بنیاد نوبل، جایزهی نوبل پزشکی ۲۰۲۳ را به درو وایسمن و کتی کاریکو دادند. کار مهم و ارزشمند آنها در حوزهی بیولوژی RNA بود که این امکان را داد تا در دورهی پاندمی کوید-۱۹، واکسنهای کارا مبتنی بر RNA ساخته شود و میلیونها نفر در سراسر جهان واکسینه شوند. در «خواهر شکسپیر» قبلا دربارهی کتی کاریکو نوشته بودم.
قصهی خانم کتی کاریکو، قصهی آشنایی است. زنی مهاجر از مجارستان به آمریکا، دختر یک قصاب که سالیان سال کسی او را جدی نگرفت. دکتر کاریکو یکی از مهمترین دانشمندانی است که فنآوری واکسنهای مدرن کرونا نظیر فایزر و مدرنا مدیون اوست. سالها شغل ثابت دانشگاهی بهش ندادند، هرگز بهش به رغم لیاقت لابراتوار خودش را ندادند و هر روز از لابراتوری به بعدی اسباب میکشید. هر روز باید منت یک استاد یا مقام بالاتر دانشگاهی با قرارداد دائمی را میکشید تا به او موقعیتی و گوشهای برای کار بدهد. هرگز بیش از ۶۰ هزار دلار در سال حقوق نگرفت. رقمی که در برابر حقوقهایی که پژوهشگران چه در دانشگاه و چه در کمپانیهای تحقیق و داروسازی میگیرند هیچ است. همه عمر آکادمیکاش متمرکز روی فنآوری mRNA کار کرد، اما سالها همه در آکادمی به او خندیدند که ولکن نیست و سادهلوحانه امید دارد تا از این روش به نتیجهای کارآمد برای ایمنی و درمان پزشکی برسد. ژورنالهای علمی حاضر نمیشدند تحقیقاتش را منتشر کنند و کمپانیها داروسازی علاقهای به سرمایهگذاری نداشتند. کتی کاریکو اما این مسیرو باور به اینکه فنآوری RNA میتواند جان میلیونها نفر را نجات دهد، رها نکرد.
بدون سالها تلاش و ناامید نشدن دکتر کتی کاریکو و رها نکردن کارش، فنآوری mRNA به جایی نمیرسید که در کمتر از یک سال پس از شیوع ویروس کوید-۱۹ بشود واکسنهای موثر فایزر و مدرنا را ساخت. خوب است زمانه کمی عوض شده و زحمات این زن لااقل تا وقتی هنوز زنده است به رسمیت شناخته شد و نوبل پزشکی به این زن تعلق گرفت.
@FarnazSeifi
این روزها پارلمان عراق، بیش از هر زمانی در ۲۰ سال گذشته، نمایندهی زن دارد. از مجموع ۳۲۹ کرسی پارلمان عراق، بر ۹۷ کرسی زنان تکیه زدند و برای اولین بار در تاریخ عراق، نزدیک به ۳۰ درصد پارلمان زناند. اما این حضور چشمگیر زنان نه تنها توجه به حقوق و وضعیت زنان را بهتر نکرده، بلکه بعضی از قوانین واپسگرا و زنستیزانه نیز در همین پارلمان به تصویب رسیده است.
در اوایل ماه جاری میلادی، کمیسیون ارتباطات و رسانه در پارلمان عراق بخشنامهای را تصویب و استفاده از واژهی «جنسیت» در تمامی اسناد و ارتباطات و نامهنگاریها ممنوع کرد. همین بخشنامه میگوید در مکاتبات و اسناد پارلمان به جای واژهی «همجنسگرایی» از عبارت «انحراف جنسی» استفاده شود. از همین حالا بسیاری از نهادهای دانشگاهی، سازمانهای مردمنهاد و …که پروژههایی با پارلمان عراق دارند به دردسر افتاده و اجازه استفاده از واژههای درست جنسیت یا همجنسگرایی را در متون خود از دست دادند. در صورتی که از این بخشنامه ضد حقوق بشر تخطی کنند، بودجه مالی، ارتباطات کاری یا حق دسترسیشون به منابع تحقیقاتی را از دست خواهند داد.
در اقدام واپسگرای دیگری پارلمان عراق به دنبال این است که تبصرهای به لایحهی «مبارزه با تنفروشی» اضافه کند و همجنسگرایی را تبدیل به جرم کرده و مجازات اعدام را برای این «جرم» تعیین و تصویب کند.
پشت این اقدامات هولناک، کارزار قوی و گستردهای است که چندین سال است آرام آرام در عرصه سیاسی و رسانهای عراق ریشه دوانده ست. کارزاری که با تبلیغات و اطلاعات پاک نادرست و دروغپراکنی رسانهای، مساله «جنسیت» و «مطالعات جنسیتی» را معادل «تشویق به همجنسگرایی، ترویج تنفروشی، انحطاط اخلاقی و ضدیت با ارزشهای مذهبی و ملی عراق» تبلیغ کرده و به عدهی قابل توجهی از مردم قبولانده است.
متاسفانه اکثر زنان عضو پارلمان عراق یا در برابر این اقدامات کاملا سکوت و بیتوجهی کردند یا اینکه خود یکی از مشوقان تصویب چنین قوانینیاند. هیچ یک از زنان عضو کمیسیون ارتباطات و رسانه با این بخشنامهی اخیر مخالفتی نکرد و رای منفی نداد.
از سوی دیگر در ۲ سال گذشته، زنکشی در عراق افزایش چشمگیری داشته است. در حالی که بسیاری از زنان، فعالان مدنی و فمینیستهای عراق فشار میآورند که این وضعیت غیرقابل قبول است و کشور نیاز به قانون مدون و جامعی برای مقابله با خشونت خانگی و ناموسی علیه زنان دارد، پارلمان عراق اخیرا قاطعانه با لزوم تدوین چنین قوانینی مخالفت کرد؛ آنها تصویب چنین قانونی را «ضدیت با اسلام و ارزشهای اسلامی و ملی عراق» و دانستند. اکثریت قاطع زنان پارلمان عراق هم همدست همتایان مرد خود بودند و با لزوم تصویب قانونی برای مقابله با خشونت خانگی و ناموسی و زنکشی مخالفت کردند. اکثر زنان مخالف تصویب هر قانونی که به نفع زنان است، از احزاب شیعهی عراقی و بلوک شیعیان در پارلمان عراقاند.
وضعیت این روزهای پارلمان عراق بار دیگر این مساله را مطرح کرد که صرف حضور بیشتر زنان در نهادهای قدرت و تصمیمگیری لزوما چیزی را تغییر نمیدهد و میتواند اوضاع را بدتر هم بکند. از آن سو مسايل پیچیدهی عرفی و مذهبی در کشورهای خاورمیانه هم مطرح است. تحقیقات نشان میدهد تقریبا همیشه برای زنان بسیار سختتر است که در نهادهای قدرت علیه چیزی بایستند، خلاف رویهی حزب و ائتلاف خود حرفی بزنند و اگر جرات مخالفت داشته باشند با خطرهای جدیتر از جمله خطر جانی روبرو میشوند.
مساله دیگر هم این است که در کشوری مثل عراق هم همچون بسیاری کشورهای دیگر خاورمیانه، از اساس زنانی به سطوح بالای قدرت راه مییابند که وابستگی سیاسی، مذهبی و مالی دارند. از خانوادههاییاند که سهمی در قدرت دارند و منافعشون در حفظ همان چارچوب سنتی و عرفی قدرت است. زنان مستقل، به دور از طبقهی صاحبمنصب و زنانی که به مسائل زنان ورای دعوای سیاسی و مذهبی و قومی مینگرند، شانس و امکان چندانی برای راهیابی به سطوح تصمیمگیری ندارند. در حال حاضر فقط ۵ زن در پارلمان عراق نمایندهی مستقلاند و وابستگی حزبی ندارند. عراق این روزها به نسبت در آرامترین و باثباتترین وضعیت خود در ۲۰ سال گذشته بعد از حمله نظامی آمریکا و متحداناش به سر میبرد. ائتلافهای سیاسی عراق برای حفظ این ثبات نیمبند، هرچه بیشتر به دنبال راضی نگه داشتن اکثریت گروههای سنتی و مذهبیتر جامعهاند و در چنین فضایی طبق معمول اولین و اصلیترین قربانی، حقوق زن و دگرباشان است و بس.
@FarnazSeifi
نتیجه دو تحقیق تازه بار دیگر نشان داد بیماران در مجموع از پزشکان جراح زن، رضایت بیشتری دارند و بعد از عمل جراحی، کمتر دچار مشکلات ناشی از بیدقتی پزشک در جراحی و مراقبتهای بعدی میشوند. این دو تحقیق که در کانادا و سوئد انجام شده، پروندهی پزشکی بیش از یک میلیون بیمار را بررسی کردند و به این نتیجه رسیدند. هر دو تحقیق میگویند بیمارانی که جراح زن آنها را ویزیت و جراحی کرد، کمتر دچار پیچیدگی و مشکلات بعد از جراحی شدند. هر دو تحقیق تاکید کردند که پزشکان جراح مرد باید درسهای مهمی از این بررسی گرفته و از همکاران زن خود نکات ضروری را یاد بگیرند.
هر دو تحقیق تلاش کردند تا چرایی و علت این امر را بهتر بفهمند. هر دو تحقیق میگویند بررسی آنها نشان داد جراحان زن در مجموع کندتر و با دقت بیشتری عمل جراحی را انجام میدهند و در نتیجه نتایج عمل بهتر است و مشکلات کمتری در ماههای بعد جراحی رخ میدهد.
نتیجه تحقیق محققان در سیستم درمانی کانادا که در نشریهی JAMA منتشر شد، میگوید ۱ سال بعد از عمل جراحی، ۲۵ درصد بیمارانی که مردان جراحی کردند دچار مشکلات جدی ناشی از جراحی شدند، این رقم در میان بیماران جراحان زن ۲۰ درصد است. مرگ بعد از جراحی شوکهکننده بود. در مجموع مرگ ناشی از جراحی یا مشکلات بعد از جراحی در بین بیمارانی که مردان جراح آنها را عمل کردند، ۲۵ درصد بیشتر از بیماران جراحان زن است.
نتیجه تحقیق محققان سوئدی نیز در همان نشریه منتشر شد. محققان در سوئد وضعیت بیماران بعد از عمل جراحی کیسه صفرا را بررسی کردند و به این نتیجه رسیدند که بیماران پزشکان زن، هم با مشکلات کمتری بعد از جراحی مواجه شدند و هم مدت زمان کوتاهتری در بیمارستان بستری بودند. این گروه تحقیق میگوید در بعضی کشورها این پیشفرض غلط و جنسیتزده وجود دارد که «جراحان مرد بهتر از جراحان زناند»، در حالی که تمام بررسیهای پیشین نشان داد زنان جراح به خوبی و مهارت مردان جراحاند و حالا تحقیقات تازه نشان میدهد در مواردی مثل این بهتر هم هستند.
دکتر کریستوفر والیس که ریاست گروه تحقیق در کانادا را برعهده داشت، میگوید درسهای زیادی از این نتایج میتوان گرفت:«زنان و مردان جراح در برخی موارد شیوه و رویکرد متفاوتی در جراحی دارند. در اینجا نکتههای برای مردان جراح است که از شیوهها و دقت و سرعت کمتر زنان همکار خود بیاموزند. رئیس گروه تحقیق در سوئد هم میگوید از قرار همان شعار یگان ویژهی نیروی دریایی ایالات متحده آمریکا اینجا و دربارهی جراحی هم مصداق دارد:« آهسته، هموار است، و هموار، سریع است.»
@FarnazSeifi
دو هزار و چهارصد زن اهل سوئیس، دستهجمعی علیه دولت سوئیس به اتهام کمتوجهی به بحران گرمایش زمین، شکایت کردند. این زنان که از نقاط مختلف کشور سوئیساند و به زبانهای مختلف این کشور صحبت میکنند، علیه دولت به دادگاه حقوق بشر اروپا شکایت کردند.
آنها استدلال کردند که کمتوجهی دولت سوئیس به بحران گرمایش زمین، نقض یکی از اصلیترین حقوق شهروندی و حقوق بشر شهروندان است، بنابراین دادگاه حقوق بشر اروپا محل مناسبی برای اقامهی دعوی حقوقی است. این پرونده در نوع خود، اولین پرونده محسوب میشود که یک دادگاه عالی پرونده را شنیده و بررسی خواهد کرد. در مورد مشابه دیگری، برخی از بومیان استرالیا، از دولت کشورشان به کمیته حقوق بشر سازمان ملل به اتهام بیتوجهی دولت به حفظ حقوق آبوهوایی بومیان، شکایت کردند.
این گروه بزرگ از زنان، همگی مسن و بالای ۶۴ سال سن دارند، نهادی غیردولتی را تاسیس کردند و به دنبال عدالت و برابری آبوهواییاند. آنها میگویند گرم شدن هرچه بیشتر آبوهوا و تابستانها در سوئیس، سلامت بسیاری از شهروندان بهویژه افراد مسن و پیر مثل آنها را به خطر انداخته و انواع دشواریهای جسمی و روانی را به همراه داشته است. سوئیس گرمترین تابستان تاریخ خود را تجربه میکند و دمای هوا در این تابستان حتا در برخی از مناطق کوهستانی آلپ، به ۳۷ درجه سانتیگراد رسید!
این گروه از زنان در سال ۲۰۲۰ نیز دعوی حقوقی دیگری را علیه دولت سوئیس در دادگاه حقوق بشر اروپا ثبت کردند و دولت سوئیس را متهم کردند که از شهروندان کشور و بهویژه گروههایی که بیشتر آسیبپذیرند، در برابر اثرات گرمایش زمین، محافظت و مراقبت نمیکند. زنان سوئیسی براین مبنا دولت را متهم میدانند که به تعهدات خود برای کاستن از گازهای گلخانهای پایبند نبوده، تعهداتی که در کنوانسیون حقوق بشر اروپا ذکر شده و دولت سوئیس آن را امضا کرده است.
این نهاد مدنی زنان استدلال میکند اگرچه گرمایش زمین، همه شهروندان را تحتتاثیر قرار میدهد، اما زنان مسن تبعیض و آسیب بیشتری را متحمل میشوند. استدلال آنها نادرست نیست و نتایج تحقیقات و آمارهای این سالها نیز این ادعا را تایید میکند. نتیجه تحقیقی نشان داد در موج گرمای تابستان سال گذشته در اروپا، ۸۱ هزار نفر جان خود را از دست دادند که بیشترین گروه، زنان بالای ۸۱ سال بودند. در سوئیس بیش از ۶۰ درصد افرادی که جان خود را در اثر گرمای شدید از دست دادند، زنان پیر بودند. شهروندان سوئیس در ماه ژوئن گذشته در رفراندومی رای دادند که دولت سوئیس موظف است میزان تولید گازهای گلخانهای را تا سال ۲۰۵۰ به صفر برساند.
متخصصان میگویند احتمالا این اقدام زنان سوئیسی، الهامبخش شهروندان دیگری در ۴۶ کشور دیگری خواهد شد که عضو دادگاه عالی اروپا هستند و پروندههای دیگری علیه دولتهای اروپایی به جریان خواهد افتاد. یک جنبه دیگر شکایت حقوقی این زنان اینجاست که دولت سوئیس را به نقض حقوق زنان مسن هم متهم کردند و در واقع دادگاه به این پرونده از دو وجه مختلف حقوق بشر و حقوق بشر زنان رسیدگی خواهد کرد.
