نمیخواستم این عشق را فاش کنم ناگاه بخود امدم دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ... این است که هر چه مینویسم عاشقانه ای برای تو میشود #شهاب_مقربین کافه شعر باافتخار میزبان حضور شما دوستان ادیب میباشد 💚💛💜💜💛💚
.
نفسم گرفت از این شهر ...
ترانه زیبای نفس ، شعر زیبای دکتر شفیع کدکنی فخر ادبیات معاصر کشور
با صدای حبیب محبیان
روحشون شاد یادشون گرامی❤
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
همین که پلک می گشایی
خورشید حضورت
تمام آسمان قلبم را روشن می کند
و صبح از دریچه نگاهت
میزبان تنهایی های من می شود
شعرهایم را
هر صبح در آغوش باد رها میکنم
تا عشق ما را فریاد بزند و
واژه واژه اش را به گوش جهانیان برساند
و بگوید
هنوز هم یک دیدار و صبح بخیر
عاشقانه میتواند
سرآغازِ پرسه در کوچه های خوشبختی باشد...
#مینو_پناهپور
#صبح_بخير
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
خلاصه بعد از
سال های سال دوری
و مدت ها چشم انتظاری
خواست که به دیدنم بیاید
گفت که می آید و می ماند
پیراهن چهار خانه اش را به تن داشت
همان پیراهنی که
رنگ سبزش بسان چشمانش
و سیاهش به رنگ موهایش بود
پیراهنی که انتخابم بود
از دورها سایه اش با چمدانی به دست
به سمتم می آمد
چمدانی که گمان می کردم
درونش پر از
سوغاتی های جور با جور است
مثلا عکس قاب گرفته ی دوتایی مان کنار ساحل
یا عطری که بوی خاصش مخصوص خودمان بود
و چند شاخه گل خشک شده که در دامنه ی کوه جمع کرده بودیم
و یک جلد کتاب شعر فروغ
و چند نامه از زمان های دور
آمد نزدیک شد
چشم در چشم شدیم
نگاهش سرد بود
در آغوش کشیدمش
تنش یخ بسته بود
در جیب چهارخانه ی پیراهنش چیزی برای من نداشت
چمدانش خالی از هر خاطره بود
و انگار لبش آلزایمر گرفته بود
او آمده بود و می خواست بماند
اما عشق را در پستوی خانه اش
جا گذاشته بود
#فریبا_غلامیان
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
هر کس که صادق است و کمتر خطا کند
با هر وسیله ای به دل دوست جا کند
این رسم زندگی است که موجود پاک را
در تنگنا گذارد و بس بی بها کند
با هر که بی ریا در دل را گشوده ای
وابسته گشته مختصری پس رها کند
دردی است اینکه گنبد گردون به سادگی
با نیک خصلتان به همین گونه تا کند
با آن که پر امید به سویت شتافته است
چون زخم خنجری سخن ناروا کند
باور کنید نیست مقام فراتری
از بهر آن که درد دلی را دوا کند
از خود گذشته ای که علی رغم درد خویش
انسان پر غمی به شعف آشنا کند
الحق فرشته ای است مقرب به ذات حق
دور از ریا و مکر که آن پارسا کند
ما زیر بار گفته ناحق نمی رویم
بی منطق ارکه بند ز بندم جدا کند
ما مرده محبت و دلهای صادقیم
این لطف گر که دید کسی جان فدا کند
صد ها فرشته بوسه بر آن دست می زنند
کز کار خلق یک گره بسته وا کند
#دکتر_مصطفی_اعتمادزاده
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
سر فصل تمامیِ خبر هایی عشق
آرامش جانِ قلب تنهایی عشق
ای نوبر ِ خوش گوار شیرین یک شب
با خنده سراغ من نمی آیی عشق؟
#محسن_اسکندری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
به بغض سر کردم، دیده تر نشد که نشد
دلی ز حال دلم با خبر نشد که نشد
هزار کوره بنا شد درین دیار و دریغ
یکی به داغی و سوزِ جگر نشد که نشد
به بیقراری شعرم سری نزد که نزد
و آن شبی که نیامد سحر نشد که نشد
هزار دفتر هقهق ...هزار دفتر شعر ...
