omidtabibzadeh | Unsorted

Telegram-канал omidtabibzadeh - Omid Tabibzadeh/ امید طبیب‌زاده

1064

یادداشت‌ها /Notes

Subscribe to a channel

Omid Tabibzadeh/ امید طبیب‌زاده

هرتا مولر و نثرِ شعرمانند، یا شعرِ نثرمانند او

هرتا مولر، شاه کرنش‌کنان می‌کشد، ترجمه‌ی امیر معدنی‌پور، تهران، نشر برج، ۱۴۰۳، ۱۶۰ص.

امید طبیب‌زاده

این کتاب "ناداستان" است، و ناداستان مانند "نامرد" است که نه این است نه آن، و هم این است و هم آن- مثل مارماهی! البته "نامرد" لفظی عوامانه است با باری منفی، و "ناداستان" اصطلاحی است علمی با باری کاملاً خنثی، اما درهرحال سروکله زدن با هریک از این دو مشکلات خاص خودش را دارد!
هر رمانی سندی تاریخی هم هست، اما علاوه‌برآن اثری هنری نیز محسوب می‌شود که حسابش از سند تاریخی جداست. شازده احتجاب سندی تاریخی از دوره‌ی محمدرضاشاه پهلوی است، اما شاهکاری هنری نیز هست که به‌علت کیفیت ادبی‌اش تا به امروز باقی مانده‌، و این کیفیت هیچ ربطی به هیچ دوره‌ی تاریخی و اجتماعی ندارد! این همان "ادبیت" (Literariness) است که ازیک‌سو قابل ارزیابی است، و ازسوی‌دیگر معیارهای ارزش‌یابی‌اش خاص ادبیات است و ربطی به عوالمی چون سیاست و تاریخ و روانکاوی و مارکسیسم و فمینیسم و مانند آن ندارد.
تقلیل ناداستانِ شاه کُرنش‌کنان می‌کشد به دوره‌ی زمامداری چائوشسکو، اجحافی است به ادبیات، و اگر بنا باشد آثار هرتا مولر را صرفاً واکنشی به زمانه‌ی چائوشسکو بدانیم، ادبیت یا نقش زیبایی‌شناختی آنها را نادیده گرفته‌ایم. با دو مثال از همین رمان این نکته را بهتر نشان می‌دهم.
فصل نخست کتاب با بحث درباره‌ی ترس آغاز می‌شود، و غالب خوانندگان این ترس را به وحشت نویسنده از پلیس مخفی چائوشسکو نسبت می‌دهند، حال‌این‌که ترس مولر در این فصل بیشتر فلسفی است تا سیاسی! او آغاز ترس را به زمانی نسبت می‌دهد که ناگهان درمی‌یابد پیوند میان دال و مدلول در هر کلمه، پیوندی طبیعی نیست بلکه پیوندی کاملاً قراردادی است. در این‌معنا اگر جهان به مدد زبان و کلمات معنا می‌یابد، و اگر پیوند دال و مدلول قراردادی باشد، آنگاه همه چیز قراردادی می‌شود! همین درک ناگهانی است که انسان را از فضای امن اسکولاستیکی یا الهیاتی به ورطه‌ی ناامن اومانیستی یا مدرن می‌اندازد و باعث هراس و اضطراب وی می‌گردد: وقتی به فاصله‌ی میان واژه و شئ پی ببری، می‌توانی "از خلالش به هیچ بنگری، فضایی که تو را پرت می‌کند وسط هیچستان" (ص ۱۱). نویسنده به دنبال این بحث به مسئله‌ی ادبیات و اهمیت آن برای فرار از ترس می‌پردازد، مانند نیما که شعر را زاده‌ی اضطراب جهان می‌داند!
بسیاری از منتقدان، کلمه "شاه" را در فصل دوم و نیز در عنوان این اثر، تمثیلی از جبار یا شخص چائوشسکو دانسته‌اند: او همچنان‌که لبخند می‌زند و کرنش می‌کند، مخالفان خود را می‌کشد. اما چنین تاویلی از اهمیت ادبی اثر می‌کاهد و آن را تا حد بیانیه‌ای سیاسی پایین می‌آورد! مولر در سال ۱۹۹۴ رمانی منتشر کرد با عنوان Herztier یا "حیوان درون" که در فارسی با عنوان سرزمین گوجه‌های سبز ترجمه و منتشر شده است. طبق تصریح خود مولر، "شاه" در رمان حاضر همان "حیوان درون" است در آن رمان، و حیوان درون به هر سایقی اطلاق می‌شود که در سخت‌ترین لحظات زندگی و مخصوصاً به هنگام رودررویی با مرگ، به انسان امید می‌دهد و وی را به تلاش برای بقا وامی‌دارد (ص ۴۷)؛ شاه مفهومی است که "هم‌زمان زورگویی و کم‌رویی را" در درونش دارد (ص ۵۰). مولر تلویحاً متذکر می‌شود که انسان در مواجهه با این شاه باید بسیار محتاط باشد، چون این شاه دروغزن همان‌طور که می‌تواند نجات‌بخش باشد، می‌تواند به‌سبب امیدهای واهی که در دل آدمی برمی‌انگیزد، وی را کُرنش‌کنان نیز بکشد...
باری این کتاب (۲۰۰۳) جزو آثار مهم و معروف هرتا مولر نیست، اما پس از تعلق جایزه نوبل ادبی به مولر (۲۰۰۹) بسیار مورد توجه منتقدان قرار گرفت، و به‌علت روی‌کرد خودزندگی‌نامه‌ای‌اش مبدل به منبع ارزشمندی شد برای آشنایی هرچه بیشتر با افکار و سبک و آثار او.
این اثر یکی از دشوارترین آثاری است که تاکنون خوانده‌ام، و با مقابله صفحاتی از اثر با متن المانی آن دریافتم که مترجم به‌خوبی از عهده ترجمه‌ برآمده و فرصت مغتنمی را در اختیار خوانندگان فارسی‌زبان گذاشته تا با یکی از آثار خاص این نویسنده‌ی رومانیایی-آلمانی آشنا شوند.
@OmidTabibzadeh

Читать полностью…

Omid Tabibzadeh/ امید طبیب‌زاده

گفتند با خموشی خوگر شود یا بمیرد
اما به خواندن قناری محشر کند تا بمیرد

وزن‌های سیمین بهبهانی

امید طبیب‌زاده

امید طبیب‌زاده، ۱۴۰۴، «وزن‌های سیمین بهبهانی؛ پیشنهاد انگاره‌‌ای برای طبقه‌بندی وزن‌های فرعی در اشعار فارسی»، در: آیینهٔ پژوهش، شمارهٔ ۲۱۱، سال ۳۶، شمارهٔ ۱، فروردین و اردیبهشت ، ص ۶۵۷-۷۱۰.

