🌸خوش اومدین 🌸 🌺دوستان کانال معرفی کنیدهمکاری کنیدتا عضو جدید بیاد کانال سپاس🙏🏻 🌹 😎لفت ندین 😐😠ممنون میشیم🙏🏻 ارتباط @aminnn9547
گاهی آرامشت خیلی مهم تر از ثابت کردن منظورته...
@kolbh_sabzz
📘#داستانهای_واقعی_هروز
✅ناامیدان ازدست ندهید
سال ۲۰۰۳ بود ، خلیل ۳۳ ساله، در خیابانهای لسآنجلس میخوابید، به جز هروئین به کراک کوکائین هم معتاد بود، ۴۹ کیلو وزن داشت و بدنش پر از زخم بود.
خلیل میگوید آنقدر به جرم حمل مواد دستگیر شده بود که حسابش از دستش در رفته است: "کاملا داغون بودم و از شدت درد نمیتوانستم بخوابم."
با اینکه بارها سعی کرده بود ترک کند و نتوانسته بود، پس از بار نهم، فهمید که اگر میخواهد زنده بماند باید تغییر کند.
بعد از اینکه برای بار نهم هروئین او را تا پای مرگ برد، زندگیاش رو به بهبود رفت. اعتیاد را ترک کرد و خودش را با شغلهای متعدد سرگرم: در دو مرکز بازپروری در مالیبو کار میکرد، سگگردانی میکرد و باغبانی: "توانستم پول جمع کنم، حسابی کار میکردم، هفت روز هفته، روزی ۱۶ ساعت."
بعد از اینکه یکی از دوستان قدیمیاش در اوهایو را دید، وسواس این را پیدا کرد که خودش برای خودش آبمیوه و سبزیجات را بگیرد: "دوستم یک کم مثل هیپیها بود، شروع کرد به آموزش دادن به من درباره ویتامینها، خوردنیهای ارگانیک و غذای برتر... آن موقع من دنبال چیزی میگشتم که حالم را بهتر کند."
سال ۲۰۰۷ خلیل خانهای را اجاره و مرکز بازپروری خود را افتتاح کرد، برای مشتریانی که برای یک ماه اقامت در آن میتوانستند ده هزار دلار بپردازند.
برای کسانی که در این مرکز بازپروری اقامت میکردند، خلیل آبمیوه های عجیب غریب درست میکرد، مثل ترکیبی که آن را ولوورین نامیده، ترکیب موز، پودر ماکا، شاهانگبین و گرده گل.
سرانجام آوازه این نوشیدنیها از چهاردیواری آن ساختمان فراتر رفت و مردم به دنبال خریدن آنها بودند.
خلیل فهمید برای راه انداختن یک کسب و کار جدید تقاضا به اندازه کافی هست بنابراین با همراهی بهترین دوستش که در آن زمان دوست دخترش هم بود، در سال ۲۰۱۱ "سانلایف ارگانیکس" را تاسیس کرد.
برای بازسازی زندگیاش، به زندگی سالم روی آورد و به قدری در این راه موفق شد که امروز بنیانگذار میلیونر شرکت تولید محصولات غذایی "سانلایف ارگانیکس" در کالیفرنیا است که محصولاتش این روزها مد روز است.
شش فروشگاه او که چیزی بین آبمیوه فروشی، کافه و مغازه است، سالانه شش میلیون دلار فروش دارند و در حال ورود به بازار ۱۶ ایالت دیگر آمریکا و ژاپن است. خلیل اکنون ۴۶ سال دارد و دیگر در خیابان نمیخوابد، به جایش با جت شخصی سفر میکند!
Amin
@kolbh_sabzz
ملامت میکنندم دوستان در عشق و حق دارند
تو بیزار از منی، اما مگر من دست بردارم؟
Amin
@kolbh_sabzz
غمهای خوب نشدنی کلمه نمیشن، اشک میشن پشت فرمون، دقایقی قبل از خواب، سر یه تیکه آهنگ زیر دوش، وسط فشار کار، موقع جویدن غذا، میشن روزمرگی.
Amin
@kolbh_sabzz
سعی کن روی پای خودت بایستی. اگر افتادی، بدان که در این دنیا هیچکس خم نمیشود دست تو را بگیرد و بلندت کند.
