ahestan_ir | Unsorted

Telegram-канал ahestan_ir - آهستان

2506

ارتباط با ادمین کانال: @omidhosseini80

Subscribe to a channel

آهستان

دوازده سال داشتم که به اروپا رفتم و ساعت‌ها در فرودگاه در آغوشش گریه کردم. مکاتبه ما خیلی کم بود. چون او اهل نامه‌نویسی نبود. این اواخر از طرف یکی از دوستانم که در پاریس مشغول تحصیل آهنگسازی بود به او نامه‌ای نوشتم و از او درباره موسیقی ایران پرسش‌هایی کردم. با دقت هرچه تمامتر جوابم داد. هرقدر بیشتر به محیط هنری اروپا آشناتر می‌شدم بیشتر به ارزش و مقام پدرم پی می‌بردم. تا اینکه بعد از هشت سال دوری به ایران برگشتم. هنگام ورود به تهران به طوری چهره شکسته و موهای سفیدش تکانم داد که ساعتها گریه کردم و تصمیم گرفتم در تمام مدت اقامتم در تهران با او باشم و جبران این چند سال جدایی را بکنم. حتی از بازگشت به اروپا کم‌کم صرفنظر کردم. شاید این، نوعی دل‌گواهی بود و حس کرده بودم که یک سال بعد او را برای همیشه نخواهم دید. این یک سال برای من بزرگ‌ترین درسهای زندگی‌ام خواهد بود. هر روز چیز تازه‌ای در او کشف می‌کردم و روزی برای یکی از دوستانم در پاریس نوشتم. در واقع من با پدرم زندگی نمی‌کنم بلکه با یک شخصیت بی‌مانند و یک انسان واقعی.

به زندگی اروپا کنجکاو شده بود؛ اغلب اوقات از من درباره زندگی مردم اروپا و طرز تفکر آنها سؤالاتی می‌کرد. از آنجا مقدار زیادی صفحه تصنيف (chanson) آورده بودم و یک به یک اشعار آنها را ترجمه می‌کردم. گاهی یک صفحه، آن چنان او را مجذوب می‌ساخت که بی‌اختیار می‌گریست و می‌گفت صداشان از قلبشان بیرون می‌آید و احساسشان مرا دیوانه می‌کند.

با همه پافشاری‌های من هیچ‌وقت حاضر نشد با من، ایران را ترک کند. چون عمیقاً به خاک اجدادیش علاقه داشت.

در میان مکان‌هایی که دیده بود و مسافرت‌هایی که خودش کرده بود به دیلمان بیشتر از همه علاقه داشت. در آنجا بود که قطعه مشهور دیلمان را سروده بود. او عقیده داشت که هیچ‌کس دیلمان را خوب نمی‌خواند. چون خواننده‌ها معمولاً آن صدای دورگه دهقانی را که از حرکات پی در پی روزانه مخصوصاً به هنگام پایین آمدن از کوه حالت خاصی پیدا می‌کند، ندارند. قطعه کوهستانی او بیان یک دهکده تاریک و غروب آفتاب روی کوهها است. این قطعه با صدای پای گله گوسفندان که از کوه پایین می‌آیند ختم می‌شود. وقتی آن را اجرا میکرد؛ همه اینها جلو چشمش مجسم می‌شد و خودش با صدای بلند احساس خود را تشریح می‌کرد. یکی دیگر از آهنگهای ساخته خودش که مورد علاقه‌اش بود قطعه ای است به نام زندان شوشتری که بیان احساس گروهی محکوم بود که پدرم مدتها دنبال آنها رفته و آهنگهایی را که زمزمه می‌کردند به نت درآورده بود.

او خیلی کم به سینما می‌رفت؛ یکی از فیلم‌هایی که بیشتر از همه در او تأثیر کرده بود، دزد دوچرخه بود که او همیشه به خاطر داشت. در میان آهنگسازان بیشتر از همه به بتهوون علاقه داشت. مجسمه این آهنگساز در اطاقش بود. یک روز صبح ساعت شش خواهرم رکسانا قطعه «برای الیزا» اثر بتهوون را با پیانو می‌نواخت او برخلاف معمول بیدار و شد و درحالی که اشک در چشمانش جمع شده بود، گفت: این مرد تمام بدبختیهایش در موسیقی‌اش منعکس است.

این اواخر هیچ‌وقت از خانه بیرون نمی‌رفت و اغلب تنها بود. زیرا بسیار حساس بود و از هرگونه گوشه و کنایه‌ای که به عقیده من ناشی از بی‌سوادی و نداشتن حس همکاری و میهن‌دوستی است رنج می‌کشید. در مواقعی که خیلی حوصله‌اش سر می‌رفت به یک کارگاه کفش‌دوزی می‌رفت و ساعت‌ها در آنجا می‌نشست و به کار شاگردها نگاه می‌کرد.

بخشی از خاطرات ژاله صبا به نقل از یادنامه صبا.

🔹۲۹ آذرماه، سالروز درگذشت استاد ابوالحسن صبا

@ahestan_ir

Читать полностью…

آهستان

تاریخ‌پژوهی در اینستاگرام!

اخيرا آقای گودرز رشتيانی در صفحه اينستاگرام خود مطلبی راجع به ميرزا كوچك نوشته‌اند كه اگر عنوان «تاريخ‌پژوه» مقابل اسم ايشان نبود، نيازی به اين پاسخ هم نبود. چون به هرحال چند سالی هست كه همزمان با سالروز شهادت ميرزا كوچك، مطالبی در نقد و نفی نهضت جنگل و شخصيت ميرزا مخصوصا در دنيای مجازی منتشر می‌شود که عموما ميرزا را به تجزيه‌طلبی و خيانت متهم می‌كنند.

خب حرف تازه آقای رشتيانی چيست؟ هيچ! تكرار مكررات. هرچند خود ايشان تصور می‌كنند كه مطلب جديدی كشف كرده‌اند. آقای تاريخ پژوه، به كتاب تازه انتشاريافته‌ای اشاره كرده و نوشته‌اند كه اخيرا اسناد جديدی منتشر شده است كه نشان می‌دهد ميرزا با كوته‌فكری در حال نابودی ايران بوده! منظور ايشان كتاب «جبهه ايرانی، انقلاب جهانی» است كه به تازگی منتشر شده است. با توجه به تيراژ كتاب (۳۳۰نسخه) احتمالا بسياری از خوانندگان و دنبال كنندگان صفحه مجازی آقای دكتر، فرصت مطالعه آن‌را نخواهند داشت و لابد بخاطر اعتمادی كه به ايشان دارند، تصور می‌كنند كه با اسناد جديدی مواجه هستند كه خیانت و تجزیه‌طلبی ميرزا را اثبات می‌کنند! حال آنكه اساسا همچين خبری نيست.