استاد ابوالحسن نجفی، وزن‌های رایج و پرکاربرد شعر فارسی را به دو دستۀ وزن‌های اصلی (شامل وزن‌های متفق‌الارکان و متناوب‌الارکان) و وزن های مشتق (شامل وزن‌های متفرع و تسکینی) تقسیم کرده، و وزن‌های هر دو دسته را نیز بنابر قواعد سادهٔ خود به‌دقت توصیف کرده است (1397). نجفی نتوانست کار طبقه‌بندی وزن‌ها را به‌طور کامل به اتمام برساند و این مهم به عهدهٔ شاگرد خلف او، دکتر علی‌اصغر قهرمانی مقبل گذاشته شد که نهایتاً توانست وزن‌های اصلی و مشتق را در طبقه‌بندی دقیقی بگنجاند و هریک را با سه رقم نام‌گذاری کند (۱۴۰۲).
اما علاوه بر صدها وزن اصلی و مشتق، ده‌‌ها وزن بسیار کم‌کاربرد دیگر نیز در شعر فارسی وجود دارد که نجفی آنها را وزن‌های فرعی نامیده است و تاکنون دربارهٔ توصیف و طبقه‌بندی و نام‌گذاری آنها پژوهش چندانی صورت نگرفته است. در این مقاله کوشیده‌ام تا شیوه‌ای را برای توصیف و نام‌گذاری این دسته از وزن‌ها و گنجاندن آنها در درون دستگاه طبقه‌بندی نجفی و قهرمانی مقبل پیشنهاد کنم.
سیمین بهبهانی از وزن‌های مشتق و فرعی بسیاری در اشعار خود استفاده کرده است‌، و ما در اینجا پس از استخراج این وزن‌ها از دیوان اشعار او، آنها را توصیف و طبقه‌بند و نام‌گذاری کرده‌ام. در این مقاله همچنین برای تکمیل پیکرۀ خود، علاوه بر وزن‌های سیمین بهبهانی، وزن‌هایی را نیز از آثار شاعران دیگر استخراج و به پیکرهٔ خود افزوده‌ام، به‌طوری‌که از این فهرست می‌توان در مقام سرمشقی برای طبقه‌بندی و نام‌گذاری وزن‌های مشتق و فرعی شعر فارسی استفاده کرد.

@OmidTabibzadeh

Читать полностью…

Omid Tabibzadeh/ امید طبیب‌زاده

سخنرانی امید طبیب‌زاده دربارهٔ کتاب غلط ننویسیم در سلسله سخنرانی‌های «صد کتاب ماندگار قرن» در سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران، یکشنبه ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۴
https://www.nlai.ir/enterprise-news//-/asset_publisher/7CMEcmqDdNgd/content/--9643

Читать полностью…

Omid Tabibzadeh/ امید طبیب‌زاده

دربارهٔ ریشهٔ کلمهٔ «مسلمان»

نویسنده (آریا طبیب‌زاده) در این مقاله ثابت کرده است که کلمهٔ «مسلمان» دارای ریشه‌ای آرامی است و لذا نه ربطی به کلمهٔ عربی «مسلم» دارد و نه ربطی به نام «سلمان» فارسی!

مسلمان را میتوان برگردان دو کلمهٔ سریانی دانست، یکی مَشلْمانا که در اصل به معنای خائن و تسلیم‌شونده به دشمن است (این لغت رایج‌ترین معادل برای اشاره به پیروان اسلام در متون سریانی است). دیگری مْشَلْمانا که به‌معنی کامل و بالغ است (در متون سریانی شواهد اندکی از کاربرد این واژه برای اشاره به پیروان اسلام دیده شده است). نویسنده استدلال کرده است که با توجه به هجابندی و کیفیت مصوت‌ها در «مُسَلمان»، این واژه باید برگردان لغت دوم (مْشَلْمانا بمعنای انسان کامل و بالغ) باشد، زیرا برگردان مَشْلمانا (خائن) بطور منطقی باید «مَسْلَمان» باشد نه «مُسَلمان». از قضا صورت «المَسْلَمانی» که برگردان عربی لغت خائن در سریانی است، طبق گزارش محمد ابن عبد ربه (۳۲۸ ق.) در العقد الفرید، واژه‌ای بوده که عربها از آن برای تحقیر ایرانیان گرویده به اسلام استفاده می‌کرده‌اند. بنابراین، نویسنده نتیجه گرفته‌است که لغت سریانی «مَشْلْمانا» (خائن) و برگردان عربی آن بصورت مَسْلَمانی، لغات توهین‌آمیز و نژادپرستانه‌ای بوده که مسیحیان سریانی‌زبان و عربها برای تحقیر ایرانیان گرویده به اسلام از آن استفاده می‌کرده‌اند، اما ایرانیان گرویده به اسلام با اخذ واژهٔ مُسَلمان (= کامل و بالغ) که هم شبیه به مُسلِم است و هم شبیه به لغت موهن مَشلْمان، به معارضه با مسیحیان و عربها رفته‌اند (این پدیده مشابه پدیدهٔ بازپس‌گیری یا بازمناسب‌سازی (reappropriation/ reclamation) در زبانشناسی اجتماعی است که در مقاله درباره آن توضیح داده شده است). همچنین استعمال واژه‌‌ای آرامی/سریانی برای اشاره به مفاهیم اسلامی چیزی است که در میان ایرانیان در ادوار متقدم اسلامی کاملا رایج بوده (قس. کاربرد مزگت و گزیت به‌جای مسجد و جزیه) و بنابراین کاربرد واژهٔ آرامی مسلمان بجای مسلم اصلا جای شگفتی ندارد
@OmidTabibzadeh

Читать полностью…

Omid Tabibzadeh/ امید طبیب‌زاده

.
دکتر نصرالله پورجوادی

امید طبیب‌زاده

هان تا سپر نیفکنی از حملۀ فصیح
کو را جز این مبالغۀ مستعار نیست
دین ورز و معرفت که سخندان سجع‌گوی
بر در سلاح دارد و کس در حصار نیست (سعدی)

