بعد سماعك خبر استشهاد السيد
اذا بچيت وحزنت واثر بيك الموقف فاسجد شكر لله وقبل راس الوالدة واشكرها لانها ( صائنة ) لنفسها في ايام حياتها
واذا والعياذ بالله فرحت بعد سماعك الخبر
فكان الله بعونك لان وضعك ما يبشر بخير
درود خدمت همراهان گرامی!
عزیزانی که برای زیارت اربعين می آیند
یا علاقه مندان لهجه که تازه ملحق شدند، تا بحال مطالب و موضوعات کاربردی زیارتی، سیاحتی،... گذاشته شده کافیست پیام های سنجاق شده را زده از اول مرور کنید درس ها را.
پیروز باشید عزیزان😍
المحادثة
الزوّار: إحنه نْرید نْروح لِلْحرم. اشگد تاخِذون عَالنَّفَر؟
سائق الکَيّة: ما أگدَر أوَصِّلْکُم للْحرم. راح أوَدّیکم بس لِلْگراج.
الزوّار: لعد شِنْسَوّي بَعْدِین؟
سائق الکَيّة: تِگْدِرون تِمْشون لُو تِأَجِّرون سِتّوتة وْتِرُوحون.
الزوّار: مَیْخالف، اشْگد یْطّوِل السّفر؟
سائق الکَيّة: ما اگدر اگلْکم زمان، علمود إلشّوارع مُزْدَحِمة وْبیهه سِیْطَرَه.
الزوّار: خوش نِصْعَد و نِنْزل بِالْگراج، ابّیش الْکرْوَه؟
سائق الکَيّة: خَلّوني أشوف... دَ آحاسِب.... یصیر لْکِلْکم عشرین.
الزوّار: زین، الله یِنْطیک الْعافیة.
المحادثة
🙍♂محمود: هله حبیبی ولید! عاش من شافک! وین إنته؟!
🙍ولید: خَجلان! إشْتاگیْت لَک صِدِگ؛ بس إشْتَغْلیت وِ الشُّغُل ما انْطاني فُرصَة.
🙍♂محمود: خابُرتَک مرّات وْ دَزِّیت لک رِسالة وْ ماجاوَبِتْني.
🙍ولید: عفوا، ما گِتْلَکِ الموضوع! موبایلي ضَیَّعته وْما اشْتِرِیت واحد جدید.
🙍♂محمود: إلْامِس عایَنِتْ أصدقاءْ نه وْکِلِّیّتْنه ذِکَرناک.
🙍ولید: هَنیئا؛ اشْگد گلْبي مِشتاگ لْهم. صار زمان ما شِفِتْهُم.
🙍♂محمود: مُرّ لبینه اکثر، إنسَرّیْت علمود شِفْتَک..َ. سوال: عِدّک سیّارة؟
🙍ولید: لا حبیبی؛ سیّارْتي إنْخَرْبَتْ وْاجِیْتَک هَسّه بِالباص.
المحادثة
🙆احمد: سلام علیکم
🙎♂قاسم: وعلیکم السلام
🙆احمد: آنی عن قریب أسافر للعراق.
🙎♂قاسم: آنی انتظرک بس توصل اتصل بیه.
🙆احمد: ما عندی رقمک دزلیاه
🙎♂قاسم: ماشی سجله.
🙆♂احمد: آنی مقرر اروح بالطیاره.
🙎♂قاسم: ای احسن.
🙆احمد: آنی هسه بالعراق.
🙎♂قاسم: شوکت اجیت؟
🙆احمد: صار یومین من اجیت.
🙎♂قاسم: هسه انت وین؟
🙆احمد: هسه آنی بالنجف.
🙎♂قاسم: شگد تبقه بالعراق؟
🙆احمد: اسبوع او اکثر مو معلوم.
🙎♂قاسم: آنی زعلان منک.
🙆احمد: خیر لیش زعلان؟
🙎♂قاسم: لیش مگلت راح نجی؟
🙆احمد: ما حبیت ازاحمکم ویای.
🙎♂قاسم: بالعکس والله احنه نفرح بجیتکم لبیتنه.
🙆احمد: آنی ممنون منک.
🙎♂قاسم: انتم ویه حمله اجیتو؟
🙆احمد: لا ماجینه ویا حمله.
🙎♂قاسم: انت ویا من اجیت؟
🙆احمد: آنی و عائلتی.
🙎♂قاسم: تعالوا عدنه لبیتنه.
🙆احمد: لا خویه زحمه علیکم ما نگدر.
🙎♂قاسم: راح اجی علیکم هسه اخذتکم.
🙆احمد: خویه تصیر زحمه علیکم.
🙎♂قاسم: احنه ناخذکم لکل مکان بسیارتنه.
🙆احمد: ما انحب نکلفکم.
🙎♂قاسم: انتظرونی اجیب علیکم.
🙆احمد: احنه ساکنین بشارع طوسی.
🙎♂قاسم: بس اوصل اتصل بیک.
🙆احمد: ممنون منک.
🙎♂قاسم: بخدمتکم
🌿🌻 نبارك لكم حلول عيد الأضحى المبارك.
✨🕋✨🕋✨
ونسأل الله تعالى أن يجمع شملنا على ما يرضيه دائمًا، وأن يملأ قلوبكم بالسعادة ويمتعكم براحة البال، وأن يتقبل أعمالنا صالحها وخيرها، ويعيد العيد علينا وعليكم بالخير واليمن والبركات.
📚 دستور زبان
إذا و لو: اگر.
