تفسیر روان ابیات مثنوی،فیه مافیه،دیوان شمس، سخنرانی اساتید عرفان، معرفی عرفان ها . 🚫 تبلیغ نداریم🚫 ۰ ادمین تبادل @Admiinhnny مدیر @MolaviAdmin . لینک ابتدا کانال t.me/molavipoet/1 اینستاگرام و سایت Molavipoet MolaviPoet.com خیریه کانال @hayatmolavi
لینک جلسه قبل 👈اینجا
🔊 فایل صوتی _25
📗نیلوفر و مرداب
هنر دگرگون کردن رنج ها
صفحه ۱۲۷ تا ۱۳۲
✍ تیک نات هان
مترجم: علی امیرآبادی
ناشر: نشر بیدگل
🎙 افسانه افشار
🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان
🌹🌹
@MolaviPoet
لینک جلسه قبل 👈 اینجا
حکایت 38_باب دوم گلستان_ در اخلاق درویشان
تاثیر کلام و متکلم
فقیهی پدر را گفت: هیچ از این سخنانِ رنگینِ دلاویزِ متکلّمان در من اثر نمیکند، به حکمِ آن که نمیبینم مر ایشان را فعلی موافقِ گفتار.
ترکِ دنیا به مردم آموزند
خویشتن سیم و غَلّه اندوزند
عالِمی را که گفت باشد و بس
هر چه گوید نگیرد اندر کس
عالم آن کس بود که بد نکند
نه بگوید به خلق و خَود نکند
اَتَأمُروُنَ النّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ اَنْفُسَکُمْ؟
عالِم که کامرانی و تنپروری کند
او خویشتن گم است، که را رهبری کند؟
پدر گفت: ای پسر! به مجرّدِ خیالِ باطل نشاید روی از تربیتِ ناصحان بگردانیدن و علما را به ضَلالت منسوب کردن و در طلبِ عالمِ معصوم از فوایدِ علم محروم ماندن، همچو نابینایی که شبی در وَحَل افتاده بود و میگفت: آخِر، یکی از مسلمانان چراغی فرا راهِ من دارید. زنی مازحه بشنید و گفت: تو که چراغ نبینی به چراغ چه بینی؟! همچنین مجلسِ وعظ چو کلبهٔ بزّاز است؛ آنجا تا نقدی ندهی، بِضاعتی نستانی و اینجا تا ارادتی نیاری، سعادتی نبری.
گفتِ عالِم به گوشِ جان بشنو
ور نماند به گفتنش کردار
باطل است آنچه مدّعی گوید:
«خفته را خفته کی کند بیدار»
مرد باید که گیرد اندر گوش
ور نوشته است پند بر دیوار
صاحبدلی به مدرسه آمد ز خانقاه
بشکست عهدِ صحبتِ اهلِ طریق را
گفتم میانِ عالم و عابد چه فرق بود
تا اختیار کردی از آن این فریق را؟
گفت: آن گلیمِ خویش به در میبرد ز موج
وین جهد میکند که بگیرد غَریق را
📗 گلستان_ صفحه ۹۵
✍سعدی (تدوین و تنظیم و مقدمه از اسمعیل شاهرودی (بیدار)_الهیه شمیران اردیبهشت ماه ۱۳۷۳ شمسی
🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان
لینک جلسه قبل 👈 اینجا
🔊 فایل صوتی_13
💬 حکمتهای زندگی در
دفتر پنجم مثنوی
🎙 دکتر ایرج شهبازی
حجم :11,7MB
🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان
🌹🌹
@MolaviPoet
لینک جلسه قبل 👈 اینجا
شرح روان ابیات مثنوی معنوی_دفتر چهارم
قصه سُبْحاني ما أَعْظَم شأنی گفتن ابو یزید قدَّس اللهُ سِرَّهُ و اعتراضِ مریدان و جواب این مر ایشان را نه به طریق گفت زبان بلکه از راه عیان
حکایت
بایزید بسطامی در حالت محو و فنا به مریدان خود :گفت منم خداوند سبحان. وقتی پس از ساعاتی از حالت مدهوشی و بب خویشی خارج شد، مریدانش گفتند: تو دیشب چنین و چنان گفتی و این ادعایی بی اساس است. بایزید گفت اگر بار دیگر چنین ادعایی کردم با کاردهای
تیز بر من بزنید. طبق سفارش بایزید، مریدان هر يك كاردی فراهم آوردند و به انتظار ماندند. بار دیگر بایزید دچار حالتِ محو و بی خویشی شد و گفت: سُبْحاني مَا أَعْظَمَ شَأْني! همینکه مریدان این جمله را شنیدند دیوانه وار بدو هجوم آوردند و کاردهای تیز خود را بر بدن او فرو کردند. لیکن با کمال تعجب هیچ جراحتی بر جسم بایزید وارد نشد، بلکه بالعکس ضربههای کارد بر بدن خودشان فرود میآمد و آنرا میدرید.
این حکایت، در تذکرة الاولیاء، ج ۱، ص ۱۴۰ آمده است: یکبار در خلوت بود بر زبانش برفت که سُبحانی ما أَعْظَمَ شَأْنی. چون با خود آمد مریدان با او گفتند که چنین کلمه یی بر زبان تو برفت شیخ گفت: خداتان خصم، بایزیدتان، خصم، اگر از این جنس کلمه یی بگویم مرا پاره پاره بکنید مگر چنان افتاد که دیگر بار همان بگفت. مریدان قصد کردند تا بکشندش. خانه از بایزید انباشته بود. اصحاب خشت از دیوار بیرون گرفتند و هر یکی کاردی میزدند، چنان کارگر میآمد که کسی کارد بر آب زند هیچ زخم کارگر نمیآمد. چون ساعتی چند برآمد آن صورت خُرد میشد. بایزید پدید آمد چون صعوه یی خُرد در محراب نشسته، اصحاب درآمدند و حال بگفتند. شیخ گفت: بایزید اینست که می بینید آن بایزید نبود.
(۲۱۰۲) با مريدان آن فقير مُحتَشَم
بایزید آمد كه: نَك يزدان منم
آن فقیر بزرگوار یعنی بایزید به مریدان خود گفت : الان خدا منم.
(۲۱۰۳) گفت مستانه، عیان آن ذوفنون
لا إله إلا أَنَا، هَا فَاعْبُدُون
در حالت مستی آن مرد آگاه آشکار گفت :خدایی جز من نیست مرا عبادت کنید.
(۲۱.۴) چون گذشت آن حال ،گفتندش صَباح
تو چنین گفتی و، این نَبوَد صلاح
چون صبح از حال بیخودی و حال مستی خارج شده بود، مریدان به او گفتند که تو خود را خدا خواندی و این حرف درست نیست.
