saalekia | Unsorted

Telegram-канал saalekia - سالِکیه

4507

سالِک راه دانش و کنجکاوی هستم اینجا چیزهایی که یاد می‌گیرم و چیزهایی که به نظرم جالب میان رو به اشتراک می‌ذارم راه ارتباطی: @Mr_Neuronaut پ.ن:سالک به معنای رهرو هست و به هرکسی اطلاق می‌شه که هدفی داره و در مسیر هدفش منفعل نیست (معنی مذهبی یا عرفانی نداره)

Subscribe to a channel

سالِکیه

🔸 جدیدترین مقاله‌ی ترینا نگوین (Trina Nguyen) درباره‌ی تداخل داروهای روان‌نما و داروهای صنعتی، با هدف کاهش آسیب و افزایش ایمنی منتشر شده.

🔸 ترینا، داروساز بالینی و از پیشگامان کار با 5-MeO-DMT، سال‌هاست دانش و تجربه‌اش رو با عشق و بدون چشم‌داشت در اختیار جویندگان مسیر آگاهی قرار می‌ده.

🔸 او بنیان‌گذار Toad School و با نام حرفه‌ای Dharmacist، به شکل داوطلبانه به دیگران مشاوره و آموزش می‌ده.

🌐 وب‌سایت رسمی:
https://www.thedharmacist.com/

✨ ترجمه‌ی این مقاله، هدیه‌ای کوچک برای همراهی در سفر بیداری شما 🌱

📣 تلگرام: @ravannamacommunity
📸 اینستاگرام: @ravannamacommunity
🌐 وب‌سایت: www.ravannama.org

Читать полностью…

سالِکیه

پست‌هایی که پاک می‌شن منتقل می‌شن به بایگانی.

Читать полностью…

سالِکیه

این مطلب هم به علاقه‌مندان حیطه‌ی سایکدلیک خیلی پیشنهاد می‌شه. شرح یافته‌های این مقاله‌ی نسبتاً جدید از نیچر هست.

Читать полностью…

سالِکیه

دیسلایک‌ها جداً جالبن
دوستان قواعد زبان‌شناختی رو هم زیر سوال می‌برن
تفکر نقاد در بالا(high)ترین حد ممکن
واقعیتی که هست اینه که "یعنی" توی همه این زبان‌ها وجود داره. کاریه که شده دیگه. متاسفم باید باهاش کنار بیاین.

Читать полностью…

سالِکیه

برای اینکه ضدیت با بت‌سازی، صرفاً توی گزاره باقی نمونه و تبدیل بشه به ذهنیتِ بالفعل، یادآوریِ این مسئله خیلی مهمه. این رویکردیه که درباره‌ی خود اریک هم دارم. یعنی هر چیز مفیدی که توی مطالبش می‌نویسه رو برمی‌دارم و استفاده می‌کنم و بقیه رو صرفاً ازشون می‌گذرم. این باعث می‌شه گشودگیم به منابع مختلف رو هم حفظ کنم و اگه با یکسری نقطه‌نظرهای افرادی مخالفم، خودم رو از فوایدشون توی بقیه مسائل محروم نکنم. اینجوری پیش‌فرضِ "عدمِ بی‌نقص‌بودنِ همه افراد" همیشه توی پس‌زمینه‌ی ذهنم می‌مونه و شوکه/آزرده نمی‌شم در صورت مشاهده‌ی چرندگویی توی یه حیطه توسط یه نفر که توی حیطه‌های دیگه مفید بوده (و هنوزم می‌تونه باشه). برای همین وقتی می‌گیم به قول اریک فلان، به این معنی نیست که ما تاییدکننده‌/موافقِ همه حرف‌ها و عقاید اریک هستیم (اریک یا هر کس دیگه) و صرفاً استفاده/فایده‌ی همون نقل قولش رو مد نظر داریم. البته باید حواسمون باشه که ناخواسته به کسی کردیتی ندیم که ناروا باشه (موجب دیده شدن افراد مضر نشیم) بلکه صرفاً ازشون استفاده کنیم و به قول اریک "مصرفش که کردیم، بندازیمش دور".

