Roga شاید قرار بعدی ما روی ماه باشد؛ همانقدر دور،همانقدر غیر ممکن! تبلیغات: @rogaads پلی لیستمون: @musicroga اینجاهم صمیمی تر : @rogatalk
❤️ امشب هم "شببخیر" نگفتی
فدای سرت،
نیستی و سراغی نمیگیری
همین یعنی زندگیات روبهراه است
حالا چه اهمیت دارد که مرا هم از یاد بردهای..
تو مالکِ تمامِ "شببخیر"های منی
تا آخرین شبِ نفس کشیدنم...♥️
شبت بخیر
#علی_سید_صالحی
فکر میکرد بعد از تمام شدن همه چیز یک دیوانه ی تمام عیار از من میسازد.
نمیدانست آن دوست داشتن، همه ی جنون من بود..
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
گفتی که مــــــــــــرا یارِ وفادار بسی هست
هستند ولی نیست وفادارتر از مــــــــــــــن
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
باید ببوسمت؛
آنقدر که تنهایی غریبه شود.
#و_شب_بخیر_به_تو_و_قصه_ات😢
عمیق شو تا نشانت دهم آن تاریکی واقعی چه بود؟
@Rashtaak0
😢 #چقدر_خوب_مینویسی_حمید_خان_سلیمی
تو ابر سپید کوچکی بودی. از آسمان عبور کردی و اجازه دادی تماشایت کنم و ظهر کوهستان را طاقت بیاورم و بعد پشت صخرههای دوردست گم شدی. اجازه دادی زیبایی را به یاد بیاورم، و زنده بودن را. تو نور بودی عزیز من، و شبنشین غمگین نمیتوانست بغلت کند.
این یک قصهی دنبالهدار است: از دست دادمت. دنبالهاش تویی: اسم کوچکت، راه رفتنت، پهلوهایت، لجبازیکردنت. انگشتهایت لای موهای او، راه رفتنت کنار او، با او خندیدنت، با او خوابیدنت، با او دختردار شدنت. او تو را خوشحال میکند، تو را که ادامهی رنج منی، و هر ابر کوچکی در آسمان ببینم از نو غمگین میشوم.
میخواستم خانهی روشنی داشته باشم، با پنجرههای بزرگ و آفتابی که صبح اردیبهشت بر تن برهنهات بتابد و مجابم کند زنده بمانم. اما عزیزم، حالا نگاه کن چطور در تاریکی اقامت دارم و بوسیدن یادم رفته؟ قهرمانی که امیدوار بودی باشم، حالا یک شخصیت فرعی فراموش شده در قصهی بلند زندگی توست. این سرنوشت گیاه گرفتار توست: باختن مثل بچهای کتک خورده در ظهر سیزده به در.
پرسیده بودی هنوز برایت مینویسم؟ نه. اما هنوز هر چیزی مینویسم دربارهی توست. دربارهی تو و سریالی که با هم ندیدیم. تو و کتابی که شبها برای هم نخواندیم. تو و کوههایی که با هم نرفتیم. شمال و جنوب بدون تو. باد و مرگ بدون تو. بله، تو تنها حرف مشترک من و دنیای اطراف منی.
تو، ابر کوچک سپید، آیا وقتی او را میبوسی هم چشمهایت را میبندی؟ و آیا وقتی در تب تند بدنت غرقش میکنی، خاکستر مرا در هوا میبینی؟ نه. من قصهای هستم که فراموش کردهای، و تو قصهای هستی که یک روز بالاخره دیگر نخواهم نوشت.
همین.
#حمیدسلیمی
"باختم مثل بچهای مغرور/توی جدیترینِ بازیها"
سیدمهدی موسوی
برای ابرهای کوچکی که دنیای بازندهها را موقتا قابل تحمل میکنند.
" و روزگار چه بازی بدی با ما داشت."
- سال بلوا | عباس معروفی
چند وقته عکسایِ قدیمیم رو که نگاه می کنم به جایِ اینکه بگم«چقدر زشت بودم»
میگم«نگا اون موقع چه چشمام می خندیدن»
«شايد بايد نگويم كه اشک توی چشمهای من چرخيد، ولی چرخيد. چرايش را نمیدانم.
