یک فنجان شعر ☕ @Hamid_Reza_Abravan
شب از نیمه گذشت و دستهایت را به من بسپار
که من اینگونه برپا میکنم جشنی خیالی را
#حمیدرضا_آبروان
دیریست که به کنج خلوت خزیدهام
چون موجِ خستهام که ز دریا بریدهام
تنها و بیصدا و به دور از نگاهِ خلق
پروانهوار پیله به دورم تنیدهام
#حمیدرضا_آبروان
تو را سرودهام شب و روز
تنها
در کوچههای بی عبور
تو را سرودهام
بسیار
در مهمان خانههای سوت و کور
تو را سرودهام زیر نور ماه
با قلبِ بی غرور
با اشکهای خیس خود
کرده ام تو را مرور...
باید تو را سرود
باید تو را شنید
با ذرّه ذرّه جان خویش
باید تو را چشید...
#حمیدرضا_آبروان
سرزنشها شدم از بابت عاشق بودن
آه! تنها تو در این شهر مرا فهمیدی
#حمیدرضا_آبروان
صدایت مثل یک چشمه زلال و ناب و جانبخش است
که حتی میکند زنده، شبی گلهای قالی را
#حمیدرضا_آبروان
چنان از عشق سرشارم کهعقل از من گریزاناست
ببر نام مرا بر لب، مرا مجنون خطابم کن
#حمیدرضا_آبروان
با شرابِ خوشِ شیراز چه نسبت داری؟
هر کجا نام تو آمد به زبان مست شدم
#حمیدرضا_آبروان
تو را هر جا ببیند میشناسد دل
که هر شب با خیالت گفتگو کردم
#حمیدرضا_آبروان
عشق! خورشید شدی و به تنم تابیدی
پارهای نور به پیراهن من پاشیدی
کوه یخ بودم و در هر نفسم سرما بود
این تو بودی که حرارت به دلم بخشیدی
#حمیدرضا_آبروان
از همان روزی که من با چشمِ دل دیدم تو را
تو پسندیدی مرا و من پسندیدم تو را
سخت بود ای نوگلِ زیبا به دست آوردنت
در حضورِ چشمِ صدها باغبان چیدم تو را
#حمیدرضا_آبروانЧитать полностью…
گرچه دورم ز تو ای ماه، خیالت امّا
سایهای هست که هر ثانیه با ماست هنوز
#حمیدرضا_آبروان
سالیانیست که دلتنگم و غمخواری نیست
حجم این درد به اندازهی دریاست هنوز
#حمیدرضا_آبروان
از همان لحظه که افتاد به تو چشمانم
دل دیوانهی من محو تماشاست هنوز
#حمیدرضا_آبروان
زمین بودم برای تو، تو هم خورشید من بودی
برای دور تو بیوقفه چرخیدن دلم تنگ است
#حمیدرضا_آبروان
میشوم مست از شمیم ناب تو وقتی که هستی
با خودت آب و هوای دلکشِ شیراز داری
#حمیدرضا_آبروان
🔹روزنگار: ۱۵ اردیبهشت ماه روز شیراز
من تو شدم؟یا تو منی؟ ای تو که معنای منی
من ز تو پیدا شدهام، نیمهی پیدای منی
#حمیدرضا_آبروان
نباریده صدایت سالها بر گوش و جان من
بیا پایان بده دوران سختِ خشکسالی را
#حمیدرضا_آبروان
زاهدا! روی و ریا آفت هر آیینی است
مکُن از دین خودت این همه بیزارترم
خلوتی دارم و فکر گُنهی نیست مرا
گر چه در چشم شما از همه بدکارترم
#حمیدرضا_آبروان
درون سینهام دل بود و آن را با خودت بردی
تماشا میکنم هر روز و شب این جای خالی را
#حمیدرضا_آبروان
سلام به قلب من
زمانی که از تو یاد میکند
سلام به روح من
زمانی که به سوی تو پر میکشد
سلام بر عشق
لحظهای که متولد میشود
و سلام بر شعر
که همواره با نام تو آغاز میشود...
#حمیدرضا_آبروان
من روح آدمم که شدم رانده از بهشت
راهی این جهانِ سراسر بلا شدم
چون هیچ کس نبود کمی بشنود مرا
مشغول گفتگوی خودم با خدا شدم
#حمیدرضا_آبروان
سالیانی است که پیغمبرِ عشقم امّا
همچنان نفیکُنان در پیِ انکار منی
این غزلها همه از برکت چشمان تو هست
چشمهی ذوق من و رونق بازار منی
#حمیدرضا_آبروان
سفرهام نیست تهی، گاه تو مهمانم باش
خون دل با نمک و زخم مهیّاست هنوز
خشتهای دل من گرچه شکسته است ولی
ماه من! ارگ بم است این دل و برجاست هنوز
#حمیدرضا_آبروان
هر چه کردیم کمی کم بشود دوری ما
کم نشد، فاصلهمان تا به ثریّاست هنوز
#حمیدرضا_آبروان
دنیا شده از پرتو چشمان تو روشن
با بستنِ هر پلک تو پایانِ جهان است
#حمیدرضا_آبروان
اگر چه عشق خواهد برد تا مرزِ جنون ما را
برای روز و شب با عقل جنگیدن دلم تنگ است
#حمیدرضا_آبروان
تا که عمری یک جماعت مدح و تحسینت کنند
دفتر شعر و سرود و شاعران را آفرید
#حمیدرضا_آبروان
آه! تصویر تو ای ماه چه زیباست هنوز
نقشی از عشق در این منظره پیداست هنوز
#حمیدرضا_آبروان
برای لحظههای خوب خندیدن دلم تنگ است
برای زیر باران با تو رقصیدن دلم تنگ است
بیا لیلای من نزدیکِ نزدیکم که چون مجنون
برای عاشقانه عشق ورزیدن دلم تنگ است
#حمیدرضا_آبروان
بی گمان با اولین دردی که بر جانت نشست
قلب ایزد هم به درد آمد، خزان را آفرید
در جواب اولین خندیدنت از روی شوق
با لبی خندان بهشت جاودان را آفرید
#حمیدرضا_آبروان