سالِک راه دانش و کنجکاوی هستم اینجا چیزهایی که یاد میگیرم و چیزهایی که به نظرم جالب میان رو به اشتراک میذارم راه ارتباطی: @Mr_Neuronaut پ.ن:سالک به معنای رهرو هست و به هرکسی اطلاق میشه که هدفی داره و در مسیر هدفش منفعل نیست (معنی مذهبی یا عرفانی نداره)
و فکر کنم وجه مشترکشون اینه که از VTA شروع میشن درسته؟ یعنی رسماً توجه و تمرکز و حافظهی کاری کلاً وابسته به پاداش و انگیزشن؟
Читать полностью…٤ تا مسير داريم
مزوليمبيك
مزوكورتيكال
نگرواسترياتال
توبرواينفنديبولاو
اولي و دومي رو انگولك كني😁 سيستم توجه و سيستم پاداش خط رو خط ميشه
یاد بحث «ai artist» ها که اصلاً هنرمند نیستن افتادم با این.
آره موافقم. از طرفی مسیری که خودت با استمرار، کوشش و تابآوری توش دووم آوردی میتونه خیلی چیزها رو به تو درمورد خودت یاد بده. قطعاً مسیر سختیه ولی حداقل تو خودشناسی قوی عمل کردی. احتمالش کم نیست که اون بین فداکاریهای زیادی بکنی (از خیلی چیزها بگذری) تا بتونی در این مسیر همچنان ادامه بدی ولی خب درمجموع از سکون و ماندن در حاشیهی امن پرفضیلتتره.
آفرین دقیقاً نتیجهای که اخیراً بهش رسیدم اینه که نباید از محرک کمک بگیری واسه ایجاد انگیزش. باید انگیزش رو درونیسازی کنی و وقتی که به طور طبیعی ایجادش کردی، شاید بتونی از محرک کمک بگیری برای افزایشش. وگرنه اینکه انگیزشت کاملاً وابسته به محرک باشه، ازت فقط یه فلج نیمهزنده میسازه.
Читать полностью…چه جالب
چیها دخیلن توی این تاثیرات؟ حالا باز ویاس با عقل جور درمیاد اضطرابش بیشتر باشه چون هایپ بیشتری هم میده. ولی کافئین چرا؟ جداً چیکار میکنه اون تو به جز آنتاگونیسم آدنوزین؟
برعكس براي من وياس اضطراب شديدي ميده،بخصوص غروب و اواخر نيمه عمر دارو
Читать полностью…خیلی عجیبه که کافئین جدیداً نهتنها بهم عوارضی گوارشی افتضاح میده، بلکه اون نیمچههایپی هم که میده با اضطراب همراهه. من همیشه فکر میکردم این اضطرابِ ناشی از محرکها، به خاطر عوارض خود هایپه. ولی الان میبینم ویاس هایپ بیشتری میده بدون اینکه ذرهای اضطراب بیاره. این خیلی برام عجیبه که میبینم اضطراب ناشی از محرک، ربطی به تاثیر هوشیارکنندهش نداره.
Читать полностью…هیجانات بیانگرِ سطح کیفیت زندگی هستن، اون مال اروپایی کون سفیده که با برنامه ورزشی و تفریحی و زیستِ اشرافی میزنه تو حسِ "دوست دارم زندگی رو" نه خاورمیانهای کون سیاه که در هر لحظه بگایی و فلاکت براش در کمینه، تو این کانتکست تنها راه مهار و تسلط استفاده و بهروری مستقیمه، هرچند نوع برخورد ما و علتش در مواجه بس مهمه.
مسئله نه خودِ محرک بلکه نوع برقراری رابطه انسان با محرکه که باعث ایجاد مسئله میشه، هوشمندی و بيولوژي فردی در هر مواجهه که کدوم نسبت در کدوم زمان به نسبتهایِ بدنما سازگاره، اگه تریاک باهات سازگاره و موجب توانمندتر شدن نسبتهات میشه، چرا که نه، بزن به بدن!