بنده نه در شورای عالی انقلاب فرهنگی بودم و نه اصلاً کسی جوانکی مانند بنده را در آن سال‌ها به آن حوالی راه می‌داد! اما چیزهایی را به چشم خودم دیده‌ام که اگر کسی در صحت آنها شک کند فقط به او پشت می‌کنم! نمی‌دانم چرا یاد تکنیک‌های ادبی رضا فرخفال عزیزم افتادم، و یاد آن شعر احمدضا احمدی دربارهٔ آن کبوتر که پشتش را به جماعت کرد.
باری بنده یک بار عصبانیت دکتر باطنی را دیدم، وقتی که از مخالفتش با دکتر سروش در همان شورا سخن می‌گفت. آن مخالفت به قیمت جانش تمام نشد اما به قیمت بازنشستگی بسیار زودهنگامش از دانشگاه تمام شد. دکتر باطنی بی‌تعارف فحش‌های ناجور می‌داد و وحشتناک می‌لرزید.
یک بار هم اشک‌ها و لرزش‌های دکتر حق‌شناس را دیدم وقتی که از نحوهٔ رفتار تحقیرآمیز و متفرعنانهٔ دکتر سروش با او و با یکی دو استاد دیگر دانشگاه در همان شورا سخن می‌گفت. حق‌شناس بغض کرده بود، او اهل فحش دادن نبود.
بنده همچنین احیای فن ویراستاری را در مرکز نشر دانشگاهی دیدم، و مراحل معیار کردن زبان فارسی و اصطلاحات علمی را، و نیز این را که اگر دکتر پورجوادی همت نمی‌کرد و نخبگان فرانکلین و دانشگاه آزاد آن زمان را در آن سال‌های پرآشوب در مرکز نشر پناه نمی‌داد خدا می‌داند چه چیز از نجفی و سمیعی و سعادت و روح‌بخشان و خیلی‌های دیگر در آن گیرودارها باقی می‌ماند. استادان دانشگاه در آن دوران راه خودشان را می‌رفتند و کار خودشان را داشتند، اما پورجوادی به «روشنفکران» این مملکت پناه داد و از کمک همان‌ها هم برای این مملکت بهره‌ها برد، تقریباً مشابه همان کاری که صنعتی‌زاده در فرانکلین کرد.
بنده تاحدودی می‌دانم چرا آقای دکتر سروش این حرف‌ها را درباره دکتر پورجوادی می‌زند، اما واقعا نمی‌فهمم چرا عده‌ای که شاهد خدمات پورجوادی به زبان فارسی و ایران بوده‌اند این‌طور سکوت می‌کنند و بی‌اعتنا می‌گذرند. یاد خودم می‌افتم که وقتی دکتر خانلری، و بعدتر صنعتی‌زاده را به زندان انداختند، همین‌طور سکوت کردم و بی‌اعتنا گذشتم. آنگاه شرمندگی یعنی چه؟
به آن دسته از هم‌سن‌های خودم می‌گویم که هنوز آلزایمر نگرفته‌اند. عیسی به آن عده‌ای که می‌خواستند مریم مجدلیه را سنگسار کنند گفت سنگسار کنید اما نخستین سنگ را کسی بزند که گناهی نکرده باشد (انجیل یوحنا، باب هشتم، آیات ۱ تا ۱۱). آنگاه همه رفتند!

@OmidTabibzadeh

Читать полностью…

Omid Tabibzadeh/ امید طبیب‌زاده

سروستان سی‌ام، با یادی از سیمین بهبهانی، فرهنگستان زبان و ادب فارسی
@theapll
@OmidTabibzadeh

Читать полностью…

Omid Tabibzadeh/ امید طبیب‌زاده

@OmidTabibzadeh

Читать полностью…

Omid Tabibzadeh/ امید طبیب‌زاده

@OmidTabibzadeh

Читать полностью…

Omid Tabibzadeh/ امید طبیب‌زاده

دربارۀ دستور خط فارسی شکسته

پوشهٔ صوتی خطابهٔ ورودی دکتر امید طبیب‌زاده، عضو پیوستۀ فرهنگستان زبان و ادب فارسی، در چهارصد و هشتاد و دومین جلسهٔ شورای فرهنگستان زبان و ادب فارسی – دوشنبه ۲۱ خرداد ۱۴۰۳
@theapll
@OmidTabibzadeh

Читать полностью…

Omid Tabibzadeh/ امید طبیب‌زاده

امید طبیب‌زاده، «پیشنهاد روشی برای استفاده از وزن شعر در مقام کلیدی سبک شناختی؛ مطالعۀ موردی: بحر رمل مثمن مخبون محذوف یا مقصور در قرن ۴ و قرن ۱۴»، در: مجله زبان و زبان‌شناسی، دوره ۱۸، شماره، ۳۵، بهار و تابستان، ۱۴۰۱، ص ۲۷۷-۲۹۵.
@OmidTabibzadeh

Читать полностью…

Omid Tabibzadeh/ امید طبیب‌زاده

فایل پی‌دی‌اف کتاب حاضر را با اجازهٔ ناشر محترمِ کتاب در صفحهٔ تلگرام و آکادمیای خودم گذشته‌ام.
@OmidTabibzadeh

Читать полностью…

Omid Tabibzadeh/ امید طبیب‌زاده

سوز و گداز
سه‌تار محمدرضا #لطفی
(ضبط از اجرای زنده در سال ۱۳۷۰)

نوازنده اگر به راستی توانا باشد نیازی به قدرت‌نمایی و نواختن قطعات تند و پیچیده ندارد؛ با نغمه‌هایی به ظاهر ساده کاری می‌کند که هوش از سر بپرد و اشک از چشم جاری شود و دل قرار یابد. محمدرضا لطفی، خنیاگر شیدا، از این دست نوازندگان است (فعل ماضی را برای او به کار نمی‌برم).
در این یک دقیقه او نغمه‌ای مکرّر و ساده از ردیف موسیقی دستگاهی ایران را می‌نوازد (گوشهٔ سوز و گداز در آواز بیات اصفهان). اما نوایش از هر نوای تازه‌ای پرکشش‌تر است و هنر جانفزایش از هر پیرایه‌ای بی‌نیاز. این راز و نیازی است با سه‌تار به دست مطربی ره‌شناس که ره‌زن هوش است. به گوش جان بنیوشید.

💐 ۱۲ اردیبهشت سالروز درگذشت استاد محمدرضا لطفی (۱۳۲۵-۱۳۹۳)
@roshananemehr

Читать полностью…

Omid Tabibzadeh/ امید طبیب‌زاده

سرمقاله

ویژه‌نامهٔ آواشناسی و واج‌شناسی زبان‌های ایرانی

رشد روزافزون مطالعات آواشناسی و واج‌شناسی در دنیا، و ضرورت توجه هرچه بیشتر به این بخش از مطالعات زبان‌شناسی دربارهٔ زبان فارسی و زبان‌های ایرانی، سبب شد تا تأسیس مجله‌ای تخصصی با عنوان آواشناسی و واج‌شناسی زبان‌های ایرانی را به استاد ارجمندم، جناب آقای دکتر محمد دبیرمقدم، معاونت محترم علمی و پژوهشی فرهنگستان زبان و ادب و فارسی، پیشنهاد کنم. ایشان با گشاده‌رویی بسیار پیشنهاد بنده را پذیرفتند و به صلاح‌دید ایشان قرار شد که شمارهٔ نخست مجله را به‌صورت ویژه‌نامه در یکی از ضمیمه‌های مجلهٔ نامهٔ فرهنگستان منتشر کنیم و درصورت موفقیت در گردآوری مقالات علمی در این موضوع، کار انتشار آن را به صورت دوفصلنامهٔ مستقل ادامه دهیم. اینک بسیار خوشحالم که نخستین شمارهٔ این مجله به‌صورت ویژه‌نامه در مجلهٔ زبان‌ها و گویش‌های ایرانی منتشر می‌شود و امیدوارم با همکاری استادان و پژوهشگران آواشناس و واج‌شناس، بتوانیم کار انتشار آن را پیش ببریم. در اینجا لازم می‌دانم از استادان و همکاران دانشمندم که با مهربانی تمام مقالات ارزشمند خود را برای انتشار در نخستین شمارهٔ مجله در اختیار بنده گذاشتند سپاسگزاری کنم. همچنین قدردان جناب آقای دکتر محمدرضا ترکی، سردبیر مجلهٔ نامهٔ فرهنگستان، و جناب آقای دکتر مجید طامه، معاون گروه زبان‌ها و گویش‌های ایرانی، هستم که از هیچ تلاشی برای انتشار هرچه بهتر این شماره فروگذار نکردند.