هنوز هم نمیدانم اما ديدم باز از آن وقتها شد كه بیاختيار اشک میآيد. هرگز دردهای شديدِ تن و ناخوشی هم مرا به گریه نینداخت! اما
نزديكیها و دوریهای انسانی، چرا. زياد
و بعد از خواندن نامهات هم نیز....
اگرکنارت بودم به اندارهی یک عمر در آغوش میکشیدمت و آنقد محکم میفشردمت تا تمامِ غمهایت ، خستگیهایت در آغوشم گم شود!
اما عزیز من!
اگه فردا بیمن شروع شد مثه تموم دیروزای بیمن
رام نشو، اشک نریز، غصه نخور، قوی بمون.
فراموشت نخواهم کرد!
همیشه با لحنی حق به جانب میگفت :《 دیگر دلتنگی برای من معنی ندارد 》
اما بعد از این جمله عمیق تر نفس می کشید.
گناه من داشتن آرزوهای بزرگ است؛
مثل دوست داشتن شما ..!
مرهم بودی محرمِ خلوت و راهِ خلاص از کهنه دردام!
@Rashtaak0Читать полностью…
تنهایی، سرطان بدخیم و شبانۀ روح است. تنهایی، نه تنها ماندن.
تنهایی، وقتی کسی کنارت هست که بلد نیست تو را ببیند. تنهایی، وقتی کسی دلت را نمیبرد. تنهایی، وقتی شرابهای بوسه را پس میزنی به شوق شرنگهای فاصله.
تنهایی، شبگردیهای بیکس و دلتنگ در کوچههای خالی، آوازهای غمگین در هدفون قدیمی.
تنهایی، پریشان شدن از شنیدن اسمی در مطب دکتر. تنهایی، حرف زدن با کسی که روی کاغذ نزدیکترین فرد است به تو، و در دورترین فاصله از روحت ایستاده.
تنهایی، دوست داشتن و دوست داشته نشدن. تنهایی، دوم شدن و ایستادن به نظاره معاشقه کسی که دل از تو برده، با کسی که دل از او برده. تنهایی، ضربان غمگین ثانیه در امتداد تاریکی بیدریغ شب.
تنهایی، گم شدن در شب، شب تهی. شب که از تمام آوازها و صداها خالی است، جز صدای غمگین نهنگی پیر که برای مردن خودش را به ساحل رسانده و ساحل هم پسش زده است.
شب، شب کویری دل، که دوست دارد برای کسی بتپد و یادش دادهای منجمد باشد. شمردن دقایق تا رسیدن خورشید. فکر کردن به ایستادن زیر تیغ داغ آفتاب، مثل آدم برفی مجنونی که عاشق تابستان باشد. کاسته شدن و تمام شدن و از یاد رفتن. بیآنکه کسی بداند برای کدام بوسۀ ممنوع پرپر شدی.
تنهایی. درد بیعلاج زیستن کنار کسی که دوستت ندارد، دوستش نداری. خوابیدن در بستر کسی، و فکر کردن به کسی دیگر. بوسیدن کسی و عطش داشتن برای کسی دیگر. اجبارهای داغ عرف، اجبارهای تند عقل.
تنهایی، زیستن کنار کسی که بودنش تنهاترت میکند، بودنت تنهاترش میکند. نابود کردن دو زندگی، محصول مشترکی از دو روح عاصی.
تنهایی، سرطان بدخیم و شبانۀ روح است.
● حمید سلیمی
گاهی آدم، توی نگاه یه نفر
خونه میسازه…
ولی اون یه روز
چشمهاشو میبنده
و تو بیخانمان میشی…
از اینکه باهام مثل بقیه رفتار بشه بدم میاد؛
دوس دارم یه حرفا؛یه کارا و چیزایی فقط مختص به من باشه؛ فقط من.
/channel/+vb5ME4lx98piYTRk
گپ پروکسی و کانفیگ..جوین بدین پروکسیای وصلتونو بفرسین
این آهنگ رو با این توضیح برام فرستادن:
این آهنگ متعلق
به فیلم City Of Angels و از نقطه نگاه فرشته نوشته شده، فرشته ای که حاضر بود از ابدیت سقوط کنه تا تنها برای یک بار گرمای لمس عشق رو روی تن دردمندش احساس کنه.
@Rashtaak0