استفاده همواره در شرایط و رابطه برسی میشه، به طور مثال؛ ریتالین واسه یه بچه مبتلا به adhd یا فردی که بنابه توصیه روانپزشک برایِ بهبود تمرکزش مصرف میکنه خوبه؛ اما همین موقعیت واسه دانشجویِ دلقک که شب امتحان انتظار معجزه داره بدل میشه به یه فاجعه.
اما به نظر من ضررش فقط بحث اعتیاد نیس. محرک ها روی اشتها و خواب تاثیر شدیدی دارن و خوراک و خواب جزو مهمترین مولفه های زندگی و روان هستن.
من کلا بداشتها و بدخواب بودم اما محرک ها بدترشم کردن.
حالا اگه سود وهزینه رو برآورد کنیم به نظرم:
یکی در بچه ها به نظرم توجیه داره البته با مراقبت زیاد جسمی چون بیشتر از این مثلا اختلال، شخصیتشون تهدید میشه توسط جامعه و ممکنه به خاطر این نقص آسیبهای جدی از طرف حتی خانواده بخورن پس بهتره ضرر دارو رو تحمل کرد تا عواقب بدتری تحمیل نشه..
یکی هم برای فرد بزرگسال تشخیص گرفته، اونم وقتی مسئله مهمی تو زندگی هس مثل کنکور یا پایان نامه شاید توجیه داشته باشه یه مدت کوتاه
و یه حالتم تایپ تکانشگره که خطر آسیب به خود و دیگرون هست و داروهای دیگه جواب نمیده. اینجا هم مجبوریم.
اما غیر این حالات به نظرم معایبش خیلی بیشتره و اصلا منطقی نیس به نظرم چون با روشهای بلندمدت تر، یه فرد بزرگسال قوای شناختیش رو میتونه مسئولانه تر و انتخابی تر مدیریت کنه و اکثر اونایی که هوش بالایی دارن خودشون پیدا میکنن که به چه روشهایی تنطیم و مدیریت توجهشون رو داشته باشن
علی. سوالایی که میپرسی خیلی عمیقن، بعد من حال ندارم اونقد توضیح بدم، هِی اسکیپ میکنم. :")
به عنوان یک adhd سابیدهشده که تمامی محرکها و غیرمحرکها و غیره رو امتحان کرده، این تجربهی شخصی رو میتونم باهات شِر کنم:
ریتالین و داروهای مشابه: حذف کامل. اصلا سمتشون نرو اگر certified adhd نیستی :)) و حتی اگر هم هستی، تمامی راههای غیرداروییِ دیگر رو امتحان بکن و دارو گزینهی آخرت باشه.
کافئین: نظری نمیتونم بدم. از ۱۷ سالگی به اینور، حتی یک روزم هم بدون کافئین نگذشته که بتونم بود و نبودش رو مقایسه کنم. فقط میتونم بگم ترکیبش با داروهای محرک به فاک میدهدت. برای کم کردن عوارض هم، صبحها بخوری بهتره.
بهترین چیزی که روم جواب داده برای بهبود عملکرد و تمرکز و از بین بردن مه مغزی و زمانکوری: کنترل شدید رژیم غذایی. حذف کامل قند مصنوعی، حذف کامل فستفود، افزایش سهم سبزیجات و پروتئین در رژیمم.
اینا همهش تجربه بود. چیزمیزای علمی دیگه میره توی دستهی اون چیزایی که حال ندارم بنویسم یا وویس بدم. :))
بهنظرم نمیتونیم شدنی نیست. تاثیرات جانبیش باعث میشه مدام مصرف کنیم و بریم سراغشون، برای آسیب ندیدن دورهای باید مصرف کرد و میشه کلا جایگزینشون کرد با ورزش حرفهای، ۲ هفته یهبار کوهنوردی و تایچی کار کردن. متد ویمهاف هم عجیب غریب قوی و اثر گذارـه. بهطور کل بهجای مصرف کمیکال میشه بدن هک کرد، درسته ممکنه شرایط استثناع هم بهوجود بیاد اما سرمایهگذاری دراز مدت روی بدن نتیجهی بهتری داره.
