ارتباط با ادمین کانال: @omidhosseini80
تبریک تولد زندهیاد پرویز مشکاتیان به خود او، در برنامه تخصصی موسیقی تلویزیون!
این گاف عجیب را نباید صرفا ناشی از سطح پایین اطلاعات مجری برنامه دانست، این وضعیت در حقیقت، بازتاب جایگاه هنر و هنرمندان، مخصوصا موسیقی اصیل ایرانی در صدا و سیما است.
@ahestan_ir
اوهوی مار
این ترانهی فولکوریک زیبا با صدای زندهیاد احمد عاشورپور، حکایت مادری است که دخترش را برای انجام کارهای خانه و مزرعه ترغیب میکند، اما دختر مایل به انجام هیچ کاری نیست. مادر وعده خرید گوشواره و پارچه مخمل میدهد، اما دختر همچنان مخالف است. لابد بخاطر وعدههای سابق! مادر سرانجام وعده میدهد که بهار امسال تو را به عقد گولعلی در میآورم...
@ahestan_ir
گریه را به مستی بهانه کردم
شکوه ها ز رسم زمانه کردم
اثر عارف قزوینی
با صدای زندهیاد عبدالوهاب شهیدی
درگذشت: ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۰
@ahestan_ir
🔹فیلمی جالب از زندگی مردم گیلان، حدودا پنجاه شصت سال پیش.
نمیشود آرزو کرد که ای کاش همچنان همان زندگی را شاهد بودیم. چرا که سختیهای آن روزگار را میشود از همین تصاویر، فهمید. اما از جهاتی، صفا و سادگی آن سالها را میتوان آرزو کرد. گیلان بود و گیلانیان سختکوش. زنان و مردانی که در مزارع چای و برنج، زحمت میکشیدند و دردها و رنجهایشان را هنرمندانی همچون فریدون پور رضا در تاریخ ثبت کردهاند...
آن روزها ویلایی در کار نبود. اگر هم بود، مال ارباب بود و حکام. نه مثل حالا که هزاران ارباب از راه دور و نزدیک، برای استفاده از طبیعت شمال، به جان طبیعت افتادهاند!
@ahestan_ir
ز کوی یار میآید نسیم باد نوروزی
از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی
#شجریان
#پیرنیاکان
آلبوم پیام نسیم
@ahestan_ir
گفت که یک ماه است بلای آبله از آسمان به زمین نازل گشته، هیچ خانهای نیست که طفلی از آن بدین بلای خداوندی فوت نشده باشد. دل هیچ والدینی را پیدا نمیتوان کرد که به مرگ جگر گوشهی خودشان زخم دار نباشد. از آن جمله یکی هم من بدبختم که در ظرف یک هفته به مرگ دو فرزند دلبند، دلم داغدار است. گذشته از اندوه مرگ فرزندان، ناله و فریادهای شبانهروز مادرشان نیز جگرم را کباب و زندگانی را بر من حرام کرده.
بیچاره در این اثنا چند بیت نوحه مناسب حال خود به آواز بلند خوانده، به های و های بنای گریه گذاشت و چون چشمه اشک از چشمانش باریدن گرفت. دلم به حالش خیلی سوخت.
گفتم: مگر آبلهکوبی نکرده بودید؟
گفت: ای بابا! چه میگویی؟ اینها همه قول فرنگان است. مشیت الهی بدین تعلق گرفته بود.
از امثال این سخنها بسی برشمرد.
گفتم: آقا اسم شریف شما چیست؟
گفت: حاجی ملا ... روضه خوان مرندی.
گفتم: حاجی آخوند! از صدمه این مرض، چند تن طفل از این شهر فوت شده؟
گفت: به حساب گورکنان، تا دیروز ششصد نفر به خاک سپرده شده است. زیاده بر یک صد طفل نیز کور و کر و معیوب و علیل شدهاند.
