative Culture) یا تئاتر مدیریتی یا شوآف سازمانی: در بسیاری سازمان ها جلسه بیشتر ابزاری است برای شوآف مشارکت و یا عملگرایی نمایشی، نه حل مسئله. اینکه بگوییم ما تا ساعت ۱۱ شب در جلسه بودیم افتخار نیست، نشان ناکارآمدی است. مثالی از تئاتر مدیریتی: یک بار به جلسه یکی از مدیران ارشد کشور دعوت شدم بدون اعلام موضوع دقیق. از دفترشان پرسیدم چند نفر دعوتند؟ گفتند۲۰ نفر! نرفتم. چرا؟ چون در جلسه ۲ساعته ای که وقت مفیدش ۹۰ دقیقه است با فرض حداقل ۱۰ دقیقه فرمایشات گهربار مدیر ارشد مربوطه، ۸۰ دقیقه وقت باقی می ماند برای ۲۰ نفر باقی مانده، یعنی نفری ۴ دقیقه. برای ۴ دقیقه اظهار نظر شتابزده بدون موضوع از پیش تعریف شده ۴ ساعت وقتم را در ترافیک و حضور در جلسه هدر ندادم.
بیاعتمادی به یکدیگر: وقتی مدیران به تصمیمهای یکدیگر اعتماد ندارند، همه میخواهند در جریان همهچیز باشند، و این یعنی جلسه برای هر چیزی!
☑️⭕️تجویز راهبردی
اشتباه نکنید جلسات یکی از مهم ترین ابزارهای مدیریت هستند در این شکی نیست. خود من در بسیاری جلسات شرکت می کنم و خواهم کرد. اصول برگزاری مدیریت جلسات، به هیچ وجه چیزی عجیبی نیست که بخواهم این جا آنها را بیان کنم. هر چند به تجربه دریافته ام بیان بدیهیات ساده گاهی اوقات ارایه کشفیات پیشرفته تلقی می شود. شما هر کتاب مدیریت جلسه رو به صورت تصادفی باز کنی اصولی دارد که ساده و کلیدی اند. در کنار آن ها می خواهم شش پیشنهاد غیرمتعارف را نیز مطرح کنم:
◽️گونهبندی جلسه: بدانیم هر جلسه ای که برگزار می کنیم چه جلسه ای است؟ دست کم ۱۰ گونه جلسه شناخته شده وجود دارد از جلسات ایده پردازی تا تصمیم گیری و... هر گونه جلسه یک شیوه مدیریت می طلبد. برخی رسمی برخی غیررسمی، برخی با جمع بندی برخی بدون جمع بندی، برخی با اعضای زیاد و برخی تاسقف ۶ نفر و ...
◽️عدم برگزاری جلسه: گاهی اوقات بهترین شیوه مدیریت جلسه، عدم برگزاری آن است. با تفویض اختیار کاری کنید که نیازی به اخذ تایید از دیگران وجود نداشته باشد.
◽️جلسات مکتوب: یک استارت آپ موفق ایرانی روش جالبی دارد. همه در یک ساعت خاص هر جایی باشند وارد صفحه گوگل داک می شوند و همزمان راجع به موضوعی که دستور جلسه است می نویسند و روی نوشته های هم کامنت می گذارند. اینگونه لازم نیست که یک نفر صحبت کند و بقیه گوش کنند و هر کسی خواست بدون مزاحمت برای دیگران می تواند بنویسد و بخواند.
◽️تایمر معکوس روی دیوار: یک ساعت دیجیتال بگذارید که دقیقهها را کم میکند؛ فشار روانی مثبت برای مختصر و مفیدگویی
◽️محدودیت کلمات: هر نفر در مورد هر موضوع فقط با N کلمه میتواند نظرش را بگوید. وقتی افراد مجبور به کوتاهگویی میشوند، مجبور می شوند قبل از حرف زدن فکر کنند نه حین حرف زدن!
◽️اعلام هزینه: روی تابلو بنویسید: هر دقیقه این جلسه X میلیون تومان هزینه دارد
این ها پیشنهادهای غیرمتعارف اند. شما اول پیشنهادهای متعارف رو اجرا کنید بعد بروید سراغ غیرمتعارف ها.
بین علامه مجلسی (کسانی که همیشه از این جلسه به آن جلسه می روند) و عمو سبزی فروش، دومی تمرکز و عقل معیشت بیشتری دارد
@Dr_lashkarbolouki
🔲⭕️شاخص دالی زندگی شما چقدر است؟
مجتبی لشکربلوکی
جایی خواندم و توجهم جلب شد به یک شاخص جالب. شاخص دالی سازمان جهانی بهداشت. که به «سالهای از دسترفتهی عمر، بهخاطر مرگ زودرس یا زندگی با ناتوانی» توجه می کند. سازمان جهانی بهداشت علاوه بر معلولیت های جسمی، بیماریهای روانی مثل افسردگی، اضطراب و حتی اعتیاد رو هم در دالی محاسبه لحاظ میکنه (اینجا). اسم دقیق این شاخص این است: Disability-Adjusted Life Year که ترجمه اش می شود سال های زندگی تلف شده. فردی به نام سارا را تصور کنید. انتظار میرود سارا تا ۸۰ سال زندگی کند، اما بهدلیل سکته قلبی، در ۷۰ سالگی از دنیا میرود. در ضمن از سن ۴۵ تا ۵۵ سالگی، ۱۰ سال با افسردگی نیمه شدید (شدت ۰.۵) دست به گریبان بوده است. در این دهه، از کیفیت و لذت طبیعی زندگی روزانه اش کاسته میشود؛ فعالیتها، شادیها و ارتباطات انسانی او تحت تأثیر این بیماری قرار دارند(۱۰ * ۰.۵ برابر است با ۵ سال) یعنی او شاخص دالی اش می شود ۱۰ به علاوه ۵ مساوی ۱۵ سال!
شاخص دالی نشان میدهد که به دلیل بیماری یا مرگ زودرس، چند سال از زندگی سالم از دست رفته است. این شاخص برای بهداشت عمومی طراحی شده، اما ایدهاش یعنی ترکیب کمیت و کیفیت زندگی میتواند الهامبخش یک نسخه شخصیسازیشده برای زندگی فردی باشد.
☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی:
این که ما کجا و چه زمانی به دنیا می آییم دست ما نیست. ممکن است در قرون وسطی و در یک روستای آلوده با طاعون به دنیا می آمدیم، بنابراین دالی جمعی دست ما نیست اما دالی فردی تا حدودی دست ماست. زندگی تعدیل شده بر پایه شرافت (Dignity-Adjusted Life Year (DALY). یعنی سال های عمرمان را بر پایه شرافت تعدیل کنیم.
این شاخص، الهامگرفته از DALY جمعی است، اما به جای تمرکز بر بیماری و ناتوانی، بر ۵ عامل رسالت، فضیلت، اصالت، خدمت، رضایت از زیستن تمرکز دارد.
بگذارید این ۵ مولفه را توضیح بدهم:
◽️رسالت: آیا رسالت شخصی خودم را پیدا کرده ام؟ آیا توانسته ام با کشف و پیگیری فعالانه یک هدف متعالی به این سوال پاسخ بدهم که چرا من در این جهان هستم و اصلا چرا باید زندگی کرد؟ آیا در زندگی یک حکمت معنوی دارم یا خیر؟ تجربه حس عمیقی از اتصال به یک قدرت و شعور فراجهانی دارم؟
◽️خدمت و محبت: چقدر دیگری را در زندگی تجربه کرده ام! چقدر عشق به دیگری را زیسته ام؟ چقدر از زمان، استعدادها و منابعم به خدمت به دیگران و کمک به رفاه جامعه یا جهان اختصاص داده ام؟
◽️رضایت: چقدر با پرورش دو حس سپاسگزاری (شکر برای داشته ها) و بسندگی (قناعت به ضررویات) رضایت درونی عمیق و پایدار را تجربه کرده ام؟
◽️فضیلت: آیا یک نظام اخلاقی پاکیزه و قابل دفاع دارم؟ آیا به همان نظام اخلاقی (مانند صداقت، شفقت، و محبت) پایبند بوده ام؟ آیا اصول اخلاقیام را حفظ کرده ام یا باری به هر جهت ؟ آیا دروغ، خیانت، تحقیر دیگران یا فساد حتی اگر منفعتی برایم داشت را کنار گذاشتم؟
◽️اصالت و عاملیت: آیا در تصمیمات زندگی ام نقش فعالی داشتم یا زیر بار هنجارها، پیش فرض ها، نظرات و معیارهای دیگران مدفون شده ام؟ آیا زندگیام برآمده از انتخاب آگاهانه بود یا انفعال و اجبار و تقلید و تکرار؟ مثلا جرات ترک شغلی که خلاف ارزشهایم است را دارم حتی اگر جای بعدی درآمد کمتری داشته باشم. آیا فعالانه به توسعه فردی خودم برای توسعه دانش و مهارت هایم پرداخته ام برای اینکه استقلال بیشتری داشته باشم؟
شاخص دالی می شود: سال های زیسته شده ضربدر در امتیازی که از عوامل رسالت، رضایت، خدمت، عاملیت و فضیلت می گیريم. به عنوان مثال اگر من ۴۰ سالم باشد و ده سال کودکی و نوجوانی را به خاطر نداشتن اصالت و عاملیت از دست داده باشم و در بیشتر دوران زندگی ام نه حکمت معنوی داشته باشم (رسالت) و نه پایبندی به فضیلت (نظام اخلاقی) آنگاه ممکن است سال های تقویمی زندگی ام معادل ۴۰ سال باشد اما سال های زندگی تعدیل شده بر پایه شرافت بشود ۲۰ سال! یعنی بیست سال از زندگی ام را نزیسته ام.
یک توصیه کوتاه اما مهم و هیچ چیز دیگری نمی گویم: در گام اول نمی گویم بیشتر فعلا به همان اندازه که به زیبایی و سلامت خود اهمیت می دهیم از آرایش موی سر، لباس، سیکس پک، تناسب اندام، مدل ابرو، فک و گونه و باسن... به رسالت، فضیلت، اصالت، محبت، رضایت اهمیت دهیم وگرنه ۸۰ سال با زندگی با تناسب اندام خواهیم داشت بدون آن که این زندگی اصلا ارزش زیستن را داشته باشد!
@Dr_Lashkarbolouki
🔲⭕️دزدها لطفا این فیلم را ببینید!
این فیلم علی سلطانی، نویسنده است، پس از سرقت موبایلش در خیابان. خطاب به دزد موبایلش حرف های جالبی می زند! شنیدنی است.
وقتی این فیلم را نگاه کردم چیزی در ذهنم جرقه زد: هر دزدی وقتی چیزی را می دزدد، همراهش اعتماد را هم می دزدد اما دزدها دوگونه اند:
◻️دزد اشیا
◻️دزد رویا
اشیا (مانند سکه طلا، موبایل، ماشین) را می شود جایگزین کرد اما دزدانی که رویاهای ما را دزدیدند، چیزی را دزدیدند که جایگزین نمی شود.
پس دست کم مواظب باشیم ما دزد رویاهای دیگران نباشیم.
مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
🔲⭕️آیا ایران می تواند از این شرایط بحرانی ناترازی آبی، انرژی، بانکی، بودجه ای و بازنشستگی که منجر به بحران های وطن گریزی (یا همان مهاجرت)، فرزندناوری و سرمایه گریزی شده، عبور کند و به توسعه برسد؟ آیا امیدی هست؟
برای اینکه به این سوال سخت، دشوار و مهم پاسخ دهیم به تجربیات جهانی مراجعه کردیم: ۱۲ کشور از ۴ قاره جهان انتخاب شدند که دچار بحران های جدی شدند اما توانستند بحران را پشت سر بگذارند: رواندا، ویتنام، آلمان، لهستان، ژاپن، چین، سنگاپور، کره جنوبی، شیلی، ایرلند، فنلاند و بالاخره آفریقای جنوبی
این کشورها توانسته اند از خاکستر بحران ققنوس وار برخیزند و دوباره جان بگیرند و پرواز کنند. آیا چون این کشورها توانستند ایران هم می تواند؟
این گزارش به مرور و تحلیل نقاط تشابه و تفاوت مسیر این کشورها می پردازد. تحلیل تجربه این دوازده کشور ما را به سه شرط می رساند که برای عبور از بحران به توسعه ضروری است. در این گزارش این سه شرط برای عبور از بحران تبیین و تشریح شده است.
🔲⭕️به روح بلند هیتلر صلوات!
