با هم کتاب بشنویم Admin : @FaridHamedM
درود بر هموندان گرامی
مشارکت شما در پست های کانال باعث رونق بیشتر این کانال خواهد بود.
لطفا با لایک کردن و کامنت هاتون رو از ما حمایت کنید.
کاری که از شما فقط چند ثانیه زمان می گیره، برای ما و اعتبار این کانال ارزش فراوانی داره.
اگر مطالب کانال رو پسند شما هست، با اشتراک گذاری، لایک و کامنت (حتی نقد و ...) ما رو حمایت کنید.
برای همه ی شما عزیران سالی سرشار از شادی و پیروزی آرزومندیم
جز دیده هیچ دوست ندیدم که سعی کرد
تا زعفران چهرهٔ من لالهگون شود
غزل ۲۷۰ سعدی - بیت ۷
#کوتاه_مفید
تهیه شده در گروه #کتاب_گویا
@GouyaKetab | کتاب گویا
@OnlineSadi | شکرینحدیث سعدی
.
گر نگهی دوست وار بر طرف ما کنی
حقه همان کیمیاست وین مس ما زر شود
غزل ۲۶۹ سعدی - بیت ۵
#کوتاه_مفید
تهیه شده در گروه #کتاب_گویا
#مریم_فقیهی_کیا
@GouyaKetab | کتاب گویا
@OnlineSadi | شکرینحدیث سعدی
.
📙سرگردان در جزیره کبود(۲۳)
✍ مریم نظامپور
🎙شهرزاد
@CafeBookAudio_Gp
📙سرگردان در جزیره کبود(۲۱)
✍ مریم نظامپور
🎙شهرزاد
@CafeBookAudio_Gp
📙سرگردان در جزیره کبود(۱۹)
✍ مریم نظامپور
🎙شهرزاد
@CafeBookAudio_Gp
📙سرگردان در جزیره کبود(۱۷)
✍ مریم نظامپور
🎙شهرزاد
@CafeBookAudio_Gp
📙سرگردان در جزیره کبود(۱۵)
✍ مریم نظامپور
🎙شهرزاد
@CafeBookAudio_Gp
📙سرگردان در جزیره کبود(۱۳)
✍ مریم نظامپور
🎙شهرزاد
@CafeBookAudio_Gp
📙سرگردان در جزیره کبود(۱۱)
✍ مریم نظامپور
🎙شهرزاد
@CafeBookAudio_Gp
📙سرگردان در جزیره کبود(۹)
✍ مریم نظامپور
🎙شهرزاد
@CafeBookAudio_Gp
📙سرگردان در جزیره کبود(۷)
✍ مریم نظامپور
🎙شهرزاد
@CafeBookAudio_Gp
📙سرگردان در جزیره کبود(۵)
✍ مریم نظامپور
🎙شهرزاد
@CafeBookAudio_Gp
📙سرگردان در جزیره کبود(۳)
✍ مریم نظامپور
🎙بیتا
@CafeBookAudio_Gp
📙سرگردان در جزیره کبود(۱)
✍ مریم نظامپور
🎙بیتا
@CafeBookAudio_Gp
کتاب گویای : #انسان_خردمند
بخش چهارم- قسمت پنجم
اثر: #یووال_نوح_هراری
برگردان: #نیک_گرگین
اجرا: #فرید_حامد
کاری از گروه کتاب گویا
@GouyaKetab
هر که به گوش قبول دفتر سعدی شنید
دفتر وعظش به گوش همچو دف تر شود
غزل ۲۶۹ سعدی - بیت ۱۱
#کوتاه_مفید
تهیه شده در گروه #کتاب_گویا
@GouyaKetab | کتاب گویا
@OnlineSadi | شکرینحدیث سعدی
.
