🌸خوش اومدین 🌸 🌺دوستان کانال معرفی کنیدهمکاری کنیدتا عضو جدید بیاد کانال سپاس🙏🏻 🌹 😎لفت ندین 😐😠ممنون میشیم🙏🏻 ارتباط @aminnn9547
💠هر روانشناسی به یه همچین فولدری احتیاج داره که پر باشه از فیلمهای آموزشی، مقاله و ابزارهای مورد نیاز.
💠این فولدر کلی ویدئو و فایلهای آموزشی در حوزههای مختلف روانشناسی داره و کلی اطلاعات مفید و فرصتهای شغلی بهتون میده
💠فقط کافیه دکمهی ADD رو بزنید و این فولدر تخصصی رو در تلگرام خود ذخیره کنی 👇
/channel/addlist/WZ7Z96eSHNQ4Y2I0
🐲🐲🐲🐲🐲🐲🐲🐲
👈🏻 زمان دقیق اعلام نتایج ارشد ١۴٠۴ + سؤالات پُرتکرار مصاحبهٔ دکتری
@psychology_quiztest
✅
شما اگع ب عقب بر می گشتین دقیق چکار میکردین بنویس ،برام بفرست پیوی
👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
@aminnn9745
یک روز برای یک نفر کفایت میکنی، بدون هیچ تلاش و خستگیای.
amin
@kolbh_sabzz
من در حال تماشای دریای سادگیم که انتها نداره
@kolbh_sabzz
زندگی همیشه یه فرصت دیگه بهت میده،
بهش میگن امروز ...
@kolbh_sabzz
یه روزی میاد که کسانی که دوستمان داشتند دل در مهر دیگری دارن. و این حقیقت گرچه خیلی تلخ اما ناگزیره.
Amin
@kolbh_sabzz
رفتنش غمگین بود اما این رو باید بپذیرم که دوستم نداشت، حداقل دوست داشتنش اندازه دوست داشتن من نبود.
Amin
@kolbh_sabzz
یه جور عجیبی به خدا اعتماد دارم، غرق تو بدبختیم باشم بازم میدونم یه حرکتی میزنه یا یه مصلحتی تو کارش هست.
شب و روزتون پراز نگاع خدا
Amin
@kolbh_sabzz
اگه میخواهيد با آرامش زندگى كنيد اينو فراموش نکنید:
از هيچكس هيچ توقعى نداشته باش و از هركسى توقع هرچيزى رو داشته باش.
Amin
@kolbh_sabzz
حتما بخونید لایک یادتون نره🤍
داشتم از پیاده رو عبور میکردم دستفروشی کتابهای قدیمی و دست دوم میفروخت ایستادم.عنوان چند تایی را خواندم جالب بودندخواستم بیخیال رد شوم ناگهان خداوند تلنگری بهم زد که ببین اگر روزی کتابی چاپ کردی و به فروش گذاشتی بقیه نگاه کردند بیخیال از آن رد شدند
چه فکری میکنی... برگشتم یکی از آنها که اتفاقا کتاب خوبی هم بود از دستفروش جوان که سرش در موبایل کوچک و ساده اش بود خریدم خیلی خوشحال شد و گفت خدا راشکر فروشم شروع شد، لایک دارید خانوم خنده م گرفت در این روزگار هرجا میریم میگن لایک! اما خوب که فکر کردم دیدم برای دشت اولش این کمترین کاری بود که او را خوشحال کرد. به راهم ادامه دادم دکه روزنامه فروشی دیدم که البته این روزها دیگه کسی سراغشان نمی رود یا اگر بروند برای آدامس ، نخ سیگاری ، یا نوشیدنی خنکی، چیپسی، پفکی...! باشد.
خلاصه سرتیتر روزنامه ها را سرسری نگاه کردم. متنی توجه ام را جلب کرد با خودم گفتم یک دقیقه ، گوگل سرچ کنم کل روزنامه را خواهم خواند که ناگهان حرف جوان, دستفروش یادم آمد لایک داری خانوم یعنی از عناوین روزنامه ها بهره برده بودم بدون پرداخت وجهی این انصاف نبودسری سری بخوانم و رد شوم روزنامه را خواستم. پیرمرد دکه دار به پسر کوچکی که بیرون
نشسته بود گفت جون, باباحبیب،کجایی!؟ یه روزنامه بده به خانوم فهمیدم نوه اش هست. روزنامه را ازش گرفتم. گفتم: گل پسری اسمت چیه چندسالته؟ گفت: حامد ، هشت سالمه خانوم ،..