دلت... عزیز دلم! نرمتر نشد که نشد
کجاست شانهی امنَت که بعد تو این سر
برای من... منِ بیچاره سر نشد که نشد
سیاهپوشی و اندوه در غم سهراب
برای رستم دستان پسر نشد که نشد
قرار بود که درد دلی کنم با تو
ولی دریغ درین مختصر نشد که نشد...
#حامد_عسکری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
🏛📚 ۴۰ کانال برتر تاریخی و فرهنگی و ادبی!
🎓👌اگه دنبال محتوای مفید و خاص هستی، حتماً ببین!👇
📌 /channel/addlist/YkXIykr055o2ZTk0
🔻این پایین یه کانال نمونه رو بدون جوین هم میتونی ببینی!👀
همدمم باش در این تلخیِ دوران، گاهی
سر بزن بر منِ دلتنگ و پریشان، گاهی
سر برس،با قدموچشمودلت معجزه کن
در شبِ تیرهام ای مـاهِ نمایان،،، گاهی
گرچه پاییزیام و برگِ دلم خشک شده
بر تنم میشکفد شـوق بـهاران، گاهی
غربت موجم و طوفان به تنم زخم زده
ساحلی امن شو بر موج خروشان، گاهی
اشکِ غم میچکد از دیدهی بارانیِ من
شانهای باش بر این کودک گریان،گاهی
من بیایانم و لب تشنه و بی آب ولی
میرساند به دلم عشقِ تو باران، گاهی
#مجتبی_خوش_زبان
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
.
ای به دیدار توام، دیده گریان مشتاق!
ز اشتیاق لب لعلت، به لبم جان مشتاق
دل به سوز تو چو پروانه به آتش مایل
جان به درد تو چو بیمار به درمان مشتاق
جان محبوس تن من به تمنای رخت
عندلیبی است مقفس به گلستان مشتاق
چون بود سبزه پژمرده به باران مشتاق
بیش از آنم من مهجور، به جانان مشتاق
خسروا بنده به بوسیدن خاک در تو
چون سکندر به لب چشمه حیوان مشتاق
به هوای دل ما، حسن رخ خوبان است
چون به انفاس صبا، لاله و ریحان مشتاق
تشنه بادیه چون است به زمزم مایل
بیش از آنست به دیدار تو سلمان مشتاق
#سلمان_ساوجی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
گرمی مجوی الا از سوزش درونی
زیرا نگشت روشن دل زآتش برونی
آن نافهای آهو وان زلف یار خوش خو
آن را تو در کمی جو کان نیست در فزونی
#مـولانـا
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
از تو دل برنکنم تا دل و جانم باشد
میبرم جور تو تا وسع و توانم باشد
گر نوازی چه سعادت به از این خواهم یافت
ور کشی زار چه دولت به از آنم باشد
چون مرا عشق تو از هر چه جهان باز استد
چه غم از سرزنش هر که جهانم باشد
تیغ قهر ار تو زنی قوت روحم گردد
جام زهر ار تو دهی قوت روانم باشد
در قیامت چو سر از خاک لحد بردارم
گرد سودای تو بر دامن جانم باشد
گر تو را خاطر ما نیست خیالت بفرست
تا شبی محرم اسرار نهانم باشد
هر کسی را ز لبت خشک تمنایی هست
من خود این بخت ندارم که زبانم باشد
جان برافشانم اگر سعدی خویشم خوانی
سر این دارم اگر طالع آنم باشد
#سعدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
کتابخانه ی صوتی ارسباران 🌿📚
@omidearasbaran1
سخن نویسندگان ، شاعران معاصر 📝☔️
@omidearasbaran1
سوگند 🎙
همگناه
•━━━━━━━━━●─────• ⇆ㅤㅤ
↻ㅤ ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
میدانم در این ساعت از روز
اتوبوسها دلتنگیهای شهر را
بالا و پایین میبرند
آیا زندانِ ما در مسیرِ رفتوآمد ِ توست؟
آیا میتوانم
اینجا بدون تو
مثل یک کرم خاکی
که نصف تنش را کودکی کنجکاو جویده
زندگی کنم؟
اگر چیزی از من در لباسهایت جا مانده است
در حیاطِ بیآفتابِ خانه
به بندرختِ بیحوصلهای بسپار...
#جواد_گنجعلی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بغضم گلویم را شکسته از زمین و آسمان سیرم تو با من چه کردی...
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
.
