aghalliat | Unsorted

Telegram-канал aghalliat - aghalliat.com ادبیات اقلیت

1693

کانال اطلاع‌رسانی سایت ادبیات اقلیت 📍 ادبیات جدی، ادبیات اقلیت است. سایت: www.aghalliat.com اینستاگرام: www.instagram.com/aghalliat ایمیل: aghalliat@gmail.com فیسبوک: facebook.com/aghalliat ارتباط با ادمین: @minorliterature

Subscribe to a channel

aghalliat.com ادبیات اقلیت

🔸 #امبرتو_اکو: برندگان ابله اند؛ ادبیات واقعی دربارۀ بازندگان است🔸

🔹فکر می‌کنم که هر نویسنده باید چیزی بنویسد که خواننده انتظار آن را ندارد. مسئله این نیست که بپرسیم آن‌ها چه چیز نیاز دارند، مسئله تغییر دادن آن‌هاست… مسئله این است که برای هر داستانی، خواننده مد نظرتان را تولید کنید.

🔹من فیلسوفم. رمان را فقط آخر هفته‌ها می‌نویسم. منِ فیلسوف، به حقیقت علاقه دارم. ازآنجاکه تعیین حقیقی‌بودن یا نبودن چیزها کاری بسیار دشوار است، با تحلیل اکاذیب می‌توان خیلی آسان‌تر به حقیقت رسید... معتقدم نیمی از دیدگاهِ مردم را اکاذیب شکل می‌دهند. اکاذیب از ما باج می‌گیرند.

🔹واقعیت جذاب است؛ چون بدیع‌تر از داستان است.

🔹ادبیات همین است. #داستایوفسکی دربارۀ بازندگان می‌نویسد. هکتور، شخصیت اصلی ایلیاد نیز بازنده است. صحبت دربارۀ برندگان خیلی ملال‌آور است. ادبیات واقعی همیشه دربارۀ بازندگان حرف می‌زند. مادام بوواری بازنده است. ژولین سورل بازنده است. من هم همین کار را می‌کنم. بازندگان جذاب‌ترند.

🔹برندگان ابله‌اند…؛ چون معمولاً با شانس پیروز می‌شوند.

http://m.tarjomaan.com/vdca.in0k49nm65k14.html

@aghalliat

Читать полностью…

aghalliat.com ادبیات اقلیت

🔺 دو شعر از #روزبه_کمالی:

جایِ لب‌گزه

کَلاپیسه روزریز
هم در خَم است طَررارا
هوارهایِ هَبا می‌ورزد

کلمات:
اجمالی
عَلقَمه‌زن

در راه
می‌پخش دارد تِم‌ها:
رَختا قلم چیزدَم
زَم می نخواه
مخصوصن

هرزی لبالب بسته
به لمس
به نسیان
به بَطیء
جایِ لب‌گَزه خون می‌خُسبد دل

🔺 جایِ لب‌گزه و یک شعر دیگر از روزبه کمالی در سایت ادبیات اقلیت: 👇🏼

🔺 https://bit.ly/3bzn0BI

@Aghalliat

Читать полностью…

aghalliat.com ادبیات اقلیت

گلو
به دامن باد
واژگان را صید نکرده باشی
از سکوت
نم می‌خورد، نخ‌نما!
به ته می‌رسد
خطابه‌ات!
بانو!
مملو از معاشقه
تارزان شعرهای معاصر
صدای خوش مرغان بندری
اریب بالای تنم
تن
تنت
به تن نازی
دفی که دف ماند
تا ارتفاع دار!
ما که باشیم
حلاج هم خاطره نمی‌ماند
گلو به نای
خراشیده می‌شویم
در بی‌تفاوتی زبان
بر چرخ سیمانی واژگان!

📎 شعری از حمیدرضا اکبری شروه در سایت ادبیات اقلیت

@Aghalliat

Читать полностью…

aghalliat.com ادبیات اقلیت

🔺 ژامبون کاغذ

👤 داستانی از #مرداد_عباسپور

برادر کوچک‌تر دست برادر بزرگ‌تر را رها کرد و چشم‌هایش را مالید. این دومین بار بود. مادر روی عدد دو ایستاد و گفت: «چی شد؟» همیشه وقتی می‌خواست عکس بگیرد، از بالا به پایین می‌شمرد. معمولاً از سه شروع می‌کرد و گاهی هم از چهار. برادر بزرگ‌تر گفت: «یخ زدم می‌شه بریم؟»
مادر گفت: «الان تمام می شه. یه لحظه. سه دو … .» برادر کوچک‌تر دوباره دستش را به سمت چشم‌هایش برد. این سومین بار بود که مادر تا دو می‌شمرد. دوربین را داخل کیفش گذاشت. رو کرد به برادر کوچک‌تر و گفت: «می‌خوای بذاریم یه وقت دیگه؟»
برادر کوچک‌تر گفت: «چشمام.»
مادر گفت: «چشمات چی؟ می‌تونی ببینی؟»
پدر گفت: «چیزی نیست. یه بابانوئل رفته تو چشم‌هاش چند بار پلک بزنه بیرون می‌یاد.»...

📎 متن کامل داستان در سایت ادبیات اقلیت

@Aghalliat

Читать полностью…

aghalliat.com ادبیات اقلیت

🔺 انتشار سومین شمارۀ گاهنامۀ ادبی آنتی مانتال با موضوع ادبیات و روان‌کاوی

سومین شماره از گاهنامۀ ادبی #آنتی_مانتال با موضوع ادبیات و روان‌کاوی، شمارۀ بهار ۱۴۰۰ در ۱۹۰ صفحه، به صورت فایل الکترونیک (PDF) منتشر شد.