گفتم؛ خب حالا بگو این وقت روز چرا مدرسه نیستی خنده ی تلخی تحویلم داد گفت؛ آخه،... میام کمک, باباجونم بیشتر نپرسیدم چون از ریختن قلبم تا آخر, دردش را فهمیدم. یه کیک و آبمیوه خریدم با پول روزنامه به دکه دار که حالا دیگه فهمیده بودم اسمش حبیب آقاست دادم بعد کیک و آبمیوه را دادم به حامد گفتم من معلم همین مدرسه محله هستم میخوای از بابا حبیب اجازه تو بگیرم بیای پیش, خودم درس بخونی. برق از چشماش پرید گفت ولی خانوم من من... خواست ادامه بده دست گذاشتم روی شونه اش گفتم میدونم پسرم ناراحت نباش همه چیز درست میشه.
حالا حامد کلاس چهارم ابتداییه چون با استعداد بود خیلی زود خودش را به بقیه رساند با جهشی خوندن بالاتر رسید دانستم این حامد از اون نخبه های گمنام بود وان شاءالله نیت کردم تا زنده ام هواشو داشته باشم.
توی خلوت خودم فهمیدم لایک خیلی هم بد نیست چه در دنیای مجازی چه حقیقی جالبه... همین لایک از شوق به من دل گرمی و امید داد. انگار لایک اصلی رو خدا بهم داده بود وقتی یه لایک به قلب کسی دادی و خشنودش کردی خدا قطعا لایکت میکنه و دلتو شاد میکنه.
لایک خدایی نصیب زندگی هاتون
روزتون پر از لایک های دلی
Amin
@kolbh_sabzz
از دفتر زندگی
روز دیگری ورق خورد
تا یک بار دیگر🩵
به تماشای خورشید بنشینیم ...
سلام صبحتون زیبـا
روزتون قشنگ💙
امیدوارم حال دلتون خوب خوب باشع ..
Amin
@kolbh_sabzz
عشق وابسته به یک چیزه؛ «توجه».
میگه: اگه کسی بهت گفت دوست دارم؛
ولی بهت توجه نکرد، بدون که دوستت نداره.
ولی اگر کسی حواسش بهت بود؛ از غصه ت غمگین شد، تو جمع ها نتونست بهت بی توجه باشه و همیشه پیگیرت بود، حتما دوستت داره..
Amin
@kolbh_sabzz
عشق همینه...
به خودت میای میبینی پل شدی از روت رد شه
پله شدی ازت بره بالا
کوه شدی بهت تکیه بده
خورشیدِ روزای سردش شدی
ستارهی شبای غمگینش شدی
به خودت میای میبینی مدتهاست هر صبح و هرشب برای موفقیت و پیشرفتش دعا کردی
آرزو کردی
به خدا تمنا کردی
انقد درد و غماش اولویتت شده که شاید خودتم یادت بره
عشق خیلی قشنگه 🥂🤍
Amin
@kolbh_sabzz
آدم هایی که شوخ طبعا معمولا تو شرایطی بزرگ شدن که اصلا خنده دار نبوده.
Amin
@kolbh_sabzz
🔥برترین کانال VIP در تلگرام🔥
👈🏻 ادبیات 👉🏻
👈🏻 قانون جذب 👉🏻
👈🏻 آموزش زبان 👉🏻
👈🏻 علمی👉🏻
👈🏻 موسیقی👉🏻
👈🏻 حقوقی 👉🏻
👈🏻 روانشناسی 👉🏻
👈🏻 درمانی 👉🏻
💥پیشنهاد ویژه امشب😍👇🏻👇🏻
سالمینا دوست تو🤩
🟣لطفاعضو این فولدر جامعوکامل بشید🟣
پشت «سلام خوبی؟»هایی که مینوشت، یک «آمدهام تو به داد دلم برسی» پنهان شده بود که هیچوقت خونده نشد.