Читать полностью…

سالِکیه

یه چیز دیگه. من چند ساله باور دارم دیپ فیک بیچارگی‌های عظیمی برای بشریت درست می‌کنه. تا وقتی که نسبت بهش هشیار و باهاش آداپته بشیم. یعنی قشنگ چند سالی کلی آدم پای سواستفاده دیگران از دیپ فیک خواهند سوخت.

اما هیچوقت به استفاده‌ش در جعل رویدادهای جنگی فکر نکرده بودم. گمانه‌زنی هست که بعضی ویدئوهایی که میاد دیپ فیک هست. البته یکی‌ از ویدئوهایی که وایرال شد حتی دیپ فیک نبود و گویی از یه بازی قدیمی برداشته شده بود. با این حال باورش کردند--- یا کردیم.

باور کردن گزاره‌ها از قبل هم دشوارتر می‌شه.

Читать полностью…

سالِکیه

فرض کن این گلوله‌ها فلافلن

Читать полностью…

سالِکیه

چرا مصرف خبر بالاس؟
چون کنترل و پیش‌بینی پایینه

واضحا کارکردی که چسبیدن به اخبار داره ایجاد درجاتی از پیش‌بینی‌پذیری و حس کنترلِ نداشته بر زندگی‌هامونه


اخبار محدود نمیتونن جواب اینکه الان باید واکنشی بدم یا نه، رو برای آدمی که تو حالت آماده‌باش بقاست تامین کنن.

Читать полностью…

سالِکیه

این شرایط بحرانی که پیش میاد متوجه میشم ما فقط فک میکنیم به واسطه دسترسی بیشتر به منابع، دانش بیشتریم داریم. صرفا بمباران اطلاعاتی شدیم از جاهای مختلف و انگار توانایی process و تحلیل رو یاد نگرفتیم

Читать полностью…

سالِکیه

Israel is living up to its name for real.

Читать полностью…

سالِکیه

منتظر تحلیل دوستان اهل نوروساینس و علوم شناختی از وضعیت جنگ هستم:
علوم اعصاب و مغز جنگ‌زده
نوروساینسِ حمله نظامی
واکنش مغز در هنگام برخورد موشک
.....

Читать полностью…

سالِکیه

اگر ایگو را پرتوی نور سفید تصور کنیم، عبور این نور از سه ابزارِ آینه، منشور و ذره‌بین، سه وضعیت متفاوت از خویشتن و آگاهی را نمایان می‌سازد، که هرکدام بازتاب‌دهنده‌ی فرایندهای پیچیده‌ی شناختی هستند.

نخستین تابش بر آینه، نمادی‌ست از فرایند بازتاب خودشناسی و خودآگاهی، که در نوروساینس با فعالیت شبکه‌ی پیش‌فرض مغز (Default Mode Network) مرتبط است؛ شبکه‌ای که در بازتاب بر خود، ارزیابی خود و تفکر درباره‌ی «خود» نقش دارد. در این مرحله، ما خود را به عنوان ابژه می‌بینیم؛ تصویری که از بیرون و به‌واسطه‌ی سیستم‌های نظارتی عصبی (مثل قشر جلویی پیش‌پیشانی) بر رفتارها و تصمیماتمان اعمال می‌شود. این بازتاب ممکن است همزمان موجب خودسانسوری شود؛ فیلتری که به ما اجازه نمی‌دهد تمامی جنبه‌های ناخودآگاه یا تضادهای درونی را ببینیم و باعث دوپارگی میان سوژه و ابژه می‌شود. این دوپارگی، ناشی از فرآیندهای پیچیده‌ی ادراک، پیش‌پردازش شناختی و فیلترهای عاطفی است که «خود» را به یک تصویر محافظت‌شده و گاهی دچار تناقض تبدیل می‌کند.