دوباره تف به اَتَکهای لعنتیِ پَنیک
به لرزههای پُر از تب دوباره فحش رکیک
و خواب نیمهشبم توی تختخوابِ ترم
هجومِ وحشتِ کابوسِ تلخِ بیپدرم
روانپزشکِ روانیِ دربهدر شدهام!
فرارکن! که شدیداً دوباره خر شدهام!
به لحظههای اسارت درونِ این قفسم
به ترسم از در و دیوار و حبسِ هر نفسم
دوباره فکرِ "رهایی" که میزند به سرم
که روی بالِ پتویم به آسمان بپرم
شبیه اسلحهام... فکر منفجر شدنم
جنابِ مرگ عزیزم! بِکِش گلنگدنم
بِکِش مرا به جنون یا بِکُش مرا علنی
بِکِش مرا به لجن توی فحش و بددهنی
که منتشر بشود توی تیترهای خبر
شکسته شد دلِ مردی به بوسههای تبر
شروع فصلِ دلانگیزِ هجرت از بدن است
شروع بوسهی چاقو به روی رگ/زدن است
هزار رازِ مگو را به گور خود ببرم
تمامِ صبر و سکوتی که سوخت این جگرم
چقدر توی کفن جیغِ بیصدا بزنم
چقدر حرفِ دلم را به کرمها بزنم
کجا فرار کند از حروفِ سرخِ تنش
تنی که مُهرِ اسارت نشسته بر کفنش
قسم به هر چه اباطیل و شعر و فلسفهام
که خستهام... کمکم کن! خودت بکن خفهام
کمک کن ای ملکالموت!... زود پر بکشم
که ریقِ رحمتِ جان را به پات سر بکشم
#مهدی_خدا_بخش
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
زمین مرده را آغوش بُگشا دیگر ای باران!
دَمِ عیساییات را چشم در راهاند بیماران
چنان در راه عشق از من دلی تاراج کردی که
در این ره، دیگر از من ناامیداناند طَرّاران
به خونم تشنهاند و عاجزم از گفتن ای هارون!
نمیفهمند من را بیتو اینجا داعیهداران
همان بهتر به خواب خوب سیصدساله برگردیم
که این بیدارها خواباند و ما در خواببیداران
به ظاهر گرچه میبینندم این آیینهها، امّا
چه میفهمند عمق زخمها را سادهانگاران؟
به مهر، اکنون نگاهی کن به ما و لطف کن بر ما
که چونپروانه در رقصیمو چونفوّاره سرشاران
#محمدجواد_پولادی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
حمید عسگری
ته خط
•━━━━━━━━━●─────• ⇆ㅤㅤ
↻ㅤ ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
.
تنهایی که از سر بُگذرد،
از پرداختن به اصلِ زندگی طفره میروی.. و
غرق میشوی آرام
در قعر گردابِ خاطراتی
که مو را از ماستِ بیکسیات بیرون میکِشند..
..و دلت را
دو دستی میچسبی،
مبادا از نو
طُعمۀ آغوشی شود از جنسِ هوس..
که هوس گزیده
همیشه میترسد
از آغوشهای عشق نمای سیاه و سفید..
تنهایی که احاطهات کند
سیر تا پیازِ عشق را
لاجرم به شعر حواله میدهی
تا برایت
سفسطه کند از عاشقانههایی که
تنها در افسانهها خاک میخورَند....
#حمیدرضا_هندی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
«سپس برایت مینویسم؛
و امیدوارم که نامههای مرا نخوانی
بلکه خودم را بخوانی؛
کلمات نتوانستهاند مرا برایت
توضیح دهند.»
#نجيب_محفوظ
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دمید صبح، چه خسبی چو بخت من برخیز؟
بساز چنگ و برآور خروش رستاخیز
ببوی باده بر آمیز نکهت گل را
که شب بروز بر آمیخت صبح رنگ آمیز
مرا ز مستی دست قدح ستان بنماند
بدت خویش قدح را بحلق من در ریز
بجام باده فرو برسرم وگر ترسی
که غرقه گردم، زلفت بست دست آویز
محیط چرخ دخانیست، چشم ازو فکن
بسیط خاک غباریست، از سرش برخیز
نه آسمانی، با ما زمان زمان بمگرد
نه روزگاری ،با ما نفس نفس مستیز
بدست رطل گران دادیم باوّل بار
بپای مستی اگر مردی از سرم مگریز
ترا که گفت که چون روزگار هر ساعت
بلا چون ریگ بغربال چرخ بر من بیز؟
#کمالالدین_اسماعیل
#صبح_بخير
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تا وقتي نام تو،
آخرين كلام شب هايم
و اولين سلام صبح هايم است
و صدايت،
زمزمه ي شكوفه هاي سيب
وعطر و يادت،
راز بلند فصل عاشقي،
پراز خيال شاعرانه باشد
يعني تو هنوز،
مادر تمام عاشقانه
هاي مني ،
اي دور ترين نزديك به من..!!!