مجتبی لشکربلوکی
فرانچسکا آلبانیزه گزارشگر ویژه سازمان ملل می گوید: «نسل ما آموخته بود که نازیسم (هیتلر) بزرگترین شرّ است؛ و واقعاً هم بود. اما امروز، کشوری که میلیونها نفر را از گرسنگی میمیراند و کودکان را برای سرگرمی هدف گلوله قرار میدهد، و در عین حال، تحت حمایت دموکراسیها و دیکتاتورها قرار دارد، به نماد تازهای از بیرحمی بدل شده است.»
در برابر چشمان ما ۱۷ هزار کودک را کشته و ۳۳ هزار کودک دیگر را زخمی کرده اند و عملا چنان رفتار کرده اند که هیتلر را سفیدشویی کرده اند! بعد از صلوات بر روح بلند هیلتر :) باید فاتحه ای هم برای انسانیت برخی خواند! سازمانهای حقوق بشری، وضعیت غزه را یک فاجعه انسانی (Humanitarian catastrophe) تمامعیار و نمونه بارز نقض حقوق بینالملل توصیف میکنند. اما به نظرم فاجعه دیگری نیز در جریان است و آن فاجعه اخلاقی (Moral catastrophe). سکوت، بی تفاوتی و انفعال بخش بزرگی از دولتها و سیاستمداران جهان یک فاجعه تمام عیار اخلاقی است. البته برخی سیاست مداران بعد از ماه ها تازه اکنون یادشان افتاده که واکنش نشان دهند!
هانا آرنت یکی از مهمترین و تأثیرگذارترین متفکران سیاسی قرن بیستم کتابی دارد به نام ابتذال شر که گزارشی است فلسفی و تحلیلی از محاکمه سرهنگ آدولف آیشمن.
آدولف آیشمن که بود؟ مسئول بخش امور یهودیان در اداره اصلی امنیت رایش که طراح و هماهنگکننده حملونقل یهودیان به اردوگاههای مرگ مانند آشویتس، تربلینکا و دیگر مراکز کشتار بود. او شبکهای اداری و حملونقلی ایجاد کرد تا یهودیان را از سراسر اروپا به مکانهای نابودی منتقل کند.
کتاب او آموزه های بلندی دارد اما یکی از آن آموزه ها چنین است: انسان می تواند منطقی، خانواده دار و باهوش باشد اما در دام فقدان تأمل اخلاقی بیافتد. او می گوید: ناتوانی در تامل اخلاقی، سرچشمه اصلی ارتکاب شر است. ابتذال شر یعنی اینکه شر لزوماً از بدذاتی نمیآید، بلکه از ناتوانی در داوری و مسوولیت پذیری اخلاقی نشأت میگیرد. آیشمن کلید داوری مستقل اخلاقی را خاموش کرده بود!
او می گوید یکی از خطرناکترین چیزها، آموزش شهروندان برای اطاعت مطلق و کنار گذاشتن داوری اخلاقی است و معتقد است حتی در نظامهای جمعی، افراد باید مسئولیت فردی اخلاقی اعمال و رفتار خود را بپذیرند؛ چه آن کار شما سکوت باشد چه اقدام، چه فرمان برداری باشد و چه اعتراض؟ جای هانا آرنت این روزها خالی است که ببییند هیتلر و آیشمن ها دوباره جان گرفته اند!
☑️⭕️چه می توان کرد؟
خب ممکن است بپرسید این برای من و شما چه معنی دارد؟ ما که نه سیاست مداریم و نه دولتمرد! به ما چه؟ ما که در موقعیت آیشمن نیستیم. ما چه می توانیم بکنیم؟
چکاپ درونی: انسان امروز باید از شرم بمیرد که زنده ایم، نفس می کشیم و زندگی عادی می کنیم و پیش روی ما چنین فجایعی رخ می دهد. به شخصه خودم بابت فقر، گرفتاری و پریشانی مردم کشورم، پیش وجدان خودم شرمنده بودم و هستم. اکنون شرمندگی غزه نیز بر آن افزوده شده که چرا هیچ کاری نمی کنم. به عمیق ترین لایه های درون خود مراجعه کنیم اگر این رخدادها برای ما عادی شده، اگر احساس بی تفاوتی می کنیم، اگر از صمیم قلب (همانگونه که برای خود دعا می کنیم) دست به دعا برنمی داریم؛ باید به انسان بودن خودم شک کنيم! (که گاهی خود من شک کرده ام در زنده بودن انسانیت در وجود خودم) و تا تمام انسانیت در ما نمرده وتا اندکی نشانه های حیاتی آن زنده است باید آن را با تنفس مصنوعی، احیا کرد.
مبارزه با فراموشی اجتماعی: با استفاده از گزارش های معتبر سازمانهای حقوق بشری، خبرنگاران مستقل و...، محتوای مستند درباره وضعیت انسانی در غزه را بازنشر دهیم و نگذاریم لابه لای اخبار دیگر این موضوع فراموش شود. هر کاری کنیم جز سکوت.
حمایت از خبرنگاران مستقل و سازمانهای حقوق بشری: خبرنگاران و گزارشگران مستقل تحت فشارند. دست کم با لایک و فالو یا هرگونه کمک مالی یا معنوی می توانیم دلگرمی و پشت گرمی برای آنان باشیم.
فشار مدنی از طریق نامهنگاری: میتوانیم در کارزارهای جهانی شرکت کنیم یا نامه به نهادهای بینالمللی مثل صلیب سرخ و سازمان ملل بفرستیم.
تحریم توسط مصرف کننده: عدم خرید از شرکتهایی که بهطور مستقیم و غیرمستقیم در این فاجعه نقش دارند (در صورت امکان البته).
پرورش داوری اخلاقی به ویژه در نسل بعدی: اگر بخش از جامعه جهانی و بخشی از سیاست مداران امروزه سکوت کرده اند به خاطر آن است که چراغ وجدان اخلاقی و داوری مستقل اخلاقی در وجودشان خاموش شده. دست کم سعی کنیم نسل بعدی ما از ما با اخلاق تر، آگاه تر و انسان تر باشند. پرورش اخلاقیات را برای نسل بعدی از آموزش هوش مصنوعی و ریاضیات و زیست و فیزیکی و شیمی جدی تر بگیریم!
@Dr_Lashkarbolouki
🔲⭕️پدیده آشغال دونی متحرک!
مجتبی لشکربلوکی
اگر ۳۰۰ سال پیش زندگی می کردیم آنگاه کل اطلاعاتی که در کل دوران زندگی مان کسب می کردیم چقدر بود؟ به مراتب کمتر از اطلاعاتی بود که امروزه ظرف مدت یک ماه از طریق یک روزنامه و یک شبکه اجتماعی بدست می آوردیم.