Читать полностью…یکی از اهالی خرابات خواسته بود که Generative AIهای کاربردی رو معرفی کنیم. داشتم تجربهی خودم رو مینوشتم که متن نسبتاً مسنجمی شد و گفتم اینجا هم به اشتراک بگذارمش.
یحتمل هیچ ابزاری بیعلت ساخته نمیشه و هدفی برای عرضهش وجود داره؛ حتی بیهدفی هم میتونه شکلی از هدف تلقی شه.
با این وجود، متن پیش رو، چکیدهای از تجربهی شخصی من از کار با AIهای مولد مختلفه که امیدوارم مفید باشه.
نقل اینروزهای مجلس اهالی توییتر یا Grok جدیدترین مدلیه که باهاش کار کردم. به نظرم درک واژگان بالاتری نسبت به ChatGPT داره و قابلیتهایی مثل DeepSearch و Thinking باعث میشن خروجیهاش تمیزتر و تحلیلیتر باشن. یک ویژگی جالبش هم اینه که میتونه از توییتر برای پیدا کردن موقعیتهای شغلی یا اطلاعات خاص کمک بگیره. (ظاهراً هنگام جستوجو، از محتوای توییتها هم استفاده میکنه، که برای پیدا کردن فرصتهای شغلی یا ارتباط با اساتید میتونه مفید باشه.)
از NotebookLM معمولاً برای خلاصهسازی مقالهها و کتابها استفاده میکنم. از طریق فرمتهایی مثل PDF و... میتونه با متنها ارتباط بگیره و اطلاعاتی که ازش خواسته میشه رو استخراج کنه.
دیپسیک DeepSeek مدلی که پیش از Grok سر و صدای قابل توجهی بهپا کرد؛ مسیرهای استدلالی و استنتاجیاش رو بهصورت شفاف نشون میده. اینکه میشه روند تحلیلش رو دید، برای من شخصاً جذابه. توانایی سرچ و DeepThink رضایتبخشی داره و چون فیلتر نیست، برای استفادههای روزمره هم به کار میاد.
از Perplexity قبلاً برای گرفتن منابع و ارجاعات خارجی استفاده میکردم؛ مخصوصاً وقتی دنبال سایتهای مختلف در مورد یک موضوع خاص بودم. در حل مسائل عددی هم کارآمد بهنظر میرسید.
از بین مدلهای شاید عمومیتر، ChatGPT بیشتر نقش دستیار روزمره رو برام داره. برای گرفتن رودمپ، گاهی برنامهریزی، و مسائل روزمره ازش کمک میگیرم. از اونجایی که تاریخچه داره و متأسفانه یا خوشبختانه من رو میشناسه، پاسخهاش شخصیسازی شدهست و این مزیت مهمیه. چون باعث میشه که متناسب با نیازهای من پاسخی رو طراحی کنه.
(برای رودمپهای فنی و تکنولوژیک roadmap.sh هم گزینهی خوبیه.)
محصول شرکت آنتروپیک Claude تجربهی کاربری جالبی داره، و خروجیهاش هم بسته به موضوع، کیفیت خوبی دارن. تنها ایرادی که بهش وارد میشد از دید من، محدودیت تعداد پیامها در طول روز بود. (از آپدیتهای جدیدش مطلع نیستم.)
مدتی Pi رو بیشتر برای گفتوگوهای روزمره، یا شرایطی که نیاز به تخلیهی ذهنی داشتم، استفاده میکردم. لحن دوستانه و طراحی رابط کاربریش باعث میشد راحتتر باهاش ارتباط بگیرم؛ ازش بعنوان پارتنر اسپیکینگ هم میشه کمک گرفت.
جمینای/ Gemini رو هم مدتی برای چک کردن گرامر استفاده میکردم. در مقایسه با ChatGPT، در اون مقطع بهطور شهودی (و نه مستند!) خروجیهای زبانی بهتری داشت. البته مدتیه دیگه ازش استفاده نکردهم و از قابلیتهای جدیدش بیخبرم.
