سرمای نفس سوز و مه و ابر سحر گاه
در موسمِ پاییزی و روزِ گس و کوتاه
با جامه ی گرم از نفس عشق سپردم
خود را چه دل آسیمه به سمت دلت ای ماه
هر خار رسید از پی هر خار غمم نیست
کافیست تو باشی ، بروم تا ته هر چاه
این مهره مار است و یا جادوی چشمت
با دیدن آن نیستم از حال خود آگاه
تا پای دلم گیر تو و بودنِ با توست
تا هستم و هستی ، شده ام سخت هواخواه
تو پادشه عشقی و من بنده ی بی دل
هرگز نرود بنده ز درگاه شهنشاه
گرم است دلم عشق تو کافیست ، همین بس
از سردی بی وصف زمستان نخورم آه
#فرشته_دانش_پژوه
T.me/aavvaazzhhe
شراب ناب و بی آلایشی اندر سبو باشد
زنت در خانه، منشی پایه و عین هلو باشد
هزاران چیز از میزان در آید ، ساز تو کوک است
که در ویلای تو از توی استخرت، ویو باشد
اگر گفتی که موسیقی حرام اما به بزم خود
کنار دوستان صد کار بدتر پیش رو باشد
اگر در را نت خواری، اصل بیت المال مردم را
بدون حس وجدان، داخل اشکم فرو باشد
اگر دستت درون جیب ها در گشت، مشغول است
برایت حق مردم خوردنش مثل لبو باشد
اگر که پول ملت را به دست دیگران دادی
ولی زن در زباله بهر نان در جستجو باشد
اگر که فاتحه خواندی به آب و خاک و ارزانی
و خلقی با هزاران درد و مشکل روبرو باشد
جوان بیکار و کل قوم تو در پست ها شاغل
همان ساکت شوم بهتر، که صد راز مگو باشد
به پاس اینهمه لطفت، فقط قدری سخن دارم
نصیحت نیک باشد گر چه از سوی عدو باشد
مخور غم, لفت و لیس و هر خرابی چاره ای دارد
شود که آبجو توی نوشتن آب ِ جو باشد
کلاس مکر و دزدی را برو تا مقطع بالا
برو دنبال دانش گر چه در چین و پرو باشد
اگر پرسید مجری توی برنامه ز مشکل ها
شلوغش کن عزیزم کارَت آنجا های و هو باشد
سرم را گرم کن ، رد گم کن و در عین خونسردی
بگو که مشکلات ما همین یک تار مو باشد
#فرشته_دانش_پژوه
۱۴۰۳/۹/۱۷
در کنج دلم فرود وقتی آمد
با عطر و نسیمِ عود وقتی آمد
سرمست شدم از آنهمه گیرایی
دل توی دلم نبود وقتی آمد
#فرشته_دانش_پژوه
@aavvaazzhhe
۱۴۰۳/۹/۹
ﻫﻔﺖ ﺭﺥ ﻓﺮﺥ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻧﺎﻡ ﻣﺴﺘﻨﺪﯼ ﻓﻮﻕ ﺍﻟﻌﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻫﻔﺖ ﻫﺰﺍﺭ ﺳﺎﻝ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺗﻤﺪﻥ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺯﻣﯿﻦ ﺑﻪ ﺗﺼﻮﯾﺮ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻧﻤﺎﺩﻫﺎﯼ ﻫﺮ ﺩﻭﺭﻩ ﺍﺯ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ ﺑﻪ ﻣﺨﺎﻃﺐ ﺍﺭﺍﺋﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ .
ﺳﺎﺧﺖ ﺍﯾﻦ ﻣﺴﺘﻨﺪ ﻓﻮﻕ ﺍلعاده ﺩﺭ ﮐﺸﻮﺭﻫﺎﯾﯽ ﭼﻮﻥ ﻓﺮﺍﻧﺴﻪ، ﺁﻟﻤﺎﻥ، ﺭﻭﺳﯿﻪ ﻭ ﮊﺍﭘﻦ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﻫﻔﺖ ﺭﺥ ﻓﺮﺥ ﺍﯾﺮﺍﻥ انجام ﺷﺪه ﮐﻪ ﻧﺸﺎﻧﯽ ﺍﺯ ﺧﺪﻣﺎﺕ ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺎﻥ ﺑﻪ ﺟﻬﺎﻧﯿﺎﻥ ﺩﺭ ﻗﺎﻟﺐ ﯾﮏ ﻓﯿﻠﻢ ﯾﮏﺳﺎﻋﺘﻪ ﺍﺳﺖ.
ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺍﺛﺮ ﺍﺯ ﻫﻔﺘﺎﺩ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺷﻨﺎﺱ ﻭ ﺷﺮﻕ ﺷﻨﺎﺱ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ.
