"مانند مترسکند بر روی زمین"
آنها به شعارِ خسته ی ظاهرِ دین
ترسانده عوام را از آتش اما
خود آتشِ دوزخند از روی یقین
شعر از:
#فرشته_دانش_پژوه
مصرع داخل گیومه مریم حسین زاده
@aavvaazzhhe
۱۴۰۳/۵/۴
اگر ایمان من ، بی آن محال است
اگر دنیای من، بی آن خیال است
دلی دیوانه دارم عاشق و مست
بدون عشق دنیا در زوال است
#فرشته_دانش_پژوه
@aavvaazzhhe
۱۴۰۳/۵/۵
درخت بودی از اول چه سایه سار و نمایی
شبیه روزنه ای پر ز مهر و نورِ خدایی
همیشه تکیه به این کوه محکمی که تو باشی
برای من شده یک علت معین و غایی
شبیه پنجره ای رو به دشت روشن و زیبا
میان منظره ای از بهشت در چه فضایی
تو مثل شب، شبِ باران گرفته عالی و نابی
تو مثل وقت غروبی که شاعرانه می آیی
هوای ساحل و فوجی پرنده بر لب دریا
صدای پر زدنِ بال و موج های طلایی
دلمگرفته و جز تو بهانه ای به دلم نیست
و عطر پیکر تو نیست توی خانه، کجایی
نمان نمان به خیال طلوع روشن فردا
بیا که در گذر است عمر بی سوال و چرایی
شعر و صدا:
#فرشته_دانش_پژوه ✍🎤
کانال اشعار
@aavvaazzhhe
مست از می بارانم مستانه شدن این است
تو جان منی ای عشق! جانانه شدن این است
بالی ست رها با من، شوری و نوا با من
از شمع تو تابانم، پروانه شدن این است
ابری ز بر و بارم ، آرام و سبکبارم
سر سبزی هر دشت و کاشانه شدن این است
خوش باد دمی کز دل ، صد ناله برانگیزم
در محضر و خوان عشق، دردانه شدن این است
آن لحظه که روحم از هر بندگی آزاد است
با پای به زنجیرم، دیوانه شدن این است
چون بر سر پیمانم، از عطر بهارانم
لبریزم و سر ریزم، پیمانه شدن این است
می خندم و می گریم، تا بنده ی احساسم
می خندم و میمیرم، افسانه شدن این است
شعر و صدا:
#فرشته_دانش_پژوه
۱۴۰۳ /۴/۲۰
@aavvaazzhhe
حسینم رفت تا قدری بیابی خوی انسانت
حسینی باش تا نامم ترا امشب مسلمانت
#فرشته_دانش_پژوه
@aavvaazzhhe
آخرین روز ماه اسفند است
می شود گفت سال نو شده است
هفت سینم به شکل آرامی
روی میز وسط ولو شده است
سبزه دارد به خنده می نگرد
سیب در انتظار یک گاز است
سرکه ی اخم کرده لم داده
توی ظرفی بلور و در باز است
چند تا ظرف کوچک خندان
با سماق و برنج و با سنجد
گرم گفت و گپی همه شادند
با پنیری و نانی از کنجد
ماهی قرمزی که تنگ بلور
خانه ی کوچک قشنگش شد
مثل سرباز صفر وقت دفاع
کل سرمایه اش تفنگش شد
سیر و نارنجِ توی آب انگار
شاد از دیدنِ مجددِ هم
آیه می خواند از دلش، قران
هیچیک هم نگوید از بدِ هم
یک کمی میوه است و شیرینی
شمعدان و دو شمع رخشانی
بوی عیدی و بوی خوب بهار
بوی این چیزها که می دانی
سکه با فخر توی ظرف برنج
خوش نشسته به مسند شاهی
آینه ثبت می کند همه را
از سر همدلی و همراهی
عیدی بچه ها به لای کتاب
منتظر تا حلول سال جدید
آرزوی همه ست سالی خوش
روز هایی لبالب از امید
آرزو می کنم دل مردم
به همین کوچکانه ، باشد شاد
مردم قانع عزیز مان
از غم و درد ها شوند آزاد
چهره خسته پدر امروز
فکر ماهیِ شام عید شده
