یک فنجان شعر ☕ @Hamid_Reza_Abravan
خشکیده تنم، ابر بشو، بوسه بباران
تا اینکه شود دشتِ پُر از یاس کویرم
بگذشت جوانی و اجل صبر ندارد
نگذار که با حسرتِ دیدار بمیرم
#حمیدرضا_آبروان
باز بهار میشود، لحظهی خندههای تو
کو دل بیقرار من، تا کُنَمَش فدای تو
#حمیدرضا_آبروان
اشک شوق از چشم هایم آمد و گفتم به او
قطرهای بودی و میخواهم که دریایت کنم
#حمیدرضا_آبروان
اندوه دلم را بتکان، باز خرابم
خشکیده لبم، تشنهی یک جام شرابم
هر چند که تاریکم و کم نور ترینم
کاری بکن ای عشق که چون ماه بتابم
#حمیدرضا_آبروان
خوشیها «جمع» بودند و از آنان «کم» شدم هربار
همیشه من همین بودم، همین «منهای» تکراری
#حمیدرضا_آبروان
بیا ای عشق همّت کن، مرا با خود ببر امشب
کهچون مجنون شدم سرگشته در صحرای تکراری
#حمیدرضا_آبروان
اگرچه رفت امروز و به فردا دلخوشم امّا
مرا آهسته خواهد کُشت، فرداهای تکراری
#حمیدرضا_آبروان
مدام از تو نوشتم که ماه من بودی
همیشه در همه جا تکیهگاه من بودی
سرودمت که تویی عشق آخرین من
نوشتمت که بیا یار بهترین من
#حمیدرضا_آبروان
میبویمش موی تو را چون دستهای گل
این شاخههای مریمت را دوست دارم
#حمیدرضا_آبروان
همچنان در رگ من خون تو جریان دارد
از تپشهای دل توست که دل جان دارد
#حمیدرضا_آبروان
در وقت ویرانی تو تنها تکیه گاهی
من شانههای محکمت را دوست دارم
#حمیدرضا_آبروان
معشوق اگر شکسته تنِ نازکِ تو را
به جای شکوِه با غم خود سازگار باش
آن لحظهای که یکّه و تنها و بیکسی
در زیر تازیانهی غم استوار باش
#حمیدرضا_آبروان
هرچند در اسارتِ پاییز ماندهایم
سرسبز و پُر شکوفهتر از هر بهار باش
#حمیدرضا_آبروان
دلم یک شعر تازه میخواهد
شعری که مثل همیشه تو در آن باشی
در آن راه بروی
تو را ببیند و تحسینت کنند
چون تویی، تو!
که به شعر میبخشی
زیبایی را
عشق را
نور را
دلم یک شعر تازه میخواهد...
#حمیدرضا_آبروان
دل زنده به آن است که بیمار تو باشد
بی روی تو چیزی که ندارد ضربان است
#حمیدرضا_آبروان
«یکی از عقل میلافد، یکی طامات میبافد»
جهان چون گفتهی حافظ اسیرِ جنگِ باورهاست
#حمیدرضا_آبروان
🔹روزنگار: ۲۷ سپتامبر، روز جهانی گردشگری
آرامگاه حافظ هم اکنون
دلا تا کی اسیر جنگ با عقلِ خردمندی
تو هم مانند من بگذر از این دعوای تکراری
#حمیدرضا_آبروان
سخت بود اما توانستم که پیدایت کنم
خوبِ من حالا کمی بنشین تماشایت کنم
#حمیدرضا_آبروان
از همان روزی کهمن باچشمِ دل دیدمتو را
تو پسندیدی مرا و من پسندیدم تو را
سخت بود ای نوگلِ زیبا به دست آوردنت
روبهروی چشمِ صدها باغبان چیدم تو را
#حمیدرضا_آبروان
در پیچ و خم موی تو اسرار نهان است
جز عشق که داند که چنین است و چنان است
روزی گره از موی تو وا کردم و دیدم
صدها دل دیوانهی مشتاق در آن است
در وصف تو ای نوگل محبوب چه گویم
«چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است»
دنیا شده از پرتو چشمان تو روشن
با بستنِ هر پلک سرانجامِ جهان است
عمری نگرفتی خبر از حال و هوامان
دیوانه دل ماست که دائم نگران است
احساس زلالم به تو هرگز نشود خشک
چون رود جلو میرود و در جریان است
دل زنده به آن است که بیمار تو باشد
بی روی تو چیزی که ندارد ضربان است
#حمیدرضا_آبروان
و پاییز همان غمِ نداشتنِ توست...
#حمیدرضا_آبروان
مث آخرین روز شهریورهЧитать полностью…
همه ترسم اینه بره بگذره...
دلم با نگاهش گلاویز شد
چشاشو یهآن بست، پاییز شد
با اینکه غمگینم غمت را دوست دارم
بیماریِ بی مرهمت را دوست دارم
هم عاشق و دلداده هم بیزاری از من
احساس گنگ و مبهمت را دوست دارم
در وقت ویرانی تو تنها تکیه گاهی
من شانههای محکمت را دوست دارم
از شانه گفتم، شانه بر مویت نزن چون
موهای باز و درهَمَت را دوست دارم
میبویمش موی تو را چون دستهای گل
این شاخههای مریمت را دوست دارم
با اینکه سهمم از تو چیزی نیست جز غم
دیوانهام حتی غمت را دوست دارم
🎞 #حمیدرضا_آبروان
با اینکه سهمم از تو چیزی نیست جز غم
دیوانهام حتی غمت را دوست دارم
#حمیدرضا_آبروان
از شانه گفتم؟ شانه بر مویت نزن چون
موهای باز و درهَمَت را دوست دارم
#حمیدرضا_آبروان
اگر از یاد تو غافل بشوم میمیرم
آه! مجنونم و عاقل بشوم میمیرم
نورِ خورشیدی و من تاب ندارم چون برف
بر تنِ گرم تو نازل بشوم میمیرم
#حمیدرضا_آبروان
اگرچه چون درختان بسته پاهامان، زمین گیریم
شبی نیروی عشقش تا ثریّا میبَرَد ما را
#حمیدرضا_آبروان
بیا چشماتو واکن تا
ببینم کهکشونا رو
یه منظومه تو چشماته
که زیبا کرده دنیا رو
#حمیدرضا_آبروان
#ترانه
با اینکه هر کسی زده بر صورتش نقاب
شفاف مثل آینهای بی غبار باش
#حمیدرضا_آبروان
پیش چشمت برکهای آرام و خاموشم ولی
سینهام را میفشارد بغضها، فریادها
#حمیدرضا_آبروان
بیا ای ماه عالمتاب، پایین تر بیا امشب
که میخواهم ببوسم روی زیبای تو را امشب
#حمیدرضا_آبروان