نمیخواستم این عشق را فاش کنم ناگاه بخود امدم دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ... این است که هر چه مینویسم عاشقانه ای برای تو میشود #شهاب_مقربین کافه شعر باافتخار میزبان حضور شما دوستان ادیب میباشد 💚💛💜💜💛💚
.
یک شعر تازه دارم، شعری برای دیوار
شعری برای بختک، شعری برای آوار
تا این غبار میمرد، یکبار تا همیشه
باید که مینوشتم، شعری برای رگبار
این شهرواره زنده است، اما بر آن مسلط
روحی شبیه چیزی، چیزی شبیه مردار
چیزی شبیه لعنت، چیزی شبیه نفرین
چیزی شبیه نکبت، چیزی شبیه ادبار
در بین خواب و مرداب، چشم و دهان گشوده است
گمراهههای باطل، بنبستهای انکار
تا مرز بینهایت، تصویر خستگی را
تکرار میکنند این، آیینههای بیمار
عشقت هوای تازه است، در این قفس که دارد
هر دفعه بوی تعلیق، هر لحظه رنگ تکرار
از عشق اگر نگیرم، جان دوباره، من نیز
حل میشوم در اینان این جِرمهای بیزار
بوی تو دارد این باد، وز هفت برج و بارو
خواهد گذشت تا من، همچون نسیم عیّار
#حسین_منزوی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بس شب، که به روز بردم اندر طلبت
بس روز طرب که دیدم از وصلِ لبت
رفتی و کنون روز و شب این میگویم:
«کای روزِ وصالِ یار! خوش باد شبت...»
#انوری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ای لبانت از رگ گردن به من نزدیکتر
بوسههای هرشبت از من به من نزدیکتر
دوری از آغوش گرمت مایهی مرگ من است
دستهات از لاله و لادن به من نزدیکتر
از لب جادکمهها رازی نخواهد کرد درز
میشوی در پیرهن از تن به من نزدیکتر
پرچم صلحی نشانت دادم و از آن به بعد
مرزهایت هر شب از قبلاً به من نزدیکتر
برفم و خوابیده کوهستان تو در من ولی
میشود با هر نفس بهمن به من نزدیکتر
عاقبت خاکستری میماند از هر کلبهای
جز تو کی ای آتش روشن به من نزدیکتر؟!
#کبری_موسوی_قهفرخی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
🌿مرچ The Last of Us فقط 450 تومن😞
👁🖤🌿🌿😞
⏺ TLOUShop ⏺ TLOUShop
به من مى گفت:
"چشم هاى تو مرا به اين روز انداخت.
اين نگاهِ تو كارِ مرا به اينجا كشانده.
تاب و تحمل نگاه هاى تو را نداشتم.
نمى ديدى كه چشم بر زمين مى دوختم؟"
به او گفتم:
"در چشم هاى من دقيق تر نگاه كن!
جز تو هيچ چيزى در آن نيست..."
#بزرگ_علوى
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دلتنگم
دلتنگم
و بیقراریهای درترافیکماندۀ غمگینی دارم
و نمیدانم
از مقابل ایستگاه مترو
تا سر کوه بلند،
چقدر فاصله باقیست
نمیدانم
و انگشتانم
کفاف اشاره به دوردستها را نمیدهند
و کفاف شمردن دستهاییکه
هربار پیش از رسیدنم
دستهای کسی را
با دستهای من اشتباه گرفتند
و بردند...
#لیلا_کردبچه
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
میخواستم برایت
شعری بنویسم
اما...
ترسیدم
قلمم را انداختم
دستانم را بوسیدم!!
با التماس ازدلم خواستم
خاموش باشد!!
من کجا تو کجا ؟؟
درخیالم حتی بازهم
به تو نرسیدم!!!!
تو پر کشیدی ومن همچنان اینجا
میان قفس تنهایی خویش اسیرم
بازهم تورا ازخودم
امشب هزاران بار پرسیدم ؟؟؟
تو ،،،،
چه کسی هستی!!!!!!!