چونکه تامین سفره ای کوچک
هم برایش کمی بعید شده
پول عیدی علاج کار نشد
نه بساطی و نه لباس عید
بچه ها کیف و کفش می خواهند
می شود با چنین حقوق خرید؟
با همه دردهای بی پایان
مردم ما عجیب خوشبینند
صورت سرخ با دو سیلی را
با نگاهی نجیب، می بینند
عید با رفتن ننه سرما
دوره ی رنج می رود آیا؟
عیدی ما چه شد عمو نوروز؟
منتظر مانده ایم زود بیا
آرزو می کنم برای همه
دیگر ایام غم شود کوتاه
باز لبخند ها جوانه زند
"با بهاری که می رسد از راه"
#فرشته_دانش_پژوه
@aavvaazzhhe
با اینکه بهار بوی نوبر دارد
این رشته سر دراز دیگر دارد
یکروز به قصد دیدنت می آیم
ویروس که دست از سر ما بردارد
#فرشته_دانش_پژوه
@aavvaazzhhe
پراکنده های چهارشنبه سوری
🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥
در روز چهارشنبه سوری بپریم
از درد و غم و بلا و دوری بپریم
از بته بپر، بگو که سرخیت از من
زردی من از تو و .. چه جوری بپریم؟
آجیل که نیست جشن بی رونق شد
عذرا غمگین که جشن بی وامق شد
اینجا کرونا و پرتکل بی معنیست
از عقده ی جشن ذهنمان احمق شد
ای بمب گذار بمب تو منفجر است
نارنجک تو گرفت و شلوار جِر است
هی تیر و ترقه ، اِی! مگر در جنگیم؟
گوش من از انفجار آن منزجر است
یک ذره به روزگار دیرین برگرد
بر رسم و رسومِ نیک و آیین برگرد
فالگوشی و قاشق زنی، آجیل خوری
بر خاطره های خوب و شیرین برگرد
این جشن بزرگ آتشت میمون باد
روی تو ز سرخی اش کنون گلگون باد
از سال پر از رنج گذشتیم و گذشت
امسال تو نیک و شاد و دیگرگون باد
#فرشته_دانش_پژوه
بداهه
چهارشنبه سوری تون مبارک❤💚💜
🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥
T.me/aavvaazzhhe
فلسفه چهارشنبه_سوری
به روایت شاهنامه_فردوسی
سور به معناى ميهمانى و جشن مى باشد و اما چرا چهارشنبه_سورى و چرا آتش برافروختن و چرا از روى آتش پريدن؟ براساس سروده هاى پيروز پارسى، حكيم فردوسى، سياوش فرزند كاووس شاه در هفت سالگى مادر را از دست مى دهد. پادشاه همسر ديگر را برمى گزيند، سودابه كه زنى زيبا و هوسباز بود عاشق سياوش مى شود:
يكى روز كاووس كى با پسر
نشسته كه سودابه آمد ز در
زنـاگـاه روى سياوش بديد
پرانديشه گشت و دلش بردميد
زعشق رخ او قرارش نماند
همه مهر اندر دل آتش نشاند
سودابه در انديشه بود تا به گونه اى سياوش را به كاخ خويش بكشاند، دختر زيبا و جوان خود را بهانه حضور سياوش كرده و او را فرا خواند:
كه بايد كه رنجه كنى پاى خويش
مائى مرا سرو بالاى خويش
بياراسته خويش چون نوبهار
بگردش هم از ماهرويان هزار
آنگاه كه سودابه سياوش را در كاخ خويش يافت به او گفت:
هر آنكس كه از دور بيند ترا
شود بيهش و برگزيند ترا
زمن هر چه خواهى، همه كام تو
بر آرم ، نپيچم سر از دام تو
من اينك به پيش تو افتاده ام
تن و جان شيرين ترا داده ام
سودابه پس از اين كه از مهر و عشق خود به سياوش مى گويد و همزمان به او نزديك مى شود. ناگاه او را در آغوش كشيده و مى بوسد
