شاعران بنام سبک خراسانی : رودکی، کسایی مروزی، فردوسی، فرخی سیستانی، منوچهری دامغانی، عنصری، اسدی توسی و دقیقی https://t.me/adabiatehemasi _____________________________ https://t.me/joinchat/iKklUViUdbhkNWQ0
رازِ سیمرغ و زال
۵) سیمرغ، پزشکی از تبارِ خورشید
۲- سیمرغ در استورههای ایران
سهروردی، سیمرغ را نماد آفتاب میداند.
در بخشهای پیشین این زنجیره نوشتارها، از ارج آفتاب نزد آدمیانِ برآمده از دورانهای یخبندان گفتیم و بایستگیِ جستنِ ریشهٔ نامها در پارسیِ باستان.
سیمرغ در اوستا «مِرِغَو سَئِنَ» که بخش نخست آن، «مرغ» است و دودیگر «سَئِنَ» همان ریشه است که از آن در فارسی «شاهین» و نیز «سینا» برآمد.
سینا و سینوهه و در انگلیسی مدیسن، همه پزشکی را میرسانند. (sun) در انگلیسی، به معنای خورشید نیز از همین ریشه است.
نیاکان، آفتاب را سرچشمهٔ درمانِ همهٔ دردها میانگاشتند.
رشْنیشت، سیمرغ را مرغی دانسته که آشیان در دریای فراخکرت و بر درختی دارد که بارَش داروهای گیاهی است و پزشکِ همگان خوانندش.
پرویز شهریاری، ریشهٔ نامِ پورسینا را بررسیده؛ در هفت پشتش نام «سینا» نیافته و میگوید: این نام برگرفته از «سَئِنه» پزشک ایران باستان است که در همدان میزیسته.
روزگار سیمرغ و زال همزمان است با پیشرفتهای شگرف پزشکی در سیستان. یافتههای «شهرسوخته» گواه آن است.
استاد محمود کویر، سیمرغ را ایزدبانوی پزشکی میداند.
ادامه دارد
🎥 گزارشِ مهربانو آبنوس غلامی جام از فعالیتهای خردسرای فردوسی فرانسه و شعرخوانیِ ایشان در برنامۀ "شامگاه فرهنگی"ِ یونسکو
👈 پاریس، چهارشنبه ۲۵ تیرماه ۱۴۰۴
سیمرغِ خفته
سیمرغِ خفته آمد و از خاک پر کشید
آتش به دشت و دامن و کوه و کمر کشید
چون نیزهای به چشمِ شبی تیره خورد و بعد
بر بوم و بام و تارکِ ایران، سحر کشید
در بزمگاهِ خون، پدران مرزبان شدند
بالی نگاهبانِ غرورِ پسر کشید
بر زخمِ بازماندۀ این خاکِ سوخته
سهراب، زنده شد وَ به دوشش پدر کشید
بر خاکِ خونچکان ، نفسی آخرین شد و
چون سرو، بر قیامِ ستبرش سپر کشید
از هرطرف، تبر زده شد، ساقه تازه شد
از دانه هایِ اشک، زمین ریشه برکشید
سیمرغ، با اشارتِ نیلوفران رسید
او از خلیجِ فارس، چه مستانه پر کشید!
#آبنوس_غلامی_جام
🔹 کانالِ "سرزمینِ خِرَد و دانایی" (شعر، موسیقی، ایرانشناسی، نقدِ فرهنگ، هنر و ادبیّات)
🎥 دختر تاجیک در سمرقند به زبان فارسی از ایران بزرگ میخواند.
👈 «لهجهام دُر دری اما زبانم پارسیست؛
روح من شهنامه است و جسم و جانم پارسیست؛
از تبار رستم و از زادگاهِ آرشام،
تیرهایم واژگان است و کمانم پارسیست.»
🔹 کانالِ "در دیارِ خِرَد و دانایی" (شعر، موسیقی، ایرانشناسی، نقد فرهنگ، هنر و ادبیات)
🔸"یکی تاسف میخورد که بیچاره فردوسی در پیری و مستمندی ناکام از جهان برفت. و همچنین هر کس به نوعی به خیال خود بر احوال او غمخواری مینماید.
عجبا! فردوسی از هر کسی کامیابتر و سعادتمندتر است. بالاترین گنج از رنج خود برد، بهترین ثمره از زحمت خویش برداشت. او میخواست عجم را به این پارسی زنده کند! او میخواست کاخی بلند بسازد که از باد و باران گزند نیابد، او میخواست که بر نامه او سالها بگذرد و اهل خرد بخوانند و بر روانش آفرین بفرستند. او این نوع مقاصد عالیه داشت. آیا به کدام مقصود خود نرسید؟ سلطان محمود که بود که وی را محروم و مایوس بگذارد؟ کدام یاس و حرمان که نصیب این مرد سخنآفرین شده است؟"
👈 منبع: «نمیرم از این پس که من زندهام»، استاد جلالالدین همایی، مجلۀ مهر، سال دوم، ۱۳۱۳، ص ۵۴۱
🗓 امروز ۲۹ تیر ۱۴۰۴ خورشیدی برابر است با چهل و پنجمین سال درگذشت زندهیاد استاد جلالالدین همایی. روانش شاد و مینوی باد.
🔹 کانالِ "در دیارِ خِرَد و دانایی" (شعر، موسیقی، ایرانشناسی، نقد فرهنگ، هنر و ادبیات)
۲۹ تیر - سالروز درگذشت زندهیاد استاد #جلالالدین_همایی
جلال الدین همایی شاعر، نویسنده، پژوهشگر و مصحح ایرانی سیزدهم دیماه ۱۲۷۸ خورشیدی در اصفهان به دنیا آمد.
پدرش میرزا ابوالقاسم محمد نصیر متخلص به طرب و جدش ملا محمدرضا همای شیرازی هر دو از شعرا و دانشمندان معروف عصر خود بودند.