ﻫﻔﺖ ﺭﺥ ﺍﯾﻦ ﻣﺠﻤﻮﻋﻪ ﻋﺒﺎﺭتند ﺍﺯ:
ﺭﺥ ﺍﻭﻝ ﺗﻤﺪﻥ ﺍﯾﺮﺍﻥ
" ﮔﺎﻫﻮﺍﺭﻩ ﺗﻤﺪﻥ ﺑﺸﺮ "
ﺭﺥ ﺩﻭﻡ ﺗﻤﺪﻥ ﺍﯾﺮﺍﻥ
" ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺍﻣﭙﺮﺍﺗﻮﺭﯼ ﺟﻬﺎﻧﯽ "
ﺭﺥ ﺳﻮﻡ ﺗﻤﺪﻥ ﺍﯾﺮﺍﻥ
"ﭼﻬﺎﺭﺭﺍﻩ ﺗﻤﺪﻧﻬﺎ "
ﺭﺥ ﭼﻬﺎﺭﻡ ﺗﻤﺪﻥ ﺍﯾﺮﺍﻥ
" ﺩﻭﺭﺍﻥ ﻃﻼﯾﯽ ﻋﻠﻢ ﻭ ﺍﻧﺪﯾﺸﻪ "
ﺭﺥ ﭘﻨﺠﻢ ﺗﻤﺪﻥ ﺍﯾﺮﺍﻥ
"ﻣﯿﻨﯿﺎﺗﻮﺭﯼﻓﺮﻫﻨﮓ ﻭ ﺍﺩﺏ "
ﺭﺥ ﺷﺸﻢ ﺗﻤﺪﻥ ﺍﯾﺮﺍﻥ
" ﺍﺳﺘﻮﺍﺭ ﭼﻮﻥ ﺳﺮﻭ "
ﺭﺥ ﻫﻔﺘﻢ ﺗﻤﺪﻥ ﺍﯾﺮﺍﻥ
"ﺑﺎﺯﺁﻓﺮﯾﻨﯽ ﯾﮏ تمدﻥ "
🌺👇🌺👇🌺👇🌺👇🌺👇
صبح را با غزل عشق معطر بکنیم
روح را دور ز هر حس مکدر بکنیم
روز یک موهبت تازه به ما داده نوید
شاد با تک تکِ هر لحظه بیا سر بکنیم
بوی باران تن احساس مرا برد به شوق
تن به باران بدهیم و نفسی تر بکنیم
شکر دارد که نفس هست و دلی هست و نوید
در سبد میوه ی شادیست که نوبر بکنیم
با سپاس از همه ی لطف خداوند بزرگ
فکر را با نظری نیک، مصور بکنیم
در سر ما مِس ِ افکار پراکنده مان
هست اما به تلاشی مِس خود زر بکنیم
#فرشته_دانش_پژوه
روز و روزگارتان شاد و دلپذیر
🌧🌧🌧🌧🌧
🍂🍁🍂
🍀🌷🍀
@aavvaazzhhe
منشین چنین زار و حزین چون روی زردان
شعری بخوان، سازی بزن، جامی بگردان
ره دور و فرصت دیر، اما شوق دیدار
منزل به منزل میرود با رهنوردان
من بر همان عهدم که با زلف تو بستم
پیمان شکستن نیست در آیین مردان
گر رهرو عشقی تو پاس ره نگه دار
بالله که بیزارست ره زین هرزه گردان
صد دوزخ اینجا بفشرد آری عجب نیست
گر در نگیرد آتشت با سینه سردان
آن کو به دل دردی ندارد آدمی نیست
بیزارم از بازار این بی هیچ دردان
آری هنر بی عیب حرمان نیست لیکن
محروم تر برگشتم از پیش هنردان
با تلخکامی صبر کن ای جان شیرین
دانی که دنیا زهر دارد در شکردان
گردن رها کن سایه از بند تعلق
تا وارهی از چنبر این چرخ گردان
#هوشنگ_ابتهاج ✍
#فرشته_دانش_پژوه 🎤
@aavvaazzhhe
📚 غلاغه به خونش نرسید
👤 #ابوالفضل_زرویی_نصرآباد
🎙 #نیما_رئیسی
🎼 قسمت 09
⌲ @chamedan_ketab 📚
📚 غلاغه به خونش نرسید
👤 #ابوالفضل_زرویی_نصرآباد
🎙 #نیما_رئیسی
🎼 قسمت 07
⌲ @chamedan_ketab 📚
📚 غلاغه به خونش نرسید
👤 #ابوالفضل_زرویی_نصرآباد
🎙 #نیما_رئیسی
🎼 قسمت 05
⌲ @chamedan_ketab 📚
📚 غلاغه به خونش نرسید
👤 #ابوالفضل_زرویی_نصرآباد
🎙 #نیما_رئیسی
🎼 قسمت 03
⌲ @chamedan_ketab 📚
📚 غلاغه به خونش نرسید
👤 #ابوالفضل_زرویی_نصرآباد
🎙 #نیما_رئیسی
🎼 قسمت 01
⌲ @chamedan_ketab 📚
در کف مردانگی شمشیر می باید گرفت
حق خود را از دهان شیر می باید گرفت
حق دهقان را اگر ملاک مالک گشته است
از کف اش بی آفت تاخیر می باید گرفت
پیر و برنا در حقیقت چون خطاکاریم ما
خرده بر کار جوان و پیر می باید گرفت
بهر مشتی سیر تا کی یک جهانی گرسنه
انتقام گرسنه از سیر می باید گرفت
فرخی را چونکه سودای جنون دیوانه کرد
بی تعقل حلقه زنجیر می باید گرفت
از عطر هوای صبحدم لبریزم
زیباست بهار سبزِ شورانگیزم
صد شکر که می توانم این صبح بهار