بگذارید بر اساس آمار نگاه کنیم: در سال ۲۰۱۰، دو زتابایت اطلاعات در جهان تولید شده. پانزده سال بعد در ۲۰۲۵، تولید دادهها به بیش از ۱۸۰ زتابایت رسیده. یعنی در طول مدتی کوتاه ۹۰ برابر شده! برای درک بهتر این حجم، هر زتابایت برابر است با هزار میلیارد گیگابایت (۱,۰۰۰,۰۰۰,۰۰۰,۰۰۰ گیگابایت).
در گذشته به خصوص قبل از اختراع تلگراف، رادیو، تلویزیون و اینترنت، اطلاعات بسیار آهسته خلق و منتقل میشد. اخبار و دانش عمدتاً از طریق ارتباطات شفاهی رو در رو، نامهها و کتابهای کمیاب منتقل میشدند. منابع اطلاعاتی محدود بودند و اطلاعات عمدتاً تکراری، مرتبط با زندگی روزمره و محدود به محیط جغرافیایی نزدیک فرد بودند.
اما اکنون چه شده است؟ ما در دنیای مدرن با مفهومی روبرو هستیم به نام اضافه بار اطلاعاتی و همچنین ذهن پریشی (Mental Clutter)
آشغالهای ذهنی چه شکلی هستند؟
۱) خبرهايي که هیچ تاثیری بر زندگیما ندارند: فلان بازیگر برای بار سوم از همسرش جدا شد!
۲) مقایسه خود با دیگران در شبکههای اجتماعی: چرا من مانند فلانی به سفر نمی روم، سوار اسب نمی شوم و با جت اسکی عکس ندارم.
۳) مطالب آرشیو شده: ده ها فایلی که دانلود کرده ایم اما نخوانده ایم
۴) محتواهای ناتمام: فیلم های یوتوبی که تا انتها نگاه نکرده ایم، کتاب هایی که تا آخر نخوانده ایم، پادکست هایی که تا آخر گوش نداده ایم.
۵) تکهتکههای اطلاعات بیربط: دنبال کردن کانالهای متعدد با موضوعات مختلف بدون جهتگیری مشخص.
این آشغال های ذهنی منجر به این می شوند که بار شناختی (Cognitive Load) فراتر از ظرفیت ذهنی ما ایجاد شود. بار شناختی یعنی میزان تلاش ذهنی لازم برای انجام یک کار. آشغال های ذهنی (اطلاعات نامنظم یا نامرتبط یا ناتمام) باعث افزایش بار شناختی میشوند. زیرا بخش زیادی از ظرفیت ذهنی صرف مدیریت و فیلتر کردن اطلاعات نامرتبط، نامنظم و ناتمام میشود.
آشغال های ذهنی شاید توضیح دهنده این پدیده باشند که قدیمی ها دانش کمتری نسبت به ما داشتند اما خرد و حکمت عمیق تری نسبت به ما داشتند. ما چیزهای بیشتری می دانیم اما لزوما خردمندتر نیستیم!
☑️⭕️تجویز راهبردی:
چه باید کرد؟
۱) همانگونه که رژیم غذایی دارید رژیم رسانه ای داشته باشید. هر آشغالی را نخورید. به جای اینکه منفعلانه در معرض سیلی از اطلاعات قرار بگیرید، فعالانه انتخاب کنید چه اطلاعاتی را از چه منابعی دریافت کنید. کانالهای تلگرامی یا صفحات شبکههای اجتماعی که برایتان مفید یا الهامبخش نیستند را رها کنید.
۲) برای آنکه بیشتر بدانید کمتر بخوانید/بشنوید. اینکه شما در طول سال ۱۰۰ ساعت پادکست فاخر گوش داده اید هنر نیست. بلکه باید از خودتان بپرسید که چند درصد از آنان را عمیقا درک کرده اید و آن ورودی ها نگاه شما را تغییر داده اند؟ پس پادکست های خوب را چند بار گوش کنید، کتاب های خوب یا نوشته های خوب را چند بار بخوانید.
۳) تقویت تفکر انتقادی (موشکافانه/سنجش گرانه) که قبلا در موردش نوشته ام و گفته ام.
۴) در هشتاد درصد موارد با سوال بروید سراغ محتوا و نه بر اساس توصیه دیگران و محبوبیت و جوگیر شدن و دم دست بودن و وایرال شدن و ... مطالبی که بر اساس سوال خوانده می شوند بیشتر در ذهن نقش می بنندند.
۵) جمع بندی و خلاصه سازی کنید. این دو مفهوم چه تفاوتی دارند؟ مثلا فرض کنید که ده تعریف از فرهنگ یا جامعه یا اضطراب خوانده اید. یا ده تئوری در مورد موفقیت فردی از ده کتاب خوانده اید، اگر این تعاریف یا تئوری ها را جمع بندی نکنید، با ذهن پراکنده به جای خاصی نمی رسید در نهایت باید یک بار بنشینید و با خود جمع بندی کنید که بالاخره فرهنگ از نظر من یعنی چه؟ یا جمع بندی من از راه های موفقیت چیست؟ کسی که ده تعریف از فرهنگ در ذهنش دارد یا ده مسیر مختلف و گاه متضاد در مورد موفقیت ممکن است در عرصه نظر با کلاس به نظر برسد اما در زندگی عملی هیچ منفعتی نمی برد. اما خلاصه سازی یعنی اینکه سعی کنیم به زبان خودمان جان کلام چیزهایی که خوانده ایم، شنیده ایم، تجربه کرده ایم و دیده ایم را بنویسم و هر از چند گاهی مرور کنیم.
انبار کردن اطلاعات نامنظم یا نامرتبط یا ناتمام در ذهن یعنی اینکه ما ذهن خود را تبدیل کرده ایم به یک آشغال دونی و آن را با خود حمل می کنیم. همین باعث می شود که راجع به هر موضوعی حرف می زنیم ولی راجع به هیچ موضوعی حرف درست و حسابی نمی زنیم!
@Dr_Lashkarbolouki
◼️⭕️او یک پیامبر نبود!
نوشته ای با الهام از عرفان نظرآهاری
بی هیچ توضیح اضافه ای!!!