از کودکی به ادبیات عرب و حکمت و فلسفه روی آورد و تا ۱۰ سالگی منشات قائم مقام فراهانی، منشآت فرهاد میرزا، منشات امیر نظام، تاریخ معجم، شاهنامه فردوسی، کلیات سعدی، منتخب قاآنی و غزلیات محمد خان دشتی را نزد استاد مطالعه کرد.
در ۱۱ سالگی به مدرسه نماورد اصفهان در بازار رفت و ۲۰ سال به تحصیل ادبیات عرب، فقه، اصول، تفسیر، درایه، رجال، هیات، نجوم، استخراج تقویم، ریاضی، طب و فلسفه پرداخت.
پس از آن به نظام آموزشی جدید پیوست و به تدریس در مدرسهها پرداخت، آنگاه مدتی نیز در تبریز تدریس کرد و سپس به تدریس ادبیات در دارالفنون، دبیرستان نظام و دانشکده افسری روی آورد.
جلال الدین همایی پس از تاسیس دانشگاه تهران به تدریس دوره دکتری در دانشکدههای حقوق و ادبیات پرداخت و عضو فرهنگستان ایران شد. چندی هم در دانشگاههای بیروت و لاهور تدریس کرد.
استاد همایی شعر هم میسرود و سنا تخلص میکرد. بیش از ۱۵ هزار بیت او در دیوان سنا به کوشش دخترش به چاپ رسیده است.
درباره انتخاب تخلّص شعری خود گفته است:
«رسم پیشینگان بر این بود که تخلّص شاعر مبتدی را استادان پیش قدم معیّن میکردند من از حدود ۱۴سالگی که به مقتضای طبع موزون سخنی میبافتم، به منتخب حدیقه سنایی که هزار و یک بیت است، علاقه شدید داشتم و آن را از بر کرده بودم. عمّ بزرگوارم میرزا محمّد «سها» که پیشوای شعرای اصفهان بود و در این فن سمت استادی بر من داشت، فرمود که به تناسب سنایی تخلّص «سنا» اختیار کنم. من نیز به احترام گفته او این تخلّص را تا امروز تغییر ندادهام. فقط گاهی با کلمه همایی تخلص کردهام».
از مشهورترین اشعار او شعری در وصف مسجد کبود تبریز و تاسف از ویرانی آن است. او در فن سرودن ماده تاریخ نیز چیره دست بود و ازجمله ماده تاریخ وفات خود را پیش از وفات سرود!
جلال الدین همایی در چنین روزی در سال ۱۳۵۹ چشم از جهان فرو بست و در تکیه لسان الارض تخت فولاد اصفهان نزدیک گلزار شهدا به خاک سپرده شد.
یادگارها:
👈 تاریخ ادبیات ایران، جلد اول ۱۳۰۸، جلد دوم ۱۳۰۹
👈 غزالی نامه (شرح حال امام محمد غزالی) ۱۳۱۵
👈 تصحیحکتاب نصیحه الملوک امام محمد غزالی، ۱۳۱۵-۱۷
👈 تصحیح مثنوی ولدنامه با مقدمهٔ مفصل، ۱۳۱۵
👈 تصحیح کتاب التفهیم ابوریحان بیرونی با تحقیقات مفصل ۱۳۱۶
👈 تصحیحکتاب مصباحالهدایه و مفتاحالکفایه اثر عزالدین محمود کاشانی ۱۳۲۵
👈 تصحیح معیارالعقول منسوب به شیخ الرئیس ابوعلی سینا درفن جراثقال ۱۳۳۱
👈 مقدمه بر اخلاق ناصری تألیف خواجه نصیرالدین توسی ۱۳۳۵
👈 مولوی نامه ۱۳۵۶
روانش شاد - نامش جاوید
🔹 کانالِ "در دیارِ خِرَد و دانایی" (شعر، موسیقی، ایرانشناسی، نقد فرهنگ، هنر و ادبیات)
🔹 واژههایِ
*reu = غرّیدن
*reud = غرّیدن، نالیدن، آواز برآوردن
*(s)reu = روان شدن، جاری شدن
از یک ریشه اند، که در گذر زمان گسترش یافتهاند. ریشه نخست نیز از صدا و غرّشِ روان شدن آب ساخته شده است. برای همین در دانش ایزدشناسی، میانِ رود، آب و هنر خُنیا (موسیقی) پیوند وجود دارد. خود واژه رود (رودخانه) از این ریشه ساخته شده است:👇
*(s)reu
♦️بدین معنی که گویشورانِ زبان ایر و اروپاییِ نخستین این ریشهها را با شنیدن صدای روان شدن و جاری شدن آب از طبیعت الگو برداری کردهاند برای همین غریدن، نالیدن و آواز برآوردن همارز روان شدن و جاری شدن شده است. این سخن را بر پایه یک گواه ایرانی استوار است.
🔹 کانالِ "در دیارِ خِرَد و دانایی" (شعر، موسیقی، ایرانشناسی، نقد فرهنگ، هنر و ادبیات)
شاهنشاهی ساسانی را میتوان نمونهٔ یک "دولت" تمام عیار در تاریخ ایران دانست. ساسانیان با تعریف مرزهای نسبتاً دقیق، برقراری نظم و قانون درون این مرزها و کوشش فراوان برای رشد و رونق اقتصادی، فضایی پهناور، اما امن و آرام برای پیشرفت رشتههای گوناگون فرهنگی، هنری و علمی فراهم آوردند. دورهی ساسانی از منظر هنری، از دورههای ممتاز تاریخ ایران است. در این دورهٔ هنری که از جانب دولت مرکزی طرحریزی و پشتیبانی میشد، نه تنها به بالندگی رسید و ویژگیهای متمایز خود را اثبات کرد؛ بلکه به مرور در دربارهای دور و نزدیک بیگانه رخنه کرد و حتی به یک ویژگی مهم برای برخی از آنها بدل شد. مهمترینِ این دربارها بیتردید دربار دیگر "چشم زمین"، یعنی امپراتوری روم است که معمولاً روابطش با ایران ساسانی بیشتر از منظر سیاسی بررسی میشود. کانپا در اثر مهم خود (صص ۳۷۴-۳۸۸) کوشیده است تا برخی وجوه الگوبرداری رومیان از هنر و معماری ساسانی را بررسی کند؛ تصاویر بالا را میتوان نتیجهگیری این مبحث دانست.