(۲۱۰۵) گفت: این بار ار كُنم من مشغله
کاردها بر من زنید آن دَم هَله*
بایزید به مریدان خود گفت: آگاه باشید اگر این بار چنین سخنی گفتم، با کاردها به من برنید.
*هَله: آگاه باشید
(۲۱۰۶) حق، مَنزه از تن و، من با تنم
چون چنین گویم، بباید کُشتنم
خداوند از جسم و جسمانیت منزه است در حالی که من دارای جسم هستم، وقتی چنین کلامی گفتم، باید مرا بکُشید.
(۲۱۰۷) چون وصیّت کرد آن آزاد مرد
هر مریدی کاردی آماده کرد
چون آن مرد آزاده یعنی بایزید سفارش کرد که در صورت تکرار او را بکُشند، هر مریدی یک کارد آماده کرد.
🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان
🌹🌹
@MolaviPoet
لینک جلسه قبل 👈 اینجا
چگونه یک سؤال ساده به طرز شگفت آوری از شما و ایده هایتان پشتیبانی میکند؟
هر سیاستمداری در انتخابات به شما خواهد گفت، کاندیداها تحت فشار زیادی هستند تا روشی را انتخاب کنند، پس نه تنها هیئت انتخاب گر را متقاعد کنند که آنها صالح ترین انتخاب هستند، بلکه پشتیبانان را روز انتخابات به پای صندوقهای رأی میکشند تا از رأی مطمئن شوند.
در حالی که برخی از کمپینها پول بیشتر صرف تبلیغات تلویزیونی و ظواهر رسانه میکنند یک کاندید باهوش واقعی و احتمالاً برنده دارای هنر متقاعد بلکه علم هم هست.
انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۰۰ آمریکا که در آن تنها ۵۳۷ رأی تفاوت قابل ملاحظهای ایجاد کرد، بیش از هر چیزی مشخص کرد طی آن انتخابات که رسانه های آمریکا بر مشاجرات بسیاری تمرکز کرده بودند، یک واقعیت مهم این بود، کوچکترین افزایش رأی دهندگان بر پیامد و نتیجه آن اثری بزرگ بر جای میگذارد. از چه استراتژی میتوان در کشاندن پشتیبانان از هر دو طرف به صندوقهای رأی استفاده کرد؟
پاسخ این است: از رأی دهندگان احتمالی بخواهیم تا پیشبینی کنند که آیا روز انتخابات رأی میدهند یا خیر؟ و علتی برای پیشبینیشان بیاورند. زمانی که دانشمند علوم اجتماعی آنتونی گرین والد و همکارانش این تکنیک را روی رای دهندگان احتمالی در شب انتخابات پیاده کردند، از آنهایی که خواسته شده بود تا میزان رأی را پیشبینی کنند، گفتند که ۲۵ درصد بالاتر از افرادی بود که از آنها خواسته نشده بود (۸۶,۷٪ در مقایسه با ۶۱٫۵٪)
در موفقیت این تکنیک، دو گام روان شناسانهِ مهم وجود دارد. نخست، زمانی که از مردم خواسته میشود تا پیش بینی کنند که در آینده در یک رفتار مطلوب اجتماعی شرکت کنند، آنها مجبورند تا پاسخ بله بگویند. زیرا این همان چیزی است که مطلوب اجتماع است. با لحاظ ارزشی که جامعه برای انتخابات قائل است، برای رأی دهندگان دشوار است که چیزی مثل این بگویند: انتخابات؟ این سه شنبه است، نه؟ نمیتوانم رأی بدهم. یک کانال برنامهای در خصوص مسئولیت مدنی دارد که اصلاً دوست ندارم آن را از دست دهم. بنابراین اصلاً عجیب نیست که در این تحقیق از ۱۰۰٪ پاسخ دهندگان خواسته شود تا در مورد رفتار انتخاباتی که ادعا میکنند رأی خواهند داد، پیش بینی کنند.
دوم، بعد از اینکه اکثر این افراد در ملأعام اذعان داشتند که این رفتار مطلوب اجتماعی را انجام خواهند داد، آنها تشویق میشوند تا با تعهدی که دارند، رفتاری سازگارانه از خود نشان دهند، مثلاً مالک یک رستوران درصد no-show هایش به شدت کاهش مییابد.(افرادی که میز رزرو میکنند و برای کنسل کردن آن زنگ نمیزنند) مجبور میشود به مسئول پذیرش بگوید تا آنچه را که حین رزرو کردن ،گفته از جمله "اگر مجبورید کنسل کنید تماس بگیرید" به "امکان دارد اگر مجبور به کنسل شدید تماس بگیرید" عوض کند. تقریباً تمام مشتریان متعهد هستند تا با گفتن بله به آن سؤال، زنگ بزنند و اعلام کنند. مهمتر اینکه آنها نیاز به هماهنگ بودن با تعهدشان را حل کردند. میزان o show از ۳۰٪ به ۱۰٪ کاهش یافت.
نتیجه یک راه آسان برای کشاندن هواداران به صندوق های رأی این است که از داوطلبان خواسته شود تا به این هواداران خود اظهار کرده زنگ بزنند و از آنها بپرسند آیا در انتخابات بعدی رأی خواهند داد و منتظر پاسخ بله باشند. اگر تماس گیرنده اضافه کند: ما شما را تحت عنوان «بله» ثبت میکنیم و به دیگران هم میگوییم این تعهد سه مؤلفه دارد که احتمالاً جلوی تعهد رای دهندگان احتمالی را میگیرد.
از این تحقیق چه درسهایی میگیریم؟ که بتوانیم آن را به گونه مؤثر در محیط کار و جامعه به کار ببندیم. بگذارید بگوییم که در مورد کار خیری فکر میکنید که دوست دارید برای سازمان خیریه مورد علاقه تان انجام دهید. اما مایل به ثبت نام نیستید، مگر اینکه مطمئن شوید افراد بسیاری به آن کمک میکنند. پرسیدن از دوستان آیا پولی اهدا میکنند، یا خیر، نه تنها ایده ی پشتیبانی اولیه برای اقدام شما فراهم میکند بلکه این احتمال را افزایش میدهد که به این شرط کمک میکنند که شما تصمیم به اداره آنجا بگیرید.
مثال دیگری از این استراتژی، تیمی از افرادی را مدیریت میکنید و میدانید که موفقیت ایده های جدید نه تنها به جلب پشتیبانی زبانی دیگران از تیم، بلکه تبدیل آن پشتیبانی زبانی به عملی معنادار وابستگی دارد. به جای توضیح صرف این مطلب به اعضای تیم که از پشتیبانی ایده ای خاص چه نفعی نصیبشان میشود به شما توصیه میکنیم بپرسید که آیا تمایل دارند چنین ایده ای را پشتیبانی کنند و منتظر پاسخ بله باشید. بعد از پاسخ بله از همکاران بخواهید که علت پشتیبانیشان را توضیح دهند.