#ابراهیمرفیع___مرداب
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ترا مقصود آن باشد که قربان رهت گردم
ربائی دل که گیری جان ز من آهسته آهسته
سپردم جان و دل نزد تو و خود از میان رفتم
کشیدم پای از کوی تو من آهسته آهسته
#فیض_کاشانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
محبوبم
در نزدیکی مهتاب قراری بگذار
شاید شبی باد نشان گیسوان پریشان
مرا همراه قاصدکهای سرگردان
به تو بدهد!
و ما به دور از التهاب شبانه
عاشقانه ها را در گوش هم
نجوا کنیم.
و ماه در قلب مشترکمان طلوع کند
#مینوپناهپور
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بهنام خدری 🎙
جزرو مد
•━━━━━━━━━●─────• ⇆ㅤㅤ
↻ㅤ ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
همین که سرانجام
به جایی برسید که
"سکوت" را دارای ارزشی والا بدانید،
به زیربنایی بنیادین از زیستن
دست یافتهاید...
#امیل_چوران
#بر_قلههای_ناامیدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
هر روز
زیر پوست سپیده می رود
طراوت لبخندت
چه شاداب می شود صبح
و در چشم خورشید
می نشیند نگاهت
چه آفتابی می شود صبح
این تو هستی که
بر راستای خنده ی چشمانت
صبح جهان را رقم می زنی
#فریبا_غلامیان
#صبح_بخير
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
و نحن الآن مكشوفون وجهاً لوجه أمام الشمس
السؤال: هل تتسع أرض الحلم لما يبقى فينا، و
لنا فيها من حلم، و هل في وسع الحلم أن يحلم أكثر؟
اکنون ما برملا رودر رو در برابر خورشید قرار گرفتهایم
سؤال: آیا سرزمین رویاها برای آن چه در ما به جا میماند، و آن چه از رویا در آن داریم گسترش مییابد،
و آیا رویا میتواند بیش از پیش رویاپردازی کند؟
#محمود_درویش
ترجمه: #محمدرضا_موسوی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
حال مرا مپرس که من ناخوشم، بدم
این روز ها به تلخ زبانی زبانزدم
تو با یقین به رفتن خود فکر میکنی
من نیز بین ماندن و ماندن مرددم
حق داشتی گذر کنی از من، که سالهاست
یک ایستگاه خالی بی رفت و آمدم
از پا نشستم و نفسم یاریام نکرد
از هوش رفتم و نرسیدم به مقصدم
گفتم که عاشقت شدهام، دورتر شدی
ای کاش لال بودم و حرفی نمیزدم
#سجاد_سامانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
عشق
گامی است بیپایان و تند
که راهش را
با سکون انتظار نمیبافد
و ما،
نسیمی هستیم
که خود
جهان را به حرکت درمیآوریم
نه به امید وزشی دیگر،
بلکه به نیروی خویش.
در چشمانمان،
هر توقف گم شده
و در قلبمان،
رود زندگی جاری است.
منتظر نباشید،
زیرا عشق
همین اکنون است،
نه دیروز،
و نه فردا
#ثریا_شجاعی_اصل
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دعوتید به یک جرعه حس خوب🍃
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
یاران به سماع نای و نی جامهدران
ما، دیده به جایی متحیر نگران
عشق آن منست و لهو از آن دگران
من چشم برین کنم شما گوش بر آن
#سعدی
#صبح_بخير
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
جز حرفِ تو هر حرف شده حرفِ اضافه
بیحوصلهام بیتو... همینقدر کلافه
من در ته فنجان و کفِ دست پیِ تو...
برگرد که خود را نسپارم به خرافه
آوارهی یک شهر شدم کوچهبهکوچه
از دوریِ تو، تلخ شدم کافه به کافه
هر شب وسطِ خواب و خیال و غمِ دوری
هی موی تو را بافتهام بافه به بافه
برگرد تو ای صبحِ سپید از پسِ ظلمت
تا روی تنِ من نکشیدند ملافه...