سرش تنگ بگرفت و يك بوسه داد
همانا كه از شرم ناورد ياد
رخان سياوش چو خون شد ز شرم
بياراست مژگان به خوناب گرم
چنين گفت با دل كه از كار ديو
مرا دور داراد كيوان خديو
نه من با پدر بى وفائى كنم
نه با اهرمن آشنائى كنم
سياوش با خشم و اضطراب و دلهره به نامادرى خود گفت:
سر بانوانى و هم مهترى
من ايدون گمانم كه تو مادرى
سياوش خشمناك از جاى برخاسته و عزم خروج از كاخ سودابه را كرد. سودابه كه از برملا شدن واقعه بيم داشت داد و فرياد كرد و درست بسان افسانه يوسف و زليخا دامن پاره كرده و گناه را به سياوش متوجه كرد ... بارى سياوش به سودابه مى گويد كه پدر را آگاه خواهد كرد:
از آن تخت برخاست با خشم و جنگ
بدو اندر آويخت سودابه چنگ
بدو گفت من راز دل پيش تو
بگفتم نهانى بد انديش تو
مرا خيره خواهى كه رسوا كنى؟
به پيش خردمند رعنا كنى؟
بزد دست و جامه بدريد پاك
به ناخن دو رخ را همى كرد چاك
برآمد خروش از شبستان اوى
فغانش زايوان برآمد بكوى
در پى جار و جنجال سودابه، كيكاووس پادشاه ايران از جريان آگاه شده و از سياوش توضيح خواست سياوش به پدر گفت كه پاكدامن است و براى اثبات آن آماده است تا از تونل و راهرو آتش عبور كند. سياوش گفت اگر من گناهكار باشم در آتش خواهم سوخت و اگر پاكدامن باشم از آتش عبور خواهم كرد
سياوش بيامد به پيش پدر
يكى خود و زرين نهاده به سر
سياوش بدو گفت انده مدار
كزين سان بود گردش روزگار
سياوش سپه را بدا نسان بتاخت
تو گفتى كه اسبش بر آتش بساخت
زآتش برون آمد آزاد مرد
لبان پر ز خنده برخ همچو ورد
چو بخشايش پاك يزدان بود
دم آتش و باد يكسان بود
سواران لشكر برانگيختند
همه دشت پيشش درم ريختند
سياوش به تندرستى و چاپكى و چالاكى به همراه اسب سياهش از آتش عبور كرد و تندرست بيرون آمد.
يكى شادمانى شد اندر جهان
ميان كهان و ميان مهان
سياوش به پيش جهاندار پاك
بيامد بماليد رخ را به خاك
كه از نفت آن كوه آتش پَِـرَست
همه كامه دشمنان كرد پست
بدو گفت شاه، اى دلير جهان
كه پاكيزه تخمى و روشن روان
چنانى كه از مادر پارسا
بزايد شود بر جهان پادشا
سياوخش را تنگ در برگرفت
زكردار بد پوزش اندر گرفت
مى آورد و رامشگران را بخواند
همه كام ها با سياوش براند
سه روز اندر آن سور مى در كشيد
نبد بر در گنج بند و كليد!
اين اتفاق و آزمايش عبور_از_آتش در بهرام شيد (سه شنبه) آخر سال روى داده بود و از چهارشنبه تا ناهيد شيد (جمعه يا آدينه) جشن ملى اعلام شد و در سراسر كشور پهناور ايران به فرمان كيكاووس سورچرانى و شادمانى برقرار شد و از آن پس به یاد عبور سرفرازانه سیاوش از آتش همواره ایرانیان واپسین شبانه بهرام شید (سه شنبه شب )را به یاد سیاوش و پاکی او با پریدن از روی آتش جشن می گیرند.
@aavvaazzhhe
پسته نامه نوروزی😜👇👇
با خنده بکن حلاوتت را تکمیل
این چهره ی پر شهامتت را تکمیل
در خانه ی من چو آمدی پسته بیار
اینگونه بکن سخاوتت را تکمیل
#فرشته_دانش_پژوه
@aavvaazzhhe
........