در گذر از منشور، ایگو به طیفی رنگی تجزیه می‌شود؛ استعاره‌ای از کثرت ساختارهای ذهنی و شبکه‌های عصبی چندگانه که در مغز ما فعال هستند. این مرحله بیانگر فعالیت موازی و توزیع‌شده در مغز است؛ زبان، حافظه، احساسات، انگیزش، ترس و تفکر، که هر یک نماینده‌ی فعالیت‌های خاص نورونی و ارتباطات شبکه‌ای متفاوت‌اند. این طیف گسترده، به ما امکان می‌دهد خویشتن را در زوایای مختلف ببینیم، اما همزمان به پراکندگی و پیچیدگی شناختی نیز دامن می‌زند و می‌تواند موجب تضعیف تمرکز و تصمیم‌گیری قاطع شود. حالتی نزدیک به آنچه که هملت می‌گفت، «عزم و اراده هر گاه با افکار احتیاط آمیز توأم گردد، رنگ باخته و صلابت خود را از دست می‌دهد.»

و سرانجام، در نقطه‌ی تمرکز ذره‌بین، ایگو در نقطه‌ای متمرکز و در عین حال تخلیه می‌شود؛ یعنی مرز میان سوژه و ابژه از بین می‌رود و تجربه‌ی اتحاد کامل خودآگاهی حاصل می‌گردد. این حالت، می‌تواند معادل تجربه‌ی نورونی فرآیندهای همبستگی شبکه‌های مغزی (Functional Connectivity) در حالت‌های عمیق مدیتیشن یا حالات سایکدلیک باشد که در آن مغز دچار کاهش فعالیت شبکه‌ی پیش‌فرض شده و مرزهای خود-محورانه‌ی تفکر به‌صورت موقت فرو می‌ریزند. در همین مرحله است که تجربه‌ی «خود» به شکلی هارمونیک و یکپارچه در آمده، و حالتی شبیه به آنچه که «وحدت وجود» می‌نامیم، پدیدار می‌شود.
در این نقطه‌ی تمرکز، مجموعه‌ای از حلقه‌های هارمونیک، در گره‌هایی ناپیدا، ایگو را از بازتاب و تفرق عبور می‌دهند و به نقطه‌ی رهایی می‌رسانند—جایی‌که برای نخستین‌بار، فراتر از دیدن خود، تجربه‌ی زیستن خود را بدست می‌آوریم.

سه ابزار، سه وضعیت، سه تجربه: آینه، منشور، ذره‌بین. از بازتاب تا تفرق، و از تفرق تا وحدت؛ در نهایت این سیر، ایگو نه سرکوب می‌شود، نه می‌گریزد، بلکه فرصتی برای تابش می‌یابد. و آن لحظه‌‌ همان‌جایی‌ست که «خود»—نه به‌مثابه تصویر یا نقش یا مفهوم—بلکه به‌مثابه تجربه‌ای بدیع، برای نخستین‌بار، بی‌پرواتر از هر زمانی پدیدار می‌شود.
~Odyssey

Читать полностью…

سالِکیه

مرحله دریافت مدرک روانشناسی از قلم افتاده

Читать полностью…

سالِکیه

ساده‌سازی
پیچیده‌سازی
نقض حقوق بشر
بازتولید خشونت
اینکه اسم‌های سنگین روش بذاریم، حقیقت رو عوض نمی‌کنه. اگه بنا به خشونت و قتله، نباید انحصارش رو بدیم به جانی‌ها. چیزی که ما رو از حیوون متمایز می‌کنه قانونه. قانون رسالتش بازداریه. "اگه آدم بکشی، خودت کشته می‌شی". خیلی واضحه. در این صورت کسی اگه حتی بخواد هم آدم بکشه، دلیل پیدا می‌کنه برای نکشتن. ولی گرتاتونبرگ‌صفت‌ها فکر می‌کنن با آموزش و فرهنگ‌سازی می‌شه باعث شد یه سوسیوپات لزوماً جنایت نکنه. فرهنگ‌سازی شاید بتونه تروریست‌های عقیدتی خطرناک رو از جامعه حذف کنه، ولی در نهایت همیشه عده‌ی زیادی باقی خواهند موند که برای بازداریشون از جنایت، نیاز به زور هست. فقط با bully می‌شه مانع bully شد. حالا اسمش بازتولید خشونت یا ساده‌سازی مسئله‌ست؟ بذار باشه.

