یک فنجان شعر ☕ @Hamid_Reza_Abravan
عطر باران بود با تو یا که دریا؟ هر چه بود
مست و مدهوشم از آن ساعت که بوییدم تو را
پاسخم دِه ای رفیق مهربان و همدلم
من چه میکردم اگر هرگز نمیدیدم تو را
#حمیدرضا_آبروان
تا که دست از شانههای خستهام برداشتی
جنگلی از غربت و غم در وجودم کاشتی
رفتی و هرگز ندیدی بی تو پاشیدم ز هم
در خیالاتت مرا چون کوه می پنداشتی
#حمیدرضا_آبروان
آمدی ولوله در شهر به راه افتاده است
زاهد از دیدن رویت به گناه افتاده است
بی گمان تا به ابد خواب ندارد چشمش
هر که را دیده بر آن چشم سیاه افتاده است
#حمیدرضا_آبروان
پاییز دارد میرود امشب کنار من بمان
یلدا چه زیبا میشود وقتی تو باشی پیش من
#حمیدرضا_آبروان
🔹یلدا مبارک
📸 شیراز
دوری ز تو یعنی به هدر رفتن عمرم
هرگز نشو دور از برِ من، دور و برم باش
#حمیدرضا_آبروان
تو همچون برف میباری و با دستان مشتاقم
نگه میدارمت با اینکه میدانم نمیمانی
#حمیدرضا_آبروان
بگذار که بر شانهات آرام بگیرم
گاهی بشو چون مادر و گاهی پدرم باش
باید بروم تا لبِ دریای حقیقت
دستت بده بر دست من و همسفرم باش
#حمیدرضا_آبروان
اگر چه عشق خواهد برد تا مرزِ جنون ما را
برای روز و شب با عقل جنگیدن دلم تنگ است
همیشه آن که میفهمد دچار رنج بسیار است
برای مطلقاً چیزی نفهمیدن دلم تنگ است
#حمیدرضا_آبروان
وطن دارد به حال زارمان پیوسته میگرید
شبیهِ مادری بی بال و پر در سوگ فرزند است
هزاران بغضِ نشکسته به زیبایی کنار هم
زده حلقه به دور گردن ما چون گلوبند است
#حمیدرضا_آبروان
منم آن یوسفِ در بند و پریشانخاطر
برس از راه و بخر از سرِ بازار مرا
گوهرِ اصلم و در کنج دکان افتادم
تا ابد جز تو کسی نیست خریدار، مرا
#حمیدرضا_آبروان
ببار ای ابر بارانی شبیهِ چشمِ خونبارم
که من هم مثل تو اینجا به دست غم گرفتارم
به دنیا هرکسی آمد، غمی نو باخودش آورد
خدواندا من از این رنجِ بی پایان خبر دارم
#حمیدرضا_آبروان
در وقت ویرانی تو تنها تکیه گاهی
من شانههای محکمت را دوست دارم
از شانه گفتم، شانه بر مویت نزن چون
موهای باز و درهَمَت را دوست دارم
#حمیدرضا_آبروان
زمانه چینیِ دل را شکستی و پشیمانی
ملالی نیست این دل میتپد اما به مو بند است
#حمیدرضا_آبروان
اگر چه هیچ کس جز غم سراغ از ما نمیگیرد
همین که یک نفر یادی کند از ما خوشایند است
#حمیدرضا_آبروان
درون سینهام گویی کسی غمگین و در بند است
به روی شانههای کم توانش نعشِ لبخند است
صدایش میرسد اینجا که میگوید به زیر لب
حوالیِ شماها قیمتِ احوال خوش چند است؟
#حمیدرضا_آبروان
فال میگیری و جز عشق ندارد تعبیر
تهِ فنجان تو هم برکه و ماه افتاده
#حمیدرضا_آبروان
تمام شعرهای جهان
در کف دستانِ تو نهفته است مادر!
#حمیدرضا_آبروان
روز مادر مبارک🌹
این غزلها همه از برکت چشمان تو هست
چشمهی ذوق من و رونق بازار منی
#حمیدرضا_آبروان
بیا لیلای من نزدیکِ نزدیکم که چون مجنون
برای عاشقانه عشق ورزیدن دلم تنگ است
#حمیدرضا_آبروان
عقل! بیهوده نکن سعی به فهمیدنِ عشق
چون که این مسئله صد راز و معمّا دارد
زاهد از ذکر به وجد آمد و من از می ناب
من در این راهم و او راه خودش را دارد
#حمیدرضا_آبروان
بیا و مثل قبلاًها خدای من بشو ای دوست
برای سجده و ذکر و پرستیدن دلم تنگ است
#حمیدرضا_آبروان
ای عشق بیا نزد من و بال و پرم باش
حرفی بزن و قاصدکِ خوش خبرم باش
شب میشود و چشم ترم خواب ندارد
باحوصله همصحبتِ شب تا سحرم باش
#حمیدرضا_آبروان
آمدی و اندک اندک نور تاباندی به دل
ظلمتم پایان گرفت و ماه نامیدم تو را
برق چشمانت ربود از من توانِ اختیار
گر خدا مانع نمیشد میپرستیدم تو را
#حمیدرضا_آبروان
🎼 مایکل جکسون/آمریکاЧитать полностью…
زمین بودم برای تو، تو هم خورشید من بودی
برای دور تو پیوسته چرخیدن دلم تنگ است
#حمیدرضا_آبروان
برای لحظههای خوب خندیدن دلم تنگ است
برای زیر باران با تو رقصیدن دلم تنگ است
شدم دلخسته از غم، غصّه خوردنهای تکراری
برای عاشقانه عشق ورزیدن دلم تنگ است
#حمیدرضا_آبروان
گفتم که با نگاه تو کم میشود غمم
من را بغل گرفتی و گفتی غمت مباد
#حمیدرضا_آبروان
🎼 تارکان/ ترکیهЧитать полностью…
جان به لب آمده از دردِ ندیدنهایت
خوشخیالم که تو هم تشنهی دیدار منی
سالیانی است که پیغمبرِ عشقم امّا
همچنان نفیکُنان در پیِ انکار منی
#حمیدرضا_آبروان
هر چند که دورم ز تو اما گلهای نیست
در قلب تو باشم که دگر فاصلهای نیست
هر روز و شب از وصف تو ای عشق نوشتم
جز از تو نوشتن به خدا حوصلهای نیست
#حمیدرضا_آبروان
🎼 نانسی عجرم/ لبنانЧитать полностью…
بیا بشکن سکوتت را، صدایت نغمهای زیباست
بیا چون رود دلتنگم، بیا ای که دلت دریاست
#حمیدرضا_آبروان
🎼 انریکه ایگلسیاس/ آمریکاЧитать полностью…
بگشای لبت تا که از آن شعر بنوشم
حرفی بزن ای جان که سراپا همه گوشم
#حمیدرضا_آبروان
🎞 پسرم پارسا❤️Читать полностью…