نوروز بجای خوردن شیرینی
تنها بشود که خواب آن را بینی
چون پسته گران است برای مهمان
تصویری از آن گذاشتم در سینی
#فرشته_دانش_پژوه
😃😃😃
پیشاپیش نوروزتان پیروز❤️❤️❤️
@aavvaazzhhe
ای خوشا مستانه سر در پای دلبر داشتن
دل تهی از خوب و زشت چرخ اخضر داشتن
نزد شاهین محبت بی پر و بال آمدن
پیش باز عشق آئین کبوتر داشتن
سوختن بگداختن چون شمع و بزم افروختن
تن بیاد روی جانان اندر آذر داشتن
اشک را چون لعل پروردن بخوناب جگر
دیده را سوداگر یاقوت احمر داشتن
هر کجا نور است چون پروانه خود را باختن
هر کجا نار است خود را چون سمندر داشتن
آب حیوان یافتن بیرنج در ظلمات دل
زان همی نوشیدن و یاد سکندر داشتن
از برای سود، در دریای بی پایان علم
عقل را مانند غواصان، شناور داشتن
گوشوار حکمت اندر گوش جان آویختن
چشم دل را با چراغ جان منور داشتن
در گلستان هنر چون نخل بودن بارور
عار از ناچیزی سرو و صنوبر داشتن
از مس دل ساختن با دست دانش زر ناب
علم و جان را کیمیا و کیمیاگر داشتن
همچو مور اندر ره همت همی پا کوفتن
چون مگس همواره دست شوق بر سر داشتن
#پروین_اعتصامی
@aavvaazzhhe
از جام بهار، شهد در جانم کن
در عطر هوای تازه پنهانم کن
در باغ پر از شکوفه ی لبخندت
صبحانه به صرف عشق مهمانم کن
#فرشته_دانش_پژوه
صبحتون دل انگیز 🍀❤️🍀
@aavvaazzhhe
با اینکه هزار گل شکوفا دارد
نوروز ، بهار و عشق یکجا دارد
یک کودک و یک سفره ی خالی تا هست
این عید برای ما چه معنا دارد؟
#فرشته_دانش_پژوه
@aavvaazzhhe
احساس غریبی ست که با دل داریم
ما زنده دلان دو پای در گِل داریم
نه پای گریز هست و نه میل سفر
چون در دل خود همیشه منزل داریم
#فرشته_دانش_پژوه
@aavvaazzhhe
1403/5/5
آن شیخ که با چراغ میگشت و ندید
انسانی و شیخ دید بد خوی و پلید
گفتا به خدا که نام ما زایل شد
لعنت به چنان شیخی و رحمت به یزید
#فرشته_دانش_پژوه
@aavaazzhhe
درخت بودی از اول چه سایه سار و نمایی
شبیه روزنه ای پر ز مهر و نورِ خدایی
همیشه تکیه به این کوه محکمی که تو باشی
برای من شده یک علت معین و غایی
شبیه پنجره ای رو به دشت روشن و زیبا
میان منظره ای از بهشت در چه فضایی
تو مثل شب، شبِ باران گرفته عالی و نابی
تو مثل وقت غروبی که شاعرانه می آیی
هوای ساحل و فوجی پرنده بر لب دریا
صدای پر زدنِ بال و موج های طلایی
دلمگرفته و جز تو بهانه ای به دلم نیست
و عطر پیکر تو نیست توی خانه، کجایی
نمان نمان به خیال طلوع روشن فردا
بیا که در گذر است عمر بی سوال و چرایی
کانال اشعار:
#فرشته_دانش_پژوه
@aavvaazzhhe
دل سیرم از تمام جهان، ماه من کجاست؟
بر تخت پادشاهی دل، شاه من کجاست؟
یک سال توی خاطره ها یی بگو پدر!
آن مهربانِ عالِم و آگاه من کجاست؟
دلتنگیم برای خودم نیست ، بی شما!
نوری که بود در دل پر آه من، کجاست؟
نام مرا فرشته ی رحمت گذاشتی
آن باب رحمت گه و بیگاه من کجاست؟
حامی و پشتوانه ی چون کوه استوار
همراه و هم صدا و هواخواه من کجاست؟
نام پدر برای تو کم بود نازنین
آن بهترین عطیه ی دلخواه من کجاست؟
دل خسته ام عزیز! گمم توی خاطرات
گم گشته ام عزیز! بگو راه من کجاست؟
دلتنگم و بهانه نگیرم چه گویمت؟
هان ای پدر بگو! تو بگو ماه من کجاست؟
#فرشته_دانش_پژوه
۱۴۰۳ / ۴ / ۲۴
بمناسبت سالگرد فوت پدرم مهندس رحمت اله دانش پژوه. روحش آرام🙏😔
با تشکر از شاعر گرامی جناب آقای بهروز فلاحی که اینگونه تسلیت خود را به زیبایی از طرف من بیان فرمودند
🙏😔🙏
امروز سالگرد پر کشیدن پدری بی نظیره
من در تنهایی و از آرامگاهش دورم ولی میدونم تنها نیستم و روحش با منه .