مطالب این شماره از این مجلۀ ادبی در بخش‌های مختلفِ «سرمتن»، «نقد و مقاله»، «شعر»، «داستان»، «شعر ترجمه» و «داستان ترجمه» منتشر شده است.

در این بخش‌ها آثاری به قلم بکتاش آبتین، ساریا ابرا، صنم احمدزاده، نیلوفر آقاابراهیمی، بهمن بابالویان، زلما بهادر، هانیه بختیار، فائزه پیغمبرپور، علی جلایی، حسین رحمتی زاده، زبیده حسینی، محمدعلی حسنلو، تورگوت سای، فرزانه شهفر، بابک صحرانورد، مصطفا صمدی، پویان فرمانبر، فرناز قربانی، مهدی قاسمی شاندیز، آیدا مجیدآبادی، افسانه مرادی، علیرضا مطلبی، مجید محمدی، ابوالفضل نظری، حسین نظریان، ساحل نوری و صفورا هاشمی چالشتری منتشر شده است.

📎 فایل پی دی اف این شماره پیوست است 👆🏼

🔖 متن کامل خبر در سایت ادبیات اقلیت

@Aghalliat

Читать полностью…

aghalliat.com ادبیات اقلیت

دریاست که می‌وزد گُر گرفته و مغموم
رگ‌ها گریخته‌اند از مرکز
گریخته‌ام از قطعیتِ مفهوم در سخن
در بوسه بارانِ باد، نهان شده دریافتی کهن
در بوسه بارانِ باد، نهان شده دریافتی کهن
آن ممنوع از هر جهت به تو مدیون است
با نوح چه می‌توانم گفتن؟!
هر عاقلی می‌داند که هر دیوانه‌ای
عاقل‌تر از اوست که جهان را به سخره می‌رقصد …
با شکم چهارضلعی شباهتی به درخت! گمان نمی‌کنم
کدام زهر، زهرهٔ زُهد را پاره می‌کند؟
افتادن کلمه در سطل رنگ!
کلمه‌ای بی ربطم
افتاده در میان سی و دو حرف الفبا
نامتجانس و کم طاقت
چهارده ساله بودم که چهار کتاب سنگین را بلعیده شدم
چرا رگ‌ها از مرکز تو می‌گریزند؟!
ای نوح
دریاست که می‌وزد …
با تو از دربِ ریاضی به خانه نمی‌آیم
از درب فلسفه و روان آدمی آیا
من گل سرخ مسیحم
نقش شده بر زمین
بادبان‌ها برافراشته‌اند
باد به چهار زبان اقرار می‌کند: «تحمل تو سنگین است»
دریاست که می‌وزد گُر گرفته و مغموم
گاوی نه چندان فربه
بر عرشه مااااغ می‌کشد!

🔺 متن کامل شعر از سهیلا صادقی در سایت ادبیات اقلیت

@Aghalliat

Читать полностью…

aghalliat.com ادبیات اقلیت

🔺 مستند حزب خران

فیلمی از: علی عطار

منبع

Читать полностью…

aghalliat.com ادبیات اقلیت

نمی‌شود سراغ آن‌چه که نیست نرفت… می‌دیدم که نیست اما باز می‌رفتم. مسیرم را عوض نکرده بودم. به پیچ جادۀ قاسمعلی برنگشته بودم. ماشین همچنان به راهی می‌رفت که من می‌خواستم. پیچ جاده ولی نقطۀ آغازی بود که پایان نداشت و هر بار که جاده را مرور می‌کردم خاک و آسفالت همپوشانیِ گُنگ و مبهمی را به من تفهیم می‌کردند. اسیر سودای کوه و دره و آب و خاک و سبزه و هوا و آسمان و ابرهای آن و روشنای روز و صدای باد و… همه و همه با هم، می‌شدم. شده بودم: ایهام سایۀ لکه‌ای ابر وقتی که ساکن است، افراز ساحتی است که جانی در آن منتشر است. هنور در فکر آن پرنده‌ای هستم که جانش…؟ دست بردم و چند سکه از داشبورد برداشتم و بر کف قیرگون جاده انداختم. به طرزی که صدای جلینگ جلینگ آن‌ها را بشنوم. ماشین به‌آرامی در حرکت بود. رد سکه‌ها را در آینه گرفتم. چرخ می‌خوردند و می‌رقصیدند. از آن‌ها دور شده بودم. به کدام رویشان از حرکت بازخواهند ایستاد؟!

🔺 بخشی از: مکان‌نگاری میداوید نوشتۀ محمد عابدی

@Aghalliat

🗒 مکان‌نگاری‌های محمد عابدی در سایت ادبیات اقلیت

Читать полностью…

aghalliat.com ادبیات اقلیت

این خواب من است
زشت یا زیبا
به شکل خواب من است
از حرف‌های تنم در تنبور
از شکل‌های زنی تن‌بور
در خان زنانهٔ جادو شاید یا تو
انگار فریبا نگاهی در من که شکل می‌گیری
من‌ شکل خواب می‌گیرم
رقصی میانهٔ جادو
درگشت گونگی‌ام پری‌وار می‌رقصد
می‌رقصد که شکل خواب بگیرم
بر سنگفرش خیابان
زنده باد
یا مرده باد
حماسه‌وار برمی‌گردم
روی سینهٔ رستم
پلنگینه نه
دوباره پری وار
عاشقانه اما نه
از داس سرد می‌ترسم
از نام نور
و گرمی خورشید بر گودیِ گونهٔ شبنم
که سخت می‌لرزد
می‌لرزیم
من ‌زشت می‌شوم
در نهایت زیبایی
لای حروف خواب‌های تو
که تکرار می‌کنی
این خواب من است
پری‌وار فریبایی در آغوش سرد من
زشت می‌شود
در خواب.