كتاب موردنظر، حاوی اسنادی است كه پس از فروپاشی شوروی منتشر شده. «مویسی پرسیتس» نویسنده کتاب، قبلا كتاب «بلشويک‌ها و نهضت جنگل» را هم منتشر كرده بود که هردوی آنها برخلاف تصور آقای دکتر، حقانيت و مظلوميت ميرزا را اثبات می‌‌كنند. اما نكته جالب ماجرا، عباراتی است که آقای رشتيانی از کتاب انتخاب کرده‌اند. ايشان ظاهرا در اين مدت فرصت نكرده بودند هيچ كتابی راجع به جنگل بخوانند. (حتی كتاب سردار جنگل؟!) چون اگر به آن كتابها مراجعه کرده بودند، قطعا می‌دانستند كه مثلا نامه‌ ميرزا به لنين، پيش از اين در همه كتب خاطرات و تاريخی و تحلیلی درباره نهضت جنگل، نقل شده بود. پس چيز جديدی كشف نشده!

نکته عجیب‌تر، نتیجه‌ای است که از این نامه گرفته‌اند. یک فعال و کاربر عادی اینستاگرام ممکن است با انتشار دو خط از یک نامه، نتایج دلخواه خود را بگیرد اما از استاد دانشگاه و پژوهشگر تاریخ، نمی‌توان پذیرفت که بدون توجه به زمینه و زمانه و علل و عوامل نوشتن یک نامه (و شکل‌گیری یک جنبش) فورا آن را دال بر خیانت و کوته‌بینی بداند. واقعیت این است که نامه میرزا به لنین، حتی اگر آن‌را نشانه اعتقاد میرزا به وعده‌های آن روز لنین (انقلاب مستضعفان و لغو همه قراردادهای استعماری روس‌های تزاری علیه ایران و ...) بدانیم، بیشتر گلایه از خیانت کمونیستهای شوروی و قفقازی و ایرانی علیه میرزا و جنگلی‌ها بود (که در نهایت باعث جدایی و انزوای میرزا و قربانی شدنش شد.)

ضمنا بیشتر اسناد هردو كتاب مویسی پرسیتس، مربوط به سياست‌های كمونيست‌های شوروی است. در همين اسناد اشاره می‌شود كه تجاوز شوروی به ايران، ربطی به خواست جنگلی‌‌ها نداشت و کمونیست‌ها براي پيشبرد اهداف خود و رقابت با انگليس، در یک برنامه از پیش طراحی شده، وارد انزلی شدند. البته وجود جنگلی‌ها به عنوان نیروهای مجاهد ضداستعماری می‌توانست بهانه‌ای برای کمونیست‌ها باشد اما آنها خیلی زود به فکر حذف و قتل میرزا افتادند.

پرسیتس، در کتاب خود می‌نویسد: «تاردوف، رئیس دفتر اطلاعاتی شوروی در ایران طی یک گزارش عادی به مقامات ارشد خود نوشت که چپ‌گرایان حزب کمونیست ایران اندکی پس از توافق راسکولنیکوف و اورژنیکیدزه با کوچک‌خان، توطئه‌ای را علیه کوچک‌خان تدارک دیدند. واقعیت این است که سرنگونی کوچک‌خان حتی قبل از توافق موردنظر مهمترین عنصر استراتژی سیاسی حزب کمونیست ایران محسوب می‌شد. یکی از خبرنگاران همان دفتر به نام چلنگریان طی یادداشتی به نام اولین روزهای ورود بلشویک ها در انزلی، در مورد فعالیت تبلیغاتی دو تن از فرستادگان کمیته مرکزی حزب عدالت یعنی جوادزاده (پیشه‌وری) و به ویژه بهرام آقایف سخن می‌گوید که در آستانه ورود سربازان شوروی با مأموریت آماده‌سازی گشایش اولین کنگره حزب کمونیست ایران وارد انزلی شدند. به نوشته چلنگریان... رفیق بهرام آقایف از همان عرشه کشتی خطاب به جمعیتی که در ساحل جمع شده بودند شروع به سخنرانی کرد و گفت پایان دوره ملاکان و زمینداران فرا رسیده است و به زودی کمونیستها در ایران مبارزه علیه طبقه بورژوازی را که سزاوار کشته شدن و نابودی هستند شروع می‌کنند. جنبه مهم دیگر تحریک آقایف این بود که از همان آغاز او یک موضع جدی علیه کوچک‌خان اتخاذ کرد و او را دنیکین آینده ایران خواند که هرچه زودتر باید نابود شود.»

در واقع بیشتر اسناد کتاب، شرح همین خیانت‌هاست نه آن چیزی که پژوهشگر تاریخ، برداشت کرده‌ است. طبق یکی از همین اسناد، میرزا می‌نویسد: «کمونیست‌ها، انگلیسی‌ها و دولت استبداد برای ما یکسانند. به نام دفاع از میهن، دفاع از مردم ایران و حفاظت از حقوق آنان، با همه رویارویی می‌کنیم.»

@ahestan_ir

Читать полностью…

آهستان

مطالب مختلف کانال آهستان درباره نهضت جنگل و میرزا کوچک جنگلی



مطالب تحلیلی آهستان:

آیا میرزا تجزیه طلب بود؟!

چند نکته کوتاه و مختصر راجع به نهضت هفت ساله جنگل

تاریخ پژوهی در اینستاگرام ، پاسخ به گودرز رشتیانی

پاسخ به مطلبی راجع به جنگلی‌ها در کانال مهدی نصیری

ادامه پاسخ به مطلب کانال مهدی نصیری

عکس:

عکس: چهره میرزا کوچک

عکس: جایزه دستگیری کوچک خان

عکس: کوچک خان تلف شد، نعش گائوک همانجا افتاده است

عکس: مخالفت جنگلی‌ها با نامگذاری حکومت آذربایجان، قبل از موضع رسمی حکومت مرکزی ایران

عکس: نامه میرزا به کمیته ارامنه انزلی درباره کمک به پناهندگان

عکس: مزار جنگلی‌ها


صوتی:

صوتی: رشت سقوط کرد ( قطعه‌ای از سریال در چشم باد)

صوتی: کوچک جنگلی، با صدای ناصر مسعودی

صوتی: بیا میرزا، با صدای علیرضا شوریده


بریده کتاب‌ها:

خاطرات گریگور یقیکیان از ملاقات میرزا

نامه مهم میرزا به مدیوانی

معصومیت و قهرمانی در شکست: مصطفی شعاعیان

دعوت جنگلی‌ها از سران ملی ایران برای سفر به گیلان

نظر سید حسن تقی‌زاده درباره میرزا کوچک

نظر عبدالله مستوفی درباره میرزا کوچک

خاطرات یحیی دولت آبادی درباره میرزا کوچک، بخش اول

خاطرات یحیی دولت آبادی درباره میرزا کوچک، بخش دوم

خاطرات یحیی دولت آبادی درباره میرزا کوچک، بخش سوم

خاطرات یحیی دولت آبادی درباره میرزا کوچک، بخش چهارم

خاطرات یحیی دولت آبادی درباره میرزا کوچک، بخش پنجم

خاطره صادق مهرنوش درباره سر بریده میرزا کوچک

ملاقات سردار فاخر، نماینده مشیرالدوله با میرزا، بخش اول

ملاقات سردار فاخر با میرزا، بخش دوم

ملاقات سردار فاخر با میرزا، بخش سوم

ملاقات سردار فاخر با میرزا، بخش چهارم

ملاقات سردار فاخر با میرزا، بخش پنجم

خاطرات ابراهیم فخرایی درباره ارسال برنج از گیلان به تهران به دستور میرزا کوچک

پیام مصدق به سران جنگل

استمداد رضاخان از میرزا کوچک!