🔲⭕️کالبدشکافی پیش از مرگ توسط تیم های قرمز
مجتبی لشکربلوکی
معمولا بدن کسی که کشته شدنش مشکوک است را کالبدشکافی می کنند. نه فقط مرگ های مشکوک، به تمام فعالیتها و بررسیهایی که پس از فوت یک فرد انجام میگیرد تا علت، نحوه، زمان و شرایط مرگ مشخص شود می گویند معاینه پس از مرگ یا Postmortem. آیا پیش از مرگ هم کالبدشکافی می شود؟ قاعدتا نه! ولی در دنیای مدیریت و استراتژی بله!
تکنیک Premortem یک تکنیک قدرتمند در مدیریت ریسک و تصمیمگیری است که توسط روانشناس معروف، گری کلاین، ابداع شد. هدف اصلی آن، شناسایی و کاهش نقاط ضعف مخفی یک پروژه یا تصمیم پیش از اجرای آن است. به جای اینکه بعد از شکست، علتیابی و کالبدشکافی کنیم، در این روش پیش از وقوع، شکست را تصور میکنیم و به دلایل آن فکر می کنیم
☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی
به طور سنتی، تیمها پس از اتمام یک پروژه یا اجرای یک استراتژی، یک کالبدشکافی پس از مرگ برگزار میکنند تا درسهایی برای آینده بیاموزند. کالبدشکافی پیش از مرگ دقیقاً برعکس عمل میکند.
گام های اصلی آن چنین است:
۱) تصور شکست: از اعضای تیم بخواهید تصور کنند که استراتژی/پروژه به طور کامل شکست خورده.
۲) طوفان فکری برای دلایل شکست: از هر فرد بخواهید به صورت مستقل، حداقل ۵ تا ۱۰ دلیل معتبر (و نه دلایل پیشپاافتاده) برای این شکست فاجعهبار بنویسد. این دلایل میتوانند شامل هر چیزی باشند: مشکلات فنی، اختلافات تیمی، تغییرات بازار، رقبا، مشکلات مالی، مسائل رگولاتوری، اتفاقات پیشبینی نشده و...
۳) جمعآوری و دستهبندی: دلایل جمعآوری شده را از همه اعضا دریافت کرده و آنها را در یک لیست واحد (بدون تکرار) گردآوری کنید.
۴) اولویت بندی: دلایل را بر اساس احتمال وقوع و شدت تأثیرشان بر شکست پروژه اولویتبندی کنید.
۵) طراحی اقدامات سه گانه: برای هر یک از دلایل اصلی شکست، اقدامات پیشگیرانه (برای جلوگیری از وقوع آن) و یا اقدامات جبرانی (برای کاهش تأثیر آن در صورت وقوع) و یا اقدامات آلترناتیو (برای سوئیچ کردن از برنامه الف به ب) طراحی کنید
چرا کالبدشکافی پیش از مرگ مهم است؟
◽️دلیل اول: این تکنیک راهی برای خنثی کردن سوگیری خوشبینی به عنوان یکی از خطاهای مهم شناختی است. انسانها به طور طبیعی خوشبین هستند و تمایل دارند نقاط ضعف احتمالی را نادیده بگیرند.
◽️دلیل دوم: تشخیص نقاط کور (آسیب پذیری های پنهان): به دلیل تجربیات، تخصصها و دیدگاههای متفاوت اعضای تیم، Premortem میتواند نقاط کوری را که در برنامهریزی اولیه نادیده گرفته شدهاند، آشکار سازد.
◽️دلیل سوم: افزایش آمادگی همزمان ذهنی و روانی: با شناسایی مشکلات احتمالی پیش از وقوع، تیم آمادگی بهتری برای مقابله با چالشهای واقعی پیدا میکند. هم از نظر شناختی (پیش آگاهی) و هم از نظر احساسی (روانی) برای شرایط مختلف و چالش ها آماده تر است.
چه کسی این کار را انجام می دهد؟
هم می توانید خودتان این کار را انجام دهید هم از تکنیک تیم قرمز استفاده کنید که ریشه در حوزه ارتش و امنیت دارد. تیم قرمز چیست؟ گروهی از متخصصان مستقل و باتجربه که با هدف به چالش کشیدن، یافتن نقاط ضعف و کشف آسیبپذیریها در یک سیستم، طرح، یا تصمیم، به شیوهای تهاجمی (مانند یک دشمن یا رقیب) عمل میکنند.
خلاصه؛ آنانکه فقط موفقیت را تصور، تجسم و شبیه سازی می کنند بعدها دچار غافل گیری های استراتژیک می شوند. پس شکست را هم تصور، تجسم و شبیهسازی کنید تا احتمال وقوع آن را در دنیای واقعی به حداقل برسانيد. فقط در کتاب های زرد هست که با تجسم مثبت و تصور موفقیت می توان به هدف رسید. دنیای واقعی بی رحم تر از این حرف هاست.
نوبت بعدی که خواستید یک تصمیم استراتژیک بگیرید (چه در زندگی فردی، چه در مدیریت سازمان و چه در اداره کشور)، تیم قرمز را برای کالبدشکافی پیش از مرگ دعوت کنید.
@Dr_Lashkarbolouki
🔲⭕️توسعه ایران کلاشینکف می خواهد!
مجتبی لشکربلوکی
دکتر لنت پریچت؛ متخصص اقتصادد توسعه است و فارغ التحصیل دکترای اقتصاد از MIT، او ۲۰ سال برای بانک جهانی کار کرده و سه سال هم در در اندونزی و سه سال در هند زندگی کرده و سپس حدود ده سال در دانشکده (مدرسه) حکمرانی هاروارد تدریس داشته. او نظریات جالبی در مورد چگونگی پیدا کردن مسیر توسعه در کشورها دارد.