امید طبیب‌زاده
@OmidTabibzadeh

Читать полностью…

Omid Tabibzadeh/ امید طبیب‌زاده

شکسپیر، شاهدباز، همجنس‌خواه، یا هفت‌خط!؟

امید طبیب‌زاده

بنده البته درک می‌کنم که دوستان مطبوعاتی و خبرنگارم، به‌ملاحظهٔ برخی محدودیت‌ها و الزامات حرفه‌ای، مثلاً گاه عبارتی چون «مضامین مربوط به همجنس‌خواهی» را مبدل به «مضامین مربوط به شاهدبازی» بکنند. بعلاوه این دومی از حیث لفظ و تداعی‌هایش ظاهراً قشنگ‌تر و جذاب‌تر از اولی است. حتی ابتدا که این تغییر را دیدم، واقعا به ذوق ویراستارش آفرین گفتم که مطلب را حذف نکرده و به هر تدبیر معنا را رسانده است. اما در هرحال واقعیت این است که تفاوت‌های عظیمی بین این دو مفهوم وجود دارد. «شاهدبازی» را نمی‌توان نوعی «حسن تعبیر» (یوفیمیزم) برای «هم‌جنس‌خواهی» دانست. اگر قرار باشد «شاهدبازی» را حسن تعبیر بدانیم، باید آن را حسن تعبیری برای «بچه‌بازی» بدانیم و بس! شاهدبازی یک عارضه و ضایعهٔ فرهنگی است که فقط در جوامع واپس‌مانده مبدل به ارزش یا امری رایج و معمول می‌شود. اما همجنس‌خواهی، چه ناشی از علل فیزیولوژیکی باشد و چه به مسائل تربیتی و رفتاری و مانند آن مربوط بشود، همواره در تمام جوامع وجود داشته است. از سوی دیگر در شاهدبازی غالباً پای پول یا زور یا فریب درمیان است، و یکی از طرفین که معمولاً خردسال یا نوجوان هم هست، مبدل به کالایی جهت معامله می‌شود، اما در آن دومی معمولا پای چنین ملاحظاتی در میان نیست. باری رسیدن به این معانی برایم جالب بود و گفتم شاید برای دیگران هم جالب باشد. 
و اما دربارهٔ شکسپیر باید بگویم که او قطعاً هیچگاه شاهدباز نبوده، اما براساس نظر برخی مفسران و منتقدان آثار و احوالش، احتمالاً گرایشات همجنس‌خواهانه داشته است. و حال که تا اینجا آمدم اجازه می‌خواهم نظر خودم را از این حیث دربارهٔ شکسپیر بگویم. به‌نظر بنده او مردی از تودهٔ مردم بود که تنها بواسطهٔ نبوغ عظیم و بی‌همتایش توانست به بالاترین مجامع درباری برسد و مورد عنایت و لطف مستقیم شخص ملکه الیزابت اول قرار بگیرد. معروف است که در شعر زیبای «قُقنوس و قُمری»، که در سال‌های پایانی حیات ملکهٔ قدرقدرت انگلستان منتشر شد، مراد از ققنوس همان ملکه، و مراد از قمری نیز خود شاعر یعنی شکسپیر بوده است. اما شکسپیر بسیار جاه‌طلب و کله‌شق هم بود و اهل خطر. او برای باقی ماندن در دربار همه کار می‌کرد، و وقتی معلوم شد در توطئه‌ای بر ضد ملکه دست داشته بلافاصله استغفار کرد و «ققنوس و قمری» را سرود، و لابد وقتی هم دید که ممدوح اشراف‌زاده و ثروتمندش گرایشات همجنس‌خواهانه دارد درنگ نکرد و خیلی بی‌ریا افاضه فرمود:

در دایرهٔ قسمت ما نقطهٔ تسلیمیم
لطف آن‌چه تو اندیشی حکم آن‌چه تو فرمایی!

@OmidTabibzadeh

Читать полностью…

Omid Tabibzadeh/ امید طبیب‌زاده

☝️
یادداشت سرکار خانم دکتر شادی داوری درباره مقاله بنده با عنوان «چرا ایرانیان عرب‌زبان نشدند».

Читать полностью…

Omid Tabibzadeh/ امید طبیب‌زاده

امید طبیب‌زاده، ۱۴۰۴، «وزن‌های سیمین بهبهانی؛ پیشنهاد انگاره‌‌ای برای طبقه‌بندی وزن‌های فرعی در اشعار فارسی»، در: آیینهٔ پژوهش، شمارهٔ ۲۱۱، سال ۳۶، شمارهٔ ۱، فروردین و اردیبهشت ، ص ۶۵۷-۷۱۰.
@OmidTabibzadeh

Читать полностью…

Omid Tabibzadeh/ امید طبیب‌زاده

برای پوشهٔ کامل سخن‌رانی‌ها رجوع شود به لینک زیر:
https://www.nlai.ir/enterprise-news//-/asset_publisher/7CMEcmqDdNgd/content/--9643

Читать полностью…

Omid Tabibzadeh/ امید طبیب‌زاده

یادداشت‌های لغوی و ادبی (۴): دربارهٔ ریشهٔ واژهٔ «مسلمان»
آریا طبیب‌زاده، آینهٔ پژوهش (۲۱۱)، فروردین و اردیبهشت ۱۴۰۴، ص ۲۸۵-۲۹۴
@khaghaniliterature

