من از سرنوشت انسان چه می دانم؟ در مورد کلم بیشتر می توانم برایتان حرف بزنم! بکت سردبیر: محسن الوان ساز @absurdcall
✒️
"Invictus"
«شکستناپذیر»
Out of the night that covers me
Black as the pit from pole to pole,
I thank whatever gods may be
For my unconquerable soul.
از دل شبی که احاطه کرده مرا
چون گوری سراسر سیاهی
بخاطر این روح تسخیرناپذیرم
خدایان را سپاس، هر چه که باشند
In the fell clutch of circumstance,
I have not winced nor cried aloud.
Under the bludgeonings of chance
My head is bloody, but unbowed.
در این زمانهی طاقت فرسا
بی ضجه و حتا خم به ابرو آوردن
در زیر پتک بخت
پیشانیام به خون نشسته اما سر خم نکردهام
Beyond this place of wrath and tears
Looms but the Horror of the shade,
And yet the menace of the years
Finds, and shall find, me unafraid.
ورای این حال پر از خشم و اشک
به غیر از وحشت سایههاهیچ نیست
با این حال سالیان پر از تهدید
بی باک میبیند مرا و خواهد دید
It matters not how strait the gate,
How charged with punishments the scroll,
I am the master of my fate:
I am the captain of my soul.
تنگی این محل گذر مرا اهمیت ندارد
یا آنکه چه طومار مجازاتی برایم رشته اند
من ارباب سرنوشت خویشم
من هدایتگر روح خویشم
شعر: #ویلیام_ارنست_هنلی
برگردان: #مانی_مظاهری
@absurdmindsmedia
#دانلود_فیلم
#Another_Round_2020
#Thomas_Vinterberg
🏆8 فستیوال کپنهاگ، جشنواره آتلانتا، 4 یوروپین فیلم اواردز ، فستیوال لندن، انجمن منتقدان سینمای بریتانیا، سن سباستین، سن لوئی، انجمن منتقدان سینمای آمریکا و 14 جایزه بین المللی دیگر
امتیاز مجله ابزورد 8
داستان فیلم Druk 2020 درباره 4 معلم است که در مدرسهای در کپنهاگ دانمارک به تدریس مشغولند. اما دانشآموزان هر 4 نفر آنها بیانگیزه هستند و فضای کلاسهایشان به شدت خستهکننده است. آنها روزی در مورد تئوریهای یک فیلسوف و رواندرمان نروژی به نام فین اسکاردرود (Finn Skårderud) صحبت میکنند.
یکی از تئوریهای این روانپزشک درباره این است که وجود 0.050 الکل در خون، موجب خلاقیت و آرامش بیشتر در افراد میشود. این 4 نفر تصمیم میگیرند این تئوری را در زندگیشان پیاده کنند و در طول روز و خصوصا سر کار الکل بنوشند تا همواره میزان 0.050 الکل در خونشان موجود باشد. اما کم کم همه چیز از کنترل آنها خارج میشود…
فیلم بر اساس نمایشنامهای ساخته شده که خود وینتربرگ آن را قبلا نوشته بوده است. همچنین او الهاماتی از دخترش (ایدا) و توصیفات او از فرهنگ الکل نوشیدن در بین جوانان دانمارکی گرفته است. خود ایدا هم پدرش را تشویق کرد تا این نمایشنامه را در قالب یک فیلم بسازد و حتی قرار بود نقش دختر یکی از شخصیتها (مارتین) را نیز بازی کند. اما 4 روز بعد از شروع فیلمبرداری، ایدا در یک تصادف کشته میشود و در پی این اتفاق فیلمنامه دوباره بازنویسی میشود تا تاثیرگذارتر و امیدبخشتر شود.
بعد از این اتفاق تلخ، توبیاس لیندهولم مدتی جای وینتربرگ به عنوان کارگردان را گرفت. این فیلم به دختر وینتربرگ تقدیم شده و برخی از قسمتهای آن نیز در کلاس خود ایدا با همکلاسیهایش فیلمبرداری شده است.
با لمس هشتگ نام کارگردان میتوانید به بقیه فیلم های وی دسترسی یابید.
مجله فرهنگی ابزورد
#اجرا های شما
داستان امشب: زنگ انشاء
نویسنده: رسول پرویزی
مجموعه داستان: شلوارهای وصلهدار
اجرا: فانوس دریایی
♦️همکاری مشترک انجمن داستان سار و کانال ابزورد
@saranjoman 👈
🔷شما میتوانید برای اطلاع از شرایط اجرای داستان کوتاه مورد علاقه ی خود، به ادمین این بخش کانال داستان سار؛ آیدی خانم
@Shamahmoodi
پیام بفرستید.