✍ متیو فیلیپ کانپا
📖 دو چشم زمین
🔄 هایده مشایخ
🔹 کانالِ "در دیارِ خِرَد و دانایی" (شعر، موسیقی، ایرانشناسی، نقد فرهنگ، هنر و ادبیات)
🎧 زبانِ فارسی و هویّتِ ایرانی
🎤 دکتر جلال خالقی مطلق
🏛 انجمنِ فرهنگیِ همنشست، هامبورگ آلمان
🗓 پنجشنبه ۱۷ جولای ۲۰۲۵، ۲۶ تیر ماه ۱۴۰۴
🔹 کانال «سرزمین خِرَد و دانایی» (شعر، موسیقی، ایرانشناسی، نقد فرهنگ، هنر و ادبیات)
📄 از لایپزیگ تا بابل
👈 مروری بر زندگی و آثارِ پروفسور فرانتس هاینریش وایسباخ، پژوهشگرِ حوزهٔ مطالعاتِ خطّ ِمیخی
✍ دکتر سهیل دلشاد
📖 نشریهٔ «گزارشِ میراث»، سالِ پنجم، شمارهٔ ۹۰، بهار و تابستانِ ۱۳۹۹ خورشیدی
🔹 کانال باران دل (شعر، موسیقی، ایرانشناسی، نقد فرهنگ، هنر و ادبیات)
.
🎴فرخنده شبِ پیروزیِ اَفریدون بر ضحاک مار بردوش
هر سرزمینی را گاهشماری است. سال نو در تپورستان (تبرستان، مازندران فعلی)، نه از فروردین که از ۲ تیر ماه آغاز میشده که بدان «عَیدماه» میگویند.
گاهشمارِ تبری برگرفته از گاهشمارِ ساسانی و بر پایهٔ پادشاهیِ قباد و حاکمیّتِ کیوس بر تبرستان، ۱۳۳ سال پیش از تقویم خورشیدی پایهگذاری شده و همچنان پایدار است.
البته، این گاهشمار، سدههاست که در زندگیِ بومیان بخشهای زیادی از شمال ایران وجود دارد.
در آستانهٔ «نوروز تبری»، جشنهای بسیاری بهویژه در مناطق بالادستِ کوهستانی برگزار میگردد: تمیزکردن سرا (خانه) و پختن شیرینیِ محلی همچون کماج و... هنر زنان آن ناحیه است. مردان، امّا همچون آرش زورِ بازو میآزمایند و به کشتی بومیِ "لوچو" میپردازند.
باری، از دیگر آیینهای مردمان تبرستان در روزهای پایانی تیرماه، رقص و شادی و چکهسماع است؛ زیرا، باورشان باور این است که در شب ۲۶ عیدماه (همزمان با ۲۸ تیرماه خورشیدی) افریدون بر ضحاک ماربردوش چیره شد و جهانی را از ظلم او رهانید.
✍ پینوشت:
گاهشمارِ تبری، شامل ۱۲ ماه ۳۰ روزه است که به ترتیب فردینه ما، کِرچه ما، هره ما، تیرِ ما، مردالِ ما، شروینه ما، میرِ ما، اونهِ ما، ارکه ما، دِ ما، وهمنه ما و نوروز ما نام دارند. ۵ روز باقیماندهٔ سال نیز، معمولاً ابتدای سالِ خورشیدی با نام «پیتک» یا «پنجک» جدا از سایر ماهها محاسبه میشد و در سالهای کبیسه که اسفند در گاهشمارِ خورشیدی ۳۰ روزه است، پیتک را «شیشک» مینامیدند.
#فرهادـرنجبرراد
🔹 کانال باران دل (شعر، موسیقی، ایرانشناسی، نقد فرهنگ، هنر و ادبیات)
راز سیمرغ و زال
۲) ریشهٔ نام «زال»
ریشۀ آریایی «Ger» (=پیرشدن) که از آن در پارسی باستان واژه «زَر» برابر «پیر/ فرتوت/پیرشدن» و نیز «زروان» (زمان، پیرسال، فرتوت) برآمد و در گذر زمان به «زَرد» و سپس «زَر» و آنگاه «زار» و «زال» دگرید! *
«زر» پاژنام «زال» است (زالِ زر)! همین ریشه در نام استورهٔ «زروان=زمان» و «زرتشت» آشکار است.
در باورهای کهن، زروان دو فرزند آورد؛ «هُرمَزد» و «اهریمن»! هرمزد سپید بود؛ اهریمن سیاه!
اهریمن، به نیرنگ، فرمانروایی گیتی را برای ۹۰۰۰سال گرفت! و این دوران استورهایِ فرمانروایی دیوان (یخبندان و توفان و آتشفشان و سیل و ...) بود! پس، «سپید» جایگاه رنگ مینوی و مهر یافت، و «سیاه» رنگ پلیدی و یخبندان و دیو!
سپیدی که نماد «مینو» است و زرد و زر از پرتو مهر گرفته شده و بودنِ ستاک «زر» در یک نام، نشان پیامآوری از مهر و از مینو است!
«زال»، سپیدموی زاده میشود و نشان دیرسالیِ زروان دارد و رنگ سپید و نام زردش نماد پیوند با مینو (خرد) دارد. در شاهنامه زال به پشتوانهٔ سیمرغ (در جستارهای سپسین واکاوی میشود) خردورز و راهگشا است!