Читать полностью…

Omid Tabibzadeh/ امید طبیب‌زاده

کیارستمی و پناهی

امید طبیب‌زاده

امروز صحبت دربارهٔ آثار پناهی خودبه‌خود به سیاست می‌انجامد و همین سبب می‌شود تا درک ویژگی‌های هنری آثار او منوط به گذشت زمان بشود! سیاست از وجوه پدیدآورندهٔ هر اثر هنری است، اما هیچ ربطی به معیارهای زیباشناختی ندارد. شاه‌شجاع و ملکه الیزابت قرن هاست که در غبار تاریخ اگر نه فراموش که گم و محو شده‌اند، اما شعر حافظ و شکسپیر جاودانه و حی‌وحاضر در سرای هنر باقی مانده است!
در اینجا قصد نقد آثار پناهی را ندارم بلکه فقط می‌خواهم به تفاوتی کلی بین آثار او و کیارستمی اشاره کنم. به نظر بنده آثار کیارستمی در همین مدت‌زمان کوتاهی که از عمرشان می‌گذرد به آثار ماندگار عالم هنر پیوسته‌اند، اما تکلیفِ ماندگاری آثار پناهی را گذشت زمان تعیین می‌کند.
رومان یاکوبسون هنگام بحث دربارهٔ نقش‌های زبان، از نقش شاعرانهٔ زبان، و نیز از تفاوت نثر و شعر و نهایتاً از دو تیپ هنرمند (حتی دو نوع زبان‌پریشی) متفاوت سخن می‌گوید‌؛ یکی آنها که ذهنشان روی محور عمودی (یا جانشینی یا پارادیگماتیک) زبان متمرکز است، و دیگری آنها که ذهنشان روی محور افقی (یا هم‌نشینی یا سینتگماتیک) متمرکز است. گروه اول شاعرانی هستند که بیانشان استعاری است، اما گروه دوم به نویسندگانی نزدیک هستند که تعلق چندانی به استعاره ندارند. مثلاً اگر شاعری بگوید «دیوار»، این کلمه روی محور عمودی زبان می‌تواند استعاره‌ای باشد از «زندان، سدّ، تکیه‌گاه، سایه» و بسا مفاهیم خوب یا بد دیگر، اما اگر نویسنده‌ای بگوید «دیوار»، منظورش قطعاً همان دیوار یا چیزی کاملاً شبیه دیوار است که تکلیفش روی محور هم‌نشینی تعیین می‌شود. ظاهراً این‌که ذهن ما به کدام یک از این دو سمت تعلق دارد، چندان دست خودمان نیست؛ کیارستمی بی‌آنکه کوچک‌ترین تلاشی بکند، شاعر است اما ذهن پناهی فقط روی محور هم‌نشینی عمل می‌کند. فردوسی و خاقانی و سعدی بیشتر به سمت محور هم‌نشینی گرایش دارند، و حافظ و بیدل به سمت محور جانشینی. یا سبک خراسانی بیشتر مناسب محور هم‌نشینی است، و سبک عراقی گرایش به سمت محور جانشینی دارد. یا حماسه با محور هم‌نشینی جورتر است، اما غزل با محور جانشینی. یا نیما به‌زور می‌خواست روی محور همنشینی شعارهای سیاسی بدهد، اما نهایتاً تسلیم محور جانشینی شد که بیشتر مألوف ذهنش بود. یا شاملو صریحاً از سیاست‌زدگی شعر خودش می‌نالید، اما ذهن ‌شاعرانه‌اش، سیاسی ترین اشعار او را هم مبدل به شاعرانه‌ترین تصویرها می‌کرد... از این مثال‌ها فراوان است. علاقمندان رجوع کنند به کتاب شاعران در جستجوی جایگاه (مسعود جعفری جزی،  تهران، نیلوفر، ۱۴۰۲).

@OmidTabibzadeh

Читать полностью…

Omid Tabibzadeh/ امید طبیب‌زاده

نسبت تاریخ ادبیات با نقد ادبی

امید طبیب‌زاده

چندی پیش استاد حسین معصومی همدانی در جلسه‌ای، به وجود ایرادی در کار برخی تاریخ‌های ادبیات اشاره کرد که برای فصل‌بندی‌های خود، از تقسیم‌بندی‌های سیاسی و اجتماعی استفاده می‌کنند. در این قبیل تاریخ‌ها، آثار ادبی عمدتاً تابعی از اوضاع اجتماعی و اقتصادی محسوب می‌شوند، و درنتیجه توجه به مسائل تاریخی و بررسی اوضاع و احوال اجتماعی در آنها، خودبه‌خود مقدم بر مطالعه و تحلیل مسائل ادبی و زیباشناختی می‌شود. این همه سبب می‌شود تا توجه کمتری به آثاری بشود که متعلق به دوره‌های بلند مدتی هستند که تحولات اجتماعی بزرگی مانند جنگ و انقلاب و تغییر حکومت و مانند آن در آنها رخ نداده است، درحالی‌که این دوره‌ها، به‌رغم سکون و آرامش ظاهری یا واقعی‌اشان، ممکن است از حیث ادبی بسیار پربار و مهم بوده باشند. مثلاً دورۀ ناصری نیم‌قرنی به طول انجامید اما پژوهشگران ما معمولاً توجه چندانی به این دوره نمی‌کنند زیرا اتفاقات اجتماعی مهمی آنگونه که واکنش شاعران را در پی داشته باشد در این آن رخ نداده است. ازسوی دیگر حجم پژوهش‌های مربوط به آثار ادبی مثلاً در فاصلۀ 20ساله بین سالهای 1285 (صدور فرمان مشروطه) تا 1304 (روی کار آمدن رضاشاه)، به‌نحو چشم‌گیری بیش از آن دورۀ 50سالۀ ناصری بوده است، زیرا شاعران این دوره آشکارا به مسائل سیاسی پرداخته و در آن درگیر شده‌اند. اما آیا می‌توان ادعا کرد که کمّیت و کیفیت آثار ادبی در دورۀ پنجاه سالۀ ناصری، نازل‌تر از کمّیت و کیفیتِ آثار ادبی در فاصلۀ بیست‌سالۀ بین صدور فرمان مشروطه تا روی کار آمدن رضاشاه بوده است؟
ادبیات مانند هر پدیدۀ فرهنگی دیگری دارای ظرف تحقق خاص خودش است، اما دارای ویژگی‌های قائم‌به‌ذاتی هم هست که موجودیتی مستقل بدان می‌بخشد. به همین دلیل نباید بررسی تاریخ ادبیات را صرفاً مبدل به تابع مستقیمی از بررسی‌های سیاسی و اجتماعی کرد و دست از ارزیابی و تحلیل زیبایی‌شناختی آثار برداشت. عیار سنجش آثار ادبی نباید به نحوۀ واکنش صاحبان آن آثار به مسائل سیاسی و اجتماعی مربوط باشد، بلکه برای سنجش یا نقد آثار ادبی باید از معیارهای زیباشناختی بهره برد که ارزش هنری آنها را تعیین کند.
باری این مختصر را با نقل دو جمله از رنه ولک دربارۀ نسبت بین گذشته و حال به پایان میبرم. جملۀ نخست را استاد ضیاء موحد در مقدمۀ خود بر ترجمه‌اش از کتاب نظریۀ ادبیات (رنه ولک، ص یازده) نقل کرده: «گذشته در حال تداوم مییابد، و حال به زبان گذشته قابل فهم است، و گذشته تنها به زبان حال»، و جملۀ دوم، آخرین جمله در مقالهٔ «شش نوع تاریخ ادبیات» (۱۹۴۶) است که اخیراً آن را به فارسی بازگردانده‌ام: «مورخ ادبی باید خود منتقد ادبی هم باشد تا بتواند مورخی شایسته باشد».
@OmidTabibzadsh