♦️سپاس گزاریم از دوستانی که مشارکت کردند و منتظر مشارکت شما هستیم.
@Absurdmindsmedia
ایپزود هفتم | مرگ بر مستر بانتینگ (بخش اول)
در این اپیزود داستان زندگی مردی را روایت میکنیم که بسیار کمتر از طرز و تأثیر حضورش در ایران شناخته شده است.
□ نویسنده: علیرضا آبیز | مدیر هنری و گوینده: نگین کیانفر | صداگذار: حامد کیان | معرفی کتاب: آزاد عندلیبی | تهیهکننده: نشر نو
@Radio_Now | @Nashrenow
David Gilmour - Je Crois Entendre Encore
Live 2002
____________
بازخوانی یکی از قطعات اپرای «صیادان مروارید» اثر #ژرژ_بیزه ژرز با صدای دیوید گیلمور
این اپرا روایتگر یه مثلث عشقی ست که در آن دو صیاد با نام های نادر و زورگا که دست دوستی ابدی داده اند و پیشتر به صورت جداگانه با راهبه ای به نام لیلا دیدار کرده و حالا همزمان هر دو عاشق او هستند و دعای لیلا نیز لازمه در امان ماندن آنها از خطرات دریا است و این عشق، عهد دوستی آنها را تهدید میکند.
قطعه «به گمانم میشونم» شرح لحظاتی ست که نادر عهدش را میشکند و وقتی خواب آواز آشنایی از معبد به گوشش میرسد و خود را به آنجا میرساند و لیلا حجابش را بر میدارد و دوباره به یکدیگر ابراز علاقه میکنند...
____
Je crois entendre encore
هنوز انگار در گوشم است
Caché sous les palmiers
در دل نخل ها مستور...
Sa voix tendre et sonore
صدای رسا و گوش نواز او
Comme un chant de ramiers.
همچون آواز فاخته ها
Oh nuit enchanteresse
آی ای شب افسونگر
Divin ravissement
خلسه ی آسمانی
Oh souvenir charmant,
ای خاطره ی جذاب
Folle ivresse, doux rêve!
مستی دیوانه وار، رؤیای شیرین
Aux clartés des étoiles
در نور روشن ستاره ها
Je crois encor la voir
هنوز انگار او را میبینم
Entr'ouvrir ses longs voiles
در ردای بلند و نیمه گشوده
Aux vents tièdes du soir.
در نسیم این شب گرم
Charmant Souvenir!
ای خاطره ی جذاب
Charmant Souvenir!
ای خاطره ی جذاب
برگردان : #مانی_مظاهری
@Absurdmindsmedia
#دانلود_فیلم
#The_Face_of_Another_1966
#Hiroshi_Teshigahara
🏆2فستیوال ماینیچی، 2 جشنواره جزایر فارو
امتیاز مجله ابزورد 8
چهره دیگری، رمانی نوشته ی کوبو آبه است که اولین بار در سال 1964 منتشر شد. این اثر کلاسیک در ادبیات ژاپن، درست مانند این که ادامهای مخوف و دلهره آور بر داستان «مسخ» اثر کافکا باشد، ماجرای تغییر شکل فیزیکی عجیبی را روایت می کند که از دورویی های تمام دنیای پیرامون خود پرده برمی دارد. راوی داستان، دانشمندی است که طی سانحهای در آزمایشگاه، چهره خود را از دست داده و به طبع آن، ارتباطش با آدم های پیرامون با مشکل مواجه شده است. تنها را بازگشت او به دنیای انسان های عادی، به وجود آوردن نقابی آنچنان بی نقص است که کسی متوجه ساختگی بودن آن نشود. اما او خیلی زود درمی یابد که چنین نقابی، بیشتر از یک تغییر چهره است و در واقع، پدید آوردن خویشتنی جایگزین است؛ خویشتنی که قادر به انجام هر کاری است.
فیلم بر مفاهیم مهمی نظیر "هویت" ، "الیناسیون" ، "رابطه" ، "آزادی" و "حقیقت" تاکید دارد. کوبو آبه و هیروشی تشیگاهارا چهار داستان را به فیلم تبدیل کردند و یکی از موفقترین زوجهای ادبی - سینمایی تاریخ را به وجود آوردند. ترکیب سورئالیسم آبه و سینمای آوانگارد تشیگاهارا بارها تحسین منتقدان را برانگیخته است. فیلم چهره دیگری از لحاظ نزدیککردن سینما و ادبیات پختهترین همکاری این زوج هنری است. آبه در فیلمنامههایی که از رمانهایش نوشته جنبه ادبی را بر جنبههای سینمایی برتری نداده و از طرف دیگر تشیگاهارا با گرایشش به بیان زیباییشناسانه به انتقال جنبههای ادبی داستانهای آبه کمک کرده است.