* فرهنگ ریشه واژگان فارسی–دکتر نورایی
👈 ادامه دارد ⬇️
کافی است ابتدا شاهنامه را بخوانید و بعد سراغ تماشای آن سریال بروید تا مصادیق بیشماری از این گفته را ببینید. جرج آر. آر. مارتین، نویسنده آمریکایی رمان «بازی تاج و تخت» بهره زیادی از شاهنامه برده است، اما وقتی از او درباره منابع الهامبخش رمان مذکور پرسیدهاند، فقط به شکسپیر و همینطور جنگهای داخلی انگلستان به عنوان منابع خود اشاره کرده است. او حتی به سریال «ارباب حلقهها» هم اشاره کرده اما چیزی از شاهنامه نگفته است. اولین ردپای شاهنامه در سریال (A Game of Thrones) در نام آن دیده میشود که اشاره به یک بازی دارد؛ بازی تاج و تخت. شطرنج تنها بازی مرتبط با این عنوان است که در شاهنامه هم آمده است. سوژه سریال درباره جنگ میان خوبی و بدی است که این هم کاملاً از شاهنامه آمده است. عدد هفت یکی دیگر از این نقاط اشتراک است که به شکلهای مختلف در سریال آمده، هفت خانواده و هفت پادشاهی. مشابه اغلب قهرمانها و ضدقهرمانهای شاهنامه در سریال نیز هست، نمونهاش رستم در شاهنامه و جان اسنو در سریال. هر دو افرادی قدرتمند هستند که سرنوشتی تلخ و تراژیک دارند. حتی آن درخت خاص و از طرفی دیوار عظیمی که به نوعی مرز بین خوبی و بدی شده هم از شاهنامه اقتباس شده است. استفاده از رنگها و نشانهها در تعریف پادشاهی نیز کاملاً برگرفته از شاهکار فردوسی است، در «بازی تاج و تخت» رنگ پرچم پادشاهی شمال، خاکستری و نماد آن نیز گرگ است، در شاهنامه هم رنگ و نماد پرچم افراسیاب دقیقاً همینها است. بسیاری از صحنههایی که در سریال آمده، مصداقهای عینی در شاهنامه دارند.
✍️ دکتر بئاتریس سالاس
🔹 کانالِ "سرزمینِ خِرَد و دانایی" (شعر، موسیقی، ایرانشناسی، نقدِ فرهنگ، هنر و ادبیّات)
میهندوستی و کوشیدن در پاسداری آن، داشتن غرور ملی و آزادگی از بنیانها تربیتی شهریاران است. در نگاه شاهنامه فرمانروایی که دل در گرو میهن نداشته باشد و از جان برای آن نکوشد و شیفته و مشتاق افتخارات آن نباشد سزاوار پادشاهی نیست.
خسروپرویز در زندان فرزندش شیرویه نیز در اندیشه ایران و ایرانی است به اونهیب میزند به هوش باشد تا مبادا گزندی به ایران برسد و اندوهی بر دل ایرانیان بنشیند و بایست در همه حال پاسبان مردم و آیینهای نیکوی آنان باشد.
که ایران چو باغی است خرم بهار
شکفته همیشه گل کامکار
نگر تا تو دیوار او نفکنی
دل و پشت ایرانیان نشکنی
زن و کودک و بوم ایرانیان
به اندیشهی بد منه در میان
دارا هنگام یورش اسکندر به ایران باوجودی که یاران و نزدیکانش او را تنها گذاشته، هیچ یک حاضر به نبرد با رومیان نشدند و برخی حتی او را سفارش به تسلیم نمودند ننگ اسارت را نپذیرفت و مرگ را بهتر از آن دانست که کمر به خدمت بیگانگان بندد.
سرانجام گفت: این ز کشتن بتر
که من پیش رومیببندم کمر
ستودن مرا بهتر آید ز ننگ
یکی داستان زد بر این مرد سنگ
بهرام چوبینه در سرزمین خاقان و در آستانهی مرگ با شور و اشتیاق بانگ برمیآورد تا او را در ایران زمین به خاک بسپارند.
مرا دخمه در شهر ایران کنید
به ری کاخ بهرام ویران کنید
✍️ دکتر علیرضا قیامتی
🔹 کانالِ "سرزمینِ خِرَد و دانایی" (شعر، موسیقی، ایرانشناسی، نقدِ فرهنگ، هنر و ادبیّات)
❤️ﺩﺭﯾﺎﯼ کاسپین❤️
✍ﺩﺭ ﻫﯿﭻﯾﮏ ﺍﺯ ﻧﻮﺷﺘﻪﻫﺎﯼ ﻣﺆﻟﻔﺎﻥ ﺷﺮﻗﯽ ﻭ ﻏﺮﺑﯽ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﺍﺳﻼﻡ ﻧﺎﻣﯽ ﺍﺯ « ﺧﺰﺭ» ﺑﺮ ﺩﺭﯾﺎﯼ ﺷﻤﺎﻝ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺩﯾﺪﻩ ﻧﺸﺪﻩﺍﺳﺖ.
ﺩﺭ ﻧﻮﺷﺘﻪﻫﺎﯼ ﻣﺆﻟﻔﯿﻦ ﺍﺳﻼﻣﯽ، ﺍﯾﻦ ﺩﺭﯾﺎ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﻧﺎﻣﻬﺎﯼ ﺩﯾﮕﺮ، ﺧﺰﺭ ﻫﻢ ﻧﺎﻣﯿﺪﻩ ﺷﺪﻩﺍﺳﺖ.
ﺩﺭ ﺁﻏﺎﺯ ﺳﺪﻩٔ ﻫﻔﺘﻢ ﻣﯿﻼﺩﯼ ﻗﻮﻡ ﺧﺰﺭﺍﻥ ﺩﺭ ﺩﺷﺖﻫﺎﯼ ﺳﻔﻼﯼ ﺭﻭﺩ ﺗِﺮِﮎْ ﻭ ﺭﻭﺩ ﻭﻟﮕﺎ ﻭ ﺷﻤﺎﻝ ﻗﻔﻘﺎﺯ ﺳﮑﻨﯽ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ .
ﺑﻪ ﻋﺒﺎﺭﺕ ﺩﯾﮕﺮ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻡ ﺩﺭ ﺑﯿﻦ ﺷﻤﺎﻝﻏﺮﺑﯽ ﺍﯾﻦ ﺩﺭﯾﺎ ﻭ ﺩﺭﯾﺎﯼ ﺳﯿﺎﻩ ﺳﮑﻮﻧﺖ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ.