سووشون - سیمین دانشور
Amin
@kolbh_sabzz
اونا قبل از اینکه منو بشناسن قضاوتم کردن
برای همینه که ترجیح میدم تنها باشم
Amin
@kolbh_sabzz
بدترین کاری که میتونید در حق کسی بکنید اینه که ؛ بذارین دوستتون داشته باشن وقتی که دوستشون ندارین 💔
@kolbh_sabzz
کسی که واقعا تورو بخواد، نمیتونه ثانیهای رو با یکی دیگه بگذرونه. حتی برای امتحان، حتی برای انتقام.
Amin
@kolbh_sabzz
چند وقته عکسای قدیمیم رو که نگاه میکنم به جای اینکه بگم «چقدر زشت بودم»
میگم «نگا اون موقع چه چشام میخندیدن»…
@kolbh_sabzz
.
و اگر برای تو خیری داشت، می ماند.
#نزار_قبانی
@kolbh_sabzz
منتظرم
و جای خالیات در من آنقدر عمیق شدهاست
که میشود هر پنجشنبه کنارش نشست
و مگر مرگ
کفشهایش چقدر سنگین است؟
که جای پایش اینهمه گود است..!
#ليلا_كردبچه
@kolbh_sabzz
تو سرگرم گرفتن انتقام کسی که رهایت کرد از من بودی، تعجب آور نیست که ندیده باشی، چگونه با هر شرایطی کنارت ماندم.
Amin
@kolbh_sabzz
📚داستان کوتاه
بچه که بودم خیلی لواشک آلو دوست داشتم، برای همین تابستون که می شد مادرم لواشک آلو واسم درست میکرد, منم همیشه یه گوشه وایمیستادم و نگاه می کردم... سخت ترین مرحله ، مرحله ی خشک شدن لواشک بود...
لواشک رو می ریختیم تو سینی و می ذاشتیم رو بالکن، زیر آفتاب تا خشک بشه ... خیلی انتظار سختی بود، همش وسوسه می شدم ناخنک بزنم ولی چاره ای نبود بعضی وقتا برای خواسته ی دلت باید صبر کنی... صبر کردم تا اینکه بالاخره لواشک آماده شد و یه تیکه کوچیکش رو گذاشتم گوشه ی لپم تا آب بشه... لواشک اون سال بی نهایت خوشمزه شده بود... نمیدونم برای آلو قرمز های گوشتی و خوشطعمش بود یا نمک و گلپرش اندازه بود، هرچیبود انقدر فوق العاده بود که دلم نمی خواست تموم بشه...برای همین برعکس همیشه حیفم میومد لواشک بخورم ، می ترسیدم زود تموم بشه ...
تا اینکه یه روز واسمون مهمون اومد، تو اون شلوغی تا به خودم اومدم دیدم بچه های مهمونمون رفتن سراغ لواشکای من...لواشکی که خودم حیفم میومد بخورم حالا گوشه ی لپ اونا بود و صدای ملچ ملوچشون تو گوشم می پیچید... هیچی از اون لواشکا باقی نموند ، دیگه فصل آلو قرمز هم گذشته بود و آلویی نبود که بشه باهاش لواشک درست کرد...من لواشک خیلی دوست داشتم ولی سهمم از این دوست داشتن دیدنش گوشه ی لپ یکی دیگه بود...
✅تو زندگی وقتی دلت چیزی رو می خواد نباید دست دست کنی باید از دوست داشتنت لذت ببری چون درست وقتی که حواست نیست کسی میره سراغش و همه ی سهم تو میشه تماشا کردن و حسرت خوردن...
Amin
@kolbh_sabzz
یک روز می رسد که بعد از آن تمام آدم ها را به یک چشم نگاه می کنی،
با یک نگاه سرد و بی تفاوت
Amin
@kolbh_sabzz
تو را جانم صدا کردم ولیکن برتر از جانی
مگر جان بی تو می ماند در این تندیس انسانی؟
Amin
@kolbh_sabzz
او نگفت دوستم دارد ولی با بدنی پر از زخم به نجاتم آمد در حالی که من در دریاچه نمک غرق میشدم.