دیگر فیلم نمایش داده شده در مجله فرهنگی ابزورد: زن در ریگ روان
محمد حیدری
ابتذال فرهیختگی
#محسن_الوان_ساز
کافيست یک هنرمند، خرق عادتی انجام دهد تا هنرمندان، منتقدان، روانشناسان، فعالان مجازی، پسماندهخوران فرهنگی و... کمر به قتل وی بندند. روانشناس دریوزهای که با پول در تلویزیون خزعبلاتش را پخش میکنند فریادِ "ترومایِ رشدی کودکان" سر میدهد. طرفداران موسیقی سنتی کارِ ساسی مانکن را نتیجه بیتوجهی به موسیقی اصیل میدانند! عدهای دیگر اقبال و همهگیری چنین محتوایی در میان مردم را شکست فرهنگی و ناهنجاری سلیقه عمومی قلمداد میکنند. گویی در این مملکت کلیشههای جنسی تا مغز استخوانمان فرو رفته و نمیتوانیم یک انسان را فارغ از شغلش صرفا به عنوان یک رقصنده نگاه کنیم یا اصلا با توجه به عدم علاقهمان نسبت به سبکِ خواننده از آن عبور کنیم. درونِ هر کدام از ما گشت ارشادی وجود دارد که منتظر یافتن سوژهای برای فرونشاندنِ سرخوردگیِ کودکیِ رنجورش است.
اگر زمانی که طرفداران محمدعلی طاهری با ساختن مستند "موسیقی شیطان" هنر را به رحمانی و شیطانی تقسیم کردند یا افرادی که سلیقه شخصیشان را مترِ فاخر بودن هنر قراردادهاند، تودهنی مناسبی میخوردند امروز شاهد جولان این عناصر عقبمانده، متحجر و تهیمغز نبودیم.
هنر در کنار تولید محتوای فرهنگی، کارکرد سرگرمی نیز دارد به راستی اگر ریانا، فیفتی سنت، مدونا یا صدها گروه و هنرمند دیگر در جامعه سنتی ما فعالیت میکردند چه بلایی بر سرشان میآوردیم؟ اگر نقاشانی مانند پیکاسو، مودیلیانی یا بیکن داشتیم که پیکرههای عریان را تصویر میکردند اگر فیلمسازانی مانند پازولینی یا فونتریه داشتیم که در فیلمهایشان از پورناستارها استفاده کردند چه میکردیم؟
توهم فرهیختگی که با بستن دهان دیگران شروع شود به هالوکاست منجر میشود.
محسن الوان ساز در اینستاگرام:
https://www.instagram.com/p/CL9kqmUgkuq/?igshid=1vhvdnyc3cv0p
ترجمه بخشی از ترانه "آزادی عمل زیادی" ، اثر راجر واترز از آلبوم سرگرم تا سرحد مرگ
Each man has his price, Bob
And yours was pretty low
هرکی یه قیمتی داره "باب"
و تو مفت و ناچیز بودی
Now history is short
And the sun is just a minor star
The poor man sells his kidneys
In some colonial bazaar
Que sera sera
Is that your new Ferrari car?
Nice!
But I think I'll wait for the F50
الان دیگه تاریخ زودگذره
و خورشید فقط یه ستاره کوچیکه
یه بدبخت چوب حراج زد به کّلیههاش
توی بازار مهاجرنشینها
هرچه بادا باد!
فِراریِ مدل جدیدت این بود؟
باریکلا!