گفتم: آقاجان! وبال خون این همه اطفال معصوم، همه به گردن شما و کسانی است که در این اعتقاد هستند که آبلهکوبی، قول فرنگ است. این جهالت تا به کی؟ اینها چه حرف است؟ بدین اعتقاد سست، سبب فوت این همه اطفال معصوم شدهاید، بس نیست که میخواهید این معنی را هم بیشرمانه به مشیت خداوندی استناد بدهید؟
پناه میبرم به خدای از این اعتقادات باطلهی شما. اینها همه نتایج مشئومه غفلت و جهالت شماست.
سیاحتنامه ابراهیم بیگ
صفحه ۲۰۶
@ahestan_ir
یکی از سرگرمیهای دوران کودکی و نوجوانیام، این بود که آهنگها و ترانههایی را که از رادیو و تلویزیون پخش میشدند، روی نوار کاست ضبط میکردم. چند شب پیش، یک ترانه خاطرهانگیز گیلکی را شنیدم که آن سالها از مرکز گیلان و حتی شبکه سراسری زیاد پخش میشد. فایل صوتی من، کیفیت خوبی نداشت. آنرا برای یکی از اساتید گیلانی فرستادم، خوشبختانه مشخصات اثر و اسم و شماره خواننده آن را برایم فرستاد.
امشب توفیق داشتم که با استاد امیر مظفری خواننده این ترانه زیبا صحبت کنم و ایشان هم لطف کردند فایل با کیفیت این اثر را برایم فرستادند.
ترانه گولمار اثر استاد امیر مظفری.
اجرا: ارکستر صداوسیما
(گولمار: مادر مثل گل من)
آخر زمستان بوشو، اوی گولمار
بهار به گیلان بامو اوی گولمار
@ahestan_ir
خبر فوت #مهرداد_میناوند، تو را پرت میکند به ۲۵ سال پیش. روزها و شبهایی که میناوند و دوستانش، نسل طلایی فوتبال ایران، بعد از سالها، ناگهان درخشیدند و شادی را به دلهای مردم ایران هدیه دادند. ۲۵ سال از آن خاطرات شیرین گذشت، چه تلخ!
@ahestan_ir
تصویری از سیدحسن تقیزاده در کنار دکتر مصدق به هنگام خروج شاه و همسرش از بیمارستان، مربوط به سال ۱۳۳۰
حضور چند ثانیهای تقیزاده در این فیلم تنها تصویر واضحی است که تا کنون از او در میان فیلمها یافتهام
تقیزاده بنیانی برای ایران بود
متن دو خطابه از مجتبی مینوی در رثای حسن تقیزاده.
@naghdehaal
جوانکی هیجده نوزده ساله بود. لبهای خشکیده، صورت سوخته و برافروختهای داشت. بسیار دردمند. به طوری که بیاختیار همدردی آدم را بر میانگیخت. از آن صورتهای داغدیده، عزیز مرده اما ساکت و صبور. در چشمهای خشکیدهاش که رمق گریه کردن نداشت، نگاه دور و بیفروغی سرگردان بود. کنار خیابان ایستاده بود. با لباس سربازی، با پوتینهای نو، بیکلاه و ساکی به دوش.
دستی به شانهاش زدم، برگشت. گفتم داداش مال کدوم سربازخانهای؟ گفت سلطنتآباد.
_آنجا هم جنگ بود؟
_تمام شد.
_بچه کجایی؟
_رودبار
_حالا داری میری اونجا؟
با سر اشاره کرد که آره و بعد پرسید میدان شهیاد از کدام طرفه؟ من هم با دست نشان دادم و رفتم به سراغ اصل مطلب: حالا چرا آنقدر پکری؟
جوابی نداد. گفتم شاید پول نداری. گفت دارم. گفتم زد و خورد که تمام شد، مردم که خوشند، تو هم که داری میری خونهات، این که دیگه پکری نداره. ایشالا شب خونهای.
گفت آخه شخصیها بیخودی سربازها رو میکشند. که بلافاصله سخنرانی من درباره برادری سرباز و شخصی، محبت اینها به آنها، زد و خورد و ناگزیری کشتار شروع شد. جوانک هاج و واج نگاه میکرد ولی نمیدید. دوباره پرسید شهیاد از کدوم طرفه؟
بیست سی تومانی گذاشتم توی مشتش. نمیگرفت. به اصرار بهش دادم. ما هم اظهار لحیهای کردیم تا اومانیسم انقلابیمان را به خودمان ثابت کرده باشیم و جوانک همانطور که چشمش پی همقطارهای کشته شدهاش بود، به طرف میدان شهیاد راه افتاد.
شاهرخ مسکوب
۲۳ بهمن ۵۷
روزها در راه
@ahestan_ir
«دلم خون شد. همهجا ملک پریشان، ملت پریشان، تجارت پریشان، خیال پریشان، عقاید پریشان، شهر پریشان و شهریار پریشان. خدای را این چه پریشانی است؟ تعجب دارم که با این همه پریشانی، دیگر این جمعیت وزرا چه لازم است؟ سبب این همه پریشانی چیست؟... آیا نمیدانید که رعیت به مثابه دست و پای دولت است، آنان را به کار باید واداشت نه اینکه برید. رعیت اسباب مدافعه جسم دولت است. پریشانی امروزه آنان، پنج روز دیگر سبب خواری و پریشانی خود شماست!
وزیر گفت: هرزه درایی تمام شد یا باز هست؟ من که دیگر طاقت استماع مهملات تو را ندارم. مردکهی احمق! این فضولیها را به تو، کدام پدرسوخته یاد داد؟ احمق دو ساعت است چانه میزند، من هم گوش میدهم که چه خواهد گفت. مردکهی دیوانه پاشو برو پی کارت. عجب احمقی بودهای. برخیز دور شو»
سیاحتنامه ابراهیم بیگ ص ۸۹
@ahestan_ir
قطعه زیبای #سرگشته (تاجیکی) از آلبوم موسیقی سریال خاطرهانگیز در چشم باد
آهنگساز #حسین_علیزاده
@ahestan_ir
قطعه زیبای «حکایت نی»
نی استاد محمدعلی کیانینژاد با همراهی ارکستر
@ahestan_ir
رشت سقوط کرد!
قطعه و نوای جانسوزی از موسیقی سریال خاطرهانگیز «در چشم باد»
در میانه عروسی و شادی مردم، ناگهان خبر میرسد که رشت سقوط کرده. عروسی بهم میخورد. مردم پراکنده میشوند. مردان خانوادهی عروس و داماد، تفنگ به دوش، به سوی میرزا کوچک میروند...
@ahestan_ir
نقاشی شاه
ناصرالدین شاه دیگر نمیخواست از اوضاع مملکت چیزی بداند و نوکرها نمیخواستند شاه را از احوال مطلع و بیهوده خاطر همایون را از خود برنجانند. در اینگونه سکوت مأیوسانه و فراغت مجعول، شاه علاوه بر تفنن در کامرانی، گاهی خود را به نقاشی مشغول میفرمود و چون صنعت رنگآمیزی و تناسب اجسام و علم مناظر و مرایا و نمایش قرب و بعد نیاموخته بود، دورنما را بد میساخت و متملقین خلوت پادشاهی چندان در تحسین مبالغه میکردند که شاه، صفحهی نقاشی خود را معجزه میپنداشت.
خاطرات سیاسی امینالدوله
@ahestan_ir
می گیلان
قربان خاک گیلان، داس به دست میگیرم و روی خاکش راه میروم. بیشهزاران را با داس صاف میکنم و ریشه شاخههای خشکیده مزاحم را میبرم تا جنگل نفس بکشد و نهالهای کوچک سر از خاک برآورند. در دنیای ما، گیلان جای قشنگی است...
🔻(روزی روزگاری فریدون پوررضا، صدای مردم گیلان بود و اینگونه میخواند که شاخههای خشکیده را میبریم تا جنگل نفس بکشد، حالا جنگل را نابود میکنیم تا ویلاها نفس بکشند!)
@ahestan_ir
پدران و پسران
اینبار یوسف اما هرگز نخواهد آمد
باید که چشم یعقوب همواره تر بماند
#کومله
#لنگرود
#گیلان
@ahestan_ir
راهکار جوانان مومن و انقلابی برای نابودی باقیماندهی شمال!
@ahestan_ir
تکفیر مصدق در دادگاه شاه!
در سالروز درگذشت دکتر مصدق، بد نیست این بخش از محاکمه او را در دادگاه بخوانیم. دادستان ارتش، سعی دارد مصدق را فردی بیدین معرفی کند. همین مساله باعث ناراحتی و عصبانیت مصدق میشود. محمدعلی موحد این دفاعیات دکتر مصدق را در کتاب «خواب آشفته نفت- از کودتای ۲۸ مرداد تا سقوط زاهدی» نقل کرده است:
دادستان: مصدق السلطنه برای اینکه قسمش راست باشد و تمام اعمال خلاف قانون اساسی را مرتکب شده باشد، برخلاف دین مبین اسلام هم قیام کرده است و قطع نظر از حقانیت دین مقدس اسلام و ادعای مسلمانی، او اصل اول متمم قانون اساسی که مذهب رسمی ایران را مذهب اسلام و طریقه حقه جعفریه اثناعشریه مقرر داشته، نادیده گرفته است و رسالهای بر ضد دین مبین اسلام نگاشته.
مصدق: خلاف است، این اظهارات باطل است. امروز ایشان حربه تکفیر مرا به دست گرفتهاند. دادستان حق ندارد راجع به این موضوع صحبت کند. من مسلمانم. خانوادهام مسلمان. پدرم مسلمان. مادرم مسلمان. عیالم مسلمان (در حالی که بغض گلوی او را گرفته بود) شبهای جمعه روضه منزل ما ترک نمیشود. شما بفرستید ببینید هر شب جمعه چند نفر میآیند منزل ما و روضه میخوانند. آنوقت این آقا به تحریک یک جاهایی میخواهد در این جا مرا بیایمان و بیعقیده معرفی کند تا بعد مرا بکشند و قاتل را بگویند از روی تعصب اقدام به این کار کرد. ایشان حق ندارد چنین حرفهایی بزند...
🔹دادستان ارتش که میدید تهمت بیدینی، مصدق را اینگونه عصبانی و ناراخت میکند، حاضر نبود به آسانی این حربه را از دست فرو بگذارد. این تکه را از درگیریهای دادستان و مصدق در دو جلسه مورخه دوم و سوم آذر ۳۲ نقل میکنیم:
دادستان: او از روز ۲۵ تا ۲۸ مرداد که به حکومت یاغی خود ادامه میداده است، اعمال و رفتاری نموده که هیچ مسلمانی این کارها را نمیکند و دادستان ارتش در اینجا میتواند بگوید که این مرد با اعمالی که کرده، مرد مسلمانی نیست.
مصدق: بنده آقای رییس اخطار دادم. دادستان حق ندارد این صحبتها را بکند. حق ندارد به مذهب من دخالت کند. اگر این طور است پس بنده مرخص میشوم. (در این وقت دکتر مصدق از جا برخاست و کیف خود را زیر بغل گرفت و خواست تالار جلسه را ترک کند)
مصدق: اگر او این حرفها را بزند من در اینجا نمیمانم. مگر مرا زنجیر کنید. او حق ندارد این حرفها را بزند.
دادستان: اینکه گفتم این مرد ایمان ندارد برای این است که مرد مسلمان وقتی که به قرآن مجید قسم یاد کرد به هیچ قیمتی ولو این که خود و تمام خانوادهاش از بین بروند ممکن نیست خلاف سوگندی که یاد کرده عمل کند.
مصدق: به خدا نمیکنم. به خدایی که سوگند خوردهام تا حیات دارم به سوگند خود وفادارم. من در تمام عمرم دروغ نگفتهام چه برسد به این که خلاف قسم رفتار کنم.
دادستان: آقای دکتر مصدق علاوه بر سوابق موجود در همین دادگاه، به کرات اظهار کردند که من نسبت به شاهنشاه فقید...
مصدق: عقیده نداشتم.
دادستان: سوگند وفاداری نخورده بودم...
مصدق: صحیح است.
دادستان: و به همین جهت به او عقیده و ایمان نداشتم.
مصدق: صحیح است. صحیح است. قربان تو آدم چیزفهم! (خنده حضار)
دادستان: ولی نسبت به اعلیحضرت محمدرضا شاه پهلوی...
مصدق: مرهونش هستم.
دادستان: که میگوید وفادار هستم با نقض قانون اساسی و عدم اجرای دستور اعلیحضرت همایونی، دادستان ارتش مدعی است که این مرد به قرآن مجید و قانون اساسی خیانت کرده است. دادستان ارتش این مرد را به این مناسبت تحت تعقیب قرار داده که با نقض سوگند وفاداری
مصدق: باید ثابت کنی.
دادستان: این مرد به اعلیحضرت همایون شاهنشاهی خیانت کرده است.
مصدق: هروقت ثابت کردی، آنوقت درست است.
دادستان: این مرد مسلمان نیست. زیرا خیانت به مذهب اسلام و خیانت به قانون اساسی کرده است. اگر میگوید که شبهای جمعه روضهخوانیش ترک نمیشد با این خیانتی که به مردم مسلمان و مذهب اسلام کرده...
مصدق: روضه خوانی هم دروغ بود؟
دادستان: برای عوام فریبی بوده. زیرا دادستان ارتش معتقد است که این مرد از ساعت یک صبح روز ۲۵ مرداد ...
مصدق: مرتد شده است.
دادستان: اعمالش جز خیانت به مذهب اسلام و رفتارش بر مبنایی جز آنچه در کیفرخواست ذکر شده ندارد.
مصدق: آقای رییس، من اخطار میکنم. آقا حق ندارد این حرفها را بزند. چرا جلوگیری نمیکنید؟
....
مصدق: باید عرض بکنم که اشهدان لااله الاالله، اشهد ان محمدرسول الله . این شهادتین است که تمام فرق مذهب اسلام باید بگویند. من در این دادگاه اقرار میکنم که مسلمان و شیعه اثناعشری هستم. مسلک من، مسلک حضرت سیدالشهداست. یعنی آنجایی که حقی در کار باشد با هر قوهای مخالفت میکنم. از همهچیزم میگذرم. نه زن دارم. نه پسر دارم. نه دختر دارم. هیچ چیز ندارم مگر وطنم را در جلو چشمم دارم. (در این موقع دکتر مصدق به گریه میافتد)
@ahestan_ir
نوای کاروان امشب زند آتش به جانم
خدایا برملا شد برملا راز نهانم
مران محمل مران ای کاروان آهستهتر رو
که مرد خستهای وامانده از این کاروانم
زندهیاد نادر گلچین
@ahestan_ir
در سال ۱۳۳۷ از سید حسن تقیزاده دعوت شد تا در مجلسی، خاطرات خود را درباره انقلاب مشروطیت ایران، بیان کند، که حاصل آن، سه خطابه بود و در پایان جلسه آخر، تقیزاده به سوالات حضار پاسخ داد. یکی از سوالاتی که مطرح شد، درباره اتهاماتی بود که در کتاب ادوارد براون به ستارخان نسبت داده شده بود. پاسخ تقیزاده به این سوال و قضاوتش درباره خصوصیات اخلاقی آدمها، برایم جالب و حقیقتا درسآموز بود. کاش درباره خود تقیزاده هم این انصاف را رعایت کنیم. بعد از گذشت سالها، همچنان بخاطر یک جمله یا یک اعتقاد و ... او را به انواع اتهامات، متهم میکنیم اما منصفانه آن است که اشتباهات، اعتراف به اشتباهات و خدماتش را باهم ببینیم.
🔹پاسخ تقیزاده به سوالی درباره ستارخان:
«اینجانب آن مکتوب را در ذیل کتاب «انقلاب ایران» دیدهام و متاسف هستم که در باب قهرمان شماره اول مشروطیت ایران چنان بیاناتی شده است. من همیشه نسبت به ستارخان اعتقاد خوبی داشتهام و وقتی در قسمت وسط و آخری مبارزات تبریز در آن شهر بودم، مکرر با وی ملاقات داشتم و وی بسیار مودب بود و خوی پهلوانی داشت.
البته هرکسی به جز معصومین، ممکن است جنبههای ضعف و نقیصه داشته باشد و او هم از بعضی ضعفهای بشری خالی نبود، لکن در مملکت ما غالبا فراموش میکنند که خداوند برای حسنات و سیئات ترازو قرار داده و حتی حسنات را در حکم جبران کنندهی سیئات شمرده است. ولی بعضیها یک سیئه یا نقیصه را محو کننده هزار حسنه قرار داده و به ناحق زبان به طعن میگشایند.»
@ahestan_ir
بخشی از نطق حسن تقی زاده در نخستین مجمع عمومی سازمان ملل، درباره ورود شوروی به خاک ایران
@qadahha
قطعه دلنشینی از زندهیاد قادر عبداللهزاده (قاله مره) نوازنده شمشال
@ahestan_ir
جوان که بودم میخواستم دنیا را عوض کنم. نشد، دنیا مرا عوض کرد. پیر و پفیوز و مچاله شدهام. یک روزگاری به عشق آفتاب از خواب بیدار میشدم و روشنایی را که میدیدم، روحم سبز میشد. حالا دلم نمیخواهد از خواب بیدار شوم. روحم خوابآلود و خسته است. مثل اینکه نمیتواند سر پا بایستد. بیمار بستری است. بگذاریم بخوابد.
روزها در راه
شاهرخ مسکوب
@ahestan_ir
گیلان (باران) با صدای زندهیاد احمد عاشورپور.
خدا خدا جان
بگو تی ابرا
بباره باران
@ahestan_ir
ابدا نظر همت عمومی به سوی اصلاح امور وطن معطوف نیست. هرکس از بزرگ و کوچک و غنی و فقیر و عالم و جاهل، منفردا خر خود را میچرانند. هیچکس را پروای دیگری نیست. احدی، از منافع مشترکهی وطن و ابنای وطن سخن نمیگویند. گویی نه این وطن از ایشان است و نه با یکدیگر هموطناند.
سیاحتنامهی ابراهیم بیگ، صفحه ۷۷
@ahestan_ir
نوازندگی دلنشین #محمدرضا_لطفی در آلبوم #معمای_هستی استاد #شجریان
خشک سیم و خشک چوب و خشک پوست
از کجا میآید این آواز دوست
@ahestan_ir
استاد فرامرز رفیعپور در کتاب «موانع رشد علمی ایران» وقتی میخواهد موانع را نام ببرد، به استبداد نامستدل میرسد و در توضیح آن مینویسد:
«در نظامهای استبدادی هر مافوقی مایل است از زیردست خود تایید و پذیرش بدون چون و چرا بشنود و در خود کمترین نیاز برای استدلال و توجیه خواستههایش و متقاعد کردن زیردست را نمیبیند و در صورت عدم پذیرش و اجرای اوامر (بدون چون و چرا ) زیردست مجازات شدید خواهد شد. زیردست نیز از ترس مجازات و فقط به ظاهر، بالاترین حد تایید را تقدیم میکند.
خلاف رای سلطان رای جستن
به خون خویش باشد دست شستن
اگر خود روز را گوید شبست این
بباید گفت آنک ماه و پروین
(سعدی)
در این شرایط یک دانشمند نمیتواند نظر صحیح اما خلاف رای سلطان را کتمان نماید و اگر هم نظرش را بگوید، از جانب سلطان مردود و احمقانه تلقی و یا توبیخ و در بدترین حالت به قیمت جانش تمام میشود.»
رفیع پور در حالی که شتابان در حال نقد استبداد است، ناگهان متوجه میشود که باید احتیاط کرد! بر این اساس یکدفعه تغییر لحن میدهد و مینویسد: «البته منصفانه باید گفت که در شرایط کنونی، آزادی بیان در ایران بسیار بیشتر شده است.»
این ترس و احتیاط را در جایجای کتاب او میبینیم. مثلا در بخش مذهب، با احتیاط کامل مینویسد: «تمرکز زیاد روی فقه و اصول و اهمیت بسیار بیشتر آن نسبت به عرفان، فلسفه و دیگر علوم در حوزههای علمیه ... به نظر میرسد موجب شده که از یک طرف بودجهها، شهریهها و آموزش بیشتر به آنسو سوق داده شده باشد و از طرف دیگر آینده شغلی بهتر در نقشهای وسیع ایجاد شده، در سطح جامعه در زمینه اشاعه احکام شرع و مناسک مربوط به آن در یک نظام بسیار سازمان یافته از مساجد و هیاتها جستجو شود. گرچه اجرای احکام و مناسک، لازم و زیبا و روحبخش هستند اما تمرکز زیاد بر روی این بخش، موجب شده که سازماندهی مذهب و نقشها و وظایف ایجاد شده از جانب آن در سطح جامعه، بیشتر بر روی توده وسیع مردم عادی متمرکز شود. در نتیجه در این نظام یا سیستم گسترده، دانش و دانشمند به معنی وسیع کلمه، به طور نسبی جایی ندارد. از جانب دیگر نقشی را که از سایر انسانها (یعنی غیر روحانیون) انتظار میرود، بیشتر نقش یک مقلد است. در این برداشت کمتر جایی برای سوال وجود دارد. شخص باید از مسائل تعیین شده، مطیعانه و بدون سوال پیروی کند و این برای یک دانشمند، عموما یعنی محصور و محدود کردن وسعت و عمق نگرش. تقریبا تمام بخشهای زندگی فردی و اجتماعی ما توسط هنجارهایی تنظیم شدهاند که اکثر آنها ریشه در این زمینه دارند.
رفیع پور بلافاصله توضیح میدهد که: «نکات فوق چنانچه برخی دوستان با حسننیت تذکر دادند، موجب حساسیت و سوءتفاهم میشود و نیاز به تحدید بیشتر دارد.»
وی سپس توضیحاتی را برای رفع سوءتفاهم دوستان! ارائه میکند اما آنقدر آزاده است که باز هم سراغ بحث خود میرود:
«پذیرش بدون چون و چرای این دستورات (برداشت مذهبی متولیان دین) و عوامل زیربنایی آن، فاصله قدرت و اقتدار را بین افراد بالا میبرد و جامعه را به دو گروه با خصوصیات زیر تقسیم میکند:
1- اقلیت دانا، دستور دهنده، توبیخ کننده و در عین حال محترم و مقدس.
2- اکثریت نادان، اشتباه کننده، دستور پذیرنده و تقدیس کننده.
این طبقه بندی نانوشته، ناخواسته موجب پایهریزی استبداد در جامعه میگردد. یک نوع استبدادی که با استبدادهای ارباب و رعیتی و فئودالیتهی معمول، از یک بعد متفاوت است و آن بعد، مشروعیت بخشیدن مذهبی و تقدیس است.»
🔹بحث رفیعپور درباره علم و موانع آن است اما از این بحث میتوان نتایجی درباره سیاست، جامعه، امر حکمرانی و توجه به افکار عمومی هم گرفت. مثلا بعد از ممنوعیت واردات واکسن از چند کشور، شاهد واکنشهای مختلفی بودیم. فعلا بحث بر سر درستی یا نادرستی این تصمیم نیست، بحث این است که جامعه را دیگر نمیتوان با مدل حکمرانی سنتی اداره کرد و از همگان توقع داشت که این شیوه را با جان و دل بپذیرند. برای اقناع و اطمینان مردم و البته برای تصمیم گرفتن در مسائل تخصصی، باید دلایل و توجیهات تخصصی ارائه شود و متخصصان هم فرصت نقد این تصمیم را داشته باشند، بدون آنکه به تقابل با نظام و تشویش اذهان عمومی و بازی در زمین دشمن متهم بشوند.
البته رسانههایی مثل فارس و تسنیم و ... دست به کار شدهاند و با جستجو در سایتها و شبکههای مختلف (حتی فیس بوک و توییتر!) دنبال سرنخهایی هستند تا به هر قیمت ممکن ثابت کنند واکسن فایرز، صهیونیستی است و اثرات جبرانناپذیری در بدن انسان دارد! از این رسانهها انتظاری نیست، آنها اکثریت مردم ایران و جهان را نادان فرض میکنند؛ اما توقع از وزیر بهداشت مملکت این است که پیش از دستور سیاسی، دلایل علمی خود را ارائه کند نه آنکه منتظر دستور باشد. مگر اینکه دلش بخواهد جزو ما اکثریت نادان باشد!
@ahestan_ir