adabsar | Unsorted

Telegram-канал adabsar - ادب‌سار

12480

آرمان ادب‌سار پالایش زبان پارسی والایش فرهنگ ایرانی instagram.com/AdabSar گردانندگان: بابک مجید دُری @MajidDorri پریسا امام‌وردیلو @New_View فروشگاه ادبسار: @AdabSaar

Subscribe to a channel

ادب‌سار

در دیباچه‌ی این خزان
به خط درشت
می‌نویسم
کشتگان این پاییز
عاشق‌ترین زندگان بودند
و نامیراترین نام‌ها…

✍ #مهدی_تدینی

#مهسا_امینی #زن_زندگی_آزادی
💇🏻‍♀🩸 @AdabSar

Читать полностью…

ادب‌سار

مکُش مَر مرا کَت سرانجامِ کار
بپیچانَد از خونِ من کردگار

پسندی و همداستانی کنی
که جان داری و جان‌سِتانی کنی

به خونِ برادر چه بندی کمر
چه سوزی دلِ پیرگشته‌پدر

جَهان خواستی یافتی خون مریز
مکُن با جَهان‌داریزدان ستیز
#فردوسی


و همه امیدم این که:
سپهر از تو هرگز مگرداد سیر


گزینش: #جعفر_جعفرزاده
#چکامه_پارسی
@AdabSar
🥀
🥀🥀
🥀🥀🥀

Читать полностью…

ادب‌سار

در شیون بی‌پایان این روزگار
به من بگو
به این مردم خسته چه رفته است
که هزار پیراهن سیاه کهنه کرده‌اند
و هنوز
اندوه‌گزار بی‌فرصت عزا از پی عزا…

🏴 #سیدعلی_صالحی

#مهسا_امینی #زن_زندگی_آزادی
🏴 @AdabSar

Читать полностью…

ادب‌سار

🔷🔶🔹🔸
@AdabSar
🔅پالایش زبان پارسی


🔻ظاهراً = آن‌سان که پیداست، گویا، گویی، گوییا، همانا، آشکارا، به‌آشکاری، انگار، پنداری، چُنین پیداست، شاید، تواند بود، تواند بودن، دَزَندیس

✍نمونه:
🔺ظاهرا وی گناهکار نیست =
گویا وی گناهکار نیست
گوییا وی گناهکار نیست
انگار وی گناهکار نیست
پنداری وی گناهکار نیست
تواند بود که وی گناهکار نیست
چُنین پیداست که وی گناهکار نیست
آن‌سان که پیداست وی گناهکار نیست

🔺ظاهراً بر زن چو آب اَر غالبی
باطناً مغلوب و زن را طالبی (مولوی) =
آشکارا بر زن چو آب اَر چیره‌ای
در نهان کالیدِه و زن را خواهنده‌ای

#مجید_دری
#پارسی_پاک
#ظاهرا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آرمان «ادب‌سار»
پالایش زبان پارسی
والایش فرهنگ ایرانی
@AdabSar
🔷🔶🔹🔸

Читать полностью…

ادب‌سار

رو به سوی زندگی
در گریز از هرآنچه بند و بندگی
در ستیز با هرآنچه ابتذال و کهنگی
ای خوشا روال این روندگی…

✦ #محمدرضا_شفیعی_کدکنی

#مهسا_امینی #زن_زندگی_آزادی
💇🏻‍♀ @AdabSar

Читать полностью…

ادب‌سار

نام هیچ‌کدام از شهرها را
به‌یاد نمی‌آورم
به‌راستی
چه نامی دارم من؟
در رویارویی
خزان و خنجرهای آخته
که راه می‌روند و
اشک می‌ریزند

ستارگان از ریختن
دست نمی‌کشند
بر خاک
نام‌ها از یاد می‌روند
شناسنامه‌ها می‌میرند
در شیوَن تانک‌ها وتفنگ‌ها

سایه‌ها در پستوهای نهان
دندان‌های پوسیده‌ی آراسته را
نشان می‌دهند
به کودکان و دختران
در سردابه‌های نمورِ نادانی
پرده‌های والایی (شرف)
یک به یک
می‌میرند