به گمونم منتظر مدل اف ۵۰ میمونم
You don't have to be a Jew
To disapprove of murder
Tears burn my eyes
Muslim or Christian, Mullah or Pope
Preacher or poet who was it wrote
Give any one species too much rope
And they'll fuck it up
حتما که نباید یهودی باشی
که کشت و کشتار رو قبیح بشمری
این اشکها چشمامو میسوزونه
مسلمان یا مسیحی ، مُلا یا کشیش
واعظ یا شاعر، کسی که این شعرو نوشته
به هر جونور دوپایی ، زیادی آزادی عمل بده
تا بوی گند لاشه بالا بیاره
برگردان: #مانی_مظاهری
__________
@Absurdmindsmedia
#دانلود_فیلم
#A_Hidden_Life_2019
#Terrence_Malick
🏆کن، سینه فوریا، اینترنشنال سینه فیل، فستیوال جزایر فارو، نشنال برد ریویو، انجمن منتقدان سینمای اسپانیا، جشنواره های آستین و نیومکزیکو
امتیاز مجله ابزورد 8
داستان فیلم یک زندگی پنهان براساس ماجراهای واقعی ساخته شده است. این فیلم داستان فرانتس ییگستَتار را حکایت میکند که از پیوستن به نازیها و جنگیدن برای آنها در جنگ جهانی دوم امتناع کرده است. وقتی این کشاورز اتریشی با تهدید اعدام بهدلیل خیانت روبهرو میشود، عشق و ایمان بیبدیل او به همسرش یعنی فانی و همچنین فرزندانش است که روح او را زنده نگه میدارد. او مجموعهای از عقاید را برای خود اصل قرار داده است و تا پای جان به آنها وفادار باقی میماند. زندگی او شباهت زیادی به داستان «بارتلبی، محرّر» اثر هرمان ملویل دارد؛ یک کاتولیک میانهرو از خدمت در ارتش آلمان، سوگند خوردن برای وفاداری به هیتلر یا حتی درود فرستادن به او سر باز میزند؛ این تصمیم، پیامدهایی به دنبال دارد اما این دشواریها نهتنها موجب شکست خوردن فرانتس نمیشوند، بلکه عزم او را برای پافشاری روی تصمیماتش راسختر میکنند.
ترنس مالیک در این فیلم نشان میدهد که چگونه شهروندان عادی، زورگوییهایی حکومتی را درک میکنند. این داستان، تنها یک پایان دارد؛ زیرا دیکتاتوری فاشیستها با شهروندان معترض مهربان نخواهد بود. فرانتس ییگراشتتر در سوگند نخوردن برای وفاداری به هیلتر از یک کشیش کاتولیک به نام فرانتس راینیش الگو گرفته و حتی حاضر است همانند او اعدام شود. فیلم یک زندگی پنهان، هم الهامبخش است و هم ناراحت کننده. در نتیجه این اثر میتواند بهعنوان بهترین فیلم سینمایی ترنس مالیک در یک دهه گذشته به حساب بیاید.
مت زولاسایتز - محمد حیدری
نقد فیلم
مجله فرهنگی ابزورد
Apocalyptica - Hole In My Soul (Live)
@Absurdmindsmedia
#اجرا های شما
داستان امشب: مردی که نفسش را کشت
نویسنده: صادق هدایت
مجموعه داستان: سه قطره خون
اجرا: پژمان رضایی
♦️همکاری مشترک انجمن داستان سار و کانال ابزورد
@saranjoman 👈
🔷شما میتوانید برای اطلاع از شرایط اجرای داستان کوتاه مورد علاقه ی خود، به ادمین این بخش کانال داستان سار؛ آیدی خانم
@Shamahmoodi
پیام بفرستید.
♦️سپاس گزاریم از دوستانی که مشارکت کردند و منتظر مشارکت شما هستیم.
@Absurdmindsmedia
هر رابطه پناهگاهی ست برای گریز از تنهایی
اما گاهی این پناهگاه خود خانهی خطر میشود همچون کلبهای که در دامنهی شیب کوهی پوشیده از برف، هر لحظه آبستن فرو رفتن در زیر بهمن باشد. و این وحشت لذت بودن در آن رابطه را از بین میبرد و هر لحظه ترس فرو ریختن در رگهای رابطه میپیچد اما چه میشود که وابستگی پای گریختن و راه کردن این پناهگاه خطرناک را از ما میگیرد. این تمثیل در ترانهی《رانش زمین》بیان شده و زبان حال کسی ست که در آن پناهگاه ناامن نشسته و با خودش برای رفتن و ماندن می جنگد.
"Landslide"
《رانش زمین》
I took my love, I took it down
عشقم رو برگزیدم، اونو تباه کردم
I climbed a mountain and I turned around
از یه کوه بالا رفتم و رومو برگردوندم
And I saw my reflection in the snow-covered hills
و رو تپههای پر از برف بازتاب خودمو دیدم
'Til the landslide brought me down
تا اینکه رانش زمین ، زمین گیرم کرد
Oh, mirror in the sky
آه ای آئينهی آسمونها
What is love?
عشق و عاشقی چی هست؟
Can the child within my heart rise above?