Читать полностью…

Omid Tabibzadeh/ امید طبیب‌زاده

«سروستان» سی‌ام منتشر شد

سروستان سی‌ام، با یادی از سیمین بهبهانی منتشر شد. در این قسمت، در بخش سرو سایه‌فکن، سهیلا عابدینی یادی می‌کند از سیمین بهبهانی و سپس در گنج‌آوا، سخنان دکتر امید طبیب‌زاده را دربارۀ برخی از ویژگی‌های شعر سیمین خواهیم شنید. در «از زندگی من»، با صدای معصومه حسینی مورودی بخش‌هایی از سخنان سیمین بهبهانی را دربارۀ زندگی خودش می‌شنویم. دکتر محمدرضا رضوی در بخش «زبان‌کاوی» دربارۀ مراحل زبان‌آموزی کودک می‌گوید و در بخش معاصر‌خوانی بخش‌های از داستان «اعدام» نوشتۀ حسن تهرانی را با صدای دکتر فتانه نادری می‌شنویم.
فصل سوم پادپخش «سروستان؛ دریچه‌ای به باغ فرهنگ و ادب ایرانی» در ده برنامه و با نگاهی به شعر و زندگی شاعران معاصر ایران منتشر می‌شود. برنامۀ شنیداری «سروستان؛ دریچه‌ای به باغ فرهنگ و ادب ایرانی» هر دو هفته یک‌بار منتشر می‌شود.
«سروستان» سی‌ام را در شنوتو و کست‌باکس بشنوید.
@theapll

Читать полностью…

Omid Tabibzadeh/ امید طبیب‌زاده

چینی‌ها می‌گویند دستی را که نمی‌توانی بِبُری ببوس! دیروز یکی از دوستانم پوشهٔ پی‌دی‌اف کتابم را برایم فرستاد و گفت چه نشسته‌ای که این پوشه در فضای مجازی دست به دست می‌گردد. ابتدا عصبانی شدم و تلاش کردم تا کاری بکنم و جلوی انتشارش را بگیرم اما دیری نگذشت که دریافتم کار از کار گذشته و تلاش مذبوحانه هم هیچ فایده‌ای ندارد. باز خدا خیرش، یا خیرشان، بدهاد که پوشهٔ ویراست دوم کتاب (۱۳۹۹) را گذاشته‌‌اند و نه چاپ و ویراست نخستش (۱۳۸۲) را که دیگر از حیز انتفاع ساقط است! باری دستی را که نمی‌توان برید باید بوسید‌، یا به قول حافظ خودمان:
بر آستانهٔ تسلیم سر بنه حافظ
که گر ستیزه کنی روزگار بستیزد
حال که کار از کار گذشته، فایل بهترش را خودم به زبان خوش در کانال تلگرامی‌ام می‌گذارم!
@OmidTabibzadeh

Читать полностью…

Omid Tabibzadeh/ امید طبیب‌زاده

باز هم دربارهٔ زبان فارسی، زبان مادری و زبان علم

امید طبیب‌زاده

از دوستی که زبان فارسی را «زبان نامادری» خودش می‌نامید پرسیدم پس چرا شعرها و رمان‌هایش را به فارسی چاپ می‌کند، و او گفت چون اگر به زبان مادری خودش چاپ کند هیچ‌کس آنها را نمی‌خواند! به او گفتم پس زبان فارسی هم زبان مادری توست، چون در حق تو مادری می‌کند و امکان رشد تو را فراهم می‌آورد، اما تو ناخلفی می‌کنی و پستان مادرت را گاز می‌گیری. کافکا و ژوزف کنراد و بسیاری از نویسندگان بزرگ جهان هم به زبانی غیر از زبان مادری خودشان می‌نوشتند اما هیچ‌گاه جز با احترام از آن زبان‌ها یاد نکردند و از چنین تعابیر مجعول و موهنی استفاده نکردند؛ شاید چون دغدغهٔ اول و آخرشان ادبیات بود نه سیاست یا قدرت!
برخی دوستان نیز از کل مقالهٔ دکتر باطنی فقط عنوانش را خوانده‌اند و مدعی شده‌اند که باطنی زبان فارسی را عقیم دانسته و آن را مناسب زبان علم تشخیص نداده است! داد از این جفا که بر استاد ما می‌رود! باید از این مدعیان پرسید پس چگونه خود شما مقالات علمی‌اتان را به زبان فارسی می‌نویسید؟
هر زبانی از حیث ویژگی‌های ساختاری‌اش در بخش‌های نحو و صرف و واژه‌سازی و معناشناسی، تمام شرایط لازم برای مبدل شدن به زبان علم را دارد، اما آنچه زبانی را مبدل به زبان علم می‌کند ربط چندانی به مسائل زبانی ندارد، بلکه بیشتر به مسائل تاریخی و جامعه‌شناختی مربوط می‌شود.
هر زبانی از حیث ویژگی‌های ساختاری‌اش، به‌طور بالقوه می‌تواند زبان علم باشد، اما فقط برخی از آنها به سبب مسائل تاریخی و اجتماعی به این مرتبه می‌رسند، درست مانند آن‌که همه به‌طور بالقوه می‌توانند نوازنده پیانو باشند اما از هر هزار نفر فقط یک نفر به علل گوناگون به‌طور بالفعل نوازندهٔ پیانو می‌شود. و بدیهی است که اولاً آنها که پیانو می‌نوازند دارای درجات متفاوتی از مهارت هستند (لابد بسته به میزان ممارست و جدیتشان!)، و ثانیاً آنها هم که نوازنده پیانو نیستند لزوماً نقصی جسمی یا روانی ندارند!
@OmidTabubzadeh

Читать полностью…

Omid Tabibzadeh/ امید طبیب‌زاده

تا باد چنین بادا!
امید طبیب‌زاده

دیروز در نشست فرهنگی «از تیسفون تا بغداد؛ گفت‌وگوهای فرهنگی ایران و عراق» که به تکریم استاد موسی اسوار اختصاص داشت، بنده هم افتخار داشتم تا چند کلمه‌ای دربارهٔ آثار و خدمات گران‌قدر ایشان به فرهنگ ایران و زبان فارسی سخن بگویم. چون در جایگاه سخنرانان نشسته بودم، می‌توانستم مرد جاافتاده و بسیار آراسته‌ای را در ردیف جلو در میان حضار ببینم که بعداً دانستم معاون رئیس اتحادیه ناشران عراق است. او گرچه احتمالاً فارسی نمی‌دانست، با دقت تمام به سخنان سخنرانان گوش می‌داد تا شاید نکته‌ای از آن میان دریابد. وقتی نوبت به خود استاد اسوار رسید، به احترام میهمان گرامی جلسه، سخنانش را با خیرمقدم کوتاهی به عربی آغاز کرد که باعث مسرت و امتنان بسیار وی شد. استاد اسوار در بخش‌های پایانی سخنانش ابتدا دوسه بیتی از قصیدهٔ معروف متنبی در بارهٔ شیراز را خواند (همان که مطلعش چنین است: «فدی لك من يقصر عن مداكا/ فلا ملك إذن إِلا فداكا») و بنده دیدم که میهمان جلسه هم به شوق آمد و زیر لب شعر را قرائت کرد. بعد استاد چند بیتی از قصیدهٔ عربی و معروف سعدی را درباره حمله مغول به بغداد قرائت کرد (همان که می‌فرماید «حبست بجفنی المدامع لا تجری// فلما طغی الماء استطال علی السکر») که این بار هم میهمان جلسه با ایشان هم‌نوا شد و آهسته و زیر لب شعر را خواند؛ و اما اوج حیرتم مربوط به زمانی بود که استاد اسوار برای گشایش خاطر حضار چند بیتی از یکی از فارسیات بامزهٔ ابونواس را قرائت کرد (آن‌که می‌گوید: «یا نرجسی وبهاری / بده مرا یکباری...») و بنده دیدم که رئیس اتحایه ناشران عراق حتی بخش‌هایی از آن را هم از بر بود و می‌خواند! این حد از آراستگی و متانت و فضل و حضور ذهن همواره برایم غبطه برانگیز و لذت‌بخش بوده است.
با خود اندیشیدم که او خیلی جوان‌تر از من نیست، پس هیچ بعید نیست که وقتی من از پشت سنگرهای خودمان به سمت عراقی‌ها تیر می‌انداختم، او هم از پشت خاکریزهای خودشان به سمت ما تیر می‌انداخته است. و احساس کردم چه خوش‌اقبال بوده‌ام که آن روزها تمام تیرهایم به خطا رفته، و چه خوش‌اقبال‌تر هستیم اینک که به یمن متنبی و سعدی و ابونواس، بجای گلوله و نفرت، شعر و لبخند بینمان رد و بدل می‌شود... درمورد گذشته چه می‌توانم گفت جز افسوس افسوس! و در مورد حال چه باید گفت جز این‌که تا باد چنین بادا!
@OmidTabibzadeh

