aadabiyat | Unsorted

Telegram-канал aadabiyat - ادبیات

1084

🔴غزل های ادبیات 🖊 🔴ایستگاه کتاب 📚 🔴دیالوگ 🎥 🔴ترانه های ادبیات 🎤 🔴 موسیقی بی کلام 🎧 🔴 گنجینه(ابیات ناب از اشعار کهن) 🔴 تابلوهای نقاشی ادبیات 🏞 انتقاد و پیشنهاد های خود را با در میان بگذارید @Mahdavi13

Subscribe to a channel

ادبیات

145g

میان این همه ناگفته‌های من با تو
ببین چگونه گرفته هوای من با تو

درون هر رگ‌ من اشک جای خون جاری‌ست
بریز اشک مرا، خون‌بهای من با تو

اگر به خواب شبم آمدی، بمان پیشم
ولی گناه نماز قضای من با تو

بدان خیال تو این‌گونه گوشه‌گیرم کرد
چه دلپذیر شده انزوای من با تو

تو حال و روز مرا تا ابد نمی‌فهمی
مگر عوض شود ای درد! جای من با تو

بلای جانی و من نیز مستحق بلا
سر من و قدمت، ابتلای من با تو

یکی هر آینه بود و یکی همیشه نبود
شبیه قصه‌ی بی‌انتهای من با تو

#محمدمهدی_پناهنده
#مجموعه_ماهیت
#فصل_پنجم

▫️@AAdabiyat▫️

Читать полностью…

ادبیات

نیست از سوز درون با ما صفای باطنی
دل سیه شد بس که آتش اندرین ویرانه سوخت


#کلیم

▫️@AAdabiyat▫️

Читать полностью…

ادبیات

143g

می‌اندیشم به تنهایی خود هربار تنهایم
دمادم با من است این فکر: من بسیار تنهایم

نه چون شاهین در آفاق، نه چون کوسه در اعماق
بلااغراق تنها می‌کنم اقرار: تنهایم

چنان چون خود نمی‌یابم کسی را هیچ، الا کوه
و من تکرار در تکرار در تکرار تنهایم

دگر این آینه حرف مرا باور نخواهد کرد
که من هرقدر هم که می‌کنم انکار، تنهایم

رفیقی نیست، تیغی نیست، جنگ و صلح بیهوده‌ست
در این میدان زمین‌گیرم، در این پیکار تنهایم

جهان خواب بلندی بود مابین دو تنهایی
درون نطفه تنها بودم و بر دار تنهایم

#پیمان_طالبی
#مجموعه_اوایل
#فصل_پنجم

▫️@AAdabiyat▫️

Читать полностью…

ادبیات

142g

نشستیم و قسم خوردیم، رو در رو به جان هم
اگر چه زهر می ریزیم توی استکان هم

همه با یک زبان مشترک از درد می نالیم
ولی فرسنگ ها دوریم از لحن و زبان هم!

هوای شام آخر دارم و بدجور دلتنگم
که گرد درد می پاشند مردم روی نان هم!

قلم موهای خیس از خون به جای رنگ روغن را
چه آسان می کشیم این روزها بر آسمان هم

چه قانون عجیبی دارد این جنگ اساطیری
که شاد از مرگ سهرابیم بین هفت خوان هم

برادر خوانده ایم و دست هم را خوانده ایم انگار
که گاهی می دهیم از دور، دندانی نشان هم!

سگ ولگرد هم گاهی_بلانسبت_ شرف دارد
به ما که چشم می دوزیم سوی استخوان هم

گرفته شهر رنگ گورهای دسته جمعی را
چُنان ارواح، در حال عبوریم از میان هم!