Amin
@kolbh_sabzz
«دفن اسرار» یکی از آداب جداییه.
به احترام عشق، دوستی یا حتی بخاطر یک لحظهٔ محبتآمیز، باید رازهای رابطهای رو که تموم شده در دل دفن کرد.
آدم از کسی که زمانی مهرش رو در دل داشته که بدگویی نمیکنه!
Amin
@kolbh_sabzz
اون روزی که یاد گرفتی از کسی انتظار چیزی رو نداشته باشی،
یه قدم به بلوغ فکری نزدیکتر شدی و البته چندین قدم هم به آرامش.
Amin
@kolbh_sabzz
نه تو می مانی نه اندوه
و نه هیچ یک از مردم این آبادی
به حباب نگران لب یک رود قسم
وبه آن لحظهٔ شادی که گذشـت...
غصه هم میگـذرد...
بر تن لحظهی خود
جامهٔ اندوه مپوشان هرگز .....
@kolbh_sabzz
بابا از یک جایی به بعد برای کادوی روز پدر خودش ایده میداد. انجیر خشک، زیرپیراهن که اغلب دومی را میخواست.
ما هم از خدا خواسته ایدهها را توی هوا میقاپیدیم و بین سه نفرمان تقسیم میکردیم. فیالفور میپریدیم سر کوچه و به سرانجام میرساندیم. انجیر خشک را میگذاشت توی یکی از کشوهای پاتختی کنار دستش و تا دانه آخر دیگر کسی کیسه انجیر را نمیدید. زیرپیراهن را همان موقع تنش میکرد نه برای این که خوشحالمان کند. برای این که ببیند یقهاش تنگ است یا گشاد.
نتیجه هم قریب به اتفاق این بود که فریبا را با مدرک خیاطیاش مجبور کند یقه زیرپیراهن را با قیچی برساند به اندازهای که خودش تعیین میکرد. بعد هم با دقت لبههای پِرپری یقه را چرخکاری کند. خلاصه که یک ایده حاضر و آماده، ساده و دم دستی برای خودش ماجرایی میشد. برای همین هر سال روز پدر ما در به در دنبال زیرپیراهن یقه گشاد بودیم که کمیاب بود البته.
آخرین سالی که روز پدر را نفس میکشید هیچ ایدهای نداد. نفسش به سختی در میامد. سرطان داشت و ما بیخبر بودیم. من هم به سلیقه خودم یک کمربند برایش خریدم که دو ثانیه بعد از باز شدن جعبهاش با دستهای بابا شوت شد گوشه اتاق با زیرنویس فارسی که " توی این وضع کمربند به چه دردم میخورَد"
تمام راه برگشت دلم میخواست به همه درختهای کنار پیادهرو یکی یک مشت حواله کنم اما فقط زورم رسید کمربند را بکوبم روی پیشخوان مغازه و با حرص بگویم: "بگیر آقا، این به درد بابای ما نخورد!"
تمام این خطوط را که نصفش هم تکراری بود نوشتم که بگویم آدم گاهی دلش میخواهد به خاطر یک زیرپیراهن پرپری کل شهر را اسیر و ابیر شود، دلش میخواهد باباش هدیه روز پدرش را بکوبد توی صورتش، اصلا با همان کمربند بزند فرق سرش، کف دستش و هر لیچاری که خواست بارش کند اما باشد...
بودن یا نبودن علی الخصوص در چنین روزی مسئلهایست برای خودش!
Amin
@kolbh_sabzz
اگر پول داشته باشي
انسانها تو را خواهند شناخت!
و اگر پول نداشته باشي
تو انسانها را خواهي شناخت.
#حق
Amin
@kolbh_sabzz
کسی که دوستت داشته باشه
یکی بهترشو ببینه ولت نمیکنه بره!
عوضش دستت رو محکم تر بین دستای خودش قفل میکنه و تنهات نمیزاره..به این میگن عشق!
Amin
@kolbh_sabzz