ﺧﺰﺭﻫﺎ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺩﯾﮕﺮ ﺍﻗﻮﺍﻡ ﺑﯿﺎﺑﺎﻥﮔﺮﺩ ﺷﻤﺎﻝ ﻗﻔﻘﺎﺯ، ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﺳﺎﺳﺎﻧﯿﺎﻥ، ﺑﺎﺭﻫﺎ ﻭ ﺑﺎﺭﻫﺎ ﺑﻪ ﺳﺮﺯﻣﯿﻦ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻣﯽﺗﺎﺧﺘﻨﺪ ﻭ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺣﻀﻮﺭ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﻣﺪﺕ ﺧﻮﺩ ﻣﻌﻤﻮﻻً ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺳﭙﺎﻩ ﺳﺎﺳﺎﻧﯽ ﺍﺯ ﻣﺮﺯﻫﺎﯼ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺭﺍﻧﺪﻩ ﻣﯽﺷﺪﻧﺪ. ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻡ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺑﺎ ﺑﯿﺰﺍﻧﺲ ﺑﺮ ﺿﺪّ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻫﻢﭘﯿﻤﺎﻥ ﺑﻮﺩ.
ﺑﻨﺎﯼ ﺍﺳﺘﺤﮑﺎﻣﺎﺕ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﭼﻮﻥ ﺷﻬﺮ ﺩﺭﺑﻨﺪ ﺩﺭ ﺷﻤﺎﻝ ﻗﻔﻘﺎﺯ ﺩﺭ ﻋﻬﺪ ﺳﺎﺳﺎﻧﯿﺎﻥ، ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺟﻠﻮﮔﯿﺮﯼ ﺍﺯ ﺣﻤﻼﺕ ﺧﺰﺭﺍﻥ ﺻﻮﺭﺕ ﮔﺮﻓﺖ،
ﻫﻨﻮﺯ ﭘﺎ ﺑﺮﺟﺎﺳﺖ.
ﺗﺎ ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﺣﻤﻠﻪ ﻋﺮﺏ ﺑﻪ ﻗﻔﻘﺎﺯ ﺩﺭ ﺍﺳﻨﺎﺩ ﺩﯾﺪﻩ ﻧﺸﺪﻩ ﺍﯾﻦ ﺩﺭﯾﺎ ﺭﺍ « ﺩﺭﯾﺎﯼ ﺧﺰﺭ »ﺑﻨﺎﻣﻨﺪ.
ﺍﻣﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺧﺰﺭﺍﻥ ﺍﺯ ﻧﺎﺣﯿﻪ ﺭﻭﺩ ﮐﻮﺭﺍ به ﻗﻔﻘﺎﺯ ﺟﻨﻮﺑﯽ ﺣﻤﻠﻪ میکردند، ﺍﯾﻦ ﺗﺼﻮﺭ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺫﻫﻦ ﻓﺎﺗﺤﺎﻥ ﻋﺮﺏ ﺍﯾﺠﺎﺩ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺩﺭﯾﺎﯼ ﺷﻤﺎﻝ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﺍ "ﺩﺭﯾﺎﯼ ﺧﺰﺭ" ﺑﻨﺎﻣﻨﺪ.
ﺩﺭﯾﺎﻫﺎﯼ ﺳﯿﺎﻩ ﻭ ﺁﺯﻭﻑ ﻫﻢ ﺩﺭ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﻓﻌﺎﻟﯿﺖ ﺧﺎﻧﺎﺕ ﺧﺰﺭ، ﺧﺰﺭ ناﻣﯿﺪﻩ ﺷﺪﻩﺍﻧﺪ . با این تفاصیل نباید نام این دریا خزر خوانده شود خزرها همیشه در طول تاریخ ضد ایران بودند و متحد دائم بیزانس .
بیاییم عادت خزرگفتن را ترک کنیم و این دریای پرگوهر را "کاسپین" بنامیم.
🔹 کانالِ "سرزمینِ خِرَد و دانایی" (شعر، موسیقی، ایرانشناسی، نقدِ فرهنگ، هنر و ادبیّات)
📄 چند نکته، سند و آگاهیِ تازه دربارهٔ جامِِ جمشید و کیخسرو
✍ دکتر سجّاد آیدنلو
🔹 کانالِ "سرزمینِ خِرَد و دانایی" (شعر، موسیقی، ایرانشناسی، نقدِ فرهنگ، هنر و ادبیّات)
💠 مجموعهٔ پتش خوارگر ـ پنج جلدی با قاب
🔸پتشخوارگر نخستین رمان اسطورهای و فانتزی ایرانی بر مبنای اوستا و بُندَهش است که آرمان آرین در ۵ جلد نوشته و نشر افق منتشر کرده. واژهٔ «پتشخوآرگر» در اصل نام منطقهای کوهستانی در مازندران است که در کتابها، لوحها و کتیبههای باستانی به آن اشاره شده و به مرور زمان از فرشوادگر، سوادگر و سوادکوه تغییر شکل داده است.آرمان آرین نام قهرمان اصلی این مجموعهٔ پنج جلدی را پتشخوارگر گذاشته است؛ فرمانروایی که سرانجامِ جهان، نهایتِ نبرد نیکی و شر، به او بستگی دارد. این داستان به دلیل ارائهی روایتی جذاب و ساختن جهان داستانی بر اساس اسطورههای ایرانی برندهی نشان نقرهای لاکپشت پرنده شده است. علاوهبراین، برندهی لوح تقدیر از نُهمین جشنوارهٔ کتاب برتر کودکان و نوجوانان و نشان ماهی سیاه کوچولو از شورای کتاب کودک هم شده است. کتاب پنجم از این مجموعه نیز به فهرست کلاغ سفید کتابخانهٔ بینالمللی مونیخ در سال ۲۰۱۸ راه یافته است.
🔹سفارش از تلگرام @koroshariadad
📘برای خرید آنلاین کتاب اینجا بزنید.