او می گوید ام۱۶ اسلحه متعارف در ارتش آمریکاست که در مقایسه با کلاشینکف بسیار بهتر است، چون کلاشینکف (که اسم دقیقتر آن کلاشنیکف است) بیش از چند صد متر نمیتواند به هدف بزند. اما کلاشینکف (ساخت شوروی) با همه ضعف هایش محبوبترین اسلحه جهان است! چرا؟ چون آن را چنان طراحی کرده اند که به طرز باورنکردنی محکم است؛ مهم نیست با آن چکار کرده و چه بلایی سرش آورده باشید، به محض کشیدن ماشه شلیک میکند. آموزش هم نمی خواهد. در واقع به هرکس بخواهید میتوانید بدهید و بهراحتی استفاده کند. اسلحه آمریکایی خیلی عالی است اما اگر تمیز نگهش ندارید و در شرایط خوبی نباشد شلیک نخواهدکرد. نگهداری و استفاده از آن آموزش جدی می خواهد (رفرنس: دنیای اقتصاد، دکتر جعفر خیرخواهان- لینک)
☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی:
مساله اینست که وقتی ام۱۶ با طراحی کامل و بینقص را به یک سرباز صفر بیچاره در یک محیط کثیف میدهید این اسلحه کار نخواهد کرد. شبیه به همین مساله را در توسعه مناطق، جوامع یا کشورها داریم. اشتیاق و اعتقاد به الگوبرداری از بهترین ها، باعث می شود که برویم سراغ ام۱۶. بهجای اینکه به طرحهایی فکر کنیم که متناسب با شرایط ما باشند. گاهی اوقات تلاش می کنیم بدون فکر کردن طرحهایی را از خارج/دیگران/بهترین ها وام بگیریم و آنها را برای سازمان/جامعه/منطقه/کشور خود به کار بگیریم که چنین چیزی در عمل موفق نمیشود. بعدش هم هیچ کسی رویش نمی شود که بگوید بابا جان ما اصلا کلاشینکف نیاز داشتیم و نه ام۱۶!
خب چه باید کرد؟
1) اصول توسعه را از الگوهای توسعه تفکیک کنیم. مثال: تضمین حقوق مالکیت جزو اصول توسعه است. یعنی اینکه دارنده یک دارایی که می تواند هر چیزی باشد از جمله کارخانه، تابلوی هنری، ایده کسب وکاری، کد نرم افزاری، آهنگ موسیقی، فیلم سینمایی؛ مطمئن باشد که دارایی اش محفوظ و محترم است و همچنین منافع آن دارایی به خودش برمی گردد و کس دیگری حق دخل و تصرف و تغییر منافع را ندارد حتی حکومت. حالا در یک کشور این مساله حقوق مالکیت رو با الگوی الف حل و فصل می کنند (مثلا قانون گذاری در مجلس) در کشوری دیگر قواعد اخلاقی و هنجارهای اجتماعی. الگو مهم نیست، اصول مهم است.
2) میوه چینی ممنوع! تجربه دیگر کشورهای جهان بسیار گرانبهاست حتما باید آن تجربیات را دید و فهمید. ولی فقط میوه ها را نباید دید بلکه باید ریشه ها را فهمید. مثلا ما دانشگاه، پارلمان و روزنامه را از جهان مدرن می گیریم اما مثل این است که درخت را از کمر قطع می کنیم و بدون ریشه در خاک یکاریم و سپس انتظار بکشیم میوه بدهد.
3) کپی مجاز نیست! تجربه دیگر کشورهای جهان و به خصوص کشورهای موفق، در سه متغیر زمینه ای مهم شکل گرفته است: جغرافیا و تاریخ و فرهنگ. بنابراین ایده بگیریم اما کپی نکنیم.
4) از راه حل شروع نکنیم. از مساله شروع کنیم. اگر می خواهیم توسعه پیدا کنیم باید تمرکز کنیم روی مسایل. سپس با درک عمیق اصول (بند 1)، افتان و خیزان و در یک فرآیند سعی و خطای هوشمندانه و رفت و برگشتی و یادگیری، راه حل اختصاصی (الگوی) خود را پیدا کنیم.
بگذارید سه مثال بزنم.
•سنگاپور مساله ترافیک و آلودگی را با عوارض الکترونیکی سنگین، مالیات بر خودرو و توسعه حمل و نقل عمومی حل می کند اما کپنهاگ آن را با تبدیل شدن به پایتخت دوچرخه جهان.
• آلمان مساله انرژی را با تمرکز بر انرژی بادی و خورشیدی محلی با مشارکت شهروندان از طریق تعرفه های تشویقی برای تولیدکنندگان خانگی حل می کند اما چین با سرمایهگذاری کلان در مزارع خورشیدی و بادی عظیم و استفاده از مقیاس اقتصادی برای کاهش هزینه های تولید انرژی.
• سیستم مسکن اجتماعی با اجاره های تنظیم شده دولتی در وین (اتریش) جواب داده است به گونه ای که پایین ترین نرخ بی خانمانی در اروپا را دارد و ۶۰٪ جمعیت در این واحدها زندگی می کنند. اما در فنلاند با سیاست «اول مسکن!» با ارائه مسکن رایگان یا یارانه ای بدون پیش شرط این مساله را حل کرده است.
5) هیچ راه حلی، راه حل پایانی نیست. تمام راه حل هایی که در سه مثال بالا گفتم نیز ایراد دارند، در طول زمان باید افتان و خیزان یاد گرفت و به پیش رفت.
سخن آخر؛ توسعه یعنی حل مهم ترین و کلیدی ترین مسایل جمعی. ام۱۶ (بهترین تجارب ممکن اما غیرمرتبط با جغرافیا، تاریخ و فرهنگ) را ببنیم، الهام بگیریم ولی رها کنیم و برویم سراغ راه حل هایی که اصول را رعایت می کنند اما الگوی شان با گروه خونی ما سازگار است
@Dr_Lashkarbolouki
⏹️⭕️من باید خیلی پفیوز باشم که .... (بخش هایی از مصاحبه رخشان بنی اعتماد)
یک سوال سخت: این چند دقیقه کوتاه از رخشان بنی اعتماد [بانوی موفق کارگردان سینمای ایران] را نگاه کنیم و به یک چیز فکر کنیم ما در قبال هزاران کودکی که فرصت نکردند که دانشگاه بروند، هزاران بانویی که امکان نداشتند که استعدادهایشان را شکوفا کنند و هزاران مردی که زیر بار فشار اقتصادی نه تنها آرزوهایشان که نامشان را نیز فراموش کرده اند، آیا هیچ وظیفه ای نداریم؟ بلافاصله به دولت حواله ندهیم. ما به عنوان یک انسان چه باید می کردیم که نکردیم؟
مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
🔲⭕️نرخ بازده تحمل درد!
مجتبی لشکربلوکی
اول یک نوشته جالب بخوانیم از دکتر عبده تبریزی، استاد برجسته مالی کشور: امروز از ساعت ده صبح، دو ساعتی روی صندلی دندانپزشکی نشسته بودم. دندانی که دیگر دندان نبود؛ چوبپنبهای شده بود، سیاه، فرو رفته زیر قالپاقی استنلساستیل که پنجاهوچند سال در دهانم دوام آورده بود. دکتر گفت: «این دیگه دندون نیست، تکهتکه درمیآورم.» با دو آمپول بیحسی و دهها ابزار لاشه خاطرهای را لایهلایه از دهانم بیرون کشیدند.