کلمه إذا برای موقعیت های شرطی واقعی و محتمل استفاده میشود، و کلمه لو برای موقعیت های شرطی غیر واقعی و غیر ممکن استفاده میشود.
نکته:- إذا که اغلب فعل ماضی ساده به دنبال آن می آید، البته میتوان از فعل مضارع نیز استفاده کرد. لو که معمولا در دپی آن یک اسم فاعل و یا فعل ماضی می آید البته از فعل مضارع نیز میتوان استفاده کرد فعلی که در قسمت دوم جمله می آید فعل ماضی یا مضارعی است که بر اساس فاعل صرف میشود و قبل از آن چان به صورت ثابت و تغییر ناپذیر می آید.
مثال:-
إذا رِحِت لْ سمنگان، شوف تخت رستم( اگر به سمنگان رفتی تخت رستم را ببین).
إذا تْروح لْ سمنگان، شوف تخت رستم( اگر ب سمنگان رفتی تخت رستم را ببین).
إذا یخابُرني، أسْئِلَه( اگر به من زنگ بزند از او میپرسم).
إذا خابَرْني، أسْئلَه( اگر به من زنگ بزند از او میپرسم).
لو رایْحین لِلْمکتب، چان شافَو المدیر( اگر به دفتر رفته بودند، مدیر را دیده بودند).
لو زایر العراق، چان شاف نهر دجلة( اگر از عراق دیدن کرده بود، رود دجله را میدید).
لو جیت، چان رِحْنا سوِیَّه( اگر امده بودی، با هم رفته بویم).
إلِّي: که، چیزیکه، کسی که.
زمانی این حرف ربط به کار میرود که اسم موجود در جمله اصلی معرفه باشد، اگر اسم معرفه نباشد هیچ نیازی به إلِّي نیست.
مثال: -
ألاستاذ إلّی یُدَرِّس عربی(آن استادی که عربی درس میدهد).
وین المُراسِلین إلّی رایحین لِلْعراق( خبرنگارانی که به عراق رفته اند کجا هستند؟).
إلّی یْعیش یْشوف( آنکه زندگی میکند میبیند.« به دنبال کسب تجربه برو»).
إلّی إنْکِتَب عَالجبین لازم تْشوفَه الْعین( هرچه مقدر شده همان میشود).
📚 دستور زبان
ألْوان: رنگها
صفت رنگ سه صورت دارد: مذکر، مونث و جمع. رنگها باید از نظر جنسیت و عدد با اسم موصوف خود هماهنگ باشد.
مذکر مونث جمع دری
أبیض بیضة بیض سفید
أسْود سودَة سود سیاه
إحمَر حَمْرَة حُمُر سرخ
أحْضَر خَضْرَة خُضُر سبز
أصفَر صَفْرَة صُفُر زرد
أزْرَگ زَرگة زُرُگ آبی
أسمَر سَمْرة سُمُرة گندمی
أشْگَر شَگْرَة شُگُر بور
رنگ های خاص: آنها فقط دو جنسیت دارند و از خود جمع ندارند.
مذکر مونث جمع دری
رُمادی رُمادیَّة خاکستری
بُرتُقالي برتقالیّة نارنجی
بَنَفْسِجي بنفسجیّة بنفش
بُنّي بُنيّة قهوه ای
📚 دستور زبان
صفت مشبه و افضل تفضیل(صفت برتر): برتر- برترین / بدتر – بدترین.
اوصاف برتر (اوصاف افضل) در لهجه عراقی قابل پیش بینی هستند. آنها معمولا از صفت های هم معنی گرفته میشوند. شکل آنها تغییر ناپذیر بوده و جنسیت و تعداد ندارند. (تفاوت بین صفت افضل و صفت برتر در ساختار جمله است).
مثال:-
کبیر ـــــــــــ أکبر بزرگ ــــــــــــ بزرگتر / بزرگترین
صغیر ــــــــ أصغر کوچک ــــــــــ کوچکترین / کوچکتر
جدید ــــــــــ أجْدَد نو ـــــــــــــــــ نوتر/ نوترین
بَطیء ــــــــ أبْطَی آرام ــــــــــــــ آرامتر/ آرامترین
سیّارتي أرخص( موتر من ارزانتر است)، بَرنامِج أطْوَل( یک برنامه طولانی تر).
. زمانی که دو چیز با هم مقایسه میشوند از حرف جر (مِنْ) استفاده میشود که مترادف (از) در زبان دری است.
مثال: أحمد أکبر مِن مریم( احمد از مریم بزرگتر است)، بلخ أقدم مِن کابول( بلخ نسبت به کابل قدیمی تر است).
. صفت افضل بسته به جمله معمولا ساخته میشود از صفت افضل تفضیل ( برتری) که حرف (ال) میگیرد، یا صفت برتری که پس از آن اسم جمع معرفه ای می آید، ویا افضل تفضیلی که یک ضمیر متصل به آن وصل می شود.
مثال: بابل الاقدم(بابل قدیمی ترین است)، بابل أقْدَم الْمُدُن( بابل قدیمی ترین شهر هاست)، لیلی الأطول(لیلی بلند ترین است)، لیلی أطولهم( لیلی بلندترین آنها است).
نکته: تعدادی صفت های مطلق وجود دارد که صفت برتر از انها ساخته نمیشود مانند : فرحان، جوعان، کسلان، متأسف... در چنین مواردی از صفت معمولی استفاده میشود همراه با صفت افضل.
