اندرزها در شاهنامه ورجاوند
بخشِ [ ۱۷۳ ]
ایران در هنگامهی یورش تازیان
گفتار اندر نامهی رستم بَنزدِ برادر و بازگفتن از بودنیها
🥀چو نامه بَخوانی تو با مِهتران
🥀برانداز و برساز و لشکر بَران!
🥀هَمَه گِرد کن خواستَه هرچِ هست
🥀پَرَستندَه و جامهی بَرنِشَست،
🥀همی تاز تا آذرآبادگان
🥀-به جایِ بزرگان و آزادگان-،
🥀هَمیدون گله هرچِ داری ز اسب
🥀بَبَر سویِ گنجورِ آذرگُشَسْب
🥀ز زاولسْتان گر ز ایرانسِپاه
🥀هر آنکس که آیند زینهارخواه،
🥀بَه داد و بَه پوزش بیارای مِهر
🥀نگه کن بَدین گَرد گَردان سِپِهر،
🥀کزو شادمانیّ و زو با نِهیب
🥀زمانی فَرازست و گاهی نِشیب!
🥀سَخُن هرچِ گفتم بَه مادر بَگوی
🥀نبیند همانا مرا نیز روی!
🥀دُرودَش دِه از ما و بَسیار پند
بَدان تا نباشَد بَه گیتی نِزَنْد!
🥀چُنان دان که اندر سَرای سِپَنج
🥀کَسی کو نِهَد گنج، بادست و رنج!
🥀هَمیشَه بَه یزدانپَرَستان گَرای!
🥀بَپرداز دِل زین سِپَنجیسَرای!
🥀که آمد بَه تنگاندرون روزگار
🥀نبیند مرا زین سپس شهریار!
🥀تو با هر که از دودَهی ما بُوَد
🥀اگر پیر، اگر مردِ بُرنا بُوَد،
🥀هَمَه پیشِ یزدان نِیایِش کنید!
🥀شبِ تیرَه او را سِتایِش کنید!
پینوشت:
سراینده: حکیم فردوسی بزرگ
ویرایش: دکتر جلال خالقی مطلق
گزینش و نگارش: امیر مهدی بُردبار [اسپندیار]
اندرزها در شاهنامه ورجاوند
بخشِ [ ۱۷۱ ]
ایران در هنگامهیِ یورش تازیان
گفتار اندر نامهیِ رستم بَنزدِ برادر و بازگفتن از بودنیها
🥀یَکی نامه سویِ برادر بَه دَرد
🥀نبِشت و سَخُنها هَمَه یاد کرد
🥀نَخُست آفرین کرد بر کَردَگار
🥀کزو دید نیک و بَدِ روزگار
🥀دِگر گفت کز گردشِ آسمان
🥀پَژوهندَهمردم شود بَدگُمان
🥀گُنهکارتر در زمانَه منم!
🥀ازیرا گرفتارِ آهَرْمَنم!
🥀که این خانه از پادشاهی تهیست!
🥀نه هَنگامِ پیروزی و فرّهیست!
🥀ز چارم همی بنگرد آفتاب
🥀کزین جنگ ما را بَد آید شِتاب!
🥀ز بهرام و زهرهست ما را گُزَند
🥀نشاید گذشتن ز چرخِ بلند!
🥀هَمان تیر و کیوان برابر شدهست
🥀عطارد بَه برج دو پیکر شدهست!
🥀هَمَه بودنیها بَبینم هَمی
🥀وُ زو خامُشی برگزینم هَمی!
🥀بَه ایرانیان زار و گریان شدم
🥀ز ساسانیان نیز بریان شدم!
🥀دِریغ این سر و تاج و این داد و تخت!
🥀دِریغ این بزرگی و این فرّ و بخت!
🥀کزین پس شکست آیَد از تازیان
🥀سِتاره نگردد مگر بر زِیان!
🥀برین سالیان چارصد بگذَرَد
🥀کزین تخمَه گیتی کسی نسپَرَد!
🥀ازیشان فِرِستادَه آمد بَه من
🥀سَخُن رفت هر گونَه بر انجمن،
🥀که از قادسی تا لبِ رودبار
🥀زمین را بَبَخشیم با شهریار
🥀وُ زان سو یَکی برگُشایند راه
🥀بَه شهری کجا هست بازارگاه،
🥀بَدان تا خریم و فُروشیم چیز
🥀وُ زان پس فُزونی نجوییم نیز،
🥀پذیریم ما ساو و باجِ گَران
🥀نجوییم دَیهیمِ گُنداوران!
🥀شَهَنشاه را نیز فَرمان بَریم
🥀گر از ما بَخواهد گِرَوْگان بَریم!
🥀چُنینست گفتار و کَردار نیست!
🥀جز از گردشِ کژِّ پَرگار نیست!
پینوشت:
سراینده: حکیم فردوسی بزرگ
ویرایش: دکتر جلال خالقی مطلق
گزینش و نگارش: امیر مهدی بُردبار [اسپندیار]
اندرزها در شاهنامه ورجاوند
بخشِ [ ۱۶۹ ]
گفتار اندر توقیعاتِ نوشینرُوان
🥀چُنین گفت موبَد که اَی شهریار
🥀قراخانِ سالار سیصدهَزار،
🥀دِرَم بَسْتَد از بلخِ بامی بَه رنج
🥀سپُرد و نهادیم یَکسر بَه گنج
🥀چُنین داد پاسخ که ما را دِرَم
🥀نباید که گردد کَسی زو دُژَم،
🥀[که رنج آیَد از بیشیِ گنجِ ما
🥀نه چونین بُوَد دادگر پادشا،]
🥀از آنکس که بَسْتَد کَس او را دهید
🥀ز گنج آنچِ خواهد بر آن سر نِهید،
🥀که دردِ دلِ مردمِ زیردست
🥀نخواهد جَهاندارِ یزدانپَرَست،
🥀پَیِ کاخِ آباد را بَرکَنَد
🥀بَه گل بامِ او را تُوانگر کند،
🥀شَوَد کاخ ویرانتر از رنجِ سود
🥀بَمانَد پس از مرگ نفرین و دود!
🥀ز دیوانِ ما نامِ او بَسْتَرید
🥀بَهدَربَر چُنو را بَه کَس مشمُرید!
🥀دِگر گفت کاَی شاهِ فرّخنِژاد
🥀بَسی گیری از جمّ و کاوس یاد!
🥀بَدان -گفت- تا پسِ مرگِ من
🥀نگردد نِهان افسر و تَرگِ من!
🥀دگر گفت کز بهمنِ سَرفَراز
🥀چَرا شاهِ ایران بَپوشید راز؟
🥀چُنین داد پاسخ که او را خِرَد
🥀بَپیچَدهَمی، وز هوا بَرخَورَد!
از برافزوده های شاهنامه:
🥀مبادا سَرِ بخت بینیکبَخت
🥀که از نیکبَختان بُوَد زیببَخت [۱[
پینوشت:
سراینده: حکیم فردوسی بزرگ
ویرایش: دکتر جلال خالقی مطلق
گزینش و نگارش: امیر مهدی بُردبار [اسپندیار]
۱- این بیت در دستنویسِ کنابخانهیِ ملّیِ پاریس مورخِ ۸۴۴ق آمده است.
اندرزها در شاهنامه ورجاوند
بخشِ [ ۱۶۷ ]
گفتار اندر توقیعاتِ نوشینرُوان
🥀دِگر گفت: انوشَه بَدی سال و ماه
🥀بَه مَرْواندرون پَهْلَوانِ سِپاه،
🥀فراوان دِرَم گِرد کرد و بَخَورْد
🥀پَراگندَه گشتند از آن مرز مَرد!
🥀چُنین داد پاسخ که آن خواستَه
🥀که از شهر مردم کند کاستَه،
🥀چَرا باید از خونِ دَرویش گنج
🥀که او شاد باشَد، تن و جان بَه رنج؟
🥀از آن کَس که بَسْتَد بَدو بازدِه
🥀وُ زآنپس بَه مَرْواندر آواز دِه،
🥀بَفرمای داری زدن بر دَرَش
🥀بَه بیناییِ کشور و لشکَرَش،
🥀سِتمگارَه را زِندَه بر دار کن
🥀دو پایش زَبَر، سر نِگونسار کن،
🥀بَدان تا کَس از پَهْلَوانانِ ما
🥀نپیچد دِل و جان ز پَیمانِ ما!
🥀دِگر گفت کاَی شاهِ یزدانپَرَست
🥀بَه دَربَر بَسی مردمِ زیر دَست،
🥀هَمی دادِ او را سِتایِش کنند
🥀جَهانآفرین را نِیایِش کنند!
🥀چُنین داد پاسخ که یزدان سِپاس
🥀که از ما یَکی نیست اندر هَراس،
🥀فُزون کرد بایَد بَدیشان نِگاه
🥀اگر باگُناهند وُگر بی گُناه!
🥀دِگر گفت کاَی شاهِ با فرّ و هوش
🥀جَهان شد پُر آوازِ خُنیا و نوش،
🥀تُوانگر وُگر مردمِ زیردَست
🥀شب آیَد شود پُر ز آوازِ مَست!
🥀چُنین داد پاسخ که اندر جَهان
🥀بَه ما شاد بادا کِهان و مِهان!
از برافزوده های شاهنامه:
🥀چُنین داد پاسخ که آری رَواست
🥀جَهان بر نِیاکانِ ما بَرگُواست [۱]
🥀بَه پاسخ چُنین گفت نوشینرُوان
🥀که بادا هَمیشَه رُوانَش جُوان [۲]
پینوشت:
سراینده: حکیم فردوسی بزرگ
ویرایش: دکتر جلال خالقی مطلق
گزینش و نگارش: امیر مهدی بُردبار [اسپندیار]
۱- این بیت در دستنویسِ کتابخانهیِ ملّیِ پاریس مورخِ ۸۴۴ق آمده است.