در حیطهی ابزارهای کدنویسی و فنی هم، BlackBox ابزار مفیدی برای اصلاح کده. مزیتش اینه که (تا جایی که میدونم) فیلتر نیست و میشه از بین مدلهای مختلف یکی رو برای بهبود کدنویسی انتخاب کرد.
در کنار اون، مدلهایی مثل GitHub Copilot و Cursor هم هستن که هنوز فرصت نکردهم ازشون استفاده کنم ولی بازخوردهاشون اغلب مثبت بوده.
@absurdchaos
این بحث هم به جاهای عالیای رسیده و احتمالاً از اون بحثهایی بشه چیکدهش رو میذارم همینجا، نه توی آرشیو.
Читать полностью…من یه چیزمیزایی بلدم، نوروساینسم خوب نیست ولی خب میگم همینا ر.
تا جایی که میدونم، سیستم پاداش و لذت مغز میشه یه قسمتاییش مثل ناحیه vta (ونترال تگمنتال اگه درست بگم) و نوکلس آکومبنس (NAc). اتفاقاتی که توی این قسمتا میافته، تعیین میکنه که ما اون رفتارهایی رو در خودمون تقویت کنیم که باعث پاداش میشن.
حالا از اونور، وقتی ما به فعالیتی توجه میکنیم (=دقت و تمرکز) که برامون پاداشآوره (مثل درس خوندن برای امتحان)، سیستم پاداش فعال میشه و این میتونه کمک کنه به افزایش دقت و تمرکز. به عبارتی: وقتی انتظار داری پاداش دریافت کنی، توجه و تمرکزت افزایش پیدا میکنه؛ چون پیش از این، دقت و تمرکز منجر شده پاداش بگیری.
حالا حافظه چی میشه این وسط؟
تا حایی که میدونم، توجه و تمرکز توی تثبیت حافظه و انتقال اطلاعات از حافظه کوتاهمدت به بلندمدت تاثیر دارن. توجهِ پایین حین یادگیری = نمیره توی حافظه بلندمدت.
محرکها این وسط چه غلطی میکنن؟
کافئین که میاد سطح هوشیاری و تمرکز رو افزایش میده، که گفتیم:
تمرکز بالاتر = انتقال بهتر اطلاعات به حافظه بلند مدت،
تمرکز بالاتر = فعال شدن سیستم پاداش
(که میگن کافئین کوتاهمدت این کارو میکنه، و مصرف بلندمدتش اگر باعث اضطراب بشه و کیفیت خوابو بیاره پایین، تاثیر منفی بر حافظه داره).
ریتالین هم که میاد دوپامین و نوراپینفرین رو توی مغز بیشتر میکنه و تمرکز و توجه بیشتر میشه.
حالا بخش جالبش اینجاست: برای عدهای از افراد میتونه تاثیر بدی روی حافظهشون داشته باشه. برای کیا؟ فکر کنم اونایی که اضطرابشون با ریتالین میره بالا.
همینطوری که گوجه گفت، چارتا مسیر هستن که دوتای دومی مربوط به کنترل حرکات ارادی بدن و ترشح هورمونها و اینجور چیزان. اما دوتای اولی:
اولی (مزولیمبیک) شامل همون نوکلس آکومبنس و ناحیه ونترال تگمنتال میشه. مربوط به حس لذت و پاداش و انگیزهست و وقتی یه نفر داره دنبال پاداش میگرده یا تجربه لذتبخشی داره، این مسیر فعال میشه و دوپامین ترشح میکنه.
دومی که مزوکورتیکال باشه، شامل ناحیه ونترال تگمنتال هم میشه، اما وصل میشه به کورتکس prefrontal. ایشون بیشتر درگیر فرایندهای شناختیه، مثل برنامهریزی و تصمیمگیری، و توی توجه و تمرکز هم نقش داره.
حالا، این وسط، مسیر مزولیمبیک و مسیر مزوکورتیکال با همدیگه تعامل بالایی دارن.