مثال: آني فرحان أکثر منک( من بیشتر از تو خوشحال هستم)، إنتو جوعانین أقل من مریم( شما کمتر از مریم گرسنه هستید).
المحادثة
👵🏼الأمّ: یا وْلِیْدي! ایش تْعلَّمِت بالمدرسة هالیُوم؟
👩🏼🦲الولد: دَرَّسُوْنَه الرّیاضیات وِالأدب. وِلْعَبْنه طوبَه بعدین.
👵🏼الأمّ: إتْرَیَّگِت بِالصُّبُح لو رِحتوا تِلْعَبون؟
👩🏼🦲الولد: گَبُل ما تِبدَأْ إلصفوف، آنه وْصدیقی مَدِّیِّنه السُّفْره وْتِرَیَّگْنَه.
🤶🏿الأمّ: هنیئاً! صِدِگ، شِسَوِّیت بِالامتحان؟
👩🏼🦲الولد: یُمّي چم مرّة گِلِت لِچ مُوعِدِ الإمْتِحان باچر؟
👵🏼الأمّ: نِسِیْت وْلیْدي! لَنْ وِصَلْني خبر أن خالِتَک وَدُّوْها لِلْمستشفه.
👩🏼🦲الولد: لیشْ إشبیهه؟ صارت مریضة؟
🤶🏿الأمّ: لا، بس جابت لک إبن خالة! هسّه خواتک راحَن لِزْیارتْهه؛ یاالله نِمْشی.
المحادثة
🧔🏽الزوج: إنتی مو تعبانة؟! وین نِسْتِریح؟
🧕🏻الزوجة: ذاک الموکِب زین؛ شِنو رایَک؟
🧔🏽الزوج: لا، مو زین؛ ذیچ الْمواکب هَسَّه مزدَحِمه.
🧕🏻الزوجة: إسْال هذوله الرِّجال، بلکت یْعْرِفون مَکان مناسِب.
🧔🏽الزوج: ذُوله مو عرب! لُو نِسأل ذَنّیچ الْخادمات أحسن.
🧕🏻الزوجة: صِدِگ، لیش ما نِسْتریح بْظِل های الاشجار؟
🧔🏽الزوج: ها الاشجارْ ما تِبَرَّدْنه وَکْتِ الظُّهُر.
🧕🏻الزوجة: شوفِ اهْنانه! هالرَّجل یِدْعینا لْبیْتَه.
🧔🏽الزوج: کلش زین! هذا هُوّه! عفْیه علیچ.
شْصارت خو مُو فَرْوَت سَبِع؟
فَد یوم السَّبِع ( أبو خُمَیس) مَلِک الحیوانات چان کُلِّش عطشان دَ یْدَوّرعلی مَیّ.
شاف بیر مَیّ، لِمَن باوَع بِالبیر شاف ذیب واگع بِالبیر.
🦁السبع سَلَّم عل الذیب، و الذّیب جاوَبَه: اهلا و سهلا یا ابو خمیس السبع گلله: شْدَ سَّوّی بالبیر؟
🐺إلذّیب جاوبه: آنی دا أسوّی فَرْوَه.
🦁إلسَّبِع گلله یا ذیب، الجو بارد بالشّتاء آنی ارید فروة هم.
🐺إلذّیب گلله: زین بس رح أحتاج جِلِد طِلي.
🦁إلسبع راح و رِجَع بعد ساعة صایِد له طِلّیین سْمان و رِمَی الطِّلِیّین للذیب بالبیر.
🐺الذیب گلله: بس هاذا مو کافی، احتاج طِلی واحد لو طلیین بِالیوم إلسبع گام کُل یوم یْجیب طِلی واحد لو طلیین للذیب. و کل مرّة یِسْال خِلْصَت إلْفَرْوَة؟
🐺إلذّیب یْجاوْبَه: أحتاج بَعَد جِلِد.
بعْدین السّبع خِلَص صبره، لِأن کُل مَرّة طلی، الذیب ینطی عُذُر جِدید: چِنِت مریض، چان اکو عید.
بس أبو خْمُیّس زِهَگ و گال لِلْذیب: لازم تْخلّص الفروة الذیب جاوبه: بعد یومین.
إلسبع رِجَع بعد یومین، بس الذیب گلْله: إلْاُبرَه إنْکِسْرت، تعال باچر و جیب حبل وِیّاک.
ألسّبِع رِجع ثانی یوم و نزَّل الحبل بالبیر حتی یِسْحَب إلفَروة. إلسبع بِدَا یِسْحب الفروة، و فَکَّر إلفروة لازم زینة لأنها چانت ثِگیلة، بس هو م چان یِدري الذیب مِتْعَلِّگ بِالْحَبِل و مْغَطی راسه بِجِلد طِلی.
أوّل من وِصَل ألذیب حافَّة إلبیر، رِمی إلجلد علی وِجِه السّبع وِ نْهِزَم.
لمَّن ابو خُمَیِّس شال الجلد من علی وِجْهه، إلذیب صار بعید و نِجَی بْ نفسَه.
📚دستور زبان
علی / عَ: روی، بر، دربارهِ.
در لهجه عراقی این حرف جر به معنی (بر روی) میباشد. اما بر اساس ترکیب جمله به معنای درباره ی و بر را هم میدهد. این حرف اضافه به همراه اسم ها وضمیرهای متصل استفاده میشود. اگر اسم نکره باشد صورت کامل بکار میرود(علی)، در حالیکه به صورت مختصر (عَ) همراه با اسامی معرفه به (إل) استفاده میشود.