@FarnazSeifi
نتیجه بررسی تازهای در ۱۷ کشور نشان میدهد مردان مایلاند مشارکت بیشتری در امور خانه و بچهداری داشته باشند، اما مجموع قوانینی مثل نبود مرخصی زایمان برای پدران، انتظارات عرفی و کلیشههای رایج سنتی، آنها را از مشارکت بیشتر باز میدارد. گروه این تحقیق بیش از ۱۲ هزار نفر را شامل میشد و در کشورهایی مثل آمریکا، هند، چین، ایرلند، کلمبیا، آفریقای جنوبی و رواندا انجام شد. گزارش میگوید در شکل کلی مردان تنها ۱۹ درصد از وقت خود را صرف کار بدون دستمزد خانه و بچه میکنند؛ در حالیکه این درصد بین زنان ۵۵ درصد است.
بین ۷۰ تا ۹۰ درصد مردان در ۱۶ کشور از ۱۷ کشور تحقیق، گفتند که مایل به مشارکت بیشتر در امور خانه و بچههایند. تنها استثنا مردان هند بودند که اکثر آنها تمایلی به مشارکت در امور خانه و بچهداری ندارند. کماکان در تمام این کشورها، زنان وقت بیشتری را صرف امور خانه و بچهداری میکنند. بیش از ۸۰ درصد گروه تحقیق گفتند که باید به پسربچهها از کودکی آموزش داده شود تا در امور خانه، مشارکت بیشتر و جدیتری داشته باشند.
گزارش میگوید یکی از اصلیترین دلایلی که مردان مشارکت کمتری در امورات خانه و بچه دارند، نبود مرخصی زایمان با حقوق برای مردان است. در اکثر کشورهای جهان کماکان مرخصی زایمان برای مردان وجود ندارد و حتا اگر زن و مردی باهم توافق داشته باشند که زن به سرکار بازگردد و مرد در خانه بماند، به خاطر نبود چنین امکانی، این توافق عملی نیست. همچنین مردان کماکان دستمزد بیشتری از زنان دارند، در نتیجه در اکثر خانوادهها تصمیم از ابتدا بر این است که مرد که دستمزد بیشتری دارد به سرکار رفته و زن که دستمزد کمتری دارد، در خانه بماند تا بچهداری کند.
این گزارش میگوید از بین زنان و مردان گروه تحقیق، آنها که از تمام حق مرخصی زایمان استفاده نمیکنند، ۴۰ درصد نگراناند که شغلشان را از دست بدهند و زودتر از موعد به سرکار برمیگردند. سی و شش درصد گفتند مدیرانی دارند که از کارمند حمایتی نمیکند و ۱۸ درصد گفتند نگران قضاوت خانواده و دوستاناند و بنابراین زودتر به سرکار برمیگردند. قوانینی که کماکان با نگاهی سنتی به تقسیم امور خانه نوشته شده، عرف رایج در بسیاری جوامع، نقشهای کلیشهای جنسیتزده در جوامع و قضاوت و برچسبزنیها دست در دست هم تغییر رویهی رایج در تقسیم امور بچهداری و خانه را سختتر کرده و حتا وقتی مردان مایلاند که جور دیگری باشند، تغییر این رویه را دشوار یا ناممکن کرده است.
@FarnazSeifi
شما یک تیشرت را به نهاد خیریهای در آمریکا، اروپا، کانادا یا چین اهدا میکنید. کمتر کسی میداند که تنها نزدیک به ۲۰ درصد لباسهای اهدایی به خیریهها، راه خود را به فروشگاههای خیریه یا دستدوم فروشی در آن کشور باز میکند. خیریهها باقی لباسها را برای کسب درآمد، به دلالها و شرکتهایی میفروشند که در کار بستهبندی دوبارهی لباساند تا آنها را در بازارهای کشورهای فقیر و درحال توسعه بفروشند. غنا، بزرگترین واردکنندهی این لباسهای دستدوم خیریهها است. بسیاری از این لباسها سر از بازار دستدومفروشی «کانتامانتو» در غنا درمیآورند که بزرگترین بازار دستدومفروشی جهان است. فروشندهها و دلالها در این بازار، دستی به سر و روی هر آنچه قابل بزک کردن باشد کشیده و نزدیک به ۴۰ درصد باقی لباسها راهی زباله میشود.
روزانه ۱۰۰ تن لباس از این بازار راهی زباله میشود. نزدیک به ۳۰ درصد از این ۱۰۰ تن در سیستم بازیافت محدود شهری، بازیافت میشود. باقی آن به اشکال غیرقانونی گوناگون، راهی زبالهدانی، آبها و جویهای شهری و گودالهای حاشیهی شهرها میشود. این زبالههای غیرقابل بازیافت، راهی رودخانه، دریا و سواحل میشود و آسیبهای غیرقابل جبران محیط زیستی روزمرهای را به بار میآورد.
گزارش «گاردین» میگوید هرچه شمار و تولید مارکهای موسوم به «فست فشن» و برندهای ارزانقیمتی مثل «اچ اند ام»، «پریمارک» یا «نیو لوک» بیشتر شده، حجم لباسهایی که سر از این بازار درمیآورد هم فزونی گرفته و انبوهی از لباس ارزانقیمت از این دست برندها، راهی زباله شده و مصیبت محیطزیستی بهبار میآورند. فروشندگان بازار میگویند بسیاری از این لباسها مطلقا قابلیت فروش دوباره ندارند. آنها که در غرب این لباس را به خیریه دادند، عملا یک زباله محض را به خیریه دادند: لباسهایی که کثیف است، جای لک غذا و رد خون بر روی آن است، زیپ لباس پاره است و …
بسیاری از این لباسها در منطقهای در نزدیکی بازار رها میشوند؛ منطقهای که ۸۰ هزار نفر جمعیت دارد و خانههایشان بر انبوه این لباسهای زباله غیرقابل بازیافت بنا شده و در پسکوچههایش هم زبالهها رها شدند. آبهای اطراف این منطقه از حجم زباله سیاه و کثیف است، انواع حیوانات روی تل لباسها پرسه میزنند، تمام مدت در منطقه دود ناشی از آتش زدن بعضی لباسهای زباله هوا را آلوده و تنفس را سخت کرده است. آب رودخانه این منطقه، به اقیانوس میرسد و انبوهی از لباسهای زباله هر روز روانهی اقیانوس میشود. ماهیگیران این منطقه میگویند وقتی به ماهیگیری میروند، بیشتر از اینکه ماهی صید کنند، لباس صید میکنند!
فروشندههای لباسهای دستدوم در این بازار بارها با رسانهها گفتگو و کارزاری را راه انداختند و از کشورهای عضو اتحادیه اروپا و بریتانیا که بیشترین حجم این لباسهای زباله را بر سر آنها آوار کردند، خواستند تا دست از فرستادن لباسهای بیارزش، پاره، کثیف و غیرقابل فروش بردارند. گروهی از این فروشندگان راهی بروکسل شده و با تعدادی از نمایندگان پارلمان اروپا دیدار کردند تا خواسته و صدای اعتراض خود را بلند کنند. در این نشست آنها صنعت مد در اروپا، چین و آمریکا را «بزرگترین فاجعه زیستمحیطی» نامیدند. بنا به قوانین اتحادیه اروپا، کشورهای عضو این اتحادیه موظفاند بخشی از هزینهی بازیافت این انبوه زبالهها را پرداخت کنند؛ هزینهای بسیار کمتر از هزینهی واقعی در کشورهای دیگر.( تنها ۰.۰۶ سنت برای هر لباس) اما تاکنون همین هزینهی ناچیز را هم در میان تمام کشورهای عضو اتحادیه، تنها فرانسه پرداخت کرده است و بس. دستفروشهای غنا میخواهند که این هزینه ناچیز به حداقل نیم سنت برای هر تکه لباس افزایش پیدا کند، بخش عادلانهای از بازیافت به مردم محلی برسد و دست کم ۱۰ درصد هزینهای که اروپا باید بپردازد، خرج حفظ محیط زیست و پاکسازی این تل زباله شود. خواستههایی که تاکنون بیجواب باقی مانده و مردم غنا زیر حجم زبالهی لباسهای تولیدی فست فشنها هر روز بیشتر له شده و آسیب میبینند.
@FarnazSeifi
تغییرات آبوهوایی، چرخهی عادت ماهانه زنان و سلامت و بهداشت و سلامت جنسی آنها را تحتتاثیر قرار داده است. «موسسه ملی سلامت» در آمریکا با تایید این وضعیت میگوید یکی از دلایل این تغییرات، ناامنی غذایی است که تغییرات آبوهوایی در برخی کشورهای درحال توسعه به بار آورده است. دانشمندان مدتها است میگویند این ناامنیهای غذایی ناشی از گرمایش زمین، بیشتر و شدیدتر هم خواهد شد.
«موسسه ملی سلامت» میگوید با گرمایش زمین و بحران آب وهوایی، تعداد سیل و تندبادها بیشتر و شدت این بحرانهای طبیعی بدتر شده و در نتیجه نه تنها زمین قابل کشت بیشتری که غذای مردم محلی به آن وابسته است ویران میشود، بلکه این بلایای طبیعی مواد شیمیایی بیشتری را نیز در محیط زیست آزاد میکند. برای مثال تندباد و سیل، احتمال نشتی مواد شیمیایی حاصل از نفت در طبیعت را افزایش میدهد و مواد شیمیایی، آفتکش و رسوبات رودخانهها را به سطح زمین آورده و بهویژه قاعدگی دختران نوجوان را با مشکلات متعددی مواجه میکند. اکثر آنها که در معرض سیل و تندبادها قرار دارند، اغلب از قشر کمدرآمدترنیز هستند و در جغرافیایی با آلودگی بیشتر زیستمحیطی زندگی میکنند و در صورت بروز سیل و تندباد، امکانات کمتری برای تخلیه محل دارند و بیشتر در معرض بحران کمبود منابع غذاییاند. در نتیجه ترکیب این واقعیتها، بیشتر با مشکلات قاعدگی، به خطر افتادن سلامت قاعدگی مواجهاند.
گزارشی از سازمان ملل متحد نیز این واقعیت تلخ را تایید میکند. گزارش میگوید این بلایای طبیعی ناشی از بحران آبوهوایی، میتواند زمان قاعدگی زنان را دستکاری کند، به تاخیر بیندازد یا زنان با بیش از یک بار خونریزی در ماه مواجه شوند؛ میتواند شروع اولین قاعدگی در دختران را به تاخیر انداخته یا قاعدگی در سنینی پایینتر آغاز شود.
در سالهای ۲۰۲۰ و ۲۰۲۱، سیل و تندباد و گردبادها مهمترین دلایل بی خانمان شدن و آوارگی در کشورهایی بود که بارانهای موسمی شدید را تجربه میکنند. در بنگلادش، هند، بوتان و میانمار تنها در فصل بارانهای موسمی جاری، تاکنون بیش از ۵ میلیون نفر آواره و بیخانمان شدند. در پناهگاههای موقت اغلب تعداد دستشوییهای سیار برای زنان بسیار کم است (به طور متوسط این رقم یک توالت برای هر ۲۰۰ زن است). دسترسی زنان به آب سالم محدودتر میشود، امکان دسترسی به وسایل قاعدگی بسیار محدود میشود و دسترسی به کادر درمان برای بررسی وضعیت بهداشت قاعدگی تقریبا از بین میرود. همین وضعیت هم خود باعث بروز انواع عفونتهای طولانیمدت در ناحیه تناسلی زنان میشود و سلامت قاعدگی آنها را بدتر میکند.
گزارشهای دیگری نشان میدهد با گسترش آلودگی هوا در بسیاری از کشورها در نتیجه بحران آبوهوایی، دختران بیشتری از سنین نوجوانی در معرض آلودگی هوای جدی قرار گرفتند که آنها را با استرس و اضطراب مواجه کرده و در نتیجه این اضطراب، سلامت قاعدگی آنها آسیب دیده و از جمله با خونریزی نامرتب مواجهاند.
بهداشت و سلامت قاعدگی زنان، یک مسالهی ضروری عدالت آبوهوایی و بخشی از حقوق بشر زنان و دختران است که مغفول مانده است. موضوعی که هنوز در بسیاری جوامع تابو است و با شرم و انگ به زنان همراه است، امکان تدوین یک سیاست ملی و برنامهی بهداشت عمومی در این حوزه را دشوار و صحبت ضروری دربارهی سلامت قاعدگی زنان در چارچوب عدالت و حقطلبی آبوهوایی را بسیار سختتر کرده است.
@FarnazSeifi
چندی پیش تحقیق «مایو کلینیک» نشان داد که یائسگی ۱.۸ میلیارد دلار ساعت کاری از دسترفته را نصیب زنان آمریکا کرده است. این تحقیق با حضور ۴ هزار زن که در نوع خود بزرگترین تحقیق بود، تاثیرات تعریق شبانه، تغییر خلقوخو، گرگرفتگی و دیگر نشانههای یائسگی را بر روند اشتغال زنان در محیط کار بررسی کرده بود. نزدیک به ۱۵ درصد زنان در این تحقیق گفتند که به خاطر اثرات دوران یائسگی یا ناچارند روزهایی سرکار حاضر نشده یا ساعات کاری خود را کمتر کرده و در نتیجه بخشی از درآمد خود را از دست بدهند. کمی بیش از یک درصد زنان گفتند که یائسگی در آنها چنان با دردهای جسمانی و روان همراه بود که ناچار شدند به کلی استعفا دهند و خانهنشین شوند. تحقیق همچنان نشان داد اثرات مادی و اشتغال یائسگی بر زندگی زنان سیاهپوست و لاتینتبار، بیشتر و جدیتر از زنان سفیدپوست است و آنها بیشتر در مشاغل و محیطهای کاری اشتغال دارند که سریعتر و آسانتر، زنان را به دلیل «راندمان کاری پایین» اخراج میکند. این تحقیق بزرگ مایو کلینیک، نتایج تحقیقات در سطح کوچکتر دیگر را تایید کرد که یائسگی تاثیر مستقیم و اغلب چشمگیر بر اشتغال زنان و روند پیشرفت یا دستمزد آنها دارد.
در برخی محیطهای کاری خرده جنبشی شکل گرفته تا فضای کار را «مناسب یائسگی» کند. تا همین اواخر حرف زدن از یائسگی زنان و حجم عظیم تغییرات فیزیکی و روانی که به همراه دارد، به مراتب بیشتر از عادت ماهانه زنان، تابو بود و مسالهای که به آن بیشتر بیتوجهی میشد. در بریتانیا این خردهجنبش چشمگیرتر است و به طور متوسط از هر ۱۰ محیط کاری در بریتانیا، حالا ۳ محیطکاری سیاستهایی دارد که دوران یائسگی را برای زن شاغل آسانتر کند. بعضی از این سیاستها شامل آموزشهای همگانی درباره یائسگی در محیطکاری، تغییر مبلمان کاری و یونیفرم کاری راحت برای زنان در دوران یائسگی، ساعت کاری منعطف، مرخصی ساعتی بیشتر و … است.