Amin
@kolbh_sabzz
آدما میتونن شب بهت بگن دوستت دارن و فرداش دیگه نخوانت.
Amin
@kolbh_sabzz
دوست داشتن تو
به دنیایی میماند غریب و شگرف
و قلب من را
یارای تحمل کردن آن نیست
دوست داشتن تو
مرا جوان نگاه میدارد
کسی نمیداند
عشق کی پایان میگیرد
پس تا آن زمان کنارم بمان
Amin
@kolbh_sabzz
ملاکتون واسه ازدواج خوشگلی نباشه،
اخلاق مهمتره.
یه وام ورمیداری سر و صورتش رو میکوبی دوباره میسازی
ولی اخلاق گند با هیچ عملی درست شدنی نیس..
@kolbh_sabzz
📺 سریال « سووشون »
🎬 قسمت اول
✔️ نسخه اورجینال
🎭 ژانر: درام| تاریخی | عاشقانه l خانوادگی
💎 کیفیت 480p
🔗 لینک دانلود [نیمبها] :
Amin
@kolbh_sabzz
خیلیها میگن "آدمها رو تو سفر میشه شناخت" و شایدم تا حدی درست باشه
اما من میگم "آدمها رو در موقعیتهای آنی و یهویی میشه شناخت"
سفر که برنامه ریزی شدهاست. آدمها رو باید تو واکنشهای ناگهانیشون نسبت به مسائل شناخت. وقتی تو رستوران نوشیدنیات میریزه، وقتی کلیدت رو جا میذاری، وقتی یه اشتباهی میکنی، چیزی رو فراموش میکنی دقیقا زندگی همین جاهاست و هنر اصلی، پاسخ درست به این موقعیتهای پیش بینی نشده است.
Amin
@kolbh_sabzz
الهی دلگرمی زندگیت هر چی که هست!
همیشگی باشه❤🌱
صبح آدینه تون پرازعشق و انرژی
@kolbh_sabzz
شب آمد و دل تنگم هوای خانه گرفت
دوباره گریهٔ بی طاقتم بهانه گرفت
شکیب درد خموشانه ام دوباره شکست
دوباره خرمن خاکسترم زبانه گرفت
نشاط زمزمه زاری شد و به شعر نشست
صدای خنده فغان گشت و در ترانه گرفت
زهی پسند کماندار فتنه کز بُن تیر
نگاه کرد و دو چشم مرا نشانه گرفت
امید عافیتم بود روزگار نخواست
قرار عیش و امان داشتم زمانه گرفت
زهی بخیل ستمگر که هرچه داد به من
به تیغ بازستاند و به تازیانه گرفت
چو دود بی سر و سامان شدم که برق بلا
به خرمنم زد و آتش در آشیانه گرفت
چه جای گل که درخت کهن ز ریشه بسوخت
ازین سموم نفس کُش که در جوانه گرفت
دل گرفته ی من همچو ابر بارانی
گشایشی مگر از گریهٔ شبانه گرفت
#هوشنگ_ابتهاج
@kolbh_sabzz
وقتی کسی به تماسها جواب نمیده و سراغی نمیگیره و دعوتها رو رد میکنه و مدت طولانی پیداش نیست، یعنی تمایلی به ارتباط نداره. من باشم دیگه رها میکنم اون آدمو بی ناراحتی و دلخوری و گله و شکایت. انتظار توضیح هم ندارم. گاهی آدما بی هیچ دلیل مشخصی، فقط نمیخوان یا حوصله ندارن. همین.
در همین رابطه، آنفالو و میوت شدن هم یک دلیل بیشتر نداره. از محتوای سوشیال مدیات خوشش نمیاد. حتی اگر با هم دوست هستید. هی نرید سوال کنید چرا منو میوت یا آنفالو کردی.
آدما حق دارن که از ما خوششون نیاد و باهامون ارتباط نداشته باشن. لازم نیست بابتش بهمون جواب پس بدن.
#موافقا👍🏻
Amin
@kolbh_sabzz
یه رابطه خوب رابطهایه که وقتی دعواتون میشه، وقتی قهر میکنید و وقتی حوصله همدیگه رو ندارید، مطمعن باشید چیزی بینتون به هم نمیخوره و جایگزین ندارید.
Amin
@kolbh_sabzz