🔺 سه شعر از سعید شعبانی در سایت ادبیات اقلیت

@Aghalliat

Читать полностью…

aghalliat.com ادبیات اقلیت

ما بی‌تو خسته‌ایم، تو بی‌ما چگونه‌ای!

یک سال می‌شود که گوش شنوایی چون شما نیست تادردهای‌مان را بشنود و به جای همه ما بنویسد. ما هم فکرهای‌مان را آهسته زمزمه می‌کنیم. گویا پندتان را نیوشیده‌ایم که «هیچ فضیلتی را هم‌پایۀ مهربانی با آدمیزادگان نشماریم» پس «کمتر می‌گوییم و می‌نویسیم و بیشتر می‌شنویم و می‌خوانیم.» اما نه، ما در سکوت خود مرده‌ایم و مهربانی و نگفتن و ننوشتن، بهانه‌ای شده است برای حفظ جان.

هربار خبر از رفتنی می‌رسد، انگشت حیرت به دندان می‌گزیم و لب فرو می‌بندیم و قلم غلاف می‌کنیم و «چون خَمُشان بی‌گنه سر بر آسمان می‌کنیم». ساده بگویم، ما دیگر نه امیدی به عدالت‌های کوچک داریم و نه «در هوس رسیدن به عدالت بزرگ‌تریم.»

«روزگار غریبی است نازنین!»

روزی نیست که گلوله عقیده، گلوی عدالت را نشانه نرود و مصلحت، آرزوها را به مسلخ نکشاند. حالا دو گروه شده‌ایم؛ گروهی که «از عقیدۀ خویش منفعت می‌برند و آنان که از اندیشۀ خویش، پیشه ساخته‌اند.» و ما میان این دو چون اخته‌گان حرمسرا، سر در جَیب کرده و در پستوها، ناتوانی خود را فریاد می‌زنیم.  

باور کنید یا نه، «دروغ را به راست می‌آرایند و راست را به دروغ می‌آلایند» آن قدر که در فهم خود نیز شک کرده‌ایم؛ از این همه اغراق در دروغگویی. حالا خدایی داریم «که جز محراب حیرت، در شأن او نیست.» حیرت از این همه سکوت، حیرت از این همه دروغ، حیرت از این همه خدا که خود را پشت سر خدا، پنهان کرده‌اند و زمانه‌ای برای‌مان ساخته‌اند که «کمتر غم نان می‌خوریم و بیشتر غم جان می‌پروریم» و برای حراست از آن صدای‌مان را سر بریده‌ایم.
#زهره_عارفی #رضا_بابایی

📎 متن کامل یادداشت زهره عارفی به مناسبت سالگرد درگذشت رضا بابایی

@Aghalliat

Читать полностью…

aghalliat.com ادبیات اقلیت

🔺 آیا واقعاً اسماعیل فصیح با ارنست همینگوی دیدار کرده است؟

👤 یادداشتی از: #محمدمهدی_ابراهیمی_فخاری

در شماره ۴۴ مجلۀ اندیشۀ پویا (مرداد ۱۳۹۶) خاطره‌ای از قول #اسماعیل_فصیح نقل شده که می‌گوید یک ماه پیش از مرگ #همینگوی، هنگامی که برای سخنرانی آمده بوده، با او در دانشگاهِ محل تحصیلش دیدار کرده است و همینگوی با او گفت‌وگو و شوخی کرده و فصیح هم پیرمرد و دریا را تحسین کرده و در پایان همینگوی به فصیح گفته است: «رایت» و فصیح نفهمیده منظورِ همینگوی «write» بوده یا «right».
ادعای بزرگی نیست و فصیح نیز به نظر نمی‌رسد سود خاصی از بیان کردنِ این خاطره برده یا اصلاً چنین قصدی در ذهنش بوده باشد. ولی چند ابهام در آن هست که جای تأمل دارد...

📎 متن کامل یادداشت در سایت ادبیات اقلیت

@Aghalliat

Читать полностью…

aghalliat.com ادبیات اقلیت

📝 اولین چاپ از ترجمۀ رمان سفیدبرفی نوشتۀ دانلد بارتلمی در سال هشتاد و چهار خیلی زود تمام شد. چاپ دوم کتاب فقط در ۵۵۰ نسخه احتمالاً فقط برای دوستداران بارتلمی که چاپ اول را از دست داده‌اند، آن هم بعد از پانزده سال، در زمستان نود و نه، منتشر شده است.
گرچه بنا بر نظر منتقدان و متخصصان ادبیات آمریکا او بیشترین تأثیر را بر ادبیات آوانگارد این کشور گذاشته است، بارتلمی نسبت به دیگر هم‌صنفی‌های خودش به‌خصوص براتیگان، کمتر برای خوانندۀ فارسی‌زبان شناخته شده است. شاید علت این غریبی این است که دنیای داستانی او جهان‌شمولی کمتری دارد. او جامعۀ آمریکا و ساختار آن را به چالش دعوت می‌کند، چیزی که برای خوانندۀ فارسی زبان ناآشناست. گرچه “چالش گرفتن” ترکیبی درست نیست، او به شرح وضعیت موجود علاقه دارد، نه آن‌که با آن وضعیت وارد جدال شود.