حالا با تکهای کهنه در دهان و بستهای یخ روی گونه، با یک دست دارم این را مینویسم. دکتر گفت «سه ماه دیگر بیا برای ایمپلنت.» یاد پدر مرحوم آقای مظاهری افتادم. چقدر پسر، پدر را در آن روزهای شلوغ دولت و وزارت، به مطب دندانپزشک میبرد. با صبوری پدر، وفاداری پسر آن ایمپلنتها به دهان پدر راه یافتند؛ اما هنوز ریشه نگرفته، پدر راهی دیار باقی شد.
از همان زمان، ایمپلنت در ذهنم مترادف با این پرسش شد «نرخ بازده تحمل درد» چیست؟ آیا نرخ بازده صرف زمان، تحمل درد، مراقبت و هزینه، در سن من مثبت است؟ آیا چند ماه درد، زخم، بیحسی، و پس از آن کاشت دقیق با همه ریسکها، مراقبتها و هزینههایش، واقعاً «بازدهی» دارد؟ آیا باید این حفره را پر کرد یا بگذارم بماند، به عنوان یادآوری این که تصمیمات باید بازدهی مثبت داشته باشند؟ (رفرنس)
☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی:
آنچه دکتر عبده -عمرشان بلند باد- به عنوان متخصص مالی به آن اشاره کرده مساله نرخ بازده سرمایه گذاری است. سرمایه گذاری یعنی چه؟ یعنی تحمل درد گذشتن از مطلوبیت امروز به خاطر دستیابی به مطلوبیت های بیشتر از امروز در آینده. نرخ بازده یعنی چه؟ چقدر مطلوبیت کسب کردم در برابر تحملی که کردم و منابعی که خرج کردم؟ با این عدد، میفهمیم آیا سرمایهگذاری [یا همان تحمل درد گذشتن از مطلوبیت امروز] بهصرفه و عاقلانه بوده یا نه.
حالا اگر این وسط وقت گذاشته باشیم، انرژی صرف کرده باشیم، پول قرض کرده باشیم، منابع دیگرمان را هم وسط گذاشته باشیم از جمله ماشین مان را برای کار استفاده کرده باشیم و .... همه این ها رو به پول تبدیل می کنیم و در هزینه ها و مخارج در نظر می گیریم و در نهایت فکر می کنیم که آیا این سرمایه گذاری بازده خوبی داشت؟
خب نرخ بازده سرمایه گذاری مفهومی مالی و اقتصادی است ولی آیا می توان آن را در حوزه های دیگر هم بررسی کرد؟ قطعا بله. داستان این است که چقدر در مجموع هزینه می کنم و در مجموع چقدر منفعت بدست می آورم؟
اختصاص ۵ الی ۷ سال از زندگی به شرکت در کنکور و گذراندن دوره دکترا یک سرمایه گذاری است. صرف زمان و توان برای برندسازی شخصی و فعالیت سنگین در شبکه های اجتماعی یک سرمایه گذاری است. حتی دگردوستی و کمک به دیگری نیز یک سرمایه گذاری است. شما زمان و انرژی زیادی برای کمک به یکی از دوستانت میگذاری. این کار سود مالی ندارد ولی این کار باعث می شه که اون دوست تا ابد حامی شما بشه (ایجاد شبکه پشتیبان) یا باعث تقویت یک فضیلت انسانی میشه (رشد اخلاقی) یا باعث اتصال به از صفات خداوند می شه (اعتلای معنوی) یا دست کم حس رضایت به شما می دهد (شادکامی درونی).
اصلا زندگی سراسر سرمایه گذاری است. نرخ بازده فقط یک عدد مالی نیست، بلکه یک شیوه تفکره! یک مدل ذهنی است! چقدر زمان، توان، اعتبار، پول یا منابع گذاشتم؟ چقدر درد تحمل کردم؟ در مقابل، چی به دست آوردم؟ آیا میارزید؟
حالا در تصمیمات کوچک و روزمره، اگر هم خطایی رخ داد، مسئلهای نیست. اما در تصمیمات استراتژیک که معمولا به سختی بازگشت ناپذیرند (Hard to Back) و منابع زیادی مصرف میکنند توجه به نرخ بازده بسیار کلیدی می شود. بگذارید سه مثال در سه سطح فردی، سازمانی و ملی بزنم:
◼️فردی: آیا تحصیلات در کارشناسی ارشد و دکترا را انتخاب کرده اید به این خاطر که همه هم دوره های شما این کار را کرده اند یا اینکه واقعا نرخ بازده خوبی برای شما دارد؟ آیا واقعا می ارزد؟
◼️می خواهید سازمان تان را ۵ سال درگیر سیستم های اطلاعاتی جامع یا جایزه تعالی و بهره وری کنید، آیا نرخ بازده اش را حساب کرده اید یا صرفا به این خاطر که مُد شده شما هم چنین می کنید؟
◼️می خواهید برای شهری در یک منطقه کمترتوسعهیافته فرودگاه بین المللی بزنید. آیا احداث یک فرودگاه بینالمللی در این استان توجیه دارد؟ آیا این بهترین کار ممکن است؟ صرف همان مبلغ به مشوق های سرمایه گذاری برای سرمایه گذاران داخلی و خارجی نرخ بازدهی بالاتری ندارد؟
نرخ بازده تحمل درد را جدی بگیریم؛ وگر نه با دردهایی مواجه می شویم که تاب تحملش را نداریم! زندگی مانند یک سبد سرمایه گذاری (پورتفوی) است در لحظه ای که چشم از این دنیا می بیندیم، نرخ بازده تمام سرمایه گذاری های خود را خواهیم دید. سعادت یا شقاوت حاصل سرمایه گذاری های ما در طول زندگیست. هوشمندانه تر سرمایه گذاری کنیم.
@Dr_Lashkarbolouki
🔲⭕️از مواجهه با قورباغه های زشت شانه خالی نکنید!
