Text_cool👉Everything can find here👈
در آخر فقط سه چیز مهمه:
چقدر عشق ورزیدی
چقدر آروم زندگی کردی
و چقدر دلپذیر از چیزایی دست کشیدی که برای تو نبودن...
@EvErythng
یکی از بیرحمانهترین باگای رابطه احساسی اینه که همونقدر که توجه و علاقه و قربون و صدقه رفتن میتونه حالتو خوب کنه و انرژیتو از ۱ درصد برسونه به ۱۰۰درصد؛
دقیقا همونقدر بیتوجهی و بیمهری میتونه بهت آسیب بزنه جوری که چیز دیگه ای نتونه اونجوری که باید حالتو خوب کنه:(
ایرانسل | ایرانسل |
ایرانسل | ایرانسل | ایرانسل | ایرانسل |
ایرانسل | ایرانسل | ایرانسل | ایرانسل |
همراه | همراه | همراه | همراه |
@EvErythng
الان اونجایی از زندگی هستم که فروغ فرخزاد میگه:
"گاهی اوقات دلم میخواهد در تاریکی گم بشوم.
از خودم میگریزم. از خودم که همیشه مایهی آزار خودم بودهام.
از خودم که نمیدانم چه میکنم و چه میخواهم؟!
@EvErythng
تعهد خیلی مهمه
اینکه به حرفایی که زدی متعهد باشی
به چیزایی که انتخاب کردی
تعهد به آدمایی که تو زندگیتن
اینکه هرچقدر هم مسیرت سخت باشه
پای قولهایی که دادی وایستی
تعهده که عیار آدما رو مشخص میکنه
و چقدر زیبا و با اصالتن آدمای متعهد...
@EvErythng
روز دختر،
روز کسایی که از اول زندگی تا آخرش محدودن،
روز کسایی که نصف عمرشون رو بواسطهی پریودی
توی درد و عذاب و اختلال روحی زندگی میکنن،
روز کسایی که خندشون همچی رو قشنگ میکنه،
روز کسایی که وقتی به یه موفقیتی میرسن
همه آدما جملهها رو با "اولین دختری که .." شروع میکنن
چون هیچوقت فکر نمیکنن دختر هم میتونه موفق باشه،
روز کسایی که اینروزا کمتر کسی باور داره
که اونا هم میتونن تکیهگاه باشن،
روز کسایی که هرکس و ناکسی فکر میکنه حق داره
واسشون باید و نباید تعیین کنه،
روز کسایی که حق ندارن تنها برن جایی چون فقط دخترن،
روز کسایی که واسه فکر بد نکردنِ بقیه
از خوشیهاشون و حال خوبشون زدن،
مبارک.
@EvErythng
تو همان "هیچی" من هستی،
که هرگاه کسی میگوید
به چه فکر میکنی؟
میگویم "هیچی"
@EvErythng
شب رفت و حدیث ما به پایان نرسید
شب را چه گنه ...
حدیث ما بود دراز ..
#مولانا
@EvErythng
نمیشه که ما سیب خورده باشیم اون سوییسی هم سیب خورده باشه که
حتما یه غلط دیگه هم کردیم ته باغ
@EvErythng
شما هم تلگرامو باز می کنید عضو ۴ تا کانال صیغه و ازدواج موقت شدید یا فقط من اینجوریم
@EvErythng
ما هم دختر بودیم... ما که همیشه با هراس مواخذه شدن در خیابان قدم برداشتیم و دائما با اضطراب، رنگهای شاد و روشن پوشیدیم و همیشه نگران بودیم که کسی از راه برسد و سد راهمان شود و بابت چند تار موی افتاده از مقنعه بیرون، زیر شلاق کلمات و سنگینی نگاه حق به جانبش، تحقیرمان کند.