#امید_صباغ_نو
#مجموعه_سیب_هوس
#نشرنیماژ

▫️@AAdabiyat▫️

Читать полностью…

ادبیات

140g

گذر عمر به شیدایی ما افزوده ست
رنج دنیا به شکیبایی ماافزوده ست

پایمال همه چون قالی کرمان شده ایم
طعنه خلق به زیبایی ما افزوده ست

هرچه می خواست زتنهایی خود کاست، ولی
تا توانسته به تنهایی ما افزوده ست

وصف زیبایی او را همه جا می شنوم
هرکجا رفته به رسوایی ما افزوده ست

چشم او «قلب»  مرا برده به تاراج، ولی
گوهر اشک به بینایی ما افزوده ست

#محمد_علی_مقیمی
#مجموعه_جایگاه_شهود
#سوره_مهر

▫️@AAdabiyat▫️

Читать полностью…

ادبیات

.
.
به نوشداروی لب های توست
این که هنوز

نکشته اند مرا زخم های کاریِ من

#مهدی_فرجی
#مجموعه_حوت
#فصل_پنجم

▫️ @AAdabiyat ▫️

Читать полностью…

ادبیات

139g

#پدر

فارغ از هر چه امّا و آیا و زیرا
روح دریایی و رودها را پذیرا

ای که روح تو را کوه‌ها می‌شناسند
دست‌های تو را ریشه‌های کتیرا

ای تو بشکوهِ تا جاودان جاودانه
دوستت دارم ای مرد! کوها! کویرا!

شکوه‌اش چیست از بی‌کسی؟ آن که دارد
آشناتر از آیینه با خود کسی را

از سرت، صورتت، چشم‌هایت، نگاهت
با توام مهربان! گرد پیری بپیرا

از نمی‌دانم امسال یا سال‌ها پیش
آتشی در من افتاده سوزان و گیرا

در جدال تو با رنج‌ها، مرگ با کیست؟
ای تو جاوید پایا و جان نمیرا!

#محمدحسین_نجفی
#مجموعه_بهارخواب
#شهرستان_ادب


▫️@AAdabiyat▫️

Читать полностью…

ادبیات

💟
#عاشقانه

أَكرَهُ العِيدَ الذي لا يَأَتيني بِك
والفَرحة التي يَنقصها وجودُك
والاحتِفالات التِي تَفتَقِدُ وجهك
أَحتاج صَوتك لِيبدأَ عيدي...

از آن عید که تو را پیش من نمی‌آورد بیزارم
و از آن شادمانی که تو را کم دارد
و از جشن‌هایی که صورت تو را از دست می‌دهند..
من برای شروع عیدم به صدای تو نیاز دارم...

#نبال_قندس


▫️ @AAdabiyat ▫️

Читать полностью…

ادبیات

🎵  کنار تو

▫️@AAdabiyat▫️

Читать полностью…

ادبیات

نیک‌رویان جهان را چو سرشتند ز گِل

سنگی اندر گِلشان بود، همان شد دلشان




#شاطر_عباس_صبوحی

▫️@Ganjjineh▫️

Читать полностью…

ادبیات

135g


بگیر فال مرا من به فال معتقدم
بگو دوباره بگو بر وصال معتقدم

به هم رسیدنمان گرچه از محالات است
من از قدیم به فرض محال معتقدم

مرید شعر کهن هستم و به جادوی
سیاه چشم تو و خط و خال معتقدم

قفس چنانچه تو باشی، فرار ممکن نیست
به جبر بیشتر از احتمال معتقدم

نظر به جنگل چشمم تو را هوایی کرد
به معجزات هوای شمال معتقدم

به هر کجا بروی در دلم هراسی نیست
به بازگشتن مال حلال معتقدم

#محمدرفیعی
▫️@AAdabiyat▫️

Читать полностью…

ادبیات

گره زدند مرا مثل عنکبوتی پیر
به تار حوصله ی روز های تکراری

مرا بگیر و تماشا کن و سپس بشکن
همیشه آینه پیدا نمی کنی – آری

#مجتبی_صادقی
#مجموعه_از_دوست_داشتن
#در_تمام_جهان
#سوره_مهر

▫️@AAdabiyat▫️

Читать полностью…

ادبیات

با ما چه کرد عشق؟
            که صد بار قلبمان

تا پای مرگ ‌رفت
            ولی باز جان نداد

#بهزاد_نجفی
#مجموعه_خراب_شده
#نشر_شانی

▫️@AAdabiyat▫️

Читать полностью…

ادبیات

133g

مردمان ساده ی بی سنگریم این روزها
هرچه سنگ از آسمان بارد،  سریم این روز ها!