۲- این بیت در دستنویسِ انستیتویِ خاورشناسیِ فرهنگستانِ علومِ شوروی در لنینگراد مورخِ ۸۴۹ق آمده است.
اندرزها در شاهنامه ورجاوند
بخشِ [ ۱۶۴ ]
گفتار اندر توقیعاتِ نوشین رُوان
🥀یَکی گفت سالارِ خوالیگران
🥀همینالد از شاه و از مِهتران،
🥀که آن چیز کو خود کند آرزوی
🥀بَسازم نِهَم کاسه بر چارسوی،
🥀نبوید، نیازَد بَدو نیز دست
🥀بَلرزد دِلِ مردِ خُسرَوْپَرَست!
🥀چُنین داد پاسخ که از بیشخَورْد
🥀مگر آرزو بازگردد بَه دَرد!
🥀دِگر گفت هر کَس نِکوهِش کند
🥀شَهَنشاه را چون پژوهِش کند،
🥀که بی لشکرِ گَشْن بیرون شود
🥀دِلِ دوستداران پُر از خون شود،
🥀مگر دُشْمنی بَد سِگالد بَدوی
🥀بَه چارَه بیاید، بَنالد بَدوی
🥀چُنین داد پاسخ که داد و خِرَد
🥀تنِ پادشا را همیپروَرَد،
🥀اگر دادگر چند بی کَس بُوَد
🥀وُرا پاسبان راستی بَس بُوَد!
🥀دِگر گفت کاَی با خِرَد گشتَه جُفت
🥀بَه مَیدان خراسان سالار گفت:
🥀که کرزاسپ را باز کرد او ز کار
🥀ندانم چه دید اندرین شهریار؟
🥀چُنین داد پاسخ که فَرمانِ ما
🥀نورزید و بنهفت پَیمانِ ما،
🥀بَفرمودَمَش تا بَه ارزانیان
🥀گشاید درِ گنج سود و زیان!
🥀کَسی کو دِهِش کاست، باشَد بَه کار
🥀بَپوشد همی فرًّهِ شهریار!
پینوشت:
سراینده: حکیم فردوسی بزرگ
ویرایش: دکتر جلال خالقی مطلق
گزینش و نگارش: امیر مهدی بردبار [اسپندیار]
اندرزها در شاهنامه ورجاوند
بخشِ [ ۱۶۲ ]
گفتار اندر توقیعاتِ نوشین رُوان
🥀بَه ایوان چُنین گفت شاهِ یمن
🥀که نوشین رُوان چون گشایَد دهن،
🥀هَمَه مُردگان را کند بیش یاد
🥀پُر از غم شَوَد زِندَه را جانِ شاد!
🥀چُنین داد پاسخ که از مُرده یاد
🥀کند هرکِ دارد خِرَد با نِژاد،
🥀هرآنکس که از مُردگان دِل بَشُست
🥀نباشد کنون دوستی تندُرُست!
🥀یَکی گفت کاَی شاه، کِهترپُسَر
🥀نگردد هَمی گِردِ دادِ پِدَر،
🥀بَریزد هَمی بر زمینی دِرَم
🥀که باشَد فُروشندَه ی او دُژَم!
🥀چُنین داد پاسخ که این نارَواست
🥀بهایِ زمین هم فُروشندَه راست
🥀دگر گفت کاَی شاهِ برترمَنِش
🥀که دوری ز پَیغارَه و سرزنِش،
🥀دِلی داشتی پیش تر پُر ز شرم
🥀چَرا شد برینسان بی آزرم و گرم؟
🥀چُنین داد پاسخ که دندان نبود
🥀مزیدن جُزاز شیر درمان نبود،
🥀چو دندان برآمد بیاگَند پُشت
🥀هَمی گوشت جویم چو گشتم دُرُشت!
🥀یَکی گفت گیرم کنون مِهتری
🥀بَه رای و بَه دانِش ز ما بِهتری،
🥀چَرا برگذشتی ز شاهنشهان
🥀دو دیدَه بَه رایِ تو دارد جَهان؟
🥀چُنین داد پاسخ که ما را خِرَد
🥀ز دیدارِ ایشان هَمیبگذَرَد،
🥀هُش و دانِش و رای دَستورِ ماست
🥀زَمین گنج و اندیشَه گَنجورِ ماست!
از برافزوده های شاهنامه:
🥀که با هر کَسی دادگر شهریار
🥀بزرگست و بخشندَه و سازگار [۱]
پینوشت:
سراینده: حکیم فردوسی بزرگ
ویرایش: دکتر جلال خالقی مطلق
گزینش و نگارش: امیر مهدی بُردبار [اسپندیار]
۱- این بیت در دستنویس دارالکتب قاهره مورخِ ۷۹۶ق آمده است.
اندرزها در شاهنامه ورجاوند
بخش [ ۱۵۹ ]
گفتار اندر توقیعات نوشین روان
🥀ز کارآگهان موبدی نیک خواه
🥀چنان بد که برداشت روزی به شاه:
🥀که گاهی گنه بگذرانی همی
🥀به بد نام آنکس نخوانی همی،
🥀هم آن را دگر باره آمیزش ست
🥀گناهکار اگر چند با پوزش ست
🥀به پاسخ چنین داد توقیع شاه
🥀که آنکس که خستو شود بر گناه،
🥀چو بیمار زارست و ما چون بزشک
🥀ز دارو گریزان و ریزان سرشک،
🥀به یک دارو ار او نگردد درست
🥀زوان از بزشکی نخواهیم شست!
🥀دگر موبدی گفت: انوشه بدی
🥀به داد و دهش نیز توشه بدی،
🥀سپهدار گرگان برفت از نهفت
🥀به بیشه ندر آمد، زمانی بخفت،
🥀بنه برد ازو گیل و او برهنه
🥀همی باز گردد ز بهر بنه!
🥀به توقیع پاسخ چنین داد باز
🥀که هستیم از آن لشکری بی نیاز،
🥀کجا پاسبانی کند بر سپاه
🥀ز بد خویشتن را ندارد نگاه!
پی نوشت:
سراینده: حکیم فردوسی بزرگ
ویرایش: دکتر جلال خالقی مطلق
گزینش و نگارش: امیر مهدی بردبار [اسپندیار]
اندرزها در شاهنامه ورجاوند
بخش[ ۱۵۷]
گفتار اندر سخن گفتن بوزرجمهر پیش کسری
🥀بدو گفت کسری که کرده چه به؟
🥀چه ناکرده از شاه و از مرد مه؟
🥀چه بهتر ز فرمودن و داشتن
🥀وگر مرد را خوار بگذاشتن
🥀چه بهتر کزو باز داریم چنگ
🥀گرفته چه بهتر ز بهر درنگ
🥀به پاسخ نگه داشتن - گفت - خشم
🥀که از پرگناهان بخوابند چشم!
🥀دگر آنک بیدار داری روان
🥀نکوشی به بد کارها تا توان!
🥀فروهشته کین، برگرفته امید
🥀بتابد روان زو به کردار شید!
🥀ز کار بزه چند یابی مزه؟!
🥀بیفگن مزه، دور باش از بزه!
🥀سپاس از خداوند خورشید و ماه
🥀که رستم ز بوزرجمهر و ز شاه!
از برافزوده های شاهنامه:
🥀بپرسید ازو شهریار جوان
🥀که خواری کرا بیشتر در جهان [۱]
🥀چنین داد پاسخش بوزرجمهر
🥀که ای شاه با داد و با رای و مهر [۲]
🥀سرآمد همی بر من این گفت و گوی
🥀سخن ها ز هر دانشی جست و جو [۳]
پی نوشت:
سراینده: حکیم فردوسی بزرگ
ویرایش: دکتر جلال خالقی مطلق
گزینش و نگارش: امیر مهدی بردبار [اسپندیار]
[۱، ۲] - این دو بیت در دستنویس دارالکتب قاهره مورخ ۷۹۶ق آمده است.
۳- این بیت در دستنویس کتابخانه ی پاپ در واتیکان مورخ ۸۴۸ق آمده است.
اندرزها در شاهنامه ورجاوند
بخشِ [ ۱۵۵ ]
گفتار اندر سَخُن گفتنِ بوزَرجمِهر پیشِ کسری
🥀بَپُرسید: دُشْمن که را بیشتر
🥀که باشَد بَدوبَر بَداندیشتر؟
🥀چُنین داد پاسخ که برترمنِش
🥀که باشَد فَراوان بَدو سرزنِش،
🥀همان نیز کآواز دارد دُرُشت
🥀پُرآژنگ رُخسار و بَستَه دو مُشت!
🥀بَپُرسید تا جاودان دوست کیست
🥀ز دردِ جدایی که خواهد گِریست؟
🥀چُنین داد پاسخ که کَردارِ نیک
🥀نخواهد جدا بودن از یارِ نیک!
🥀چِه ماند - بَدو گفت - جاوید چیز
🥀که آن چیز کمّی نگیرد بَنیز؟
🥀چُنین داد پاسخ که انبازمُزد
🥀نه کاهَد، نه سوزد، نه دُزَّدْش دُزد!
🥀بَدو گفت کسری: چِه روشن تَرَست
🥀که بر تارَک هر کسی افسَرَست؟
🥀چُنین گفت کین جانِ دانا بُوَد
🥀که بر آرزوها تُوانا بُوَد!