پاسخ رضاخان به نامه میرزا، سه ماه قبل از شهادت میرزا کوچک

خاطره محمدعلی گیلک از جنگ خمام

مخالفت جنگلی‌ها با نام‌گذاری حکومت آذربایجان

برگی از روزنامه جنگل

فرق روس و انگلیس از نظر میرزا، خاطرات گریگور یقیکیان

شهید راه وطن خالو محمد، خاطرات صادق کوچک‌پور

خاطرات صادق کوچک‌پور از ملاقات با میرزا

کمک میرزا به ارمنی‌های پناهنده به گیلان

فتح آستارای شمالی توسط قوای جنگل (خاطرات محمدعلی صفاری و اشرف‌آقا حریری)

نامه اهالی کرمان به روزنامه جنگل

اعلامیه نیروهای انگلیسی پس از نبرد شهری با جنگلی‌ها و تصرف شهر رشت

Читать полностью…

آهستان

مصاحبه سردار فاخر نماینده مشیرالدوله پس از ملاقات با میرزا کوچک، بخش پنجم

س: این قوایی که در رشت بودند اسلحه و مهمات مورد نیازشان را چگونه تحصیل می کردند؟

س: از راهی بسیار سهل و ساده. در رشت انبارها پر از برنج بود. در حالی که قفقازیها احتیاج شدید به این برنجها داشتند. در نتیجه برنج می‌دادند و اسلحه می‌گرفتند.

س: آقای سردار درباره تشکیلات سیاسی و نحوه کار کردن ادارات آنها هم اگر اطلاعاتی داشته باشید در اختیار ما بگذارید خیلی ممنون می‌شویم.

ج: بلی میتوانم اطلاعاتی در اختیارتان بگذارم. تشکیلات اداری آنها هفت كميساريا (وزارتخانه) دارد. علاوه بر این وزارتخانه‌ها، اداره ساخلوی شهر (پادگان شهر) اداره ارزاق (خواروبار) و ارکان حرب (ستاد ارتش) هست. در هر کدام از این وزارتخانه‌ها یک معاون روسی گذاشته‌اند که کارهای اصلی را او اداره می‌کند و دستورات مهم را او می‌دهد. این معاونان همگی جزء تشکیلات کاژانف هستند که پس از مراجعت وی به روسیه به طیب خاطر در رشت مانده‌اند. چنانکه گفتم تمام اختیارات حکومتی در دست همین مستشاران روسی است که با سمت معان وزیر انجام وظیفه می‌کنند.

س - هزینه نگهداری قوای نظامی و مخارج ادارات را از کجا به دست می‌آورند؟

ج گذشته از عایداتی که به عنوان مالیات تحصیل می‌کنند، یک فقره اعانه ملی در سه قسط و به مبلغ سیصد هزار تومان اخیراً ترتیب داده‌اند که قسط اولش صد هزار (تومان) در همان موقع که من در رشت بودم وصول شد و قسط دوم را هم حواله داده‌اند. اما احسان الله خان (رئیس دولت و خالو قربان وزیر جنگ) اعلانی منتشر کرده و به مردم شهر اطلاع داده‌اند که دیناری بدون اطلاع آنها به کسی ندهند و اگر دادند دوباره از آنها وصول خواهد شد. به مستغلات شهری هم مالیات بسته‌اند که در همان روزهای اقامت من در رشت مشغول اخذ و جمع‌آوری‌اش بودند.

س - در مراجعت از کدام راه به طهران بازگشتید؟ و آیا پیش از حرکت قراردادی با میرزا کوچک خان بستید یا نه؟

ج - از راه لاهیجان و لنگرود رهسپار قزوین شدم. پیش از حرکت توافقی با میرزا کوچک خان به عمل آمد که به موجب آن میرزا قول داد تمام مهمات و اسلحه‌هایی را که در رشت انبار کرده است به جنگل منتقل سازد و سپس ضمن بیانیه‌ای به مردم گیلان اطلاع بدهد که به علت سوء رفتار کمونیستها و تخطی‌شان از قولهایی که سابقاً داده‌اند ناچار به کناره‌گیری گردیده است. اما در حال حاضر کاملاً با حکومت مرکزی موافق است و از احکام و اوامر آنها اطاعت می‌کند.
از اخباری که در عرض همین یکی دو روز در رشت دریافت شده چنین بر می‌آید که میرزا به قول خود عمل کرده و این موافقت‌نامه را به معرض اجرا گذاشته است.

🔹به نقل از کتاب سیمای احمدشاه قاجار، جلد دوم، تالیف دکتر محمدجواد شیخ‌الاسلامی

@ahestan_ir

Читать полностью…

آهستان

مصاحبه سردار فاخر، نماینده مشیرالدوله پس از ملاقات با میرزا کوچک، بخش سوم

س: آیا ممکن است راجع به قوای فعلی کمونیستها در رشت اطلاعاتی به ما بدهید؟

ج : البته ممکن است. قوای کمونیستها در بدو امر نزدیک به دو هزار نفر بود. ولی چند روزی قبل از ورود من، قوای تحت فرماندهی کاژانف (بالغ بر ۱۲۰۰ نفر) از رشت خارج شده و به بادکوبه رفته بودند به طوری که هنگام ورود من به رشت فقط در حدود ۸۰۰ نفر قوه مخلوط مرکب از روسی و گرجی و ارمنی به عنوان داوطلب در آنجا حضور داشت. در حال حاضر تخميناً ۱۲۰۰ نفر عمله و کارگر ایرانی مقیم بادکوبه هم به رشت آورده شده‌اند که فرماندهان بالشویک دارند آنها را مسلح و با تعلیمات سربازی آشنا می‌سازند. این عده همان عدالتی‌ها هستند که در زمان ریاست میرزا کوچک خان خلع سلاح شده بودند و حالا تحت عنوان «سربازان کمونیست» مجدداً لباس نظامی پوشیده و مسلح شده‌اند. قریب دویست نفر از قوای جنگل نیز از میرزا کوچک خان بریده و حاضر شده‌اند در رشت بمانند و با احسان الله خان همکاری کنند.