🎧 رویکردهایِ جهانیِ «شاهنامهٔ فردوسی»
🎤 دکتر محمدجعفر یاحقی
📚 نشستِ فرهنگیِ «شاهنامه، برایِ جهانِ امروز، چه سخنی دارد؟»
🏛 پاریس، سازمانِ یونسکو، چهارشنبه، بیست و پنجمِ تیر ماهِ ۱۴۰۴ خورشیدی
🔹 کانالِ "سرزمینِ خِرَد و دانایی" (شعر، موسیقی، ایرانشناسی، نقدِ فرهنگ، هنر و ادبیّات)
یعقوب لیث صفاری
در سال ۸۶۸ پس از تسخیر کرمان بود که اخطار کرد اگر کسی در قلمرو او جز به پارسی سخن بگوید و بنویسد شدیدا مجازات خواهد شد.
یعقوب که رهبری بزرگ و در تاریخ ایرانیان منحصر به فرد است پس از اعلام پارسی به عنوان زبان رسمیِ قلمرو خود، ظرف دو سال هرات، بلخ، کابل و قندهار یعنی همهی افغانستان امروز را که در آن زمان ایران خاوری (آریانا ـ ملک کیان) خوانده می شد از دست اعراب خارج ساخت و سال ۸۶۸ میلادی نیز کرمان و همهی پارس را گرفت و به فتوحات خود ادامه داد.
فرق یعقوب با سایر ایرانیان استقلالطلب این بوده است که مطلقا حاضر به سازش و تماس با خلیفه بغداد نبود.
پارسی، تا دهها سال پس از یعقوب لیث، عاری از واژههای عربی بود که بعدا به تدریج، نویسندگان و شاعران برای غنای کلام از زبان عربی واژه عاریه کردند.
فردوسی بزرگ تلاش بسیار کرد که این واژه های خارجی را از پارسی بزداید و تاحدود زیادی هم موفق شد.
🔹 کانالِ "در دیارِ خِرَد و دانایی" (شعر، موسیقی، ایرانشناسی، نقد فرهنگ، هنر و ادبیات)
🔹قصیده زندهیاد استاد جلالالدین همایی درباره آرامگاه فردوسی.
این قصیده همچون معلقات است و در آرامگاه فردوسی نصب است. هربار که به آرامگاه فردوسی میروم با ادب و احترام و افتخار میایستم و قصیده را از آغاز تا پایان میخوانم. بعضی از شعرها خیلی بابرکتاند. این قصیده نیز این درجه از سعادت را داشت که بر آرامگاه فردوسی نصب شد و روزانه شاید صدها نفر آن را بخوانند.
آفرین بر روان فردوسی
و درود بر روان استاد همایی
باید به کسی که این قصیده را برای آرامگاه فردوسی گزینش کرد نیز درود و آفرین گفت.
🔹 کانالِ "در دیارِ خِرَد و دانایی" (شعر، موسیقی، ایرانشناسی، نقد فرهنگ، هنر و ادبیات)
🔸 فعل (زدن) - هخامنشی، اشکانی و ساسانی:
۱) خشتزدن، سنگنوشتهٔ داریوش بزرگ در شوش
۲) تنبکزدن، متن پهلوی یادگار زریران
۳) تنبور زدن، متن پهلوی کارنامه اردشیر بابکان
♦️ فعلِ خشتزدن سنگنبشتهٔ داریوش بزرگ ثابت میکند که بهرهگیری از فعل زدن برای ساخت فعل مرکب کمینه (حداقل) در هنگامهٔ آغازینِ هخامنشیان وجود داشته است. این که بسیارانی هنوز در کلاسهایشان آن را به هنگامههای ساسانیان فرو میکاهند بسیار شگفت آور و نادانشی است.
🔹 به کار بردن فعل زدن برای ساز تنبک و تنبور استوار میکند که این اصطلاحِ در پیوند با هنر خُنیا (موسیقی) در هنگامهٔ اشکانیان و ساسانیان به کار میرفته است. اگر ما امروزه سه تار زدن، تار زدن، پیانو زدن و... را به کار میبریم، ریشه در هنر خُنیا در ایران باستان دارد.
🔹 کانالِ "در دیارِ خِرَد و دانایی" (شعر، موسیقی، ایرانشناسی، نقد فرهنگ، هنر و ادبیات)
🔸 خُنیا (موسیقی) در ایران باستان
🔻 یافتهٔ باستانی از هنگامهٔ ساسانیان، پایین نگاره نوازنده ساز بادی و نوازنده ساز بَربت (عود)
🔻 ساز بادی بلندتر از ساز سورنای است. پس برابر با گفتمان لولههای صوتی در دانش فیزیک، این ساز صدای بَمتری از سرنای داشته است.
🔻کتاب موسیقی کبیر فارابی، دربارهٔ چگونگی همخوانکردن سرنای با بَربت اطلاعات ارزشمندی دارد.
🔻 فارابیها بهیکباره در فرهنگ ایران به این آگاهیها نرسیدهاند. برابر با گفته ابن ندیم در کتاب الفهرست، ایرانیان باستان خطی برای نگاشتن صداها داشتهاند.
🔻 آیا این سخنان در دانشگاههای هنر گفته میشود؟ چرا آهنگسازان ما در این زمینه آهنگ نمیسازند؟ بارها دیدهایم که آهنگسازان ترکیهای ساز بربت را با سازهای بادی مانند سرنا و کلارینت همخوان میکنند. خنیای عربی و ترکیهای وامدار خنیای ایرانی هستند.
🔹 کانالِ "در دیارِ خِرَد و دانایی" (شعر، موسیقی، ایرانشناسی، نقد فرهنگ، هنر و ادبیات)
✅ بیش از ۶۰ مقاله و دو کتاب خوب دربارهٔ زبان و فرهنگِ سُغدی ...
🔺 کتاب فرهنگ سغدی تالیف دکتر بدرالزمان قریب، برگزیده کتاب سال ایران ۱۳۷۴ شد و مهمترین منبع واژگان زبان سغدی در محافل آکادمیک است.
🔺 کتاب شش متن سغدی تالیف دکتر زهره سرشناس از استادان زبانهای باستانی ایران است که ضمن معرفی زبان سغدی، شش متن کهن به این زبان را ترجمه و بررسی کردهاند.