📗 بله! ۵۰ روش علمی برای متقاعد کردن
صفحه ۷۰ تا ۷۲
✍ نووا گلدستین استیو مارتین_ رابرت بیسیالدینی
ترجمه حامد قلیزاده فرد
🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان
🔊 فایل صوتی
💬فنون سفر روح وخلع بدن در عرفان اکنکار
🎙دکتر عبدالحمید ضیایی
کیفیت صدا : 320Kbps
حجم:8,2MB
🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان
🌹🌹
@MolaviPoet
لینک جلسه قبل 👈 اینجا
امیر مبارزالدین محمد
امیر مبارزالدین محمد در اواسط جمادی الآخر سنه ۷۰۰، در شهر میبسد یزد متولد شد . در موقع مرگ پدر در ۷۱۳، سیزده ساله بود.
پس از مرگ امیر شرف الدین مظفر، جماعتی از مردم که تا آن وقت قدرت استرداد حق خود را نداشتند، به خواجه رشیدالدین فضل الله وزیر پناه برده، املاک غصب شده خود را طلبیدند. امیر مبارزالدین محمد با پسر عم و شوهر خواهر خود، یعنی امیر بدرالدین ابوبکر و خواهر بزرگش برای چاره جویی و رفع مزاحمت مردم، متوجه اردوی اولجایتو شدند. در راه جماعتی از راهزنان نکودری راه بر ایشان بگرفتند. خواهرش، محمد را که تقریباً طفلی بود دل داده خود او و جماعتی از زنان همراه، مثل مردان رشید دست به اسلحه بردند و بر دزدان حمله برده، آنها را متفرق ساخته جماعتی از آنان را به قتل رسانیدند و سرهای آنها را همراه خود به اردو بردند، اولجایتو، محمد را نوازش بسیار نموده، مشاغل پدر یعنی یساولی و حکومت میبُد و محافظت راه ها را بدو سپرد.
امیر مبارزالدین محمد مدت چهار سال در اردو ملازم بود تا در سلخ رمضان یا غــره شوال ۷۱۶، اولجایتو مُرد و پسرش ابوسعید بهادرخان به مقام خانی رسید و او به طریقی که پدرش، اولجایتو مقرر نموده بود مناصب و مشاغل سابق را به او سپرده، در سال ۷۱۷ او را به میبد فرستاد که به حکومت آنجا و محافظت راه ها مشغول شود.
در این تاریخ، سید عضدالدین یزدی، پدر جلال عضد شاعر معروف که شحنگی فارس را داشت بدون کسب اجازه از ایلخان، به یزد آمد. ایلخان از این رفتار رنجیده، اتابک یزد حاجی شاه بن یوسف شاه و امیر مبارزالدین محمد را مأمور ساخت که او را سیاست نمایند. سید چون از عهده آنها بر نمیآمد به اردوی ابو سعیدالتجا برد و در آنجا کوشش بسیار کرد که امیر مبارزالدین محمد را در نزد ایلخان مقصر و سیه کار جلوه دهد. ولی موفق نشد و خود او مقصر به شمار رفت و امیر مبارزالدین در مقام خود محکم تر گشت.
در این بین امیر غیاث الدین کیخسرو اینجو، برادر امیر شیخ ابو اسحق برای عقد اتحاد و دوستی با اتابک حاجی شاه بن اتابک یوسف شاه به یزد آمده، سپس به میبد رفت تا امیر مبارزالدین محمد را هم دیدن کند. ضمناً مقصودش این بود که اسب معروفی را که امیر مبارزالدین داشت از او بخواهد. امیر مبارزالدین محمد با کمال محبت از او پذیرایی نموده، اسب بی نظیری را که میخواست به او بخشید و چند روزی در آنجا ماند.
در این وقت که امیر اینجو در میبد متوقف بود، در یزد حادثه شرم آوری واقع شد و آن این بود که اتابک حاجی شاه، نوکر نایب امیر کیخسرو را که پسر خوب صورتی بود، خواست نزد خود ببرد. این کار به منازعه و زد و خورد انجامیده، نایب امیر کیخسرو کشته شد
چون خبر این حادثه به امیر کیخسرو رسید، بر آشفته قصد تاختن بر اتابک کرد. ولی امیر مبارزالدین محمد چنان صلاح دید که در ابتدا به ایلخان شکایت کند. امیر غیاثالدین کیخسرو این رأی را پسندیده، رفتار زشت اتابک حاجی شاه را به عرض ایلخان رسانید. ایلخان متغیر شده امیر مبارزالدین محمد را مأمور کرد که به اتفاق امیر غیاث الدین کیخسرو اتابک را گوشمالی بسزا دهند.
بین طرفین در بازار یزد جنگی واقع شده، جماعتی از دو طرف کشته شدند. بالاخره اتابک فرار نموده و بدین تفصیل خاندان اتابکان یزد در سر این رفتار زشت در ۷۱۸ منقرض شد.
سال ۷۱۸ را باید اولین سال حکومت مستقل و فرمانروایی امیر مبارزالدین شمرد. چه پس از برانداختن اتابکان یزد، به خدمت ابو سعید شتافته و به جانشینی آنها به حکومت ناحیه یزد برقرار شد.
صاحب تاریخ جدید یزد راجع به این مسافرت امیر مبارزالدین محمد میگوید: " مظفر هیجده ساله بود و به اردو رفت و به ملازمت قیام نمود سلطان ابوسعید به او ارادتی تمام داشت، او را بالای امرای خود بنشاند. ابو مسلم خراسانی که پهلوان پای تخت بود، در غضب رفت و کمان خود به محمد مظفر داد که این را چاشنی کن. محمد مظفر کمان آورد و با کمان خود بر هم نهاد و هر دو را بکشید و کمان خود به ابو مسلم داد که تو نیز این را چاشنی کن. ابو مسلم هر چند که کرد، تمام نتوانست کشید. منفعل شد، گفت فردا در میدان غراره پرکاه برداریم بر سر نیزه. این کمان کشیدن سهل است.
روز دیگر سلطان ابوسعید به عزم تفرج سوار شد و غراره پر کاه در میدان انداخت. محمد مظفر چون آن بدید پیاده شد و رکاب سلطان ببوسید و التماس کرد که روز دیگر همین عمل به جای آورد. سلطان روز دیگر سوار شد و مردم به تفرج آمدند. محمدبن مظفر دید که غراره پر کاه در میدان افتاده. مرکب در انگیخت و نیزه بر غرار زد، در ربود و تا سر میدان و از عقب بینداخت.