🔺 یادداشتی از سید رضا کوشالشاهی دربارۀ رمان سفیدبرفی نوشتۀ دونالد بارتلمی به بهانۀ چاپ دوم ترجمۀ آن

📝 متن کامل یادداشت در سایت ادبیات اقلیت

@Aghalliat

Читать полностью…

aghalliat.com ادبیات اقلیت

📽 آخرین نوار کراپ / اثر #ساموئل_بکت

کارگردان: آتوم اگویان / با زیرنویس فارسی
با نگاه به ترجمهٔ زنده‌یاد #نجف_دریابندری

کاری از: وب‌سایت ادبیات اقلیت

🔺 لینک ویدئو در یوتیوب: 👇🏼

https://www.youtube.com/watch?v=df-vEBJ6Fmk

➕ همچنین ببینید:

📽 دست آخر (آخر بازی)‌ ساموئل بکت / با زیرنویس فارسی

📽 در انتظار گودو ــ ساموئل بکت / با زیرنویس فارسی

@Aghalliat

Читать полностью…

aghalliat.com ادبیات اقلیت

شهود کنار رودخانه

در ابتدا بانگ شتری را شنیدیم

در ابتدا
قبل از دیدن
آن هنگام که پشتۀ کوه‌ها به هم برخورد کردند
و دیوارۀ جهان مخفی ویران شد:
شتری مست بانگ‌زنان آمد
که درهای خانه‌ها را حمل می‌کرد
آمد و درخت‌های از ریشه کنده شده را حمل می‌کرد
لانه‌های لک‌لک‌ها و تابوت‌ها
گاری‌ها و اسب‌ها –
صندوق پاسبانی که پرچمی را حمل می‌کرد
کمد عروسی که سه آینه داشت
قبل از این‌که گهواره را ببینیم
قبل از دیدن
گهواره بر موج‌ها سیر می‌کرد
و زن در پی گهواره شناکنان،
چشم‌هایش چشمه‌های خشکیده.

چه کسی جهان را از سیل نجات می‌دهد
یا برایمان دروازۀ قیامت را می‌بندد با کدام سنگ؟
هیچ کس.
چه کسی آن قامتی را که ناپدید می‌شود بازمی‌گرداند
چه کسی گهواره را همچون پرنده‌ای از چنگال اژدها بالا می‌کشد
یا کدامین می‌رسد بداد مادر غرق شده
هیچ کس…
یک مرد نفرین‌کنان خودش را به میان امواج انداخت
رودخانۀ خروشان او را چون قربانی در کام کشید
کمی تقلا کرد، یک بار فریاد زد
و ناپدید شد

این چیزی است که در صبح سیل دیدیم
ما شاهدانی در کنار رودخانه‌ایم.

🔺دو #شعر از #سرگون_بولص با ترجمۀ #امید_عبادی در سایت ادبیات اقلیت: 👇🏼

🔺 http://bit.ly/3jPu6ok

@Aghalliat

Читать полностью…

aghalliat.com ادبیات اقلیت

🔺 دانلود مستقیم کتاب #منزل‌گاه‌ها نوشتۀ #عبدالله_محیسن

Читать полностью…

aghalliat.com ادبیات اقلیت

🔺 از مهمانی یک آینه برگشتن / نگاهی به رمان تقسیم نوشتۀ پیرو کیارا

👤 یادداشتی از #حمزه_خوشبخت

مردی از کنار درختان خیس و غیر خیس می‌گذرد. در ساعتی معیّن با لباسی که هرروز تکرار می‌شود، دقیقه‌ای از رفت‌وآمد‌هایش پس‌وپیش نمی‌شود. در ساعتی مشخص به اداره می‌رود، رأس ساعت هرروزه به کافه می‌رود، نوشیدنی همواره‌اش را می‌نوشد، سومین سیگارش را ساعت ۲ آتش می‌زند بی‌آنکه ثانیه‌ای عقب‌وجلو شده باشد.
این‌چنین مردی از کجا آمده است؟ نامش را کسی می‌داند؟ به جز کارمند بودن، دیگر چیست؟ به جز موجودی در حال گذر، دیگر کیست؟ این‌چنین موجودی که اوست، می‌تواند خود زندگی باشد، کسی چه می‌داند؟ هرچه در موردش گفته می‌شود، در هاله‌ای از حدس‌وگمان می‌گذرد. پس زدن هالۀ نشسته بر زیستن مرد گذرندۀ هرروزه است که رمان “تقسیم” را شکل می‌دهد...

🔺 متن کامل یادداشت در سایت ادبیات اقلیت

@Aghalliat

Читать полностью…

aghalliat.com ادبیات اقلیت

🔺 از پادویی در بازار اصفهان تا تدریس در ام. آی. تی.
نگاهی به زندگی دکتر محمدرضا باطنی

👤 یادداشتی از #احمد_ابوالفتحی

در ۲۳ سالگی دیپلم گرفت و در ۴۷ سالگی به بازنشستگی تن داد تا اخراج نشود. دانش‌آموز خوبی بود ولی چه سود؟ دوازده‌ساله که بود پدرش درگذشت و مجبور شد تحصیل را رها کند و پادوی بازار بشود. در همان بازار هم اما سواد به کمکش آمد. در آن سن و سال بر رموزِ خطِ سیاق، خطِ مخصوصِ اهلِ دفتر و دیوان و بازار، آشنا بود و همین او را از مقامِ یک پادوی ساده ارتقا داد. بعدتر شبانه به تحصیل ادامه داد و سیکلش را گرفت و به دانشسرا رفت و معلم شد. با دوچرخه به روستاهای دور می‌رفت و آن‌قدر پا می‌زد که تنش زخمی می‌شد. ایستادن پای حرفِ حق در همه‌ی زندگی برایش دردسر درست کرد و اولین نمودهای دردسر در همان مدارس روستایی آغاز شد. مدیر پولِ دفترِ صدبرگ را از دانش‌آموز می‌گرفت و چهل‌برگ می‌داد، او اما نمی‌توانست این اجحاف را تحمل کند؛ پس تبعید می‌شد به مدرسه‌ای دوردست‌تر. در مدرسه‌ی دوردست‌تر مدیر پول تمبر کارنامه‌ی بچه‌ها را به جیب می‌زد؛ تحمل نمی‌کرد و تبعید می‌شد...