🔹 اگر میخواهیم درباره تاریخ و فرهنگ ایران و زبان پارسی پژوهش کنیم، باید حتماً با فرهنگ و زبان سغدی آشنا باشیم. برای نمونه واژگان : آغاز، ملخ، بت، کنت، غم، ستیغ، راغ و ... در زبان پارسی، ریشه ایرانی باستان دارند؛ ولی از سغدی وارد پارسی شدهاند.
🔹 کانال «سرزمین خِرَد و دانایی» (شعر، موسیقی، ایرانشناسی، نقد فرهنگ، هنر و ادبیات)
رازِ سیمرغ و زال
۴) سیمرغ؛ پزشکی از تبارِ خورشید!
۱- سیمرغ و آفتاب
سیمــرغِ شاهنامه، کیست؟!
چون آفتاب از کوه برمیآید و در کوه فرومیخسبد.
از پهنهٔ پنداشتهها و استورههای فرازنای تاریخ پای به پهنه آرزوها و رازهای فرودنای مینهد.
این یکی از گیراترین رازهای شاهنامه است!
سیمرغ،
• سی مرغ(آفریدۀ اندیشه عطار) نیست!
• عنـقا (از خاستگاه جاهلیت عرب) نیسـت!
• ققنـوس(رستاخیز) نیست!
رهاننده از رنج(در اوستا: بَئِشَ زَ =پزشک) است!
چارهگر است و امید رهایی است!
• شکوه آسمان است!
• با کوه پیوسته و «کوه آشیان» است!
• از ستیغ میآید و بر چکاد میآرامد!
مگر اینها جز ویژگیهای «آفتاب» است؟!
نه این است که مردمانِ برآمده از روزگاران درازآهنگِ یخبندان، «آفتاب» را درمانگر همه رنجهای خویش میدانستند؟ بازتاب چنین ویژگی خورشید در ناخودآگاه گروهی نیاکان، سیمرغ است.
او:
• خرد ناب است.
• چارهگر است.
• جلوهای است از هستی مهر در ناخودآگاه مردمان.
• خورشید و مهر است.
نغز نکته، پندار اسفندیار دربارهٔ زال است، آنگاه که خستگیهای رستم را درمانشده میبیند!
شنیدم که «دستانِ» جادوپرست،
به هنگام، یازد به «خورشید»، دست!
🔸 دیدگاه پروفسور فرانتس هاینریش وایسباخ دربارهٔ همخوانیِ «جهانبینی اَوستا» با «سنگنبشتهٔ داریوش بزرگ» در نقشِ رستم
🔻 نمونههای بسیاری در زمینهٔ یکسان بودنِ جهانبینیِ اوستایی با یادگارهای بهجامانده از هخامنشیان وجود دارد و مزخرفاتِ کسانی را -که روش و منشِ آن پادشاهان را از کیش و آیینِ زرتشت و آموزههای اوستا جدا میخوانند- رد میکند.
🔹 کانال باران دل (شعر، موسیقی، ایرانشناسی، نقد فرهنگ، هنر و ادبیات)
راز سیمرغ و زال
۳) آلبینیسم؛ سپیدیِ موی زال
آلبینیسم یا زالی چیست؟
زالی ناهنجاری ژنتیکی است که در نبود آنزیمی که سازندهٔ ملانین است رخ میدهد! سردچارانِ زالی نمیتوانند رنگدانه تولید کنند.
تا سدههای میانه، زالها دارای توان جادوی و داناییهای افزون پنداشته شده و از ارج ویژه برخوردار بودند. گاه به باور این که اهریمنی هستند، به آتش کشیده میشدند.
هنوز، کسانی در کشورهای افریقا چون تانزانیا کودکان دچار این ناهنجاری را میکشند و دست و پایشان را برای رهایی از اهریمن خرید و فروش و نگاهداری میکنند!
زالها در پاکستان و افغانستان؛
آلبینیسم یا «زالی» همچون هر ناهنجاری نیامانده(ارثی) در گروههایی بیشتر دیده میشود!
برای شاهنامهپژوهان درخور دانستن است که در تیره نامور بهاتی Bhattiها که در مرز میان افغانستان و پاکستان از غزنه تا پنجاب و تا اوتارپرادش پراکندهاند، ژن زالی بسیار دیده میشود! به ویژه در میان مردم روستای یعقوبآباد، کودکان بیشتری با این ناهنجاری به دنیا می آیند!
https://www.sid.ir/en/journal/ViewPaper.aspx?id=164672
نه این است که این بخش از جهان، در گسترهٔ سیستانِ شاهنامه جای میگیرد؟!
راز سیمرغ و زال
۱) درآمد
داستان رازگونه سیمرغ و زال پیش از هرچیز در پیوند با گذر آدمیان از دورانهای یخبندان دهها هزارساله واکافتنی است و نامشان را نیز باید ریشهیابی و در زبانهای باستانی جُست! نامها پیامآور باور مردمان آن دوران اند.
در روزگار یخبندان، مردمان به دوچیز امید و دلبستگی داشتند تا از رنج سرما بکاهند و «گرم» شوند:
«خورشید» و «آتش»
نیاکانمان در دورانهای درازآهنگ یخبندان(Ice Age) هماره به آمدن خورشید چشم داشتند! خورشید از فراز کوهی میآمد و به فراز کوهی دیگر میرفت؛ رهانندۀ مردمان از رنج سرما، درمانگر دردها و مهربانترین بود!
«کوه» آشیانه خورشید بود و «قبلهگاه» ایشان!
چنین بود که در ویر بازماندگان و رستگان از یخبندان، «خورشید» و «آتش» دو چهرۀ فراگیتایی، ورجاوند و سپندینه شدند و آیین زروانی (همراه با آرزو و باور «دیرپایی») و «کیش مهر» گسترش یافت و خورشید ایزدگونهای شد که گشودن هرگره از زندگی مردمان به گونهای به او باز میگشت!