📗 تاریخ عصر حافظ یا تاریخ فارس و مضافات و ایالات مجاوره در قرن هشتم_ صفحه ۱۱۹ تا ۱۲۱
✍ دکتر قاسم غنی
🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان
🌹🌹
@MolaviPoet
لینک جلسه قبل 👈 اینجا
سخت ترین علم در مورد خدا، اثبات اطلاق در علم اوست ولی نه از حيث اله بودنش. اطلاق در حق او، از حیث ذاتش و فی نفسه، عبارت است از عجز از معرفت او. او نه متعلق علم واقع میشود و نه متعلق جهل، بلکه متعلق عجز قرار میگیرد.
اما از حيثاله بودنش، اسمای حُسنی او را مقید میسازد و مرتبه (الوهیت) او را مقید میگرداند. معنای " تقید" این است که مألوه با تنزیهی که مستحق اوست وی را طلب میکند و حال آنکه تنزیه، تقیید است. پس علم به اله بودن او، هم شرعاً اثبات میشود و هم عقلاً. اما عقل در مورد او فقط دارای تنزیه است و لذا، او را مقید به تنزیه میکند. ولی شرع هم تنزیه را داراست و هم تشبیه را. پس در مورد خدا، شرع از عقل، به اطلاق نزدیکتر است.
تمایز قائل شدن ابن عربی بین نحوۀ ادراکِ عقل، و نحوه ادراک خیال، الگویی به دست میدهد که به وسیله آن میتوان بین تأكيدات مختلف وجودى و معرفتی که در سرشت اشیا یافت میشوند، تمایز قائل شد. البته نباید چنین پنداشت که او بر سر آن است که مرز کاملاً مشخصی را ترسیم کند که یک طرف را از طرف دیگر جدا سازد. همه چیز برزخ است. زبان توان آن را ندارد که دیدگاه تنزیه را بدون به کارگیری نوعی تشبیه، بیان کند، و برعکس. خیال هیچگاه کاملاً مجزای از عقل عمل نمیکند، و عقل نیز بدون نوعی مددگیری از خیال، نمیتواند کاری انجام دهد. در این بحث، آنچه ابن عربی را از سایر اندیشمندان مسلمان متمایز میسازد، هشیاری دائم او در باب تنش بین تنزیه و تشبیه، یا عقل و کشف، و تصریح او بر این امر است که شناخت حقیقی خدا مستلزم توازنی لطیف بین این دو جنبه است. تأکید او بر اینکه ادیان الهی به طور عام، و شریعت اسلامی به طور خاص، تنها منبع كاملاً مورد اعتماد برای برقراری توازن مناسب بین عقل و خیال را فراهم میسازند، وی را کاملاً در جرگه اندیشمندان مسلمان قرار میدهد.
اسما و عقود
ابن عربی نیز مانند اکثر دیگر الاهیدانان مسلمان، معتقد است که همه اسمای الهی مبیّن حق تعالی هستند، هر چند که هر تعبیری با سایر تعابیر متفاوت است. از دیدگاه تشبیه خدا، تمایز بین اسما، به تجلی خدا در عالَم مربوط می شود: هر اسمی، صفت خاصی را در عالم نشان میدهد که از دیگر صفات، متفاوت است. هر اسمی برزخی است بین خدا و عالَم. از دیدگاه تنزیه، حق كاملاً وراى تمايزات است، و هر اسمی همان حقیقت الهی منزّه و ناشناخته را نشان میدهد. اسمای الهی مبیّن چیزهایی در خود حق تعالی هستند که میتوان آنها را "عقود کلی" نامید. هر یک از این اسما، به صفت الهی خاصی بر میگردد که عالم انعکاس دارد و با هر صفت دیگری متفاوت است. هر صفتی، هم برای اشیایی که در آنها تجلی میکند لوازم خاصی دارد، و هم برای فهم ما از آن اشیاء چرا که هر صفتی مبیّن نسبتی است که ارتباط بین حق مطلق و حق نسبی را در قالب آن میتوان ادراک کرد (البته به نحو نسبی). نگریستن به حق از منظر تنزیه، یعنی تأکید بر اینکه همه اشیای عالم، در بُعد، فراق و غیریت نسبت به حق تعالی به سر میبرند. خداوند متعالی، بعید، عزيز، جليل، قاهر و صاحب غضب است. پادشاهی است ملکوتی و بیاعتنا که او را با امور بی اهمیت مخلوقات خاکی، کاری نیست، پدری است سختگیر و مستبد که فرمان صادر میکند و [صرفاً ] انتظار اطاعت دارد.
نگریستن به حق از منظر تشبیه، یعنی تأکید بر اینکه همه چیز در قرب، وصال و عینیت سهیماند. خدا حاضر ،قریب، ودود، غفور، جميل، حلیم، لطيف و رحیم است. مادری است دل نگران و غمخوار که آرزومند کمک به مخلوقات به هر نحو ممکن است. تنزيه مستلزم بُعد، دسترس ناپذیری و بیگانگی است، حال آنکه تشبیه مستلزم قرب، سهل الوصول بودن و محبت متقابل است. حد اعلای قرب، یگانگی است – یعنی حقیقت انسان از حیث حقیقت بودن، چیزی نمیتواند باشد جز تجلی حقیقت الهي. فطرت انسان وجود است. "لا هو" دائماً در حال فانی شدن است و « هو » باقی می ماند. جای داشتن در غیریت، یعنی به سر بردن در بُعد، كثرت، فرق، تفرقه، فراق، انفصال، عدم اعتدال، عدم ثبات، بطلان و محنت. جای داشتن در عینیت، یعنی به سر بردن در قرب، وحدت، وصال، اعتدال، توازن، بقا، حقیقت و بهجت. صفات دسته دوم به ذات اصلی حق تعالی مربوط میشوند، در حالی که صفات دسته اول به عالم مربوطاند، از آن حیث که از حق متمایز است.
تأکید بر تنزیه خدا، ناشی از ادراک غیریت و باطل بودن است، در حالی که تأکید بر تشبیه او، ناشی از ادراک عینیت و حق بودن است. در مورد حق تعالى، تشبيه مقدم است چرا که از منظر حق، «غیر»ی وجود ندارد و " بُعد"ی در کار نیست - "خدا هرجا که باشید با شماست".