س: تبلیغات این عده که خود را قوای مسلح کمونیست می‌نامند در رشت چگونه بود؟ آیا مطبوعات و نشریاتی هم داشتند یا اینکه تمام فعالیتشان منحصر به همین حرفهایی بود که می‌زدند؟

ج: این کمونیستها دو روزنامه دارند یکی به نام «انقلاب سرخ» و دیگری به نام «کمونیست» و پاره‌ای اوراق و اعلامیه‌های تبلیغاتی هم به صورت روزانه منتشر می‌کنند. به علاوه، در بعضی از نقاط شهر قسمتی از دیوارها را سفید کرده و مقاصد خودشان را با خطوط درشت و جلی روی آن سفیدیها نوشته و مردم را علناً به غارت و مصادره اموال مردم تحریک می کنند. و چون در بادکوبه دیگر چیزی نمانده که غارت یا مصادره بشود، رو به رشت آورده‌اند که هنوز از اشیاء و کالاهای قیمتی خالی نشده و در تجارتخانه‌ها و مغازه‌هایش، مخصوصاً در دکاکین زرگری پاره‌ای مصنوعات طلا و نقره هست که نظر آنها را جلب می‌کند. موقعی که من در رشت بودم کمونیستها می‌کوشیدند صاحبان این مغازه‌ها و تجارتخانه‌ها را سرمایه‌دار معرفی کنند تا بتوانند هست و نیست آنها را بچاپند.

س: در عرض مدتی که در فومن تشریف داشتید آیا توانستید از تعداد قوای مسلح میرزا کوچک خان در جنگل معلومات (اطلاعات) صحیحی به دست آورید؟

ج: بلی، چون این مسأله یعنی تعداد نیروهای پشتیبان میرزا، چیزی نیست که پوشیده و مخفی باشد. شماره قوای مسلح میرزا کوچک خان به هزار و صد نفر می‌رسد که همه‌شان از چریکهای مسلح قدیم هستند و هیچ داوطلب جدید در این اواخر گرفته نشده است.

ادامه دارد...

@ahestan_ir

Читать полностью…

آهستان

متن مصاحبه سردار فاخر، نماینده مشیرالدوله پس از ملاقات با میرزاکوچک، بخش اول

میرزا کوچک در دوران هفت ساله نهضت جنگل، تعاملات زیادی با نیروهای ملی در تهران و سایر شهرهای ایران داشت. هرگاه دولت مرکزی در دست چهره‌های وطن‌پرست همچون مستوفی‌الممالک و مشیرالدوله بود، همکاری و تعامل میرزا با آنها هم بیشتر می‌شد و معمولا سیاست‌های خود را با آنها هماهنگ می‌کرد. از طرفی هرگاه افرادی چون وثوق‌الدوله قدرت را در اختیار داشتند، همکاری میرزا نیز با دولت مرکزی قطع می‌شد.

در دوران دوم نهضت جنگل (همکاری با کمونیستها) نیز ارتباط میرزا با سران ملی کشور ادامه داشت. در همین دوران میرزا رضاخان سردار فاخر، نماینده مخصوص مشیرالدوله نخست‌وزیر وقت ایران، به ملاقات میرزا رفت تا از او بخواهد که از کمونیست‌ها فاصله بگیرد. البته همکاری میرزا با کمونیست‌ها به تدریج در حال کمرنگ شدن بود، اما درخواست چهره‌های ملی ایران نیز در تصمیم نهایی او بی‌تاثیر نبود.

آنچه می‌خوانید مصاحبه سردار فاخر پس از ملاقات با میرزا کوچک در پانزدهم مرداد ۱۲۹۹ شمسی است که در کتاب سیمای احمدشاه قاجار، تالیف دکتر محمدجواد شیخ‌الاسلامی منتشر شده است:

س: آقای سردار، شما میرزا کوچک‌خان را ابتدا کی، در کجا و به چه ترتیبی ملاقات فرمودید؟

ج: به مجرد ورود به رشت از ایشان وقت ملاقات خواستم که داده شد. ضمن همان ملاقات پیغامها و فرمایشات آقای رئیس الوزراء را ابلاغ کردم که عبارت بود از نصایح معظم‌له به ایشان مبنی بر لزوم اطاعت از اوامر دولت مرکزی و انصراف از عملیات مخالفت‌آمیز و خصمانه. میرزا کوچک‌خان پیغامهایی را که من حاملش بودم به دقت و با کمال سکونت و آرامش گوش داد و قرار شد همه آنها را در شورای کمیسرهای گیلان (هیأت وزرای خودشان) مطرح و نتایج حاصله را در ملاقات بعدی به اطلاعم برسانند.

س: این ملاقات بعدی چگونه بود؟ آیا مساعدتر و امیدبخش‌تر از ملاقات قبلی بود یا نه؟

ج: ابتدا خیر ولی عاقبت نتیجه‌ای نسبتاً مساعدتر گرفته شد. در بدو ملاقات دوم میرزا اظهار داشت که رفقایش در کمیسرها حاضر نیستند از اقدامات و عملیاتی که شروع کرده‌اند دست بردارند و در تأیید نظر خود دلیل آورد که حرفی که از دهن انسان خارج شد شبیه گلوله‌ای است که از دهنه توپ بیرون آمده باشد و همان‌طور که اعاده گلوله به داخل لوله توپ ممکن نیست، پس گرفتن حرفهایی که زده شده و متوقف ساختن اقداماتی که به جریان افتاده نیز امکان ندارد.
ولى من ساکت و نومید نشدم نظرات خود را به‌طور مشروح و مفصل بیان کردم و دیدم که بیاناتم دارد تأثیر می‌بخشد. خلاصه اظهاراتم از این قرار بود: به میرزا کوچک خان گفتم فعالیتهای شما با این راه و روشی که برگزیده‌اید با نظرات ملیون تطبیق نمی‌کند. البته شنیده‌اید که دولت آقای مشیرالدوله دست به یک سلسله اقدامات و اصلاحات اساسی زده که کلاً موافق آمال و خواسته‌های ملیون است و شک نیست که اصلح شقوق این است که شما هم در موضوع اصلاحاتی که باید صورت گیرد نظرات ملیون را بپذیرید و موافق آمال آنان باشید. در درجه اول سعی کنید باب مکاتبه و گفت و شنود با حکومت مرکزی باز شود تا بتوان به مذاکرات جدی و اساسی برای حل مساله گیلان پرداخت. تبادل نظر با ملیون هیچ ضرری ندارد که سهل است به احتمال قوی منتهی به رفع اختلافات و حل مشکلات موجود هم خواهد شد.
در نتیجه این ملاقات که خیلی مشروحتر و مفصلتر از آن بود که دارم برایتان نقل می‌کنم، آقای میرزا کوچک خان متقاعد شدند و قول دادند هیأت کمیسرهای گیلان را به جلسه دیگری دعوت و سعی کنند تا نتیجه مساعدتری از مذاکرات خود با آنها بگیرند.