#محمد_شریف
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
گرشا رضایی 🎙
صدای باران
•━━━━━━━━━●─────• ⇆ㅤㅤ
↻ㅤ ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
"تو را نگفتم که دوستت دارم"
عزیز دلم
ولی حرفهایم را
با بوسهای بر بال تو تمام کردم
ای پرندهای که دل و جان منی
هر بار که میبوسم
بالهای تو،
انگار در دلم پرواز میکند
در آسمانی که تنها من و تو هستیم
#ثریا_شجاعی_اصل
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
وقتی آدم یک نفر را دوست داشته باشد بیش تر تنهاست. چون نمی تواند به هیچ کس جز به همان آدم بگوید که چه احساسی دارد؛ و اگر آن آدم کسی باشد که تو را به سکوت تشویق میکند، تنهایی تو کامل میشود !
#سمفونی_مردگان
#عباس_معروفی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
جبههٔ زرین نمود طرهٔ صبح از نقاب
خندهٔ شب گشت صبح، خندهٔ صبح آفتاب
پنجهٔ ساقی گرفت مرغ صراحی به دام
ز آتش صبح اوفتاد دانهٔ دلها به تاب...
#خاقانی
#صبح_بخیر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
هيأت نفسي لأن أتمدَّد
في تَخْت أمي، كما يفعل الطفل
حين يخاف أباهُ. وحاولت أن
أستعيد ولادةَ نفسي، وأن
أتتبَّعُ درب الحليب على سطح بيتي
القديم، وحاولت أن أتحسَّسَ جِلْدَ
الغياب، ورائحةَ الصيف من
ياسمين الحديقة. لكن ضَبْعَ الحقيقة
أبعدني عن حنينٍ تلفَّتَ كاللص
خلفي.
- وهل خِفْتَ؟ ماذا أخافك؟
"لا أستطيع لقاءُ الخسارة وجهاً
لوجهٍ. وقفتُ على الباب كالمتسوِّل."
خود را مهیای دراز کشیدن بر تختخواب
مادرم کردم،
به مانند کودکی که هنگام ترس از پدر خود میکند.
و سعی کردم زاده شدنم را بازیابم
و بر بام خانه قدیمامان راه سپیدرنگ را دنبال کنم،
و تلاش کردم پوست غیاب را و بوی تابستان
را از یاسمنهای باغچه احساس کنم
اما کفتار واقعیت مرا از دلتنگی دور کرد
همچون دزدی از پشت به من نگاه کرد.
_و آیا ترسیدی؟ چه چیزی تورا ترسانده بود؟
"نمیتوانم با فقدان روبهرو شوم
چون گدایی بر در ایستاده بودم."
#محمود_درویش
ترجمه: #محمدرضا_موسوی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
جز پلک تو بر هم نزند قطب نما را
جز برق نگاهت نزند قبله ی ما را
از مهر نمازم نپرد عطر حضورت
از خاک قدمهای توام قدر و بها را
هرچند که من مومن گیسوی پریشم
بر گردن من عِقد تو فرسود طلا را
عاقل نشود این دل دیوانه پرستم
بادی نبرد از سرم این حال هوا را
از بخت سیاهم چه بگویم که به رندی
از شانه ی من بُر زده ای بال هما را
در پای تو افتاده چنان خُم سرِ زانو
مستانه بنوشم به ادب جام بلا را
تا محو توام دلبر نیکوی دل آرا
لطفی بنما قامت این تاکِ دو تا را
درد است که بر شانه ی خم میبرد این دل
دست از سر من کو که بداری به مدارا
تا کی به صبوری بکشم بار تو ای گل
تا کی بزنم بر تن خود عطر شما را
هرچند گناهی ننوشتند به پایت
من جای شما توبه کنم جرم و خطا را
#اڪرم_نورانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
#دعایت میکنم ، عاشق شوی روزی
بفهمی زندگی، بیعشق نازیباست
#دعایت میکنم ،
با این نگاه خسته، گاهی مهربان باشی
به لبخندی، تبسم را به لبهای عزیزی، هدیه فرمایی
بیابی کهکشانی را، درون آسمان تیره شبها