🥀بَدو گفت: شاه اَی خداوندِ مِهر
🥀چِه باشَد بَه پَهنا فُزون از سِپِهر؟
🥀بگفتَش یَکی شاهِ بَخشندَهدست
🥀وُ دیگر دِلِ مردِ یزدانپَرَست!
🥀بَپُرسید و گفتا: چِه با زیبتر
🥀کزو برفَرازد خِرَدمند سَر؟
🥀چُنین داد پاسخ که اَی پادشا
🥀مده گنج هرگز بَه ناپارسا!
🥀چو کَردار با ناسِپاسان کنی
🥀هَمی خِشتِ خُشک اندر آب افگَنی!
🥀بَدو گفت کاندر چِه چیزست رنج
🥀کزو کَم شَوَد مرد را آزِ گنج؟
🥀بَدو داد پاسخ که اَی شهریار
🥀- هَمیشَه دِلَت باد چون نَوْبَهار! -
🥀پَرَستندَهی شاهِ بَدخو ز رنج
🥀نخواهد تن و زِندَگانی و گنج!
پینوشت:
سراینده: حکیم فردوسی بزرگ
ویرایش: دکتر جلال خالقی مطلق
گزینش و نگارش: امیر مهدی بُردبار [اسپندیار]
اندرزها در شاهنامه ورجاوند
بخشِ [ ۱۵۲ ]
گفتار اندر سَخُن گفتنِ بوزَرجمِهر پیشِ کسری
🥀بَپُرسید ازو نامورشهریار
🥀که از مردمان کیست اومیدوار؟
🥀بَدو گفتکآنکس کهکوشانتَرَست
🥀دو گوشش بَه دانِش نیوشانتَرَست!
🥀بَپُرسید ازو شهریارِ جَهان
🥀از آگاهیِ نیک و بَد در نِهان؟
🥀چُنین داد پاسخ که از آگهی
🥀فراوان بُوَد کژّ و مغزش تَهی،
🥀مگر آنکِ گفتند خاکست جای
🥀ندانم چِه گویم ز دیگرسرای!
🥀بَدو گفت کسری که آبادشهر
🥀کدامست و ما زو چِه داریم بَهر؟
🥀چُنین داد پاسخ که آبادجای
🥀ز دادِ جَهاندار باشَد بَه پای!
🥀بَپُرسید کسری که بیدارتر
🥀پَسندیدَهتَر مَردِ هُشیارتر،
🥀بَه گیتی کدامست، با من بَگوی
🥀که بَفْزایَد از دانِشی آبِ روی؟
🥀چُنین داد پاسخ که دانایِ پیر
🥀که با آزمایش بُوَد یادگیر!
🥀بَدو گفت کسری که رامِش کهراست
🥀که دارد بَه شادی هَمی پُشتْ راست؟
🥀چُنین داد پاسخ که آن کو ز بیم
🥀بُوَد ایمِن و باشَدَش زرّ و سیم!
🥀بَدو گفت ما را ستایش بَه چیست
🥀بَنزدیکِ هر کس پسندیدَه کیست؟
🥀چُنین داد پاسخ که آن کو نِیاز
🥀بَپوشَد هَمان رِشک با ننگ و آز،
🥀هَمان رِشک و کینَش بَمانَد نِهان
🥀پسندیدَه او باشَد اندر جَهان!
🥀ز مردِ شکیبا بَپُرسید شاه
🥀که از صبر دارد بَه سربَر کلاه؟
🥀چُنین گفت کآنکس که نومید گشت
🥀ز بخت و رُخانش چو خورشید گشت!
🥀دِگر آنک روزش بَباید شُمُرد
🥀بَه کارِ بزرگاندرون دست بُرد!
🥀بَدو گفت غم بر دلِ کیست بیش
🥀کز اندوه سیر آیَدَ از کارِ خویش؟
🥀چُنین داد پاسخ که آن کو ز تخت
🥀بیفتاد و نومید گردد ز بخت!
پینوشت:
سراینده: حکیم فردوسی یزرگ
ویرایش: دکتر جلال خالقی مطلق
گزینش و نگارش: امیر مهدی بُردبار [اسپندیار]
اندرزها در شاهنامه ورجاوند
بخشِ [ ۱۵۰ ]
گفتار اندر سَخُن گفتنِ بوزَرجمِهر پیشِ کسری
🥀وُ زآنپس ز دانا بَپُرسید مِه
🥀که فرهنگِ مردم کدامست بِه؟
🥀چُنین داد پاسخ که دانِش بِهست
🥀خِرَدمند خود بر مِهان بر مِهست!
🥀که دانا نیارد بلندی بَه گنج
🥀تنِ خویش را دور دارد ز رنج!
🥀ز نیرویِ خَصمَش بَپُرسید شاه
🥀که چون جُست خواهَد هَمی دستگاه؟
🥀چُنین داد پاسخ که کَردارِ بَد
🥀بُوَد خصمِ روشن رُوان و خِرَد!
🥀ز دانا بَپُرسید پس دادگر
🥀که فرهنگ بهتر بُوَد گر گُهر؟
🥀چُنین داد پاسخ بَدو رهنمون
🥀که فرهنگ باشَد ز گَوْهَر فُزون!
🥀که فرهنگ آرایشِ جان بُوَد
🥀ز گَوْهَر سَخُن گفتن آسان بُوَد!
🥀گُهر بی هُنر زار و خوارست و سُست
🥀بَه فرهنگ باشَد رُوان تَندُرُست!
🥀بَدو گفت: جان را زدودن بَه چیست؟
🥀هُنرهایِ تن را سُتودَن بَه چیست؟
🥀بَگویم - کنون گفت من - سَربَسَر
🥀- اگر یادگیری هَمَه دَر بَه دَر -:
🥀خِرَد چون یَکی خِلعتِ ایزدیست
🥀از اندیشَه دورست و دور از بَدیست!
🥀هُنرمند کز خویشتن در شِگِفت
🥀بَمانَد، هُنر زو نباید گِرِفت!
🥀هَمان خَوش مَنِش مردمِ خویشکار
🥀نباشَد بَه چِشمِ خِرَدمند خوار،
🥀اگر بَخشش و دانِش و رسم و داد
🥀خِرَدمند گِرد آوَرَد با نِژاد!
🥀بزرگی و افزونی و راستی
🥀هَمیگیرَد از خویِ بَد کاستی!
پی نوشت:
سراینده: حکیم فردوسی بزرگ
ویرایش: دکتر جلال خالقی مطلق
گزینش و نگارش: امیر مهدی بُردبار [اسپندیار]
اندرزها در شاهنامه ورجاوند
بخشِ [ ۱۴۸ ]
گفتار اندر سَخُن گفتنِ بوزَرجمِهر پیشِ کسری
🥀کزین بگذری خُسرَوْا دیوِ رِشک
🥀یَکی دردمندی بُوَد بی بِزِشک!
🥀اگر در زمانَه کَسی بی گُزَند
🥀ببیند، شَوَد جانِ او دردمند!
🥀دِگر ننگ، دیوی بُوَد با سِتیز
🥀هَمیشَه بَه بَد کَردَه چنگال تیز!
🥀دِگر دیوِ کین ست، پُر جوش و خِشم
🥀ز مردم نتابَد گَهِ خِشم چِشم!
🥀نه بخشایش آرد بَه کَس بر، نه مِهر
🥀دِژآگاه دیوی پُرآژنگ چِهر!
🥀دِگر دیوِ نمّام کو جز دُروغ
🥀ندانَد، نرانَد سَخُن با فُروغ!
🥀بَمانَد سَخُن چین و دوروی دیو
🥀بریدَه دِل از بیمِ گَیهان خدیو!
🥀مَیانِ دو تن کین و جنگ آوَرَد
🥀بَکوشَد که پَیوَستَگی بَشکَرَد!
🥀دگر دیوِ بی دانِش و ناسِپاس
🥀نباشَد خِرَدمند و نیکی شِناس!
🥀بَنزدیکِ او رای و شرم اندَکی ست
🥀بَه چِشمش بَد و نیک هر دو یَکی ست!
🥀ز دانا بَپُرسید پس شهریار
🥀که چون دیو با دِل کند کارزار،
🥀بَه بندَه چِه داده ست گَیهان خدیو
🥀که از کار کوتَه کند دَستِ دیو؟
🥀چُنین داد پاسخ که دستِ خِرَد
🥀ز کَردارِ آهَرْمَنان بگذَرَد!
🥀ز شمشیرِ دیوان خِرَد جَوْشَن ست
🥀دِل و جانِ دانا بَدو روشن ست!
🥀گذشتَه سَخُن یاد دارد خِرَد
🥀بَه دانِش رُوان را هَمی پَروَرَد!
🥀خِرَد باد جانِ تُرا رهنمون
🥀که راهی دَرازست پیش اندرون!
🥀دِگر خوب بود آنکِ خوانیم خیم
🥀که با او ندارد دِل از دیو بیم!
🥀جَهان خوش بُوَد بر دِلِ نیک خوی
🥀نگردد بَه گِردِ دَرِ آرزوی!
پی نوشت:
سراینده: حکیم فردوسی بزرگ
ویرایش: دکتر جلال خالقی مطلق
گزینش و نگارش: امیر مهدی بُردبار [اسپندیار]
اندرزها در شاهنامه ورجاوند
بخشِ [ ۱۴۶ ]
گفتار اندر مجلس هایِ بوزَرجمِهر بَنزدِ نوشین رُوان
مجلسِ هفتم
🥀درِ پادشا همچو دریا شُمَر
🥀پَرَستندَه ملّاح و کِشتی هُنر،
🥀سَخُن لنگر و بادبانَش خِرَد
🥀بَه دریا خِرَدمند چو بگذَرَد،
🥀هَمان بادبان را کند سایَه دار
🥀که هم سایَه دارست و هم مایَه دار،
🥀کَسی کو ندارد هُنر با خِرَد
🥀سَزَد گر درِ پادشا نَسْپَرَد!