مثال:-
عَ الْکرسي روی آن چوکی علی کُرْسي روی چوکی ای
عَ الجَّریدة در آن روزنامه علی جَریدة در روز نامه ای
عَ الصِّینیة داخل آن سینی علی صینیة داخل سینی ای
وقتیکه یک ضمیر متصل، پسوند حرف اضافه ی ( عَلی) میشود، این حرف اضافه صورت متفاوت (عَلِیّ) را بخود میگیرد و به ضمیر متصل وصل میشود به غیر از متکلم الوحدة که به صورت ( عَلَیَّه) می آید.
علیه بر او
علیها بر او
علیهم بر آنها
علیک بر تو
علیچ بر تو
علیکم بر شما
عَلَیَّه بر من
علینا بر ما
مثال:-
لِحْساب عَلَیَّه ( حساب با من است)، زینب تِسَلّم علیکم( زینب به شما سلام میرساند)، علینا شغل هوایه(ما کار زیاد داریم).
قصه کلش روعه-الإستاذ الذكي
يوم من الأيام ، انطه الأستاذ الجامعي لكل طالب بالصف نفاخة منفوخة وإبرة وگال عدكم دقيقة وحدة تفجرون ( تطگون) نفاخات الواحد للثاني:
یک روز استاد پوهنتون به هر کدام از دانشجویان صنف یک پوقانه باد شده و یک سوزن داد و گفت یک دقیقه فرصت دارید پوقانه های یکدیگر را بترکانید.
كل واحد يسلم النفاخة سالمه وره دقيقة وحدة هو الفايز. بدت المسابقة و وره دقيقة فزنه انى وأربع أشخاص آخرين بنفاخة سالمه:
هرکس بعد از یک دقیقه پوقانه را سالم تحویل داد برنده است. مسابقه شروع شد و بعد از یک دقیقه من و چهار نفر دیگه با پوقانه هایِ سالم برنده شدیم.
بعدين التفت الأستاذ للطلاب وگال: سويت نفس هاي المسابقة بصف ثاني وفاز كل الصف لأنه ما فجر احد نفاخة الثاني لأنه چان المفروض يكون الفايز هو الي يبقى نفاخته سالمه وره دقيقة وحدة ، وهذا الى صار:
سپس استاد رو به دانشجویان کرد و گفت: من همین مسابقه را در صنف دیگری برپا کردم و همەی صنف برنده شدند زیرا هیچکس پوقانه دیگری را نترکاند چرا که قرار بود بعد از یک دقیقه هرکس پوقانه اش سالم ماند برنده باشد که اینچنین هم شد.
احنا البشر مو منافسين بهذا المجتمع ومو المفروض بينه نفوز ويخسر الباقين:
ما انسانها در این جامعه رقیب یکدیگر نیستیم و قرار نیست ما برنده باشیم و دیگران بازنده.
مو المفروض بينه نضمن سعادتنا بتدمير الآخرين. نگدر نأكل سوه , نسوق سوه , نكون سعداء سوه.. سوه.. سوه:
قرار نیست خوشبختی خود را با تخریب دیگران تضمین کنیم. می توانیم باهم بخوریم. باهم درایوری کنیم. باهم شاد باشیم. باهم…باهم…
فليش نفجر نفاخات الاخرين؟:
پس چرا پوقانه های دیگری را بترکانیم؟
سلام و درود خدمت شما دوستان عزیز!
ام صبح الله قبول کند نائب الزیاره همه دوستان و مؤمنین در نجف اشرف بودم، خداوند به حق امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب سلام الله علیهما زیارات عتبات را نصیب همه گرداند بخصوص عزیزان افغانستانی که لحظه شماری میکنند تا ویزا صادر شود و عازم شوند.
🐩گال الثعلب للاسد الجوعان : انت اكتل المطي, اني هم اخذ حصه: روباه به شیر گرسنه گفت: تو خر را بکش، من هم سهمی بر میدارم.
🦁الأسد گال شلون؟:
شیر گفت چطور؟
🐩الثعلب گال: گول للحمار"احنه نحتاج نختار ملك "و طبعا ينتخبوك و بعدين انطي أمر حته اكتل المطي: روباه گفت: به خر بگو"ما نیاز به انتخاب سلطان داریم" قطعا تو انتخاب میشوی و بعد دستور بده تا خر را بکشم.
🦁قبل الأسد و صاح المطي , الاسد قره شجره العائله مالته و گال : اني جد من بعد جد چانو ملوك: شیر قبول کرد و خر را صدا زد ، شیر شجره نامهاش را خواند و گفت : جّد اندر جدِ من سلطان بودهاند.
🐩الثعلب گال و اني هم جد من بعد جد چنه خَدَمة للسلطان: روباه گفت:من هم جَد اندر جَدَم خدمتکار سلطان بوده ایم .
🫏گال المطي اني مو متعلم و شجره العائله مالتي مكتوبه جوه حافري الخلفي!!: خر گفت من سواد ندارم و شجره نامه ام زیر سُم عقبم نوشته شده!!!
🦁گال الأسد اني متعلم و راح يقره المكتوب علی حافره: شیر گفت من باسواد هستم و رفت نوشته زیر سمش را بخواند.
🫏المطي زگط و انكسرت رگبه الاسد ومات: خر جفتکی زد و گردن شیر شکست و مُرد.
🐩الثعلب شرد , المطي صاح له وگال : ليش تشرد؟ : روباه پا به فرار گذاشت، خر او را صدا زد و گفت:چرا فرار میکنی؟
🐩الثعلب گال : اريد اروح لگبر ابوي أتشكر منه لانو ما خلاني اصير متعلم: روباه گفت : میخواهم بروم سر قبر پدرم تشکر کنم که نگذاشت باسواد شوم.