حالا این تلاشها برای مناسبسازی فضای کاری برای زنان در دوران یائسگی به آمریکا نیز رسیده و از نیویورک آغاز شده است. اریک آدامز، شهردار نیویورک، در اوایل سال جاری میلادی قول داد که از یائسگی در این شهر، «تابوزدایی» شده و محیطهای کاری نیویورک، مناسب زنان در دوران یائسگی شود. زنان معروفی در آمریکا از جمله میشل اوباما و اپرا وینفری، از کسانیاند که در عمومی کردن این بحث، نقش چشمگیری داشتند، از تجربهی یائسگی خود شفاف و علنی حرف زدند و خواستار تابوزدایی از یائسگی شدند. به تدریج برخی محیطهای کاری هم متوجه شدند که اگر سیاستهایی برای بهتر کردن فضا برای دوران یائسگی زنان اتخاذ نکنند، خودشان متضرر شده و نیروی کاری را از دست میدهند که اغلب باسابقه و متخصص است و جایگزینی او آسان نیست.
ناآگاهی دربارهی یائسگی بسیار رایج و بیشتر از چیزی است که به چشم میآید
. برای مثال هنوز خیلیها نمیدانند که اولین نشانههای جسمانی یا روانی یائسگی در زنان زیادی در همان دههی ۳۰ زندگیشان شروع میشود، خیلیها نمیدانند نشانههای یائسگی چقدر گسترده است و چطور تغییرات جزئی در محیط کار مثل اینکه زنان بتوانند وقت استراحتهای کوتاه متعددی داشته باشند، یا تعبیه یک دستگاه خنککننده کنار میز کار زن میتواند کمککننده باشد. محیطهای کاری همچنین میتوانند امکان دسترسی زنان به درمانهای دارویی و روانی برای یائسگی را فراهم کنند که اغلب بخشی از بیمههای درمانی رایج نیست. این فهرستی از سوالها و گزینهها برای محیطهای کاری است که چطور فضا را برای زنان در دوران یائسگی بهتر کنند.
@FarnazSeifi
در سالهای ۱۹۸۰ تا ۲۰۰۰ میلادی، نزدیک به ۷۰ هزار نفر در کشور پرو در درگیری بین شبهنظامیان کمونیست گروه «مسیر درخشان» با دولت وقت پرو کشته شدند. اکثر آنها به دست شبهنظامیان کمونیست به قتل رسیدند. دهها هزار نفر دیگر نیز بدترین شکنجهها را از سر گذراندند یا ناپدید شدند. بومیان پرو بیشتر از هر گروهی قربانی خشونت در این جنگ طولانی شدند. دهها قوم و قبیلهی بومیان از بین رفت و تمام اعضایش کشته یا ناپدید شدند، و هنوز گورهای دستهجمعی در گوشهوکنار کشور پیدا میشود که نشان از زخمی عمیق دارد. مثل هر جنگ و خشونت دیگری، اینجا هم زنان و دختران با حجم بیشتری از وحشت و خشونت روبرو شدند. تقریبا خانهای نماند که در آنجا به دستکم یک زن یا دختر از اهالی خانه تجاوز نشده باشد.
حالا برنامهی رقصدرمانی در پرو راه افتاده تا زنان بازماندهی آن دوران سیاه، گرد هم جمع شوند و برقصند و با رقصدرمانی، کمی از ترومای عمیقی را که به دوش میکشند، تسکین ببخشند. این برنامه که به همت صلیب سرخ جهانی با همکاری تئاتر ملی پرو و همینطور دانشگاهیان متخصص در رقص درمانی و هنرهای نمایشی طراحی شده، به دنبال این است که پلی هم میان زنان آسیبدیده از آن خشونت فراگیر با دختران و زنان جوان امروز بزند. نه تنها زنان آسیبدیده با زنانی از دیگر مناطق کشور آشنا میشوند که آنها هم قربانی این خشونتها بودند، بلکه نسل جوان تجربهی هولناک مادران و مادربزرگهای خود را از زبان آنها میشنود، و با حرکات مواج تنها در کنار هم همدلی، همبستگی و مرهم میجویند. بسیاری از زنان آسیبدیده با دختران یا نوههای خود در این برنامهها شرکت میکنند و این فضا، مجالی برای آنهاست تا بالاخره به تمامی از تجربهی هولناکی که به سرشان آمد با زنان جوانتر خانواده حرف بزنند.
یکی از روانشناسان در این پروژه میگوید رقصدرمانی هم برای زنان آسیبدیده، مجالی است تا روایت تلخ خود را بگویند و در سکوت رنج بیشتر نکشند، هم امکان مناسبی است تا احساس قدرت بیشتر در مدارا با ترومای خود کنند. زنان چندین هفته دور هم در سالنهای بدنسازی یا رقص در مناطق گوناگون کشور جمع میشوند، با راهنمایی رقصندههای حرفهای که رقص درمانی بلدند و روانشناسان حرف میزنند، گریه میکنند، میخندند، میرقصند، حرکات هماهنگ را یاد گرفته و تمرین میکنند و گاه در سالنهای حرفهای و معروف تئاتر در شهرشان، برنامهی رقص هماهنگی را اجرا میکنند.
تحقیقات نشان داده که رقص، در بهبود و مدیریت تروما، بهویژه آنها که برایشان دشوار است دربارهی ترومای خود حرف بزنند، ابزار بسیار مناسبی است. در بررسی ۱۳ تحقیق دانشگاهی دربارهی اثرات رقص، مشخص شد که رقصدرمانی بهویژه برای زنان و همینطور افرادی که تجربهی ترک اجباری محل زندگی خود را دارند، موثرتر است. رقص، دهههاست که یک مجال فمینیستی برای زنان بسیاری است تا با هم همدلی و اتحاد و شنیده شدن را تجربه کنند، در سالهای اخیر هرچه بیشتر ابزار درمان و کمک درمانی هم شده و در نهایت که «فایده انقلاب چیست اگر نتوانیم برقصیم؟»
@FarnazSeifi
** اگر با فکر خودکشی مواجهاید، در ایران با شماره ۱۲۳ یا ۱۴۸۰ تماس بگیرید.
اگر در آمریکا یا کانادا ساکناید، با شماره ۹۸۸ تماس بگیرید.
در هر کشوری ساکناید، شمارهای و کسانی در دسترساند که به کمک شما آیند. شما تنها نیستید.
مرگ خودخواستهی غمگین کیومرث پوراحمد، کارگردان نامآشنای ایران، شاید فرصتی باشد که از پدیدهی گستردهای بگوییم که در سکوت و بیتوجهی اکثر افراد سالهاست در جهان رخ میدهد: خودکشی گستردهی مردان و مرگ ناشی از خودکشی.
در سطح جهانی مردان دو و نیم برابر بیشتر از زنان دست به خودکشی موفق میزنند. این رقم در برخی کشورها که آمارگیری دقیقتری دارند بیشتر هم هست: در آمریکا مردان ۴ برابر بیشتر از زنان دست به خودکشی میزنند (این رقم در میان مردان بومی آمریکا و مردان سفیدپوست از هر گروه دیگری بیشتر است)، این رقم در آرژانتین و روسیه نیز همین است. در استرالیا مردان ۳ برابر بیشتر از زنان اقدام به خودکشی میکنند و در بریتانیا ۷۴٪ کل اقدام به خودکشی از مردان سر میزند. بنا به تحقیقات، مردان بعد سن ۷۰ سالگی بیش از هر بازهی سنی دیگر در معرض خطر اقدام به خودکشیاند.
دلایل متعددی وجود دارد که چرا افراد دست به خودکشی میزنند: از شکست عشقی گرفته تا تجربهی تلخ قلدری، از آزار جسمی و روانی تا افسردگی و حس تنهایی. اما چرا مردان تا این اندازه بیشتر اقدام به خودکشی موفق میکنند؟ کارشناسان چند دلیل را ذکر میکنند: اینجا هم یکبار دیگر جنسیتزدگی در روند درمان نقش دارد. نظام درمانی روان که از کلیشههای «زنان حساسترند و آسیبپذیرتر» رها نشده، بیشتر و سریعتر برای زنان تشخیص بیماریهای روان مثل افسردگی، حس جداافتادگی و تنهایی و اضطراب میدهد و دارو تجویز میکند. اما در موارد بسیاری برای مردی که افسرده با مضطرب است، چنین تشخیصی نمیدهند و او را به مسیر درمان درست هدایت نمیکنند. همزمان به دلیل کلیشههای جنسیتی جوامع(کلیشههایی چون مرد باید قوی باشد، مرد نباید احساساتاش را نشان بدهد یا بترسد)، مردان کمتر از زنان و دیرتر از زنان به سراغ کمک حرفهای میروند و تا مدتهای مدید با مشکلات روان در تنهایی دستوپنجه نرم میکنند.
مردان بیشتر از زنان برای تحمل رنج روان، دست به «خوددرمانیهای» غیر علمی مثل مصرف مدام الکل یا مواد مخدر میزنند. مردان بیشتر از زنان مسئول اقتصاد خانوارند و با استرس و فشار ناشی از این امر و ترس بیکاری زندگی میکنند. دلیل دیگر این است که تحقیقات و آمار نشان میدهد مردان اغلب با شیوههای سهمگینتری خودکشی میکنند که امکان نجات بسیار کمتر است: روشهایی مثل شلیک تیر به خود یا حلقآویز کردن.
متاسفانه راه تغییر این وضعیت نه ساده است و نه کوتاهمدت. کارشناسان میگویند بیش از هرچیز فرهنگ و کلیشههای جنسیتی جوامع است که باید تغییر کند و فضای امنی را فراهم کند که مردان جرات و توان ابراز درد و رنج خود را پیدا کنند و از بیان درد و رنج و وحشت خود، نترسند. خودکشی هرگز «عمل قهرمانانه» نیست، هیچ تقدسی ندارد، کار ارزشمندی نیست. خودکشی همیشه ناشی از درد و رنج روان است و نمود پایانی انسانی که مدتها در رنج و درد روان فرسوده شده است و گاه هرگز امکان بیان این درد و کمک حرفهای را پیدا نکرده است. مراقب اطرافیانتان و شاید حتا بیشتر مردان باشید و یاری کنید تا از کمک حرفهای بهره بگیرند.
@FarnazSeifi
هفده سال پیش، در تجمع روز جهانی زن در پارک دانشجو، همه ما کتک خوردیم. جلوی چشمان بهتزدهی ما سیمین بهبهانی را هم کتک زدند. یک عکسی از آن روز مانده، یک دست سیمین را مهین خدیوی گرفته و دست دیگرش را سارا محمدی اردهالی، پشت سر او من و مریم فومنیایم با چشمان خیس از اشک… استیصال و بهت و اندوه از تمام اجزای آن عکس بیرون میزند.
نمیدانم کی آن عکس را زیر شاتر دوربیناش ثبت کرد، اما خوب یادم است روبروی این جمع پنج نفرهی مبهوت چه خبر بود. اتوبوسی آن روبرو پشت ترافیک بود. آدمهای آن اتوبوس، زن و مرد، پیر و جوان، داشتند جوری این صحنه کتک خوردنها و پیرزنی کتکخورده را نگاه میکردند که انگار فیلم اکشن است و فقط یک کاسه تخمه کم داشند. از نگاهشان تحقیر میبارید. زنی از داخل اتوبوس بچهاش را رو پایش جابجا کرد و بلند گفت:«یک مشت پتیاره…» آدمهای عادی، در اتوبوسهای شلوغ عصر مرکز شهر … چیزی آنجا برای من فرو ریخت و تمام شد. چندسال بعد در کارگاهی قرار شد چشمهایمان را ببندیم و اولین خاطرهی تلخی را که به ذهنمان میآید، بنویسم. همین خاطره بود… هربار همین… آنجا برای من لحظهای بود که به عمق جان «در وطن خویش غریب» را چشیدم.
هفده سال بعد در اوایل پاییز گرم و آغشته به شور و خون، ویدئویی دیدم که زنی معترض روبروی پارک شهر کتک میخورد و زنان و مردانی به کمک او آمدند و طنین خشمگین و مصمم شعارهایشان بر سر شهر … این اواخر دوبار چشمهایم را بستم و به آن روبروی پارک دانشجو فکر کردم و اولین تصویری که به ذهنم آمد، حالا طنین پرشور شعارهای جمعیتی در دفاع از زنی کتکخورده بود.
چند روز قبل، زنانی سوگوار و خسته از ظلم، برسر گور زنی کشتهشده روسریها را از برداشته و «زن، زندگی، آزادی» سر داده بودند و حالا هیچ چیز دیگر شبیه روزهای قبل نبود، روبروی پارک دانشجو در تهران هم…
فمینیسم، دانه کاشتن است. بذری را در زمینی کاشتن، بیمنت و انتظار معجزه، و درس صبوری است. شکرگزاری اگر باشد بابت همین سهم اندک «دانه کاشتنها» است که همهاش به یمن جسارت، شجاعت و تن ندادن زنهای دیگری قبل از ما است. وظیفهای اگر بر دوش ماست، همین دانهای کاشتن است. بذرها، اندک اندک جوانه میدهند،میبالند،شاخههای تردشان قد میکشد، دیگر نمیشود زیر پا لگدشان کرد و آن تنه و شاخه و درخت را ندید، و باد پیغام هر درختی را به درخت دیگر خواهد رساند و درختها از باد خواهند پرسید: در راه که میآمدی، سحر را ندیدی؟ تا روزی یکصدا در تمنای سحر فریاد «زن، زندگی، آزادی» سر دهند، از گورستان آیچی سقز تا روبروی پارک دانشجو در تهران.
@FarnazSeifi
ترکمنستان نیز همچون بسیاری دیگر از کشورهای درگیر نظام غیرشفاف و سرکوبگر و جامعهی سرگردان میان سنت و مدرنیته، دو چهره دارد: یک سو تصویر زنان زیبا و آراسته با لباسهای زیبای محلی که رقصهای فولکلور اجرا میکنند و قرار است تصاویر زیبای گردشگرپسند باشند. آن سو اما تصویر واقعیت زندگی زنان چیز دیگری است: زنانی که مدام در معرض خشونت خانگیاند و نهادی و جایی نیست که پناه آنها باشد، زنانی که دسترسی به وسایل پیشگیری از بارداری و آموزش بهداشت جنسی ندارند و آزار جنسی فراگیر در کشور.
ترکمنستان یکی از بدترین کشورها در زمینهی سانسور مطبوعات است. دولت، صاحب تمام رسانههای کشور است و هیچ نشریهی نیمچه مستقلی اجازهی فعالیت ندارد، محدودیت اینترنت و سانسور محتوای اینترنت به شدت در جریان است و دستگاه سانسور در همهی زمینهها با قدرت حاضر است. بخشی از سیاست سانسور رسانهای در ترکمنستان این است که انتشار هر مطلب موثق و معتبری دربارهی آموزش جنسی، بارداری و سقط جنین یا بهداشت قاعدگی ممنوع است. این مباحث در مدارس نیز تدریس نمیشود و در فرهنگی که اکثریت مردم سنتیاند، در اکثر خانهها نیز هرگز دربارهی این مسائل حرفی زده نشده و چیزی به دختران و پسران جوان آموزش داده نمیشود.
سازمان ملل میگوید در آسیای مرکزی، ترکمنستان بیش از هر کشور دیگری با مرگ و میر نوزادان مواجه است و زنان این کشور کمترین میزان آگاهی را از بهداشت جنسی و بارداری دارند. تنها نیمی از زنان متاهل یا دارای شریک عاطفی و جنسی در ترکمنستان تجربهی استفاده از وسایل پیشگیری از بارداری را دارند. بیش از ۶۰ درصد زنان این کشور هرگز حقی برای تصمیمگیری دربارهی بدن خود، رابطهی جنسی و بهداشت جنسی و باروری ندارند. در سال ۲۰۱۵ دولت ترکمنستان با تصویب لایحهای، حق سقط جنین زنان را محدود به تا ۵ هفتگی جنین کرد. در حالی که تا قبل از آن زنان تا ۱۲ هفتگی جنین امکان سقط قانونی را داشتند.