🥀اگر پادشا کوهِ آتش بُدی
🥀پَرَستندَه را زیستن خَوْش بُدی،
🥀چُن آتش گَهِ خِشم سوزان بُوَد!
🥀چو خُشنود باشَد فُروزان بُوَد!
🥀ازو یَک زمان شیر و شهدَست بَهر
🥀بَه دیگر زمان چون گَزایندَه زَهر!
🥀بَه کَردار دریا بُوَد کارِ شاه
🥀- بَه فرمانِ او تابَد از چرخ ماه -،
🥀ز دریا یَکی ریگ دارد بَه کَف
🥀دگر دُرِّ یابَد مَیانِ صَدَف!
🥀جَهان زِندَه بادا بَه نوشین رُوان
🥀هَمیشَه بَه کیوانْش فرمان رُوان!
از برافزوده های شاهنامه:
🥀چو روزی خَوْرَد هر کَسی بی گُمان
🥀بَنوّی رَسَد درد ازو یَک زمان [۱]
🥀ز بیشی و کمّی سَخُن درنَوَرد
🥀مدار از پسِ خَوْرد خود را بَه دَرد [۲]
🥀چو تیرَه شود کارِ تو پیشِ شاه
🥀نباید که تو پیش پوزش گُناه [۳]
پی نوشت:
سراینده: حکیم فردوسی بزرگ
ویرایش: دکتر جلال خالقی مطلق
گزینش و نگارش: امیر مهدی بُردبار [اسپندیار]
[۱ ، ۲ ، ۳]- این سه بیت در دستنویسِ دارالکتبِ قاهره مورخِ ۷۹۶ق آمده است.
اندرزها در شاهنامه ورجاوند
بخشِ [ ۱۴۴ ]
گفتار اندر مجلس های بوزَرجمِهر بَنزدِ نوشین رُوان
مجلسِ شَشُم
🥀بَه خَوْرْد و بَه پوشِش بَه پاکی گَرای
🥀بَدین دار فَرمانِ یزدان بَه جای!
🥀گر آیَدْت روزی بَه چیزی نِیاز
🥀بَه دست و بَه گنجِ بَخیلان میاز!
🥀هَم از پیشَه ها آن گُزین کاندر اوی
🥀ز نامَش نگردد نِهان آبِ روی!
🥀هَمان دوستی با کَسی کن بلند
🥀که باشَد بَه سختی تُرا یارمند!
🥀تو در انجمن خامُشی برگُزین
🥀چو خواهی که یَکسر کنند آفرین!
🥀زُوان در سَخُن گفتن آژیر کن
🥀کَمان کن خِرَد را، سَخُن تیر کن!
🥀چُنین هم نگه دار تن در خَوْرِش
🥀نباید که بگْزایَدَت پَروَرِش!
🥀بَخَور آنچنان کان بَنگْزایَدَت
🥀بَه بیشی خَوْرِش تن بیفْزایَدَت!
🥀مکن در خَوْرِش خویش را چارسوی
🥀چُنان خَور که نیزَت کند آرزوی!
🥀زِ مَی نیز هم شادمانی گُزین
🥀که مَست از کَسی نشنَوَد آفرین!
🥀چو خواهی که رنجِ تو آید بَه بَر
🥀از آموزگاران مبرتاب سر!
🥀سَخُن ها چو بَشنید ازو شهریار
🥀دِلَش تازه شد چون گُل اندر بَهار!
🥀چُنین گفت کسری بَه موبَد که رَوْ
🥀وُرا پایگاهی بیارای نَوْ!
🥀دِرَم خواه و خِلعت سَزاوارِ اوی
🥀که دِل شاد گردد ز گفتارِ اوی!
از برافزوده های شاهنامه:
🥀تُرا خَوْرد بَسیار بگْزایَدَت
🥀که چون کم خَوْری زور بیفْزایَدَت [۱]
🥀مَیانَه گُزینی بُوَد سودمند
🥀بَه موبَد چُنین گفت اُستا و زَنْد [۲]
🥀چو با خط بلاغَت بیفْزایَدَت
🥀باندیشَه معنی نِکو آیَدَت [۳]
پی نوشت:
سراینده: حکیم فردوسی بزرگ
ویرایش: دکتر جلال خالقی مطلق
گزینش و نگارش: امیر مهدی بُردبار [اسپندیار]
۱- این بیت در دستنویس هایِ کتابخانه ی طوپقاپوسرای در استانبول مورخِ ۷۳۱ق و کتابخانه ی عمومیِ دولتی برلین مورخِ ۷۳۳ق و کتابخانه یِ دانشگاهِ لیدن مورخِ ۸۴۰ق و انستیتویِ خاورشناسیِ فرهنگستانِ علومِ شوروی در لنینگراد مورخِ ۸۴۹ق و کتابخانه ی دولتیِ برلین مورخِ ۸۹۴ق آمده است.
[۲ ، ۳]- این دو بیت در دستنویسِ دارالکتبِ قاهره مورخِ ۷۹۶ق آمده است.
اندرزها در شاهنامه ورجاوند
بخشِ [ ۱۴۲ ]
مجلسِ پنجم
🥀سَرایندَه بوزَرجمِهرِ جُوان
🥀بیامد برِ شاه نوشین رُوان،
🥀بَه دانندگان گفت شاهِ جَهان
🥀که با کیست این دانِش اندر نِهان،
🥀کزو دینِ یزدان بَنیرو شود
🥀همان تختِ شاهی بی آهو شود؟
🥀چو بَشنید ازو موبَدِ موبَدان
🥀زبان برگُشاد از مَیانِ رَدان،
🥀چُنین داد پاسخ که از دادِ شاه
🥀دِرَفشان شود فرِّ دَیهیم و گاه!
🥀چو با داد بگشایَد از گنج بَند
🥀بَمانَد پس از مرگ نامَش بلند!
🥀دِگر گر بَشوید زُوان از دُروغ
🥀نجویَد بَه کژی ز گیتی فُروغ!
🥀سِپهبَد چو با داد و بَخشایش ست
🥀ز تاجَش زمانَه پُرآسایش ست!
🥀وُ دیگر که از کِهترِ پُرگُناه
🥀بَجوشَد سرِ نامورپیشگاه!
🥀بَه پنجم جَهاندارِ نیکو سَخُن
🥀که نامَش نگردد بَه گیتی کَهُن!
🥀شَشُم بر پَرَستندَه یِ تختِ خویش
🥀چُنان مِهر دارد که بر بختِ خویش!
🥀بَه هفتُم سَخُن هرکِ دانا بُوَد
🥀زُوانَش بَه گفتن تُوانا بُوَد،
🥀نگردد دِلش سیر از آموختن
🥀از اندیشگان مغز را سوختن!
🥀بَه آزادیَست از خِرَد هر کَسی
🥀چُنان چون بَبالد از اختر بَسی!
🥀دِلَت مگسِل اَی شاهِ راد از خِرَد
🥀خِرَد نام و فَرجام را پَروَرد!
🥀مَنِش پَست و کم دانِش آنکس که گفت
🥀منم، که م ز گیتی کَسی نیست جُفت!
از برافزوده های شاهنامه:
🥀هَمی خواند بر شهریار آفرین
🥀وُزو شادمان گشت شاهِ زمین [۱]
🥀سِدیگر که با شاه رای و خِرَد
🥀ز دادَش هَمَه ملک رامِش بَرَد [۲]
🥀هَمَه راست گویَد سَخُن کمّ و بیش
🥀نگردد بَه هر کار آئین و خویش [۳]
پی نوشت:
سراینده: حکیم فردوسی بزرگ
ویرایش: دکتر جلال خالقی مطلق
گزینش و نگارش: امیر مهدی بُردبار [اسپندیار]
۱- این بیت در دستنویس هایِ دارالکتبِ قاهره مورخِ ۷۹۶ق و کتابخانه ی بریتانیا در لندن مورخِ ۸۹۱ق آمده است.
۲- این بیت در دستنویسِ کتابخانه ی طوپقاپوسرای در استانبول مورخِ ۷۳۱ق آمده است.
۳- این بیت نیز در دستنویسِ دارالکتبِ قاهره مورخِ ۷۹۶ق آمده است.
اندرزها در شاهنامه ورجاوند
بخشِ [ ۱۷۲ ]
ایران در هنگامهیِ یورشِ تازیان
گفتار اندز نامهی رستم بَنزدِ برادر و بازگفتن از بودنیها
🥀بَرین نیز جنگی بُوَد هر زمان
🥀که کشتَه شود صد هِزَبْرِ دَمان!
🥀بزرگان که با من بَه جنگ اندرند
🥀بَه گفتارِ ایشان هَمیننگرند
🥀چو گلبویِ سوری و این مِهتران
🥀که گوپال دارند و گرزِ گَران،
🥀هَمی سرفرارند کایشان کیَند
🥀بَه ایران و مازندران بر چیَند؟!
🥀اگر مرز و راهست، اگر نیک و بَد
🥀بَه گرز و بَه شمشیر باید سِتَد!
🥀بَکوشیم و مردی بَه کار آوریم!
🥀بَریشان جَهان تنگ و تار آوریم!