لأن المتعلمين اكثر عرضه لزگط المطايه !!!: چون با سوادان بیشتر در معرض لگد خرها هستند...!!
🕊 مولاي الحسين! سلام على جرحك النّازف في قلوبنا، سلام على دمك الذي يُحيينا، سلامٌ على طيفك ما انفك يحمينا ...
🕊 مولاي! قالوا لنا أن نصل لمرسى سفينتكم لننجو، أن نضيء الطريق بمصباحكم ولن نضلّ بعدها أبدًا، قالوا أن نلوذ بعباءتكم، وأن نمسك بأطرافها، وننشد عندها أنشودة الخلاص والهدى ...
🕊 قلنا ما خبنا ولن يخيب المتمسك بكم! لن يموت قلب ينبض باسم حسين! لن تذلّ نفس لاذت بساحة قدسكم! سيدي! بحبر الدماء كتبت اسمك في شراييني، وهمست باسمكم للريح، علها إن مرت بكم وعادت إليّ تحييني ...
📚دستور زبان
حروف ربط:-
حروف ربط برای وصل کردن کلمات، عبارات یا اجزای جمله به یکدیگر مورد استفاده قرار میگیرد. در لهجه عراقی دو نوع حرف ربط وجود دارد. حروف ربط ساده و حروف ربطی که با اضافه کردن پسوند ما به برخی حروف اضافه، ادوات استفهام و یا اسم ها ساخته میشوند.
حروف ربط ساده
وْ / وَ( و)، بَس ( اما، فقط، بس)، لاکِن ( اما)، أو / لو ( یا)، لو / إذا (اگر)، لِأن ( برای اینکه)، حَتّی ( تااینکه، که، تا)، لا / ولا ( نه / ونه)، مِنْ ( وقتیکه)، وَلو ( یا اینکه، حتی اگر).
حروف ربط با پسوند مَ به همراه ادوات استفهام:-
مثال:-
وین مَ ــــ هرکجا که. وین مَ تْروح أروح ویّاک( هرکجا که بروی با تو می آیم).
شْوَکِت مَ ـــــــــ هروقت که. شْوَکِت مَ تْریدین( هرزمان که بخواهی).
شْلون مَ ـــــ هرطورکه. شْلون مَ تْریدین( هر طورکه بخواهی).
شْ مَ ــــــ هرچیزیکه. شْ مَ تْرید أنطیک( هرچیز که بخواهی به تو می دهم).
شْگد مَ ــــ هرچقدرکه. أرید السیّارة شْگد مَ یْکون سِعِرها( آن موتر را میخواهم هرچقدر که قیمتش باشد).
مِنو مَ ـــــ هرکس که. مِنو مَ یِجي یاخذ لکتاب( هرکس که بیاید کتاب را میگیرد).
مْنین مَ ــــ از هرکجا که. مْنین مَ إجیت أهلا بیک( از هرکجا که آمدی، خوش آمدی).
به همراه حروف اضافه:-
مثال:-
گبُل مَ ـــــــ قبل از. هو راح گبل م إجیتو( او قبل از اینکه شما بیاید رفت).
بَعَد مَ ـــــــ بعد از. روح بعد م تْشوف احمد( بعد ازاینکه احمد را دیدی برو).
بین مَ ـــــــ درحین، درحال. هی وصْلت بین م آنی نایم( او رسید درحالیکه من خواب بودم).
مِثِل مَ ــــــ همانطورکه. سوّیت الشغل مثل م تْرید( کار را انجام دادم همانطورکه تو میخواهی).
به همراه برخی از اسم ها:-
مثال:-
یوم مَ ـــــ روزی که. أکون فرحان یوم م أزور نجف( روزیکه نجف را ببینم خوشحال خواهم بود).
ساعَة م ــــــ ساعتی که. فِرَحت هوایه ساعة م شِفتِچ( خیلی خوشحال شدم آن ساعتی که تو را دیدم).
محل مَ ــــــ جاییکه. راحو محل م شِفْتَک( آنها رفتند به جاییکه من تو را دیدم).
مِن: اگز قبل از فعل آورده شود معنی « وقتیکه، وقتی » را میدهد.
مثال:-
آنی من گِلِت إنته إجیت( من وقتی گفتم تو آمدی).
مِن تاکل طعام گول بسم الله الرحمن الرحیم( وقتی غذا میخوری بسم الله الرحمن الرحیم بگو).
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَهِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْأَئِمَّهِ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ.
عید الله الاکبر عید غدیر الأغر برای همه مؤمنين و مؤمنات مبارک باد❤️❤️❤️❤️
داود (ع ) والارمله
فد مره اجت يم حضرت داود (ع) وگالت : يا نبي الله ربك ظالم لو عادل ؟
زنی به حضور حضرت داوود آمد و گفت: ای پیامبر خدا پروردگار تو ظالم است یا عادل؟
داود (ع) گال : الله عادل الي ابد ما يظلم , وبعدين گال: قابل شنو من حادثه الي صايرتلچ الي تسالين هذا السوال ؟
داوود فرمود: خداوند عادلی است که هرگز ظلم نمیکند؛ سپس فرمود: مگر چه حادثهای برای تو رخ داده است که این سؤال را میکنی؟
المره گالت : اني ارمله وعندي تلث بنات , اغزل بايدي , البارحة چنت مخليه شال محيوك بنص قماش و چنت اخذه للسوگ حته ابيعه وبفلوسه ادبر اكل جهالي:
زن گفت: من بیوهزن هستم و سه دختر دارم، با دستم ریسندگی میکنم، دیروز شال بافته خود را در میان پارچهای گذاشته بودم و به طرف بازار میبردم تا بفروشم و با پول آن غذای کودکانم را تهیه سازم.