روحش آرام در پناه حق🙏
مهندس رحمت اله دانش پژوه
آفریده ۱۳۱۶/۵/۱۹
آرمیده ۱۴۰۲/۴/۲۴
پدرجون یک سال گذشت بی تو دلتنگ!
دل سیرم از تمام جهان، ماه من کجاست؟
بر تخت پادشاهی دل، شاه من کجاست؟
یک سال توی خاطره ها یی بگو پدر!
آن مهربانِ عالِم و آگاه من کجاست؟
دلتنگی ام برای خودم نیست ، بی شما!
نوری که بود در دل پر آه من، کجاست؟
نام مرا فرشته ی رحمت گذاشتی
آن باب رحمت گه و بیگاه من کجاست؟
حامی و پشتوانه ی چون کوه استوار
همراه و هم صدا و هواخواه من کجاست؟
نام پدر برای تو کم بود نازنین
آن بهترین عطیه ی دلخواه من کجاست؟
دل خسته ام عزیز! گمم توی خاطرات
گم گشته ام عزیز! بگو راه من کجاست؟
دلتنگم و بهانه نگیرم چه گویمت؟
هان ای پدر بگو! تو بگو ماه من کجاست؟
#فرشته_دانش_پژوه
۲۴ تیرماه ۱۴۰۳ اولین سالگرد پرکشیدن مهندس رحمت اله دانش پژوه پدر مهربانم 😔
"نوبهار است در آن کوش" که منزل باشی
نه که بینم به خیابانِ خودت ول باشی
کرونا خیمه زده در ته پس کوچه ی ما
نکند فکر خرید رژ و ریمل باشی
"جان عزیز است غنیمت شمریدش" نکند
رستوران در پی پیتزا و فلافل باشی
میهمان هم چو بیاید دو سه تا عطسه بکن
تا که در رفته و تو راحت و سَر دل باشی
همسر و مادر و فرزند گلت را دریاب
تا بگویم که کنون عاقل و قابل باشی
دور باشد ز تو بیماری و بهتر که همان
توی خانه پی گوشی و ایرانسل باشی
نروی سمت شمال و سفری سمت جنوب
و نبینم برَوی بر لب ساحل باشی
سالها می گذرد جاده و گردش همه هست
میرسد روزی از این دست، به تونل باشی
بعدِ یک عمر بلا در وطنم ماندی شکر
گر رعایت نکنی گیج و خل و چِل باشی
سال پیشین که بلا پشت بلا نازل شد
ای خوشا سال جدیدی که تو در دل باشی
آرزویم همه این است که در سال جدید
با هزاران گل لبخند مقابل باشی
#فرشته_دانش_پژوه
کانال اشعار فرشته دانش پژوه
@aavvaazzhhe
صبحانه فقط نیمرو و چای زغالی
در دامن یک دشت، چه سرسبز و خیالی
یک روز بهاری و هوایی که فرح بخش..
ای یار دل افروز، فقط جای تو خالی
#فرشته_دانش_پژوه
ساعات آخر ۹۹ تون سرشار از زیبایی🌺🍀🌺
@aavvaazzhhe
🔥🔥🔥🔥🔥
🔥🔥
🔥
🔥
قِر بده آتش بسوزان، بمب اندازی نکن
چارشنبه سوری ات را دردسر سازی نکن
مثل آن نسل نیاکانت بکن آتش بپا
بپر اما با روان ما دگر بازی نکن
#فرشته_دانش_پژوه
چهارشنبه سوری تون مبارک☺️🔥🔥🔥🔥
@aavvaazzhhe
* از زبان آن خانمی که در رسانه می گفت مردم پلو خالی بخورن اگه مرغ و خورش و میوه نخورن چی میشه .👇👇👇👇
هم رانت خوری و هم حرامم ارثی ست.
تحصیلم و ثروتِ به نامم ارثی ست
تو مرغ و خورش نخور چه کارَت به من است؟
این چاقی من نبین تمامم ارثی ست
#فرشته_دانش_پژوه
😁😁
@aavvaazzhhe
اسفندیارِ منفردزاده زاده ۲۴ اسفند۱۳۱۹. دیروز ۸۰ ساله شد...