اکنون
مرگ لبخند می‌زند
در سایه‌ی دیوارها و
کوچه‌های لخت


#بزرگمهر_صالحی
#چکامه_پارسی

#مهسا_امینی #زن_زندگی_آزادی
💇🏻‍♀🩸 @AdabSar

Читать полностью…

ادب‌سار

جَهان چون برآری برآیدهمی
بد و نیک روزی سرآیدهمی

چو بستی کمر بر درِ راهِ آز
شود کار گیتی‌ت یکسر دراز

به یک روی جُستن بلندی سزاست
اگر در میانِ دمِ اژدهاست

و دیگر که گیتی ندارد درنگ
سرای سپنجی چه پهن و چه تنگ

پرستنده‌ی آز و جویای کین
به گیتی ز کس نشنود آفرین
#فردوسی

و آرزویم این که:
هر امید دل را که بستی میان
ز رنجی که بردی مبادت زیان


گزینش: #جعفر_جعفرزاده
فرتور: #مهدیه_غفوریان
#چکامه_پارسی
@AdabSar
🍃
🍃🍃
🍃🍃🍃

Читать полностью…

ادب‌سار

دریا صبور و سنگین
می‌خواند و می‌نوشت:
من خواب نیستم
خاموش اگر نشستم
مرداب نیستم
روزی که برخروشم و زنجیر بگسلم
روشن شود که آتشم و آب نیستم

✍ #فریدون_مشیری

#مهسا_امینی #زن_زندگی_آزادی
💇🏻‍♀ @AdabSar

Читать полностью…

ادب‌سار

کُردها را نکُشید. بلوچ‌ها را نکُشید. جهان از دلیران تُهی می‌شود.

🏴🩸 #جوانرود #پیرانشهر

Читать полностью…

ادب‌سار

یکی را برآرد به چرخِ بلند
ز تیمار و رنجش کنَد بی‌گزند

و زانجاش گریان برَد زیرِ خاک
همه جای ترس‌ست و تیمار و باک

هم آن را که پرورد در بر به بناز
بیفگند خیره به چاهِ نیاز

یکی را ز چاه آورَد سوی گاه
نهد بر سرش‌بر ز گوهر کلاه

ز کردارِ بد بر جهان شرم نیست
به‌ نزدیک او شرم و آزرم نیست

همیشه به هر نیک و بد دسترس
ولیکن نجوید خود آزرم کس

چنین‌ست کارِ سپنجی‌سرای
بد و نیک را او بوَد رهنمای

ز بهر درم تا نباشی به درد
بی‌آزار بهتر دلِ زادمرد
#فردوسی

و در این هفته آرزو دارم که:
ز تو چشمِ آهرْمنان دور باد


گزینش: #جعفر_جعفرزاده
#چکامه_پارسی
@AdabSar
🌿
🌿🌿
🌿🌿🌿

Читать полностью…

ادب‌سار

آن زمان که بنهادم سر به پای آزادی
دست خود ز جان شستم از برای آزادی

تا مگر بدست آرم دامن وصالش را
می‌دَوَم به پای سر در قفای آزادی

با عوامل تکفیر صنف ارتجاعی باز
حمله می‌کند دائم بر بنای آزادی

در محیط طوفان‌زای، ماهرانه در جنگ است
ناخدای استبداد با خدای آزادی

شیخ از آن کند اصرار بر خرابی احرار
چون بقای خود بیند در فنای آزادی

دامن محبت را گر کنی ز خون رنگین
می‌توان تو را گفتن پیشوای آزادی

فرخی ز جان و دل می‌کند در این محفل
دل نثار استقلال، جان فدای آزادی…

✍ #فرخی_یزدی
هنرمند: #محمود_وطن‌خواه

#مهسا_امینی #زن_زندگی_آزادی
💇🏻‍♀ @AdabSar

Читать полностью…

ادب‌سار

نگران نباش
این کار همیشگی آن‌هاست
کُشتن با خوراک‌های مانده

دیوانگی
پشیمانی
و سرانجام ایست دل.
گذرگاه‌ها
چشم‌به‌راه آفتاب پلک می‌زنند
دیواره‌های خسته زبان باز کرده‌اند
و تو در سایش بال‌های کبوتری زیبا
سراب را شادمانه کرده‌ای