فجأة فد طير اجه وباگ ذاك القماش من ايدي واخذه وبقيت مسكينه وحزينه وما
عندي شي حته اءمن عيشة جهالي:
ناگهان پرندهای آمد و آن پارچه را از دستم ربود و برد و تهیدست و محزون ماندم و چیزی ندارم که معاش کودکانم را تأمین نمایم.
بعده كلام المره ما چان كامل الي دگو باب بيت داود ع , حضرته سمح بالدخول للبيت:
هنوز سخن زن تمام نشده بود که در خانه داوود را زدند، حضرت اجازه وارد شدن به خانه را داد.
فجأة عشر اشخاص تجار اجو يم داود ع وكل واحد مية دينار ( المجموع الف دينار ) خلوهه يم حضرته وگالو : هاي الفلوس انطيهه لمستحقيهه:
ناگهان ده نفر تاجر به حضور داوود آمدند و هر کدام صد دینار (جمعاً هزار دینار) نزد آن حضرت گذاردند و عرض کردند: این پولها را به مستحقش بدهید.
حضرت داود ع سألهم : شنو سبب الي انتم مجموعين جايبين هذا المبلغ ؟
: حضرت داوود از آنها پرسید: علت این که شما دستهجمعی این مبلغ را به اینجا آوردهاید چیست؟
گالو : چنه راكبين سفينة , صارت عاصفة , السفينة تضررت وقريب انو تغرگ و نوصل للهلاك كلنه:
عرض کردند: ما سوار کشتی بودیم، طوفانی برخاست، کشتی آسیب دید و نزدیک بود غرق گردد و همه ما به هلاکت برسیم.
فجأة شفنه فد طير , شمر النه قماش احمر ملفوف , فتحناه :
ناگهان پرندهای دیدیم، پارچه سرخ بستهای به سوی ما انداخت، آن را گشودیم
شفنه بيه شال محيوك , بواسطته سدينه باحكام ضرر السفينه ورفع الخطر عن السفينه وبعدين العاصفة هدأت و وصلنه للساحل:
در آن شال بافته دیدیم، به وسیله آن مورد آسیب دیده کشتی را محکم بستیم و کشتی بی خطر گردید و سپس طوفان آرام شد و به ساحل رسیدیم.
واحنه اثناء الخطر نذرنه انو اذا نجينه ندفع كل واحد ميه دينار وهسه هذا المبلغ الالف دينار من عدنه العشر اشخاص جايبينه لحضرتك حته تنطيه صدقه لاي واحد تريد :
و ما هنگام خطر نذر کردیم که اگر نجات یابیم هر کدام صد دینار بپردازیم و اکنون این مبلغ را که هزار دینار از ده نفر ماست به حضورت آوردهایم تا هر که را بخواهی، به او صدقه بدهی.
حضرت داود ع انتبه للمره وگال الهه : ربچ يرسلچ بالبحر هديه , بس انتي تسميه ظالم:
حضرت داوود به زن متوجه شد و به او فرمود: پروردگار تو در دریا برای تو هدیه میفرستد، ولی تو او را ظالم میخوانی؟
بعدين انطه الف دينار لذيچ المره وكال : اصرفي هاي الفلوس لتأمين عيشة جهالچ , الله اعلم من البقيه بحالچ ورزقچ:
سپس هزار دینار را به آن زن داد و فرمود: این پول را در تأمین معاش کودکانت مصرف کن، خداوند به حال و روزگار تو، آگاهتر از دیگران است.
الفقر والحياة
فد مجموعه چانو يشيعون جنازه:
جمعی جنازه را تشییع می کردند .
بصف الجنازة فد زغير چان يصيح بالبچي: در کنار جنازه کودکی با گریه فریاد می کشید.
بويه روحي , ياخذونك لحفره الي لا فراش اكو ولا گلوب ولا اكل !: پدر جان , تو را به گودالی می برند که نه فرشی هست نه چراغی و نه غذایی !
طفل فقير سمعه: کودک فقیری این را شنید.
وبسرعه وصل روحه لبيته وگال لابوه:
و سریعا خود را به خانه رساند و به پدرش گفت :
يا يابويه مجموعه يريدون يجيبون فد جنازه لبيتنه ! :
ای پدر عده ای می خواهند جنازه ای را به خانه ما بیاورند !
العنوان الي چانو ينطون بالضبط چان بيتنه !:
آدرسی که می دادند دقیقا خانه ی ما بود !
مكان الي لا فراش اكو , لا ضوه ولا اكل !:
جایی که نه فرشی هست ، نه نوری و نه غذایی !
لا ننسى انو الفقر يكون سبب الحياة لبعض الناس ما يكون بيهه فرق عن الموت:
فراموش نکنیم که فقر باعث می شود زندگی برای بعضی از انسان ها با مرگ فرقی نداشته باشد.
😍دوستان علاقه مند عربی-لهجه عراقی!
این درس ها کپی پِست نیست این ها دانه دانه تایپ شده منظم شده تا در اختیارتان قرار گرفته، پس علاقه مندان مستفید شوند.😍
پیروز باشید✍️
📚دستور زبان
مضاف و مضاف الیه:-
ساختار اضافه در زبان عربی ساختاریست که در آن دو یا چند اسم بدون دخالت هیچ حرف دیگری در پی هم می آیند تا معنی منسوب بودن به یکدیگر را برسانند.