س: آیا جلسه موعود تشکیل شد و ایشان به گرفتن نتیجه‌ای مساعدتر موفق شدند؟

ج: بلی، جلسه را در محل شورای خودشان تشکیل دادند و پس از آن جلسه ملاقات دیگری هم میان ما به عمل آمد. اما به قراری که میرزا می‌گفت احسان‌الله‌خان در جلسه کمیسرهای خلق (شورای وزیران گیلان) باز با نزدیک شدن به حکومت مرکزی مخالفت کرده و این‌بار حتی به افتتاح باب مذاکرات با طهران هم رضا نداده بود. خود میرزا کوچک خان به من می‌گفت: به آنها (اعضای حکومت شورای گیلان) گفتم در این صورت من دوباره به رفقای خود در فومن خواهم پیوست و تا موقعی که کمونیستها در رشت هستند و به تبلیغات و غیره اشتغال دارند به شهر بازنخواهم گشت. در پایان جلسه ملاقات اظهار داشت: هم‌اکنون عازم فومن هستم و دنباله مذاکرات را موکول به ملاقات بعدیمان در فومن کرد.

ادامه دارد....
@ahestan_ir

Читать полностью…

آهستان

۱۱ آذرماه، سال‌روز شهادت میرزا کوچک جنگلی

@ahestan_ir

Читать полностью…

آهستان

این قطعه، حکایت همین درد است.

/channel/ahestan_ir/2617

Читать полностью…

آهستان

وائل الدحدوح، خبرنگار الجزیره که چند نفر از اعضای خانواده‌اش را در بمباران ارتش اسراییل از دست داده بود، در حال حرکت به سمت جنوب غزه می‌گوید: خروج از دیار، سخت و دردناک است.

@ahestan_ir

Читать полностью…

آهستان

قطعه‌ای زیبا از گروه سه‌نوازی جبران، برادران مسیحی اهل ناصره فلسطین

@ahestan_ir

Читать полностью…

آهستان

در یک ساختمان فرسوده و قدیمی و اجاره‌ای (متعلق به آموزش و پرورش) با ظرفیت ۳۰ نفر، ۵۵ نفر را به بهانه‌ی احیای دوباره زندگی محبوس کردند! پنجره‌ها را با حفاظ بستند، درها را قفل کردند، نگهبان هم لابد رفت. بیش از سی نفر در آتش سوختند، نه بخاطر یک اتفاق ساده که ممکن است همه‌جا پیش بیاید، که فقط بخاطر بی‌خیالی و بی‌توجهی و بی‌مسئولیتی خیلی‌ها که به وظایف ساده خودشان عمل نکردند. سازمان بهزیستی و ...

#لنگرود

@ahestan_ir

Читать полностью…

آهستان

وقتی نزار قبانی عاشق‌پیشه، خشمگین می‌شود

نزار قبانی شاعر مشهور عرب که بیشتر بخاطر اشعار عاشقانه‌اش معروف است، بعد از شکست کشور‌های عربی از اسراییل در سال ۱۹۶۷، شعری سرود که عنوانش این بود: «هوامش علی دفتر النکسه: یادداشت‌هایی بر شکست‌نامه»

قبانی در آن شعر، شکست اعراب را ناشی از ضعف‌ها و نواقص اخلاقی‌شان دانست و با حمله صریح به تخیلات و توهمات آنها، سروصدایی در جهان عرب براه انداخت. قبانی عاشق، حالا به عنوان شاعری اهانت‌‌کننده به اعراب، در معرض نقد و مخالفت و محدودیت قرار گرفت و در برخی شهرها، مجله‌ی منتشر کننده‌ی شعر را توقیف کردند و سوزاندند. قبانی در کتاب زندگینامه‌اش، درباره آن واکنش‌ها توضیح داد که اعراب عادت به انتقاد از خود ندارند. آنها حتی شکست را هم باور نمی‌کنند.

قبانی از اینکه خوانندگانش مدام می‌خواستند او را در قالب‌های ذهنی خود محصور و تنها جنبه عاشقانه شعرش را علم کنند، گلایه می‌کرد و در پاسخ به آنهایی که می‌گفتند تا کجا قرار است ادامه بدهی، می‌گفت مگر چیزی تغییر پیدا کرده؟! (بعد از گذشت سال‌ها، هنوز هم این سوال را باید پرسید که مگر چیزی تغییر پیدا کرده است؟)

آنچه در ادامه می‌خوانید بخش‌هایی از یادداشت نزار قبانی است که در کتاب زندگینامه‌اش «داستان من و شعر» توسط زنده‌یاد دکتر غلامحسین یوسفی ترجمه شده است:

🔹شکست حزیران برای قوم عرب به تئاتری نامعقول شبیه‌تر بود. اخبارش را در روزنامه‌ها خواندند و از خبرگزاری‌ها شنیدند و مناظرش را در صفحه تلویزیون تماشا کردند اما باور نکردند. از این‌رو شعر من در نخستین انتشارش برای اکثر عرب‌ها باورکردنی نبود. ترکیب آن و زبان و اندیشه تندش، به آنان صدمه زد.

برای من بسیار دشوار است که مرزهای خشم خود را مشخص کنم مادام كه يك سانتیمتر از سرزمین وطن مرا اسرائیل در اشغال و ذلیل دارد و در آن مستعمراتش را ایجاد می‌کند. خشم من دریایی است که ساحلی ندارد. شاید یکی از من بپرسد چرا این واقعیت را نمی‌پذیرم؟ سؤال من نیز این است: چرا بپذیرم و چه چیز را بپذیرم؟ آیا برای آن حکومتهای عربی که مانند خروس‌ها در هم افتاده‌اند و تا گردن در خودخواهی و تفرد و خودفریفتگی و خویشتن‌پرستی غرقند، کلاه خود را از سر بلند کنم؟

دیگران می‌توانند عينك خوشبینی بزنند و در اسپانیا کاخها بسازند اما من در برابر خرافات، شمشیرکشیده باقی خواهم ماند تا او را از پا درآورم یا اینکه مرا بکشد. من نمی‌توانم به شیوۀ عمرو بن كلثوم چنین سخن بگویم: وقتی که کودک ما را از شیر می‌گیرند، متکبران در برابر او سجده می‌کنند. کودکان عصر عمرو بن کلثوم روزگارشان خوب بود، وطن و قبیله داشتند. اما کودکان بیت‌المقدس، حيفا، يافا، نابلس و ناصره هنوز در جستجوی وطن و قبیله‌اند.