این کودک درونم ، تابِ تاب آوردن داره؟
Can I sail through the changin' ocean tides?
از دل این امواجِ بیقرار ، توان رد شدن دارم؟
Can I handle the seasons of my life?
میتونم از پس فصلهای زندگی بربیام؟
Well, I've been afraid of changin'
آره من از تغییر ترس داشتم
'Cause I've built my life around you
چون بنای زندگیمو کنار تو ریختم
But time makes you bolder
ولی گذر زمان جسارت میده
Even children get older
حتا وقتی که بچهها بزرگتر بشن
And I'm getting older too
و حتا با بزرگتر شدن خودم
Oh-oh, take my love, take it down
آه آه عشم رو پذیرا باش و تباهش کن
Oh-oh, climb a mountain and you turn around
آه آه ، از یه کوه بالا برو و برگرد
And if you see my reflection in the snow-covered hills
و اگه بازتابم رو تو تپههای پوشیده از برف دیدی
Well, the landslide bring it down
آره ، رانش زمین اونو به قعر میبره
برگردان و تحقیق: #مانی_مظاهری
@Absurdmindsmedia
شعر «شکست ناپذیر» اثر ویلیام
ارنست هنلی
@absurdmindsmedia
#دانلود_فیلم
#Midsommar_2019
#Ari_Aster
🏆فرایت مترز اواردز، گلدن اشموز، گلدن دربی، انجمن منتقدان نیویورک، نشنال برد ریویو، جشنواره لندن، یوگا اواردز و 18 جایزه بین المللی دیگر
امتیاز مجله ابزورد 7
داستان « میدسامر » با فاجعه ای تراژیک برای دنی آغاز می شود که طی آن عزیزانش را از دست می دهد. دنی به شدت از لحاظ روحی شکننده شده و حضور نه چندان موثر نامزدش کریستین نیز کمک چندانی به وضعیت او نمی کند. در این شرایط و در حالی که دوستانِ کریستین تمایل چندانی به پایداری ارتباط او با دنی ندارند، وی تصمیم می گیرد از دنی درخواست کند تا در سفری که قرار هست به همراه دوستانش به یکی از مناطق دور افتاده سوئد داشته باشند، او را همراهی کند. دنی ک می پذیرد که آنها را همراهی کند اما...
فرقه های مذهبی و آداب و رسوم آنها که در ژانر وحشت معمولاً تنها بخش خشونت آمیز آن مورد توجه قرار می گیرد، در « میدسامر » نیز حضور پررنگی دارد و فیلمساز با مطالعه کامل بستری که قصه خود را با تکیه بر آن روایت کرده، شخصیت های داستانش را به دل اتفاقات و رویدادهای عجیب و غریب این مراسم دعوت می کند تا وحشت را زیر نور آفتاب تجربه نمایند!
یکی از مشخصه های ارزشمند کارگردانی آستر غافلگیری های در پایان بندی آثارش بوده است که تماشاگر را در فکر فرو می برد. در « میدسامر » نیز آستر با یک پایان بندی غافلگیر کننده مخاطب را غرق در دنیایی می کند که به مدت بیش از دو ساعت را آن معلق نگه داشته بود.
نقد فیلم (حاوی اسپویل)
مجله فرهنگی ابزورد
ایپزود هفتم | مرگ بر مستر بانتینگ (بخش دوم)
در این اپیزود داستان زندگی مردی را روایت میکنیم که بسیار کمتر از طرز و تأثیر حضورش در ایران شناخته شده است.