📗 عوالم خیال ابنعربی و مسئله اختلاف ادیان
صفحه ۲۶۳ تا ۲۶۵
✍ ویلیام چیتیک _ ترجمه قاسم کاکایی
🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان
لینک جلسه قبل 👈 اینجا
🔊 فایل صوتی _84
💬 شرح مثنوی دفتر
ششم
🎙 دکتر عبدالکریم
سروش
حجم :12,9MB
🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی و عرفان
🌹🌹
@MolaviPoet
لینک جلسه قبل 👈 اینجا
بارِ غمی سنگین از سینهام برداشته شده بود. خلیفه میخواهد با بخشیدن ابن رشد، کفاره گناه مرگ غوث را بدهد! بی شک چنین است! زهی خیال باطل! اگر هفتاد بار هم ابن رشد را ببخشد، باز کفاره مرگِ غوث نخواهد شد! ... تا خدا چه بخواهد!
دو هفته بعد، ابن رشد به مراکش رسید. پیر شده بود. این تبعید سه ساله گویی بر او سی سال گذشته بود. محاسنش سفید شده، پیشانیاش چروکیده، پلکها افتاده و کمر خمیده. از دور که وارد مجلس خلیفه میشد او را چنین یافتم.
چیزی غریب، عاصیانه و بند بُریده در من نهیب میزد که به ابن رشد سلام نکن! آری! میترسیدم نگاهی به من کند که آن حالات پشیمانی و وسواس های گناه که تازه از شرشان خلاص شده بودم، دوباره بازگردند. دیگر تحمل آنها را نداشتم. ایستادم و با اهل مجلس وارد گفتگو شدم. خود را مشغول نشان میدادم اما همه حواسم پیش ابن رشد بود که آرام و سلانه میآمد. بیاعتنا به تمام دنیا. حتی به خلیفه که با دیدنِ او از جای برخاسته بود تا به گرمی سلام کند گویی خلیفه هم از دیدن او در این پیر احوال متأثر شده بود. فکرش را هم نمیکرد ابنرشد، در آن سه سال لعنت، این همه پیرشده باشد. خلیفه پیش آمد. سینه به سینهی ابن رشد، در میانه مجلس. ابن رشد اما روی برگرداند، چشم به زمین دوخت و سر بلند نکرد. خلیفه، عجولانه و شرمگین، شروع به احوال پرسی کرد. ابن رشد، تنها با تکان دادن سر پاسخ میداد و فقط میگفت.
_خدای را در همه حال سپاس ... خدای را در همه حال سپاس.
خلیفه خود، او را در برگرفت و هدایت کرد تا کنار تحت بنشاند. سپس گفت:
_ای اباولید! ما تو را بخشیدیم و به مجلس خود باز گرداندیم. خداوند، گذشته ها را بر ما ببخشد!
ابن رشد، لختی خاموش ماند. گمان بردم نشنیده یا هوای پاسخ گفتن ندارد. اما ناگهان، آرام و بریده درآمد که:
_ تو ... مرا در دنیا بخشیدی اما، من، تو را در آخرت نخواهم بخشید!
خلیفه، روی ترش کرد و با تأسف و خشم سر تکان داد:
_خود، نیک میدانی که من به تو ستم نکردم. اگر کار را به مردم و امیگذاشتم تو را میکُشتند. تبعیدت کردم که در امان باشی و مدام در فکر بخشش تو بودم پنهانی و صبور تا مردم کمی آرام گیرند.
ابن رشد، سر بالا آورد. مستقیم به چهره خلیفه نگاه کرد و لبخندکی زد:
_تبعید، مرا زیانی نرساند که دنیا، سراسر تبعیدگاه فرزانگان است. آیا میدانی چه چیز در الیسانه، مرا این چنین پیر کرد؟
خلیفه سری تکان داد که یعنی بگو! و ابن رشد ادامه داد:
_با پسرم عبدالله، به قصدِ مسجدِ الیسانه بیرون آمدیم تا نمازی بخوانیم. اما گروهی نادان از عوامالناسی که تو همیشه آنان را بر من ترجیح دادهای بیرونمان کردند و نگذاشتند. در مسجد خُدا نماز بخوانیم.
خلیفه، مکدر بر تخت تکیه زد و ابن رشد با صدایی که هر دم بالاتر میرفت گفت:
_سه سال در الیسانه بودم و به مسجد راهم ندادند. میفهمی؟ میفهمی؟!
_به خدا سوگند که نمیدانستم. به خدا سوگند که هرگز مسلمانی را از مسجد منع نکردم.
_اکنون از دانستن و ندانستن تو چه سود! وقتی حاکمی از جمعی از مردم پیروی کند زمین پر از فساد میشود. وا اسفا!
خلیفه، پای بر زمین کوفت و خشمگینانه بر ابن رشد فرود آمد:
_ابن رشد! بس کن! دست از سرزنش من بردار! پیرو مردم عوام نیستم! آنچه در حق تو کردم اجرای حکم الله و رسولش بود! آیا در حکم خدا و پیامبر شک داری؟!
_يعقوب، خداوند در روز قیامت، میان ما حکم خواهد کرد.
سپس برخاست و عصازنان به قصد ترک مجلس پشت به خلیفه کرد و گفت:
_ بی تردید، حکم از آن خداوند است!
صدای قدم های او که از ضعف پیری آنها را بر زمین میکشید، دور شد. خلیفه، مات مانده بود و نمیدانست چه کند. ساکت سر به زیر افکند. اطرافیانش به همهمه برخاستند ،گویا به جای او اظهار خشم میکنند و منتظر بودند مگر خلیفه در این باب دستوری دهد اما چنین نشد. ابن رشد از کنار من گذشت، کم مانده بود عصایش به گوشه لباسم بگیرد. کاش مرا نگاه میکرد! کاش لبخند رضایتی را که در عمق چشمان خویش پنهان کردهام میدید. چقدر دلم از حرفهایی که به خلیفه زد خُنک شده است!
آن روز، ابن رشد، قراری با خلیفه گذاشت که حکم مابین آن دو، در روز قیامت مقابل خداوند باشد. چند هفته بعد، انگار که دیگر کاری در این دنیا ندارد، رخت بربست و به دیار آخرت رفت. خبر مرگ او، صاعقه وار، بر خلیفهای که هنوز از ماجرای مرگ غوث به خود نیامده بود فرود آمد. دیگر خسته شده بود و کلافه از سنگینی بار مرگ دو تن از اعاظم روزگار و نوادر دوران که خواه ناخواه تا ابد بر شانه او بود؛ و حرفها و حدیث ها ... و حرفها و حدیث ها ... و حرفها و حدیث ها ... تصمیم گرفت به قصرِ ساحلی خود در شهر سِلا برود و بیاساید.