دوستانی که نوروساینستون خوبه میتونین درباره ارتباط اینها توضیح بدین؟ تثبیت حافظه تا چه حد وابسته به توجه و تمرکزه و چرا؟ سیستم پاداش چجوری بهشون ربط پیدا میکنه و کلاً همبستگیهاشون چه سازوکارهایی دارن؟ چون میبینیم محرکها عمدتاً هر سه رو تقویت میکنن و حتی بدون محرک هم انگار یه همبستگیای میون سهتاشون هست. @simonpetricov @Layaaskarii @gojee123 @Setareh_Njt @ftm_998 @NooraWanders @dan_njd
Читать полностью…کلا محرکها –به خصوص امفتامینی– با فعالسازی بیشازحد سیستمهای دوپامینی/نوراپینفرینی توجه به نیازهای پایه مثل گرسنگی رُ سرکوب میکنن و اهدافِ کوتاه مدت رو چنان تقویت میکنه که موجب بازنویسی موقت سلسله مراتب نیازها میشن؛ نیازهای بالا –تمرکز و انکیزش– با تقویتِ مصنوعی دست به سرکوب نیاز های پایه "بقا" میزنن؛ این جبرشیمیایی بَس جالبه و خفن، اگاهی که با یه منطق مولکولی هدایت میشه اراده آزاد رُ بدل میکنه به یه توهم.
این وضعیت تو مسائل نظامی هم مورد بهره قرار گرفت، نازیها در جنگ جهانی دوم و آمریکا در ویتنام، وضعیتی که به قولِ یه دلقکِالمانی به عنوان باز تعریف محدودیت های استقامت خطاب شد.
/channel/Xaraabaat/8985/59555
چیزی که من فارغ از محرکها در گسترهٔ نسبتاً وسیعی از افراد دیدم که به اونها در حفظ کنترل نسبیشون در حوزههای مختلف زندگی اعم از اجتماعی، تحصیلی، شغلی، شخصی و عاطفی کمک کرده، ایجاد تدریجی نظم و تلاش مستمرشون برای تثبیتش بوده. یعنی تقریباً در هر حالی باز برنامههاشون رو دنبال کردن. در این میان ورزش و فعالیت بدنی روزانه، مدیتیشن، نگارش افکار، برنامهها، تصمیمات، نگرانیها و یا هرچه که نوشتنش از ننوشتنش مفیدتر بوده رو انجام میدن. زود و به اندازه خوابیدن هم مؤثره. به چالش کشیدنهای مکرر، کارهای سخت رو زودتر انجام دادن، پیروی نکردن از کاملگراییشون، نگرش مهرورزانهشون نسبت به خودشون و پذیرش نقاط قوت و ضعفشون و بها ندادن به ایگوشون هم بیتأثیر نبوده.
Читать полностью…نکته غمگینانهی ماجرا اینه: بر خلاف تصور افراد، درمان دارویی adhd هیچوقت تموم نمیشه. اینی که میگن از یه جایی به بعد کمکم داروها رو قطع میکنی و عادتسازی میکنی و فلان... سرابه. اگر میتونی عادتسازی کنی، بدون دارو بکن.
فکر کنم تا الان متوجه شده باشی دلیل مقاومتم به مصرف دارو رو، و اینکه چرا گذاشتمش راهکار آخر: چون وقتی برم سراغش، میدونم که قرار نیست قطع بشه و هیچچیزی هم نمیتونه تاثیری مشابهش داشته باشه و جایگزینش بشه.