□ نویسنده: علیرضا آبیز | مدیر هنری و گوینده: نگین کیانفر | صداگذار: حامد کیان | معرفی کتاب: آزاد عندلیبی | تهیهکننده: نشر نو
@Radio_Now | @Nashrenow
David Gilmour - Je Crois Entendre Encore
Live 2002
@absurdmindsmedia
جستاری کوتاه درباره ابتذال شر مدرن
#یوسف_محمدی
چندی است می بینیم فردی با وضعیت مالی عالی و برخورداری از یک فیزیک خشن در خیابان های کالیفرنیا راه میرود و با گفتن جملاتی مانند: «چطوری عزیز» سرکیفی عزیز» «ادا حال بدا را در نیار» و... توانسته به مدت یک هفته ۱ میلیون نفر را جذب خود کند. این آمار چنان بیسابقه است که اگر تمام تاریخ ایران را کندو کاو کنید، نمیتوانید در هیچ یک از حوزههایی مانند: ادبیات، شعر، سینما، تئاتر، جامعهشناسی و ..... چنان استقبالی را از اثری یا فردی ببینید. این چیست؟ به چه چیز اشارت دارد؟ اگر سوی خوشبینانه را بکاویم و استدلال کنیم با تناقض عینی در امر قاعده مواجه میشویم. به عبارت سادهتر، افراد دارای فیزیکی برجسته و حجیم همیشه در انظار عمومی، افرادی خشن و با ادبیات نازل ظاهر شدهاند، اما حال فردی را در این قالب میبینیم که با گفتاری نرم و لطیف افراد را به امید و زندگی و به طور کل گزاره انگیزشی و عملی دعوت می کند. این خود در نزد اذهان امری طنز (ناخواسته) و متناقض را با تصور و ایماژی که در ذهن داشتند، مواجه میکند. در نتیجه استقبال از چنین پدیدهای گرچه باعث تحیر، اما قابل حدس است. سوی دیگر مسأله عمیقتر است و بالواقع تراژیکتر مینمایاند، چراکه ما را در برابر وضعیتی میگذارد که نمیتوانیم آن را حل و فصل کنیم. چنین است، افرادی که در هر حوزه دغدغهی آگاهسازیِ مردم دارند، دغدغه آموزش سنجیده، دغدغهی ادبیات اصیل و غنی، دغدغه زندگی درخور انسانیت برای مردم، دغدغهی هنر مستقل و دغدغه های دیگر دارند، نه تنها با استقبالی مواجه نمیشوند، بل از زندگی مردم طرد و به گوشه ای وانهاده میشوند. این امر نشاندهندهی آن است که مردم هرچه بیشتر از بزنگاهی که امر سیاسی میتواند احضار شود،فاصله گرفتند و به روزمرگی چسبیدهاند و منتظرند هرازگاهی افرادی سر از جایی دربیاورند و آنها را سرکیف بیاورند. حال دیگر چیزی اهمیتی ندارد، فردی در یکی از شهرهای آمریکا قدم بزند یا در شهرری، چه بگوید و با چه شکل و شمایلی حاضر شود. همه چیز فدای جزئیات روزمرگی روبه فروشُد میشود.
در فیلم «یک روز خاص» اثر اتوره اسکولا دیالوگی میشنویم که بسیار حائز اهمیت است: «این افراد طبقه ششم نیستند که به نازیسم فکر میکنند،بلکه نازیسم است که به آنها فکر میکند» هانا آرنت وقتی مفهوم «ابتذال شر» را در صفحهی آخر کتاب «آیشمن در اورشلیم» به کار میگیرد، خطی بزرگ برای نشان دادن چیزی که دیده بود در سر دارد، وی کسی را دیده بود که تمام معادلات یک فرد شر را معکوس کرده بود. فردی که خیلی ساده دستورات را اجرا، و به دنبال ترفیع در کارش بود. گویی در فکرش تمام این اعمال تحت روند بوروکراسیای بوده که وی بدون هیچ بازدارندگی اخلاقی انجام داده است. ابتذال شر به نحوی بهتزدگی و خیرگیِ مواجهه با این وضعیت است. (مثل اکنون راه در وضعیتی خلاصهوار و مبهم فردی در آمریکا قدم میزند و میگوید: چطوری عزیز، ادا حال بدا را درنیار با استقبالی بیبدیل و نشانگانِ عشق و علاقه به مردم)
وقتی افراد از امر سیاسی روی برمیگردانند، فضا و شرایطِ امر سیاسی از بین میرود، بزنگاهی که فرم ساخته سیاست با قاطبهی افراد به یک ضدِ فرم در یک فضای ساخته شدهای بینجامد، مسحور جزییات شکننده روزمرگی سیاست در قالب های متفاوت میشوند. در نتیجه ابتذال شر در جامعه ی مدرن احیا و ایجاد میشود، همچون همان افرادی که به نازیسم فکر نمیکردند، اما نازیسم به آنها فکر میکرد.
این سوی داستان، ابتذال شر در معنایِ تام است؛ ابتذالی که اسلوب زندگی را نشانه گرفته است، چراکه تردید و ارتیاب هم در نهایت به ابتذال شرِ امروز میانجامد و تهیشدن فضاهای اندیشه که همانا پیشدرآمدِ امر سیاسی هستند. این خود نوعی ناامیدی برای هرگونه تغییر پردامنه و عمیق و شرایط احیای مقاومت است.