Читать полностью…

Omid Tabibzadeh/ امید طبیب‌زاده

در دلم بود که بی دوست نباشم هرگز
چه توان کرد که سعیِ من و دل باطل بود


امید طبیب‌زاده، «پیشنهاد روشی برای استفاده از وزن شعر در مقام کلیدی سبک شناختی؛ مطالعۀ موردی: بحر رمل مثمن مخبون محذوف یا مقصور در قرن ۴ و قرن ۱۴»، در: مجله زبان و زبان‌شناسی، دوره ۱۸، شماره، ۳۵، بهار و تابستان، ۱۴۰۱، ص ۲۷۷-۲۹۵.

دوستی داشتم که آخرین روزهای خدمت سربازی‌اش را در جبهه می‌گذراند، اما خمپاره‌ای ناگهان نازک‌آرای تن ساق‌گلش را درهم شکست. از سر خاکش که به منزل برگشتم مادرم نامهٔ او را به دستم داد؛ گویا قبل از رفتن به منطقه، نامه را به مسئول نامه‌ها سپرده بود و بعد هم رفته بود که رفته بود. عجبا که دیروز هم در فرهنگستان آقای عبدالعظیم تاتار کتابی از ابوالفضل خطیبی را برایم آورد همراه با یادداشتی در نخستین صفحه‌اش که نشان می‌داد صاحب اصلی‌اش بنده هستم! به‌هرتقدیر حال این کتاب بعد از حدود ده سال به دست صاحبش رسیده است!
یادم آمد که روزی به خطیبی گفته بودم شاید بتوان از طریق ویژگی‌های وزنی به کلیدهای سبک‌شناختی خاصی دست یافت برای شناسایی صاحب اثر، و او در این نظر من قدری تشکیک کرده بود. بعد قرار شد کتاب خودش درباره هجونامه را برایم بفرستد تا هجونامه را با شاهنامه مقایسه کنم و ببینم آیا آن شعر واقعا متعلق به فردوسی هست یا خیر.
بعد از فوت خطیبی به این فکر افتادم که آن تحقیق را انجام دهم و حاصل کار همین مقاله شد. در این مقاله براساس عروض نجفی یازده ویژگی وزن شعر فارسی را معرفی کردم، و سپس پیکرۀ بسیار محدودی از اشعار قرن چهار و قرن چهارده را آماده و آن پیکره را از حیث میزان کاربرد ویژگی‌های یازده‌گانه بررسی کردم، و در پایان به این نتیجه رسیدم که ساخت وزنی شعر فارسی طی این هزار سال، در برخی از ویژگی‌هایش به‌شکل معناداری تغییر کرده و منطبق بر ساخت نوایی زبانی فارسی شده است. به نظرم این تحقیق سیر کلی تحول وزن شعر فارسی و همسو بودن آن با ساخت نوایی زبان فارسی را به‌خوبی نشان می‌دهد، اما هنوز نمی‌دانم آیا می‌توان از آن در مقام کلیدی سبک‌شناختی برای مقایسه هجونامه و شاهنامه استفاده کرد یا خیر!
@OmidTabibzadeh

Читать полностью…

Omid Tabibzadeh/ امید طبیب‌زاده

امید طبیب‌زاده (۱۴۰۱) وزن شعر عروضی فارسی (تحلیل و طبقه‌بندی براساس تقطیع اتانینی و نظریهٔ واج‌شناسی نوایی)، تهران: کتاب بهار و پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی

Читать полностью…

Omid Tabibzadeh/ امید طبیب‌زاده

پیوند دریافت مقالات به‌صورت مجزا:
https://nf.apll.ir/issue_30262_30483.html

@OmidTabibzadeh

Читать полностью…

Omid Tabibzadeh/ امید طبیب‌زاده

زبان علم و‌ سواد

امید طبیب‌زاده

زبان‌ها از حیث توانایی در بیان مفاهیم علمی دارای مدارج گوناگونی هستند، و بالاترین درجه در حال حاضر متعلق به زبان انگلیسی است! مثلاً بسیاری از قبایل شکارچی در جنگل‌های برزیل کلاً فاقد چیزی به نام زبان علم هستند، یا زبان فارسی در ایران تا حدود سطح لیسانس را در بسیاری از علوم پوشش می‌دهد، و یا زبان‌های آلمانی و فرانسوی حتی به دوره‌های دکترای تخصصی رسیده‌اند، اما درنهایت هر دانشمندی که بخواهد مقاله‌ای فوق تخصصی در یکی از علوم دقیق بنویسد، اهل هرکجا که باشد، ناچار است مقاله‌اش را به زبان انگلیسی بنویسد، زیرا می‌داند نوشتن مطلبی علمی که تعداد انگشت‌شماری خواننده پراکنده در کل جهان دارد، به هر زبانی جز انگلیسی به ضرر خودش تمام می‌شود. درحال حاضر زبان انگلیسی زبان اصلی علم است، و این نه از آن روست که انگلیسی در ذات خودش برتر از زبان‌های دیگر است، بلکه به این دلیل است که به‌علل تاریخی و سیاسی مبدل به زبان بین‌المللی و درنتیجه زبان تمام دانشمندان جهان شده و به‌مرور برای این مهم آمادگی یافته است. روزگاری زبان لاتین چنین نقشی داشت، روزگاری دیگر فرانسوی، و حالا نوبت به زبان انگلیسی رسیده است.
نخستین گام در یادگیری علم، با سوادآموزی آغاز می‌شود، و در ایران زبان فارسی از دیرباز تا کنون به علل تاریخی و سیاسی زبان سواد و علم بوده است. کسانی که می‌خواهند زبان دیگری جز فارسی را در مدارس و  دانشگاه‌های برخی مناطق ایران جایگزین فارسی بکنند یا متوهمانی هستند که کوچکترین تصوری از دشواری‌های عظیم چنین هدفی ندارند، یا سیاست‌پیشگانی هستند در پی سربازگیری برای اهداف خود. درست است که هر زبانی به‌طور بالقوه می‌تواند زبان علم باشد، اما تا زبانی به‌طور بالفعل به چنین مرتبه‌ای برسد، به امکانات و برنامه‌ریزی‌های عظیمی نیاز دارد.
متأسفانه به علت اهمال حکومت‌ها، سهم همهٔ ایرانیان از حیث توانایی در استفاده از زبانِ سواد و علم مساوی نبوده است؛ کودکان بسیاری در ایران هستند که زبان مادری‌اشان فارسی نیست و هنگام ورود به مدرسه، زبان فارسی بلد نیستند. اینان در همان آغاز راه علم‌آموزی باید دو وظیفهٔ دشوارِ زبان‌آموزی و سوادآموزی را هم‌زمان انجام دهند، و همین دشواری سبب می‌شود که عدهٔ زیادی ترک تحصیل کنند. انکار این واقعیت، خبطی نابخشودنی است که متاسفانه بدان عادت کرده‌ایم! راه حل این معضل را باید در سیاست‌های زبانی هوشمندانهٔ کشوری مانند آمریکا یافت که هر سال در نظام آموزش ابتدایی خود با انبوهی از کودکان تک‌زبانهٔ چینی و فیلیپینی و اسپانیایی و عربی و فارسی مواجه می‌شود، اما نهایتاً در سطح متوسطه هیچ مشکلی در امر اموزش علم به زبان انگلیسی به آنان ندارد.
@OmidTabibzadeh