مثال:-
طالِبْ مدْرسَة ـــــــــــــ شاگرد مکتب. مفتاح باب بیت ـــــــــــــ کلید در یک خانه. کرسي مکتب چبیرــــــــ یک چوکی بزرگ دفتر. مَکْتَب محمد ــــــــــــــ دفتر کار محمد. مَکْتَبَة محمد ــــــــــــــ کتابخانه محمد.
در اضافه معرفه تنها آخرین اسم زنجیره، حرف معرفه إلْ را میگیرد و به این وسیله کل عبارات معرفة میشود. همچنین آخرین اسم میتواند یک اسم خاص باشد، که بدون إل معرفه است.
مثال:-
مفتاح باب البیت ــــــــــ کلید در آن خانه. کُرسي المکتب الچّبیر ـــــــــــ آن چوکی بزرگ دفتر.
قصه روعه
فد مجنون چان يمر من فد طريق ومجموعة چانو يصلون: مجنون از راهی میگذشت جمعی (عدەای) در حال نماز خواندن بودند.
مر المجنون من بین المصلين , كملو الجماعة الصلاة بسرعة وچيتو كلهم على راس المجنون: مجنون از لا به لای نماز گذاران گذشت , جماعت تیز تیز نماز را تمام کردند، همگی ریختند بر سر مجنون.
گالو: يا ما مربّه، صرت كافر: گفتند: ای بی تربیت کافر شدەای.
گال المجنون: قابل اشگلت؟: مجنون گفت: مگر چه گفتم؟.
گالوا: قابل أنت أعمى حتى تفوت من بین صف المصلين؟: گفتند: مگر کوری که از لای صف نماز گذاران میگذری؟.
گال المجنون: چنت هيچ غرگان بفكري بليلى لمن چنت افوت حتی ماشفت اي مصلّي: مجنون گفت: من چنان در فکر لیلی غرق بودم که وقتی میگذشتم حتی یک نمازگذار ندیدم.
أنتو شلون عشّاق الله وشفتوني كلكم وانتو چنتو تحچون ويه الله: شما چطور عاشق خدایید و در حال صحبت با خدا ، همگی من را ديديد؟
📚 دستور زبان
خِلالْ و بِین: بین / میان.
خلال و بین هر دو به معنی بین، میان، لای است با تفاوت اینکه بین هم برای زمان و هم برای مکان استفاده میشود اما خلال فقط برای زمان استفاده میشود.
مثال: آني أجي بین ساعة خمسة و ستة(من بین ساعت پنج و شش می آیم)، آني گاعد بین محمد وعلي( من بین محمد وعلی نشستم)، محمد راح للسوگ ورَجَع خلال ساعة( محمد بازار رفت وطی یک ساعت برگشت)، آني أرَجَّع لک فْلوسک خلال شهرین( من پولت را بین دوماه برمیگردانم).
إیّا، یّا:-
حرف إیّا به تنهایی هیچ معنی ندارد و به عنوان یک اساس برای اتصال به یک ضمیر متصل عمل میکند. در لهجه عراقی افعالی وجود دارند که میتوانند دارای دو مفعول باشند، مفعول مستقیم و غیر مستقیم. مفعول مستقیم معمولا بصورت یک ضمیر متصل می آید و مفعول غیر مستقیم بصورت یک اسم. اما اغلب مفعول غیر مستقیم هم میتواند یک ضمیر متصل باشد. از آنجاییکه در عربی دو ضمیر متصل نمیتوانند به یک فعل اضافه شود حرف (يّا) و یا (إیّا) به عنوان یک پایه برای ضمیر متصل مربوط به مفعول مستقیم استفاده میشود و ضمیر متصل مربوط به مفعول غیر مستقیم به فعل وصل میشود.
مثال:-
الله یخلیلک الاهل ــــــــــــــ خدواند خانواده ات را برایت حفظ کند. الله یخلیلک یّا هم ـــــــــــــ خداوند آنها را برایت حفظ کند.
أجیبْلَچ لکْتاب ــــــــــــ کتاب را برایت می آورم. أجیبْلَچ إیّاه ــــــــــــــ آن را برایت می آورم.
أکْتِبْلک رسالة ــــــــــ برایت نامه مینویسم. أکتِبْلک إیّاها ــــــــــــ این را برایت مینویسم.
یَنْطیني فْلوس ــــــــــ به من پول میدهد. ینطینی یّاها ــــــــــــ آن را به من میدهد.
📚دستور زبان
أدوات لِسْتِفهام: کلمات پرسشی
وین؟: کجا؟
مثال: وین المطعم؟(آن هوتل کجاست؟).
شْوَکِت؟: چه زمان؟
مثال: شْوَکِت زِرْتو کابول؟( کی کابل را دیدید؟).
بیش، إبّیش: چند؟
مثال: (إبّیش السّمِچ؟ )ماهی چند است؟
شُنو،شْ؟: چه، چیست؟
مثال: شِسْمک؟(اسمت چیست؟).
شْلون؟: چطور؟
مثال: شلونکم؟(چطور هستید؟).
شْگَد، إژگد؟: چقدر؟
مثال: شگد الاجرة بالسیارة؟(کرایه تکسی چقدره؟).
أی، یا، یِاهُو؟: کدام، کدام یک؟
مثال: یا برید قریب؟(کدام پست نزدیک است؟)، یاهو کتابک؟(کدام یک کتاب تو است؟).