با زمزمه پرندگان برخیزم
#فرشته_دانش_پژوه
درود صبح تون دل انگیز 🌷🌷🌷
@aavvaazzhhe
صبح است و نسیم خنک گاه به گاه
صد شکر که اوضاع به کام است و به راه
کوشای قشنگ ما به هستی جان داد
با آمدنش بیست و دوی آذر ماه
#فرشته_دانش_پژوه
کوشای شیرینم تولد یک سالگی ات مبارک مرسی که به دنیا آمدی و به لحظه هامون معنا بخشیدی
۱۴۰۳/۹/۲۲
از بس که میان سیل و طوفان ماندیم
در دور تسلسلی دو چندان ماندیم
دنیا پی رشد و اکتشافات جدید،
ما گیر همین دو تار مومان ماندیم
#فرشته_دانش_پژوه
@aavvaazzhhe
بحر طویل
🌹🌷*قیمت پارچه*
دختری خوشگل وخوشروی و سمن بوی وسمن روی وپری چهر و پری وار به همراه پدر رفت به بازار و در دکه بزاز، به صد عشوه و صد ناز ز هر جنس که بزاز بیاورد به پیشش همه را کرد برانداز و در این بین به یک توپ کرپ ساتن گلدار نظر دوخت، وز آن سخت خوشش آمد و پرسید از او قیمت آن جنس گران را.
بود بزاز ولنگار و نظر باز و به دیدار رخ دختر طناز، از آغاز دلش در تپش افتاد و چون عاشق دلداده سراپا شده آماده که با آن صنم ساده زند لاس و شود لوس و به شیرین سخنی جلب کند خاطر آن سرو روان را.
زین سبب دختر گل چهره چو از قیمت آن پارچه پرسید، بخندید و سر خویش تکان داد و بدو گفت: که ای ماه جبین،قیمت هر متر از این پارچه ی شیک، دو بوسه است!
از این خوشمزگی، دختر زیبا ابدا اخم به رخساره نیاورد.
فقط جدی و خونسرد به وی گفت:
از این پارچه ده متر ببرید که فورا پدر من بدهد قیمت آن را...!!
*ابوالقاسم حالت*
هفته نامه توفیق، سال ۱۳۲۱
دلشادم از آن طبع شکرخند که داری
دلبسته ی آن لعل لبِ قند که داری
می بینم و میخوانم از آن جادوی چشمت
صد راز در آن چهره ی دلبند که داری
ای رایحه ی عود و زلالِ تنِ باران
با آب و گل و آینه پیوند که داری
من دلخوشِ آن مستیِ یک جرعه نگاهت
تو سرخوش از آن گونه و لبخند که داری
دور تو فراوان همه دل سوخته نالان
از آتش هر تیرِ هدفمند که داری
از دلبری ات وسوسه هایت چه بگویم
من مانده ام از اینهمه ترفند که داری
با اینهمه عشاق جگر سوخته صد شکر
گر نیست وفا ، یک دل خرسند که داری
#فرشته_دانش_پژوه ✍🎤
@aavvaazzhhe
دلشادم از آن طبع شکرخند که داری
دلبسته ی آن لعل لبِ قند که داری
می بینم و میخوانم از آن جادوی چشمت
صد راز در آن چهره ی دلبند که داری
ای رایحه ی عود و زلالِ تنِ باران
با آب و گل و آینه پیوند که داری
من دلخوشِ آن مستیِ یک جرعه نگاهت
تو سرخوش از آن گونه و لبخند که داری
دور تو فراوان همه دل سوخته نالان
از آتش هر تیرِ هدفمند که داری
از دلبری ات وسوسه هایت چه بگویم
من مانده ام از اینهمه ترفند که داری
با اینهمه عشاق جگر سوخته صد شکر
گر نیست وفا ، یک دل خرسند که داری
#فرشته_دانش_پژوه
بداهه واژگانی
کلید واژه ها : #سرخوش #عشق ، #فراوان ، #لبخند ، #راز ، #دلبسته و #لب .