خاک زر خیزیم، اما همچنان در توبره
بر لب مرزیم و فکر کشوریم این روزها

هرکه زهری می خوراند، می خوریم از تشنگی
هرکه دردی می فروشد می خریم این روزها

ساعتی برسینه ی خود بختکیم از بخت بد
ساعتی در گرده ی خود خنجریم این روز ها

آتشیم اما به جان همدگر افتاده ایم
خوب و بد، آفت همدیگریم این روزها

تا کدامین شعله راهی پیش پای ما نهد
اخگری در پوشش خاکستریم این روزها



#مرتضی_لطفی
#مجموعه_زنهار
#فصل_پنجم

@AAdabiyat

Читать полностью…

ادبیات

132g


زیرباران بس که خنجرخورده از یاران تنم
پابه پای ابر می گرید به حالم دشمنم

پوستم یا استخوانم از چه خلقم کرده اند؟
هرچه هستم آدمیزادم نه کوه آهنم

شخم دارد می خورد روح من از چنگال درد
من به جرم مرد بودن بسته بر گاو آهنم

هفت دریا عاجزند از آن که خاموشم کنند
خواب خاکستر ندارد شعله های خرمنم

خشم گاهی دشنه دستم می دهد تا بگسلم
رگ به رگ از خویشتن اما مگر دل می کنم

تشنه ی عشقم کجایی ای شراب آلوده ماه
ساغرمن! هرچه باداباد، ترکن دامنم

دیگراز رسوا شدن ترسی ندارم سال هاست
لکه های ننگ جا خوش کرده بر پیراهنم

زیر دست تو ترک برداشتم ترکم مکن
ضربه ای دیگر بزن بگذار در هم بشکنم

از بهشت چشم هایت بس که طردم کرده ای
گاه می پندارم آدم نیستم اهریمنم

تو چه می دانی چه می گویم، چه دارم می کشم
بی خبر از حال من آن جا تویی این جا منم


#ابولفضل_صمدی
#مجموعه_مهتاب_برخاکسترجنگل
#فصل_پنجم

▫️@AAdabiyat▫️

Читать полностью…

ادبیات

آنقدر سعی
به آبادی ما لازم نیست

خانه ی چشم
به امداد نگاهی برپاست


#بیدل

▫️@AAdabiyat▫️

Читать полностью…

ادبیات

144g

هم دلخورم هم خسته‌ام هم رو به پایانم
هم از سرانجام خودم چیزی نمی‌دانم

تا مهربانم، باب دندانم، سخندانم
تا دردمندم استخوانی زیر دندانم

کوهم ولی با دشت‌ها، هم‌دست و هم‌صحبت
دشتم ولی تحت حصار کوهسارانم

بار هزاران داغ بر دل، قصر شیرینم
زخم هزاران تیشه بر تن، طاق بستانم

یک بغض تزئینی پر از غم‌های ماشینی
این روزها مثل خیابان‌های تهرانم

با هر نفس از هستی‌ام صد برگ می‌ریزد
پاییز را با چشم‌هایت دیده‌ای؟ آنم

جان می‌دهم با بوسه یک تیغ، سرداری
دل می‌دهم با عشوه یک چشم، انسانم

شعر ترِ بدرود بر روی لبت جاری‌ست
ای مرگ گویا با منی این شعر را، جانم!

#سید_مهدی_موسوی_نیا
#مجموعه_رابعه
#فصل_پنجم
▫️@AAdabiyat▫️

Читать полностью…

ادبیات

#ایستگاه_کتاب📚


عشق خودش خواهد آمد، بی‌هیاهو!
نمی‌توان از آن فرار کرد.

زمانی متوجه آمدنش خواهی‌شد
که بدون آن، نفس کشیدن دشوار می‌‌شود...!