اولین گزارش جامع دربارهی خشونت علیه زنان در ترکمنستان که در سال ۲۰۲۲ از سوی سازمان ملل متحد منتشر شد، نشان داد ۵۸٪ زنان و دختران بین ۱۵ تا ۴۹ سال معتقدند اگر از حرف پدر یا شوهر سرپیچی کنند، پدر یا شوهر حق دارد آنها را کتک بزند.
حالا بهرغم سانسور شدید مطبوعات و اینترنت، عدهای از زنان ترکمنستان دور هم جمع شده، همت کردند و تنها منبع اینترنتی دربارهی بهداشت جنسی، بارداری، سقط جنین و سلامت عمومی برای زنان را تاسیس کردند. آنها اپلیکیشنی هم تاسیس کردند تا زنان بتوانند هم سیکل خونریزی ماهانه خود را ثبت و دنبال کنند و هم اطلاعات لازم دربارهی بهداشت قاعدگی را رایگان دریافت کنند. وبسایت آنها بخشی دارد تا زنان به شکل ناشناس با یکدیگر مشورت کرده، از هم برای مشکلات مرتبط با بارداری ناخواسته و بهداشت جنسی مشاوره گرفته و به هم کمک کنند و قصههای شخصی را با هم ردوبدل کرده و از حس تنهایی در این تجربههای تلخ بکاهند. گامی که اگرچه بسیار مفید و در فضای خفقان این کشور شجاعانه است، اما نه کافی است و نه مشکل سانسور و سرکوب و محدودیت سیستماتیک علیه حقوق زنان را حل میکند.
@FarnazSeifi
نتایج تازهترین نظرسنجی دورهای «عرب بارومتر» نشان میدهد که بهرغم تغییراتی مثبت، شکاف جنسیتی کماکان ملموس در منطقهی خاورمیانه و شمال آفریقا پابرجاست. این نظرسنجی تازه در میان شهروندان کشورهای مصر، الجزایر، عراق، اردن، لیبی، سودان، کویت، فلسطین، لبنان، تونس، مراکش و موریتانی انجام شده است و «عرب بارومتر» با بیش از ۲۶هزار شهروند برای این نظرسنجی گفتگو کرده است.
در میان ۱۲ کشور حاضر در این نظرسنجی، نگاه سنتی و کلیشه به «نقش زن و مرد» به قوت خود باقیاست. برای مثال به شکل کلی از هر ۱۲ نفر، ۹ نفر کماکان بر این باورند که «مردان در سیاست و ادارهی امور از زنان بهترند.» از هر ۱۲ زن در این کشورها نیز، ۸ زن با چنین باور سنتی موافقاند. در الجزایر ۷۶٪ مردم معتقدند «مردان سیاستمداران بهتریاند.»
در زمینهی اشتغال زنان، این نظرسنجی تازه نشان میدهد که اکثر شهروندان این منطقه، کمبود مهارت و دانش لازم را «مانع جنسیتی» نمیبینند و موانع دیگری را مصداق موانع جنسیتی میدانند. برای مثال، «نبود امکانات حملونقل عمومی یا حملونقل ایمن»، یکی از دلایل اصلی است که شهروندان منطقه به عنوان عاملی جنسیتی از آن نام میبرند. برای مثال در عراق ۴۵٪ شهروندان میگویند اگر موانع حملونقل در میان نبود، زنان بیشتری میتوانستند کار کنند یا به سراغ اشتغال در مشاغلی بروند که از محل زندگیشان فاصلهی بیشتری دارد. به جز لیبی، در سایر کشورها شهروندان باور ندارند که محیط کار مختلط، مانعی برای اشتغال زنان باشد و به دنبال گسترش یا ترویج محیط کار تک جنسیتی نیستند. اکثر شهروندان ۱۱ کشور در پاسخ به گزینهی «محیط کار زن و مرد باید جدا باشد»، گفتند که با چنین گزینهای مخالفاند. در میان موافقان جدایی جنسیتی زن و مرد، بعضی از مهمترین دلایل موافقان از این قرار است: دستور اسلام و حدیث پیامبر، معذب بودن، پرت شدن حواس در حین کار، امکان آزار کلامی و جنسی زنان، بیآبرویی، قدرت گرفتن زنان.
یک یافتهی مهم در بخش اشتغال زنان این است که در تمام کشورهای نظرسنجی، این مرداناند که بیشتر به «عوامل فرهنگی و عرفی» به عنوان مانع برای اشتغال زنان ارجاع میدهند و به نظرشان عرف مهمتر از عوامل ساختاری است. این وضعیت در اردن از همهجا شدیدتر است و ۴۱٪ مردان اردن «عرف و فرهنگ جامعه» را مانع بزرگ میبینند.
در حوزهی حق تحصیل زنان، تغییرات مثبتی به چشم میخورد. کمتر از یک سوم کل شهروندان منطقه بر این باورند که تحصیلات دانشگاهی برای مردان مهمتر و ضروریتر است تا زنان. تنها در دو کشور سودان و موریتانی است که کمی بیش از یک چهارم شهروندان چنین باوری دارند. در کویت، تنها ۸٪ مردم معتقدند که تحصیلات دانشگاهی برای مردان مهمتر است. در این نظرسنجی هم در شکل کلی این زناناند که با لزوم تحصیلات دانشگاهی زنان، بیش از مردان موافقاند. عرب بارومتر میگوید در ۱۵ سال گذشته، تغییر اصلی در نگاه به آموزش زنان در نتایج تحقیقات آنها در کشورهای مصر و اردن رخ داده امروز شمار افراد در این ۲ کشور که معتقدند اولویت در تحصیلات دانشگاهی باید با مردان باشد، کاهش چشمگیری داشته است. این کاهش ملموس در کشورهای عراق، سودان، فلسطین و تونس نیز به چشم میخورد.
نتایج بررسی دربارهی نقش زنان در خانه نشان داد که در نیمی از این کشورها، دستکم ۶ تن از هر ۱۰ نفر با این گزینه موافقاند که «حرف آخر را در خانه باید مرد بزند.» و تعجبانگیز هم نیست که اکثریت موافقان با این گزینه، مرداناند. لبنان تنها کشوری است که کمتر از نیمی از مرداناش با چنین گزینهای موافقاند. در سایر کشورها اکثر مردان در شکل کلی با این باور موافقاند. با اینحال بررسی دادهها در ۱۵ سال اخیر نشان میدهد که نگاه مردان منطقه به نقش زنان در خانه، به شکلی تدریجی در حال تغییر است و در روندی صعودی، مردان بیشتری با برابری زن و مرد در خانه موافقاند. این تغییر مثبت بیشتر از هر کجا در تونس و کمتر از هر کجا در مراکش به چشم میخورد. همچنین زنان در اکثر کشورها به شکلی بنیادین نگاه خود به نقششان در خانه را تغییر دادند. این وضع در اردن جالب است که چطور نگاه زناناش نگاه به نقش کلیشهی زن در خانه ریشهای و بیش از سایرین تغییر کرده و در برابر مردان این کشور کمترین تغییر در نگاه به نقش زن را داشتند.
در مواجهه با خشونت جنسیتی، شهروندان اکثر کشورهای نظرسنجی گفتند خشونت جنسیتی علیه زنان افزایش داشته است (چیزی که یافتههای گزارشهای دیگر تحقیقی در منطقه هم تایید میکند) و در تمام کشورها این زناناند که بیشتر از مردان میگویند خشونت جنسیتی بیشتر شده است. عرب بارومتر میگوید جالب است که مردان زیادی در منطقه معتقدند خشونت جنسیتی علیه زنان در یک سال گذشته، کمتر شده است! نتایج کامل نظرسنجی را میتوانید در اینجا بخوانید.
@FarnazSeifi
بحران آب در مصر شاید از هرجای دیگر منطقهی خاورمیانه و شمال آفریقا جدیتر باشد. بنا به گزارش یونیسف در سال ۲۰۲۱، مصر در حال حاضر با کمبود سالانهی نزدیک به هفت میلیون متر مکعب آب مواجه است و با ادامهی وضعیت فعلی، کشور مصر تا سال ۲۰۲۵ ممکن است عمدهی منابع آب خود را به شکل کامل از دست بدهد. اگر چنین فاجعهای رخ دهد، جمعیت ۱۰۹ میلیون نفری این کشور دسترسی به یکی از نیازهای اساسی بشر برای زندگی را از دست میدهند و یکی از بزرگترین فجایع بشری جلوی چشم همه ما به زودی رخ خواهد داد. اگر چارهای برای این بحران اندیشیده نشود، نرخ بیکاری مصر از ۱۱٪ فعلی به ۲۵٪ خواهد رسید و ۷۲٪ کل کشاورزی مصر نابود خواهد شد.
تحقیقات نشان میدهد اینجا هم باز سهم زنان از یک فاجعهی مشترک، سنگینتر و سهمگینتر است و اینجا هم نابرابری و تبعیض، زنان را هدف میگیرد. انتصار السعید، مدیر موسسهی «توسعه و حقوق قاهره» با اشاره به این واقعیت که اکثریت جمعیت مصر را روستانشینها تشکیل میدهند، میگوید این زناناند که نقش عمدهای در کشاورزی در روستاها دارند و با از بین رفتن کشاورزی، همه چیز خود را از دست خواهند داد. همین حالا هم ۱۰ درصد جمعیت روستانشین مصر توان مالی این را ندارند که تجهیزات لازم برای اتصال به شبکهی آب کشوری را تهیه کنند و عملا دارند با حداقل دسترسی به آب به شکل "غیر رسمی" سر میکنند.
مصر اگرچه کشوری است که پیشگام آموزش و احداث مدارس دخترانه در جهان عرب بود، اما امروز روزگار دیگری را طی میکند. در حال حاضر یک سوم زنان مصر، بیسوادند و در میان آنها هم که سواد دارند، بیشتر زنان مصر دوره دبیرستان را هم تمام نکردند. این وضعیت تحصیلی به شدت نابرابر، فرصتهای شغلی برای زنان مصر را بسیار محدود کرده و کشاورزی با کار یدی سخت، دستمزد اندک و نبود امکاناتی مثل حق بیمه از معدود مشاغلی است که زنان بسیاری در آن به کار مشغولاند. از دست رفتن کشاورزی و فقیرتر شدن بیشتر خانوارهای روستایی، نرخ بیسوادی و کمسوادی زنان را با سرعت افزایش خواهد داد و خانوادهها اول از همه دختربچهها را از همان مدرسهی نصفه و نیمه بیرون میکشند تا هم پولی صرفهجویی شود، دختربچه کار یدی پیدا کند و کمکخرج خانه باشد یا او را با سن کم شوهر میدهند تا نانخوری کم شود.
دالیا وصفی، فعال حقوق زنان و محقق میگوید نبود آب، نرخ طلاق در مصر را افزایش خواهد داد. مردمان روستانشین قبل از هر کس فقیرتر خواهند شد و یکی از اولین آثار این فقر در سرزمین مردسالاری مثل مصر این است که مردان برای کاستن از «نانخورهای خانه»، زن را که حالا بیکار هم شده و پولی به خانه نمیارد، طلاق خواهند داد. قدرت و حق اظهارنظر و تصمیمگیری زنان در این فقیرتر شدن ناشی از بیآبی کمتر هم خواهد شد.
بحران آبی مصر به نقطهای رسیده که عملا امید چندانی باقی نیست که در این اندک زمان باقیمانده بشود کار واقعا موثر و فراگیری کرد. در شمال آفریقا که همین حالا هم یکی از نابرابرترین جغرافیا برای زنان است، به زودی زنان بیشتری از امروز هم کمقدرتتر شده و تبعیضی همهجانبه بختک زندگیشان میشود.
@FarnazSeifi
جاسیندا آردن، نخستوزیر نیوزیلند که چهرهی محبوب بسیاری از مردم طرفدار برابری و حقوق زنان است، دو روز پیش از سمت خود استعفا کرد. او به شیوههای متفاوت خود در رهبری و بهویژه تاکیدش بر رهبری توام با همدردی و شفقت و رویکرد تعاملگرا شهره است. آردن در سخنان خود دربارهی چرایی دلایل استعفایش از آزار و اذیتهای مداوم و تهدید علیه خودش و خانوادهاش گفت و تاکید کرد که «دیگر رمقی برای ادامهی این کار و سمت ندارد.» حتا استعفای او نیز با دیگر استعفاهای مقامات در این سطح، متفاوت بود. او بهانه واهی نیاورد، به رقبای سیاسی حمله نکرد، صادقانه گفت که دیگر جان و کشش تحمل این همه توهین و تحقیر را ندارد، با «خستگی مفرط» مواجه است و سلامت روان خودش و خانوادهاش برای او مهم است و اولویت.
هلن کلارک، نخستوزیر پیشین نیوزیلند و اولین زنی که در کشور به این سمت رسیده بود، در حمایت از آردن گفت او حجمی از تهدید و توهین را تجربه میکند که نظیر نداشت:«همه میدانند این شغل چه سختیهایی دارد. اما در زمانهی شبکههای اجتماعی و کلیک، جاسیندا سطحی از نفرت و آزار را تجربه کرد که در کشور ما سابقه نداشته است.» در سال ۲۰۲۲، پلیس نیوزیلند اعلام و تایید کرد که تهدید علیه نخستوزیر در سه سال گذشته، تقریبا سه برابر افزایش داشته است.
آردن در سخنرانی خود گفت:«یکی از انتقادهایی که از من میشود، این است که "به اندازهی کافی" پرخاشگر نیستم، "به اندازه کافی" با قاطعیت حرف نمیزنم … شاید چون آدمی همدل و معتقد به شفقتام، به نظرشان ضعیف میآیم. من کاملا مخالف چنین نگاهیام و معتقدم آدمی میتواند هم همدل و مهربان باشد و هم قوی.»
آردن در بین رهبران جهان، موقعیت منحصر بفردی داشت. جوان است، زن است، بدون ازدواج رسمی با شریک زندگی خود زیر یک سقف است، در حین نخستوزیری باردار و مادر شد، نوزاد خود را اگر لازم بود با خود به سفرهای خارجی و صحن سازمان ملل برد. پیش از او فقط بینظیر بوتو بود که در حین نخستوزیری، مادر شد. بوتو اما در زمانهای متفاوت و کشور و فرهنگی بهمراتب بستهتر میزیست و برخلاف آردن، کسی جلوهای از مادری او را مشاهده نمیکرد. آردن اما در اینستاگرام خود عکس سفر خانوادگی میگذاشت، ویدیو از خودش که برای بچهاش کیک تولد میپزد و … آردن در سخنان استعفای خود گفت که میخواهد وقت بیشتری را با خانوادهاش بگذراند که در این سالها از همه چیز گذشتند و بارها تهدید شدند:« سیاستمداران هم انساناند. آنچه از توانمون برمیاد را تا وقتی در توانمون است انجام میدهیم، بعد وقت رفتن است...»