🥀نداند کسی رازِ گَردانسِپِهر
🥀که جُزگونَه گشتَهست با ما سِپِهر!
از برافزوده های شاهنامه:
🥀چو آگاه گشتم ازین رازِ چرخ
🥀که ما را ز دولت ازو نیست برخ [۱]
🥀شود تیرَه این تاجِ ساسانیان
🥀زیان گردد این اخترِ بی زیان [۲]
پینوشت:
سراینده: حکیم فردوسی بزرگ
ویرایش: دکتر جلال خالقی مطلق
گزینش و نگارش: امیر مهدی بُردبار [اسپندیار]
[۱ ، ۲]- این دو بیت در دستنویسهایِ موزهیِ ملّیِ کراچی مورخِ ۷۵۲ق و کتابخانهی طوپقاپوسرای در استانبول مورخِ ۹۰۳ق و دارالکتبِ قاهره مورخِ ۷۹۶ق و کتابخانهی پاپ در واتیکان مورخِ ۸۴۸ق و انستیتویِ خاورشناسیِ فرهنگستانِ علومِ شوروی در لنینگراد مورخِ ۸۴۹ق آمده است.
لتِ دوّم از بیت نخست در دستنویسهایِ انستیتوی خاورشناسیِ فرهنگستانِ علومِ شوروی در لنینگراد مورخِ ۸۴۹ق و کتابخانهی پاپ در واتیکان مورخِ ۸۴۸ق چنین آمده است:
که ما را ز دولت نماندَست برخ
اندرزها در شاهنامه ورجاوند
بخشِ [ ۱۷۰ ]
گفتار اندر توقیعاتِ نوشینرُوان
🥀یَکی گفت کاَی شاهِ کِهترنواز
🥀چَرا گشتی اکنون چُنین دیرساز؟
🥀چُنین داد پاسخ که با بَخْرَدان
🥀همان و همان نیز با موبَدان،
🥀چُن آوازِ آهَرْمَن آمد بَه گوش
🥀نمانَد بَه دِل رای و با مغز هوش!
🥀بَپُرسید موبَد که شاهِ زَمین
🥀سَخُن راند از پادشاهی و دین:
🥀که بی دین جَهان بِه که بی پادشا
🥀خِرَدمند باشَد بَرین بر گوا
🥀چُنین داد پاسخ که گفتم همین
🥀شِنید این سَخُن مردمِ پاکدین،
🥀جَهاندارِ بیدین جَهان را ندید
🥀مگر هر کسی دینِ دیگر گزید،
🥀یَکی بُتپَرَست و یَکی پاکدین
🥀یَکی گفت نفرین بِه از آفرین،
🥀ز گفتار ویران نگردد جَهان
🥀بَگو آنچِ رایَت بُوَد در نِهان!
🥀هرآنگه که شد تخت بی پادشا
🥀خِرَدمندی و دین نیارد بها!
🥀یَکی گفت کاَی شاهِ خرّمنِهان
🥀سَخُن راندهیی چند پیشِ مِهان:
🥀یَکی آنکِ گفتی زمانَه منم
🥀بَد و نیکِ او را بَهانَه منم،
🥀کسی کو کند آفرین بر جَهان
🥀بَه ما باز گردد دُرودَش نِهان!
🥀چُنین داد پاسخ که آری رَواست
🥀که تاجِ زمانَه سرِ پادشاست،
🥀جَهان چون تن و شهریاران سَراند
🥀ازیرا چُنین بر سَران افسراند!
🥀گذشتم ز توقیعِ نوشینرُوان
🥀جَهان پیر و اندیشَهیِ ما جُوان!
پینوشت:
سراینده: حکیم فردوسی بزرگ
ویرایش: دکتر جلال خالقی مطلق
گزینش و نگارش: امیر مهدی بُردبار [اسپندیار]
اندرزها در شاهنامه ورجاوند
بخشِ [ ۱۶۸ ]
گفتار اندر توقیعاتِ نوشینرُوان
🥀دِگر گفت کاَی شاهِ برترمَنِش
🥀هَمی زشتگویَت کند سرزنِش،
🥀که چندین گزافه بَبَخشید گنج
🥀ز گِرد آوریدن ندیدهست رنج!
🥀چُنین داد پاسخ که آن خواستَه
🥀کزو گنجِ ما باشَد آراستَه،
🥀اگر بازگیریم از ارزانیان
🥀هَمَه سود، فَرجام گردد زیان!
🥀دِگر گفت کاَی شهریارِ بُلند
🥀که هرگز مبادا بَه جانَت گُزَند،
🥀جهودان و ترسا تُرا دُشْمناند
🥀دورویاند و با کیشِ آهَرْمَناند!
🥀چُنین داد پاسخ که شاهِ سُتُرگ
🥀اَبی زینهاری نباشَد بزرگ!
🥀دِگر گفت کاَی نامورشهریار
🥀ز گنجِ تو افزون ز سیصدهَزار،
🥀دِرَم داد مزدورٍ دَرویش را
🥀بَسی مُزدْ ویزَه تنِ خویش را
🥀چُنین گفت کآن هم بَه فَرمانِ ماست
🥀بَه ارزانیان چیز بَخشی رَواست!
🥀دِگر گفت کاَی شاهِ نادیدَه گنج
🥀ز بَخشش فراوان تهی مانْد گنج!
🥀چُنین داد پاسخ که دستِ فَراخ
🥀هَمی نَرد را نَوْ کند برگ و شاخ!
🥀جَهاندار چون گشت یزدانپَرَست
🥀نِیازَد بَه بَد در جَهان نیز دَست!
🥀جَهان تنگ دیدیم بر تنگخوی
🥀مرا آز و زُفتی نبُد آرزوی!
از برافزوده های شاهنامه:
🥀چو بیدین بُوَد پادشا همچُنین
🥀نیابد ز گیتی بَسی آفرین [۱]
🥀بُوَد دین و شاهی چو تن با رُوان
🥀بَدین هر دوان رای دارد جُوان [۲]
پینوشت:
سراینده: حکیم فردوسی بزرگ
ویرایش: دکتر جلال خالقی مطلق
گزینش و نگارش: امیر مهدی بُردبار [اسپندیار]
[۱ ، ۲]- این دو بیت در دستنویسهایِ کتابخانهیِ طوپقاپوسرای مورخ ۷۳۱ق چ کتابخانهی بریتانیا در لندن مورخِ ۸۹۱ق و کتابخانهی طوپقاپوسرای مورخِ ۹۰۳ق و کتابخانهی دانشگاهِ لیدن مورخِ ۸۴۰ق و کتابخانهی بریتانیا در لندن مورخِ ۸۴۱ق و کتابخانهی پاپ در واتیکان مورخِ ۸۴۸ق و کتابخانهیِ دانشگاهِ آکسفورد مورخِ ۸۵۲ق و کتابخانهیِ دولتیِ برلین مورخِ ۸۹۴ق آمده است. دستنویسِ کتابخانهی بریتانیا در لندن مورخِ ۸۴۱ق بیت یکم را ندارد.
لتِ دوّم از بیتِ یکم در دستنویسِ کتابخانهی آکسفورد مورخِ ۸۵۲ق بدین گونه آمده است:
نیاید ز گیتی بَسی آفرین
همچنین لتِ دوّم از بیتِ دوّم در دستنویسِ کنابخانهی بریتانیا در لندن مورخِ ۸۴۱ق بدین گونه آمده است:
بَدین هر دو را رای دارد جَهان
اندرزها در شاهنامه ورجاوند
بخشِ [ ۱۶۵ ]
گفتار اندر توقیعاتِ نوشین رُوان
🥀دِگر گفت با هر کسی پادشا
🥀بزرگست و بخشندَه و پارسا،
🥀پَرَستارِ دیرینَه مِهرک چِه کرد
🥀که روزیش اندک شد و روی زرد؟
🥀چُنین داد پاسخ که او شد دُرُشت
🥀بر آن کَردَه ی خویش بنهاد پُشت،
🥀بیامد بَه درگاه و بَنشست پَست
🥀هَمیشَه جُزاز مَی ندارد بَه دَست!
🥀ز کارآگَهان موبَدی گفت شاه
🥀چو رانَد سُویِ جنگِ قَیْصَر سِپاه،
🥀نخواهد جز ایرانیان را بَه جنگ
🥀جَهان شد بَه ایرانبر از روم تنگ!
🥀چُنین داد پاسخ که آن دُشْمنی
🥀طبیعیست و پَرخاشِ آهَرْمَنی!
🥀دِگربارَه برداشت موبَد که شاه
🥀ز شاهان دِگرگونَه خواهد سِپاه
🥀کدامست و چون بایَدَت مردِ جنگ
🥀ز شیرانِ اسپافگَن و تیزچنگ؟
🥀چُنین داد پاسخ که جنگی سُوار
🥀نباید که سیر آیَد از کارزار،
🥀همان بزمَش آید، همان رزمگاه
🥀بَه رُخشندَهروز و شبانِ سیاه،
🥀نگردد بَه هَنگامْ نیروش کم
🥀ز بَسیار و اندک نباشَد دُژَم!
پینوشت:
سراینده: حکیم فردوسی بزرگ
ویرایش: دکتر جلال خالقی مطلق
گزینش و نگارش: امیر مهدی بُردبار [اسپندیار]
اندرزها در شاهنامه ورجاوند
بخشِ [ ۱۶۳ ]
گفتار اندر توقیعاتِ نوشین رُوان
🥀دگر گفت: بازِ تو اَی شهریار
🥀عقابی گِرِفته ست روزِ شِکار!