#پاتریک_مودیانو
‏#تصادف_شبانه

▫️@AAdabiyat▫️

Читать полностью…

ادبیات

141g

میان سینه ی ما آنچه بود مانده هنوز
اگرچه شعله فنا گشت دود مانده هنوز

عقاب تیزپرم ! این چنین  مشوغرّه
به اوج می روی اما فرود مانده هنوز

گذشتن از دل نیلم عصا نمیخواهد
که ضرب شست تو در یاد رود مانده هنوز

بگو شقایق وحشی !  چه بر سرت آمد؟
که اینچنین دل تنگت کبود مانده هنوز

بخواب سرو خمیده !  که خاک منتظر است
رکوع کرده ای اما سجود مانده هنوز


#حسین_بیگی_نیا
#مجموعه_مجلس_کوران
#فصل_پنجم

▫️@AAdabiyat▫️

Читать полностью…

ادبیات

▫️ @AAdabiyat ▫️

Читать полностью…

ادبیات

گرچه نزد‌ما سرِ ناسازگاری داشتی
پرچم‌تسلیم پیش دیگری افراشتی

ما گذشتیم از گناه دوستان،اما تو‌هم
دشمن ما را نباید دوست می پنداشتی

#محمدعلی_مقیمی
#جایگاه_شهود
#سوره_مهر

▫️ @AAdabiyat ▫️

Читать полностью…

ادبیات

138g

کجاست جای تو در جمله‌ی زمان؟ که هنوز …
که پیش از این؟ که هم‌اکنون؟ که بعد از آن؟ که هنوز؟
 
و با چه قید بگویم که دوستت دارم؟
که تا ابد؟ که همیشه؟ که جاودان؟ که هنوز؟
 
چقدر دلخورم از این جهان‌ِ بی‌موعود
از این زمین که پیاپی … از آسمان که هنوز…
 
جهان سه نقطه پوچی است خالی از نامت
پر از همیشه همین ‌طور، از «همان که هنوز»
 
ولی تو «حتماً»ی و اتفاق می‌افتی
ولی تو «باید»ی، ای حس ناگهان! که هنوز …
 
در آستان جهان ایستاده چون خورشید
همان که می‌دهد از ابرها نشان که هنوز …
 
شکسته ساعت و تقویم پاره‌پاره شده
به جست‌و‌جوی کسی آن سوی زمان، که هنوز
 
سؤال می‌کنم از تو: هنوز منتظری؟
تو غنچه می‌کنی این بار هم دهان، که: هنوز
 
#محمدسعید_میرزایی
#یک_زن_کامل
#نشر_نیماژ
▫️@AAdabiyat▫️

Читать полностью…

ادبیات

137g

شراره ی غم عشق آتش افکن است هنوز
بیا که آتش مهر تو روشن است هنوز

شکایت از تو ندارم، ولی بیا و ببین
چه زخم های عمیقی که بر تن است هنوز

درختی ام که بر آن حک شده ست نام کسی
غمت مباد که یاد تو با من است هنوز

اگر تو صخره ای و سنگدل، من آن موجم
که هرنفس هوسش با تو بودن است هنوز

دلم به یاد تو هم صحبت رقیبان است
وگرنه باهمه غیر از تو دشمن است هنوز

#فاضل_نظری
#مجموعه_اکنون
#سوره_مهر

▫️@AAdabiyat▫️

Читать полностью…

ادبیات

136g

عید گلت خجسته، گل بی خزان من!
یاس سپید وا شده در بازوان من!

باد بهاری کز سر زلف تو می‌وزد
با گل نوشته نام تو را بر خزان من

ناشکری است جز تو و مهر تو از خدا
چیز دگر بخواهم اگر، مهربان من!

با شادی تو شادم و با غصه‌ات غمین
آری همه به جان تو بسته‌ست جان من

هنگامه می‌کند سخنم در حدیث عشق
واکرده تا کلید تو، قفل زبان من

بگشای سینه تا که در آئینه گل کنند
با هم، امید تازه و بخت جوان من

دستی که می‌نوشت بر اوراق سرنوشت
پیوست داستان تو با داستان من

گل می‌کند به شوق تو شعرم در این بهار
ای مایه‌ی شگفتی واژگان من!