کَم، چم؟: چندتا؟
مثال: کم وَلَد عندچ؟( چند فرزند داری؟).
لیش، إلْویش، لُویش؟: چرا؟
مثال: لیش زارو سمنگان؟(چرا از سمنگان دیدند کردند؟)، إلویش مَ زارو تخت رستم؟( چرا از تخت رستم دیدن نکردند؟)، لُویش تُدْرُس عربی؟( چرا عربی میخوانی؟).
مْنین، إمْمین؟: از کجا؟
مثال: إممین حضرْتَک؟( آقا از کجا هستی؟).
مِنو؟: چه کسی؟
مثال: مِنو هو؟( او کیست؟).
إلْمَن؟: چه کسی را؟
مثال: إلْمن شِفْتو بالفِنْدِق؟( چه کسی را در هوتل دیدید؟).
مالْمَن؟: مال چه کسی؟
مثال: مالْمن هاذا الباسبورت؟( مال کیست این پاسپورت؟).
هل؟: آیا؟
مثال: هل هو أفغانستاني؟( آیا او افغانستانی است؟).
مِنْ یا صُوب؟: از کدام طرف؟
مثال: مدینة النجف من یا صوب؟( شهر نجف از کدام طرف است؟)، بیتکم من یا صوب؟( خانه شما کدام طرف است؟).
إلعُذر أقْبَح مْن إلذّنِب
یوم مْن الأیام إلخلیفة هارون الرَّشید چان دَ یِتْمَشَّا بْ حدیقة قصره و شاف ابو نواس دَ یْشرب نَبیذ بالحَدیقة، إلخلیفه غِضَب هْوایَة. لَمَّن ابو نُواس شاف إلخلیفة، خاف و ضَمّ بُطِل النَّبیذ وراه.
👴🏽إلخلیفة سِئَل ابو نواس: های شُنو ضام ورا ظَهرک؟
👲🏻ابو نواس گال: بُطِل مَی مولای.
👴🏽الخلیفه گَللَه: خَلّیني أشوفَه.
👲🏻ابو نواس شَوَّف البطل لِلْخلیفة.
👴🏽إلخلیفة شاف إلبُطِل بی نبیذ أحمر، و گلله: شْلون إلمَی یْکون أحمر؟!
👲🏻ابونواس گَلله: مولای، إلمَیْ مِن شافک خِجَل مِنَّک و صار أحمر.
👴🏽إلخلیفة کُلَّش غِضَب علی ابونواس و هَدَّدّه بِالقتِل، بس ابونواس تْوسَّل بِالخلیفة حتی یِعفيد عنَّه.
👴🏽إلْخَلیفَة گَلْلَه: أعْفی عنَّک بِشَرط واحد، هو تنطیني عُذُر أقْبح مْن إلذَّنِب.
👲🏻ابونواس گلله: مولای، اشلون أگدر أنطیک عُذُر أقبح من الذنب؟
👴🏽إلْخَلیفَة گَلْلَه: ما أدري لو تنطی عذر أقبح من الذنب لو أقُتْلَک. و راح بَعَد کَم یوم ابونواس شاف الخلیفة د یتمشَّه بالحدیقة. راح ورا الخلیفة و گِرَصه من طیزَه. إلخلیفة گُمَز وِ تْعَجَّب مِنو یِگدر یُگرُص الخلیفة بْ قصره؟
👴🏽الخلیفة إندار د یشوف منو گِرَصه، شاف ابونواس گلله: های اشلون تِجَّرَّا تُگْرُص الخلیفة؟!
👲🏻ابو نواس گلله: إلعفوی مولای، آني فَکَرِت إنت زبیدة.
👴🏽إلخلیفة غِضَب أکثر لِأن زبیدة هی زَوِجْته. و گلله: شلون تِجَّرَّا تُگْرُص زَوِجتي زِبَیْدَة؟
👲🏻ابونواس گلله: مولای آني ما أجَّرَّا أگرُص زبیدة، بس هاذا عذري. إنت تِذَّکر طِلَبِت منی أنطیک عُذُر أقبح من الذَّنِب؟!
👴🏽إلْخَلیفَة هارون الرشید ضِحَک هْوایه، و عِفا عن ابونواس.
مُراسِل أجنبی
اکبر مُراسل أجنبی مِن مجلة التّایْمْز إلامریکیّة. هو ب کابول یْحِبَ یْکتِب تقْریر صَحَفی عن إلحضارة الافغانستانیة إلقدیمة، هو یْرید یِسَوّی مقابلة وِیّه موظَّف ب وزارة إلأعلام ب کابول. حَصَّل مُقابَلَة مع سید جمال مسئول قِسِم الأجانب بالوزارة. المقابله رح تکون یوم إلأربعاء إلساعة تسعة صباحا. إلمراسل اکبر و الموظف جمال تْقابْلو بْ مکتب جمال. أوّل شي جمال سِأل اکبر إذا کان یْحب یْشرِب چای لو گهوه. اکبر طِلَب چای سادة و بِدا یِسْال جمال أسْئِلة هْوایه عن آثار و فنون أفغانستان القدیم. الموظف کان رِجّال من الطف إلنّاس وقَدّم ل اکبر أکثر مساعدة ... اکبر کان مسرور جِدا من المُقابلة و شِکَر جمال هوایة علی أحسن المعلومات. اکبر عِرَف بعدین أفغانستان هو من أقدم إلبُلدان بِالعالم.