استعفای او البته دلایل سیاسی از جمله کاهش محبوبیت حزباش را هم داشت. اما برای بسیاری از زنان شاغل که مادری هم میکنند، نماد تلخ دیگری بود از وضعیتی که مدام تجربه میکنند؛ سرگردانی بین اینکه بین کار و مادری و خانواده، تعادلی برقرار کنند و بتوانند از پس هر دو به خوبی برآیند. وضعیتی که زنان زیادی را در نهایت وا میدارد تا بین این دو، یکی (و تقریبا همیشه مادری و رسیدگی به خانواده) را انتخاب کنند و از کار دست بکشند. آردن در انتهای سخنرانی استعفای خود خطاب به دختر کوچکش و شریک زندگیاش گفت:« نیو! مامان مشتاقانه منتظر است تا امسال که مدرسه را شروع خواهی کرد، در کنارت باشد و کلارک! بالاخره وقتاش است که با هم ازدواج کنیم.» پیام این جملهها هم برای بسیاری زنان شاغل که به او نگاهی داشتند روشن بود: او هم مجبور شد بین انتقاد و هجمهی زنستیزانه و تقلا برای چند کار را با هم و عالی انجام دادن، یکی را انتخاب کند و بس.
@FarnazSeifi
گزارش تازهای در نشریه پزشکی معتبر "Lancet" خواستار «رویکردی فمینیستی» در مواجهه با بیماری سرطان در زنان شد. بنا به آمار هر سال بیش از ۸۰۰ هزار از زنان مبتلا به سرطان در سراسر جهان درحالی از دنیا میروند که تشخیص و درمان لازم را نگرفتند و سرطان آنها قابل درمان بوده است. این گزارش میگوید نابرابری جنسیتی و نبود این فرصت برای بسیاری از زنان که زود تشخیص سرطان گرفته و درمان را شروع کنند، باعث شده که زنان بسیاری جان خود را در اثر ابتلا به سرطانهای قابل درمان از دست بدهند. در حال حاضر سرطان، سومین دلیل اصلی مرگ زنان در جهان است.
این گزارش، تاکنون بزرگترین از نظر گسترهی جغرافیایی، وسیعترین گزارش در نوع خود است. محققان این گزارش، سرطان زنان در ۱۸۵ کشور جهان را بررسی کردند. گزارش میگوید در سراسر جهان دینامیک نابرابری را مشاهده کردند که باعث میشود زنان چه در مرحله پیشگیری، چه در تشخیص و درمان، سرطان را بدتر، سختتر و با رویکرد منفی بیشتری به نسبت مردان تجربه کنند. این گزارش صرفا به حضور متخصصان در پژوهش و درمان سرطانها بسنده نکرده است؛ در تیم تحقیق آنها از متخصصان مطالعات جنسیت، اقتصاد، حقوق بشر، علوم اجتماعی و متخصصان اپیدمیولوژی سرطان و نظرات تخصصی آنها نیز بهره بردند.
این گزارش بیشتر متمرکز بر سرطانهایی بود که در باور عمومی «زنانه» محسوب میشوند(سرطان پستان یا دهانهی رحم)، هرچند که بنا به آمار میزان مرگ زنان در اثر سرطانی مثل سرطان ریه یا روده بزرگ، بیشتر است. این گزارش همچنین تایید میکند که نابرابریهای جنسیتی، موجب شده تا در حوزهی پژوهش و درمان سرطان، زنان در سراسر جهان امکانات کمتری برای پیشرفت داشته باشند و عملا اکثر سیاستگذاریهای درمانی جهان در حوزه سرطان به دست مردان صورت میگیرد. این مردان سیاستگذار اغلب توجهی به مسالهی جنسیت، کلیشههای جنسیتی در مواجهه با درد زنان و نابرابریها نیستند و در نتیجه این نابرابری و تبعیض در تشخیص و درمان سرطان زنان، کماکان ادامه پیدا میکند.
دکتر اوفیرا گینزبورگ که یکی از محققان سرپرست این تحقیق است، میگوید اثرات جامعهی مردسالار بر تجربهی زنان از سرطان، تقریبا مغفول مانده است:«در سراسر جهان، مبحث سلامت زنان بیش از هرچیز متمرکز بر باروری و زایمان و بعد از زایمان است، تمرکزی که باورهایی که نقش و اهمیت زن را به مادری و فرزندآوری تقلیل میدهند، همسو است. ضروری است جامعه پزشکی، سرطان را بخشی از بهداشت و سلامت زنان بداند و رویکرد خود را تغییر دهد.»
نتیجه تحقیق دیگری در همین نشریه نیز میگوید یک و نیم میلیون مرگ ناشی از ابتلا به سرطان در میان زنان در سال ۲۰۲۰، اگر به موقع تشخیص داده و درمان شده بود، قابل پیشگیری بود. گزارش میگوید بسیاری از این زنان عوامل پیشزمینهی ابتلا به سرطان مثل استعمال دخانیات، چاقی مفرط یا ابتلا به عفونتهای جدی را داشتند، اما نظام درمانی سالها این پیشزمینهها را نادیده گرفته بود یا اطلاعات لازم را به زنان نداده بود. برای مثال، تنها ۱۹٪ زنان در بریتانیا میدانند که مصرف الکل، یکی از عواملی است که میتواند منجر به سرطان پستان شود، یا در کشورهای درحالتوسعه مرگ ناشی از ابتلا به سرطان ریه در زنان افزایش چشمگیری داشته است. همزمان در این کشورها، تبلیغات صنعت دخانیات و الکل در سالهای اخیر زنان را نشانه گرفتند. اما آموزش و آگاهی دربارهی ارتباط بین اینها در بسیاری از این کشورها ناچیز است.
محققان تحقیق میگویند جنسیت باید در تمام راهنماهای غربالگری، تشخیص و درمان مدنظر قرار گیرد. آنها همچنین خواستار آن شدند که اطلاعرسانی و آموزش زنان دربارهی عواملی که میتواند منجر به ابتلا به سرطان شود، پیشگیری و مراقبت افزایش پیدا کند.
@FarnazSeifi
هرچقدر بحران گرمایش زمین بیشتر واقعیت تلخ روزمرهمان میشود، مشکلات و مسائل تازهی دیگری هم مطرح میشود که تا قبل از آن مطرح نبود و حالا باید برای این بحرانها هم چارهاندیشی کرد. یکی از این بحرانها مسالهی حفظ کتابها است و چالشی که برای دستاندرکاران آرشیو و حفظ کتابها به همراه دارد.
وقتی در سال ۲۰۰۵ تندباد کاترینا با شدت و بیرحمی ایالت لوئیزیانا را درنوردید، یک و نیم میلیون کتاب و نسخههای خطی و اسناد را هم درنوردید و از بین برد. آتشسوزیهای سال ۲۰۱۸ در کالیفرنیا، یک مجموعهی اهدایی ارزشمند و تاریخی را در دانشگاه کالیفرنیا در لس آنجلس سوزاند و خاکستر کرد و … دیگر واقعیتی است که در سراسر دنیا خطر سیل، زلزله، آتشسوزی، تندباد، بارانهای شدید موسمی و … هر آن ممکن است بخشی از آرشیو فرهنگی کشورها را هم پاک از بین ببرد. برای حفظ این گنجینههای فرهنگی، هم اقدامات فوری لازم است و هم برنامهریزی و اقدامات درازمدت. نتیجه تحقیقی در سال ۲۰۱۸ که ۱۲۳۲ مخزن بایگانی در آمریکا را بررسی کرد، نشان داد که به احتمال ۹۹ درصد همه این مخازن دستکم یک واقعه طبیعی و بحران مرتبط با گرمایش زمین را تجربه خواهند کرد.
موضوع فقط هم بلایای طبیعی نیست. همین تغییرات روزمره ناشی از گرمایش زمین هم یک بحران جدی است. برای مثال متخصصان آرشیو و حفظ اسناد در شهر سینسیناتی در ایالت اوهایو حالا عمیقا نگران تغییر دمای بسیار در طول روزند. این بالا و پایین رفتن مداوم دمای هوا میتواند به اسناد و کتابها آسیب غیرقابلجبران بزند.
یک راه اصلی حالا دیجیتال کردن کتابها و اسناد است. اگرچه این راه به نظر خیلی معقول و منطقی میآید، اما رد پای کربن به جا مانده از دیجیتال کردن این همه کتاب و اسناد اصلا کم نیست و خود این راه، عملا باز به تخریب و بدتر کردن وضعیت بغرنج گرمایش زمین دامن میزند. حجم انرژی لازم برای اسکن و اضافه کردن این اسناد هم کم نیست. نتیجه تحقیقی در سال ۲۰۱۹ نشان داد که این روند دیجیتال کردن کتابها، «تاثیر منفی قابل توجهی بر محیط زیست میگذارد.»
در نتیجه این وضعیت بسیاری از موسسات ناچار شدند تا روندی را تعریف کرده و محتوای محدودی را انتخاب و دیجیتال کنند. از سوی دیگر بسیاری از موسسات و کتابخانههای پژوهشی که با چالش تاثیرات مخرب و جدی گرمایش زمین روبرویند، همین حالا هم ناچار شدند حق دسترسی مخاطبان و پژوهشگران به این منابع ارزشمند را محدودتر هم بکنند. و امکان به نمایش گذاشتن بسیاری از کتابها و نسخههای قدیمی را محدود کنند. رویهای که خود ناقض حق دسترسی مردم به اطلاعات شده است. حالا خود کتابخانهها و آرشیوها با یک سوال کلیدی مواجه شدند:« کتاب چه مفهومی دارد اگر در دسترس مردم نباشد؟ اگر در محفظههای پیچیده و عایقبندیشده در اتاقهای با دمای ویژه و دور از چشم و نمایش و مخاطبان نگهداری بشود؟ اصلا میشود دیگر به چنین چیزی کتاب و ابزاری در دسترس حق دانش عمومی گفت؟»
هنوز کتابخانهها و آرشیوها و متخصصاناش جواب مشخص و چارهی کارآمدی برای این مسالهی تازهی ناشی از بحران آبوهوایی ندارند. اما تحقیق و بررسی دراینباره بیشتر شده است. موسسهی فنآوری «روچستر» اخیار بیش از ۱.۹ میلیارد دادهی محیطزیستی از سراسر جهان را مطالعه و بررسی کرد تا با تحلیل راهکارها و دادهها بتواند راهکارهای کارآمد بهتری را برای همزمان حفاظت از کتابها و کاستن از تخریب محیط زیست پیشنهاد دهد. نهاد موقوفه ملی علوم انسانی در آمریکا هم اخیرا بودجه پژوهشی تازهای را در راستای پژوهش و تحقیق برای راهکارهای کاستن از تخریب محیط زیست و حفظ بهتر آثار چاپی اضافه کرد.
@FarnazSeifi
این روزها بسیاری از کشورها گرمترین تابستان تاریخ خود را تجربه میکنند. هاوایی و استان بر بریتیش کلمبیای کانادا در شعلههای آتش میسوزد، در جنوب کالیفرنیا سیل زمین و خانهها و مردم را میشورد و میبرد، پرتغال با سومین موج آتشسوزیهای عظیم در همین تابستان جاری میجنگد و … نتایج شوم و مرگبار گرمایش زمین دیگر آنچنان ملموس و روزمره است که حتا لازم نیست برای فهمیدناش پا را از در خانهات بیرون بگذاری و واقعیت همین که زینپس همهچی احتمالا فقط بدتر خواهد شد.
حالا نتیجه تحقیقی در نروژ نشان داد در میان احساسات و عواطف آدمی در مواجهه با واقعیت شوم گرمایش زمین، خشم قویترین و موثرترین احساسی است که میتواند منجر به کنشگری فعال و موثر و اقدام عملی آدمها برای کاری کردن در برابر گرمایش زمین باشد. در این تحقیق که از ۲ هزار تن نظرسنجی شد، معلوم شد آنها که در مواجهه با ای وضعیت عصبانیاند و احساس خشم میکنند، ۷ برابر از سایرین به فعالیت و کنشگری برای حفظ محیط زیست رو میآورند. تحقیق همچنان نشان داد احساس غم، ترس و امیدواری، احساساتیاند که فرد را بیشتر به تغییر رفتارهای روزمره برای کمک به حفظ زمین سوق میدهند. از سوی دیگر احساس هراس و عذاب وجدان، احساساتیاند که آدمها را بیشتر به حمایت از بهترین سیاستهای منطبق با محیط زیست هدایت میکنند.
تحقیق همچنان نشان داد به طور متوسط، اکثریت آدمها هنوز و کماکان در مواجهه با گرمایش زمین، چندان نگران و خشمگین نیستند و غلیان احساسات شدیدی را تجربه نمیکنند. یکی از روانشناسان متخصص در گرمایش زمین که از اعضای این گروه تحقیق است، میگوید مردم در مواجهه با گرمایش زمین هراساناند، اما هنوز آنقدر که باید و انتظار میرود، نترسیدند و به وحشت نیفتادند. روانشناسان در کشورهای متعدد، حالا بیشتر به مطالعهی احساسات و عواطف افراد جامعه در مواجهه با واقعیت گرمایش زمین رو آوردند. حوزهی مطالعاتی که هنوز بسیار تازه است و نادانستههای این حوزه بسیار.
این تحقیق در نروژ که کشوری نفتخیز است، نشان میدهد در برابر هر دو گامی که فردی در کفه ترازو به سوی خشم میبردارد، یک گام به اقدام عملی نزدیکتر میشود. هرچند ارتباط بین احساس و عمل در پاسخ به سوالات مرتبط با کاستن از ردپای کربن در رفتارهای روزمرهمان یا حمایت از افزایش مالیات بنزین و سوخت، کمتر بود.
متخصصان محیطزیست بارها ابراز نگرانی کردند که شیوهی گزارش فعلی دربارهی محیط زیست که بیش از هرچیز در راستای به وحشت انداختن مردم و منفی است، بیش از اینکه مردم را ترغیب به حمایت از محیط زیست کند، آنها را دچار حس ناتوانی و بیعاملیت بودن در مواجهه با گرمایش زمین میکند و در نتیجه بسیاری از مردم هیچ کاری برای کاستن از اثرات گرمایش زمین نخواهند کرد. اما از سوی دیگر متخصصان دیگر میگویند تا وقتی مردم از این وضعیت به غایت نگرانکننده گرمایش زمین خشمگین نباشند، در عمل هیچ کار موثر و جمعی برای مبارزه با این وضعیت هم شکل نخواهد گرفت.
از سوی دیگر برخی تحقیقات تازه به بررسی احساس امید در کنشگری محیط زیست پرداختند. نتیجه تحقیقی نشان داد افزایش احساس امید، میتواند مردم را بیشتر ترغیب کند که به فعالیت برای حفظ محیط زیست رو بیاورند. تحقیق نشان داد آنها که امیدواریشان بیشتر ریشه در رضایت دارد، کمتر ممکن است ترغیب به فعالیت برای حفظ زمین شوند. اما آنها که امیدواریشان بیشتر با فعالیت عملی و واقعی گره خورده، بیشتر ترغیب میشوند تا آستینها را بالا زده و کاری کنند.
@FarnazSeifi
در سالهای اخیر از هر طرف بروید، یک مربی و کارآفرین و مدیر و مهندسی در حال نسخهپیچی برای زنان است که باید در محیط کار «لحن جدیتر و قاطعتر» و «اعتمادبهنفس بیشتر» داشته باشند، نشانی از تردید و ندانستن در جملات و حالاتشان نباشد و از موضع بالا چانهزنی کنند. در هر سو هم عدهای نشستند که سنگی بر سر زنان پرت کنند که «تقصیر خودشان است که لحن قاطع و مهارت چانهزنی ندارند.»