خالقِ بسیاری از ترانههایِ جاودانِ ایرانی (مردِ تنها، تنگنا، نماز، کودکانه، جمعه، یه شبِ مهتاب، گنجشککِ اشیمشی و...) و کسی که مفهومِ موسیقیِ فیلم را در سینمایِ ایران معنی کرد(قیصر، رضا موتوری، گوزنها و...)
کمتر هنرمندی را مثلِ او میتوانیم پیدا کنیم که طیِ چند دهه در جایِ درست ایستاده باشد؛ بدونِ حاشیه، بدونِ سروصدایِ اضافه، دقیق و دارایِ شأن.
با آرزویِ سلامتی و طولِ عمر برایِ ایشان♥️
📽یه شبِ مهتاب با اجرایِ اسفندیارِ منفردزاده
@aavvaazzhhe
«پروین اعتصامی» با نام اصلی «رخشنده» در ۲۵ اسفند ۱۲۸۵ هجری شمسی، مطابق با ۱۵ مارس ۱۹۰۷، در تبریز زاده شد.
او فرزند «یوسف اعتصامی آشتیانی» ملقب به اعتصامالملک (زادهٔ ۱۲۵۴ تبریز) نویسنده و مترجم معاصر ایرانی است. یوسف اعتصامی، در سال ۱۳۲۸ هجری قمری بهعنوان نماینده مردم تبریز در «مجلس شورای ملی» انتخابشد. بههمین دلیل در سال ۱۲۹۱ هجری شمسی در هنگامیکه پروین ۶ سال داشت، به همراه خانوادهاش از تبریز به تهران مهاجرت کرد.
پروین از کودکی با مشروطهخواهان و چهرههای فرهنگی آشناشد و ادبیات را در کنار پدر و از استادانی چون «دهخدا» و «ملکالشعرا بهار» آموخت. در دوران کودکی، زبانهای فارسی و عربی و انگلیسی را زیر نظر پدرش در منزل آموخت و پس از آن به مدرسه آمریکایی ایران کلیسا (به انگلیسی: Iran bethel) رفت و در سال ۱۳۰۳ تحصیلاتش را در آنجا بهپایان رسانید.
او در تمام سالهای تحصیلش از دانشآموزان ممتاز بود و حتی مدتی در همان مدرسه به تدریس زبان و ادبیات انگلیسی پرداخت. او همزمان با تحصیل، شعر نیز میسرود.
در زمان حیات پروین اعتصامی، دولت به دانشمندان، علما و بزرگان علم و ادب، مدالهای لیاقت یا نشانهای دولتی اعطا میکرد؛ مدالی که نشانه سپاس و احترام دولت از خدمات علمی و فرهنگی فرد موردنظر است، و سپس دولت آنها را در مراسمی خاص مورد قدردانی قرار میداد.
در سال ۱۳۱۵، مدال درجهسه لیاقت به پروین دادهشد ولی او این مدال را قبولنکرد. او حتی پیشنهاد «رضاشاه» را برای تدریس ملکه و ولیعهد نپذیرفت زیرا بهگفته خودش، اعتقاداتش در مورد ایستادگی در برابر استبداد، به او اجازهنمیداد در چنین مکانهایی حاضرشود. او پس از ردکردن مدال لیاقت، شعر «صاعقه ما ستم اغنیاست» را سرود.
پروین اعتصامی بعد از نخستین چاپ دیوان اشعارش، در زمانیکه «عیسی صدیق» بر دانشسرای عالی ریاست داشت، بهعنوان مدیر کتابخانهٔ آن از خردادماه ۱۳۱۵ مشغول بهکار شد. عکس زیر پروین اعتصامی را در زمان بازدید محمدرضا پهلوی از «کتابخانهٔ دانشسرای عالی» در ۱۳۱۹هجری شمسی نشانمیدهد.