و یه مسئلهی نوروفارماکولوژیک دیگه که سالهاست برای من عجیبه و هیچوقت نتونستم تبیینش کنم، اینه که کافئین روی مغز من تاثیر اغراقآمیزی میذاره (البته وقتهایی که تالرنسم کمه). دو سال اولی که مصرف مرتب قهوه داشتم (۱۶-۱۸ سالگی) تاثیری رو روم میذاشت که بعداً متوجه شدم همون کاریه که امثال ریتالین و کوکائین با مغز میکنن. میدیدم که هایپ عجیبی بهم میده ولی فکر میکردم برای همه همینطوره. چه زمانی متوجه شدم اینطور نیست؟ وقتی که ریتالین رو امتحان کردم. توی ۱۷ سالگی مدتی برام ریتالین تجویز شد و خب قبلش گزارشهای زیادی از ریتالین خونده بودم که میگفتن اثرش به شکل قابل توجهی از کافئین قویتره و خیلی روایات شگفتانگیز دیگه. ولی وقتی خودم ریتالین رو استفاده کردم هیچ تاثیری ندیدم فراتر از تاثیری که کافئین روم داشت! حتی یکبار دوز بالاش رو تست کردم (۷۲ میلیگرم آهستهرهش که تقریباً معادل ۲۰ میلیگرم immediate release هست) ولی بازم هایپ خاصی ندیدم و صرفاً حالتی مشابه کافئینیسم بهم دست داد (تحریک عصبی و تنش روانی).
گذشت و گذشت و بعد از چند سال تالرنس، اثربخشی کافئین هم کم شد. میتونستم دوباره ازش هایپی که میخوام رو بگیرم ولی نیاز به حداقل یک هفته دیتاکس داشت و بعد از دیتاکس هم که اثربخشیش افزایش پیدا میکرد، بازم موقتی بود و توی کمتر از دوماه تالرنس برمیگشت. ماه پیش که چند روز ویاس رو امتحان کردم، تمرکز و دقتی رو بهم داد که کافئین توی اون سالهای اول بهم میداد، ولی پایدارتر. چیزی که خیلی برام خیلی سوالبرانگیزه و سالهاست نتونستم کنجکاویم رو دربارش ارضا کنم، اینه که چرا یه آگونیست آدنوزین که اثرش روی سیستم دوپامینی (اگه چنین اثری داشته باشه) غیرمستقیمه، باید بتونه از آگونیستهای خود دوپامین و امثال آمفتامینها بیشتر هایپ بده! یعنی اون هایپ چندان ربطی به آگونیسم دوپامین نداره و عوامل دیگهای دخیلن که کافئین ممکنه اون عوامل رو توی بعضی از افراد بیشتر تحریک کنه؟ چه عواملی؟ درباره اینجور تاثیرات از کافئین مطالعات یا تجربیاتی داشتین؟ @Lux_Nig @eghlimarazeghian @helloworo @Setareh_Njt @in_some_sense_yogurt_is_fish @NooraWanders @simonpetricov @Spiral_aus Erfan @dan_njd @Anhaya1111 @sajadmoradihaghighat @ftm_998 Zahra MD @Layaaskarii
به شخصه خیلی با این نکتهی آریزوس موافقم چون معمولاً بهش اشاره نمیشه و اغلب مغفوله. مغز مقاومت عجیبی در برابر تغییرات غیرمستقیم و حتی مستقیم میکنه. یعنی اکثراً جوریه که برای خیلی از اختلالات -به ویژه اختلالات ساختاریای مثل ADHD- تاثیراتِ هم مداخلات دارویی و هم مداخلات غیردارویی، هردو موقت هستن و نیازمند استمرارِ اون مداخله. این چیزیه که دربارهی داروها برچسب اعتیاد میخوره ولی برای رویکردهای غیردارویی، صرفاً برچسب درمان.
عمدتاً رویکردهای غیردارویی، بیش از حد بایستگیشون برجسته میشن "صرفاً چون غیردارویین". فرقی نداره رواندرمانی باشه یا شیوههای مکمل و امثالهم. آدمها دوست دارن یه بیماری رو بدون دارو حل کنن، رسانه و آکادمیا و غیره هم چیزی که میخوان رو بهشون میدن. چون دارو یه تصویر دیوگونهای توی ناخودآگاههامون داره و پیشفرضمون ازش چیزیه که باید ازش اجتناب بشه چون عوارض داره و اعتیاد میاره و غیره و ذالک. این بایاس اولیه باعث میشه که روشهای غیردارویی رو به شکل ناخودآگاه یکم بیش از حد جدی بگیریم، چون میخوایم موثرتر باشن.