مردم مرا عاشقی بزرگ می‌شناسند و نمی‌خواهند مرا خشمگینی بزرگ بدانند. مرا در شیشه عشق قرار می‌دهند و آن را لاک و مهر می‌کنند... من اجازه نمی‌دهم مرا به سوپرمارکتی تبدیل سازند که در آن کالاها برحسب نیاز مصرف‌کنندگان عرضه گردد. من درباره زن و نیز درباره مسایل جهان عرب با یک مرکب واحد اشعارم را به قلم می‌آورم. همان‌گونه که برای آزاد کردن زمین‌های اشغالی وطنم از اثر نعل‌ اسب‌های اسراییلی مبارزه می‌کنم، برای آزاد کردن زن از بقایای افکار دوره جاهلیت نیز می‌جنگم... من در شعر هوامش علی دفترالنکسه، نخستین کسی بودم که خود، خویشتن را شستم و اول کسی که روغن سوزنده بر پوست خویش و بر پوست اشعارم ریختم. من نخستین فردی بودم که به شیوه بودایی‌ها در وسط خیابان، خود را آتش زدم.

بسیاری از دوستانم از من پرسیده‌اند تا کی می‌خواهی به تازیانه زدن آشکار بر قوم عرب ادامه دهی؟ من نیز به نوبه خود می‌پرسم در واقعیت جهان عرب چه تغییری حاصل شده که خشم من فرو نشیند؟ فلسطین هنوز بیوه است... چگونه شعر بگویم و چه بگویم؟ تازیانه زدن با شعر را، سبک‌ترین کیفرها برای جهان عرب می‌شمارم. این جهان عرب است که من درباره آن شعر می‌گویم، جهانی نیمه فلج که حافظه‌اش را از دست داده است.

@ahestan_ir

Читать полностью…

آهستان

نسخه کامل‌تر مصاحبه‌ی پیرس مورگان با کمدین مصری، باسم یوسف. نکات و کنایه‌های باسم، پاسخ بسیاری از سوالات درباره کلیت ماجرای فلسطین است، نه فقط غزه. او گفتمان غالب رسانه‌های غربی را (که حماس ریشه بحران است) رد می‌کند و می‌پرسد مگر در کرانه باختری، حماس حضور دارد که اسراییل، فلسطینی‌ها را می‌کشد؟!

@ahestan_ir

Читать полностью…

آهستان

غزة الآن .... القصف في كل مكان🇵🇸

Читать полностью…

آهستان

فرزندان وائل الدحدوح، خبرنگار شبکه الجزیره، قبل از آنکه توسط اسراییل قربانی شوند، این ویدئو را خطاب به مردم جهان منتشر کرده و از آنها خواسته بودند که به مردم غزه کمک کنند تا زنده بمانند!

@ahestan_ir

Читать полностью…

آهستان

گیلان (باران) با صدای زنده‌یاد احمد عاشورپور.
خدا خدا جان
بگو تی ابرا
بباره باران

@ahestan_ir

Читать полностью…

آهستان


پاسخ رضاخان به نامه‌ی میرزاکوچک‌خان
مهرماه ۱۳۰۰/ کمتر از ۳ماه پیش از قتل میرزا


"من شخصن و به نام دولت ایران تصدیق می‌کنم که تمام عملیات جنگل تا این ساعت به منفعت ایران و ملت ایران و حتی حکومت ایران بوده است..."

منبع: تاریخ انقلاب جنگل، محمدعلی گیلک؛ کمیسر فوائد عامه جنگل، ۱۳۷۱، نشر گیلکان


@aminhaghrah

Читать полностью…

آهستان

در تاریخ دوم قوس ۱۳۰۰ ش / ۲۲ ربیع الاول ۱۳۴۰ق، نورمحمد با عده اسکادران که به دولت تسلیم شده بودند، از ندامان به کسماء منتقل شد. نفرات در جلو حمام کسماء رو به آفتاب نشسته بودند که ناگهان نقره با مجاهدین مزبور برخورد کرد و به زبان طالش گفت: سر را آوردم. نقره دست در کلاهک باشلق خود برده و موی سر...

نورمحمد تهمتن متأثر شده به نقره سفارش کرد که سر را به هرکس و به هر ناکس نشان ندهد. نقره سر میرزا را اول به خانه سردار معتمد در محله حاجی آباد رشت انتقال داد. میرپنج ایوب‌خان به احترام ورود سر میرزا با شمشیر کج سپه، ایست خبردار گفت. حضار عموماً به حالت احترام به پا خاستند و فتح الله اکبر سپهدار رشتی این شعر را بخواند:

کار عاشق نیست با یک دل دو دلبر داشتن
یا ز جانان یا ز جان بایست دل برداشتن

شایعه‌ای در افواه افتاده بود که میرزا زنده بوده و در جنگل های گیلان با افراد قزاق مشغول جنگ و جدال است. خانم بزرگ، خواهر میرزا، در اشکلن، مدتها در انتظار ملاقات با میرزا روزشماری می‌کرد.

امیر موثق سر میرزا را به خالو قربان نشان داد. خالو قربان گفت: ریشکا است. خالو قربان و احسان الله، میرزا را آدم ترسویی می‌دانستند و او را ریشکا خطاب می‌کردند. کریم کلهر، خالو قربان هرسینی را ناسزا و دشنام داد: پدر سگ... سر میرزا، سر آزادی است. کریم کلهر این کینه را به دل گرفت. در جنگ سمیتقو در روی پل چوبی ساوجبلاغ، خالو قربان را تیرباران کرد.

تاریخ جنگل، صادق مهرنوش

@ahestan_ir

Читать полностью…

آهستان

مصاحبه سردار فاخر نماینده مشیرالدوله پس از ملاقات با میرزا کوچک، بخش چهارم

س: غیر از قوای کمونیست رشت و قوای مسلح میرزا کوچک خان (چریکهای جنگل) آیا قوه نظامی دیگری در آن حوالی به نظرتان رسید؟

ج: چرا بالغ بر ۶۰۰ نفر ژاندارم هم در رشت موجود بود که همه رؤسا و صاحب‌منصبان آن اظهار اطاعت و انقیاد به دولت مرکزی می‌کردند و همه‌شان مخالف کمونیستها و متمایل به آقای میرزا کوچک خان بودند.