مجله فرهنگی ابزورد
#اجرا های شما
داستان امشب: خواهران پیرس
نویسنده: میک جکسون
ترجمه: گلاره اسدی آملی
کتاب: تارک دنیا مورد نیاز است؛
ده داستان تاسف بار
اجرا: آناهیتا
♦️همکاری مشترک انجمن داستان سار و کانال ابزورد
@saranjoman 👈
🔷شما میتوانید برای اطلاع از شرایط اجرای داستان کوتاه مورد علاقه ی خود، به ادمین این بخش کانال داستان سار؛ آیدی خانم
@Shamahmoodi
پیام بفرستید.
♦️سپاس گزاریم از دوستانی که مشارکت کردند و منتظر مشارکت شما هستیم.
@Absurdmindsmedia
چرا آشفته و خشمگین میشویم؟
#محمد_صادقی
چرا برخی از ما زمانی که کسی به رأی و باورمان حمله میکند، فکر میکنیم به ما حمله کرده و ملتهب میشویم؟ چرا خشمگین میشویم؟ چه چیزی موجب میشود در ارتباط با دیگری چنین رفتاری از ما سر بزند و تندخویی نشان دهیم؟ مصطفی ملکیان در کتاب "عمر دوباره" به این مسأله میپردازد و با مقدمهای به سراغ آن میرود. به نظر او، یک دسته باورهایی هستند که ساحتهای وجودی ما را به ما میشناسانند، و ما باید در فهم و شناخت آنها کوشا باشیم. به این معنا که دریابیم انسان در درون خود چند ساحت وجودی دارد؟ یعنی آیا من بدنام هستم؟ یا غیر از بدن چیزی به نام ذهن هم وجود دارد؟ یا غیر از این دو، ساحتی به نام نفس هم وجود دارد؟ و آیا ساحت چهارمی به نام روح هم در من هست؟ زیرا اگر این را ندانیم مدام دچار خسارت میشویم. وقتی ما ساحتهای وجودی خود را بشناسیم و بفهمیم که یکی از این ساحتها من است، به هر قیمتی در حفظ آن کوشا خواهیم بود و دیگر ساحتهای زندگی را داشتههای خود میانگاریم که ممکن است روزی از دست بروند و داشتههای جدیدی جای آنها را بگیرند. برای نمونه وقتی ما لباس خود را از دست بدهیم نمیگوییم من از دست رفتم. میگوییم تا دیروز انسانی بودم با یک لباس، و امروز همان انسان هستم با لباسی دیگر. وقتی هم که ما خود را مساوی با باورهای خود بدانیم و هویت خود را با باورهای خود یکی تصور کنیم دچار مشکل بزرگی میشویم. زیرا وقتی انسان خودش را با یک باور یا یک تئوری یکی بداند، این موجب میشود هر که به رأی او حمله کرد فکر کند به او حمله شده و در وضعیت دفاعی قرار بگیرد و خشم و کینه و نفرت از خود نشان بدهد. در حالی که اگر به این بیندیشیم که ذهن من بخشی از داراییهای من است و خودِ من نیست و باورهای من هم بخشی از ذهن من است، اگر به یکی از این داراییها حمله شد جای غم و پریشانی نیست زیرا ممکن است یک دارایی بهتری به من داده شود. به تعبیر ملکیان، انسان باید هویت خود را پویا تعریف کند و نه پایا. زیرا اگر دارایی ما عوض شد نباید غمگین شویم بلکه باید به این خاطر غمگین شویم که نکند حالا که این دارایی را از دست دادم داراییِ بدتری به دست آورم. بنابراین اگر باورهای جدیدی به من داده شد که از باورهای قبلیام بهتر بود جای غم خوردن وجود ندارد. به باور ملکیان، شش صفت یعنی خودشیفتگیها، پیشداوریها، جزم و جمودها، تعصبها، خرافاتیبودنها و بیمدارابودنها به این خاطر در ما پدید میآید که ما باورهای خود را مساوی با خودمان میانگاریم. در حالی که اگر آنها را بخشی از خود ندانیم، بلکه داراییهای خود بدانیم، این صفتها در ما شکل نمیگیرند.
