ارتباط با ادمین کانال: @omidhosseini80
نخستین قرض که به گردن دولت ایران ماند، همانا قرضهی رژی است که بعد از آنکه فرمان پادشاهی بر فسخ امتیاز او صادر شد، مقرر گردید تمام خسارات او را دولت ایران بدهد. صورت خسارات از جمله عجایب عالم است. اول تقدیمات شاه و وزرا و شاهزادگان را نوشته بودند و معلوم میشد که آنکه از همه کمتر فایده برده، خود شاه بوده است. بعد از آن، تقدیمات به سایر رجال دربار و مواجب اجزا تا آن تاریخ و لباسهای آنها و اجاره محلها و ادارات و انبارها برای ضبط تنباکو و کرایه و مخارج مدیر و رییس و دفتردار و سایر اعضایی که از لندن آورده بودند یا از مراک مرکز به اطراف فرستاده بودند و قیمت آنچه تنباکوی موجودی در تمام ایران بوده و خریدهاند و قیمت کاغذ و پاکت که به آدرس کمپانی طبع شده و آنچه در تمام شهرهای ایران به حکام و محترمین رشوه دادهاند ووو و تمام آنها را از روزی که داده بودند تا تاریخی که پول آنها را پس بدهند، با فرع حساب کرده و از دولت مطالبه کردند.
دولت ایران یعنی ناصرالدین شاه مرحوم بدون اینکه در مقام تحقیق برآید که آیا آنها صحیح است یا نیست، تمام را ناچار بر عهده گرفت. چون چنین پولی نداشتند، ناچار از بانک شاهنشاهی قرض کردند و به کمپانی مزبور تسلیم نمودند. این اولین قرض دولتی که در دوره ناصرالدین شاه از خارجه استقراض شد. بعد از آن هم گاهی ناصرالدین شاه قرض میکرد اما هرگز از صد هزار تومان متجاوز نمیشد و خیلی زود میپرداخت.
تاریخ انحطاط مجلس
مجدالاسلام کرمانی
@ahestan_ir
امثال ما بیچارگان!
تاریخ انحطاط مجلس
مجدالاسلام کرمانی
@ahestan_ir
اولین اقدامی که در تأسیس پارلمان در همهجا لازم است، انتخاب وکلا است و انتخاب وکلای یک ملت، البته باید در تحت قواعد صحیحه باشد که مناسبت با طبایع ملت و عادات مملکت داشته باشند و طوری باید انتخاب صورت بگیرد که اسباب اتحاد کلمه تمام نفوس باشد، نه آنکه آنها نفاق میان مردم کند و سیاسیون اروپا زیاده از یک قرن است در این باب امتحانات نموده و چندین مرتبه اصول و قواعد انتخابات را تغییر و تبدیل دادهاند، تا آنکه امروز بهترین اصول را اتخاذ نمودهاند. ولی نظامنامه انتخابات در ایران به وضع غریبی نوشته شد که شباهت به هیچیک از نظامنامههای دول مشروطه نداشت.
تاریخ انحطاط مجلس
مجدالاسلام کرمانی
@ahestan_ir
مقابل خانه ما، خانه آقا سید صادق روضهخوان است که از اجزای اصلی جناب شیخ فضلالله است و با او مهاجر حضرت عبدالعظیم بوده و بسیار آدم مستبدی است. خیال بنده از همسایگی با او خیلی پریشان شد و یقین کردم اگر دوباره انقلابی بشود، من و اسبابم شکار مخصوص آقای بزرگوار خواهیم شد. لهذا به خیال افتادم زودتر از آن محله بروم.
تاریخ انحطاط مجلس
مجدالاسلام کرمانی
@ahestan_ir
تبریزیان تمام دچار مصیبتند
تهرانیان تمام به زلزال و وحشتند
گیلانیان تمام گرفتار محنتند
از بهر مرد و زن شده محنت سرا وطن
بیکس وطن، غریب وطن، بینوا وطن
سید اشرف الدین حسینی، نسیم شمال
@ahestan_ir
مشروطیت یا کنستیتوسیون؟!