@Lux_Nig @eghlimarazeghian
جبرگراییِ نوروشیمیایی بر پاتولوژی مغز حاکمه که هر اقدامی به جز تغییر مستقیمِ نوروشیمی مغز برایِ درمان اختلالات رُ پس میزنه، اختلالاتی مثل افسردگیِ مقاوم–مقالهای مدتها پیش خوندم مبنی بر گوناگونی مدلهایِ افسردگی که در بیشتر حالت نسبت به روانشناسی/روانکاوی مقاوم بودن–اضطرابِ اجتماعی یا اسکیزوفرنی ریشه در همین دینامیکِ غیرخطیِ انتقالدهندهدهای عصبی و جهشهای گیرندهای و... داره—مکانیسم هایی که ورزش حتی در نوع حرفه ایش رُ فاقد ظرفیتِ مولکولی برای بازنویسی مشکلات میکنه؛ به طور مثال در تمام حالات بهبودِ پایدار در افسردگیِ ماژور مستلزم نرمال سازیِ جذب سروتونین در تالاموسه، فرایندی که فقط از SSRI ها و مهارتسون در بازجذب بر میاد، ولی تویِ ورزش افزایش bdnfفقط تو مراحل اولیه ی نوروژنز هیپوکامپ موثرِ که همین فاقد اثرات سیستماتیک به مدار های "پیشمغزیلیمبیک" میکنش. حتی تویِ اختلال پانیک که ورزش اکثراوقت به عنوان مکمل پیشنهاد میشه کاهش حملات فقط با تعدیل مستقیم گیرندههای عصبی منکمه – تأثیرات ورزش و زیستِ به اصطلاح سالمِ اینستاگرامی-یوتیوبی زیاد بُلد شده و دلقک منشانهست، هیچ ورزشی توانایی تقلید توانِ فاراماکوکوتراپی رُ نداره. کلا مفاهیمی مثلِ هک بدن ریشه تو جنبش هایِ کچلاینستاگرامی طور و طبیعت دوستی داره، واسه همین از لحاظ کارکردی توهمه؛ به طور مثال چیزی که زیاد تویِ فضایِ مجازی چه از جهت افراد سرشناس و جه به ظاهر نوروساینتیستا میشنوم–مثل نوروساینتیست هیکلیه، اسمش یادم نیس–ادعایِ بهبود تحمل سرمایی"ویمهاف" عه، چیزیکه از تعدیل موقت آدرنالین پدیدار میشه، نه تغییر پایدار تویِ ژنهای مرتبط با تنظیمدمایی، حالا تو بگو این گاو مبتلا به اختلال نُره، ولی یارو میگه بدوش. از این حیث برایِ تبین ذهن من دست به تقلیلهایِ ساده انگارانه میزنم، دستکم برایِ جا انداختن دارو به عنوان خط اول درمانی/بهینگی. احساسات تجربهیِ اگاهانهاز هیجاناته، کنترل نوروشیمی مغز کنترل هیجاناته، و راه جهت دهی احساسی مهندسیِ مولکولیِ مستقیمه؛ وقتی با پدیده های فیزیکی نتیجه تعاملاتِ شیمیایی و مدارهای عصبی تو مغز طرفیم، کنترل شون نه با اراده یا استعارههای انتزاعی، بلکه با تنظیم عینیِ انتقال دهندههای عصبی و تعدیل فعالیت مناطق مغزی ممکنه. مغز بدونِ تعادلِ شیمیایی قادر به تولیدِ هیجاناتِ متعادل نیست، وقتی زیرساختِ این تعادل بهگاست اقدامات غیرمستقیم علافیه.
Читать полностью…اگر adhd نداری، نه. به هیچ وجه
اگر adhd داری هم، باز توصیهم امتحان تمامی روشهای غیرداروییه و ریتالین گزینه آخر باشه. حتی وقتی بحث مصرف دارو باشه، گزینههای مناسبتری ممکنه برات وجود داشته باشه و ریتالین صرفا اسم در کرده. مثلا ممکنه اتوموکستین بهتر و بیشتر بهت بسازه و اضطراب هم نده. (بله ریتالین به بسیاری از افراد اضطراب سگی میده.)