🥀چُنین گفت کو را بَکوبید پُشت
🥀که با مِهترِ خود چَرا شد دُرُشت؟!
🥀بیاویزَنیدَش ز داری بلند
🥀بَدان تا بَدو بازگردد گُزَند،
🥀که از کِهتران نیز در کارزار
🥀فُزونی نجویند با شهریار
🥀دِگر نامداری ز کارآگهان
🥀چُنین گفت کاَی شهریارِ جَهان،
🥀بَه شبگیر بُرزین بَشد با سِپاه
🥀ستارهشناسی بیامد ز راه،
🥀چُنین گفت کین مردِ گَردنفَراز
🥀چُنین لشکری گَشن و زین گونَه ساز،
🥀چو بَرگارد او پُشت بر شهریار
🥀نبیند کَس او را بَدین کارزار!
🥀بَه توقیع گفت: آنکِ گَردانسِپِهر
🥀گشادهست با رایِ او چِهر و مِهر،
🥀بَه بُرزینِ سالار و گنج و سِپاه
🥀نگردد تباه اختر و هور و ماه!
🥀دِگر موبَدی گفت کز شهریار
🥀چُنین بود فرمان بَه یَک روزگار،
🥀که مردی گزینند فرّخنِژاد
🥀که در پادشاهی بَگردد بَه داد،
🥀رَسانَد بَدین بارگاه آگهی
🥀ز بَسیار و اندک، بَدی گر بِهی،
🥀گُشَسْپِ سرافراز مردیست پیر
🥀سَزد گر بُوَد داد را دستگیر!
🥀چُنین داد پاسخ که او را ز آز
🥀کمر بر مَیانست دور از نِیاز!
🥀کَسی را گزینید کز رنجِ خویش
🥀-بَپَرهیزد و - باشَدَش گنجِ خویش،
🥀جَهاندیدَه مردی دُرُشت و دُرُست
🥀هَمَه رایِ درویش سازَد نَخُست!
پینوشت:
سراینده: حکیم فردوسی بزرگ
ویرایش: دکتر جلال خالقی مطلق
گزینش و نگارش: امیر مهدی بُردبار [اسپندیار]
اندرزها در شاهنامه ورجاوند
بخش [ ۱۶۰ ]
گفتار اندر توقیعات نوشین روان
🥀دگر گفت: انوشه بدی جاودان
🥀نشست و خور و خواب با موبدان،
🥀یکی مایه ور نامدار ایدرست
🥀که گنجش ز گنج تو افزون ترست!
🥀چنین داد پاسخ که آری رواست
🥀که این افسر پادشاهی ماست!
🥀دگر گفت کای شهریار بلند
🥀انوشه بدی وز بدی بی گزند،
🥀اسیران رومی که آورده اند
🥀بسی شیرخوار اندرو برده اند!
🥀به توقیع گفت: آنچ هستند خرد
🥀ز دست اسیران نباید شمرد،
🥀سوی مادر انشان فرستید باز
🥀به دل شاد و از خواسته بی نیاز
🥀نبشتند از روم صد مایه ور
🥀همی بازخرند خویشان به زر
🥀اگر باز خرند - گفت - از هراس
🥀به هر مایه داری یکی مایه کاس،
🥀فروشید و افزون مجویید نیز
🥀که ما بی نیازیم از ایشان به چیز
🥀بگفتند کز مایه داران شهر
🥀دو بازارگانند کز شب دو بهر،
🥀یکی را سر اندر نیاید به خواب
🥀از آواز مستان و چنگ رباب
🥀چنین داد پاسخ کزین نیست رنج
🥀جزایشان هر آنکس که دارند گنج،
🥀همه همچنان شاد و خرم زیند
🥀بی آزار باشند و بی غم زیند!
🥀نبشتند روزی کانوشه بدی
🥀همیشه ز تو دور دست بدی!
پی نوشت:
سراینده: حکیم فردوسی بزرگ
ویرایش: دکتر جلال خالقی مطلق
گزینش و نگارش: امیر مهدی بردبار[اسپندیار]
نوروز در شاهنامه ورجاوند
بخش [ ۱۵۸]
🥀همه ساله بخت تو پیروز باد
🥀شبان سیه بر تو نوروز باد
🥀دلم بر همه کام پیروز کرد
🥀که بر من شب تیره نوروز کرد
🥀نگه دارد این ماه جشن و سده
🥀همان فر نوروز و آتشکده
🥀چو با تگ چنان پایداری کنم
🥀چو نوروز با باد یاری کنم
🥀ابا فر و با برز و پیروز باد
🥀همه روزگارانش نوروز باد
🥀به یزدان به نام تو ای شهریار
🥀به نوروز و به مهر و به خرم بهار
🥀هم آتش بمردی به آتشکده
🥀شدی تیره نوروز و جشن سده
🥀به نوروز و مهر آن هم آراستست
🥀دو جشن بزرگ و با خواَستست
🥀که خسرو به هر کار پیروز باد
🥀همه روزگارش چو نوروز باد
🥀چو نوروز فرخ فراز آمدش
🥀بدان جام روشن نیاز آمدش
🥀که پیروز گر شاه پیروز باد
🥀همه روزگارانش نوروز باد
پی نوشت:
سراینده: حکیم فردوسی بزرگ
براساس چاپ مسکو
گزینش و نگارش: امیر مهدی بردبار [اسپندیار]
نوروز جمشیدی بر همه ی ایرانیان خجسته و فرخنده باد
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
اندرزها در شاهنامه ورجاوند
بخش [ ۱۵۶]
گفتار اندر سخن گفتن بزرجمهر پیش کسری
🥀بپرسید و گفتش چه دیدی شگفت
🥀کزآن برتر اندازه نتوان گرفت؟
🥀چنین گفت با شاه بوزرجمهر
🥀که یکسر شگفت ست کار سپهر:
🥀یکی مرد بینیم با دستگاه
🥀کلاهش رسیده به ابر سیاه،
🥀که او دست چپ را نداند ز راست
🥀ز بخشش فزونی نداند، نه کاست!
🥀یکی گردش آسمان بلند
🥀ستاره بگوید که چون ست و چند،
🥀فلک رهنمونش به سختی بود
🥀همه بهر او شوربختی بود!
🥀گران تر چه دانی؟ - بدو گفت شاه -
🥀چنین داد پاسخ که هنگ گناه
🥀بپرسید کز برتری کارها
🥀ز گفتارها، هم ز کردارها،
🥀کدام ست با ننگ و با سرزنش
🥀که خواند ورا هر کسی بدکنش؟
🥀چنین داد پاسخ که زفتی ز شاه
🥀ستیهیدن مردم پر گناه!
🥀توانگر که تنگی کند در خورش
🥀دریغ آید پوشش و پرورش!
🥀همان نیک مردان که تندی کنند
🥀دگر تنگ دستان بلندی کنند!
🥀دروغ آنک بی رنگ و زشت ست و خوار
🥀چه بر پایکار و چه بر شهریار!
🥀به گیتی ز نیکی چه چیزست - گفت -
🥀هم از آشکار و هم اندر نهفت!
پی نوشت:
سراینده: حکیم فردوسی بزرگ
ویرایش: دکتر جلال خالقی مطلق
گزینش و نگارش: امیر مهدی بردبار [اسپندیار]
اندرزها در شاهنامه ورجاوند
بخشِ [ ۱۵۳ ]
گفتار اندر سَخُن گفتنِ بوزَرجمِهر پیشِ کسری
🥀بَپُرسید ازو شهریارِ بلند
🥀که از ما که دارد دِلی دردمند؟
🥀چُنین گفت کآن کو خِرَدمند نیست
🥀تُوانگر کَش از بخت فرزند نیست!
🥀بَپُرسید شاه از دِلِ مُسْتمَند
🥀نِشستَه بَه گُرماندرون بی گُزَند؟
🥀بَدو گفت: با دانِشی پارسا
🥀که گردد برو ابلهی پادشا!
🥀بَپُرسید نومیدتر کَس کدام
🥀که دارد تُوانایی و نیکنام؟
🥀چُنین گفت کآن کو ز کارِ بزرگ
🥀بیفتد، بَمانَد نِژَنْد و سُتُرگ!
🥀بَپُرسید ازو شاه نوشین رُوان
🥀که اَی مَردِ بینا و بَختَت جُوان،
🥀که دانی که بینام و آرایشست
🥀که او ازدرِ مِهر و بَخشایشست؟
🥀بَدو گفت: مَردِ فَراوان گُناه
🥀گُنهکار دَرویشِ بی دَستگاه
🥀بَپُرسید و گفتش که بَرگوی راست
🥀که تا از گذشتَه پَشیمان کهراست؟
🥀چُنین داد پاسخ که آن تیرَهتَرگ
🥀که بر سر نِهد پادشا روزِ مرگ،
🥀پَشیمان شَوَد، دِل کند پُرهَراس
🥀که جانَش بَه یزدان بُوَد ناسِپاس!
🥀وُ دیگر که کَردار دارد بَسی
🥀بَنزدیکِ آن ناسِپاسان کَسی!
🥀بَپُرسید و گفت اَی خِرَدیافتَه
🥀هُنرها یَک اندر دِگر بافتَه،
🥀چِه دانی رَوِشْنی بُوَد سودمند
🥀هَمان بر دِلِ هر کسی ارجمند؟
🥀چُنین داد پاسخ که چون تندُرُست
🥀که دِل را جُزاز شادمانی نجُست؟
🥀چُن از درد روزی بَه مُستی بُوَد
🥀هَمَه آرزو تندُرستی بُوَد!
🥀بَپُرسید و گفتَش که از آرزوی
چِه بیشست؟ پَیدا کن اَی نیکخوی!