Читать полностью…

سالِکیه

نرمال‌ترین مخالف اعدام:

Читать полностью…

سالِکیه

پست مفید درباره کنترل پنیک

Читать полностью…

سالِکیه

ببینین دوستان به این می‌گن پنیک. پنیک اینه. لطفاً دیگه از این به بعد وقت‌هایی که اوخ می‌شین الکی نگین "وای پنیک کردم"؛ اون چیزِ دیگری کردنه، پنیک نیست.

Читать полностью…

سالِکیه

چپ پست‌مدرن: مرثیه برای قربانی یا جلاد؟

وضعیت خاورمیانه معاصر، برمی‌گرده به حدود صد سال پیش. مارک سایکس و فرانسوا ژرژ-پیکو که تو ۱۹۱۶ با معاهده‌ای به اسم خودشون، با یه خودکار و یه نقشه، منطقه رو بین انگلیس و فرانسه تکه‌تکه کردن. دعوایی بر سر قدرت و آقای جهان بودن. بعدها تو ورسای ۱۹۱۹، دیوید لوید جرج، ژرژ کلمانسو، و وودرو ویلسون با قیمومیت‌های استعماری، مرزهای مصنوعی و دولت‌های دست‌نشانده رو به منطقه تحمیل کردن. وینستون چرچیل بعداً تو دهه ۱۹۲۰ با کنفرانس قاهره این نقشه رو کامل کرد و مرزهای عراق و اردن رو طوری کشید که تا امروز آتیشش دامن گیرمونه. استالین هم، هرچند اون موقع تبعید بود، بعداً تو جنگ سرد با حمایت از چپ‌های منطقه، نقش کلیدی توی وضعیت این سال‌ها داشت. شبیه یک بمب ساعتی، خاورمیانه رو به آتشی کشوند که حتی زندگی نسل ما رو هم سوزونده. وسط این خرابه، چپ ایران که قرار بود پرچم عدالت و سکولاریسم رو بلند کنه، چطور زیر پای تشیع انقلابی لِه شد؟

این نقشه‌های استعماری، خاورمیانه رو به زمین بازی قدرت‌های بزرگ تبدیل کرد. انگلیس و فرانسه با چنگ و دندون دنبال نفت و نفوذ بودن، و آمریکا بعداً منطقه وارد شد. این زمینه‌سازی تاریخی بود که ایران رو به سمت انقلاب ۵۷ هل داد. کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، که انگلیس و آمریکا برای سرپا نگه داشتن شاه ترتیبش دادن، الحق که عروسک‌گردون‌های خوبی بودن. ولی وقتی موج انقلاب بلند شد، آمریکا با سیاست‌های دوپهلوی حقوق بشری جیمی کارتر، فقط تماشا کرد. شوروی هم که از حزب توده حمایت می‌کرد، از ترس اسلام‌گرایی دست‌به‌عصا شد. فرانسه هم انگار کارگردان یه فیلم انقلابی بود: خمینی رو تو نوفل‌لوشاتو پناه داد و بی‌بی‌سی پیام‌هاش رو پخش کرد. این قدرت‌ها انقلاب رو نساختن، ولی زمین بازی رو طوری چیدن که تشیع انقلابی، چپ سکولار رو زیر پاش له کنه.