📙سرگردان در جزیره کبود(۲۴)
✍ مریم نظامپور
🎙شهرزاد
پایـــان
@CafeBookAudio_Gp
📙سرگردان در جزیره کبود(۲۲)
✍ مریم نظامپور
🎙شهرزاد
@CafeBookAudio_Gp
📙سرگردان در جزیره کبود(۲۰)
✍ مریم نظامپور
🎙شهرزاد
@CafeBookAudio_Gp
📙سرگردان در جزیره کبود(۱۸)
✍ مریم نظامپور
🎙شهرزاد
@CafeBookAudio_Gp
📙سرگردان در جزیره کبود(۱۶)
✍ مریم نظامپور
🎙شهرزاد
@CafeBookAudio_Gp
📙سرگردان در جزیره کبود(۱۴)
✍ مریم نظامپور
🎙شهرزاد
@CafeBookAudio_Gp
📙سرگردان در جزیره کبود(۱۲)
✍ مریم نظامپور
🎙شهرزاد
@CafeBookAudio_Gp
📙سرگردان در جزیره کبود(۱۰)
✍ مریم نظامپور
🎙شهرزاد
@CafeBookAudio_Gp
📙سرگردان در جزیره کبود(۸)
✍ مریم نظامپور
🎙شهرزاد
@CafeBookAudio_Gp
📙سرگردان در جزیره کبود(۶)
✍ مریم نظامپور
🎙شهرزاد
@CafeBookAudio_Gp
📙سرگردان در جزیره کبود(۴)
✍ مریم نظامپور
🎙شهرزاد
@CafeBookAudio_Gp
📙سرگردان در جزیره کبود(۲)
✍ مریم نظامپور
🎙بیتا
@CafeBookAudio_Gp
سرگردان در جزیره کبود یک رمان علمی تخیلی و عاشقانه است که یک سال از انتشار آن میگذرد و اکنون به چاپ چهارم رسیده است.
با یک آزمایش علمی یوسف به حالت نیمهاثیری درمیآید. یعنی صدایش و حضورش دیده و شنیده نمیشود. او باید با یک دختر روستایی که خانوادهای به شدت متعصب دارد ازدواج کند زیرا دختر باردار است. وضعیت یوسف مشکلات بسیاری را برای دختر که از همه جا هم بیخبر است ایجاد میکند. یوسف هنوز زنده است دارد تلاش میکند به حالت عادی برگردد که خانوادهی دختر او را وادار به ازدواج با مرد متاهلی میکنند که قول میدهد از او مثل مهمان در خانهاش پذیرایی کند تا جلوی مردم روستا درخانهی پدر بدون شوهر فرزندی به دنیا نیاورد. در طول داستان معلوم میشود مرد متاهل شرایط پیچیده و شخصیت مرموزی دارد و دختر مجبور میشود...
در بخشی از رمان میخوانیم:
شب قبل از عروسیاش، روسری گِلی رنگ بدون گُلش را پوشید و توی حیاط خاکی پایین پلهها نشست. هر ثانیه به در نگاه کرد و منتظر چیزی بود که نمیدانست چیست. کیسهی ماستهای سفت شده را هِنهِن کنان جلو کشید و نایلون بزرگ را پهن کرد و چادر نخی خاکیرنگ را هم روی نایلون صاف و مرتب کرد و مدام کشک درست کرد. صدای جیرجیرکها و پارس سگها، با شلپشلوپ ماستهایی که تکه تکه از کیسه جدا میشدند و در دستهایش میچرخیدند و تبدیل به کشکهای سفید میشدند، میآمیخت. بیضی_لوزیهایی که باید اول از نرمی در میآمدند، بعد سفت میشدند و بعد تا آخرین تکهی تنشان ساییده میشدند. چند بار رقیه آمد و رفت و گفت لازم نیست کشک درست کند. باید بخوابد فردا کلی مهمان دارند، برود و استراحت کند. فروغ به در نگاه میکرد و چیزی نمیگفت. گردنش از بس سمت در چرخید درد گرفت اما از چابکیاش در ساختن کشک کم نشد. تندتند ماست در دستهایش گلوله میکرد و به آن شکل میداد. مادرش چند بار سرش را از زیر لحاف در آورد و صدایش زد. یکبار هم از توی بهارخواب بلند شد و پایین آمد و همان حرفهای رقیه را زد اما فروغ به ماستها چنگ میزد و در دستش فشارشان میداد و بعد به آنها شکل میبخشید. به زور بلندنش کردند باز دوباره نشست و به ماستهای سفت شده چنگ انداخت و به در خیره ماند و به صورت کسانی که با او حرف میزدند، نگاه نکرد. صبح که همه بیدار شدند، دیدند تمام حیاط و پشت بامها از کشکهای یک شکل پر شده است.
سرگردان در جزیرهی کبود_مریم نظامپور