🥀بَدو گفت: چون سَرفرازی بُوَد
🥀هَمَه آرزو بی نِیازی بُوَد!
🥀چُن از بی نِیازی بُوَد تَندُرُست
🥀نباید جُزاز کامِ دِل چیز جُست!
از برافزوده های شاهنامه:
🥀بَگفتا کَسی کو بُوَد دیندُرُست
🥀نباید جز از کامِ دِل هر چِه جُست [۱]
پینوشت:
سراینده: حکیم فردوسی بزرگ
ویرایش: دکتر جلال خالقی مطلق
گزینش و نگارش: امیر مهدی بُردبار [اسپندیار]
۱- این بیت در دستنویسِ دارالکتبِ قاهره مورخِ ۷۹۶ق آمده است.
اندرزها در شاهنامه ورجاوند
بخشِ [ ۱۵۱ ]
گفتار اندر سَخُن گفتنِ بوزَرجمِهر پیشِ کسری
🥀از آنپس بَپُرسید کسری از اوی
🥀که اَی نامورمَردِ فرهنگجوی،
🥀بزرگی بَه کوشش بُوَد گر بَه بخت
🥀که یابَد جَهاندار ازو تاج و تخت؟
🥀چُنین داد پاسخ که بخت و هُنر
🥀چُنانند چون جُفت یَکبادِگر،
🥀چُنانچون تن و جان که یارَند جُفت
🥀تَنومند پَیدا و جان در نِهُفت،
🥀هَمان کالبَد مَرد را پوششست
🥀اگر بختِ بیدار در کوششست،
🥀بَه کوشش نیابی بزرگی بَه جای
🥀مگر بختِ نیکَش بُوَد رهنمای،
🥀وُدیگر که گیتی فِسانَهست و باد!
🥀چو خوابی که بینندَه گیرد بَه یاد،
🥀چو بیدار گردد، نبینَد بَه چِشم
🥀اگر نیکوْی دید، اگر درد و خِشم!
🥀دِگر پُرسشی برگُشاد از نِهُفت
🥀بَه دانا سُتودَه کدامست؟ - گفت -
🥀چُنین داد پاسخ که شاهی که تخت
🥀بیاراید و زور یابَد ز بخت،
🥀اگر دادگر باشد و نیکنام
🥀بیابَد ز گفتار و کَردار کام!
🥀بَدو گفت کاندر جَهان مُسْتمَند
🥀کدامست بَدروز و ناسودمند؟
🥀چُنین داد پاسخ که دَرویشِ زشت
🥀که نه کام یابَد، نه خرّم بِهِشت!
🥀بَپُرسید و گفتا که بَدبَخت کیست
🥀که هموارهش از درد باید گِریست؟
🥀چُنین داد پاسخ که دانندَهمَرد
🥀که دارَد ز کَردارِ بَد روی زرد!
🥀بَپُرسید ازو گفت: خُرسند کیست؟
🥀بَه بیشی ز چیز آرزومند کیست؟
🥀چُنین داد پاسخ که آنکس که مِهر
🥀ندارد برین گَرد گَردان سِپِهر!
🥀بَدو گفت: ما را که شایستَهتر
🥀چُنین گفت کآنکس که آهِستَهتر!
🥀بَپُرسید ازو گفت: آهستَه کیست؟
🥀- که بر تیز مردم بَباید گِریست! -
🥀چُنین داد پاسخ که از عیبجوی
🥀نگر تا که پیچَد، هم از گفتوگوی،
🥀بَنزدیکِ او شرم و آهستَگی
🥀خِردَمندی و رای و شایستَگی!
پینوشت:
سراینده: حکیم فردوسی بزرگ
ویرایش: دکتر جلال خالقی مطلق
گزینش و نگارش: امیر مهدی بُردبار [اسپندیار]
اندرزها ور شاهنامه ورجاوند
بخشِ [ ۱۴۹ ]
گفتار اندر سَخُن گفتنِ بوزَرجمِهر پیشِ کسری
🥀سَخُن هایِ اومید گویم کنون
🥀که دِل را بَه شادی بُوَد رهنمون!
🥀هَمیشَه خِرَدمند و اومیدوار
🥀نبینَد جُزاز شادی از روزگار!
🥀نیندیشَد از کارِ بَد یَک زمان
🥀رهِ تیر گیرد، نگیرد کَمان!
🥀دِگر هرچِ خُشْنود باشَد، بَه گنج
🥀نیازد، نیارد تنَش را بَه رنج!
🥀کَسی کو بَه گنجِ دِرَم ننگَرَد
🥀هَمَه روزِ او بر خَوشی بگذَرَد!
🥀دِگر زین که یزدان پَرَست ست و بَس
🥀بَه رنج و بَه گنج و بَه آزرمِ کَس!
🥀ز فرمانِ یزدان نگردد سَرَش
🥀سرشتَش برین ست و هم گَوْهَرَش!
🥀برین هم نشانست پرهیز نیز
🥀که نفروشَد او راهِ یزدان بَه چیز!
🥀بَدو گفت: ازین دَه کدامَست شاه
🥀سُویِ نیکوْیها نِمایندَه راه؟
🥀چُنین داد پاسخ که راهِ خِرَد
🥀ز هر دانِشی بی گُمان بگذَرَد!
🥀هَمان خویِ نیکو که مردم بَدوی
🥀بَمانَد هَمَه ساله با آبِ روی!
🥀وُ زین گَوْهَران گُوْهَرِ استوار
🥀تنِ خُشنَدی دیدم از روزگار!
🥀وُ زیشان امیدست آهستَه تر
🥀برآسودَه از رنج و بایستَه تر!
🥀بَدو گفت شاه: از هُنرها چِه بِه
🥀که گردد بَدو مردِ جویندَه مِه؟
🥀چُنین داد پاسخ که هر کو ز راه
🥀نگردد، بُوَد با تَنی بی گُناه!
🥀بَیابَد بَه گیتی هَمَه کام و نام
🥀از انجام و فَرجام و آرام و کام!
🥀بَپُرسید ازو نامبُردار گَوْ
🥀کزین دَه کدامین بُوَد پیشرَوْ؟
🥀چُنین داد پاسخ بَه آوازِ نرم
🥀سَخُن هایِ دانِش بَه گفتارِ گرم:
🥀فِزونی نَجویَد برین جُز خِرَد
🥀خِرَد بی گُمان بر هُنر بگذَرَد!
پی نوشت:
سراینده: حکیم فردوسی بزرگ
ویرایش: دکتر جلال خالقی مطلق
گزینش و نگارش: امیر مهدی بُردبار [اسپندیار]
اندرزها در شاهنامه ورجاوند
بخشِ [ ۱۴۷ ]
گفتار اندر سَخُن گفتنِ بوزَرجمِهر پیشِ کسری
🥀خُجَستَه شَهنشاهِ پیروزگَر
🥀جَهاندارِ بادانِش و باهُنر،
🥀نِبِشتم سَخُن چَند بر پَهْلَوْی
🥀اَبَر دفتر و کاغذِ خُسرَوْی،
🥀سِپُردم بَه گنجور تا روزگار
🥀برآیَد ، بَخوانَد مگر شهریار،
🥀بَدیدم که این گُنبَدِ دیرساز
🥀نَخواهَدهَمی لب گُشادن بَه راز!
🥀اگر مَرد برخیزَد از تختِ بَزم
🥀نِهد بر کفِ خویش جان را بَه رزم،
🥀زمین را بَپَردازَد از دُشْمنان
🥀شَوَد ایمِن از رنجِ آهَرْمَنان،
🥀شَوَد پادشا بر جَهان سَربَسر
🥀بَیابَد سَخُن ها هَمَه در بَه دَر،
🥀شَوَد دستگاهَش چو خواهَد فَراخ
🥀کُنَد گُلشَن و باغ و میدان و کاخ،
🥀نِهد گنج و فرزند گِرد آوَرَد
🥀بَسی روز بر آرزو بَشمَرَد،
🥀فَراز آوَرَد لشکر و خواستَه
🥀شَوَد کاخ و ایوانش آراستَه!
🥀گر ایدونکِ دَرویش باشَد بَه رنج
🥀فَراز آوَرَد هر سوْی نام و گنج،
🥀ز روی و ز ناروی گِرد آوَرَد
🥀ز صد سال بودَنْش برنگذَرَد،
🥀شَوَد خاک و بی بَر شَوَد رنجِ اوی
🥀بَه دُشمن بَمانَد هَمَان گنجِ اوی!
🥀نه فرزند ماند، نه تخت و کلاه
🥀نه ایوانِ شاهی، نه گنج و سِپاه!
🥀چو بَشنید آن جَستنِ بادِ اوی
🥀بًه گیتی نگیرد کَسی یادِ اوی!
🥀بَدین کار چون بگذَرَد روزگار
🥀ازو نامِ نیکی بُوَد یادگار!
🥀ز گیتی دو چیزَست جاوید و بَس
🥀دِگر هرچِ باشَد نمانَد بَه کَس:
🥀سَخُن گفتنِ نغز و کَردارِ نیک
🥀نگردد کَهُن تا جَهان ست ویک!
🥀ز خورشید و از باد و از آب و خاک
🥀نگردد تَبَه نام و گفتارِ پاک!
🥀بَدین سان بُوَد گردشِ روزگار
🥀خُنُک مردِ با شَرم و پرهیزگار!