@absurdmindsmedia
Apocalyptica - Hole In My Soul (Live)
#زیرنویس_فارسی
@Absurdmindsmedia
Hole in My Soul _ Apocalyptica
It's getting dark and I'm lost in the woods
I'd find a way out if I knew where to look
If I could've ripped this page out of my book
هوا داره تاریک میشه و من توی جنگل گم شدم
اگه میدونستم کدوم سو نگاه کنم یه راهی پیدا میکردم
آخ اگه میشد ، این برگ رو از کتاب زندگیم پاره کنم
I'm confused and misguided
And my fate is beside me
سردرگمم ، به بی راهه رفتم
با باور قلبیم
I've got a hole in my soul where you used to be
There's a thorn in my heart and it's killing me
I wish I could go back and do it all differently
'Cause now there's a hole in my soul where you used to be
توی عمق وجودم یه جای خالی هست همونجا که تو بودی
یه خار توی قلبمه که داره منو از پا در میاره
کاش میشد به گذشته برگردم و همه چیو یه جور دیگه انجام بدم
آخه الان یه جای خالی توی روحم هست، که قبلا جای تو بود
A fire inside but my blood's turning cold
I'm walking alone down this desolate road
Yesterday feels like a lifetime ago
آتیش درونم شعله میکشه اما خون توی رگهام یخ زده
تک و تنهام راهی شدم
توی این مسیر سوت و کور
روزی که گذشت انگار یه عمر بود
The memories are fading
And my dreams are a changing
خاطرات دارن از یاد میرن
رویاهام دارن رنگ میبازن
There's a hole in my heart, in my life, in my way
And it's filled with regret, and all I did, to push you away
If there's still a place in your life, in your heart for me
I would do anything, so don't ask me to leave
یه جای خالی دارم ، توی قلبم توی زندگیم ، سر راهم
که پره از حسرت و همه رفتارهایی که تو رو ازم دور کرد
اگه هنوز توی زندگیت ، توی دلت جایی واسم هست
دست به هر کاری میزنم، پس ازم نخواه که برم
I've got a hole in my soul where you used to be
You're the thorn in my heart and you're killing me
I wish I could go back and do it all differently
'Cause now there's a hole in my soul where you used to be
توی اعماق وجودم یه جای خالی هست همونجا که قبلنا تو بودی
تو یه خاری که توی قلبمی و داری نابودم میکنی
کاش میشد برگردم و همه کارهارو یه جور دیگه انجام بدم
چون الان یه جای خالی توی روحم هست جایی که قبلا تو بودی
برگردان : #مانی_مظاهری
@Absurdmindsmedia
Song: Hole in My Soul
Band: Apocalyptica
Album: Shadowmaker
Released: 2015
Genres: Progressive metal, Metal
@Absurdmindsmedia
#دانلود_فیلم
#The_Dig_2021
#Simon_Stone
🏆در حال پخش
امتیاز مجله ابزورد 7
درحالیکه جنگ جهانی دوم در حال نزدیک شدن است، یک زن بیوه ثروتمند (با بازی کری مولیگان)، یک باستانشناس آماتور (با بازی رالف فاینز) را استخدام میکند تا تپههای تدفینی را که در املاک او قرار دارد، حفاری کند. زمانیکه آنها به یک کشف تاریخی دست پیدا میکنند، پژواک گذشته بریتانیا دربرابر آینده نامشخصی که انتظارش را میکشد، طنینانداز میشود.
فیلم The Dig به کارگردانی سایمون استون یک فیلم اقتباسی از رمانی به همین نام، نوشته جان پرستون است. داستان بر اساس اتفاقات واقعی در سافولک نوشته شده است. پروژه ساخت این فیلم در سال 2006 به تهیهکنندگی الی وود آغاز شد. فیلم از سال 2006 تا شروع فیلمبرداری در سال 2019 مسیر طولانی را از شبکه BBC تا Netflix سپری کرد؛ همچنین در سال 2018 اعلام شد که نیکول کیدمن در نقش ادیث ظاهر خواهد شد که در سال 2019 جای خود را به کری مولیگان داد.
آنچه در فیلم با آن روبرو هستیم ترکیبی شاعرانه از مسائل انسانی بین چندین شخصیت است. همه این درامها در بستر کشف تاریخی ساتون هو اتفاق میافند.
نقد فیلم
مجله فرهنگی ابزورد
#اجرا های شما
داستان امشب: شیراز
نویسنده: مصطفی مستور
از کتاب: بهترین شکل ممکن
اجرا: حمیدرضا مهماننواز
♦️همکاری مشترک انجمن داستان سار و کانال ابزورد
@saranjoman 👈
🔷شما میتوانید برای اطلاع از شرایط اجرای داستان کوتاه مورد علاقه ی خود، به ادمین این بخش کانال داستان سار؛ آیدی خانم
@Shamahmoodi
پیام بفرستید.
♦️سپاس گزاریم از دوستانی که مشارکت کردند و منتظر مشارکت شما هستیم.
@Absurdmindsmedia