چپ ایران قرار بود با الهام از مارکس، پرولتاریا رو به رهایی برسونن. اما چی شد؟ حزب توده، که از دهه ۲۰ عملاً چشمش به دهن مسکو بود، به اسم جبهه ضد امپریالیستی، مبارزه طبقاتی رو گذاشت کنار و پشت خمینی صف کشید. و بعد نشریه مردم اعدام‌های اول انقلاب رو ضروری خوند؛ در واقع سرکوب رفقاشون یه جور نظافت سیاسی بود! فدائیان خلق، بعد از شکست‌های چریکی تو دهه ۵۰، از قله پایین کشیده شدن و به خط امام پیوستن. تروتسکیست‌ها تو جدل‌های تئوریک خودشون غرق شدن و زیر تیغ رژیم له شدن. فدائیان اقلیت یه کم مقاومت کردن، ولی بدون پایگاه توده‌ای، صداشون گم شد. همه‌شون انگار کور بودن: ندیدن که مذهب، حتی اگه ژست انقلابی بگیره، آخرش ابزار قدرته، نه رهایی.

این وسط، مفهوم عدالت تحریف شد. مارکس عدالت رو به رهایی طبقاتی و آزادی گره زده بود، ولی تشیع انقلابی با شعار عدالت علوی و قصه‌های کربلا، عدالت رو کرد یه ابزار مظلوم‌نمایی برای قدرت. علی شریعتی تو کتاب‌هایی مثل تشیع علوی و تشیع صفوی این تحریف رو تئوریزه کرد: عدالت از مبارزه طبقاتی شد جنگ با طاغوت و استکبار. خمینی هم که استاد موج‌سواری، این روایت رو گرفت و با یه عبا و چند تا سخنرانی، کل پروژه چپ رو قورت داد. نتیجه؟ چپ از هویت ماتریالیستی خودش خالی شد و به استبدادی کمک کرد که بعداً خودش رو هم زیر گرفت. انقلاب ۵۷ فقط یه تغییر رژیم نبود؛ یه فاجعه بود که چپ ایران رو برای همیشه به حاشیه برد.

این فاجعه فقط تو ایران نماند؛ چپ جهانی هم بدجوری تو این دام افتاد. از مارکسیست-لنینیست‌های کلاسیک تا روشنفکرای فوکویی، همه عاشق هر جنبش ضدآمریکایی شدن؛ حتی اگه از دل ارتجاع دراومده باشه. حماس، با ساختار مذهبی-نظامی و رویای تئوکراتیک، چون با اسرائیل می‌جنگه، تو چشم اینا شد انقلابی. ولی چرا همین چپ وقتی نوبت به جنبش زن، زندگی، آزادی رسید، صداش درنیومد؟ چون جوونای ایران که دنبال آزادی و زندگی بودن، شعار ضدآمریکایی نمی‌دادن. چون زن‌ها و بچه‌های بی‌ریش ایران به پرچم خون‌آلود مقاومت دخیل نبستن. این جنبش تو روایت قربانی شرقی علیه غرب جا نگرفت. و از سمت مسلمون‌های غیرایرانی هم محکوم یا بایکوت شد.

حالا که زمزمه جنگ ایران و اسرائیل بلند شده، چپ باز داره نسل ما رو به کشتارگاه می‌فرسته. حمایت از گروه‌هایی مثل حماس و حزب‌الله به اسم مقاومت، فقط داره جوونای خاورمیانه رو وسط یه جنگ بی‌معنی قربانی می‌کنه. عدالت، اگه به آزادی و رهایی وصل نباشه، فقط یه نقابه برای مشروع کردن قدرت؛ چه با عبای مشکی، چه با یونیفرم نظامی، چه با شعارهای سوسیالیستی. چپ پست‌مدرن، به جای تحلیل قدرت، داره برای قربانی‌ها مرثیه می‌خونه؛ حتی اگه قربانی خودش جلاد باشه. و این کاری رو از پیش نمی‌بره، فقط فرصت رو از دست می‌ده.

Inked in crimson by Mademoiselle Anderson, 26 June 2025.

Читать полностью…

سالِکیه

در دیتاکس (ترک) فضای مجازی بودم که خبر رسید چند پست شایانِ فوروارد منتشر شدن که نیازه یه بازگشت کوتاه داشته باشم جهت معرفیشون و دوباره برگردم.