📗 گاه ناچیزی مرگ_درباره زندگی محیالدّینعربی_
صفحه ۱۹۹ و ۲۰۱
✍ محمد حسین عَلوان_ ترجمه امیر حسین عبدالّهیاری
🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان
لینک جلسه قبل 👈 اینجا
🔊 فایل صوتی _39
💬 پیامهای نهجالبلاغه_ شرح عهدنامهی حضرت علی ع به جناب مالک اشتر _ شرح حکمت 38
_ تکریم عقل
_ تقبیح حماقت و خودمحوری
_ پرهیز از دوستی با احمق، بخیل،
_ پلیدکار (بیتقوا) و دروغگو
🎙 دکتر بهروز مرادی؛
فارغالتحصیل جامعهشناسی دین از هلند
حجم: 28,7MB
🗓 ۱۶ فروردین ۱۴۰۴
🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان
🌹🌹
@MolaviPoet
موسیقی عصر نو و بیکلام
گروه در میان آثار پرفروش این سبک، به رویه عامی بدل شده است و بدون شک سکرت گاردن را میتوان یکی از برجستهترین گروههای عصر نوی دنیای موسیقی دانست که نقش زیادی در همهگیری آن داشته است. تا به امروز بیش از ۳ میلیون نسخه از آثار این گروه به فروش رسیده است که برای گروهی فعال در سبکهای غیر جریان اصلی، آمار بسیاری خوبی به حساب میآید. موسیقی این گروه تلفیقی از موسیقی سلتیک اسکاتلندی و ایرلندی با موسیقی نوردیک منطقه اسکاندیناوی است.
فینوآلا شری در سال ۱۹۶۲ متولد شده و از سال ۱۹۸۴ وارد دنیای موسیقی شده است. او یادگیری موسیقی را از سن ۸ سالگی آغاز کرد و در ادامه موسیقی را به صورت آکادمیک ادامه داد و از کالج موسیقی ترینیتی دوبلین فارغالتحصیل شد. او پیش از حضور در گروه سکرت گاردن با ارکسترها، گروهها و هنرمندان زیادی همکاری داشت که از جمله آنها میتوان به ارکستر RTÉ Concert Orchestra، وان موریسون Van Morrison، کریس دی برگ Chris de Burgh، بونو Bono (از اعضای گروه مشهور یوتو U2) همکاری داشته است. از دیگر فعالیتهای او میتوان به همراهی در ساخت موسیقی متن فیلمهایی چون ماسک The Mask اشاره کرد.
رالف لاولند (با نام کامل Rolf Undsæt Løvland) در سال ۱۹۵۵ متولد شده و از دوره کودکی فعالیت خود در عرصه موسیقی را آغاز کرد. او ۹ ساله بود که یک گروه موسیقی راهاندازی کرد و در ادامه به تحصیل در هنرستان هنرهای معاصر کریستیلند پرداخت و پس از آن وارد دانشگاه انستیتو موسیقی اسلو شد و با مدرک کارشناسی ارشد از آن فارغالتحصیل شد. او از معدود هنرمندانی است که تا به امروز ۲ بار برنده جایزه یوروویژن شده است. از مجموعه جوایزی که او به دست آورده است، میتوان به جایزه Spellemannsprisen (معادل جایزه گرمی در نروژ)، برنده ترانه سال از رادیوی ملی، ۴ بار برنده جایزه Melodi Grand Prix اشاره کرد.
🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان
لینک جلسه قبل 👈 اینجا
🔊 فایل صوتی_12
💬 حکمتهای زندگی در
دفتر پنجم مثنوی
🎙 دکتر ایرج شهبازی
حجم :10,6MB
🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان
🌹🌹
@MolaviPoet
لینک جلسه قبل 👈 اینجا
بعد از واقعه شیخ صلاح الدین (محرم ٦٥٧) یاران مولانا که شاهد قرار و سكون نسبی و تدریجی مولانا بودند طالب تجديد مجالس وعظ - که یک بار هم به درخواست زرکوب قونیه بر پا شد_ بودند اما با توجه به آنکه مولانا حتى با وجود اصرار شیخ صلاحالدین علاقه یی به ادامۀ آن مجالس نشان نداده بود، جرئت اظهار این تمنا را در خود نیافتند آنها که در مدرسۀ مولانا جمع میآمدند یا در مجالس روزانهیی که فیه مافیه گزارش مذاکرات آن بود حاضر میشدند گه گاه الهی نامه سنائی - حديقة الحقيقه او_ یا دیوان حکیم غزنوی را که مولانا بدانها علاقه میورزید در مطالعه میگرفتند. حدیقه را در مجالس خویش به صدای بلند میخواندند و ابواب حکمت آمیز آگنده از موعظه و امثال و حکایات آن را مثل مجالس وعظ ماية تعليم و التذاذ روحانی تلقی میکردند حرمت و عزت آن در نزد یاران مولانا تا حدی رسید که اگر در بین آنها "ماجرایی" میرفت یا عهدی بسته میشد الهی نامه حکیم برای آنها حَکَم و حاکم تلقی میگشت. آن را وثیقه عهد میشمردند و احیاناً برای تعهد به توبه یا صلح سوگند هم به آن میخوردند.
حسام الدین که در آن ایام بی آنکه هنوز خلیفه و شیخ یاران باشد در نزد آنها تقدم و قبولی بی منازع داشت در یک فرصت مناسب که قرار و سکون مولانا را ضامن امکان طرح تقاضای یاران دید از علاقه یی که ایشان به تجدید مجالس وعظ اظهار میکردند و از توجه خاصی که به مواعظ دیوان و ابواب شامل حقایق و معارف الهی نامه حکیم غزنه نشان میدادند با مولانا سخن در میان آورد و چون وی را از علاقه آنها به دیوان حکیم و حديقة او خرسند یافت با لحنی که نشان اصرار و تقاضا در آن آشکار بود به مولانا خاطرنشان ساخت که این ایام غزلیات دیوان بسیار شد و یاران را آرزوی تجدید مجالس وعظ و معارف در دل پدید آمد، اگر مولانا چیزی بر شیوۀ الهی نامۀ سنائی که هم مثل آن شامل مواعظ و حكايات باشد املا فرمایند برای آنها مایۀ خرسندی خاطر و وسیله تهذیب و ارشاد خواهد بود.
مولانا که خود در همان ایام، در فراغتی تنگیاب که دور از ازدحام اصحاب و بیرون از مجالس سماع عام برایش دست داده بود به فکر ایجاد و ابداع چنین منظومهیی افتاده بود و بیتی چند را از آن مقوله_ اما نه در آن وزن، بلکه در وزن و بحر منطق الطیر عطار - و از زبان نی آغاز کرده بود نسخه یی از آن ابیات را از گوشه دستار دخانی خویش بیرون آورد و به حسام الدین نشان داد. با قبول درخواست مریدان که از زبان اخی زاده ترک به بیان آمده بود، مقرر کرد که از این پس مجالس املای مثنوی را آغاز کند و تقریر اسرار این " نی نامه" را بر همان وزن و شیوه با شرح دلالات و نقل حکایات در جریان این مجالس تکمیل و «تطويل» نماید.