حالا اما نتایح تحقیقات متعددی نشان میدهد در اکثر فرهنگها، از جمله آمریکا که مرکز این نسخهپیچیها است، این رویکرد و توصیه برای زنان اغلب نه تنها مفید نیست، بلکه مضر است و مساله پیچیدهتر از این نسخههای ساده است. زنان در محیط کار وقتی همان لحن و جملات و رویکرد «مردد و بدون قطعیت» را دارند، موفقیت بیشتری پیدا کرده و بهتر و بیشتر به خواستههاشون از جمله افزایش حقوق و پیشرفت شغلی میرسند و شانس استخدامشون بالاتر است.
نتیجه یک تحقیق دربارهی مجموعهای از تحقیقهای پیشین نشان داد وقتی زنان لحن و جملات قاطع داشتند، مستقیم و رک خواستهی شغلیشان را مطرح کردند یا ایدههایشون را قاطعانه ابراز کردند، شانس استخدامشون پایین آمد و اکثر کارفرمایان در برابر مردان همتا با همان رویکرد قاطع، ترجیح دادند مرد را استخدام کنند. شواهد تازه نشان میدهد زنان به خاطر جاهطلبی نیست که در محیط کار تنبیه میشوند. برعکس آنچه تصور میشود زنان باهوش، توانمند، مصمم، مستقل و متکی به خود در محیطهای کاری اغلب پیشرفت میکنند و به مدیریت میرسند. بحث اینجاست که آن رویکرد و حالاتی که از سوی مردان مدارا شده یا حتا به عنوان ویژگی مثبت تلقی میشود، کماکان از سوی زنان تحمل نشده و به ضررشان تمام میشود. محیطهای کاری کماکان جنسیتزدهاند و رفتارهایی که «کنترلگرایانه، رئیسمآب یا قاطع» تلقی شود، مانع مردان در پیشرفت شغلی نمیشود، اما زنان را به حاشیه پرت میکند. زنان کماکان نه فقط بر مبنای عملکردشان، بلکه بر مبنای شخصیتشان در محیط کار قضاوت میشوند.
نتیجه تحقیق دیگری نشان داد در محیط کار، این زناناند که بیشتر جذب لحن قاطع زنی دیگر میشوند و استدلال یا راهحل او را میپذیرند. مردان اما دقیقا برعکس، بیشتر جذب لحن ملایم و بدون قاطعیت زنی همکار میشوند و راهحل و شیوه او را میپذیرند. در محیطهای کاری مردانه و پر از مدیران مرد (که کماکان بیشتر محیطهای کاری جهان است)، آن زنی که استدلال و رویکردش با جملاتی مثل «مطمئنم نیستم اما به نظرم…»، «من تخصصم این نیست اما فکر میکنم…» بیشتر حرف خود را پیش برده، شانس استخدام بیشتری دارد و بهتر پیشرفت میکند. الیسون فرجیل، متخصص رفتار درمانی میگوید ما اغلب قدرت و تاثیرگذاری «صحبت از موضع بیقدرت» را دستکم میگیریم.
جهان ما، جنسیتزده است. راهحل هم این نیست که بخواهیم «زنان، شبیه مردان شوند». جنسیتزدگی است که باید تغییر کند، تنوع رویکردهای رفتاری در محیط کار است که باید اسباب مجازات نشود و عملکرد کارمندان مورد ارزیابی قرار گیرد و بس، و شاید هم بد نباشد بیشتر تبلیغ کرد که این قاطعیت و اعتمادبهنفس زیادی و عقلکلی در فرهنگ کار، کنار گذاشته شود. در نهایت برای همه ما بهتر است یاد بگیریم که بسیار، نمیدانیم و نظر و راهکار ما هم اغلب صرفا یکی از نظرها و راهکارها است و نه لزوما تنها راه و بهترین.
@FarnazSeifi
نتیجهی تحقیق تازهای که در نشریهی مهم JAMA منتشر شد، نشان میدهد که گرمایش زمین بر گسترش خشونت خانگی تاثیر دارد. به ازای هر ۱ سانتیگراد که به گرمای دما اضافه میشود، خشونت فیزیکی و خشونت جنسی بیش از ۶٪ افزایش پیدا میکند. این تحقیق در سه کشور هند، پاکستان و نپال صورت گرفت که هر سه کشور بعضی از شدیدترین سویههای گرمایش زمین و مصائب طبیعی ناشی از آن را تجربه میکنند. گروه تحقیق بیش از ۱۹۴ هزار زن و دختر ۱۵ تا ۴۹ ساله را در فاصلهی سالهای ۲۰۱۰ تا ۲۰۱۸ میلادی دنبال و بررسی کرده است.
نتایج تحقیق نشان میدهد که هند که در میان این ۳ کشور شدیدترین وضعیت گرمایش زمین و تغییرات ناشی از آن را تجربه میکند، با بیشترین میزان افزایش خشونت خانگی علیه زنان و دختران نیز مواجه است. بنا به این تحقیق به ازای هر ۱ درجه سانتیگراد گرمایش زمین در این کشور، خشونت فیزیکی ۸ درصد و خشونت جنسی علیه زنان و دختران ۷.۳ درصد افزایش داشته است. در همین ماه جاری هند گرمترین روزهای ثبتشده در تاریخاش برای این ماه را تجربه کرد و دمای هوا در برخی نقاط این کشور به ۴۵ درجه سانتیگراد رسید.
میشل بل، استاد بهداشت محیط زیست در دانشگاه ییل که یکی از نویسندگان این مقاله است، میگوید گرمایش هوا و تغییرات آبوهوایی بر مسائل ریز و درشت بسیاری در زندگی تاثیر گذاشته و در نتیجه خشونت علیه زنان را افزایش میدهد. برای مثال افزایش دمای هوا، محصول کشاورزی را از بین میبرد، اقتصاد را با بحران بیشتر مواجه میسازد، به زیرساختهای شهری آسیب میزند، شرایط کار را مشقتبار کرده و بیکاری را افزایش میدهد، امکان بیرون رفتن از خانه را سختتر میکند و خانواده را مجبور میکند ساعات بیشتری را زیر یک سقف بگذرانند و …تمام این موارد میزان استرس، فشار عصبی و خشم اعضای خانواده را افزایش داده و تنش و برخوردهای تندی را موجب میشود.
تحقیق همچنین نشان داد اگرچه گرمایش زمین، خشونت را در تمام گروههای اقتصادی جامعه افزایش میدهد، اما بیشتری افزایش خشونت در میان اقشار کمدرآمد جامعه و همچنین جوامع روستایی مشاهده شد. سونیتی گارجی، فعال محیط زیست در هند، میگوید افزایش دما در هند، فشار اقتصادی سنگینی را به خانوادههای بسیاری تحمیل کرده است. آن مردانی که میتوانستند به شهر و ایالت دیگری بهر کار بروند، حالا بیکار و خانهنشیناند و خشم و استیصال و فشار روانی را بر سر زنانشان و دختربچهها خالی میکنند.
تحقیق میگوید هرچه زمین گرمتر و بحران آبوهوایی بیشتر شود، انواع خشونتهای فیزیکی و روانی و جنسی در جهان نیز افزایش خواهد یافت و اکثر قربانیان این خشونتها باز هم زنان خواهند بود و بس. پیش از تحقیق دیگری از دانشگاه مادرید نشان داد وقتی موجی از هوای گرم در جغرافیایی رخ میدهد، زنکشی ۴۰ درصد افزایش پیدا میکند. تحقیق دیگری در کنیا نشان داد گرمترین نقاط این کشور، آمار گزارش خشونت خانگی علیه زنان ۶۰ درصد بیش از سایر نقاط کشور است.
گرمای شدید هوا میزان استرس را افزایش میدهد، بیماریهای روان پیشزمینهای را شدیدتر میکند، طاقت و تحمل آدمها و آستانهی تحریک را پایین میآورد و میزان ترشح آدرنالین را افزایش میدهد، در نتیجه احتمال برخوردهای تند و خشونتآمیز بیشتر میشود. گرمای شدید هوا، اضطراب مزمن و همینطور اختلال اضطراب پس از سانحه را شدت میبخشد. گرمایش آبوهوا، اثرات جدی و مهلکی بر وضعیت بهداشت عمومی و وضعیت روان افراد جامعه دارد و بیشتر قربانیان خشونتهای ناشی از این وضعیت، مثل همیشه زناناند.
@FarnazSeifi
گزارش تازهای از سازمان ملل متحد، واقعیت تلخی را آشکار میکند: از هر ۱۰ نفر در جهان، ۹ نفر فارغ از جنسیت نسبت به زنان سوگیری دارند. گزارش «شاخص هنجارهای اجتماعی جنسیتی» سازمان ملل هر ده سال یکبار منتشر میشود و متاسفانه گزارش تازه هیچ فرق معناداری نسبت به گزارش یک دههی قبل را نشان نمیدهد؛ اکثریت قاطع مردم جهان از هر جنسیت کماکان نسبت به زنان و تواناییها و ویژگیهای آنها سوگیری دارند.
بنا به یافتههای این گزارش که در میان ۸۵٪ جمعیت سراسر جهان انجام شده، در ۸۰ کشور جهان نیمی از مردم کماکان معتقدند مردان رهبران سیاسی بهتریاند؛ گزارش میگوید که از سال ۱۹۹۵ تاکنون تغییری در شمار زنان رهبر سیاسی رخ نداده و کماکان کمتر از ۱۲ درصد رهبران سیاسی جهان را زنان تشکیل دادند. چهل درصد بر این باورند که مردها مدیران اقتصادی بهتریاند و یک چهارم جمعیت معتقدند ایرادی ندارد که مردان، زنان را کتک بزنند. سازمان ملل میگوید با اینکه زنان از همیشه تاریخ باسوادترند و شمار زنان تحصیلکرده افزایش چشمگیر داشته، کماکان در سطح جهانی، زنان ۳۹ درصد کمتر از مردان دستمزد برای کار مشابه دریافت میکنند.
این گزارش به تلخی نشان میدهد که نه تنها ۹۰ درصد مردان نسبت به زنان سوگیری دارند، بلکه کماکان ۸۷ درصد زنان جهان نسبت به خود زنان سوگیری دارند.
در کشوری مثل عراق یا تاجیکستان، ۹۹ درصد مردم علیه زنان سوگیری دارند. این رقم در پاکستان یا قطر تقریبا ۱۰۰ درصد است. بنا به این گزارش درصد این سوگیریهای جنسیتزده علیه زنان در کشورهای مثل نیوزیلند، سوئد و هلند از سایر کشورها کمتر است. در ایران، بیش از ۹۵ درصد مردم نسبت به زنان سوگیری دارند.
پدرو کنسیسو، رئیس برنامه توسعه سازمان ملل متحد به رسانهها گفت:«انتظار من این بود که نسبت به یک دههی قبل شاهد برخی پیشرفتها و کمتر شدن این سوگیریها در برخی حوزهها باشیم. اما متاسفانه این تحقیق، یک روند شوکهکننده برای خود ما هم بود. ده سال پیش شوکه شدیم که چقدر سوگیری علیه زنان در حوزههای مختلف در سراسر جهان رایج و روزمره است. ده سال بعد شوکهایم که چطور چیزی تغییر نکرده و پیشرفتی رخ نداده است.»
سازمان آکسفام میگوید بیش از یک میلیارد و هفتصد میلیون نفر از زنان جهان با بودجهای کمتر از ۵ دلار و ۵۰ سنت در جهان زندگی میکنند و با سرعت فعلی، دستکم ۱۸۳ سال طول خواهد کشید تا زنان برابری و امنیت حقوقی یکسان با مردان داشته باشند. زیست روزمرهی زنان سراسر جهان کماکان یک نبرد مداوم علیه کلیشههای جنسیتی، سوگیری علیه توان و دانش و باورهای زنان و جنسیتزدگی در تمام ارکان زندگی است.
@FarnazSeifi
استر نیزنتال کیرینیتز، دوازده ساله بود که نازیها به روستای آنها در لهستان رسیدند و شروع به بیچاره کردن یهودیان روستا از جمله خانوادهی او کردند. اول بچهها را وادار کردند در زمین خندق بکنند، بعد مرغ و خروس و گوسفندان یهودیان را بردند، روزی جلو چشم استر پدرش را کتک زدند و ریشاش را بریدند. سه سال بعد روزی نازیها همه یهودیان را جمع کردند و پیاده به ایستگاه قطاری در چندین کیلومتری بردند تا روانهی اردوگاههای مرگ کنند…استر و خواهرش فرار کردند و بعد قصهی دربدری بود. همسایهها و دوستان دیرینه پناهشان ندادند، زیر باران در جنگلها پنهان شدند، دست آخر مجبور شدند خودشان را دختران کشاورز مسیحی جا زدند تا در مزرعه سیبزمینی کاری پیدا کنند. روزی که نازیها به او شک کردند، یک دسته زنبور او را نجات دادند. زنبورها به سمت دو سرباز نازی هجوم بردند و فقط با سر و صورت استر کاری نداشتند. نازیها در حالی که فریاد زنان از هجوم زنبورها دور میشدند، داد زدند زنبورها چرا با تو کاری ندارند؟
استر از هولوکاست جان به در برد و همه خانوادهاش را در اردوگاههای مرگ از دست داد، با نجات یافته دیگری ازدواج کرد و به آمریکا مهاجرت کرد. کارش خیاطی و سوزندوزی بود. روزی نخ و سوزنهایش را برداشت و شروع به سوزندوزی قصهی زندگیاش کرد. استر، کلمه نداشت. واژههایش سوزن و نخ بود و سوزن پشت سوزن تابلو خلق کرد: از روزهای خوش کودکی و نان پختن و نیایش دور هم گرفته تا تمام روزهای وحشت و فرار و دربدری.
پنجاه سال بعد ترک روستا، بالاخره سوزندوزیهایش را زیر بغل زد و یک بار دیگر به روستایشان بازگشت. چیزهای زیادی همانجور به روال سابق بود، حتی هنوز بعضی همسایههای سابق همانجا بودند. همسایههای روزگار از دسترفته سوزندوزیهایش را نگاه میکردند و میگفتند «درست همانجور که بود…» استر به آمریکا برگشت و خیلی زود از دنیا رفت.
او هرگز خودش را هنرمند ندانست، اما هنرمندتر از بسیاری هنرمندان بود. تابلوهای سوزندوزیهایش و آن رشته زنبورهای آویزان از سقف کنار آخرین سوزندوزی که نجاتاش دادند، در موزههای بسیاری نمایش داده میشود. او یکی از فجیعترین فجایع بشری را سوزن زد و دوخت …نفسگیرتر از رنگ، واژه، صدا.
سوزندوزی و دوختودوز و بافتنی که قرنهاست سنت دیرینه زنان است و برای زنان جهان هم و پناه و مرهم و راه همبستگی و روایت. آن ال. مکدونالد، استاد تاریخ، در کتاب «دستهایی که بیکار نیست: تاریخ بافتنی در آمریکا » توضیح میدهد که بافتنی و خیاطی همیشه کار «زنانه» بود چون لازم نبود که برای انجام این کارها خانه را ترک کرد و میشد در کنار بچهداری، آشپزی و رفتوروب خانه که «کار زنان» بود، دوخت و بافت، و رخت و لباس اعضای خانواده را تأمین کرد. تا قرنها خیاطی و بافتنی بیشتر از هرچیز تنها برای تأمین لباس اعضای خانواده بود. اما استعمار بریتانیا در قرن هجدهم بود که برای اولینبار زنان را با محور دوختن و بافتن متحد کرد و خیاطی و بافتنی و سوزندوزی زنان، کارکرد سیاسی هم پیدا کرد. خورخه لوئیس بورخس، نویسنده و شاعر آرژانتینی گفته بود: «خیاطی، روند ترمیم روان است.» اگر به کوکهای لباسهای حاصل دستِ زنان، گرههای بافتنیهای آنها، طرحهای قلاببافی و زیر و بم سوزندوزیهایشان دقیق بنگرید، هزار هزار قصهی پر غصه خواهید دید؛ مقاومتهای فردی و جمعی، تسلیم نشدن، خود را از گرداب بیرون کشیدن، ضمادی بر زخمهای پیدا و پنهان.