کتاب "زمینه انقلاب مشروطیت" مجموعهی سخنرانیهای سید حسن تقیزاده در سال ۱۳۳۷ است که وی در آنها مشاهدات و خاطرات خود را از انقلاب مشروطیت روایت کرده است. آنچه در ادامه میخوانید از این کتاب نقل میشود:
🔹در اول امر نهضت مشروطیت در تبریز یکی از علماء ( آقا میرزا صادق آقا مجتهد معروف) در مقابل مردم مشروطهطلب که پیش او رفته و اصرار داشتند او هم همراهی کند، گفت: این چیزی که شما میخواهید چیست و معنی آن کدام است؟ وقتی که بیان کردند که منظور حکومت ملی است، گفت این چیز که از ممالك دیگر آمده آیا آنجاها اسمی به زبان خود آنها ندارد؟ وقتی گفتند کنستیتوسیون، گفت: خوباست همین کلمه را بگیرید که در مرکز اصلی خودش معنی و تعریفِ جامعِ ثابتِ غیرقابل تغییر دارد و نمیتوان بعدها تحریف و تفسیر ناصحیح کرد اما اگر کلمه عربی مشروطه بگوئید اختیار کار و تفسیر و معنی آنرا به دست ما دادهاید و ما خواهیم گفت شَرَطَ یشرِطُ و هو شارط و ذاك مشروط آنوقت روزی میگوئیم مشروط به نبودن آزادی یا مشروط بحكم علماء وهكذا وهكذا...
@ahestan_ir
اصغر فرهادی جایزهای میگیرد. پرت و پلا میشنوم. به جز دربارهی الی، دلبستهی کاری از او نیستم. اما میفهمم جایزهی او چه تصویر بهتری از کشورم میسازد...
تیرانداز ایرانی با سن بالا و چهرهای زحمتکش مدال طلای المپیک میگیرد. پرت و پلا میشنوم. پرستار است، پاسدار است، سوریه بوده است، گیرم اصلا اعتقاد هم نداشته است... باز میفهمم مدال او در این شرایط تحریمی یعنی چه...
و عاقبت رقابت کیمیا و ناهید... حالم بد است. از صبح به تلخی زهر مار هستم... این مسابقه نیست. تصویری از تجزیهی ایران است... تجزیه، یک وقت قومی است و قبیلهای است و مذهبی است و زبانی است و جغرافیایی... یک وقت هم همین شکلی است.
این بازی در شیاپچانگ برنده نداشت، بازنده هم. مقصر هم نداشت... هر چه بود بود بیرون بازی بود... دو پاره از تن من به هم لگد میزدند...
ابله کسیست که پی مقصر میگردد و دنبال بازنده است و حتا به حق فکر میکند....
من از تجزیهی ایران میترسم...
تاریخ ایران، در واقع همان تاریخ روح مردم ایران است و گمان میرود که این تاریخ را بتوان در دو کلمه خلاصه کرد: رنج و جاودانگی.
سید حسن تقیزاده
🔹به تعبیر مرتضی ثاقبفر، مترجم مقالات تقیزاده، این دو واژه در تعریف تاریخ ایران، زیباترین و درعین حال، دردناکترین و واقعیترین تعبیر از تاریخ ایران است.
@ahestan_ir
نه شاه میدانست چه میخواهد، نه وزرا میفهمیدند چه باید کرد و ظن غالب اینکه اگر از وزرا و اعیان دربار، مصمم میشدند که احوال سلطنت و حکمرانی را تعدیل و امنیت و آسایش خلق را تحصیل کنند و با زبان و اصطلاح ناصرالدین موافقت میکردند، البته این پادشاه که به آسودگی مایل شده است، سر از اصلاح کار، باز نمیکرد. دریغ که همه به خود مشغول و به فواید شخصیه مولع بودند و شاه را از قبول تنظیمات معرض میدانستند. باز تکرار کنیم که شاه از نوکرها مایوس و نوکرها از شاه نومید بودند.
خاطرات سیاسی امینالدوله
@ahestan_ir
مستوفیالممالک میگفت که از خیر و صلاح پادشاه حرف زدن و اظهار رای کردن، خطاست. اگر شاه بگوید میخواهم خودم را از بام خانه به زمین بیندازم، خواهم گفت که هرچه رای همایون، اقتضا کرده، البته صحیح است.
خاطرات سیاسی امینالدوله
@ahestan_ir
الحق خیال شاه عادلانه بود و با نیت پاک، راحت رعیت، آبادی مملکت، بسط معدلت، منع و رفع ظلم و شقاوت میخواستند اما اسباب موافق مقصود، فراهم نشد. اشخاص مامورین، مناسب کار نبودند. در دستور این حکومت مشروطه، نقض و خطا بسیار بود. به جای آنکه معایب برداشته، اصلاحات لازمه را مجرای دارند، به شکایت حکام که محتمل بود دست تعدی و تطاول ایشان بسته شود، به زودی این اثر را محو کردند و کار به صورت پیش بلکه فاسدتر برگشت.
... یک بدبختی به مملکت رو کرد که نوکرهای قدیم دولت، تدریجا میمردند و به جای آنها کسی تربیت نمییافت که دستگاه خالی نماند و شاه را این اعتقاد نو به راه غلط انداخته بود که اثر در حکم پادشاه است. اگر خدمات را به اشخاص پست کوچک هم محول کنند، پیش خواهد رفت.
خاطرات سیاسی امینالدوله
@ahestan_ir
پرچین
شعر: شیون فومنی
موسیقی: احمدعلی راغب
خواننده: فریدون پوررضا
اگر دور خانهام حفاظ داشت، شغال وارد لانهی مرغهایم نمیشد...
تخممرغها را به بازار میبردم و میفروختم. پارچهای میخریدم و برای بچهام لباس میدوختم. حالا باید فرزندم گریه کند و عید که بیاید، لخت و عریان بماند...
@ahestan_ir
بستنی فروش جوان، زیر نقاشی یادبود مرحوم فریدون پوررضا، در انتظار مشتری نشسته و بستنی میخورد و من بیاختیار یاد این ترانه میافتم:
تالان تالانه، ارزاق گیرانه، کوهبار ندارم
قاطر مرا سر بکشه، افسار ندارم
شصت تومانی سال برسه احوال ندارم
همه خو یار ور ایسان مو یار ندارم
@ahestan_ir
ترجمهی فارسی ترانه جان لیلی:
یک روز رفتم هیزم جمع کنم، لیلی جان
در دل جنگل، نگاه کردم و دیدم پسر همسایه مرا تعقیب میکند و دارد به من میگوید: هیس!
توجه نکردم و تندتر رفتم
دوباره گفت: هیس!
ترسیدم، دلم تپید، قدمها را تند کردم
تندتر و تندتر و تندتر رفتم
من دویدم، او هم دوید
من دویدم، او هم دوید
یک تکه گل خشک شده برداشت،
زد به میانهی پشتم، لیلی جان
در دل جنگل، لیلی جان
پای نازک من گیر کرد
زیر درختی، خار به پایم فرو رفت
گریه کردم
به درون گیاهان و علفهای جنگلی افتادم
خودش را به من رساند، لیلی جان
در دل جنگل، لیلی جان
آمد بالای سرم
همینجور دستهایش را به کمر زد
خندید: هارهارهار-هیرهیرهیر
خندید: هارهارهارهارهار-هیرهیرهیر
هارهارهار، هیرهیرهیر
لیلی جان، لیلی جان، لیلی جان
لیلی جان من
به من گفت:
«من اگر میدانستم تو به این زودی خواهی مُرد، طناب به گردنت میانداختم تا ببرمت به گردنههای کوه که آنجا با هم زندگی کنیم»
لیلی جان من
[ادامهی حرفهای پسر:] «صد و بیست سال عمر میکردی، سرآخر جوانمرگ نمیشدی»
چشمش افتاد به خار
اخم کرد
سرم را روی زانوش گذاشت
با دندانهاش خار را از پایم بیرون کشید
به پیشانیام بوسهای زد
طعم جوانی را به من یاد داده بود، لیلی جان
در دل جنگل، لیلی جان
لیلی جان، لیلی جان
@ahestan_ir
جان لیلی، یکی از زیباترین ترانههای مرحوم فریدون پوررضاست. روایت دختر نوجوانی که برای جمعآوری هیزم به جنگل میرود و متوجه میشود که پسری هم سن و سال، او را تعقیب میکند. دختر در حال فرار، به زمین میافتد، پایش زخمی میشود و پسر هم به او میرسد. این تعقیب و گریز، در ریتم و ضربآهنگ و سکوت و صدای پوررضا به خوبی مشهود است.
وقتی دختر میافتد، پسر ابتدا به تمسخر میخندد، اما بعد به تصور اینکه دختر در حال مردن است، با ناراحتی میگوید اگر میدانستم به این زودی از دنیا میروی، تو را با خودم میبردم که باهم زندگی کنیم!
این بخش از توضیحات مرحوم پوررضا درباره ترانه جان لیلی جالب است: «در این ترانه دختر با ترسیم حالات خود از این واقعه در حقیقت رشد خویش را و اینکه به یک احوال دیگری رسیده است بیان میکند. کلام ترانهی لیلی جان واقعاً میتواند مبین بهترین و گویاترین شکل تغییرپذیری و آثار بلوغ باشد که در قالب جملات زیبای این ترانهی گیلکی بیان شده است.»
@ahestan_ir
عقیده عامه سیاسیون این است که ابطال امر کمپانی دخانیات، فقط به واسطه رقابت روسها بوده با انگلیسها. و چون این امتیاز را شاه مرحوم در لندن، در سفر اخیر اجازه فرموده بود و روسها مطلع نشدند که قبل از شروع، جلوگیری کنند، یک وقت ملتفت شدند که تیر از شست و کار از دست رفته و کمپانی به سرعت هرچه تمامتر در ایران پیشرفت میکند. و علاوه از نفوذ تجارتی، نفوذ پولتیکی هم تحصیل نموده و انظار کافهی مردم به آن متوجه است و در هر شهری حتی در مرکز ادارات آنها، محترم و مصون از تعرض حکومت داخلی است و شاید یک ثلث از مردم ایران، یک وقتی به اسم معاونین و حامیان تجارت، داخل در حوزه تبعیت و مشمول حمایت انگلیس شدند و رفته رفته اسم روسها را هم مردم ایران فراموش نمایند و زحمات چندین ساله آنها به هدر رود. این بود که جدا بر ضد کمپانی اقدام کردند و...
و اول کسی که در طهران از حکم شرع اطاعت کرد و استعمال تنباکو و توتون را موقوف نمود، سفارت روس بود که به مجرد انتشار حکم حرمت، آنچه قلیان در قهوهخانه سفارت روس بود، تمام را شکستند و به تمام اجزا سفارت، حتی قراولهای دم در سفارش کردند که سیگار و چپق نکشند و یکی دو نفر که گاهی سیگار کشیده بودند، از سفارت چوب مفصلی خوردند و اخراج شدند و همان قوه بود که جلو غیظ و غضب شاه را بست و مانع شد از اینکه در جلو اقدامات مردم اظهار شدت و سختی نماید و مسلما اگر آنها مانع نشده بودند، هرگز شاه مرحوم با آن استبداد ذاتی و عادی، به میل مردم تمکین نمیکرد، گرچه ده هزار نفر هم در میانه کشته شوند.
تاریخ انحطاط مجلس
مجدالاسلام کرمانی
@ahestan_ir
چون القاب رواجی گرفت و زیاد شد و طالبین القاب دیدند حد و سد مخصوصی در این کار نیست، لهذا خواستند که بدون تحمل مخارج فرمان نویسی، صاحب لقب شوند. لهذا وسایلی مخصوص اختراع نمودند که آنها را به مقصود میرسانید. مثلا از کرمان فلان آخوند نکره، عریضهای به صدراعظم مینوشت و در آخر کاغذ امضا میکرد سلطانالعلما، یک مهری هم در دو قران تمام میکرد و سر پاکت را با آن مهر که به میل خودش کنده بود، مهر مینمود و پاکت را به پستخانه میداد. بعد از سه چهار هفته جوابی از صدراعظم میرسید که عنوانش را نوشته بود: جناب سلطانالعلمای کرمان ملاحظه نمایید. همین پاکت، سلطانالعلما بودن آن آخوند را برای همگان مدلل میساخت.
تاریخ انحطاط مجلس
مجدالاسلام کرمانی
@ahestan_ir
مردم ایران وقتی مشروطه گرفتند که از هزار نفر، یک نفر معنی مشروطه را نمیدانست. یعنی از طهران و الی در سایر بلاد ایران، از یک صد هزار نفر، یک نفر معنی مشروطه را نمیدانست و هرگز خودش را محتاج به دانستن معنی مشروطه ندیده بود که در مقام تحصیل آن برآید و بالاخره نه میدانستند، نه میخواستند. یا به عکس، نه میخواستند، نه میدانستند و مسلم است کسی که نه بخواهد و نه بداند، نمیتواند.
تاریخ انحطاط مجلس
مجدالاسلام کرمانی
@ahestan_ir
همینقدر در فضیلت این ملت کفایت میکند که همان اشخاصی که تا دیروز، به زمین بهارستان سجده میکردهاند، به مجرد آنکه توپ به مجلس بسته شد، همانها رفتند و اسبابهای مجلس را غارت کردند. حتی آنکه کاشیهای عمارات را هم کندند.
تاریخ انحطاط مجلس
مجدالاسلام کرمانی
@ahestan_ir
روز واقعه مجلس، یک زنی عصر رفته است به مجلس که پسر من کشته شده و جزو کشته شدههاست. قزاق ممانعت کرده است که تفحص نماید. بیچاره هرچه عجز کرده، سودی نبخشید. ضعیفه مراجعت به خانه کرده، عکس پسرش را برداشته، مراجعت کرده و به قزاق نشان داده که این عکس پسر من، و صاحب این عکس اگر جزو کشتهها باشد، پسر من است. بعد از تفحص کردن و پیدا نمودن، پنج تومان هم از ضعیفه میگیرند و پسر کشته را به مادرش واگذار مینمایند، میبرد. امان امان! یا احکمالحاکمین احکم.
روزنامه اخبار مشروطیت، یادداشتهای میرزا سید احمد تفرشی حسینی.
@ahestan_ir
باران صبح تابستان و ترانهی زیبای گیلان (باران) با صدای زندهیاد احمد عاشورپور:
خدایا به ابرها بگو که ببارند. اگه این باران نباشد، گیلان صفایی ندارد...
@ahestan_ir
«توصیف ویرانی و ورشکستگی ایران، غیرممکن است. ورشکستگی مادی، ویرانی اخلاقی معلول فساد، هرج و مرج اداری، تنزل شدید تمام عایدات حکومتی و بالاخره تجاوزهای غیرقابل وصف به حقوق و عدالت»
دوران مظفرالدین شاه قاجار از زبان سید حسن تقیزاده
@ahestan_ir
خوزستان، پنجاه سال قبل، پنجاه سال بعد!
بعد از ظهر روزی که من به استانداری خوزستان منصوب شدم، مهندس روحانی تلفن کرد و اظهار داشت گزارشی به عرض اعلیحضرت رسیده که در منطقه شادگان به علت خشکسالی هفت ساله که در خوزستان وجود داشته، آب رودخانه جراحی که آن منطقه را آبیاری میکند، به کلی خشک شده و حدود هشتاد هزار تن مردم آن منطقه حتی برای آب آشامیدنی دچار مشکل هستند. بنابراین امر فرمودهاند مطلب را به اطلاع شما برسانم که هر اقدامی لازم است انجام دهید.
من چون در تهران بودم بلافاصله با مقامات مختلف محلی تماس گرفتم و همگی موضوع را تایید کردند. بنابراین تلفنی از قائممقام مدیر عامل سازمان آب و برق خواستم که با کمک مقامات محل، تعداد حداقل یکصد تانکر آبرسانی تهیه کرده و به فوریت هرچه تمامتر شروع به توزیع آب آشامیدنی در منطقه بنمایند.
روز بعد با ترن به طرف خوزستان حرکت کردم. با منظرهای باورنکردنی مواجه شدم. حدود دو سه هزار مرد و زن و بچه با لباسهای مندرس و قیافههای تیره و آفتاب خورده به صورت بسیار اسفناکی در محوطه باغ استانداری روی زمین نشسته بودند و در داخل عمارت نیز راهروها را اشغال کرده بودند. گفتند به علت خشکسالی چندین ساله، عده کثیری از مردم به شهر اهواز ریختهاند و هر روز برای رفع مشکل و گرفتن کمک به استانداری مراجعه میکنند و امروز چون شنیدهاند استاندار جدید وارد میشود، عده آنها بیشتر شده است و گفتهاند تا تکلیف ما روشن نشود، از این محل خارج نخواهیم شد.
بلافاصله در جلسهای با شرکت فرماندهان نیروهای انتظامی و مقامات کشوری جنبههای مختلف برخورد با این مسأله را بررسی کردیم. کلیه روسای سازمانهای دولتی قول دادند که از کلیه امکانات خود برای پیاده شدن صحیح طرح استفاده کرده و کمک کنند که این مردم فقیر و محروم از مشکل فعلی رهایی یافته و بتوانند به محلهای خود مراجعت نمایند.
پس از اتخاذ تصمیم در این مورد، موضوع نبودن آب در منطقه شادگان را مطرح کردم و از اعضای حاضر در جلسه درخواست کردم که همگی با هم از منطقه شادگان بازدید کنیم. مقامات انتظامی با این پیشنهاد موافقت نداشتند و گفتند به علت نبودن آب و گرمای شدیدی که وجود دارد، جوی به وجود آمده که معلوم نیست پیامد بازدید از این منطقه چه خواهد بود و خطر این وجود دارد که امنیت منطقه بهم ریخته و کشت و کشتاری پیش آید، زیرا وقتی در محلی حتی برای شستن مردگان آب وجود نداشته باشد، عکسالعمل مردم در مقابل بازدید مقامات دولتی چه خواهد بود و بهتر است با احتیاط رفتار شود و مدتی صبر کنیم تا برنامه آبرسانی با تانکر تا حدی انجام شده و بعد از منطقه بازدید بعمل آید.
در مقابل این استدلال، من عقیده داشتم باید هرچه زودتر در محل حاضر شد و با همکاری خود مردم مشکل را حل کرد و بالاخره تصمیم بر این قرار گرفت که صبح روز بعد این بازدید انجام شود و کلیه مقامات مربوطه در این بازدید شرکت کنند.
در نزدیکی محل ورود به شادگان دیده شد که چندین هزار تن از مردم در انتظار ورود ما هستند و فریادهایی از بابت شکایت آنها به گوش میرسید. عده زیادی به طرف ما هجوم آوردند و دور اتومبیل را گرفته و به حالت اعتراض و دادخواهی فریاد میزدند. به آنها گفتم که اعلیحضرت ما را مأمور فرمودهاند که به کار شما رسیدگی کنیم و هر اقدامی لازم است انجام دهیم.
به میان جمعیت رفتم و با بلندگو ضمن صحبتهایی برای آرام کردن مردم، تصمیمات متخذه را اعلام کردم و قول دادم هرچه زودتر مشکلات آب را برطرف سازم. با اعلام این مطلب، جمعیت به تدریج با دادن شعارهایی از بابت رضایت و تشکر از رسیدگی به شکایات آنها، متفرق شدند.
پس از مراجعت به اهواز، آقای مگنس نماینده کنسرسیوم به اتفاق آقای مهندس رمضاننیا مدیر ارشد شرکت کنسرسیوم در خوزستان، به دفتر من آمدند و اظهار داشتند که بنا به دستور آقای دکتر اقبال، کنسرسیوم آماده است که هر اقدامی را برای رفع مشکل بیآبی انجام دهند و پس از مذاکره با ایشان تقبل کردند که در ظرف کمتر از دو هفته، یک خط لوله آب از رودخانه کارون تا شادگان که در فاصله حدود پانزده کیلومتر بود، بکشند و تعدادی تانکر آب نیز به طور موقت در اختیار استانداری بگذارند.
لولهکشی آب توسط کنسرسیوم در مدت یازده روز به پایان رسید و روزی که آماده برای توزیع آب در شادگان شد، تمام مقامات دولتی که در یازده روز قبل در آن شرایط اسفبار به شادگان رفته بودند، برای شرکت در مراسم رسیدن آب به شادگان آمدند و چنان جشن و سروری در محل برقرار شده بود که اشک شادی از دیدگان همه سرازیر شد.
(ناگفتهها از روزگار پهلویها، خاطرات عبدالرضا انصاری)
@ahestan_ir
شهر خالی، جاده خالی، کوچه خالی، خانه خالی
جام خالی، سفره خالی، ساغر و پیمانه خالی
کوچ کرده دسته دسته آشنایان عندلیبان
باغ خالی، باغچه خالی، شاخه خالی، لانه خالی
وای از دنیا که یار از یار میترسد
غنچههای تشنه از گلزار میترسد
عاشق از آوازهی دیدار میترسد
پنجه خنیاگران از تار میترسد
شهسوار از جاده هموار میترسد
این طبیب از دیدن بیمار میترسد
سازها بشکست و درد شاعران از حد گذشت
سالهای انتظاری بر من و تو بد گذشت
با صدای امیر جان صبوری
@ahestan_ir
تک نوازی بسیار زیبا و دلنشین نی
مرحوم #حسن_کسایی
@ahestan_ir
تالان تالانه
این ترانه به گفته زندهیاد فریدون پوررضا، زبان حال کشاورز دامداری است که هر از گاهی به شهر میآمد تا مایحتاج یک محله از ساکنان کوه را بخرد و با قاطر ببرد. روزی به شهر آمد و از تورم و گرانی سرسامآور ارزاق عمومی تعجب کرد. باورش نمیشد که در یک فاصله زمانی کوتاه، این همه تغییر پیش آمده باشد. از عهده تهیه اجناس برنیامد. تصمیم گرفت که با دست خالی برگردد. در راه برگشت این ابیات را میخواند:
تالان تالانه، ارزاق گیرانه
کوهبار ندارم
قاطر مرا سر بکشه، افسار ندارم
شصت تومانی سال برسه احوال ندارم
همه خو یار ور ایسان مو یار ندارم:
چپاول است، چپاول است
ارزاق گران است
باری برای کوه ندارم، قاطر سرکش شده، افسار ندارم
حال خوشی ندارم، مثل اینکه سال شصت تومانی رسیده ( اشاره به سالی که قیمت برنج و سایر ارزاق از شش تومان به شصت تومان رسیده بود)
همه با یار خود هستند و من یاری ندارم.
@ahestan_ir
موقع مهم صدارت ایران، البته به او (حاجی میرزا آقاسی) زیبنده نبود اما در ایران، کار بر آن نسق است که سفیر فرانسه مقیم اسلامبول، به یکی از وزرای دولت عثمانی گفت. سفیر مشارالیه در تحقیق انتخابات و رجوع خدمات عمده بحثی به میان آورد. از قدرت و قوت سلطان تحسین کرد که در ملک ما، انتخاب و اختیار اشخاص برای خدمت از روی استحقاق آنها است؛ زهی اقتدار که اعلیحضرت سلطان، در تفویض مقام و رتبه، قابلیت و استعداد را هم به اشخاص اضافه میکند.
خاطرات سیاسی امینالدوله
@ahestan_ir
فایل تصویری ترانه جان لیلی، با صدای مرحوم فریدون پوررضا
@ahestan_ir
چند قطعه زیبا و خاطرهانگیز از آثار چنگیز جوشکونر
دهه هفتاد، هنگام قدم زدن در پارکها و نمایشگاهها و یا گاهی بین سانسها در سینماها، این قطعات زیبا را میشنیدیم. در آن دوره که ضبط صوت و نوار کاست، یکی از دلخوشیهای نوجوانان و جوانان بود، آلبوم این قطعات ترکی به بازار آمد و تبدیل شد به خاطره مشترک نسل ما...
@ahestan_ir