مجالس املای مثنوی که از این پس (ح ٦۵۸) قسمتی از اوقات روز و شب مولانا را تسخیر کرد بدین گونه آغاز شد. مولانا در دنباله "نی نامه" ها که هیجده بیت آغاز دفتر اول مثنوی است واردات روحانی خود را همچنان در همان بحر و در همان قالب جزء بجزء و مجلس بمجلس به حاضران بر سبیل وعظ و به همان گونه در شیوه بدیهه پردازی املا میکرد و حسامالدین مینوشت و تدریجاً خاصان مریدان هم که طالب مجالس وعظ مولانا بودند حضور در این مجالس را مثل حضور در مجالس وعظ تلقی کردند، با اجازه مولانا به جمع معدود یاران این مجلس پیوستند و مثنوی معنوی تدریجاً به وجود آ آمد_به صورت نوعی مجلس وعظ، موزون و منظوم که همانند مجالس وعظ، در طی آن لطایف اسرار و دلالات با نقل تمثیلات و حکایات همراه بود و به اقتضای احوال و برحسب تداعی افکار، سخن از مطلبی به مطلب دیگر نقل میشد و آنچه در پایان یک مجلس نا گفته می ماند در آغاز مجلس دیگر دنبال میگشت و نظم و املای مثنوی ادامه می یافت.
حسام الدین و یاران مجلس که سکوت آنها برای مولانا مجال تفکر و استمرار در اندیشه را فراهم میساخت آنچه را مولانا تقریر میکرد مینوشتند و بعضی تنها به شنیدنش بسنده میکردند، و بدیهههای طبع مولانا که با عجله نوشته میشد به وسیلۀ حسام الدین که این مجالس به تقاضای او بر پا شده بود دوباره با مقابله ضبط یاران و کاتبان دیگر تحریر میشد و در فرصت دیگر، در خلوت مناسبی ، حسام الدین آن ابیات را به آواز خوش بر مولانا میخواند و وی آنها را به قدر ضرورت اصلاح و تنقیح میکرد و سپس آن جمله در دفتری ثبت میشد. دنباله مطلب هم هر بار به اوقات دیگر، به روزها و شبهایی که در هر هفته و هر ماه ظاهراً از پیش معلوم میشد موکول میگشت و املای مثنوی، بدین سان قسمتی از اوقات مولانا را که سالهای پیش صرف مجالس سماع و املای غزلیات میشد میگرفت.
📗 پلهپله تا ملاقات خدا درباره زندگی، و اندیشه مولانا جلالالدین رومی _ صفحه ۲۵۴ تا ۲۵۶
✍ عبدالحسین زرکوب
🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان
لینک جلسه قبل 👈 اینجا
🔊 فایل صوتی _ 23
📗 آگاهی
✍ محمدجعفر مصفا
🎙محبوب
حجم:2,7MB
🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان
لینک جلسه قبل 👈 اینجا
🔊فایل صوتی_79
💬 شرح حکایت 38_ گلستان،باب دوم_ در اخلاق درویشان_ تاثیر کلام و متکلم
🎙 آرمد(علیرضا فولادی)
کیفیت صدا : 320Kbps
🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان
🌹🌹
@MolaviPoet
ذوالنون مصری گفته: «توبه عوام از گناه است و توبه خواص از غفلت و گفت توبه دو قسم است. توبه انابت و توبه استجابت. توبه انابت آن است که بنده توبه کند از خوف عقوبت خدای و توبه استجابت آن است که توبه کند از شرم کَرَم خدای و گفت بر هر عضوی توبه است. توبه دل نیت کردن است بر ترک حرام، و توبه چشم فرو خوابانیدن است چشم را از محارم، و توبه دست ترک گرفتن است در گرفتن مناهی، و توبه پای ترک رفتن است به ملاهی، و توبه گوش نگاه داشتن است گوش را از شنودن اباطیل، و توبه شکم خوردن حلال است .....
به عقیده بزرگان صوفیه، توبه نتیجه فضل و رحمت الهی است که شامل حال گناهکار میشود که: خاص گردانم به رحمت خویش هر که را خواهم. واسطه و علل و اسباب از میان برداشته است تا بدانند که عطاء محض است."
به این معنی که توبه نتیجه توجهی است که از خالق به مخلوق میشود، نه توجه مخلوق به خالق.
📗 تاریخ تصوف در اسلام_تطّورات و تحوُّلات مختلفه آن از صدر اسلام تا عصر حافظ_ گزیده صفحات ۱۹۹
✍ دکتر قاسم غنی
🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان
لینک جلسه قبل 👈 اینجا
🔊 فایل صوتی_13
💬 حکمتهای زندگی در
دفتر پنجم مثنوی
🎙 دکتر ایرج شهبازی
حجم :81,5MB
🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان
لینک جلسه قبل 👈 اینجا
🔊 فایل صوتی _ 22
💬 الاهیات تغییر
غرور نظری و عملی
🎙 محمد جواد اکبرین
🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان
🎵«ترانه گل ممد»
گل مممد یا گل محمد کلمیشی، نام شخصیت اصلی رمان کلیدر، نوشته محمود دولت آبادی است. دولتآبادی، رمان بلند کلیدر را بر اساس سرگذشت واقعی گل محمد کلمیشی و برادران وی نوشت. گل محمد، فردی از گروه کردهای کرمانج بود که در خراسان سکونت داشت. بنا بر رمان کلیدر و روایتهای بازماندگان گل محمد، وی پس از فرار از زندان که ظاهراً به دلیل قتل یک مأمور مالیات صورت گرفته بود، گروهی مسلح تشکیل داده و علیه دولت مرکزی و خوانین محلی جنگید. وی نهایتاً در درگیریهایی که با نیروهای امنیتی داشت، در سال ۱۳۲۳ شمسی در کوههای اطراف روستای قلعه میدان شهرستان ششتمد، کشته شد
🆔 @oralhistoryiran
🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان
@abdolhamidziaei
🔊 فایل صوتی
💬فنون سفر روح وخلع بدن در عرفان اکنکار
🎙دکتر عبدالحمید ضیایی
کیفیت صدا : 320Kbps
حجم:60,3MB
🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان
لینک جلسه قبل 👈اینجا
🔊 فایل صوتی _24
📗نیلوفر و مرداب
هنر دگرگون کردن رنج ها
صفحه ۱۱۳ تا ۱۲۷
✍ تیک نات هان
مترجم: علی امیرآبادی
ناشر: نشر بیدگل
🎙 افسانه افشار
🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان
افتاده مرا عجب شکاری چکنم
واندر سرم افکنده خماری چکنم
سالوسم و زاهدم ولیکن در راه
گر بوسه دهد مرا نگاری چکنم
✍ مولانا_ رباعی شمارهٔ ۱۱۴۱
🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان
لینک جلسه قبل 👈 اینجا
🔊 فایل صوتی _84
💬 شرح مثنوی دفتر
ششم
🎙 دکتر عبدالکریم
سروش
حجم :95,3MB
🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی و عرفان
لینک جلسه قبل 👈 اینجا
🔊 فایل صوتی _39
💬 پیامهای نهجالبلاغه_ شرح عهدنامهی حضرت علی ع به جناب مالک اشتر _ شرح حکمت 38
_ تکریم عقل
_ تقبیح حماقت و خودمحوری
_ پرهیز از دوستی با احمق، بخیل،
_ پلیدکار (بیتقوا) و دروغگو
🎙 دکتر بهروز مرادی؛
فارغالتحصیل جامعهشناسی دین از هلند
حجم: 3,9MB
🗓 ۱۶ فروردین ۱۴۰۴
🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان
🌹🌹
@MolaviPoet
لینک جلسه قبل 👈 اینجا
شرح روان ابیات مثنوی معنوی_دفتر چهارم
جواب گفتنِ مصطفی علیهالسلام اعتراض کننده را
(۲۰۸۹) دیگ را گر باز ماند امشب دهن
گُربه را هم شرم باید داشتن
اگر در دیگ امشب باز بماند گربه هم باید شرم و حیا داشته باشد. معادل ضربالمثل در دیزی باز است حیای گربه کجاست.