اما مرا نمی‌رسد از راه عید گل
تا بوسه‌ی تو گل نکند بر دهان من

#حسین_منزوی
#مجموعه_اشعار
#نشر_نگاه

▫️@AAdabiyat▫️

Читать полностью…

ادبیات

▫️

به هر کجا بروی در دلم هراسی نیست

به بازگشتن مال حلال معتقدم

#محمدرفیعی
▫️@AAdabiyat▫️

Читать полностью…

ادبیات

جهان بی سویی محض است،تاریک است
زندان است
چرا بیهوده بر دیوار زندان دست می سایم ؟


در این تکرار وحشتناک روزی نو نمی آید
در این تکرار وحشتناک دیروز است فردایم

#اسماعیل_امینی
#مجموعه_دلقک_وشاعر_دربار
#شهرستان_ادب

▫️@AAdabiyat▫️

Читать полностью…

ادبیات

#عاشقانه_ها

هر وقت نیستی
تا می خواهم دست به کاری بزنم
قلبم کسل
پشت به من می کند و
شل و وارفته زیر لب می گوید
چه حوصله ای داری
ول کن بیا بنشین

#رسول_ادهمی

▫️@AAdabiyat ▫️

Читать полностью…

ادبیات

134g

خود را اگرچه سخت نگه داری از گناه
گاهی شرایطی است که ناچاری از گناه

هر لحظه ممکن است که با برق یک نگاه
بر دوش تو نهاده شود باری از گناه

گفتم: گناه کردم اگر عاشقت شدم ...
گفتی تو هم چه ذهنیتی داری از گناه!

سخت است این که دل بکنم از تو، از خودم
از این نفس کشیدن اجباری، از گناه

بالا گرفته ام سر خود را اگرچه عشق
یک عمر ریخت بر سرم آواری از گناه

دارند پیله های دلم درد میکشند
باید دوباره زاده شوم - عاری از گناه -



#زنده_یاد_نجمه_زارع
#مجموعه_یک_سرنوشت_سه_حرفی
#نشرشانی


▫️@AAdabiyat▫️

Читать полностью…

ادبیات

تو می نشینی و قالی،
بهار زنده ی خاک است
که خاک پای تو پاک است

به انتظار غروبم،
غروب بی تو همیشه،
غروب فرشچیان است

#امیرعلی_سلیمانی
#مجموعه_دورتر
#فصل_پنجم

▫️@AAdabiyat▫️

Читать полностью…

ادبیات

131g

دیرکردی پس چه شد؟! درمن تب دلشوره‌ای‌ست
گرچه آهن می‌نمایم؛ در نهانم کوره‌ای‌ست!

در تن دوشیزگانِ پیر، روحِ بیوه‌‌‌هاست
در تن لبخند من، روحِ غمِ مستوره‌ای‌ست

روز و شب با صبر می‌دوزم دلِ چل تکه را
صبر، زیر چرخِ گردون چرخشِ ماسوره‌ای‌ست

صبر کردم تا مگر حلوا شود؛ سالی گذشت
آنچه با من وعده می‌کردی کماکان غوره‌ای‌ست

سینه به سینه پس از تو نقل خواهم شد که عشق،
آنچنانی که تو باشی نطفه‌ی اسطوره‌ای‌ست!

چیست اصلاً عشق؟ نبضی کوک در رگ‌های ما
زندگی بی عشق چه؟ مرحومه‌ی مغفوره‌ای‌ست

دوری و انگار خاک مرده در چشم من است
پیش رویم شهر دیگر شهر نه ده‌کوره‌یی‌ست

تا همیشه بر بلندا نیست؛ قدری زودباش!
سیبِ شادابی که بر شاخه‌ست فردا پوره‌ای‌ست

گوش کن! دارند با ترتیل می‌خوانندمان !
شعر، وقتی وحی عشق توست بی شک سوره‌یی‌ست!

#فرزانه_میرزاخانی
#مجموعه_چکیده
#نشر_ایهام

▫️@AAdabiyat▫️

Читать полностью…
Subscribe to a channel