Читать полностью…

سالِکیه

فوبیای تجزیه‌طلبی برخی دوستان را فلج کرده! این همه تجزیه طلب که در فضای مجازی هستند اگر در دنیای واقعی هم وجود می‌داشتند تا الان حتی اگر با شمشیر هم از سوراخ‌هایشان بیرون آمده بودند باید خبری می‌شد!!! حوادث چند روز اخیر یک بار دیگر ثابت کرد که تجزیه‌طلبان در دنیای واقعی حتی از آن چیزی هم که فکر می‌کردیم کمتر هستند!!! در مورد ابرقدرت‌ها هم تحلیل من این است که به دنبال تجزیه ایران نیستند چون ایران یک اهرم بسیار قوی برای حفظ تعادل منطقه در برابر قدرت ترک‌ها و عرب‌هاست. در خاورمیانه باید قدرت‌ها طوری توزیع شود که هیچ یک از سه کشور ایران، ترکیه و عربستان زیادی قدرتمند نشوند!!! این سیاست ابرقدرت‌ها از بعد از جنگ جهانی دوم بوده است. این تحلیل من است! درست یا غلط بودنش به زودی روشن می‌شود.
پاینده ایران.

Читать полностью…

سالِکیه

عصب‌شناسی بحران و بقا: ساختار روانی در وضعیت جنگی

در شرایط تهدید بیرونی و بحران، سیستم شناختی انسان دچار بازایستایی موقت در پردازش منطقی و تحلیلی می‌شود؛ مکانیسمی تکاملی که طی صدها هزار سال شکل گرفته تا در مواجهه با خطرهای حاد، انرژی روانی صرف تخیل انسجام جمعی و اتحاد ناخودآگاه شود، نه تفکر تحلیلی؛ این همگرایی اضطراری، که شکلی ابتدایی از همبستگی دفاعی است، در سطح اجتماعی به صورت حذف استانه‌ ی تحمل نسبت به مخالفت و دگراندیشی بروز می‌کند؛ مخالفت نه فقط نشنیده گرفته می‌شود، بلکه به عنوان تهدیدی درونی تلقی می‌شود که باید با خشونت طرد شود. در این وضعیت، ساختار ذهنی جامعه درگیر نوعی فرافکنی امید مبتنی بر انکار شکست و تحریف واقعیت است؛ امیدی که صرفا بازتولید می‌شود تا توهم ثبات و کنترل حفظ شود، نه انکه توان واقعی دفاع را ارتقا دهد یا توازن قدرت را تغییر دهد. اینجا دقیقا نقطه‌ی گسست منطق از واقعیت آغاز و پاشنه‌ اشیل شکل می‌گیرد: جایی که بازنمایی دروغینِ وضعیت با بازتولید روانی امنیت جایگزین تحلیل استراتژیک می‌شود. دشمن، برخلاف ذهنِ جمعی گرفتار در انکار، از این شکاف تغذیه می‌کند و هر انکار برایش یک فرصت استراتژیک است. همزمان، مکانیزم روانی دیگری نیز فعال می‌شود: ناتوانی در پذیرش بی‌تاثیری فرد بر نظام‌مستبد، ذهنی که تخیل می‌کند نظر شخصی‌ اش تعیین‌کننده مسیر کلان است، در واقع گرفتار توهم کنترل است و مدام با مخالفت آشفته میشود؛ غافل از آنکه در ساختارهای بسته، مستبد نیاز به تایید ندارد؛ او از پیش تصمیم گرفته است، چه در مخالفتی تندروانه و چه در موافقتی مطیعانه، سرنوشت تغییری نمی‌کند. در چنین ساختاری، تحلیل تنها سرگرمی‌ست، و هم‌سو یا مخالف بودن تفاوتی در خروجی نهایی ندارد؛ زیرا قدرت از پیش از هر تعاملی عبور کرده است. این وضعیت، عدم اثرگذاری را به‌گونه‌ای قطعی می‌سازد که نتیجه آن، یا گریز به جزمیت برای یافتن معناست، یا گسست کامل از تفکر، و هر دو شکل، همان‌قدر ناکارآمد و اسیب‌زا. انچه باقی می‌ماند، حفظ بقاست، نه از طریق غرق‌ شدن در امواج اطلاعاتی که به‌واسطه‌ی فوریت و تکثیر، مغز را وارد وضعیت اضطراری پایدار میکنند، بلکه از طریق تفکیک اگاهانه‌ی داده‌های کنتر‌ل‌پذیر از کنترل‌ ناپذیر. مکانیسم جنگ-گریز، که زمانی کارآمدترین ابزار در مواجهه با درندگان جنگل بود، امروز در مواجهه با جنگ‌های پیچیده‌ی اطلاعاتی، موشکی و سایبری، بیشتر موجب فرسایش روانی‌ست تا تصمیم‌سازی موثر. شناخت این تفاوت، ضرورت بقا در جنگ مدرن است؛ باید دانست که مغز، اگرچه در پردازش لحظه‌ای خطر توانمند است، اما در وضعیت‌های مزمن، به خودویرانگری میل می‌کند. انچه اهمیت دارد، نه دانستن مکرر آن چیزی‌ست که به ان کنترلی نداریم، بلکه محافظت از ذهن برای تصمیم در بزنگاه‌هایی‌ست که هنوز می‌توان در آن‌ها انتخاب کرد. فقدان این تشخیص، پایان بقاست، نه به‌واسطه‌ی تهدید دشمن، بلکه به‌سبب فرسایش توان تصمیم‌گیری در خود.
در سطح دیگر امید و ترس وجود دارند که دو حالت از فقدان علیت‌ شناسی دقیق‌اند؛ هر دو ناشی از ناتوانی سیستم عصبی در پیش‌ بینی قطعی پیامدها در شرایط اطلاعاتی مبهم، و کنترل‌اش یعنی با خروج سیستم limbic از وضعیت واکنش‌گرایانه و انفعال انرژی عصبی صرف اقدام هدفمند گردد. این کانتکست عبور از امید و ترس است، نه واگذاری مسئولیت، یعنی تنظیم مجدد homeostasis روانی-عصبی‌ست؛ زیستی که ار آنچه از کنترل خارج است میگذر تا امکان کنش‌هایی برای حفظ بقا فراهم شود؛ یعنی شناسایی خطر واقعی، کاهش مواجهه‌پرخطر، گذار از عواطف هیجانی و سریع، و حفظ منابع عصبی برای واکنش‌های موثر.