@aavvaazzhhe
📚 غلاغه به خونش نرسید
👤 #ابوالفضل_زرویی_نصرآباد
🎙 #نیما_رئیسی
🎼 قسمت 10
⌲ @chamedan_ketab 📚
📚 غلاغه به خونش نرسید
👤 #ابوالفضل_زرویی_نصرآباد
🎙 #نیما_رئیسی
🎼 قسمت 08
⌲ @chamedan_ketab 📚
📚 غلاغه به خونش نرسید
👤 #ابوالفضل_زرویی_نصرآباد
🎙 #نیما_رئیسی
🎼 قسمت 06
⌲ @chamedan_ketab 📚
📚 غلاغه به خونش نرسید
👤 #ابوالفضل_زرویی_نصرآباد
🎙 #نیما_رئیسی
🎼 قسمت 04
⌲ @chamedan_ketab 📚
📚 غلاغه به خونش نرسید
👤 #ابوالفضل_زرویی_نصرآباد
🎙 #نیما_رئیسی
🎼 قسمت 02
⌲ @chamedan_ketab 📚
📚 #کتاب_صوتی 🎧
کتاب صوتی "غلاغه به خونش نرسید" نوشته "ابوالفضل زرویی نصرآباد" ، شامل مجموعهای از افسانههای شیرین و جذاب و داستانهای کوتاه طنز است که خنده بر لبهایتان میآورد.
📚 غلاغه به خونش نرسید
👤 #ابوالفضل_زرویی_نصرآباد
🎙 #نیما_رئیسی
🎼 قسمت 01
⌲ @chamedan_ketab 📚
صبح است و هوای خوش و پاییز دل انگیز
رنگ است پیِ رنگ و بهاری شده پاییز
روزت خوش و حالت به و روحت همه آرام
باشد لحظاتت همگی خاطره آمیز
#فرشته_دانش_پژوه
@aavvaazzhhe
درود روزتون دلپذیر 🍁🍂🍁
۲۵مهر سالروز کشتهشدن شاعر لبدوخته، فرخی یزدی
«زمانی که من هنوز نوآموز دبستانی بودم، داستان فرخی یزدی را میشنیدم که بر سرِ زبانها بود. میگفتند که چگونه به مناسبتِ شعری که در مدحِ آزادی گفته بود، ضیغمالدّوله بختیاری حاکم یزد داد دهانش را بدوزند، و او همانگونه با دهانِ دوخته بر دیوارِ زندان نوشته بود:
به زندان نگردد اگر عمر طی
من و ضیغمالدوله و ملک ری
آنگاه از شاعری و شهامت او حکایتها گفته میشد. دائیم که روزنامه «طوفان» را میدیده بود، بارها حرف او را به میان میآورد و بخصوص با آب و تاب تعریف میکرد که چگونه هر هفته یک رباعی راجع به موضوع روز میگفت و بالای روزنامه خود چاپ میکرد.
این تصور از فرخی در ذهنِ من بود تا آنکه شهریور بیست آمد و انتشار کتابهای ممنوع، آزاد گشت و از جمله دیوانِ فرّخی در دسترسِ مردم قرار گرفت.
همان زمان شعرهای فرخی را خواندم که به نظرم نه خوب آمد و نه بد. این روزها باز مروری بر آنها داشتم. بنظرم از شعر عشقی و عارف و حتی نسیم شمال، گیرایی کمتری دارد، ولی از لحاظ سیاسی و اجتماعی به همان درجه از اهمیت است. فرخی خود با زجری که در طی عمر کشید و زندگی پرتحرک دلیرانهای که داشت، باید قدرش به عنوان یک رهرو راه آزادی ایران محفوظ بماند.
تنوع شعرهای فرخی از همگنانش کمتر است. او غزلسرا و رباعیسراست و بیش از دیگران شعر را وسیله بیانِ مقصودِ سیاسی خود میداند، از این رو سبک روزنامهنگاری را با صنعت لفظی همراه میکند.
فرخی سوسیالیستمآب است و آرزوی استقرار حکومت کارگری از شعرهای او پیداست. با این حال، به هیچوجه نمیشود گفت که شعر سوسیالیستی میسراید. مضمونهای عمده شعر او همانهاست که نسیم و عشقی و عارف و بهار به کار بردهاند؛ یعنی فقدانِ آزادی، شیوعِ ظلم و تبعیض، استیلای سرمایهداری و جهلِ مردم. فرخی بیش از هر چیز از آزادی حرف میزند. فیالمثل :
آن زمان که بنهادم سر به پای آزادی
دست خود ز جان شستم از برای آزادی
📚روزها،ج۲،صص۳۳۲_۳۳۷