بخوانی نغمهای با مهر
#دعایت میکنم، در آسمان سینهات
خورشید مهری، رخ بتاباند
#دعایت میکنم، روزی زلال قطرهٔ اشکی
بیابد راه چشمت را
سلامی از لبان بستهات، جاری شود بامهر
#دعایت میکنم، یک شب تو راه خانه خود، گم کنی
با دل بکوبی، کوبهٔ مهمانسرای خالق خود را
#دعایت میکنم، روزی بفهمی با خدا
تنها
به قدر یک رگ گردن،
و حتی کمتر از آن، فاصله داری
و هنگامی که ابری، آسمان را با زمین، پیوند خواهد داد
مپوشانی تنت را، از نوازشهای بارانی
#دعایت می کنم
روزی بفهمی، گرچه دوری از خدا
اما خدایت با تو نزدیک است
#دعایت میکنم، روزی دلت بیکینه باشد،
بیحسد
با عشق
بدانی جای او در سینههای پاک ما پیداست
شبانگاهی، تو هم
با عشق
با نجوا
بخوانی خالق خود را
اذان صبحگاهی، سینهات را پر کند از نور
ببوسی سجدهگاه خالق خود را
#دعایت میکنم، روزی خودت را گم کنی
پیدا شوی در او
دو دست خالیت را پر کنی از حاجت و
با او بگویی :
بی تو این معنای بودن، سخت بیمعناست
#دعایت میکنم روزی
نسیمی، خوشهٔ اندیشهات را
گرد و خاک غم، بروباند
کلام گرم محبوبی
تو را عاشق کند بر نور
#دعایت میکنم وقتی به دریا میرسی
با موجهای آبی دریا، برقص آیی
و از جنگل ، تو درس سبزی و رویش بیاموزی
بسان قاصدکها، با پیامی، نور امیدی بتابانی
لباس مهربانی، بر تن عریان مسکینی، بپوشانی
به کام پرعطش، یک جرعهٔ آبی، بنوشانی
#دعایت میکنم روزی بفهمی ،
در میان هستی بیانتها، باید تو میبودی
بیابی جای خود را، در میان نقشهٔ دنیا
#دعایت میکنم روزی بفمهمی ایمسافر ، رفتنی هستی
ببندی کوله بارت را
تو را در لحظههای روشن با او
#دعایت میکنم ای مهربان همراه
تو هم، ای خوب من
گاهی #دعایم کن...
#کیوان_شاهبداغی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ما دل سپردهایم به گریه برای هم
باران به جای من، من و باران به جای هم
ابری گریست در من و در وی گریستم
تا دَم زنیم، دَمزدنی در هوای هم
ما تاب خوردهایم که ما قد کشیدهایم
گهوارههای چابکمان دستهای هم
باری به پایبندیِ هم پیر میشویم
تا پیر میشوند درختان به پای هم
غم نیست نیستن، که همه در تداومیم
چون ابتدای یکدگر از انتهای هم
تنها صداست آنچه در این راه ماندنیست
خوش باد زندهماندنمان در صدای هم...
#حسین_منزوی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
سفر ادامه دارد
و پیامِ عاشقانهی کویرها
به ابرها،
سلامِ جاودانهی نسیم ها
به تپه ها،
تواضعِ لطیف و نرمِ دره ها،
غرور پاک و برفپوشِ قله ها،
صفایِ گشتِ گله ها به دشت ها،
چرای سبز میش ها و قوچ ها و بره ها.
سفر ادامه دارد و بهار،
با تمام وسعتش
مرا که ماندهام
به شهر بندِ یک افق
به بی کرانه می برد ...
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
علیرضا روزگار 🎙
یچی کم داره
•━━━━━━━━━●─────• ⇆ㅤㅤ
↻ㅤ ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
چشمانت
ساقہے صاعقہهاست
ڪہ از یڪ واژه
بہ واژهے دیگر نور مےرسانَد،
رُخَت
آوارِ لبهاے نابوسیده،
لبانے ڪہ
دوست دارند
دستانِ لبانِ من را بگیرند!
مُرَوَّح ڪُن ؏شق!
آن لحظہ را،
آن بوسہ را،
تلاش ڪُن!
طلاش ڪُن!
#آرش_شاهری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