س: آقای سردار ممکن است بفرمایید آیا این قوه ژاندارم موقع ورود میرزا کوچک خان به رشت در آنجا مستقر بود یا اینکه بعداً آمد؟

ج: خیر. تشکیل این قوه داستانی دارد که برایتان نقل می‌کنم. چندی قبل از ورود میرزا به رشت، کلنل فتحعلی‌خان با عده‌ای صاحب‌منصب و فقط هفتاد تن ژاندارم به رشت گسیل شده بود که پایه تشکیلات ژاندارمری آنجا را بریزد. پس از حمله قوای جنگل به قزاقخانه رشت و تسلیم شدن قزاقها، کلنل فتحعلی‌خان می‌بیند که با این عده معدود (هفتاد ژاندارم) کاری نمی‌تواند انجام بدهد و لذا طريق آشتی و مماشات را پیش می‌گیرد و در منازعه قزاقها و قوای جنگل دخالت نمی‌کند. اما بعداً نفرات خود را با وارد کردن تعدادی از همان قزاقهای خلع سلاح شده تقویت می‌کند. عده نفرات ژاندارم را به ششصد نفر می‌رساند و همه‌شان را با اسلحه و مهماتی که از خود هیأت مدیره انقلابی رشت گرفته شده است، مسلح می‌سازد. لازم است یادآوری کنم که این ژاندارمها کلاً نسبت به دولت مرکزی وفادار هستند و اظهار اطاعت و انقیاد می‌نمایند.

س: آیا درباره قوای گسیل شده به مازندران که بعداً به رشت بازگشتند اطلاعاتی دارید و می‌توانید بگویید که این عده پس از مراجعت به کدامیک از قوای نظامی رشت (کمونیستها یا جنگلیها) ملحق شدند؟

ج: عده آنها چهارصد نفر بود و همه‌شان از اعضای گارد شخصی میرزا کوچک خان بودند. موقعی که من در فومن بودم راپورتی از سوی آنها به میرزا کوچک خان رسید دایر بر اینکه بر شمار قوای دولتی در مازندران اضافه شده است و آنها قادر به مقابله با چنین قوه و تجهیزاتی نیستند. در قبال این وضع میرزا کوچک خان دستور داد همه‌شان به رشت بازگردند.

س: در همان اوقاتی که حضرت‌عالی در رشت تشریف داشتید شایعه‌ای منتشر شد دایر بر اینکه بعضی کشتیهای خارجی وارد انزلی شده‌اند، در این‌باره چه اطلاعاتی دارید؟

ج: روز حرکت من از رشت، دو فروند کشتی حامل ۶۰۰ الی ۸۰۰ نفر سرباز که از طرف کمونیستهای بادکوبه برای کمک کردن به کمونیستهای رشت فرستاده شده بود در انزلی لنگر انداختند و دو هواپیمای نظامی هم به همین منظور به آنها ملحق شدند. ولی آقای میرزا کوچک خان به محض شنیدن این خبر اقداماتی انجام داد و جلو پیاده شدن قوای اعزامی را گرفت.

ادامه دارد...

@ahestan_ir

Читать полностью…

آهستان

مصاحبه سردار فاخر، نماینده مشیرالدوله پس از ملاقات با میرزا کوچک، بخش دوم


س: آیا میرزا کوچک خان به گفته خود عمل کرد و به فومن رفت؟

ج: بلی، در همان روزی که ملاقاتمان به پایان رسید به فومن عزیمت کرد.

س: آیا خروج ایشان از رشت تأثیری در اوضاع بخشید؟ منظورم این است که بعد از رفتن ایشان آیا تحولاتی رخ داد یا نه؟

ج: بلی، پس از حرکت ایشان احسان الله خان و همفکرانش با کمونیستها ائتلاف کردند و سپس کمیته‌ای به نام کمیته جوانان کمونیست ایران تشکیل داده، بنای تبلیغات کمونیستی را در شهر گذاشتند. غرض از این تبلیغات تحریک افکار عمومی علیه میرزا کوچک خان بود. ضمناً اتهاماتی به میرزا زدند و پانزده هزار تومان موجودی ایشان را در شهر توقیف کردند. امنیت شهر هم تا حدی بهم خورد. شبها صدای تیر تفنگ شنیده می‌شد و مردم خیلی در وحشت و اضطراب بودند.

س: آقای سردار بفرمایید آیا بعداً به فومن تشریف بردید؟ و آن ملاقاتی که قرار بود با میرزا داشته باشید بالاخره صورت گرفت یا نه؟

ج: بلی، رفتم به فومن و با ایشان ملاقات کردم. یعنی به حقیقت خود میرزا کوچک خان روز بعد از حرکت از رشت تلفن زد و گفت فردای آنروز ایشان را در فومن ملاقات کنم. رفتم و مذاکراتی با هم داشتیم. در این ملاقات میرزا اظهاراتی کرد که نشان می‌داد کاملاً با نظرات حکومت مرکزی موافق است و قصد اطاعت از کابینه مشیرالدوله را دارد. از اعمال کمونیستهای رشت ابراز نفرت و انزجار می‌کرد و عقیده داشت که همه‌شان مخالف دین و مذهبند. خلاصه از رفتار و حرکاتشان جداً اظهار برائت و کناره‌جویی می‌نمود. علاوه بر مذاکراتی که با شخص این‌جانب صورت گرفت، قرار شد راپرتهایی (گزارشها) هم درباره اوضاع و پیشامدهای اخیر گیلان تهیه کرده و به طهران بفرستد.

س: این راپرتها که اشاره فرموید آیا تهیه و به مرکز ارسال شد؟

ج: خیر برای اینکه چند ساعتی بعد خبر رسید که قوای کمونیستها در صدد حمله به منجیل هستند و عده‌ای را هم به آن سو فرستاده‌اند. لذا ارسال راپرتهای کتبی را بی‌نتیجه تشخیص دادیم و قرار شد برای تشریح مطلب و دادن توضیحات شفاهی به هیأت وزراء، خودم شخصاً عازم طهران گردم.

ادامه دارد...

@ahestan_ir

Читать полностью…

آهستان

چند نکته کوتاه از نهضت هفت ساله جنگل

نهضت جنگل، يك مبارزه‌‌ی هفت ساله است كه آن را بايد در بستر زمان و شرايط خاص خود بررسی كرد. جنگل يك جزيره تنها و جدای از حوادث ايران و منطقه نبود. برای اينكه درك درستی از ماجرا داشته باشيم، بايد به چند نكته توجه كنيم:

۱.جنبش جنگل برای ميرزا كوچك، ادامه جنبش مشروطيت ايران بود. او خود همراه مجاهدان گيلانی در مشروطه و فتح تهران حضور داشت و بعد از آن نيز وقتی محمدعلی‌شاه با حمايت روس‌ها مجددا هوس تاج و تخت كرد، برای جنگ به گمش‌تپه رفت و مجروح شد. پس از بهبودی و همزمان با جنايات روس‌ها در رشت و انزلی و تبريز، با حكم كنسول روس در رشت، از گيلان تبعيد شد.

۲. ميرزاكوچك به عنوان يك وطن‌پرست و مشروطه‌خواه كه برای آزادی و استقلال ايران، مبارزه كرده بود، نمی‌توانست تاخت و تاز روسها را در شهرهای ايران مخصوصا در زادگاهش گيلان، ببيند و تحمل كند.