#نسيم_دادستان
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
میثم ابراهیمی
من هر شب ....
•━━━━━━━━━●─────• ⇆ㅤㅤ
↻ㅤ ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
در حوالی نگاه تو
فنجانی از آرامش دم کردهام.
شهری با خیابانهای قهوهای،
که هر کوچهاش رایحه عشق میدهد.
چشمانت،
قهوه تلخیست که آرامم میکند،
و من، دانههای آن را،
در فنجان خیال هر شب میچینم.
رنگینکمانت، جادو میکند،
زردِ روشنی، سرخِ تپش،
آبیِ دریا و قهوهایِ عمیق چشمان تو.
میچشم، مینوشم،
هر قطره، قصهای از تو دارد،
و من، تمام زندگیام را در
این شهر چشمانت جا گذاشتهام.
#ثریا_شجاعی_اصل
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
🎥🎼 تـورو،اون لـحظــه که دیـدم
🎤مـعــــــین
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
" ماه صبح "
امروز ماه نقره فام در آسمان جا مانده بود
خیل ستاره رفته مَه از کاروان جا مانده بود
گویی که در بَزمی بزرگ بیدار بوده ماهتاب
صاحب سرا چون رفته و یک میهمان جا مانده بود!
شاید به پای عاشقی، او میفشانده نور را
عاشق به راهی رفته و این خسته جان جا مانده بود
در برکه ای افتاده دوش، شاید که نقش روی او
در بازی ماه و پلنگ، در داستان جا مانده بود
یا که برای روشنی بخشیدنِ ویرانه ای ..
یا در نگاه شاعری بی خانمان جا مانده بود!
چشم انتظار دیدنِ طنّازی ِ خورشید ِ صبح ..
یا چون #سپهرم در شب ِ شعر جهان، جا مانده بود ...
#سپهر_Roohi
#صبح_بخير
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
در این
#شبها دلم ازسوزشِ
سردِ زمستان بی جهت
بیمار می گردد
گمانم
شِکوه ایی دارد
نمی پرسد
کسی #حال_دل من را
چرا
این خیمه خاموش است؟
تَنم از این همه تاریکی و وحشت
فقط یک لحظه می لرزد
خیالم
سخت درگیراست
#نگاهم
روی سقفی بازمبهوت است
تبِ #فردا مرا با خود
میان شعله های درد
می سوزد
و شاید آخرین فرصت
برایم نقطه ای دور است
که هر آن در پِی اش
آهسته می گردم...
#فریبا_قربان_کریمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بخند بر شب
بر روز، بر ماه
بخند بر پيچ خيابان هاى اين جزيره
بر اين پسر بچه ى كمرو
كه دوستت دارد
نان را، هوا را
روشنى را، بهار را
از من بگير
اما خنده ات را هرگز
تا چشم از اين دنيا نبندم
#پابلو_نرودا
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
نعمت تن خام کند محنت تن رام کند
محنت دین تا نکشی دولت ایمان نبری
خیره میا خیره مرو جانب بازار جهان
ز آنک در این بیع و شری این ندهی آن نبری
#مـولانـا
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
.
آسمانِ آبیِ عرفان من چشمانِ توست
اختر تابندهی کیهانِ من چشمان توست
در حضور چشمهایت عشق معنا میشود
اولین درس دبیرستان من چشمان توست
در بیابانی که که خورشیدش قیامت میکند
سایبانِ ظهر تابستان من چشمان توست
در غزل وقتی که از آیینه صحبت میشود
بیگمان انگیزهی پنهان من چشمان توست
من پر از هیچم پر از کفرم پر از شرکم ولی
نقطههای روشنِ ایمانِ من چشمان توست
در شبستانی که صد سودابه حیران منند
جام راز آلودهی چشمانِ من چشمان توست
باز میپرسی که دردت چیست؟بنشین گوش کن
درد من، این دردِ بیدرمان من چشمان توست
#محمد_سلمانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