@FarnazSeifi
دومین یکشنبه ماه مه در بیش از ۴۰ کشور دنیا از جمله در آمریکا، کانادا، استرالیا، ژاپن، مالزی، برزیل، هند و … روز مادر است. چلسا کُنابوی، روزنامهنگار و نویسندهی شناختهشده در حوزه علم کتاب تازهای منتشر کرده که با ادله و یافتههای علمی، به جنگ این تفکر کلیشهی رایج، باورهای پوسیدهی از رده خارجشده دربارهی «مادری» و «رابطه مادر و فرزند» و مهمتر از آن «غریزهی مادری» میرود. کنابوی در گفتوگویی دربارهی کتاباش به «واشنگتن پست» میگوید «غریزه» یک مبحث و رفتار ثابت، سفت و سخت و غیرقابل تغییر است. مادری یا والدگری، هیچوقت اینطور نیست. والد بودن، اتوماتیک نیست. مغز، دکمه ندارد که با فشار آن ناگهان در یک لحظه «غریزه مادری» فعال شود و یک تغییر اساسی رخ بدهد. او در کتاب خود نیز توضیح میدهد که مفهوم «غریزه مادری» در اواسط قرن بیستم به دست مردان مذهبی سفیدپوست ساخته و ترویج داده شد که به دنبال این بودند تا زنان سفیدپوست به فرزندآوری بیشتر ترغیب شوند.
لتا هولینگورث که یکی از روانشناسان محقق پیشگام در رو کردن این کلیشههای نادرست درباره مادری بود، میگفت که استدلالها برای ترغیب زنان به مادر شدن و «غریزه مادری»، درست از جنس همان دروغها و کلیشههایی است که میخواهد مردان جوان را ترغیب و تشویق کند تا به جبهه جنگ بروند و برای «مام میهن» بجنگند.
کُنابوی توضیح میدهد که آن چیزی که به دروغ به عنوان «غریزه مادری» کماکان به زنان تحمیل میشود، تغییرات هورمونی، روند نوروبیولوژیک است که در والدگری رخ میدهد. اما نه همه آنها که والد میشوند، این تغییرات را یکسان و به یک میزان تجربه میکنند و نه در یک زمان مشخص. و این افسانه است و هیچ مبنای علمی ندارد که زنان «به محض تولد بچه غریزه مادریشان فعال میشود!» واقعیت این است که تغییر زندگی از وضعیت بدون بچه به وضعیتی که در موقعیت والد قرار میگیری، بیش از هرچیز سخت، پرچالش و تدریجی است. برای بسیاری از مادران این روند سرشار از لذت و عاطفه هم هست، اما به ندرت میشود زنی را پیدا کرد که در این پروسه طولانی پیشا بارداری، بارداری، زایمان، شیردهی و اوایل مادری با شکلی از وحشت، استرس، عذاب وجدان، نگرانی، دردهای جسمانی و مشکلات روان مواجه نشده باشد. آنچه باید عادی شود، حرف زدن و به رسمیت شناختن این واقعیتها است، نه کوبیدن بر طبل کلیشهای نادرست از «غریزه مادری». آنچه باید تغییر کند صحبت کردن از والدگری در شکل فردی است. این آموزش ضروری است که هر مادری، روند مادر شدن را به شکلی کاملا فردی و یگانه تجربه میکند. تجربهی هیچ زنی قابل تعمیم به تمام زنان نیست، و تقریبا تمام تازه مادران بیش از آنچه به نظر میرسد به حمایت و کمک از سوی دولتها و دایرهی دوستان و اقوام نیاز دارند.
کنابوی در کتاب خود تحقیقهای متعددی در کشورهای مختلف را دربارهی تاثیرات و لزوم «مرخصی زایمان» و پرداخت کمک هزینه مالی به بچهدارها را بررسی کرده است. بررسی او نشان میدهد در کشورهایی که این دو ضرورت وجود دارند، زنان کمتری دچار افسردگی بعد از زایمان میشوند، آمار مرگ نوزادان کمتر است و نوزادان کمتری پیش از موعد و با نارسایی به دنیا میآیند. کتاب او موشکافانه نشان میدهد که «تمام انسانهای بالغ، والدگری را یک جور تجربه نمیکنند، تغییرات یکسان هورمونی و فیزیولوژیک را تجربه نمیکنند و مطلقا اینطور نیست که همه آنها از والد بودن لذت ببرند.»
@FarnazSeifi
دو کتاب تازه دربارهی کمتوجهی پزشکی به اندام زنان و دستکم گرفتن مشکلات جسمی و روانی زنان از سوی پزشکی منتشر شده است. یکی از این کتابها - Good Girls- ترکیبی از خودزندگینامه، گفتگو با متخصصان و افراد مبتلا به بیماری انورکسیا است. هدلی فریدمن که روزنامهنگار است در این کتاب تلاش میکند مبحث را لایه لایه بشکافد تا هم خودش دلیل سالها ابتلا به آنورکسیا را بهتر متوجه شود، هم توجهها را به جنسیتزدگی و کمدانشی پزشکی دربارهی انورکسیا جلب کند. او ۷۵ تئوری را در کتاب فهرست میکند که پزشکان و تراپیستها برای چرایی احتمالی ابتلای او به انورکسیا در نوجوانی ردیف کردند؛ اولین آنها این که او با عمل سزارین به دنیا آمد و «از اول دنبال راه آسان بود»!
فریدمن که ۳ سال را در بیمارستانها سر کرد، مینویسد چطور پزشکان به عدد روی ترازو توجه داشتند تا اینکه او واقعا حالش چطور است؛ چطور پزشکی فرد مبتلا به انورکسیا را به موجودی«ناتوان، خودویرانگر و بسان بچه» تقلیل میدهد و این وضعیت به پزشک و پرستار چه قدرت نابجایی در کنترل بدن بیمار میدهد. انورکسیا (که بین زنان به مراتب شایعتر است)، مرگبارترین بیماری روان است که هنوز هیچ داروی تاییدشدهای ندارد. فریدمن مینویسد سالها بررسی او را به این نتیجه رساند که تئوریهایی مثل اینکه عامل انورکسیا مجلات مد و شبکههای اجتماعی است، سادهانگارانه است. او مدعی است نگاهی به تاریخ زنان مبتلا به انورکسیا بیش از هر چیز نشان میدهد که انورکسیا واکنش و نماد عیان «هراس زن از ابژهی جنسی شدن و هراس از زن بودن» است. نمادی از خشم و اندوه است که به عنوان زن اجازه نداری خشمگین و اندوهگین باشی. این جهان چنان خردکننده میشود که آدمی جهان کوچک شخصی میسازد با یک قاعدهی قابل کنترل: غذا نخوردن.
در کتاب دوم -This Won't Hurt- ماریکه بیگ، جامعهشناس، دههها پزشکی مدرن را بررسی میکند که چطور از گوش دادن به درد زنان و جدی گرفتن درد آنها یا غفلت کرده یا چشم و گوشاش را بر آن بسته است. بیگ از اصطلاح «بیولوژی نسخهی بیکینی» استفاده میکند، نگاهی کماکان غالب که فکر میکند تنها تفاوت زن و مرد در بیماری و درد، در اندامهای جنسی آنهاست و بس:«پزشکی زندگی زن را شروع عادت ماهانه محسوب کرده و پایاناش را زایمان.» توجهی نمیکند که در بسیاری موارد دیگر نیز تجربهی زنان از درد و بیماری متفاوت است. حتا در تحقیقات تنها ۲.۱ بودجههای عمومی تحقیق پزشکی، صرف بیولوژی اندام زنانه میشود. بیگ میگوید حتا فنآوریهای تازه مثل ساخت «رحم مصنوعی» در وضع فعلی که کاملا بیمصرف به نظر میرسند، بیشتر از هر چیز شبیه «یک فانتزی مردانه» دیگرند؛ ساختههای دست مردان محقق در فضای جنسیتزدهی مردانه و با نگاهی سراسر مردانه.
@FarnazSeifi
بیست سال از حملهی نظامی آمریکا و متحدان به عراق به بهانهی دروغین «سلاحهای کشتار جمعی» گذشت. یکی از ابعاد فاجعهبار این جنگ که کمتر از آن گفته میشود، فجایع محیطزیستی است که به سر عراق و مردماش آمد. اگرچه فجایع محیطزیستی صرفا ناشی از جنگ نیست و دههها فقر، دیکتاتوری و سیاستهای غلطاش و سوخت فسیلی به تدریج عراق را به زمینی سوخته تبدیل کرد، اما جنگ نیز عامل دیگری بود که ویرانی را شدت بخشید و بدتر کرد.
کشوری که بخش مهمی از محیط زیست آن از شمال (با منطقه نفتی شمالی در کردستان) تا جنوب (در تالابهای بینالنهرین) به فنا رفته است. در سال ۲۰۰۵، سازمان ملل متحد اعلام کرد که تنها ۲ سال بعد از حملهی نظامی آمریکا، هزاران منطقهی آلوده دارد. پنج سال بعد تحقیقات نشان داد که ارتش آمریکا در عراق دستکم ۱۱ میلیون پوند پسماند سمی تولید کرده که در گوشهوکنار عراق رها شده است و آمریکا هیچ برنامه و قصدی برای پاکسازی این پسماند ندارد. امروز این تلنبار پسماند سمی، منابع آب و خاک در سراسر عراق را آلوده به اورانیوم تضعیفشده، دیوکسین و سایر مواد خطرناک کرده است. نهادهای بینالمللی تایید کردند که در زنجیرهی غذایی تولید شده در عراق، بارها رد اورانیوم تضعیفشده مشاهده شد. در اعضای بدن بسیاری از طیور و دام بهویژه در جنوب عراق، نیز همین وضعیت، عادی رایج شده است. این وضعیت در شرایطی رخ داد که عراق بعد از جنگ با کویت، هرگز نتوانست زیرساخت به شدت آسیبدیدهی سراسر کشور را ترمیم کند، سازمان بهداشت جهانی تایید کرد که مهمترین دلیل این ناتوانی از تعمیر زیرساخت جنگزده، تحریمهای اقتصادی بینالمللی علیه عراق بود.
کمبود منابع آب و بالا رفتن غلظت نمک در آب و همینطور شدت گرفتن طوفانهای شنی در عراق، بسیاری از بناهای تاریخی این کشور را در معرض نابودی قرار داده و یا از بین برده است. در کردستان عراق، در سالهای بعد از حمله نظامی، توسعهی خط لولهی نفتی مشترک بین عراق، ترکیه و نروژ و برخی دیگر از شرکتهای بینالمللی نفتی، درست از میان روستاهای مسکونی گذشت و عملا بسیاری از زمینهای این روستاییان را غیرقابل کشت کرد. بسیاری از این روستاییان محکوم به زندگی در نزدیکی زبالههای این خطوط نفتیاند و سلامت آنها به اشکال مختلف آسیب دیده است.
از دههی ۱۹۹۰ و بعد جنگ خلیج، نرخ ابتلا به سرطان به سرعت در عراق فزونی یافت و در این ۲۰سال در نتیجه آلودگی محیطزیستی، بدتر هم شد. عراقیها شوخی تلخی دارند که اگر در خانوادهای تنها یک نفر مبتلا به سرطان باشد، آن خانواده از اعیان است. وزارت بهداشت عراق بارها اعلام کرد که دلیل اصلی افزایش ابتلا به سرطان، پسماند اورانیوم تضعیفشده ناشی از جنگ است. اما در نبود شفافیت از سوی ارتش آمریکا و بریتانیا و دولت عراق برای همکاری با متخصصان، عملا راه تحقیق شفاف درباره چرایی این موضوع بسته است. سالهاست محققان و پزشکان عراقی برای تحقیقات به در بسته میخورند، چون شفافیت از سوی هیچکس در کار نیست. عراق به گفتهی سازمان ملل، یکی از آسیبپذیرترین کشورها در برابر تغییرات اقلیمی است و به تلخی تصویری آخرالزمانی از آنچه قرار است بر سر بشر آید. عراقیها، آخرالزمان محیطزیستی را همین حالا زندگی میکنند.
@FarnazSeifi
خانم مهلقا ملاح تعریف میکرد وقتی کشف حجاب شد، مادرش که خدیجه افضل وزیری (فعال حقوق زنان و روزنامهنگار) بود، هر روز بعدازظهر دست مهلقای نوجوان را میگرفت و بیحجاب به خیابان میرفتند. همسایههای مذهبی هر روز به آنها تف میانداختند و سنگریزه پرت میکردند. اما خدیجه افضل وزیری هر روز بعدازظهر دست دخترش را میگرفت و باز به خیابان میرفت.
روزی یکی از این سنگریزههای تیز به گوشه چشم مهلقا ملاح خورد؛ گوشه چشماش پاره شد و خون سرازیر شد. مهلقا زد زیر گریه و داد و قال به مادرش که برای چی هر روز من را با خودت بیحجاب به خیابان میکشی؟ خدیجه افضل وزیری با تحکم به دخترش خیره میشود و میگوید: «برای این که تو توسری نخوری، زیر چادر چاقچور حبس نشوی، زندگی تو بهتر از من باشد. برای این که یاد بگیری شجاعت یعنی به رغم ترسیدن کار را انجام دادن و یاد بگیری شجاع باشی.»
خدیجه افضل وزیری خود دختر بیبی خانم استرآبادی بود که از اولین زنان نویسنده و روزنامهنگار ایران در دوران مشروطه است و اولین کتاب فمینیستی ما یعنی «معایبالرجال» را نوشت و اولین مدرسهی دخترانهی تهران یعنی «مدرسه دوشیزگان» را تاسیس کرد. خانهی خودش را در مدرسه کرد، دختران خودش را اولین نفر در کلاس نشاند. او را تکفیر کردند و خانهاش را به آتش کشیدند. بیبی خانم استرآبادی با چنگ و دندان جنگید، به دخترانش یاد دادند بجنگند، دخترانش به دخترانشان یاد دادند شجاعت یعنی کار درست را انجام دادن، به رغم وحشت... .
به گمانم باید بازگشت به همان مادرانمان که با چنگ و دندان برای حق جنگیدند، به رغم شعلههای آتش، تف، سنگریزه، تکفیر، تهدید و ... .
امروز بارها به شجاعت افغانها فکر کردم که سالها برغم آنهمه بمبگذاری در مدارس دخترانه، دخترها را همچنان مدرسه فرستادند، به آن سماجت و اصرار خواهران افغان که یکبار این حق را در دوره طالبان اول از دست داده بودند و میدانستند باید ایستاد و دختران را به مدرسه فرستاد، به رغم همه چیز.