پس هرجا به فروزهای همپیوند با خورشید میرسیم باید از باور مردمان به یارمندی خورشید یا مهر یادآریم. شیدچهر، مهرآور، مهرداد، خورشیدگون و...
👈 ادامه دارد ⬇
کافی است ابتدا شاهنامه را بخوانید و بعد سراغ تماشای آن سریال بروید تا مصادیق بیشماری از این گفته را ببینید. جرج آر. آر. مارتین، نویسنده آمریکایی رمان «بازی تاج و تخت» بهره زیادی از شاهنامه برده است، اما وقتی از او درباره منابع الهامبخش رمان مذکور پرسیدهاند، فقط به شکسپیر و همینطور جنگهای داخلی انگلستان به عنوان منابع خود اشاره کرده. او حتی به سریال «ارباب حلقهها» هم اشاره کرده اما چیزی از شاهنامه نگفته است. اولین ردپای شاهنامه در سریال (A Game of Thrones) در نام آن دیده میشود که اشاره به یک بازی دارد؛ بازی تاج و تخت. شطرنج تنها بازی مرتبط با این عنوان است که در شاهنامه هم آمده است. سوژه سریال درباره جنگ میان خوبی و بدی است که این هم کاملاً از شاهنامه آمده است. عدد هفت یکی دیگر از این نقاط اشتراک است که به شکلهای مختلف در سریال آمده، هفت خانواده و هفت پادشاهی. مشابه اغلب قهرمانها و ضدقهرمانهای شاهنامه در سریال نیز هست، نمونهاش رستم در شاهنامه و جان اسنو در سریال. هر دو افرادی قدرتمند هستند که سرنوشتی تلخ و تراژیک دارند.
✍️ دکتر بئاتریس سالاس
🔹 کانال "سرزمین خرد و دانایی" (شعر، موسیقی، ایرانشناسی)
میهندوستی و کوشیدن در پاسداری آن، داشتن غرور ملی و آزادگی از بنیانها تربیتی شهریاران است. در نگاه شاهنامه، فرمانروایی که دل در گرو میهن نداشته باشد و از جان برای آن نکوشد و شیفته و مشتاق افتخارات آن نباشد سزاوار پادشاهی نیست.
خسروپرویز در زندان فرزندش شیرویه نیز در اندیشه ایران و ایرانی است به او نهیب میزند به هوش باشد تا مبادا گزندی به ایران برسد و اندوهی بر دل ایرانیان بنشیند و بایست در همه حال پاسبان مردم و آیینهای نیکوی آنان باشد.
که ایران چو باغی است خرم بهار
شکفته همیشه گل کامکار
نگر تا تو دیوار او نفکنی
دل و پشت ایرانیان نشکنی
زن و کودک و بوم ایرانیان
به اندیشۀ بد منه در میان
✍️ دکتر علیرضا قیامتی
🔹 کانالِ "سرزمینِ خِرَد و دانایی" (شعر، موسیقی، ایرانشناسی، نقدِ فرهنگ، هنر و ادبیّات)
نقش داریوش بزرگ هخامنشی بر روی کوزه یونانی
کوزهای که تصویر شورای جنگی داریوش بر روی آن نقش بستهاست. این کوزه در موزه آلتس در برلین نگهداری میشود.
در سال ۱۸۵۱ میلادی در میان یک قبر در شهر کاتوزا از ایالت اپولین ایتالیا یک کوزه پیدا شدهاست که پژوهشگران معتقدند مجلس شورای جنگی داریوش را در سال ۵۲۱ پیش از میلاد نشان میدهد (تفسیر نقش کوزه یا گلدان)
در تصویر سه صف صورت دیده میشود. صورتهای صف اول از بالا، خدایان یونان را نشان میدهد
در وسط صف دوم شاهنشاه ایران داریوش روی تخت نشسته، در دست راست عصای سلطنت و در دست چپ شمشیری دارد که روی زانو نهادهاست. بالای سر داریوش در جلو پیشانی به کلمات یونانی داریوش نوشته شدهاست.
در صف پایین خزانهدار داریوش در لباس یونانی، روی کرسی نشسته و مالیات جنگ را که از ولایات رسیدهاست، تحویل میگیرد.
نقاش یونانی با تصویر این نقش خواسته بگوید که شاه ایران خود را حاضر جنگ با یونان میسازد ولی یونان در زیر حمایت خدایان خود و در پناه جوانان آتن میباشد!
🔹 کانالِ "سرزمینِ خِرَد و دانایی" (شعر، موسیقی، ایرانشناسی، نقدِ فرهنگ، هنر و ادبیّات)
کسانی که به آرزوی آزادی یا شغل یا امنیّت یا منظور دیگری، اقامت در خارج را انتخاب کردهاند، از یک جهت شاید بُرد داشتهاند، ولی از جهت دیگر باخت با آنهاست، زیرا گوهرِ تاریخیِ خود را بیکارکرد گذاردهاند. بعضی گفتهاند که «هرجا فرهنگ ایران در یاد ماست، آنجا وطن ماست»، ولی این با واقعیّت تطبيق نمیکند، زیرا فرهنگ وابسته به خاک است، جدایی ناپذیر از کلّ جوّ کشور. حتّی مولوی در قونیه، با آنکه شهری با فرهنگ ایرانی بود و گرداگردش فارسی زبانان بودند، مثنوی خود را با این «فراق نامه» شروع کرد که:
«هرکسی کو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق
تا بگویم شرح درد اشتیاق».
به نظر میرسد که این وضع، یکی از تراژدیهای بزرگ قرن است. در گذشته نیز مهاجرت بوده است، ولی کم و بیش به کشورهای هم فرهنگ، اکنون وضع خشنتر است و آثار روانیاَش شاید بعدها آشکار شود.
✍️ محمدعلی اسلامی ندوشن
📖 بازتابها
🎥 ویدئویِ پیوست: استاد ژاله آموزگار
🔹 کانالِ "سرزمینِ خِرَد و دانایی" (شعر، موسیقی، ایرانشناسی، نقدِ فرهنگ، هنر و ادبیّات)