مجتبی لشکربلوکی
بگذارید با یک مثال تاریخی جذاب شروع کنیم: استارباکس را احتمالا می شناسید. استارباکس کافیشاپهای زنجیرهای بین المللی است که با بیش از ۳۰ هزار شعبه در کشورهای مختلف، بزرگترین کافیشاپ زنجیرهای در جهان است. سال ۲۰۰۸، استارباکس به دردسر افتاد و کاهش فروش و درآمد و سودآوری داشت اوضاع داشت بحرانی می شد! هاوارد شولتز که در سال ۲۰۰۰ از سمت مدیرعاملی کنارهگیری کرده بود، دوباره برگشت و چند تصمیم سخت، آزاردهنده و شفاف گرفت و آن را عملیاتی کرد. باهم مرور کنیم:
۱) مشتریان احساس میکردند که استارباکس تبدیل به یک فستفود شده. شولتز ۷۱۰۰ شعبه را در یک روز تعطیل کرد تا همه کارکنان روش صحیح دم کردن اسپرسو را دوباره یاد بگیرند! این تصمیم در راستای تمرکز بر تجربه مشتری و بازگشت به احساس یک کافه واقعی بود. حذف یا کمرنگ کردن دستگاههای اتوماتیک اسپرسو که تعامل باریستا و مشتری را کاهش داده بود و افزایش فضای نشستن و اضافه کردن موسیقی زنده در برخی شعبهها تصمیم دیگر بود که فقط در عرض یک سال باعث افزایش ۱۲٪ رضایت مشتریان شد.
۲) گسترش سریع شعبهها باعث افت تجربه مشتری شده بود. تصمیم سخت بعدی کاهش تعداد فروشگاهها و بستن ۶۰۰ شعبه زیانده بود. افتتاح ۸۷۰ فروشگاه را هم لغو کرد. نتیجه تمرکز بر بهبود شعبههای سودآور بود.
۳) ساختار هزینهها مطلوب نبود. اخراج ۶۷۰۰ مدیر و کارمند در دستور کار قرار گرفت.
۴) رقبایی مثل مکدونالد در حال ارائه قهوه ارزانتر و برنامههای وفاداری جذاب بودند. پس استارباکس نیز روی بازاریابی دیجیتال و برنامه های وفادارسازی مشتریان سرمایهگذاری ۳۰ میلیون دلاری کرد. نتیجه افزایش عضویت در برنامه پاداش استارباکس به میزان ۲۵٪ در طول یک سال بود.
۵) توسعه فروش قهوههای بستهبندیشده و ورود به فروشگاههای زنجیرهای نیز یک تصمیم شفاف و سخت بود. از خدمت به تولید! ورود به یک بازار جدید! استارباکس فروش قهوههای Via (قهوه فوری) و بستهبندیشده را در سوپرمارکتها آغاز کرد. سال بعد استارباکس از طریق این محصولات ۱ میلیارد دلار درآمد کسب کرد.
۶) کوتاه آمدن از مزه های سنتی و اصیل استارباکس نیز تصمیم سخت دیگر بود. قهوههای استارباکس برای برخی مشتریان بیش از حد تلخ بود. شولتز دستور داد قهوهای جدید با طعم ملایمتر نیز عرضه شود. این محصول یکی از پرفروشترین قهوههای استارباکس شد.
۷) تغییر مدل مدیریتی و بازگرداندن تمرکز به ارزشهای اصلی برند نیز کار ساده ای نبود. برخی مدیران قبلی بیشتر بر رشد مالی سریع تمرکز داشتند تا کیفیت برند. اخراج چند مدیر ارشد که رویکرد رشد بیرویه را دنبال میکردند به همه یک پیام واضح ارسال کرد.
۸) توسعه شبکه فروشگاهی در چین و هند به جای آمریکا: در ۲۰۰۸، استارباکس کمتر از ۳۰۰ شعبه در چین داشت. شولتز اعلام کرد چین به بزرگترین بازار استارباکس پس از آمریکا تبدیل خواهد شد. تا ۲۰۱۰، تعداد شعب در چین به بیش از ۸۰۰ رسید. ۲۰۱۹، استارباکس بیش از ۴۳۰۰ شعبه در چین داشت. کار به جایی رسید که بیش از ۶۰٪ درآمد استارباکس از بازارهای خارج از آمریکا از آسیاست.
این شد که افزایش ارزش بازار سهام استارباکس در طول پنج سال از ۶ به ۵۰ میلیارد دلار رسید!
☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی:
فکرش را بکنید هاوارد شولتز می آمد مدیران و کارمندان را جمع می کرد و سخنرانی می کرد و مشتی حرف های کلی می گفت، امیدهای واهی می داد و سپس همه را به تلاش بیشتر، همکاری و همدلی دعوت می کرد؛ اگر تصمیمات گذشته را درست می دانست و فقط می گفت که باید بیشتر تلاش و ایستادگی کرد آیا به جایی می رسید؟ در عوض چه کرد؟ پرسیدن سوالات دشوار و پاسخ یابی برای آن سوالات. استراتژی بازی با کلمات زیبا نیست. واژه های گرد، دو پهلو و کلی به درد سخنرانی های سیاسی و خرید محبوبیت می خورند و منشا تغییر نخواهند بود.
استراتژی کار دلچسبی نیست. باید قورباغه های زشت (انتخاب های دشوار) را یافت و قورت شان داد. چگونه؟ باید سوالات دشوار از خود پرسید (مثلا: آیا لازم است که جلوی افتتاح شعب را بگیرم یا به همین روند ادامه دهم؟) و به آن سوالات باید پاسخ های شجاعانه و مبتنی بر محاسبه، تحلیل، اجماع، ریسک پذیری معقول و گذشتن از گذشته ها داد پاسخ هایی گاه چارچوب شکنانه و بدون سابقه! (مثلا: تعطیلی شعب در آمریکا و افتتاح شعب در آسیا). کسانی که از قورباغه خوششان نمی آید به درد حوزه استراتژی نمی خورند!
/channel/Dr_Lashkarbolouki
🔲⭕️روایت علی بندری از کتاب استراتژی توسعه ایران
برای ایام عید که فرصت و فراغت بیشتری دارید احتمالا این پادکست برای تان شنیدنی و جذاب باشد
هر چند خیلی از مضامین و ایده ها و بخش های کتاب پوشش داده نشده اما مانند کارهای دیگر علی بندری ارزشمند و شنیدنی است. اگر شنیدید و علاقه مند شدید که همه ایده ها و تصاویر و اینفوگراف های کتاب رو ببینید و بخوانید آنگاه این هم لینک خرید کتاب
shamsbook.com/product/tosee/
@Dr_Lashkarbolouki