@FarnazSeifi
بلایای طبیعی همیشه زنان و دختران را در موقعیت آسیبپذیرتری قرار میدهد. تحقیقات مختلفی نشان میدهند که خشونت علیه زنان، محدودیتهای فرهنگی و عرفی، بازماندن دختربچهها از تحصیل، به خطر افتادن بهداشت زنان، از دست دادن بیشتر منابع مالی و امکان کار و … برخی از مواردیاند که هر فاجعه طبیعی مثل زلزله برای مدتی طولانی و گاه با عوارضی همیشگی بر سر زندگی زنان آوار میکند. نه تنها تمام نابرابریها و تبعیضهای پیش از زلزله، شدت بیشتری میگیرد و با قدرت بیشتری اعمال میشود، بلکه فجایع طبیعی بستریاند که به آسانی به انواع جدید خشونت علیه زنان هم مجال بروز میدهند. اگر این بلایای طبیعی در مناطقی رخ دهد که جمعیت فقیر بیشتر است، انواع خشونتها شدت بیشتری هم میگیرد، چرا که زنان فقیر در وضعیت آسیبپذیرتریاند، منابع کمتری برای محافظت از خود دارند و بیشتر ناچار به سکوت در برابر خشونت میشوند.
در زلزلهی اخیر در ترکیه و سوریه که تا همین حالا یکی از بدترین فجایع طبیعی قرن است، زنان و دختران بسیاری با صدها مصیبت مواجه شدند. در مناطق زلزلهزدهی ترکیه دستکم ۳۵۶ هزار زن باردارند که همین حالا در وضعیتی اضطراری نیاز به مراقبتهای پزشکی زنان و سلامت باروری دارند. پیشبینی میشود بسیاری از این زنان به دلیل نبود چنین امکاناتی یا فرزندانی با مشکلات عدیده به دنیا آورند یا در حین بارداری و زایمان جان خود را از دست داده و جنین را از دست بدهند.
در دوران قبل بلایای طبیعی مثل زلزله یا سیل، اغلب این زناناند که وظیفهی رسیدگی به امور منزل و مراقبت از بچهها، اعضای پیر خانه، مریضداری را برعهده دارند و تحقیقات نشان میدهد در وقوع یک فاجعه طبیعی، کمتر این امکان را دارند که سریع محل را ترک و پناه بگیرند. برای مثال وقتی در نیواورلئان دستور تخلیه قبل از گردباد کاترینا صادر شد، ۸۰ درصد افرادی که نتوانستند خانههای خود را تخلیه و محل را ترک کنند، زنان بودند. همچنین در فرهنگ و مناطقی که زنان باید «لباس متناسب با عرف و پوشیده» بپوشند، فرار به وقت فاجعه برای زنان سختتر است. همان لباس که عمری کنترلشان کرده، حالا اسباب دستوپاگیری میشود که به وی امکان فرار به موقع را نمیدهد. در این فرهنگها که نقشهای جنسیتی به شدت فعال است، دختربچهها و زنان بسیاری از مهارتهایی که به وقت فجایع طبیعی به درد آدمی میخورد هرگز یاد نمیگیرند. (مهارتهایی مثل از درخت بالا رفتن یا شنا کردن).
بلایای طبیعی خشونت خانگی، خشونت فیزیکی و جنسی و احتمال قاچاق زنان و دختران را بیشتر میکند. بررسیها نشان میدهد یک دلیل افزایش خشونت خانگی این است که مردان استرس و نگرانی از مخارج، بیکاری و کمبود منابع مالی را بر سر زنان خالی میکنند. در وضعیتی که افراد بیخانمانشده مجبورند مدتها در خانههای گروهی با جماعتی دیگر زندگی کنند، خشونت جنسی علیه زنان افزایش پیدا میکند. تحقیقات نشان میدهد اگر این بلای طبیعی در منطقهای جنگزده رخ دهد، خشونت جنسی کارکرد اعمال کنترل بر جمعیت را هم پیدا میکند. مردانی خشونتگر به زنان و دختران دستدرازی کرده و با این شیوهی کثیف، دنبال اعمال قدرت و کنترل جمعیت در وضعیت بحران اندر بحراناند. زلزلهی مهیب ترکیه و سوریه، تا سالها زنجیرهی دردناکی از انواع خشونتها را آوار مضاعف بر سر زنان و دختران این مناطق کرد که پیش از این هم با هزار محدودیت و محرومیت مواجه بودند.
@FarnazSeifi
ابراهیم الاصیل که اهل سوریه است، دوست دارد با تاکید به ایرانیها بگوید در کنار تلاش برای تغییر رژیم، باید چهارچشمی مراقب خود جنبش بود، چرا که جنبش خودش میتواند تبدیل به هیولایی شود که بیش از همه رژیم دیکتاتور فعلی از ظهور این هیولا بهره میبرد و خوشحال میشود.
او میگوید در تجربه ناکام سوریه آموختند که دروغگویی، شایعهپراکنی و اغراق، رویهای که بین برخی گروهها و افراد اپوزیسیون رایج است، به دیکتاتور هیچ آسیبی نمیزند، فقط اعتبار خود معترضان را زیر سوال میبرد و مردم را بیاعتماد میکند.
اصیل از تاثیرات ارتش سایبری حکومت سوریه میگوید که اتفاقاً برخلاف تصور عامه، هدف اصلیاش مطلقاً این نبود که روایت خودش را بقبولاند: «هدفشان این بود که مردم سوریه را به این نتیجه برسانند که «حقیقت، پیچیده است» و «معلوم نیست که چهکسی دارد راست میگوید». مؤثرترین شیوه برای اینکه آدمها را منفعل کرد همین است که به آنها بقبولانید حقیقت پیچیده است و معلوم نیست چهکسی راست میگوید.
الاصیل میگوید هیچ احدی نباید و قرار نیست مبارز ۲۴ساعته باشد، و هرکس فقط به اندازه ظرفیتاش باید داخل مبارزه باشد و ظرفیت هرکس متفاوت است.تمام این شرم دادن و خفت دادن به دیگران بابت زندگی و کارهای عادی، باز شکاف تازهای درست کرد که فقط به نفع بشار اسد شد و بس.
الاصیل از مزایا و معایب شبکههای اجتماعی میگوید. اینکه آدمهایی که در وضعیت عادی بهدلایل مختلف طبقاتی و سیاسی و مذهبی احتمالاً هیچوقت با هم مواجه نمیشدند. به لطف شبکههای اجتماعی برای اولینبار توانستند واقعاً با یکدیگر آشنا شوند. «آشناشدن اقشار مختلف با هم زیبا بود اما درعینحال منجر به این شد که عمق اختلافات اساسی هم بیرون بزند و آشکار شود. سوریها ناگهان چنان حجم عظیمی از سوریهی واقعی را دیدند که هضم و درک پیچیدگیاش آسان نبود.»
او امیدوار است ایرانیها اشتباه آنها را تکرار نگنند و راه هر بحث را باز بگذارند:«در مبارزهی سیاسی و مدنی گاهی انتقاد از فعالان سیاسیِ مخالف حکومت مهمتر از انتقاد از حکومت ظالم است. فعال سیاسی و مدنی باید یاد بگیرد که انتقاد بشنود و گوش شنوا داشته باشد. یکی از مهمترین توصیههای من به ایرانیها، بر اساس تجربهی ما سوریها، همین مسئله است.»
گفتگویم با ابراهیم الاصیل را در لینک زیر بخوانید:
https://www.aasoo.org/fa/articles/4204
@FarnazSeifi
هر ۴۰ روز، یک زبان زندهی دنیا میمیرد و از بین میرود. یکی از مهمترین عوامل فعلی از بین رفتن زبانها، بحران محیط زیست و گرمایش زمین است. با روند فعلی، پیشبینی میشود نیمی از بیش از ۷ هزار زبان زندهی فعلی جهان تا پایان قرن بیستویکم از بین خواهند رفت. متخصصان میگویند با وضعیت بحرانی محیطزیست و ادامهی این رویه، «میخ آخر بر تابوت زبانهای بومی» کوبیده خواهد شد و بسیاری از این زبانها با سرعت به نابودی میرسند.
آناستازیا ریل، سخنگوی بخش زبان در دانشگاه کوئینز میگوید روند جهانی شدن و کوچ اجباری ناشی از تغییرات آبوهوایی مهمترین عواملیاند که با سرعت زبانهای بومی را نابود میکنند. نکتهی دردناک این است که تنوع زبانی، اتفاقا بیشتر از هر کجا در مناطقی وجود دارد که از نظر آبوهوایی دارند به مناطقی غیرقابلسکونت تبدیل میشوند و افراد محلی چارهای جز تن دادن به کوچ ندارند.
یکی از مثالهای از این دست کشور کوچک وانواتو که جزیرهی در جنوب اقیانوس آرام است و مردماش به ۱۱۰ زبان صحبت میکنند، به سرعت دارد به دلیل تندباد، بالا آمدن سطح دریاها و دیگر تغییرات ناشی از گرمایش زمین به منطقهای غیرقابل سکونت تبدیل میشود. از هر ۵ زبان زندهی دنیا، یک زبان در کشورهای منطقهی اقیانوس آرام تکلم میشود و این مناطق بیشتر از سایر نقاط زمین، در معرض نابودیاند و به سکوتگاههایی غیر قابل زیستن برای بشر تبدیل میشوند.
با از بین رفتن هر یک از این زبانها، تاریخ و فرهنگ و باورها و آداب و سنن مرتبط با آن زبان نیز نابود میشود و بخشی از میراث بشری از دست میرود. متخصصان هشدار میدهند که وضعیت پیشرو، وضعیتی بسیار ویرانگر است که بخشی از میراث فرهنگی بشر را چنان نابود خواهد کرد که رد پایی از آن نیز باقی نخواهد ماند. بیشترین آسیب را هم مردمان بومی مناطق مختلف میبینند و تجربه میکنند. مردمان بومی بار دیگر و اینبار به دلیل وضعیت محیطزیست ناچار به کوچ اجباری یا زیستن در مناطقی گتو مانند، حجم سنگینی از تبعیض، نابرابری، نژادپرستی را تجربه خواهند کرد.
تحقیقات نشان میدهد که همانطور که سرکوب مردمان بومی موجب بیماریهای روان میشود، اگر مردم بومی بتوانند به زبان بومی خود سخن بگویند و آداب و رسوم خود را بجا بیاورند، در برابر آسیبهای اجتماعی قویترند. تحقیقی در میان بومیان بنگلادش نشان داد که اگر جوانان بومی بتوانند به زبان بومی صحبت کنند، احتمال اینکه به مصرف بیرویه الکل یا مواد مخدر رو بیاورند، پایین میاد و کمتر ممکن است دست به خشونت بزنند.
نمونههای اندکی وجود دارد که دولتها با همکاری جامعه مدنی تلاش کردند تا نه تنها مانع از مرگ یک زبان بومی شوند، بلکه آن زبان را توسعه بدهند. دو نمونه موفق یکی زبان مردمان بومی هاوایی در آمریکا و دیگری مردمان مائوری در نیوزیلند است. در دههی ۱۹۷۰ میلادی فقط ۲ هزار نفر از بومیان هاوایی بودند که به زبان بومیشان میتوانستند حرف بزنند. با تلاش دولت ایالتی و فدرال، امروز بیش از ۱۸ هزار نفر از بومیان هاوایی به زبان مادریشان سخن میگویند و احتمال از بین رفتن این زبان کاهش چشمگیر یافته است. در نیوزیلند، در دههی ۱۹۷۰ تنها ۵٪ بومیان مائوری به زبان خود صحبت میکردند، این درصد در حال حاضر به ۲۵٪ رسیده است.
@FarnazSeifi
سیل اخبار جعلی، نادرست، سرشار از اغراق در شبکههای اجتماعی بیداد میکند. شمار کاربرانی که در دام این اخبار جعلی میافتند، اصلا کم نیست. شمار آنها هم که بر مبنای این اخبار، تصمیم میگیرند و شروع به تاختن به آدمهای واقعی میکنند، هیچ کم نیست. اینجا بعضی راهکارهای شناسایی این اخبار و شناسههای جعلی است که مدرسهها و نهادهای آموزش روزنامهنگاری توصیه میکنند.
▪️همیشه اول منبع خبر را چک کنید. اگر سایت یا کاربر ناگهان سروکلهاش پیدا شده، به او اعتماد نکنید. اگر سایتی «درباره ما» ندارد یا اسامی نویسندگاناش همه نام مستعار است، منبع قابل اطمینانی نیست. کاربری که اصلا معلوم نیست چه کسی است، هرگز منبع خبری معتبری نیست.
▪️در دام تیترهای جنجالی و غلطانداز نیفتید. بسیاری مواقع تیتر دارد مدعی چیزی میشود که با واقعیت آنچه رخ داده، تفاوت دارد. رسانهها و کاربران جنجالی که از کلیک تغذیه میکنند، عادت دارند تیترهای جنجالی بزنند که سرشار از اغراق یا قلب واقعیت یا کوه از کاه ساختن است. همیشه متن خبر را بخوانید و بعد قضاوت کنید.
▪️به خبری که فقط یک سایت خبری/ یک خبرنگار/ یک کاربر نوشته و مدعی شده، هیچوقت اعتماد نکنید. قاعده قدیمی روزنامهنگاری همیشه معتبر است: هر خبر باید دستکم ۲ منبع معتبر داشته باشد. و یادتان باشد کاربری با نام مستعار، هرگز منبع خبری نیست.
▪️به نحوهی نگارش دقت کنید. اگر خبری غلط املایی دارد، غلط نگارشی فاحش دارد، در متن خبر یا در تیتر از علامت تعجب استفاده کرده، در متن چندین علامت سوال ردیف کرده و … خبر و منبع معتبری نیست. از این دست نوشتهها بگذرید و آنها را تبلیغ و بازنشر نکنید.
▪️به نقلقولها توجه کنید. یک ویژگی ژورنالیسم معتبر، نقل قول از منابع و افراد معتبر و شناختهشده است. اگر کسی یا سایتی خبری را به نقل از «منابع محرمانه» نشر دادند و کس دیگری چنین خبری را کار نکرده، به آنها شک کنید و این دست اخبار را بازنشر نکنید. اگر کاربری و سایتی مدعی است خودش به «شواهدی» دست یافته که هیچکس دیگری دربارهی آن چیزی نمیداند، همیشه ابتدا شک کنید.
▪️به منبعی که میخواهد با تحریک احساسات شما، توجه جلب کند، اعتماد نکنید. تحقیقات نشان میدهد انسانها مطلقا آنقدرها منطقی نیستند و به راحتی میشود آنها را احساساتی و از این مساله سوءاستفاده کرد. جهان اخبار جعلی، بیش از هرچیز رو این ویژگی مخاطب مانور میدهند. واقعیت این است که خبرنویسی حرفهای هیچ سنخیتی با احساسینویسی ندارد. خبر حرفهای خشک، سرد و مطلقا درباره واقعیت است و بس.
▪️مهمترین نکته اما این است که حواستان به سوگیریهای خودتان باشد. همه ما انسانها سوگیری داریم. هرچقدر بیشتر این سوگیریها را دربارهی خودمان بشناسیم و بدانیم، بهتر میتوانیم حواسجمع باشیم. اینکه علیه جمهوری اسلامیایم و دچار خشم و نفرت از مصیبتهایی که این نظام بر سر ما ریخته، معنایش این نیست که هر خبر شاخدار و عجیب و اغراقآمیز که درباره این نظام میبینیم، درست و معتبر است. عقاید و باورهای ما، معادل «واقعیت» نیستند. واقعیت گاه کاملا در تضاد با باور و عقیده ماست. نگذاریم سوگیری باعث شود هر چیزی را باور کنیم.
@FarnazSeifi