Читать полностью…

سالِکیه

الان دیگه چطور ادامه بدم؟ اونم بدون فلافل!

Читать полностью…

سالِکیه

سرکوب کوتاه مدت عواطف طی دیزستر و بلایا، بسیار انطباقی و بسیار توجیه پذیره و شواهدی هم نشون میده که بلافاصله سیخ زدن آدمای تروماتایز که عواطفتو ساپرس نکن بدتر خرابشون میکنه. برخی ساپرس میکنن و این امکان حفظ فانکشن طی شرایط بحران رو میده و تا زمانی که به امن نرسیدن پردازش رو به تعویق میندازن که واضحا کارآمدی برای بقا داره وقتی کوپینگ پیچیدس و اجازه میده رشنال‌تر عمل کنن.


درمان تروما با پردازش عواطفه؟ بله.
اما درمان در شرایط امن رخ میده نه وسط بحران یا بلا و قراره به مغز تروما زده هم یه طور حالی کنی که ول کن دیگه.
طبعا در شرایطی که باید ول نکنه، پیام لازم نیست ول نکنی نمیشه داد.

Читать полностью…

سالِکیه

توی کتاب مقدسشون اومده که لقب اسرائیل به این دلیل به یعقوب داده شد که با یهوه کُشتی می‌گیره و شکستش می‌ده. برای همین از اون موقع بهش می‌گن اسرائیل، که توی عبری معنیش می‌شه شکست‌دهنده‌ی خدا.