در سای‌سار برگ‌های
پاییزی جنگل


سراینده و فرستنده #بزرگمهر_صالحی
#چکامه_پارسی

#مهسا_امینی #زن_زندگی_آزادی
💇🏻‍♀ @AdabSar

Читать полностью…

ادب‌سار

🖤 ایران من ای خاک به تاراج کشیده…
پیشکش به چشم‌وچراغ ایران و مردمان دلیر و داغدارش؛ #سیستان_و_بلوچستان


ایران من ای خاک به تاراج کشیده
ای مزرعه‌ی سبز به حاصل نرسیده
ای کشته‌ی دهقانیِ پامال و چریده
ای باغ بگو بار تو را باز که چیده؟

ای زخمی توفان شده اما نبریده
«از خون جوانان وطن لاله دمیده»

ای مام مصیبت‌زده ای میهن ویران
در بند تو ماندیم تو ای خاک اسیران
دیوانه‌ی خود را سرِ این عشق بمیران
ای چشمه‌ی خورشید! وطن! مادرم! ایران

کز بار مصیبت شده ‌پشت تو خمیده
«از خون جوانان وطن لاله دمیده»

ای داغ جوان‌دیده چه دیدی که شکستی؟
ای خاک بجوشان و بدم از چه نشستی؟
جانِ تن ما در همه آفاق تو هستی
ای خون پریشان شده، ای مرکز هستی

از محنت دوران غم بسیار کشیده
«از خون جوانان وطن لاله دمیده»

بسیار که سر بر سر پیمان تو دادند
دل‌داده به دامان تو سر پیش نهادند
پای تو نشستند، شکستند، ستادند
گرد سرت ای شمع چو پروانه فتادند

تا سر برسد شب، بزند صبح سپیده
«از خون جوانان وطن لاله دمیده»

‌افسوس که این مزرعه را آب… نه خون است
دهقان مصیبت‌زده ‌در خاک نگون است
حالِ دلِ گل حالْ در این معرکه چون است؟
دور فلک انگار که بر دور جنون است

ارباب به هر حال سر تخت لمیده
«از خون جوانان وطن لاله دمیده»

*
انگار ولی از رخ شب رنگ پریده
خورشید خروشیده و زنجیر دریده
یک‌باره به رقص آمده از خویش رمیده
چون چامه‌ی من در چمن صبح چمیده

چوپان مگر امشب پس این کوه چه دیده؟
«از خون جوانان وطن لاله دمیده»


سراینده: #عبدالله_مقدمی
هنرمند: #روشی_روزبهانی
b2n.ir/Khaash

#مهسا_امینی #زن_زندگی_آزادی
♥️🩸@AdabSar

Читать полностью…

ادب‌سار

کورش منم، شاه جهان، شاه پیَمبر
کورش منم کشوررَهان دادگستر
آزاده‌ای پویای راه روشنایی
دلبسته‌ی آیین مهر و پارسایی

سروده‌ای برای «کوروش» با آوای سراینده: #هما_ارژنگی

#روز_کوروش
☀️🌍 @AdabSar

Читать полностью…

ادب‌سار

همه جامه‌ی رزم بیرون کنید
همه خوب‌کاری بر افزون کنید

چه بندی دل اندر سرای سپنج
که دانا نداند یکی را ز پنج

زمانی چُن آهرمن آید به جنگ
زمانی عروسی پر از بوی و رنگ

بی‌آزاری و خامُشی برگزین
که گوید که نفرین به از آفرین؟
#فردوسی

همراه نازنینم:
تو دانی که با ما چه کردی به مهر
که از جان تو شاد بادا سپهر



گزینش: #جعفر_جعفرزاده
#چکامه_پارسی
@AdabSar
🌼
🌼🌼
🌼🌼🌼

Читать полностью…

ادب‌سار

چو سروِ سَهی گوژ گردد به باغ
بَر اوبَر شود تیره روشن چراغ

کُنَد برگ پژمرده و بیخ سست
سرش سوی پَستی گراید نخست

برویَد ز خاک و شود باز خاک
همه جای ترس‌ست و تیمار و باک

سرِ مایه‌ی مردِ سنگ و خرَد
ز گیتی بی‌آزاری اندرخورد
#فردوسی

و در این هفته باشد که:
پشیمان مبادی ز کَردار خویش


گزینش: #جعفر_جعفرزاده
#چکامه_پارسی
@AdabSar
💐
💐💐
💐💐💐

Читать полностью…

ادب‌سار

من برای خون‌هایی که به پایت ریخته شد
مویه‌یی می‌سازم

آن زمانی که دوباره جان بگیرم
و دوباره از خودم آغاز شم
و نگاه‌ام را به اوج آسمان بالا برم
تا ببینم مرغِ باور دیگر اینجا جای پرپر زدنش پرواز را پیشه کند...