📎 ادامۀ متن در سایت ادبیات اقلیت

@Aghalliat

Читать полностью…

aghalliat.com ادبیات اقلیت

ترسم از مرگ این نیست
که مرا می‌برد از خاطره‌ها.
ترسم این است که می‌گیرد از من
آسمان را
و درختانُ و گلُ و باغچه را.
آب را، آینه را
و نمک را
و تو را.
ترسم از مرگ این است
همه‌ی دلهره‌ام.

#منصور_اوجی

✔️ منصور اوجی، شاعر پیشکسوت، 18 اردیبهشت‌ماه، پس از یک دوره تحمل بیماری در سن 84 سالگی در شیراز درگذشت.

🔖 شش شعر از منصور اوجی در سایت ادبیات اقلیت

@Aghalliat

Читать полностью…

aghalliat.com ادبیات اقلیت

🔺 در سوگ قاسم آهنین جان

👤 شعری از #مجید_زمانی_اصل

با آهی آسمانی و آسمانی آه
دخیل می‌بندم؛
به صخرۀ سترگ نام‌ات
ای خداوندگارا
که رنج سرطان است و
سرطان است رنج آدمی
از دیر آمدن و چشم انتظاری
که بیاید از تپه سارها، مرگ!
با ریشه‌های مرجانی ِ ماه
و با نفس‌های قاصدک سان خبر آور هول
با ردی از سنجاقکان مشبک بال
در برخورد از یال بادها و
تیزاب آهک‌ها
تو قاسم آهنین جان از آن هنگام که پرتاب کردی
به سمت بال‌های منتشر بر آب ایکاروس‌ها
کلید جان‌ات را
به هیئت شیهۀ زخمی
به تُک دریا
بلوط از آن تو شد
و از آن تو شد بلوط
با پوستی که می‌زند برق از نگاه‌های خورشید
و می‌افکند سایه‌ها بر اشیاء حراک حوالی‌اش
در پرانی‌ی مدام نور مهتاب
به شب‌ها و شبتاب‌ها
گرد باد حی‌یی سورئال است
گرداگرد گوشه گوشۀ گورت که بیاید به گشت
در میانه‌های مدّ مرگ
تو آن گلی یگانه‌ای
که بوسه‌ها می‌زنند فریشته‌گان چرخان
بر زخم‌های اطهرت ــ .
غم ما به گفت کلمات نمی‌آید قاسم!
اما تا دیر زمانی تا زمانی دور
کارون می‌ماند در تنگ‌دلی‌هاش
برای شستن انگشتری‌های عقیق یمانی‌ات
تسبیح‌های شاه مقصودی‌ات
و گیوۀ سفیدت درویش
حالا به وقت مرگ تنهای‌ات می‌گذاریم
همان‌طور که تو گفتی
در بارانی از اندوه و رؤیا…

📎 لینک شعر در سایت ادبیات اقلیت

@Aghalliat

Читать полностью…

aghalliat.com ادبیات اقلیت

از بی‌بی خانم استرآبادی تا سیمین دانشور؛ زنان سخن می‌گویند

نفیسه مرادی: در سالِ هزاروسیصد هجری شمسی، سالی که یکی از اولین زنانِ سخن‌گو، بی‌بی‌خانم استرآبادی، از دنیا رفت، سیمین دانشور یکی از بزرگ‌ترین سخن‌گویانِ قرنی که در آستانه‌ی پایانش هستیم، به‌دنیا آمد. دختری که اگرچه بی‌بی خانم را هرگز ندید، اما خیلی زود با زنانی که باید می‌شناخت، آشنا شد و پا در مسیری گذاشت که بی‌بی خانم و دیگران نشان داده بودند.

اگر امروز در حالِ تخریبِ بنایی هستیم که سال‌ها بر پایه‌ی فرودست دیدنِ زنان استوار شده بوده و می‌‌توانیم درباره‌ی دوگانه‌ی تقابلیِ زن/ مرد پرسش‌هایی مطرح کنیم، وامدارِ کسانی هستیم که نخستین‌بار در فرآیندی که فرودستی زنان را بدیهی می‌پنداشت تردید کرده‌اند.

بی‌بی خانم یکی از آن‌ها بود. او رساله‌ای نوشت با نام «معایب‌الرجال» که جمله‌ای از آن بسیار کلیدی شد: «نه هر مردی از هر زنی فزون‌تر است و نه هر زنی از هر مردی فروتر.»

🔺 متن کامل یادداشت در سایت ادبیات اقلیت

@Aghalliat

Читать полностью…

aghalliat.com ادبیات اقلیت

انتشار رمان پسر عربی / تازه‌ترین کتابِ #مرتضا_کربلایی_لو

‌مشخصات‌ نشر: ‌نشر مهری: لندن ۲۰۲۱ میلادی / ۱۴۰۰ شمسی.

‌مشخصات‌ ظاهری:‌ ۶۱۴ ص. غیر مصور. ‌

قیمت با جلد شومیز: ۱۰۰ هزار تومان
قیمت با جلد گالینگور: ۳۳۰ هزار تومان

سفارش کتاب در اینستاگرام

سفارش و خرید کتاب از وب سایت نشر مهری

@Aghalliat

Читать полностью…

aghalliat.com ادبیات اقلیت

چراغ بیاور و نور
سرشارم کن از صراحت کلمات
نگاه کن به تعفن دمل‌های دورِ بینی
به تبلور ترکیدن پوست در بسامد دو انگشت
چه انفجار شکوهمندی نهفته است در جهل دمل‌های چهل سالگی!
این سوختن و آن ساختن توده‌ها
این تجدید زخم و آن تجدد ترمیم عصب
این شب دم‌کرده از کدام سپیده ره یافت به کنج عضلاتمان؟!
ای صلح سرافکنده از التهابات جهات اربعه
چگونه بمیرم برایِ نبینم تأویل می‌شوی در سرفه‌های مداوم در خشکانیدن پوست
ای لرزش اندوهگین خاک، شانه دراز می‌نکن به آغوشیدن مرگ
این رعشه‌های ملتمس مغز استخوان
می‌نشیند به رطوبت پلک
در فواصل خالیِ جاده‌های می‌خواهمت نیستی تا دوباره جاری شود لخته‌های خون به مدارا در گل‌های پیراهنم...

🔺 متن کامل شعر از #افسانه_پورقلی در سایت ادبیات اقلیت:

🔺 https://bit.ly/2RSJo21

@Aghalliat

Читать полностью…

aghalliat.com ادبیات اقلیت

📚 دانلود متن کامل نمایشنامۀ تباه‌شده

🔖 زن، زمین و #جنگ مثلثی را شکل می‌دهند که نویسنده با اتکا به این مثلث، روایت خود را پیش ‌می‌برد. میدان جنگ در #کنگو است که در آن نزاع بین دو قبیلۀ هِما و لِندو وجود دارد. یک قبیله کشاورز است و دیگری گله‌دار و هردو خواهان تصاحب زمین. در سال ۱۹۸۸ با تجاوز کشورهای همسایه به کنگو، اوضاع وخیم‌تر می‌شود و خصومت و جنگ بر سر منابع طبیعی به اوج خود می‌رسد.
از همان آغاز جنگ در سال ۱۹۶۶، زنان مدام مورد #تجاوز سربازان دولتی و شورشی قرار گرفتند.
در اینجا گویی بدن #زن به‌مثابۀ سلاح جنگی در نظر گرفته می‌شود. تجاوز به زنان اغلب جلوی خانوادۀ آن‌ها صورت می‌گرفت، بدون این‌که زندان یا هرگونه مجازاتی در انتظار سربازان باشد...

🔺 تباه‌شده عنوان نمایشنامه‌ای از #لین_ناتج نویسندۀ آمریکایی با ترجمۀ #فاطمه_سواعدی است.

📥 فایل پی دی اف متن کامل این کتاب به درخواست مترجم و با موافقت ناشر برای نخستین بار در وب‌سایت ادبیات اقلیت عرضه شده است.

@Aghalliat

Читать полностью…

aghalliat.com ادبیات اقلیت

🔺 مطالعۀ موردی ضرورت سیاست‌گذاری فرهنگی در مواجهه با پدیدۀ جهانی‌شدۀ #ملت_عشق

👤 اعظم ایزدیار

📝 رمان‌های عامه‌پسند معمولاً رمان‌هایی هستند که اولاً عاشقانه‌اند و ثانیاً مطابق‌اند با فرم بسته‌ای که اکو دربارۀ رمان بیان می‌کند. اکو رمان‌ها را به دو دستۀ باز و بسته تقسیم می‌کند. در تقسیم‌بندی او رمان‌های باز رمان‌های چندمعنایی‌اند؛ رمان‌هایی که در آن‌ها لزوماً منظور و معنای مورد نظر نویسنده با دریافت مخاطب یکی نیست و مخاطب می‌تواند از متن برداشت‌های مختلف داشته باشد این در حالی است که در رمان بسته، خواننده‌ معناهای متفاوتی برداشت نمی‌کند، یک معنا در سطح وجود دارد و همان‌جا هم باقی می‌ماند و سطح معنا به هیچ وجه عمیق‌تر نمی‌شود.

وجود این دو خصلت، ذهنیت منفی‌ای نسبت به این آثار به وجود آورده؛ ذهنیتی که البته با بار منفی کلماتی همچون «عامه» و «توده» که اندیشمندان مکتب فرانکفورت مطرح کردند، بی‌ارتباط نیست. مکتب فرانکفورت بر این اساس بنیان شده بود که قدرت‌های سرمایه‌دار، فرهنگ و هنر را به مثابه یک کالا، به تودۀ منفعل و نادان می‌فروشند و به این ترتیب فرهنگ والا و اصیل نخبگان از بین می‌رود. هرچند که بعداً مکتب بیرمنگام با پذیرش فرهنگ جدید توده و همچنین پذیرش عدم انفعال مخاطبان توده‌ای رسانه‌ها، دید عموم را نسبت به فرهنگ توده و روزمره به تعادل رساند.

🔺 متن کامل این مقاله در سایت ادبیات اقلیت
@Aghalliat

Читать полностью…

aghalliat.com ادبیات اقلیت

🔺 شمس کسمایی و رؤیای قرنی که گذشت

👤 یادداشتی از #محمدعلی_حسنلو

این روزها که فراوان خطایی مصطلح را تحتِ عنوان آغاز قرنِ جدید می‌شنویم در حالی‌که آغاز قرن جدید از سال آینده است، موضوعی ذهنم را مشغول کرده بود. این‌که صد سالِ پیش و در حدودِ سال‌های ۱۲۹۹ تا ۱۳۰۱ شاعران در آغازِ قرنِ چهارده شمسی چه شعرهایی ممکن است سروده باشند. موضوعی که خود می‌تواند پروژه‌ای تحقیقی باشد که بسیار گسترده‌تر به آن پرداخت. در این میان یکی از شعرهایی که ماه‌ها پیش آن‌ را خوانده بودم، شعری بود با عنوان «جهان زنان» از خانم #شمس_کسمایی. دربارۀ زندگی ادبی ایشان و اندک شعرهای به‌جا مانده از ایشان در آینده بیش‌تر خواهم نوشت. اما شعر جهان زنان که در مهر ماه ۱۳۰۰ در مجله‌ای با همین نام منتشر شده است، به نظر می‌رسد از طرف شاعر به این مجله تقدیم شده است....

📎 متن کامل یادداشت در سایت ادبیات اقلیت

@Aghalliat

Читать полностью…

aghalliat.com ادبیات اقلیت

💬 کنار #گلشیری زیستن به معنای زیستن در فضایی فرهنگی بود که برای من که بسیار جوان بودم سخت مغتنم بود. من تشنه بودم و کتابخانه‌اش گنجی بود که کشفش می‌کردم. رفت و آمدها هم در این فضا مؤثر بود. گوش‌دادن به بحث‌ها و حرف‌های او و دیگران جزئی از زندگی من هم بود. در واقع مستمع آزاد بودم.
زیستن با گلشیری درسی بزرگ‌تر برای کار ترجمۀ من بود و آن احترام به کلمات بود، و اهمیت گزینش بهترین زبان ممکن برای ترجمۀ هر اثر. منِ مترجم بدیهی است که از زبان متن اصلی و نویسندۀ اثر تبعیت می‌کنم و به آن وفادار می‌مانم. اگر توانسته باشم همین درس را از گلشیری گرفته باشم، به همراه فضای فرهنگی که گفتم، و خواندن متون کلاسیک در کنار او، خب، دیگر کافی است.
من تحت تأثیر «زبان گلشیری» نبوده‌ام، اما از او اهمیت نثر را یاد گرفته‌ام. ضمن این‌که گلشیری هم یک سبک واحد نداشته و به مقتضای داستان زبانش تغییر می‌کرده، اما یک خصیصۀ مشترک در تمام کارهایش داشته و آن هم شکل‌دادن به اثر بوده و دقت در زبان هر اثر.
#هوشنگ_گلشیری

🔺 متن کامل گفت‌وگوی #محسن_توحیدیان با #فرزانه_طاهری در سایت ادبیات اقلیت: 👇🏼

🔺 https://bit.ly/2PBNCKl

@َAghalliat

Читать полностью…

aghalliat.com ادبیات اقلیت

🔺 زیگوراتِ زباله‌خواری / یادداشتی بر فیلم #پلتفرم

👤 یادداشتی از #امیر_قنبری

آیا ما عادت‌های‌مان را می‌سازیم یا عادت‌های ما، ما را خلق می‌کنند؟ آیا عادت به زنده ماندن از ما آدم خطرناک‌تری نمی‌سازد؟ ما زندگی کردن را مدیون کدام عادت هستیم؟ تاریخ انقضای زندگی را چه چیزی تعیین می‌کند: زندگی نکردن یا مرگ؟ ما در کدام دورۀ تاریخی زندگی می‌کنیم: عصری که با خوردن یک وعده غذا، در تاریخ می‌مانیم یا زمانه‌ای که با نخوردن غذا، از تاریخ به بیرون پرت می‌شویم؟ آیا اگر خدایان می‌دانستند که این اشرف مخلوقات روزی برای زنده ماندن به زباله و آدمخواری روی می‌آورد، برای به انقیاد درآوردنِ او به آن همه معجزه و جادو مجهز می‌شدند؟ اصلاً چه مایۀ مباهاتی است بر مشتی دگرخوار خدایی‌کردن؟ بر‌ اساس آخرین پیشگویی‌های پایگاه‌های اینترنتی، ما با پایان تاریخ چه قدر فاصله داریم؟ آیا در آینده‌ای نزدیک، نسل انسان برای ادامۀ حیات، در خانه‌ها یا غارهای عصر پسافلز به خرید دستگاه‌های تبدیل زباله به مواد غذایی و تصفیۀ ادرار به آب آشامیدنی وادار نخواهد شد؟ تاریخ با کدام مکتب سیاسی به پایان می‌رسد: سرمایه‌داری یا شبح‌ سوسیالیسم؟ آیا اگر امروز مارکس زنده بود برای دومین‌بار به نوشتن کتاب سرمایه تن می‌داد یا آن که دن‌کیشوتِ سروانتس را باز می‌کرد و از روی آن سطر به سطر شروع می‌کرد به نظریه‌پردازی‌های اقتصادِ سیاسی؟ آیا ما در عصری زندگی می‌کنیم که خرد سقراطی در حال زوال و نابودی است و سنت‌های فکری دیگر قادر نیست دل هیچ انسان آتنی و اسپارتی را بلرزاند؟

پلتفرم داستانی سرراست اما عمیقاً تکان‌دهنده دارد. گورِنگ، روشنفکری میانسال با گرایش‌های چپگرایانه، برای ترک سیگار و خواندن دن‌کیشوت به آژانسی مراجعه می‌کند که کارش به شکلی مرموز و مخوف، فرستادن آدم‌ها به درون گودال‌های شماره‌دار و طبقه‌بندی‌شده است. این زندانِ عمودی و بی‌انتها شباهتی هولناک به طبقات دوزخ دانته دارد.

🔺 متن کامل این یادداشت در سایت ادبیات اقلیت

@Aghalliat

Читать полностью…

aghalliat.com ادبیات اقلیت

🔺 ‌یدو با زخمِ شیر چه کرد؟ / شعاری و نه‌چندان آزاد

👤 یادداشتی از #احمد_ابوالفتحی

اگر مایل هستید بدانید اقتباسِ بد چگونه می‌تواند مهم‌ترین نقطۀ قوتِ یک روایت را به مهم‌ترین نقطه‌ضعف آن تبدیل کند ابتدا داستانِ زخم شیر نوشتۀ صمد طاهری را بخوانید و سپس فیلم یدو ساختۀ مهدی جعفری را ببینید.
در زخم شیر مادرِ مسنِ خانواده با طنزِ درخشانِ کلامی‌اش و نیز ابتکارِ عملش در شرایطِ ویژه‌ای که خانوادۀ گیرافتاده در محاصره درگیر آن است، عنصرِ پیش‌برنده و شخصیتِ محوریِ روایت است. عاملی است که باعث می‌شود داستان در ذهن ماندگار شود و گاه و بی‌گاه که تعبیرِ ویژۀ او از مقولۀ “قرض گرفتن” به ذهنمان می‌آید تک‌تک صحنه‌های داستان در ذهنمان زنده شوند.
به هر دلیل مهدی جعفری ترجیح داده سن و سال ‌یدو و اصغر (پسرانِ روایت) را پایین بیاورد. آن‌ها در داستانِ طاهری دو جوان ولگردِ هستند که به خاطر کوتاه بودن یکی از پاهاشان از سربازی معاف شده‌اند. اما در فیلم اصغر کودکی دبستانی است و یدو حداکثر نوجوان محسوب می‌شود. پائین آمدن سن پسرانِ روایت قاعدتاً سن مادر را هم باید پایین می‌آورد. تا حدودی آورده. اما معلوم نیست تا چه حدودی!

🔺 متن کامل این یادداشت در سایت ادبیات اقلیت

🗒 پل‌ها / یادداشت‌های احمد ابوالفتحی در سایت ادبیات اقلیت

@Aghalliat

Читать полностью…

aghalliat.com ادبیات اقلیت

زنی نابینا

صورتش را بالا گرفته بود
به سمت بارانی از نور
و خندیده بود
نور بر پیشانی‌اش چکیده بود
در چشم‌هایش
دویده بود بر یقۀ بالاپوشش
و خیسانده بود سفید‌ی بالای سینه‌هایش را
کفش‌های قهوه‌ای‌اش نور را پاشانده بود
لحظه، چون واگن سیرکی بود
که در برابرش بر چاله‌های نور می‌گذشت؛
زندانی بر چرخ‌ها.
و او به‌سرعت در پی‌اش گام برمی‌داشت
و سرزنده و کنجکاو عصایش را حرکت می‌داد
در میان میکده‌ها، سیخونک‌زن و عجول
وقتی که جهان در گوشه‌ای می‌خزید.

🔺 «زنی نابینا» و دو شعر دیگر از #تد_کوسر با ترجمۀ #محسن_توحیدیان:

🔺 http://bit.ly/2Nj89Ct

@Aghalliat

Читать полностью…

aghalliat.com ادبیات اقلیت

📚 انتشار الکترونیک کتاب منزل‌گاه‌ها نوشتۀ عبدالله محیسن

🔺 منزل‌گاه‌ها کتابی است نوشتۀ #عبدالله_محیسن که پس از سه سال انتظارِ نشر، به صورت الکترونیک منتشر شده است.

نویسندۀ کتاب در یادداشتی کوتاه به هنگام اتمام کتاب در سال ۱۳۹۶ دربارۀ این کتاب و علت انتشار آن به صورت الکترونیک نوشته است:

«این کتاب، حاصلِ تأملاتِ تقریباً یک دهه‌ی اخیرِ نویسنده‌ی آن در طریقی از طُرُقِ بسیارِ اندیشه است که خالصانه و بر اساس امانت‌داری و وفای به عهد و وظیفه‌اش در برابر مخاطبانش، کوشیده تا بر اساس خواستی اولیه و فلسفی با خود و ایشان، «صادق»، «منصف» و «دوست» باشد؛ اما نویسنده در طی این سه سال و اندی پس از چند بار تلاش برای انتشار این کتاب به‌صورت کاغذی، به شکل‌های مختلفی با تیغ سرسخت و بی‌رحم سانسور مواجه گردید و در هر مواجهه نتوانست با رویه‌ها و قواعد آزاردهنده‌ی نشر در این مختصات کنار بیاید و این چنین به وجدانِ خود و هم‌چنین فهمِ خواننده‌ی فرهیخته‌اش خیانت کند.
از این رو راقم سطرهایی که از پی می‌آید بر آن شد که کلیت کتاب را چنان‌که با خود زمزمه کرده و اندیشیده بود، به ضیافتِ زمزمه‌ها و اندیشه‌های عزیزِ مخاطبانش ببرد و در آرام، و هم‌هنگام آشوبِ «جمعیت‌های یاد»‍شان نه منزل، که منزل‌ها گزیند. به هر روی اکنون این کتاب به عنوان اولین اثر این نویسنده پیشِ چشمِ باریک‌بینِ شما خواننده‌ی عزیز قرار گرفته است.

🔖 دانلود کتاب و توضیحات بیشتر در سایت ادبیات اقلیت

@Aghalliat

Читать полностью…
Subscribe to a channel