ما هم دختر بودیم، دختران چند سال قبل، دختران موزیکهای ممنوع و نگاههای گستاخِ بیگانه و سرهای از شرم به زیر انداخته. ما دختران خندههای با ملاحظه و چشمغرههای بیهوا و حرف و حدیثهای آشنا و بیگانه! ما دختران بازخواست شده برای جورابهای سفید و مقنعههای کوتاه و چندتار موی بیرون زده! ما دختران تعهدهای اجباری و اشک و التماسهای پشت دفتر مدیر و فریادهای ناظم و تحقیرهای پیاپی برای رنگ لباس و جنس جوراب و چند تار ابروی کم شده و مژههای چرا فر و چشمهای چرا زیبا و کفشهای چرا سفید؟! ما دخترانی که نیمی از خودباوری و هویتمان را پشت ورودی مدرسهها و دانشگاهها و ادارات و حرمها و ارشادها جا گذاشتیم و بخش عظیمی از سلامت روان و جسارتمان را برای تعصب و قوانین بیمنطق و متحجرانهی کسانی باختیم که حتی به علت رفتارهاشان فکر هم نمیکردند و از مطالعه و تفریح و لبخند افتادیم تا آنان احساس قدرت بیشتری کنند و عقدههای حقارتشان را در بارش اشکهای مدام از چشمهای بیگناه و محروم و ناگزیر ما جبران کنند...
ما هم دختر بودیم و روز و شبمان هیچوقت مبارک و بهخیر نبود!
#نرگس_صرافیان_طوفان
@EvErythng
بهترین آرایشِ
یک دختر
لبخندِ اوست
👤 مرلين مونرو
روز دختر مبارک 💜
@EvErythng
🎼 بازم نشستی روب روم مات تماشای توام ..❤️
"آهنگ تماشا با صدای زنده یاد مهستی توسط هوش مصنوعی کاری که شادمهر برای ایشون تنظیم کرده بود و...."
@EvErythng
#جدید
💗
ایرانسل | ایرانسل | ایرانسل | همراه | همراه | همراه |
@EvErythng
وضعیت اضطراری کرونا هم تموم شد گویا. همه چیز این بیماری عجیب و ترسناک بود. یکیش شدت ایزولهکردن بیمار. وقت بیماری و مرگ، زمانی که بیش از هر وقت به حمایت عاطفی نیاز داری باید کل مسیر رو تنها طی میکردی. از لحظه اول در اتاقت حبس میشدی و تا لحظه آخر بستگانت حتی نمیتونستن در بیمارستان به بخش ویژه نگهداریت نزدیک شن. حتی قبل از مرگ نمیتونستی صورت پرستارها و پزشکها رو ببینی. یکی دیگهش بیقاعدگی و احتمالات. اینکه دنبال دلیل مرگ و درگیری ریه آدمها میگشتی و گاهی جواب این بود هیچ بیماری زمینهای نداشت. سالم بود و جوان بود و مرد. تقدیر...
توییتها و پستهای آخر شبکههای اجتماعی همه مردهها. کسانی که مینوشتن دیگه واقعا باید برم بیمارستان. شکل دفن حتی و مناظر رعبانگیزش. و بعد هم که وضع سیاه ما. روزهای بیواکسن، صفهای طولانی برای یک کپسول اکسیژن. گاهی فکر میکنم کسایی که ندیدن چطور خاطرههای ما رو باور کنن...
یادم میاد وقتی مادرم اولین دز واکسن رو زد و من بیرون سالن بودم. سالن داشت از حجم جمعیت و دعواها منفجر میشد. زنگ زد گفت بالاخره موفق شدم ولی اون وسط خورده بود زمین. خیلی کودکانه بغض کرده بودم :)) چه حجم تحقیری هم تحمل کردیم برای بدیهیترین چیزها.
@EvErythng
وقتی ارزش خودتونو بدونین به هیچکس اجازه نمیدین که کمتر از ارزشتون باهاتون رفتار کنه
@EvErythng