روزی گذشت پادشهی از گذرگهی
فریاد شوق بر سر هر کوی و بام خاست
پرسید زان میانه یکی کودک یتیم
کاین تابناک چیست که بر تاج پادشاست
آن یک جواب داد چه دانیم ما که چیست
پیداست آنقدر که متاعی گرانبهاست
نزدیک رفت پیرزنی گوژپشت و گفت
این اشک دیدهٔ من و خون دل شماست
ما را به رخت و چوب شبانی فریفته است
این گرگ سالهاست که با گله آشناست
آن پارسا که ده خرد و ملک، رهزن است
آن پادشا که مال رعیت خورد گداست
بر قطرهٔ سرشک یتیمان نظارهکن
تا بنگری که روشنی گوهر از کجاست
پروین، به کجروان سخن از راستی چه سود
کو آنچنان کسی که نرنجد ز حرف راست
#پروین_اعتصامی
دکتر محمدرضا سرگلزایی
@aavvaazzhhe
۲۱ اسفند سالروز درگذشت نظامی گنجوی
( زاده سال ۵۳۵ ق -- درگذشته ۲۱ اسفند ۵۷۸ ش = ۶۱۲ ق ) شاعر
نظامی گنجوی "ابومحمد الياس" شاعری داستانسرا و استاد سرایش مثنوی داستانی بود.
ليلی و مجنون، خسرو و شيرين، هفت پيكر و اسكندرنامه از جمله آثار این شاعر نامدار ايرانی است. وی که شهرت از شهر گنجه قفقاز برده، مردی گوشهگير بود كه اميران زمان خود را مدح نگفت. نظامی مدح گفتن شاهان، اميران و مقامات وقت را دروغگویی و چاپلوسی و نوعی گناه میدانست. او در اين زمينه گفته است:
چو نتوان راستی را درج كردن
دروغی را چه بايد خرج كردن
این شعر گنجوی که به انگلیسی و زبانهای اروپایی دیگر ترجمه شده در مقدمه کتابهای درسی «خبرنویسی» درج شده و با استناد به آن به کسانی که بعدا «خبرنویس» میشوند گوشزد می شود که اگر نتوانند حقیقت یک رویداد را بنویسند، بهتر است که از آن بگذرند تا مطلب نادرست و ناقص بنویسند و بخورد مخاطب دهند. مخاطب خریدار خبر است و نباید به او کم فروشی و بنجل فروشی کرد.
نظامی از زادگاهش، جز يك سفر به تبريز خارج نشد. داستانهای دوران ساسانيان، زمینه ساز نظامی در تنظیم خسرو و شيرين و هفت پيكر "بهرام نامه" بودهاند.
در مورد زادگاه نظامى، سند دقيقى در دست نيست. برخى از منابع زادگاهش را تفرش يا فراهان دانستهاند، ولى چون در گنجه زيسته به گنجوى شهرت يافته.
این سروده زیبا از اوست:
همه عالم تن است و ایران دل
نیست گوینده زین قیاس خجل
چونکه ایران دل زمین باشد
دل ز تن به بود یقین باشد
مینگیز فتنه میفروز کین
خرابی میاور در ایران زمین
تو را ملکی آسوده بی داغ و رنج
مکن ناسپاسی در آن مال و گنج
لیلی و مجنون نام مجموعه شعری از نظامی گنجوی شاعر پرآوازه ایرانی است. این مجموعه سومین مثنوی از مجموعه مثنویهایی است که به خمسه نظامی معروف هستند. بیشتر محققان اعتقاد دارند که بنمایههای پراکنده این داستان برگرفته از اشعار و افسانههای فولکلور در زبان عربی است که توسط نظامی ایرانیسازی شده است و به ضمیمه تقدیم دوستان می شود.👇👇
@aavvaazzhhe
❤💚هشتم مارچ روز جهانی زن مبارک❤💚
🍴🥘🥗
من يک زن شاعر از همین ایرانم
ميشويم و ميپزم، غزل ميخوانم
اکنون که همين دو بيت را ميگويم
مشغول به طبخ کشک بادمجانم
نعناع و پياز داغم آماده شده
دوغي که کنار شعر من باده شده
حالا همه چيزمان مهيا جهتِ
يک وعده غذاي ظاهرا ساده شده
يک قافيه را اگر که بگذارم «دوخت»،
در مصرع بعد هم بگويم «نفروخت»،
درگير همين قافيهها بودم که
يک بوي عجيب گفت بادمجان سوخت!
«هرگز نگران نباش کدبانو جان!
اصلا به فداي شعر تو بادمجان!»
نه! فکر نکن که همسرم اين را گفت!
از دست خيال دلخوش سرگردان!
شعر از:
#انسیه_سادات_هاشمی
دکلمه:🎤
#فرشته_دانش_پژوه
@aavvaazzhhe