﮼میلبهسخننیستاما،پرازحرفیم... موزیکومتنقفلیداریاینجا @NimaShirzi بفرستباهمگوشکنیم ﮼مرسیکهاینجاعضوشدیلذتشوببر:)
بیا بریم داخل اینجا خوب نیست:))
تو:یعنی بیام داخل؟
اره بیا چیزی نیست
شروع دیدنت ، اون چهره ایی که زیر اون نورایی که من فقط چهره های مختلف از مشتری هارو دیدم
چهره ایی جدید، یه فرشته، یه امید به زندگی
یعنی تو
همون شب من تاریکی قبلمو یادم رفت
موزیک پلی همون نسیمه خنک
فقط دویدانم رو حس میکردم واسه اینکه ببینمت زودتر زودتر زودتررر
بالاخره رسیدم به مغازه
همون چهارچوب با خاطراتی که داشتیم که جزئیاتشو مو به مو خواهم گفت
ریموت مغازه رو زدم و وارد شدم دلخوش شدم که زود رسیدم
پیام دادم کجایی
گفتی دم در و رسیدم ولی مغازه بستس...
تقریبا اوایل بهار بود مثه حال و روز الانم بودم تنها تفاوت اینکه تویه ذهنم نبودی! روال همیشگی تنهایی شبانم قدم زدن و یه اهنگ...
از اون نسیم خنکی که پشت گوشم میخورد با اهنگایی که تو پلی لیستم پخش میشد
میدونستم امشب یه حس خوبی قراره بگیرم
تقریبا از غروب گذشته بود که پیام دادیم به هم
گفتی اگه باشی بارونی و ابریه روزات
گفتم مهم نیست واسم وقتی چتریه موهات:))
وقتی قسم به چشمام میخورم یعنی تا ابد حرفم همون و واقعیت محضه
Читать полностью…داشتی از چشمش میوفتادی بیا:))
میتونم نگیرم اخه مگه دستتو؟:))
میفهمی نیازت دارم یعنی چی لعنتی؟یعنی نفس بی تو به من حرومه بعد از این:))
Читать полностью…حرکات دستات و نگاه کردن به در و دیوار هنگام تعریف کردنات
Читать полностью…ولی منم دلم نمیخواست سیگار همیشه لایه انگشتام باشه اما خب یه لحظه که تمام غم های عالم تورو فرا گرفته تنها چیزی که میتونه ارومت کنه همین سیگاره البته من انگشتایه اونو لای انگشتام ترجیح میدم واسه ارامشم اما الان ندارمش:)
Читать полностью…اومدم دم در دیدم نیستی اولش فک کردم اشتباه رفتی :))
بعد دیدم اونطرف تری
اومدم سمتت هنوز نفس نفس میزدم ولی سعی کردم جلویه نفسامو بگیرم و بگم سلام...
چرا اینجا نشستی؟ خیلی وقته اومدی؟
تو: تقریبا فک کردم اینه مغازتون..
پاشو اینجا نشین بریم
بعد از چندتا پیام قرار شد ببینمت
نمیدونستم قراره چه راهی رو طی کنم نمیدونستم چجوریه
اون تایم فقط دوست داشتم سریعتر ببینمت
هرچه توان داشتم واسه سریعتر رسیدن بهت
اطرافم شلوغ بود سردی هوارو دیگه حس نمیکردم
ذهنم فقط یچیز بود که سریعتر برسم بهت
مدام به خودم میگفتم اخه امشب چه وقت بیرون رفتنه لعنتی...
یادمه اون دفعه که :)) اینطوری شدی برات خوراکی گرفتم توهم قایمش کردی تو پارکینگ که شب ببریش تو اتاقت نمیدونم خوراکی هارو دوس داشتی یا نه ولی من فقط دوس داشتم اروم شی و خوشحال
Читать полностью…ختم کلام امشبم جا نزنید حرف بزنید انتظار بکشید جانزنید جانزنید جااا نزنید هیچوقت بقول معروف بالاخره پیداش میشه رنگین کمون :))
Читать полностью…البته به خودم افتخار میکنما تو ذهنم یه فرشته جا خوش کرده
Читать полностью…وقتی کنار یارتون عشقتون حالا هرچی هستید خوب نگاش کنید
تا بعدا حسرت یک ثانیه دیدنش به دلتون نمونه:))
هوا که رو به سردی میره دلم میخواد باز تو هودی زرشکیت ببینمت:) مثه اولین بار
Читать полностью…