من برای خون‌هایی که به پایت، از برایت ریخته شد
مویه‌یی می‌سازم
از زبان جان و دل
ای همه هستی ما در نام تو پیرایه شد؛

گرچه می‌خندند به رویم
نیزه‌های دشمنان
در کنار سیم‌های خاردارِ بدسگالی‌های خود
با دوتا بالِ شکسته
رنج تو آزادِ آزاد
با دل و جان می‌خرم.

ای نواساز چکامه!
نام تو «آزادی» است.


سراینده و فرستنده: #بلال_ریگی
هنرمند: #میرزاحمید
#چکامه_پارسی

#مهسا_امینی #زن_زندگی_آزادی
💇🏻‍♀ @AdabSar

Читать полностью…

ادب‌سار

من از خراسان و
تو از تبریز و
او از ساحل بوشهر
با شعرهامان شمع‌هایی خُرد
بر طاق این شب‌های وحشت برمی‌افروزیم

یعنی که در این خانه هم
چشمان بیداری
باقی‌ست
یعنی در اینجا می‌تپد قلبی و
نبض شاخه‌ها زنده‌ست
هرچند
با زهرِ سبزآلود و از وحشت آکنده‌ست…


✍ #محمدرضا_شفیعی_کدکنی
🎨 #محمدفؤاد_سوری

#مهسا_امینی #زن_زندگی_آزادی
💇🏻‍♀🌱 @AdabSar

Читать полностью…

ادب‌سار

✦ واژه‌های پارسی در زبان تازی

زندبیل، زندفیل = از پارسی زندپیل، فیل درشت و بزرگ
زندَقِه، زندیق = از پارسی زندیکی، بی‌دین، دین‌نما
زندیق = پیرو کتاب زند، جادوگر زشت روی، کنِس
زنزَلَخت، زلزلخت = از پارسی آزاد درخت، زه تَلخ(زیتون تلخ)

زنفلیجه = از پارسی زن‌پیله، آوند ابزار چوپان، زنبیل
زَنَق = از پارسی زنَخ، زنَخدان(چانه)، نوک پیکان، پای‌بند سُتوُر
زَنَقِه = از پارسی زنَخ، کوچه‌ی باریک و تنگ
زنگین(عراقی) = از پارسی سنگین

زوبَعِه = از پارسی زوبا(شَر)، نام یکی از اهریمنان، سالار پریان، از پارسی زوباغ (بزرگ غرچه‌ها، مخنث‌ها)
زوبین = از پارسی زوپین، نیزه‌ی کوچک دستی
زوذ = از پارسی زود  Zud در اوستا و پارسی باستان  Zuta در پازند  Zot در پهلوی  Zut
زور = از پارسی زور، از تکواژ هسته‌ای و باستانی زو Zu، زور، توان

زورخانه = از پارسی زورخانه
زوزن = شهری میان هرات و نیشابور که دانشمندان و فرهنگ‌وَران بسیاری از آن برخاسته‌اند
زوش = از پارسی زوِش، برده‌ی ناکس، تندخوی و زودرنج، از پارسی زاوش= گردونه‌ی برجیس، در اوستا Suvas که نام یکی از پیروان بوده که به‌نام ایزد چالاکی زور خوانده می‌شد

✦ @AdabSar
دنباله دارد

📜 بازخن‌ها:
۱- فرهنگ دانشگاهی عربی-پارسی از المنجد الابجدی، نوشته‌ی لویس معلوف، برگردان احمد سیاح، چاپ پخش فرحان.
۲- معجم المعربات، محمد التنوجی
۳- واژه‌نامه‌ی دهخدا
۴- فرهنگ ریشه شناسی زبان پارسی، مصطفا پاشنگ

✍ فرستنده: #بزرگمهر_صالحی
#واژه_های_پارسی_در_زبان_عربی

✦ @AdabSar

Читать полностью…

ادب‌سار

🔷🔶🔹🔸
@AdabSar
🔅پالایش زبان پارسی


🔻مشاور = رایزَن، اندرزبَد، سوبار(=اندرزگو)، هَم‌سِگال، سِگالِشگر(سگال=اندیشه)
🔻مشاورات = رایزنی‌ها، اوسکارش‌ها
🔻مشاوران = رایزنان، هم‌سِگالان
🔻مشاور حقوقی = رایزن دادیکی، داتگوی، داتَنگوی
🔻مشاوره = رایزنی، هَم‌پُرسگی، هَم‌پُرسی، هَم‌پُرسه، اوسکار، اوسکارِش، سِگالیدن، سِگالِش
🔻مشورت = رایزنی، راهنمایی، رهنمود، هَم‌پُرسی، کنکاش، سِگالش، سِگالیدن، سوبارش، پند، اندرز
🔻مشورت‌کردن = رایزنی‌کردن، رایزَنیدَن، سِگالیدن، هَم‌پرسیدن، سوباردن، رای‌زدن، پندجُستن
🔻مشورتی = سِگالشی، سوباری
🔻شورای مشورتی = گروه راهنما، رهنمودگران، چاره‌جویان

✍نمونه:
🔺روز مشاوره و روانشناسی مبارک باد =
روز رایزنی و روانشناسی فرخنده باد

🔺برای مشاوره در مورد مشکلش، به مشاور حقوقی مراجعه کرد =
برای هَم‌پُرسی در باره‌ی گرفتاری‌اش، به رایزن دادیکی سَر زد

🔺مشاوره، مشورت و دریافت اطلاعات در مورد یک موضوع از متخصص است =
سِگالِش، سِگالیدن و دریافت آگاهی درباره‌ی یک پُرسِمان از کارآزموده است

🔺به مشورت بزرگان، از کاندیداتوری انصراف داد =
به اندرز بزرگان، از نامزدی دست کشید

#مجید_دری
#پارسی_پاک
#مشاور #مشاوره #مشورت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آرمان «ادب‌سار»
پالایش زبان پارسی
والایش فرهنگ ایرانی
@AdabSar
🔷🔶🔹🔸

Читать полностью…

ادب‌سار

ز بیدادیِ شهریارِ جهان
همه نیکُوی‌ها شود در نهان

نزاید به هنگامْ بر دشتْ گور
شود بچه‌ی باز را چشمْ کور

ببُرّد ز پستانِ نخچیر شیر
شود آب در چشمه‌ی خویشْ قیر

شود در جهان چشمه‌ی آبْ خشک
ندارد به نافه‌نْدَرون بویْ مُشک

ز کژّی گریزان شود راستی
پدید آید از هر سُویْ کاستی

کنون دانش و داد بازآوریم
به جای غم و رنجْ ناز آوریم
#فردوسی

امید آن که:
برآساید از ما زمانی جهان
نباید که مرگ آید از ناگهان


گزینش: #جعفر_جعفرزاده
#چکامه_پارسی


@AdabSar
🥀
🥀🥀
🥀🥀🥀

Читать полностью…

ادب‌سار

اگرچه باغ شکسته است و دوره‌ی تبر است
برو بگو به درختان، بهار پشت در است

برو به سرو بگو که قسم به قامت تو
تمام کوه پر از ابرهای بارور است

هزار چشمه‌ی جوشان که راهی است از کوه
برای هر چه لب خشک، هر چه چشم تر است

برو‌‌ به باغ بگو ریشه را نگه‌ دارد
اگر تنور زمستان هنوز شعله‌ور است

چه خواب‌های عجیبی که دیده است نهال
سپرده جان خودش را به باد و در سفر است

بریده است دل از خانه و نمی‌داند
که باد خانه ندارد که باد دربه‌در است

اگر چه کنده‌ی پیر از محال لبریز است
اگر چه خاطره‌های قشنگ پشت سر است

همیشه باغ ولی این‌چنین نخواهد ماند
درخت مژده بده! روزگار در گذر است

پرنده‌های وطن عطر صبح می‌پاشند
خجسته باد که این از نتایج سحر است

✍ #عبدالله_مقدمی
🎨 #سام_مشاور

#مهسا_امینی #زن_زندگی_آزادی
💇🏻‍♀🩸 @AdabSar

Читать полностью…

ادب‌سار

🏴 واژه‌های پارسی در زبان تازی

زنبریه = کشتی‌های بزرگ، جاکش‌ها
زنبق = از پارسی زنبَک و زنبه، گل
زُنبِه = از پارسی سُنبه
زنبیل = از پارسی زنبیل zanbil کیسه‌ای بافته شده از بوریا که برای خرید به‌دست گیرند
زِنجار = از پارسی زنگار، زنگ‌زدگی

زنجان = از پارسی زنگان
زنجَبیل، زنجَفیل = از پارسی زنزبیل، ژنزبیل، شنَگلَیل، بیخ گیاه دارویی و خوراکی
زنجفَر = از پارسی شِنگَرف، چیزی باشد از سیماب و گوگرد، کانی که از آن رنگ سرخ به‌دست آورند و برای پیشگیری از زنگ آهن و در ساخت آینه‌ها آمیخته با سیماب
زنجی = از پارسی زنگی(مردم زنگبار، زنگ، زنج = افریقا)
زنجِر = از پارسی زنگار

زَنجَر، زنجیره = از پارسی زنجره، پوست ناخُن
زنجیل = از پارسی زنجیر
زنِد، زِناد = از پارسی زند، چوب یا آهن ،آتش زنه، دو استخوان آرش(ساعد)، نوشته‌ی زند اوستا
زَندان = از پارسی زَند، از ریشه‌ی اوستایی (zin) = نگهدارنده  زین + دان: جایگاه نگهداری، دو چوب بالا و پایین آتشزنه
زند بیجی = از پارسی زند پیچی، (زند یکی از روستاهای بخارا)، آستر کلفت جامه

🏴 @AdabSar
دنباله دارد

📜 بازخن‌ها:
۱- فرهنگ دانشگاهی عربی-پارسی از المنجد الابجدی، نوشته‌ی لویس معلوف، برگردان احمد سیاح، چاپ پخش فرحان.
۲- معجم المعربات، محمد التنوجی
۳- واژه‌نامه‌ی دهخدا
۴- فرهنگ ریشه شناسی زبان پارسی، مصطفا پاشنگ

✍ فرستنده: #بزرگمهر_صالحی
#واژه_های_پارسی_در_زبان_عربی

🏴 @AdabSar

Читать полностью…

ادب‌سار

زایش امید
گره می‌زند
مه‌آباد را
در چاه پر آب بهار خاش.
سردشت به سرمای بی‌نوا می‌خندد.
پیاله‌های لبریز
رو در روی آفتاب
جان می‌دهند
به گلوهای خسته
و فریادها در بین کویرها
پیوند می‌خورند
و نام‌ها یکی می‌شود
رمزینه‌ای برای
زیبایی
برای آزادی
در پرتو چکه‌های خون
در چهره‌ی خیابان‌های
پُر
ژنود (نَفس)


✍ #بزرگمهر_صالحی
🎨 #میرزاحمید

#مهسا_امینی #زن_زندگی_آزادی
💇🏻‍♀ @AdabSar

Читать полностью…

ادب‌سار

تنِ خونین، شب تاریک و سرما
سیه دیوی پلید، آکنده بر ما
ز خواب فَر پریده شاهِ کوروش
که دیده بر دل و جان رخنه پَرما

ببین خوشه زرین گوشه خزیده
ز ابر سهمگین خورده کشیده
ز دشنه اَهرمن بر جان ایزد
که رخسار جهان رنگش پریده

ز دستان ستمگر می‌چکد خون
شده گور ستمکَش سرد و گلگون
زده سرباز نادان تیر کاری
روان گشته چو رگ‌ها رود کارون

سیاهی، تلخ‌کامی، بند و بالان
سراسر سرزمین گشته نمایان
سدای[صدای] مردگان از گور تاریک
ز سوگ لاله‌ها گریان و نالان

ز موی دختران پیله تنیده
به گَردِ مادرانی داغ‌دیده
پدر با دست پینه‌بسته، خسته
برادر بهر خواهر جان خریده

رسیده روز آزادی در ایران
به‌پا خیزد تبار پاک شیران
ز خاکستر دوباره خیزد آتش
کنیم آباد و شادان خاک ویران


✍ سراینده و فرستنده: #کوروش_دورکی_بختیاری
🚴‍♀هنرمند: #فرید_یاحقی
#چکامه_پارسی

پی‌نوشت:
پرما: مَته اسکنه
خوشه زرین: خورشید
بالان: تله، دام

#مهسا_امینی #زن_زندگی_آزادی
💇🏻‍♀ @AdabSar

Читать полностью…

ادب‌سار

زُهدان می‌پروراند
زاهدان در مرگ گُر می‌گیرد
و شهرهای آبستن
بارداران آرزوهای رنگین‌اند
می‌نشست و
می‌نگریست در دهان خیابان کور
به گل‌هایی که خاموش می‌شدند
در  همراهی سپندارهای* سرخ و
پیکان‌های نمایان مرگامرگ

ا💥💥💥💥💥

چه آوای سرخی دارد
ایران ما
در پناه خروش‌های پُربار
افراشته،
در کمان یاران
رنگین و سبز

سراینده و فرستنده: #بزرگمهر_صالحی
هنرمند: #سلمان_عبداللهی
#چکامه_پارسی
*سپندار: شمع

#مهسا_امینی #زن_زندگی_آزادی
💇🏻‍♀ @AdabSar

Читать полностью…

ادب‌سار

تو مَر دیو را مردمِ بد شناس
کسی کو ندارد ز یزدان سپاس

هر آن کو بگشت از رهِ مردمی
ز دیوان شُمر مشمرش زآدمی

خرَد گر بدین گفت‌ها نگرود
مگر نیک معنی همی‌نشنود

که داند که چندین نشیب و فراز
به پیش آرد این روزگار دراز؟
#فردوسی

و در این هفته آرزو دارم که:
تو را جاودان شادمان باد دل
ز درد و بلا گشته آزاد دل


گزینش: #جعفر_جعفرزاده
#چکامه_پارسی
@AdabSar
🥀
🥀🥀
🥀🥀🥀

Читать полностью…

ادب‌سار

جَهان پُرشگفتی‌ست چون بنگری
ندارد کسی آلتِ داوری

که جانَت شگفت‌ست و تن هم شگفت
نَخست از خود اندازه باید گرفت

و دیگر که بر سرت گردان‌سپهر
همی نو نِمایَدت هر روز چهر

خردمند کین داستان بشنود
به دانش گَراید بدین نگرود

و لیکن چو معنیش یاد آوری
شوی رام و کوته شود داوری
#فردوسی

و در این هفته::
همی خواهم از کَردگار جهان
که نیرو دهد آشکار و نهان



گزینش: #جعفر_جعفرزاده
#چکامه_پارسی
@AdabSar
🪴
🪴🪴
🪴🪴🪴

Читать полностью…

ادب‌سار

🔷🔶🔹🔸
@AdabSar
🔹کوروش

در یک غروب کهنه و بی رونق و تار
در حسرت یک پنجره تا روشنایی
در جست‌وجوی روزنی سوی رهایی
در آرزوی فرصت دیدار انسان
هی می‌کنم من توسن اندیشه‌ام را
هر سو شتابان!

در زیر چتر آسمان هرجا که پویم
جز درد و اندوه و ستم چیزی به‌جا نیست
در چارسوی این رباط کهنه گویی
مردی و رادی و وفا فرمانروا نیست
دژخیم ایام با داس خون‌آلوده‌ی درنده‌خویی
در کار بیداد و جنون ترکتازی‌ست 
پندار آدم پندار ظلم و پیشه‌اش ویرانه‌سازی‌ست

تن‌خسته از اندیشه‌های زندگی‌سوز
در آرزوی دیدن روزی دل‌افروز
در حسرت دیدار انسان
آن‌سان که باید، آن‌سان که شاید
یکبار دیگر، کافور غم از جسم و جانم می‌تکانم
دل را ز چنگ ناامیدی می‌رهانم
پژواک فریادم هوا را می‌شکافد
آخر کجایی روشنایی؟

ناگه به‌یک‌بار
از لابلای ابرهای سرد و غمبار
گل می‌کند خورشید زَرتار
با رنگ‌های روشن و شاد
در چهره‌ی پاک ابرمردی امرداد
مردی که از ژرفای تاریکی درخشید
جوشید و کوشید
مردی که بنیان ستم زیر و زبر کرد
چون جویباری نرم و آرام
بانگ نوای مهرخیزش
در گوش‌هایم می‌نشیند:
«کورش منم، شاه جهان، شاه پیمبر
کورش منم کشوررَهانَ دادگستر
آزاده‌ای پویای راه روشنایی
دلبسته‌ی آیین مهر و پارسایی
در گرم‌گرمِ ظلم و تاراج
در روزگار برده‌داری
آنگه که ددخویان خونریز، با سرفرازی
فرزند آدم را به آتش می‌کشیدند
مست جنون و شهوت و خون
گوش و زبانش می‌بریدند
هرجا که رفتم، هرجا که بودم
از چهر گیتی ننگ دژخویی زدودم
من مهر را در سینه‌ی هستی نشاندم
مهر گیای من در این دنیای تاریک
از ژرفنای دشمنی‌ها سر برآورد
از آن هزاران بوته‌ی زرینه رویید
هر بوته گل کرد
در روزگارانی که هر کشورگشایی
شهر و دیار مردمان ویرانه می‌کرد
وقتی که بوتیمار اندوه
در هر سرایی لانه می‌کرد
هرجا رسیدم
ویرانه‌ها را سربه‌سر آباد کردم
در سایه‌ی تدبیر و رایم
گسترده شد گیتی همه در زیر پایم
آشور و ماد و بابل و لیدی سرایم
من رامش و مهر و خرد بنیاد کردم
در باور من
انسان نماد راستینی از خدا بود
بر هستی و بر جان خود فرمانروا بود
آزادگی گنجینه‌ای بس پربها بود
پس بندهای برده‌داری را بریدم
وان بندگان از بند غم آزاد کردم
آنگه به آرام
هرکس به فرمان خدای خویش خرسند
هرکس به آیین و مرام خویش پابند
من مردمان سوته‌دل را شاد کردم»

آوای کورش
آن دلنشین چاووش جانبخش رهایی
پیک سرور و روشنایی
بر بال‌های باد شبگرد، تا بیکران‌ها می‌شتابد
شب سایه‌های مبهمی پاشیده بر دشت
بر جلگه‌ی پارس
روی کهن‌آرامگاهی ساکت و سرد
سر می‌نهم بر سنگ‌های گور خاموش
از بغض سنگینی دل و جانم لبالب
زان سوی تاریکی به‌ناگاه
با بال‌های نورباران، تندیس کورش رخ می‌نماید
اشکم به روی گونه‌ها می‌غلتد آرام
فریاد خاموشی درونم می‌خروشد
ای برترین آزاده ای ماناترین مرد
اینک تو بنگر، بر روزگار تیره و غمبار انسان
شاید ندانی سفره‌ی چرکین دنیا
امروز هم پا تا به سر رنگین ننگ است
شاید ندانی سینه‌ی گسترده‌ی خاک
امروز هم بازیچه‌ی آشوب و جنگ است
حالا نژاد و رنگ حرفی تازه دارد
حالا سر بازار آدم می‌فروشند
آزادی و آزادگی افسانه گشته
ای برترین آزاده ای ماناترین مرد

ناگه غریو همسرایان شبانه
پژواک فریاد مرا درمی‌رباید
گویی زمین و آسمان سر داده با درد
بر بال‌های باد شبگرد، این ناله‌ی سرد
آخر کجایی روشنایی؟
آخر کجایی روشنایی؟

#هما_ارژنگی
#روز_کوروش
@AdabSar
🔷🔶🔹🔸

Читать полностью…

ادب‌سار

ناله در حنجره‌ام زندانی‌ست…

#متروپل #شاهچراغ #اهواز #سقز #زاهدان

#مهسا_امینی #زن_زندگی_آزادی
🏴🩸 @AdabSar

Читать полностью…
Subscribe to a channel