(۲۰۹۰) خویشتن گر خفته کرد آن خوب فَر
سخت بیدارست، دستارش مَبَر
اگر آن عارف صاحب مقام خودش را به خواب زد، آگاه باش کاملا بیدارست، پس دستار سرش را ندزد.
(۲۰۹۱) چند گویی ای لجوجِ بی صفا
این فسونِ دیو* پیش مصطفی؟
ای لجباز تا کی میخواهی در حضور پیامبر ص این کلمات شیطانی و پر از ریا را به زبان بیاری؟
*فسونِ دیو: دغلبازی درویشنماها.
(۲۰۹۲) صد هزاران حِلم دارند این گروه
هر یکی حِلمی از آنها صد چو کوه
جماعت انبیاء و اولیاء هزاران صبر و بردباری دارند که هر
کدام از این بردباریها به محکمی و استواری صدها کوه می باشد.
(۲۰۹۳) حِلمشان بیدار را اَبله کند
زيرك صدچشم را گمره کند
ابلهان وقتی صبر و بردباری اولیاء و انبیا را میبینند، تصور میکنند آنها آگاه نیستند و با علم خودشان دچار غرور میشوند.
(۲۰۹۴) حِلمشان همچون شرابّ خوبِ نَغز
نَغزنَغزك بر رَوَد بالایِ مغز
صبر انبیاء و اولیاء مثل شراب ناب است که خوش خوشان و آرام آرام بر مغز اثر می گذارد.
(۲۰۹۵) مست را بین زآن شرابِ پُر شگفت
همچو فرزین مست، کژ رفتن گرفت
کسی که از شراب ناب مست میشود مثل مهره وزیر در شطرنج کج و معوج حرکت میکند.
(۲۰۹۶) مردِ بُرنا* زآن شرابِ زودگیر
در میان راه میافتد چو پیر
مرد جوان براثر خوردن آن شراب قوی و مردافکن مانند سالخورده ناتوان در بین راه میرود.
* برنا: جوان
(۲۰۹۷) خاصه این باده که از خُمّ بَلیست
نَه مَیی که مستیِ او يك شبی ست
بخصوص این شراب که از میخانه الهی و باده ازلی است از آن میهای نیست که یک شب دوام بیاورد. بلکه مستی آن مُدام است.
(۲۰۹۸) آنکه آن اصحابِ کهف از نُقل و نَقل
سیصد و نُه سال گُم کردند عقل
اصحاب کهف براثر خوردن آن شراب، سیصد و نه سال از کلام و حرکت باز ماندند و بیهوش شدند و عقل خود را از دست دادند.
(۲۰۹۹) زآن زنانِ مصر، جامی خوردهاند
دست ها را شرحه شرحه کردهاند
زنان مصر يك جام از آن شراب نوشیدند و دستهای خود را با دیدن یوسف با چاقو پاره پاره کردند.
(۲۱۰۰) ساحران هم سُکرِ موسی داشتند
دار را دلدار میانگاشتند
جادوگران فرعون هم از مستی که موسی ع داشت (شراب الست) داشتند چوبه دار(به صلیب کشیهای شدن ) را هم محبوب میپنداشتند.
(۲۱۰۱) جعفرِ طیّار زآن می بود مست
ز آن گرو می کرد بی خود پا و دست
جعفر طیار هم از شراب الهی مست بود و به دلیل عشق و ایمان بود که دست و پای خود را در این راه از دست داد.
🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان
🎶موسیقی بیکلام
🎼 سیکرت کاردن (به انگلیسی: Ode To Simplicity) گروه دونوازی نروژی-ایرلندی است که در سبک موسیقی نیو اینسترومنتال (موسیقی عصر نو) کار میکنند که گاهی به اشتباه از آن با نام نئو کلاسیکال یاد میشود.
🎻ویولنیست ایرلندی فینوآلا شری
🎹 پیانیست و آهنگساز نروژی رولف لولاند است.
🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان
لینک جلسه قبل 👈 اینجا
🔊 فایل صوتی_12
💬 حکمتهای زندگی در
دفتر پنجم مثنوی
🎙 دکتر ایرج شهبازی
حجم :78,4MB
🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان
الهی!
اگر کسی تو را به طلب یافت.
من خود طلب از تو یافتم.
ارکس تو را به جستن یافت، من به گریختن یافتم.
الهی!
چون وجود تو پیش از طلب و طالب است.
طالب از آن در طلب است، که بیقراری بر او غالب است.
عجب آن است که یافت، نقد شد طلب برنخاست.
حق دیده ور شد و پرده ی عزّت به جاست.
✍خواجه عبدالله انصاری
🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان
لینک جلسه قبل 👈 اینجا
🔊 فایل صوتی _ 23
📗 آگاهی
✍ محمدجعفر مصفا
🎙محبوب
حجم:20,1MB
🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان