ahestan_ir | Unsorted

Telegram-канал ahestan_ir - آهستان

2506

ارتباط با ادمین کانال: @omidhosseini80

Subscribe to a channel

آهستان

آه باران! ای امید جان بیداران
بر پلیدی‌ها که ما عمریست در گرداب آن غرقیم
آیا چیره خواهی شد؟

فریدون مشیری
محمدرضا شجریان

@ahestan_ir

Читать полностью…

آهستان

کاوه یا اسکندر؟!

موجها خوابیده‌اند ، آرام و رام
طبل طوفان از نوا افتاده است
چشمه‌های شعله‌ور خشکیده‌اند
آبها از آسیاب افتاده است

در مزارآباد شهر بی‌تپش
وای جغدی هم نمی‌آید به گوش
دردمندان بی‌خروش و بی‌فغان
خشمناکان بی‌فغان و بی‌خروش

آبها از آسیا افتاده است
دارها برچیده ، خونها شسته‌اند
جای رنج و خشم و عصیان بوته‌ها
پشکبُنهای پلیدی رسته‌اند

مشتهای آسمان کوب قوی
وا شده ست و گونه گون رسوا شده‌است
یا نهان سیلی زنان یا آشکار
کاسه ی پست گداییها شده‌است

خانه خالی بود و خوان بی آب و نان
و آنچه بود، آش دهن‌سوزی نبود
این شب است، آری ، شبی بس هولناک
لیک پشت تپه هم روزی نبود

باز ما ماندیم و شهر بی‌تپش
و آنچه کفتار است و گرگ و روبه‌است
گاه می‌گویم فغانی بر کشم
باز می‌بینم صدایم کوته است

باز می‌بینم که پشت میله‌ها
مادرم استاده ، با چشمان تر
ناله‌اش گم گشته در فریادها
گویدم گویی که من لالم ، تو کر

آخر انگشتی کند چون خامه ای
دست دیگر را به سان نامه ای
گویدم بنویس و راحت شو به رمز
تو عجب دیوانه و خودکامه ای

من سری بالا زنم چون ماکیان
از پس نوشیدن هر جرعه آب
مادرم جنباند از افسوس سر
هرچه از آن گوید ، این بیند جواب

گوید: آخر ... پیرهاتان نیز ... هم
گویمش: اما جوانان مانده اند
گویدم: اینها دروغند و فریب
گویم: آنها بس به گوشم خوانده اند

گوید اما خواهرت ، طفلت ، زنت...؟
من نهم دندان غفلت بر جگر
چشم هم اینجا دم از کوری زند
گوش کز حرف نخستین بود کر

گاه رفتن گویدم نومیدوار
وآخرین حرفش که : این جهل است و لج
قلعه ها شد فتح ، سقف آمد فرود
و آخرین حرفم ستون است و فرج

می شود چشمش پر از اشک و به خویش
می دهد امید دیدار مرا
من به اشکش خیره از این سوی و باز
دزد مسکین بُرده سیگار مرا

آب‌ها از آسیا افتاده، لیک
باز ما ماندیم و خوان این و آن
میهمانی، باده و افیون و بنگ
از عطای دشمنان و دوستان

آبها از آسیا افتاده ، لیک
باز ما ماندیم و عدل ایزدی
وآنچه گویی، گویدم هر شب زنم
باز هم مست و تهی دست آمدی؟

آن که در خونش طلا بود و شرف
شانه‌ای بالا تکاند و جام زد
چتر پولادین و ناپیدا به دست
رو به ساحل‌های دیگر گام زد

در شگفت از این غبار بی‌سوار
خشمگین ، ما ناشریفان مانده‌ایم
آبها از آسیا افتاده ، لیک
باز ما با موج و توفان مانده‌ایم

هر که آمد بار خود را بست و رفت
ما همان بدبخت و خوار و بی‌نصیب
ز آن چه حاصل ، جز دروغ و جز دروغ؟
زین چه حاصل ، جز فریب و جز فریب؟

باز می‌گویند: فردای دگر
صبر کن تا دیگری پیدا شود
کاوه‌ای پیدا نخواهد شد، امید
کاشکی اسکندری پیدا شود

🔹 وقتی شاعری فرهیخته و بلندآوازه، وطن‌دوست و وطن‌پرست، ایران‌دوست و ایران‌پرست مثل اخوان ثالث، در فضای پر از یأس و ناامیدی بعد از کودتای ۲۸ مرداد، شعر می‌سراید و می‌پرسد کاوه یا اسکندر؟ و نه تنها پرسش که آرزو می‌کند کاش اسکندری پیدا شود، دیگر چرا شنیدن همین سوال و دیدن همین حس و حال از مردم عادی جامعه، ما را متعجب کند؟ به جای تعجب باید پرسید چرا جامعه و مردم به اینجا می‌رسند؟

راحت‌ترین جواب این است که همه را مزدور و جیره‌خوار و فریب‌خورده‌ی دشمن بدانیم اما راحت‌ترین جواب، الزاما بهترین و درست‌ترین جواب نیست. بهترین جواب، نیاز به تأمل و تفکر، ریشه‌یابی و آسیب‌شناسی دارد.

@ahestan_ir

Читать полностью…

آهستان

به‌خاطر پیروزی ایران خوشحالم. چرا خوشحال نباشم؟ احتمالا بیشتر آنها که می‌گویند هیچ حسی ندارند، ته دلشان از شکست تیم ملی ناراحت و با بردش خوشحال می‌شوند. ولی غمگینم برای دختران و پسرانی که بخاطر معیارهای دوگانه، سالها تکلیفشان معلوم نبود. سانسور شدند، نادیده گرفته شدند، تحقیر شدند و حتی کشته شدند! اگر دختر آبی در زمانه مصلحت می‌زیست، وارد ورزشگاه می‌شد و جانش را از دست نمی‌داد. اگر مهسا امینی در زمانه مصلحت به تهران می‌رفت، بخاطر لباس بازداشت نمی‌شد. چون پلیس مشغول پایکوبی بود. اگر ...

نمی‌خواهم کامتان را تلخ کنم ولی اگر این روزها بخش‌هایی از مردم، غمگین و عصبانی‌اند، به‌خاطر زیستن و نفس کشیدن در چنین فضایی است. بخاطر حق و اختیاری است که نداشتند. می‌بینند که حکم خدا که آن همه اصرار بر اجرایش هست، اگر مصلحت باشد، به راحتی تعطیل می‌شود. پس آن همه خشونت و اجبار چه دلیلی داشت؟ آن جان‌های عزیز چرا پرپر شدند وقتی بی‌حجابی هم می‌تواند نشانه بصیرت باشد؟!

@ahestan_ir

Читать полностью…

آهستان

میل جدایی (به ینی منو تو)

زنده‌یاد عباس کمندی، آلبوم گلاویژ

@ahestan_ir

Читать полностью…

آهستان

تاریخ ایران، در واقع همان تاریخ روح مردم ایران است و گمان می‌رود که این تاریخ را بتوان در دو کلمه خلاصه کرد: رنج و جاودانگی.

سید حسن تقی‌زاده

🔹به تعبیر مرتضی ثاقب‌فر، این دو واژه در تعریف تاریخ ایران، زیباترین و درعین حال، دردناکترین و واقعی‌ترین تعبیر از تاریخ ایران است.
@ahestan_ir

Читать полностью…

آهستان

بلبلی برگ گلی خوش‌رنگ در منقار داشت
واندر آن برگ و نوا، خوش ناله‌های زار داشت

آواز افشاری
محمدرضا شجریان
آلبوم انتظار دل

@ahestan_ir

Читать полностью…

آهستان

پروپاگاندای ضدشوروی شوروی

چند وقت پیش خیلی اتفاقی یکی از برنامه‌های تلویزیون شوروی را در لندن می‌دیدم. یک پروفسور فلسفه مشغول سخنرانی درباره روشهای غیراخلاقی و شریرانه‌ای بود که امپریالیست‌های بین‌المللی با توسل به آن درصدد تضعیف اتحاد و یکپارچگی مردم شوروی و نابودی نظام شکست‌ناپذیر شوروی‌اند.

پروفسور می‌گفت: «امپریالیست‌ها طی سالهای نخست انقلاب، سعی کردند حکومت شوروی را از طریق مداخله مستقیم نظامی نابود کنند، اما موفق نشدند. آنها بعدا سعی کردند با توسل به انواع تحریم‌های اقتصادی، حکومت شوروی را خفه کنند اما موفق نشدند. آنها امیدوار بودند که مردم شوروی را از طریق ارتش متجاوز هیتلری نابود کنند اما موفق نشدند. آنها سپس کوشیدند از طریق تحریک مخالفان سیاسی به هدفشان برسند اما باز موفق نشدند. حالا آنها میلیون‌ها دلار را صرف توزیع پنهانی شلوارهای جین و تی‌شرت‌های مزین به نمادهای بورژوایی کرده‌اند و به چنان پستی و ذلتی افتاده‌اند که حتی پرچم آمریکایی خودشان را به قسمتی از شلوارهایشان می‌چسبانند که درست روی باسن قرار می‌گیرد.»

این پرچم‌های روی باسن به قدری جناب پروفسور فلسفه را عصبانی کرده بود که بخش اعظم صحبتهایش را به این موضوع اختصاص داد.

در ضمن ثابت شده است که دقیقا همان آدمهایی که بیشترین داعیه مبارزه علیه محصولات پروپاگاندایی غربی را دارند، خودشان عرضه‌کننده و توزیع‌کننده‌ی اصلی چنین محصولاتی در شوروی‌اند. ژورنالیست‌های حکومتی، دیپلمات‌ها، نمایندگان مجلس، مقامات حزبی و همه کسانی که اجازه سفرهای خارجی دارند، نه فقط برای خودشان، بچه‌هایشان و اقوامشان لباس‌های خارجی را بر لباسهای داخلی ترجیح می‌دهند، بلکه از فرصت استثنایی این نوع سفرها برای خرید حجم انبوهی از لباسهای فاخر و شیک استفاده می‌کنند. آنها این لباس‌ها را در فروشگاه‌ها و حراجی‌های خارجی زیرقیمت می‌خرند، سپس از طریق قطار، دریا، هوا یا زمین وارد اتحاد شوروی می‌کنند و نهایتا در بازار سیاه با قیمت بالا به فروش می‌رسانند.

اما اظهاراتی از جنس اظهارات پروفسور فلسفه، همیشه موجب بروز واکنش‌های متضادی در بین مردم شوروی شده است. پروپاگاندای شوروی در گذر سالها، کاملا اعتبار و کارآیی خود را در بین مصرف‌کنندگانش از دست داده است. یک عمر دروغگویی بی‌وقفه و پایمال کردن مستمر اخلاقیات، تاثیر عجیب و مبهوت‌کننده‌ای به جا گذاشته است: مردم شوروی عمیقأ علاقمند به هر آن چیزی هستند که پروپاگاندا آنرا باطل و نجس اعلام کرده است و به همان اندازه، عمیقأ از هر چیزی که مورد ستایش پروپاگانداست، نفرت دارند. این ویژگی شامل همه عرصه‌های فرهنگ و جامعه می‌شود.

شوروی ضد شوروی
ولادیمیر واینوویچ
ترجمه بیژن اشتری

@ahestan_ir

Читать полностью…

آهستان

شوق وصل

در حلقهٔ فقیران قیصر چه کار دارد؟
در دست بحر نوشان ساغر چه کار دارد؟
با پرتو جمالت برهان چه کار دارد؟
با عشق زلف و خالت ایمان چه کار دارد؟
با عشق دلگشایت عاشق کجا برآید؟
با وصل جانفزایت هجران چه کار دارد؟

عراقی
سید خلیل عالی نژاد
@ahestan_ir

Читать полностью…

آهستان

سوگ تنبور، با صدای #هژیر_مهرافروز به یاد دایی اش، #سید_خلیل_عالی_نژاد :

ما همه اجزای آدم بوده ایم
در بهشت این لحنها بشنوده‌ایم‌...
@ahestan_ir

Читать полностью…

آهستان

آواز بختیاری
سینا سرلک

#کیان_پیرفلک
@ahestan_ir

Читать полностью…

آهستان

به نام خدای رنگین کمان...
کیان پیرفلک، ده ساله، ایذه
۲۵ آبان ۱۴۰۱

🔹پدران و مادرانی که بچه مدرسه‌ای دارند، این کلیپ را با درد و رنج می‌بینند. چون همچین لحظاتی را بارها ضبط کرده‌اند...

@ahestan_ir

Читать полностью…

آهستان

شاهنشاه فرمودند: عجیب است که مردم، سر شیرهای دستشویی‌ها و مستراح‌های استادیوم صد هزار نفری را می‌دزدند. برای چه؟ نخست‌وزیر عرض کرد: تربیت ندارند. من عرض کردم: ممکن است ولی مثل اینکه اینها را از خودشان نمی‌دانند. یعنی متعلق به خود نمی‌دانند. مثل این است که این وسایل مال غیر و متعلق به غیر است. شاهنشاه فرمودند: اینکه بیشتر باعث تعجب می‌شود. عرض کردم: خیر.‌ برخورد ما با مردم طوری است مثل اینکه ما قشون غالب هستیم_ یعنی دستگاه هیأت حاکمه_ و مردم، مردم یک کشور مغلوب. شاهنشاه خیلی به دقت گوش دادند.

خاطرات علم، جلد ۲
@ahestan_ir

Читать полностью…

آهستان

خاطرات به ذهنش هجوم می‌آوردند و آرام در گوش‌هایش همهمه می‌کردند. گذشته‌اش سراسر زخمهایی بود که به اشاره‌ای سر باز می‌‌کرد. همین گذشته بود که ناگهان مورد تردید قرار گرفته بود. به نظرش رسید که پیکر گرم و جاندار حزب، پوشیده از زخم است. زخمهای چرکین، زخمهای خون‌چکان میخ‌های صلیب. چنین قدیس‌های ناقص و معیوبی کی و کجای تاریخ وجود داشتند؟ آیا آرمانی والا تاکنون بدتر از این ارایه شده بود؟

همهمه‌ای که در گوشهایش می‌پیچید، با صداهای گنگ و آهسته‌ای آمیخته بود... باید علت فساد حزب را پیدا کرد. همه اصول ما درست بودند ولی نتایج ما غلط از آب درآمدند. این قرن، بیمار است. ما بیماری و علت‌هایش را با دقت میکروسکوپی تشخیص دادیم ولی هرجا که چاقوی شفابخش را فرو بردیم، زخم تازه‌ای سر باز کرد. نیت ما جدی و پاک بود. مردم می‌بایست دوستمان داشته باشند ولی آنها از ما متنفرند. چرا اینقدر نفرت‌انگیز و منفوریم؟

ما برای شما پیام‌آور حقیقت بودیم ولی حقیقت در دهان ما طنین دروغ داشت. برایتان آزادی به ارمغان آوردیم ولی این آزادی در دست‌هایمان به شلاق بدل شد. به شما وعده حیات و زندگی دادیم ولی صدایمان به هرجا که رسید، درخت‌ها خشکیدند و خش‌خش برگهای خشک بلند شد. از آینده به شما نوید دادیم ولی زبانمان الکن بود و عربده کشیدیم...

ظلمت در نیمروز
آرتور کوستلر

@ahestan_ir

Читать полностью…

آهستان

روباشف گفت: حیف از این ماشین. ماشینهای خارجی خیلی گرانند و شش ماه که توی این خیابان‌ها راه بروند، کارشان تمام است.

مامور مسن گفت: در این مورد حق با شماست. خیابان‌های ما وضعشان خیلی خراب است.

روباشف از لحن او فهمید که به درماندگیش پی برده است. حال سگی را داشت که همان موقع استخوانی جلوش انداخته باشند. تصمیم گرفت دیگر چیزی نگوید ولی جوانک ناگهان با لحن پرخاشگرانه‌ای گفت: توی کشورهای سرمایه‌داری وضع خیابان‌ها بهتر است؟

روباشف بی‌اختیار خندید. پرسید: تا به حال خارج بودی؟
جوانک گفت: نه ولی می‌دانم آنجا چه جوری است. لازم نیست برایم چاخان کنی.

روباشف خیلی آرام گفت: راستی؟! فکر می‌کنی با کی طرفی؟

ظلمت در نیمروز
آرتور کوستلر
@ahestan_ir

Читать полностью…

آهستان

تاریخ پریشانی ایرانیان، ۴
(دوره پهلوی دوم)

از دو حال خارج نیست. یا علمای شیعه حکومت را حق خود می‌دانند یا نمی‌دانند. اگر نمی‌دانند بیایند و آشکار بگویند و مردم را از دودلی بیرون بیاورند. اگر حق خود می‌دانند، در این صورت به پرسشهای ما پاسخ بدهند. اگر حکومت را به شما ملایان بسپارند، آیا خواهید توانست با احکام خود آن را راه برید؟ آیا چشم می‌دارید که ایرانیان از مشروطه دست بکشند و به حال چهل سال پیش باز گردند؟

مقصدتان این است که به دولت و شاه بگویید فقها می‌خواهند شما را خلع کرده و به جای شما بنشینند والا در هیچ یک از کتب فقهیه و رساله‌های عملیه تکفل سلطنت به شخصه برای فقیه واجب نشده تا شما چنین اشتباهی کرده باشید.

حکومت دموکراسی با مذهب شیعه مخالف نیست. اسلام و شیعه مناسب است با حکومت دموکراسی حقیقی. دموکراسی اروپا پس از فراموشی دموکراسی یونان و روم، از دین اسلام اخذ شده. سایر ترقیات مدنی حتی ترقیات در صنایع که امروز دنیا بر محور آن می‌چرخد، از اسلام اخذ شده.

قرار گرفتن حکومت در اختیار فقیه، به معنای تبدیل وی به شاه، وزیر یا فرماندهی ارتش و ... نیست. بلکه بدان معناست که فقیه می‌باید توانایی نظارت بر امور اجرایی و قانونگذاری امت اسلامی را دارا باشد.

اسلام مشتمل بر قوانینی است که تمام بشریت ملزم به اجرای آن هستند و حکومت اسلامی، مشروطه، استبدادی و یا جمهوری نیست.

اگر روحانی خرج خود را به وسیله کار کردن یا از یک راه ثابت و معین دیگری به دست آورد که در گفتن حقایق آزاد باشد، بهتر است یا مانند امروز خرج خود را بی‌واسطه از دست توده بگیرد و ناچار شود به میل آن‌ها رفتار کند؟ اینکه می‌گویند مجتهد، نایب امام است، راست است؟ اگر راست است حدودش چیست؟ آیا حکومت و ولایت نیز در آن هست یا نه؟ این‌که می‌گویند دولت، ظلمه‌است یعنی چه؟ آیا مقصود این است که دولت چون به وظیفه‌اش رفتار نمی‌کند، ظالم است؟ یا مقصود این است که دولت باید به دست مجتهد باشد؟

تاکنون هیچ فقیهی در هیچ کتابی نگفته که ما شاه هستیم و یا سلطنت حق ماست. هیچکس از طبقه فقها تاکنون با اصل سلطنت مخالفت نکرده است بلکه برعکس بسیاری از علمای سرشناس مانند طوسی، علامه حلی و محقق ثانی، محقق داماد و مجلسی و دیگران در اداره حکومت با سلاطین همکاری داشته‌اند. هرگز با اساس نحوه اداره جامعه و حکومت مخالفت نکرده‌اند. اکنون شما می‌خواهید دولت را به آنها بدبین کنید و این نیست جز از سوءنیت و فتنه‌انگیزی و ایجاد نفاق.

نمی‌گوییم حکومت باید با فقیه باشد بلکه می‌گوییم حکومت باید با قانون خدایی که صلاح کشور و مردم است اداره شود و این بی‌نظارت روحانی صورت نمی‌گیرد.

چرا نمی‌خواهید به دست بگیرید؟ چر نمی‌خواهید شریعت را اجرا کنید؟ چه چیز جلوی شما را می‌گیرد؟ تاکنون شما کی خواستید که بگوییم نتوانستید؟ کی برخاستید که بگوییم پیش نبردید؟ چرا به جای آنکه مردم را دو دل گردانید و آواره گذارید، بکار نمی‌خیزید؟ چون پاسخی ندارید خواهید گفت: حکومت عرفی باشد ولی از ما اجازه بگیرد. می‌گویم برای چه؟ اگر فرمانروایی از آن شماست، چرا خودتان بکار نمی‌خیزید؟ اگر از آن شما نیست، چه نیاز به اجازه است؟

ریشه تمام سخنان کسروی این است که علمای شیعه حکومت را حق خود می‌دانند و هر حکومتی را جائر و غاصب می‌دانند. با صدای بلند می‌گوییم حکومت حق خداست. در مذهب شیعه به هیچ‌وجه من‌الوجوه حکومت شخصا حق علما نیست. دلیل شما چیست که علما حکومت را حق خود می‌دانند؟ در کجای نوشته‌های آنها هست که حکومت حق ماست؟

فقیه می‌باید نه تنها بالاترین مقام در میان عالی‌رتبگان اداره حکومت بلکه عالیترین ناظر، قاضی و نگهبان آن باشد.

جوان های عصری، عزیزان من، در مدرسه نگذاشتند لااقل برای یک مرتبه هم که باشد، قرآن و معنی آن را بخوانید. به منظور رخنه کردن در وحدت ملی و مذهبی ایران، شما را از ما دور کردند که ما شما را نشناسیم و شما ما را نشناسید.

اگر مجلس شورای این مملکت از فقهای دیندار تشکیل شود یا به نظارت آنها باشد، چنانچه قانون هم همین را میگوید به کجای عالم برخورد می‌کند ؟

پرسش من آن است که شما ملایان که به کار کشورداری برنمی‌خیزید و به یک‌بار خود را به کنار گرفته، گامی پیش نمی‌گذارید، زکات و مال امام را به چه نام می‌گیرید؟ در چه راه بکار می‌برید؟ آیا کشورداری می‌کنید؟ خواهید گفت ما به مردم یاد می‌دهیم. می‌گویم دروغ است. شما چیزی یاد نمی‌دهید. آنچه را که مردم خودشان می‌دارند، شما به نگهداری آن می‌کوشید. یک دستگاهی است که ساخته شده و شما پاسبانی می‌کنید. شما تا آن اندازه سودجویید که تاکنون به مردم نگفته‌اید قمه زنی حرام است.

شماها می‌دانید که اگر ملاها در بین توده نفوذ معنوی پیدا کنند، شماها را از پشت میزهای جیب‌بری برداشته، عناصر صالحه به جای شماها می‌گذارند.

@ahestan_ir

Читать полностью…

آهستان

ما برای تامین نسل‌های آینده چنان محرومیت‌های وحشتناکی به نسل حاضر تحمیل کردیم که یک چهارم از طول عمر متوسطش کم شده. برای دفاع از موجودیت کشور، ناگزیر از اقدامات استثنایی و تصویب قوانین ویژه‌ی مرحله‌ی گذار شدیم که از هر نظر با اهداف انقلاب منافات دارد. سطح زندگی مردم از قبل از انقلاب پایین‌تر است. شرایط کار، سخت‌تر. ضوابط و قوانین، غیرانسانی‌تر. و بهره‌کشی از نیروی کار کارمزدی از شرایط کار باربرهای بومی در مستعمرات بدتر است.

ما سن مجازات اعدام را پایین آوردیم و به دوازده سال رساندیم. قوانین جنسی ما از قوانین جنسی انگلستان هم سفت و سخت‌تر است. پرستش رهبر در کشور ما از حکومت‌های دیکتاتوری ارتجاعی بیزانس هم شدیدتر است. مطبوعات و مدارس ما میهن‌پرستی کورکورانه، نظامی‌گری، جزم‌اندیشی، کنفورمیسم و جهل را پرورش می‌دهند. قدرت مطلقه‌ی حکومت، نامحدود است و در تاریخ نظیر ندارد. آزادی مطبوعات، آزادی عقیده و آزادی فعالیت سیاسی چنان ریشه‌کن شده که انگار اعلامیه حقوق بشر هرگز وجود نداشته. ما عظیم‌ترین دم و دستگاه پلیس را راه انداختیم که به پیشرفته‌ترین سیستم علمی برای شکنجه جسمانی و روانی مجهز است. با خبرچین‌هایی که به یک سازمان سراسری تبدیل شده‌اند.

ما توده‌های ناراضی کشور را به ضرب شلاق به سوی سعادت انتزاعی آینده می‌بریم که هیچ‌کس غیر از خودمان نمی‌تواند آنرا ببیند. چون نیروی این نسل به پایان رسیده. در جریان انقلاب به پایان رسیده بود. چون خون این نسل را مکیده‌اند و غیر از یک تکه گوشت قربانی نالان و کرخت و دلمرده، چیزی از آن باقی نمانده. اینها نتایج کارهای نتیجه‌بخش ماست.

ظلمت در نیمروز، صفحه ۱۵۴
آرتور کوستلر

@ahestan_ir

Читать полностью…

آهستان

کاغذهای قدیمی‌ام را جست‌وجو می‌کردم که به یادداشت‌های مباحثه‌ای درباره (فیلم) آندری روبلف در دانشگاه برخوردم... لای آنها صحبت‌های یک استاد ریاضی به نام مانین هست که برنده جایزه لنین هم شده و نباید بیشتر از سی سال می‌داشت. حرفهایش قابل‌توجه است. من با دیدگاه او موافقم. البته آدم نباید این چیزها را درباره خودش بگوید ولی این دقیقا همان چیزی است که من در زمان ساختن آندری روبلف در ذهن داشتم. برای این سخنان از مانین ممنونم:

«تقریبا تمام کسانی که در بحث شرکت کردند پرسیدند که چرا آنها را طی سه ساعتی که فیلم طول می‌کشد، مجبور به رنج بردن، کرده‌اند. من سعی می‌کنم به آنها جواب بدهم. ما در قرن بیستم هستیم. در میان یک تورم عاطفی. هنگامی که در روزنامه‌ها می‌خوانیم دو میلیون نفر را در اندونزی قتل‌عام کرده‌اند، همان احساسی به ما دست می‌دهد که اگر باخبر می‌شدیم تیم هاکی کشورمان در مسابقه‌ای به پیروزی رسیده‌ است! عواطف در هر دو مورد به یک اندازه قوی است. در واقع راه‌های دریافت عواطف در یک نقطه برابرند، به گونه‌ای که دیگر تفاوت هولناک میان این دو رخداد را نمی‌فهمیم. اما من نمی‌خواهم کسی را سرزنش کنم. شاید دیگر نمی‌توانیم جور دیگری زندگی کنیم! اما هنرمندانی هستند که اندازه واقعی امور را نشان می‌دهند. آنها در تمام طول زندگیشان، این بار را حمل می‌کنند و ما باید بخاطر این از آنها ممنون باشیم»

دفتر خاطرات آندری تارکوفسکی

@ahestan_ir

Читать полностью…

آهستان

تانیا خودکویچ نوشته است: می‌توانی نمازت را به آزادی بخوانی، اما به این شرط که جز خدا کسی نشنود!

و این شعر برایش ده سال آب خورد...

الکساندر سولژنیتسین
مجمع الجزایر گولاگ

@ahestan_ir

Читать полностью…

آهستان

چهار سال پیش، ایرانی‌ها با هر عقیده و سلیقه‌ای، بخاطر باخت تیم ملی فوتبال، بغض می‌کردند و اشک می‌ریختند اما حالا؟ چه بر سر ما آمده...؟ آن روزها با غرور و افتخار اشک می‌ریختیم اما حالا باید در خلوت خود بسوزیم و اشک بریزیم؛ بخاطر ایران، بخاطر مردم ایران، بخاطر پریشان‌حالی مردم ایران...

مطمئنا آنها که سالهای سال تماشاگران ایرانی ( و در حقیقت بخشی از مردم ایران) را در تلویزیون سانسور می‌کردند و امروز شبیه همان صحنه‌ها را پخش می‌کنند، از درک و فهم این وضعیت و آثار و تبعات آن ناتوانند.

می‌شود ده‌ها و صدها صفحه درباره آنچه که این روزها دارد بر سر هویت ملی ما می‌آید، نوشت. اما چه فایده؟

🔹کلیپ پایین، بعد از بازی چهار سال پیش ایران و اسپانیا

/channel/ahestan_ir/1200

Читать полностью…

آهستان

در آخرین سال‌های اقامتم در مسکو، نویسنده‌ی شهرستانی تازه‌‌کاری، هر موقع به مسکو می‌آمد، سری هم به من می‌زد. او از این گلایه داشت که حکومت اجازه چاپ رمان‌ها و داستان‌هایش را نمی‌دهد...

او تصمیم گرفت به مقر کا‌گ‌ب‌ برود و به آن‌ها اولتیماتوم دهد که یا دستور چاپ کتابهایش را در شوروی بدهند یا در غیر این‌صورت وی بلافاصله کشور را ترک خواهد کرد.

نویسنده تازه‌کار به محض ورود به ساختمان کا‌گ‌ب، شخصی را می‌بیند که به سمتش می‌آید و به او می‌گوید: «به به! سلام! پس عاقبت تصمیم گرفتید به دیدنمان بیایید!»

نویسنده پرسید: یعنی شما می‌دانید من کی‌ام؟!
مامور کا‌گ‌ب‌ در حالی که دستانش را از دو طرف باز کرده بود گفت: مگر کسی هم هست که شما را نشناسد؟ بفرمایید روی این صندلی بنشینید. چه چیزی باعث شد به اینجا بیایید؟ آیا می‌خواهید به ما بگویید که نظام شوروی را دوست ندارید؟

نویسنده گفت: بله دقیقا. من این نظام را دوست ندارم.
مامور کا‌گ‌ب‌: «می‌توانید به ما بگویید دقیقا چه چیز این نظام را دوست ندارید؟»

نویسنده گفت که به نظرش در اتحاد شوروی، هیچ نوع آزادی، به ویژه آزادی هنری، وجود ندارد. حقوق بشر نقض می‌شود و سطح استاندارد زندگی به صورت مستمر در حال سقوط است.
هرکدام از این حرف‌ها کفایت می‌کرد که هفت سال زندان، برایش ببرند.

مامور کا‌گ‌ب‌، پس از اینکه مودبانه به حرفهای نویسنده گوش کرد، از او پرسید: اما چرا این حرفها را دارید به ما می‌زنید؟

نویسنده: می‌خواستم شما بدانید.
مامور کا‌گ‌ب‌: ما می‌دانیم. همه این چیزها را می‌دانیم.

نویسنده: اما اگر از همه این مشکلات خبر دارید، پس باید در جهت بر طرف کردنشان، کاری کرد.

مامور کا‌گ‌ب‌: اشتباه شما دقیقا همینجاست. آن چیزهایی که به نظر شما مشکلات است، به نظر ما مشکلات نیست.

شوروی ضد شوروی
ولادیمیر واینوویچ
ترجمه بیژن اشتری

@ahestan_ir

Читать полностью…

آهستان

از بی بارانی اوقات شاهنشاه را تلخ دیدم. هیچ علاجی هم نداشت. من چه می‌توانم بکنم؟ خواست خداست.

فرمودند جای تعجب است که دیروز در یک جلسه‌ی هزار نفری دانشجویان تهران، یک عده‌ی ششصد نفری برخاسته و برای شهدا، همین خرابکاران، ادای احترام کرده‌اند. از این حیث هم خاطر شاهنشاه مکدر بود. حق هم با ایشان است. واقعا دیگر برای این مردم چه بکند؟ آخر مگر نه از تحصیلات ابتدایی تا دانشگاه مجانی شده است؟ و آخر مگر نه این خرابکاران که دیروز در قزوین کشته و گرفتار شدند، چند نفر افسر را کشتند؟

عرض کردم گاهی کار شستشوی مغزی به این جاها می‌کشد. فرمودند: ممکن است، آخر چرا خودمان نمی‌توانیم این کار را بکنیم؟

این دیگر جوابی نداشت و ندارد، الا اینکه باید عرض می‌کردم دستگاه‌های ما عاجزند.

خاطرات علم، جلد پنجم صفحه ۴۵

@ahestan_ir

Читать полностью…

آهستان

گویند سنگ لعل شود در مقام صبر
آری شود ولیک به خون جگر شود

@ahestan_ir

Читать полностью…

آهستان

اشکهای #سید_خلیل_عالی_نژاد
موقع نواختن تنبور:
سلطان به جهان پرده سرایی زد ورفت 
درویش به درد پشت پایی زد و رفت 
القصۀ هر دو روز در گلشن عمر
مرغی به سر شاخ نوایی زد و رفت
@ahestan_ir

Читать полностью…

آهستان

۲۷ آبان سالروز درگذشت سید خلیل عالی‌نژاد

@ahestan_ir

Читать полностью…

آهستان

ری دلم سنگينه غم دل بی‌قراره
روز و شو تيام ايگوی اور بهاره
آخه تا كی چينو وا تينا بمهنم
حرف مردم سی دلم چی نيشت خاره

بهار اوی وا گل گندم
مو تهنا وا درد دل مندم
شو و رو دل چی نیی ايناله
تا كه چی لاله داغ دل دارم
گل بوستون تی مو دی خاره
مه و آستاره نی به شوگارم

زنده‌یاد مسعود بختیاری

#کیان_پیرفلک
@ahestan_ir

Читать полностью…

آهستان

فرمودند: خیلی جای تعجب است که ما بالاخره نتوانسته‌ایم این دانشگاه‌ها را اداره کنیم. اگر در کشوری بود که کاری انجام نمی‌شد، قابل قبول بود ولی در این‌جا چرا؟

عرض کردم: یک مقداری تنبلی و بهانه‌‌جویی. یک مقداری تحریک خارجی و یک مقداری هم معایب کارهای ماست.

فرمودند: چه عیبی است که ما نمی‌دانیم؟

عرض کردم: احساسات جوان‌ها را نمی‌دانیم، گرفتاری‌های خانوادگی و عقده‌های آنها را نمی‌خواهیم درک کنیم. گفت‌وشنود با آنها نداریم. وقت هم صرف آنها نمی‌کنیم. آن وقت دشمن با زیرکی و هوشیاری، انگشت روی کوچکترین معایب ما می‌گذارد.

دیگر شاهنشاه چیزی نفرمودند. قدری فکر فرمودند. عرض کردم: از وضع دانشجویان ایرانی در خارج هم که خبر دارم، عین همین مطلب صادق است. باز هم چیزی نفرمودند و امری صادر نکردند.

خاطرات علم جلد ۶ ص ۸۳

@ahestan_ir

Читать полностью…

آهستان

«هرگاه موجودیت کلیسا به خطر می‌افتد، از قید احکام اخلاقی رها می‌شود. استفاده از هر وسیله‌ای برای رسیدن به هدف قداست می‌یابد، حتی مکر و نیرنگ، خیانت، خشونت، خرید و فروش امتیازات و مناصب کلیسا، زندان، مرگ. زیرا هر نظم و سامانی برای جامعه است، و فرد باید در راه مصلحت عمومی قربانی شود.»

دیتریش فون نیهایم، اسقف وردن
به نقل از ظلمت در نیمروز، آرتور کوستلر

@ahestan_ir

Читать полностью…

آهستان

یادداشت پنج سال پیش. در همچنان بر همان پاشنه می‌چرخد...

/channel/ahestan_ir/931

Читать полностью…

آهستان

تاریخ پریشانی ایرانیان، ۵

نطق مصدق در مخالفت با اعلام پادشاهی رضاخان

نهم ۱۳۰۴ شمسی، جلسه‌ای در مجلس شورای ملی برای اعلام انحلال حکومت قاجار و سپردن حکومت به رضاخان پهلوی برگزار شد که در آن جلسه پنج نفر ( مصدق، مدرس، تقی‌زاده، دولت‌آبادی و علاء) در مخالفت با پادشاهی رضاخان، نظراتشان را بیان کردند. آنچه در ادامه می‌آید، بخشی از نطق مرحوم مصدق است:

بنده در سال گذشته در حضور نمایندگان محترم به کلام الله مجید قسم یاد کردم که به مملکت و ملت خیانت نکنم. آن ساعتی که قسم خوردم مسلمان بودم و حالا هم مسلمان هستم و از آقایان تمنا دارم به احترام این قرآن برخیزند ( در این موقع قرآن را از بغل خود بیرون آورد و حضار قیام کردند) و در حضور همه آقایان بنده شهادت خودم را می‌گویم (اشهد ان لااله الالله، اشهد ان محمد رسول الله ، اشهد ان علی ولی الله) من شخصی بودم مسلمان و به این کلام الله قسم یاد کرده‌ام و‌ این ساعت هم این کلام الله خصمی مرا بکند اگر در عقیده خودم یک اختلاف و تفاوتی حاصل کرده باشم.

اولا راجع به سلاطین قاجار بنده عرض می‌کنم که کاملا از آنها مایوس هستم زیرا در این مملکت خدماتی نکرده‌اند که بنده بتوانم اینجا از آنها دفاع کنم.

اما نسبت به آقای رضاخان پهلوی بنده نسبت به ایشان عقیده‌مند هستم و ارادت دارم و در هر موقع آنچه به ایشان عرض کردم در خیر ایشان و صلاح مملکت بوده. اینکه ایشان یک خدماتی به مملکت کرده‌اند گمان نمی‌کنم بر احدی پوشیده باشد. وضعیت مملکت وضعیتی بود که همه می‌دانیم که اگر کسی می‌خواست مسافرت کند اطمینان نداشت و یا اگر کسی مالک بود، امنیت نداشت... در حقیقت از پرتو وجود ایشان ما در ظرف این دو سه سال اینطور چیزها را داشته‌ایم و اوقاتمان صرف خیر عمومی و ‌منافع عامه شده و بحمدالله از برکت وجود ایشان خیالتان راحت شده و می‌توانیم یک کارهای اساسی بکنیم.

خوب آقای رییس‌الوزرا، سلطان می‌شوند و مقام سلطنت را اشغال می‌کنند، آیا امروز در قرن بیستم هیچکس می‌تواند بگوید یک مملکتی که مشروطه است، پادشاهش هم مسوول است؟ ( پادشاه مشروطه چون مقام اجرایی ندارد، از مسوولیت مبراست) اگر ما این حرف را بزنیم، آقایان همه تحصیل‌‌کرده‌ و درس‌خوانده و دارای دیپلم هستند، ایشان پادشاه مملکت می‌شوند، آن هم پادشاه مسوول! ( یعنی با همه مسولیت‌های اجتماعی) هیچکس همچو حرفی نمی‌تواند بزند. و اگر سیر قهقرایی بکنم و بگویم پادشاه است، رییس‌الوزرا و حاکمه و همه‌چیز است، این ارتجاع و استبداد صرف است.

ما می‌گوییم که سلاطین قاجاریه بد بوده‌اند، مخالف آزادی بوده‌اند، مرتجع بوده‌اند، خوب حال آقای رییس‌الوزرا پادشاه شد، اگر مسوول شد که ما سیر قهقرایی می‌کنیم! امروز مملکت ما بعد از بیست سال و این همه خونریزی‌ها می‌خواهد سیر قهقرایی بکند؟ و مثل زنگبار بشود که گمان نمی‌کنم در زنگبار هم این‌طور باشد که یک شخص هم پادشاه باشد و هم مسوول مملکت باشد.

در مملکت مشروطه رییس‌الوزرا مهم است نه پادشاه. اگر ما قایل شویم که آقای رییس‌الوزرا پادشاه شوند آن وقت در کارهای مملکت هم دخالت کنند و همین آثاری که امروز از ایشان ترشح می‌کند در زمان سلطنت هم ترشح خواهد کرد. شاه هستند، رییس‌الوزرا هستند. فرمانده کل قوا هستند. بنده اگر سرم را ببرند، تکه‌تکه‌ام بکنند و آقای سید یعقوب هزار فحش به من بدهد، زیر بار این حرف‌ها نمی‌روم. بعد از بیست سال خونریزی!

آقای سید یعقوب! شما مشروطه‌خواه بودید، آزادی‌خواه بودید. بنده خودم در این مملکت، شما را دیدم که پای منبر می‌رفتید و مردم را دعوت به آزادی می‌کردید. حالا عقیده شما این است که یک کسی در مملکت باشد که هم شاه باشد هم رییس‌الوزرا باشد هم حاکم؟ اگر این‌طور باشد که ارتجاع صرف است، استبداد صرف است، پس چرا خون شهدای راه آزادی را بی‌خود ریختید؟ چرا مردم را به کشتن دادید؟ می‌خواستید از روز اول بیابید بگویید که ما دروغ گفتیم و مشروطه نمی‌خواستیم. یک ملتی است جاهل و باید با چماق آدم شود! شما که می‌خواهید آقای رییس‌الوزرا را شاه بکنید، ایشان یک وجود موثری هستند که می‌خواهید بلااثر کنید. خدایا تو را به شهادت می‌طلبم که آنچه گفتم عقیده خودم بود و این در خیر مملکت است.

🔹پاسخ علی اکبر داور به مصدق:

فرمودند خوب وقتی که ایشان شاه شدند، بایستی مسوول باشند یا نباشند؟ بنده کاملا موافقم و تصور نمی‌کنم که هیچ‌کس در مملکت باشد که فکرش اینقدر کوچک و عقب‌مانده باشد که تصور بکند دادن یک اختیاری به دست یک نفر، بدون حدی و بدون هیچ قانونی، یعنی یک نفر به قول ایشان شاه باشد، رییس‌الوزرا باشد، رییس عالی قوا باشد ، وزیر جنگ باشد. یک همچو چیزی نه تنها یک مساله‌ای است که همه به او خواهند خندید، بلکه یک مسأله‌ای است به قدری واضح و مسلم که هیچکس زیر این بار نمی‌رود!

@ahestan_ir

Читать полностью…

آهستان

مملکت را دو شقه کنی، نیمی را خودی بدانی و نیمی را غیرخودی. عقیده و سلیقه و سبک زندگی خودی‌ها را بزنی بر سر غیرخودی‌ها. مشکلات و نیازها و توقعات غیرخودی‌ها را نبینی یا کمرنگ ببینی. مرگ غیرخودی‌ها را نبینی یا اینکه ناشی از اشتباه فرد و بیماری زمینه‌ای و جراحی دوره کودکی و مشکلات روحی و روانی و افسردگی و خودکشی بدانی و ...

همه این کارها را کرده باشی، بعد کشته شدن آدمهای بی‌گناه را در زیارتگاه و امامزاده بزنی بر سر آن غیرخودی‌ها که شما با ایجاد آشوب و اغتشاش، آنهم بخاطر یک مسأله بی‌خودی، باعث نامنی شده‌اید! تازه به همین هم اکتفا نکنی، عکس و پوستر و نقاشی تولید کنی که این چادرهای خونین، نتیجه آن روسری‌هایی است که بر باد داده‌اید! یعنی خیلی ساده و راحت، حتی زائران حرم را هم به نام خودت بزنی و اصلا به روی خودت نیاوری که بخشی از آن زنان زائر، همانهایی هستند که همیشه دم در ورودی حرم، چادر سرشان می‌کنند. وقتی قرار است نفهمی، خب نمی‌فهمی. اصراری نیست.

@ahestan_ir

Читать полностью…
Subscribe to a channel