یک فنجان شعر ☕ @Hamid_Reza_Abravan
به صحرا رفتم و آنجا کسی در گوش من میگفت
جهان با این همه وسعت شده زندان دلتنگی
جوانی رفت و هستم همچنان دلخوش به این جمله:
که یک روزی به پایان میرسد دوران دلتنگی
#حمیدرضا_آبروان
گر برانی تو مرا، من به تو برمیگردم
آه! یک عاشقِ مأیوس مپندار مرا
منم آن یوسفِ در بند و پریشانخاطر
برس از راه و بخر از سرِ بازار مرا
#حمیدرضا_آبروان
در هر رگ من یاد تو در جوش و خروش است
هر ساعت و هر ثانیه سرشارِ تو هستم
#حمیدرضا_آبروان
بهار است و همه در باغ و بُستانند اما من
به صحرا آمدم خود را به دست باد بسپارم
بده ساقی به دستم جام و پر کن ساغری دیگر
که این حالات مستی را به هر قیمت خریدارم
#حمیدرضا_آبروان
اینکه مشتاق توام را به چه تشبیه کنم؟
آتشی هست که در سینه به راه افتاده
#حمیدرضا_آبروان
رنگ و بوی تازه دارد کوچههای شهرمان
دیدنیتر میشود شیراز در فصل بهار
#حمیدرضا_آبروان
در بهاران میشود احوال ما خوشتر اگر
جام می در دست باشد، ماهرویی در کنار
#حمیدرضا_آبروانЧитать полностью…
باز میگوید به ما هر سبزهای این نکته را
سوز سرما و زمستان نیست هرگز ماندگار
#حمیدرضا_آبروان
با اینکه غمگینم غمت را دوست دارم
بیماریِ بی مرهمت را دوست دارم
هم عاشق و دلداده هم بیزاری از من
احساس گنگ و مبهمت را دوست دارم
#حمیدرضا_آبروان
خوردهام باده ولی از همه هشیارترم
نیمه شب آمده و از همه بیدارترم
واعظان جمله به بد گفتنِ من مشغولند
گرچه میدانم از این طایفه دیندارترم
#حمیدرضا_آبروان
به ظاهر گرچه ساکت مثل اقیانوس آرامم
ولی در سینه غوغا میکند طوفان دلتنگی
#حمیدرضا_آبروان
تو را ای مهربان، ای جانِ جانان دوستت دارم
به کم قانع نخواهم شد، فراوان دوستت دارم
#حمیدرضا_آبروان
آخرِ قصّهی عشّاق چرا تنهایی است؟
باید این قاعده را یک تنه بر هم بزنم
از خدا خواستهام معجزهی عشق تو را
قطرهای کوچکم و در پیِ دریا شدنم
#حمیدرضا_آبروان
قید دنیا را زدن یا زندگی با درد و رنج؟
انتخابم هر چه باشد ذرّهای دلخواه نیست
روزگارا پاسخم دِه من نمیدانم چرا
عمر غمها مثل عمر خندهها کوتاه نیست
#حمیدرضا_آبروان
اینکه در دورهی قحطی و افول احساس
بیش از قبل خریدار توام کافی نیست؟
#حمیدرضا_آبروان
گهگاه تو داری خبر از حال و هوایم
دلخوش به همینم که در افکار تو هستم
امروز که هستند همه طالب دنیا
صد شکر که ای عشق خریدار تو هستم
#حمیدرضا_آبروان
کولهام پُر شده از رنج و تباهی امّا
آن که بر دوش کشد بار مرا کمیاب است
#حمیدرضا_آبروان
عمریست که ای عشق گرفتار تو هستم
من منتظر و تشنهی دیدار تو هستم
هر چند که سهمم ز تو شد داغ جدایی
با قلبِ پر از رنج، هوادار تو هستم
#حمیدرضا_آبروان
مژده ای دل سبز شد بستان و میآید بهار
اندک اندک غنچه وا شد، خوش به حال روزگار
باز میگوید به ما هر سبزهای این نکته را
سوز سرما و زمستان نیست هرگز ماندگار
#حمیدرضا_آبروان
سال نو مبارک 🌸
در کنارِ منِ تنها شده ماندی ای عشق
سالها با غمِ بسیار دلم جنگیدی
گر چه بال و پرِمان سوخت ولی شب تا صبح
در کنارم وسط آتشِ غم رقصیدی
#حمیدرضا_آبروان
چهارشنبه سوری مبارک🔥
خلوتی داشتم و عشق تو بیتابم کرد
دل بیچارهام از چاله به چاه افتاده
فال میگیری و جز عشق ندارد تعبیر
تهِ فنجان تو هم برکه و ماه افتاده
#حمیدرضا_آبروان
برو هر جا که خواهی، خاطراتم را ببر امّا
خداحافظ نگو هرگز! من از این واژه بیزارم
#حمیدرضا_آبروان
بیا و مثل قبلاًها خدایی کن که من اینجا
برای سجده و ذکر و پرستیدن دلم تنگ است
#حمیدرضا_آبروان
فرش گل در دشت پهن است و هوا هم دلپذیر
بلبلان از عطر گل مَستند و شاد و بیقرار
#حمیدرضا_آبروان
مژده ای دل سبز شد بستان و میآید بهار
اندک اندک غنچه وا شد، خوش به حال روزگار
#حمیدرضا_آبروان
تا باز میکنی گره از شال و روسری
هوش از تمام مردم این شهر میبری
#حمیدرضا_آبروان
قاصدک! خوش آمدی، ساکت نمان، حرفی بزن
گرچه میدانم خبرهای خوشی در راه نیست
#حمیدرضا_آبروان
تکیه بر هر کس که کردم اشتباهی بود و بس
تا ابد جز سایهام با من کسی همراه نیست
#حمیدرضا_آبروان
امشبم تاریکم و در آسمانم ماه نیست
جز خدا از حال و احوالم کسی آگاه نیست
#حمیدرضا_آبروان
نبودی و همیشه با خیالت زندگی کردم
خوشم با فکر و رویاها، نگیر از من سرابم را
بده ساقی به دستم جام و پیوسته مرا دریاب
که امشب مثل هر شب تلخ مینوشم شرابم را
#حمیدرضا_آبروان