نکته بعدی اینه که عزیزکم. درس و اون یک سال، یک کسر خیلی کوچیک از عمر ۸۰ سالهی توعه. با اون یه سال، گند نزن به باقی عمرت.
(البته منطقی که به افراد دچار اختلال که ناچار هستن محرک مصرف کنن تعمیم ندیم. یعنی اگه ۲ ۳ پزشک + a.i تشخیص بدن که فرد حتماً و قطعاً باید محرک استفاده کنه نباید شخصاً و روهوا براش نسخه پیچید روی حرفم هم با این افراد نیست.)
Читать полностью…احتمالاً مصرف چرخهای، مصرف عملکرد محور (بسته به شرایط) و باز گذاشتن مسیر جریان طبیعی دوپامین میتونه کمک کننده باشه.
Читать полностью…قاطی شدن ترمینولوژی علمی با اصطلاحات عامیانه، فاجعهآفرینه. اون قضیههای مربوط به "انرژی" و شبه علمهای عجیب و غریبی که دربارش بافتن هم از همین سنخ بودن. اول فیزیک، الان هم روانشناسی. اون واژهها وقتی از کانتکست علمی خارج میشن، معانیشون تغییر میکنن و میتونن برای چیزهای نامربوطی بکار برن. همین گسترش معنا، باعث میشه بتونن روشون مانور شبه علمی بدن و این واژهها -که پشتوانههاشون، معانی علمیشون هستن- رو برای تبیین مسائل غیرعلمی و چرند به کار ببرن و از این واژههای سابقاً علمی برای اعتبار بخشیدن به اون مزخرفات شبه علمی استفاده کنن. اینجوری دیگه وقتی از چرندِ شبه علمیای مثل "انرژیِ کیهانی" حرف میزنن میتونن با پرروییِ تمام از نظریههای علمیِ مربوط به مفهوم انرژی برای دفاع از ادعاهای بیخودشون استفاده کنن. اول از عامیانهسازی/تقلیل معنی واژههای علمی شروع میشه، ولی به مرور ختم میشه به فراهم شدن بستر برای رشد شبه علم.
Читать полностью…🦠محور مغز-روده:
میکروبیوم چگونه بر احساسات و سلامت روان تاثیر میگذارد؟
🧠 تا به حال شده بیدلیل دچار اضطراب یا بیحوصلگی شوید؟
در چنین مواقعی، معمولا ذهن ما به دنبال دلایل بیرونی میگردد؛ در حالی که شاید ریشه ماجرا در اکوسیستم پرجنبوجوش رودهها پنهان باشد!
🧬 درون رودههای ما، میلیاردها میکروب در حال گفتوگو با مغز هستند.
پژوهشها نشان میدهند که میکروبیوم روده میتواند بر خلقوخو، تمرکز و حتی بیماریهایی مثل افسردگی، آلزایمر و پارکینسونتأثیر بگذارد.
🧩 در این وبینار، با مفاهیم کلیدی و کاربردهای علمیِ محور مغز-روده آشنا میشویم:
• تعریف میکروبیوم و مسیرهای ارتباطی مغز و روده
• نقش آن در خلقوخو، اضطراب، افسردگی و اختلالات عصبی
• نگاهی به کاربردهای درمانی نوین
👨🏫 مدرس: دکتر سید داور سیادت
🗓 شنبه ۳۰ فروردین | ساعت ۱۸:۰۰ | به صورت آنلاین
🔖سرتیفیکت پایان دوره به زبان انگلیسی
🌐 اطلاعات بیشتر و ثبتنام:
https://ehiaco.ir/course/gba/
چیزهایی که زیادی مرتبط با ادبیات/هنر و کمتر مربوط به علم هستن رو توی رندستان میذارم.
Читать полностью…