Читать полностью…

Omid Tabibzadeh/ امید طبیب‌زاده

https://www.ibna.ir/news/532609

Читать полностью…

Omid Tabibzadeh/ امید طبیب‌زاده

چرا ایرانیان عرب‌زبان نشدند؟

از قرن اول تا اواسط قرن سوم هجری را دوران سکوت در تاریخ ایران عنوان کرده‌اند. سکوتی که البته فقط به زبان نوشتاری و نه به زبان گفتاری مربوط می‌شود.

زبان رایج مردم در این دوره به اقرب احتمال، فارسی بوده‌است، اما این زبان زنده و مردمی به رغم رواج و محبوبیتی که نزد ایرانیان داشت تا اواسط قرن سوم هجری یعنی زمان پدیدار شدن شرایط لازم برای حیات مستقل خود، نتوانست شآنی در خور نوشتار بیابد.

در این سه قرن، شاعران و نویسندگان ایرانی بسیاری ظهور کردند، اما همه یا به عربی می‌نوشتند و یا به پهلوی و مردم ایران در این میان، نه تنها وقعی به رقابت این دو زبان نمی‌نهادند بلکه چه بسا از وجود چنین رقابتی نیز بی‌خبر بودند.

استاد فرزانه جناب آقای دکتر امید طبیب‌زاده در جستار وزینشان (۱۳۸۴)، به واکاوی این وضعیت پرداخته و بر این باورند که زبان پهلوی از اواخر ساسانی زبانی مرده محسوب شده و زبان عربی نیز که با تکیه بر قدرت خلفا، در دیوان‌های حکام عرب در عراق و ایران و ماوراءالنهر جانشین خط و زبان پهلوی شده بود، هیچ‌گاه در نزد ایرانیان رواج نیافت و به محض سست شدن حمایت خلفا از آن، از زندگی اجتماعی مردم ایران و نیز از حیات دیوانی ایران خارج شد و در نهایت، به زبان عبادت محدود گردید.

اما سوال اصلی این جاست که چرا ایرانیان مانند اقوام دیگر چون مصری‌ها و الجزایری‌ها پس از پذیرفتن اسلام، عرب‌زبان نشدند؟

آقای دکتر طبیب‌زاده (همان) در این باب، چهار دلیل عمده را برمی‌شمارند:

۱. دلایل زبانی: بدین معنا که چون عربی، زبانی سامی و از خانوادۀ زبان‌های آفروآسیایی است، پس از اسلام فقط جانشین زبان‌هایی شد که همچون خودش به خانوادۀ زبان‌های آفروآسیایی تعلق داشتند.

۲.عامل اقتصادی: در واقع، فراگیری زبان عربی برای تودۀ ایرانیان، نفع مالی نداشت، چون نه کالاهای بازرگانان عرب به سوی ایالات ایران روان می‌شد و نه پیشه‌وران عرب‌زبان در سراسر ایران پراکنده شده بودند تا برخورد با آنان و سودای کسب منفعت بیشتر، ایرانیان را به فراگیری زبان عربی ترغیب کند.

۳.عامل سیاسی: یعقوب لیث، زبان فارسی را به‌عنوان زبان دیوانی و رسمی قلمرو حکومت خود برگزید، چون هم می‌دانست فارسی یگانه زبانی است که می‌تواند به عنوان زبان میانجی میان اقوام گوناگون و چندزبانۀ ایران به کار رود و هم می‌خواست با انتخاب این زبان در مقابل زبان عربی، استقلال حکومت خود را از دستگاه خلافت عباسی نشان دهد.

۴. عامل فرهنگی: برتولد اشبولر (۱۳۷۹)، عرب‌زبان نشدن ایرانیان را قبل از هرچیز ناشی از حیات زبانی مستقل و زنده یعنی فارسی در میان آنها دانسته است که در تمام مدت سیادت عرب، یکه‌تاز صحنۀ وسیع زندگی مردم ایران بود و باعث شد اقوام ایرانی، ایرانی باقی بمانند.

در نهایت، استاد باورمندند که زبان عربی هیچ‌گاه تهدیدی برای زبان فارسی نبوده است. مردم ایران هرگاه منفعتی در فراگیری زبان عربی دیدند، بی‌درنگ به آموختن آن کوشیدند همانگونه که خط اعراب را پذیرفتند.

اگرچه علما و دانشمندان ایرانی در سه قرن آغازین اسلامی، اجازه یا امکان نگارش به فارسی را نداشتند، اما به رسالت خود که همانا اندیشیدن و بیان روشن افکار خود بود ادامه دادند، یعنی دانش ایرانی به زبان عربی به حیات خود ادامه داد و مانع پدیدآمدن انقطاع در مطالعات ایرانی گردید. به عبارتی اگرچه در آن قرون سکوت، هیچ اثری به فارسی نوشته نشد، اما تجاربی که پس از آن به دست آمد و منتقل شد از جمله مهم‌ترین عوامل رشد و شکوفایی زبان و ادبیات فارسی در ادوار بعد محسوب می‌شود.

چرا که زبان و ادب فارسی طی دوره‌های گوناگون رشد آن، همواره داشته‌های خود را حفظ کرده و در عین حال با کسب یافته‌های جدید، بر غنای خود افزوده است. شعر عروضی از آن جمله است.


امید طبیب‌زاده، نشر دانش، شمارۀ ۱، پیاپی ۱۰۸، بهار ۱۳۸۴.


/channel/HistoricalLinguistics

Читать полностью…
Subscribe to a channel