Читать полностью…

سالِکیه

"هیتلر یه چیزی میدونست:)" چی؟ اینکه یه تختت کمه؟

Читать полностью…

سالِکیه

انگار داره جنگ می‌شه
خواستم یادآوری کنم تنها برنده‌ی این جنگ، حاکمیتی هست که بعد از نیم‌قرن موفق می‌شه با ملتش دشمن مشترک پیدا کنه و بتونه بالاخره با مردم توی یه ساید قرار بگیره.

Читать полностью…

سالِکیه

مطلب مفید درباره مکانیزم اثر DMT، یکی از داروهای سایکدلیک برجسته

Читать полностью…

سالِکیه

پاسخ یکی از دوستان:

این جایگزینی خود با قاتل و بازسازی همدلی اخلاقی فقط نصف معادله‌ست—اگه جنایتکار واقعا محصول شرایط و قربانی ضرورت‌ های محیطی باشه اونوقت همین منطق ایجاب میکنه که مقتول هم صرفا موجودی بوده که شانس مناسب نداشته، و اگه این دلقکِ نوع‌دوست مسقال عقلی‌ داشته باشه باید خودش رو جایگزین قربانی کنه و ادرس بده تا همین جنایتکار محصول-محیط به خودش هم تجاوز کنه، چرا که درک میکنه که انسان ذاتا جنایتکار نیست بلکه جنایتکار میشه! ولی نمیکنه، چون درک مقتول همیشه سخت از قاتله، شعار و زدن سنگ‌اخلاق به سینه بسی آسونه.
اخلاق اجتماعی ابزار حفظ زیست جمعیه، مسئله‌ای درباب اجتماعی شدنه و متمایزه با اخلاقِ متعالی با دوگانه‌هایِ سطحی خیر و شر—موازین معینی برای بقای/منفعت کل: نکش تا کشته‌نشی، ندزد تا ندزدم—در حالی که اخلاقیات متعالی ارمان محضه؛ سوال اینِ که نقض این قانون–اعدام– به زیست اجتماعی خدمت میکنه یا نه، و اگر بله در چه شرایط و چه کانتکستی؛ درغیراین صورت اقدام به روشِ تینِ‌جقمندِ‌چپول که شعارش انسانیته ما رو مجبور میکنه بن‌لادن رو هم درک کنیم و به جای کشتن آزادش کنیم؛ تا با چند‌دسته هواپیمای دیگه بازی کنه. اخلاقیات در شکل متعالی-سلسله‌مراتبی-آرمانی خشونت رو توجیه میکنه، چه از سوی قاتل که عمل رو قضای الهی میدونه، چه از سوی فردی که با آرمان‌های دلقک‌وار خودش رو پیشتاز عدالت و انسانیت میدونه.

/channel/Saalekia/1503

Читать полностью…

سالِکیه

یارو یه نفر رو کشته، اونم چون به قول خودش بی‌حیا بوده. بعد چپِ نابغه درمیاد می‌گه تو صرفاً شانس آوردی که توی اون محیط بزرگ نشدی و مثل اون آدم قاتل از آب درنیومدی و آدم نکشتی و ممکن بود تو به جاش باشی! خب که چی؟ الان این قراره اعدام رو نامعقول کنه؟ واقعا استدلالت اینه که "این یارو اگه توی یه محیط درست به دنیا می‌اومد قاتل نمی‌شد و تو هم اگه توی محیط اون بزرگ می‌شدی باز قاتل می‌شدی، پس نباید اعدامش کنیم"؟ واقعاً؟ متوجه هستی که ما توی دنیای واقعی زندگیم می‌کنیم، نه دنیای بالقوه‌ها؟ متوجه هستی قاتل بودنِ اون آدم بالفعله؟ مطمئنی اینکه این قضیه "شانسی" هست، دلیل کافی‌ایه برای ناروایی اعدام؟ بیخیال.

Читать полностью…

سالِکیه

آره ما نباید خشونت رو بازتولید کنیم وگرنه با اون قاتل‌ها جه فرقی داریم🤡

Читать полностью…
Subscribe to a channel