پی نوشت:
سرابنده: حکیم فردوسی بزرگ
ویرایش: دکتر جلال خالقی مطلق
گزینش و نگارش: امیر مهدی بُردبار [اسپندیار]
اندرزها در شاهنامه ورجاوند
بخشِ [ ۱۴۵ ]
گفتار اندر مجلس هایِ بوزَرجمِهر بَنزدِ نوشبن رُوان
🥀بَه بوزَرجمِهر آن زمان گفت شاه
🥀که دِل را بیارای و بنمای راه،
🥀ز من راستی هرچِ دانی بگوی
🥀- بَه کژّی مجوی از جَهان آبِ روی! -،
🥀پَرَستش چِگونَه ست و فرمانِ من؟
🥀نِگه داشتن رای و پَیمانِ من؟
🥀سَخُن ها سَبُک گوی و بَستَه مگوی
🥀مکن خام گفتار با رنگ و بوی!
🥀ز گیتی چو آگَه شوند این مِهان
🥀شِنیدَه بگویند با هَمرَهان
🥀چُنین گفت با شاه بیدارمَرد
🥀که اَی برتر از گُنبَدِ لاژوَرد،
🥀پَرَستیدنِ شهریارِ زَمین
🥀ندانَد خِرَدمند جُز راهِ دین!
🥀بَه فَرمانِ شاهان نباید دِرَنگ
🥀نباید که باشَد دِلِ شاه تنگ!
🥀هرآنکس که بر پادشا دُشْمن ست
🥀رُوانَش پَرَستارِ آهَرْمَن ست!
🥀دِلی کو ندارَد تنِ شاه دوست
🥀نباید که باشَد وُرا مغز و پوست!
🥀چُنان دان که آرامِ گیتی ست شاه
🥀چو نیکی کنیم، او دِهد دستگاه
🥀بَه نیک و بَد او را بُوَد دست رَس
🥀نیازَد بَه کین و بَه آزرمِ کَس!
🥀تو مپْسَند فرزند را جایِ اوی
🥀چو جان دار در دِل هَمَه رایِ اوی!
🥀بَه شهری که هست اندرو مِهرِ شاه
🥀نیابَد نِیاز اندرآن بوم راه!
🥀بَدی از تو از فرِّ او بگذَرَد
🥀که بختش هَمَه نیکوْی پَروَرَد!
🥀جَهان را دِل از شاه خندان بُوَد
🥀که بر چهرِ او فرِّ یزدان بُوَد!
🥀چو از بخشش بهره یابی بَکوش
🥀که داری هَمیشَه بَه فَرمانْش گوش!
از برافزود هایِ شاهنامه:
🥀پَرَستندَه یِ شاه باید که اوی
🥀بَه نیکی بُوَد شاه را راه جوی [۱]
پی نوشت:
سراینده: حکیم فردوسی بزرگ
ویرایش: دکتر جلال خالقی مطلق
گزینش و نگارش: امیر مهدی بُردبار [اسپندیار]
۱- این بیت در دستنویسِ کتابخانه یِ ملّیِ پاریس مورخِ ۸۴۴ق آمده است.
اندرزها در شاهنامه ورجاوند
بخشِ [ ۱۴۳ ]
گفتار اندر مجلس های بوزَرجمِهر بَنزدِ نوشین رُوان
مجلسِ شَشُم
🥀بَه بوزَرجمِهر آن زمان شاه گفت
🥀که گَوْهَر چَرا باید اندر نِهُفت؟!
🥀سَخُن ها که تن را بُوَد سودمند
🥀همان مرد را ارج گردد بلند،
🥀ازو گنجِ گویا نگیرد کَمی
🥀شنودن بُوَد مغز را خرّمی!
🥀چُنین گفت موبَد بَه بوزَرجمِهر
🥀که اَی نامورتر ز گَردان سِپِهر،
🥀چِه دانی که بیشیْش بگْزایَدَت
🥀چو کمّی بُوَد روز بَفْزایَدَت؟
🥀چُنین داد پاسخ که کمتر خَوْری
🥀تن آسان شوی، هم رُوان پَروَری،
🥀ز کَردارِ نیکی چو بیشی کنی
🥀هَمی بر هَمآورد پیشی کنی!
🥀چُنین گفت پس یزدگردِ دَبیر
🥀که اَی مردِ گویندَه و یادگیر،
🥀دَه آهو کدامند با دِل بَه راز
🥀که دارند و هستند ازآن بی نِیاز؟
🥀چُنین داد پاسخ که باری نَخُست
🥀دِل از عیب جُستن بَبایَدْت شُست
🥀بی آهو کَسی نیست اندر جَهان
🥀تن و جان چو بَپْساوَد اندر نِهان
🥀چو مِهتر بُوَد بر تو، رِشک آوری
🥀چو کِهتر بُوَد زو سِرِشک آوری
🥀سِدیگر سَخُن چین و دُوروی مَرد
🥀بَدان تا برانگیزَد ازآبْ گَرد!
🥀چو گویندَه یی کو نه بر جایگاه
🥀سَخُن گفت، ازو دور شد فرّ و جاه!
🥀همان کو سَخُن سَربَسَر بَشنَوَد
🥀بَدانَد بَه گفتار و هم نگرَوَد
🥀بَه چیزی ندارد خِرَدمند چِشم
🥀کزو بازمانَد، بَپیچَد زِ خِشم
از برافزوده های شاهنامه:
🥀خدایِ دو کیهان پَناهِ تو باد
🥀زمان و زمین نیک خواهِ تو باد [۱]
🥀بَه کامِ تو گَردندَه چرخِ بلند
🥀ز پَیمان مَنِش دور و دور از گُزَند [۲]
🥀جَهاندار شادان بر آن تختِ زر
🥀اَبا یاره و تاج و زرّین کمر [۳]
🥀بَگو می چِه داری ز ناگفتَه سود
🥀بَباید یَکی موبَدان را نِمود [۴]
🥀ز ناگفتَه گفتن بَسی بِه بُوَد
🥀شِنیدن ازو خرّمی بِه بُوَد [۵]
پی نوشت:
سراینده: حکیم فردوسی بزرگ
ویرایش: دکتر جلال خالقی مطلق
گزینش و نگارش: امیر مهدی بُردبار [اسپندیار]
[۱ ، ۲]- این دو بیت در دستنویسِ کتابخانه ی بریتانیا در لندن مورخِ ۸۹۱ق و کتابخانه ی دانشگاهِ آکسفورد مورخِ ۸۵۲ق آمده است.
[۳ ، ۴ ، ۵] -این سه بیت در دستنویسِ دارالکتبِ قاهره مورخِ ۷۹۶ق آمده است.
اندرزها در شاهنامه ورجاوند
بخشِ [ ۱۴۱ ]
گفتار اندر مجلس هایِ بوزَرجمِهر بَنزدِ نوشین رُوان
مجلسِ دؤم
🥀بَپُرسید دیگر یَکی هوشمند
🥀که اندر جَهان چیست آن بی گُزَند؟
🥀چُنین داد پاسخ که کار از نَخُست
🥀درِ پاکْ یزدان بَبایَدْت جُست،
🥀کزویَت سِپاس و بَدویَت پَناه
🥀خداوندِ روز و شب و هور و ماه،
🥀دِلِ خویش را آشکار و نِهان
🥀سِپُردن بَه فرمانِ شاهِ جَهان،
🥀تنِ خویش را پَروَریدن بَه ناز
🥀بَرو سَخت بَستَن درِ رنجِ آز،
🥀نگهداشتن مردمِ خویش را
🥀گُسستن تن از رنجْ دَرویش را،
🥀سِپُردن بَه فرهنگ فررندِ خُرد
🥀- که گیتی بَه نادان نشاید سِپُرد! -،
🥀چو فَرمان پَذیرندَه باشَد پُسَر
🥀نوازَندَه باید که باشَد پِدَر!
🥀بَپُرسید دیگر که فرزندِ راست
🥀بَنزدِ پِدَر جایگاهَش کجاست؟
🥀چُنین داد پاسخ که نزدِ پِدَر
🥀گِرامی چو جانَست فرّخ پُسَر،
🥀پَس از مرگ نامَش بَماند بَه جای
🥀ازیرا پُسَر خوانَدَش رهنمای
🥀َپُپرسید دیگر که از خواستَه
🥀چِه دانی که دارد دِل آراستَه؟
🥀چُنین داد پاسخ که مردم بَه چیز
🥀گِرامی ست و از چیز خوارَست نیز،
🥀نَخُست آنکِ یابی بَدو آرزوی
🥀ز هستیْش پَیدا شود نیک خوی،
🥀وُگر چون بَبایَد نیاری بَه کار
🥀هَمان سنگ و هم گَوْهَرِ شاهوار!
🥀دِگر گفت با تاج و نامِ بلند
🥀که را خوانی از خُسرَوْان سودمند؟
🥀چُنین داد پاسخ کزآن شهریار
🥀که ایمِن بُوَد مردِ پرهیزگار،
🥀وُ زآوازِ او بَد هَراسان بُوَد
🥀زَمین زیرِ تختَش تن آسان بُوَد!
🥀دِگر گفت: مردم تُوانگر بَه چیست
🥀بَه گیتی پُر ار رنج و دَرویش کیست؟
🥀چُنین گفت کانکس که هستَش بَسَند
🥀بَه بَخشِ خداوندِ چرخِ بلند!
🥀کَسی را کجا بخت هَمباز نیست
🥀بَدی در جَهان بَتّر از آز نیست!
🥀ازو نامداران فروماندند
🥀هَمَه هَم زبان آفرین خواندند!
پی نوشت:
سراینده: حکیم فردوسی بزرگ
ویرایش: دکتر جلال خالقی مطلق
گزینش و نگارش: امیر مهدی بُردبار [اسپندیار]