۳. حكومت مركزی ايران آنچنان ضعيف بود كه به گفته مهدی فرخ معتصم‌السلطنه (كه مدتی در زمان جنگلی‌ها، از طرف حكومت مركزی، حاكم و كارگزار رشت بود) اوامر و اقتدار حكومت به جز پايتخت، به هيچ شهر و ولايتی نمی‌رسيد و اگر هم می‌رسيد، قدرتی نداشت.

در چنان شرايطی ميرزا كوچك با هماهنگی برخی چهره‌های ملی مقيم تهران، قدم در راهی سخت و دشوار گذاشت: مبارزه با روس‌های تزاری در گيلان. در اين مدت سياست دولت‌های مركزی ايران در قبال جنگل، حمایت و همراهی بود يا سكوت.

۴. دوره دوم نهضت جنگل كه برخی آن را دوره انقلاب جنگل می‌نامند، مربوط است به دو سال آخر كه مصادف است با پيروزی انقلاب بلشويكی در روسيه و هجوم كمونيست‌ها به ايران. تقريبا اكثر اتهامات عليه ميرزا كوچك، مربوط به این دوره است. اتهاماتی از قبيل تجزيه‌طلبی و همكاری با كمونيست‌ها.

البته اگر با نگاه محققانه و منصفانه به سراغ كتب و اسناد تاريخی برويم، دلايل كافی برای رد اين اتهامات پيدا می‌كنيم. اتهام تجزيه‌طلبی در همان دوره ابتدا از زبان برخی مخالفان مطرح شد و خود ميرزا بارها در نامه‌ها و مكاتباتش و يا در نشريه جنگل، به آنها پاسخ داد. هرچند این اتهام بعدها مخصوصا در سال‌های اخير مجددا پررنگ شده است. اما نهضت جنگل با آنكه در جغرافيای گيلان تشكيل شد، هرگز داعيه جدایی و تجزيه نداشت. اساسا دغدغه‌هایش صرفا بومی نبود و نيروهايش هم همه بومی نبودند. حتی نام آن جمهوری كه عمدا يا سهوا به «جمهوری گيلان» معروف شد، «جمهوری شوروی ايران» بود و تقريبا تمام معاصران ميرزا كه درباره جنگل نوشته‌اند، حتی مخالفان و منتقدان، او را فردی وطن‌پرست ناميده‌اند، نه تجزيه‌طلب.

البته ممكن است برخی بگويند كه ميرزا تجزيه‌طلب نبود اما نتيجه همكاريش با كمونيست‌ها، به تجزيه ايران و تضعيف حكومت مركزی ايران منتج می‌شد! حال آنکه دولت و حكومت مركزی ايران، آنقدر ضعيف بود كه شخصيت‌های ملی كشور پریشان و سرگردان، در تهران، قم، اصفهان و كرمانشاه به فكر راه‌اندازی دولت نجات ملی بودند. دولت‌ها و نخست‌وزيران متعدد سقوط می‌كردند. وثوق‌الدوله با انگليس قرارداد محرمانه امضا می‌كرد. روس‌ها و انگليسی‌ها در بخش‌هایی از كشور حكمرانی و با یکدیگر رقابت می‌كردند...

۵. سالها ميرزا كوچك را متهم كردند كه حمله كمونيستها به انزلی با دعوت او بوده است، اما اسناد تازه منتشر شده مخصوصا بعد از فروپاشی شوروی، با دقت و وضوح بيشتری نشان می‌دهند كه حاکمان شوروی از همان ابتدا به بهانه مقابله با انگليسی‌ها، به فكر حمله به گيلان و ساير مناطق بودند و حضور آنها در انزلی هيچ ربطی به خواست و درخواست ميرزا نداشت. (در واقعيت نيز ميرزا از آنها دعوت نكرده بود. او پس از حضور روسها و به دعوت آنها به انزلی رفت.)

۶. کمونیستها پس از به دست گرفتن قدرت در شوروی، شعار حمايت از مستضعفان عالم و لغو همه قراردادهای استعماری عليه ايران را سر دادند. شنيدن چنين شعارهایی برای ايرانی‌ها كه از همسايه شمالی، جز تجاوز و جنايت نديده‌ بودند، جالب بود. ضمنا رقابت‌های منطقه‌ای و بين‌المللی از جمله تلاش انگليس برای عبور از گيلان به قصد مقابله با نيروهای عثمانی در باكو، مجددا گيلان را در شرايط بحرانی قرار داده بود. روسهای بلشويك هم به بهانه پس گرفتن كشتی‌های خود از روس‌های ضدانقلاب، به سمت انزلی حركت كرده بودند. در چنین شرایطی، مذاكراتی بين آنها و جنگلی‌ها انجام شد و دولتی در گيلان اعلام موجوديت كرد كه خيلی زود با جدا شدن ميرزا، به دست كمونيست‌ها افتاد. در واقع از همان ابتدا نوعی بی‌اعتمادی بين طرفين وجود داشت كه با بروز برخی تحركات و رفتارها و شعارها از سوی كمونيستها، روز به روز فاصله ميرزا با آنها بيشتر شد تا جایی كه كمونيستها خواستار حذف و قتل او شدند و اين مساله در اسناد و مكتوبات آنها موجود است.

اینها تنها چند نکته مختصر و گذراست از هفت سال پر فراز و نشیب و حوادث مختلف و گوناگون نهضت جنگل.

@ahestan_ir

Читать полностью…

آهستان

اسمش جولیاست. نوشته‌اند که جولیا با زبان کودکانه و معصومانه‌اش گفته: مادر شکسته بود! ...

@ahestan_ir

Читать полностью…

آهستان

درختان ریشه‌هایشان را ترک می‌گویند، مهاجرت می‌کنند.
جغرافیا از مکانش بیرون می‌رود، مکان فرار می‌کند.
و ما پایان انسان را می‌بینیم.

نزار قبانی
@ahestan_ir

Читать полностью…

آهستان

تحقیر

روزی در پاییز سال ۲۰۰۳ که در ساحل غربی رود اردن مشغول تهیه فیلمی مستند درباره مناقشه اعراب و اسرائیل بودم، بعنوان بخشی از این پروژه به رام الله سفری کردم و در آنجا با سه شبه‌نظامی جوان فلسطینی عضو سازمان تنظیم وابسته به یاسر عرفات، مصاحبه‌ای داشتم. نکته تکان‌دهنده در این مصاحبه نوسان روحیات این جوانان، بینابین یأسی در حد آمادگی انتحار و امیدها و آرزوهای شیرین آنان بود. وقتی از محمد معطف، یکی از آنها پرسیدم چه چیز را در شرایط زندگی تحت اشغال اسرائیل بدترین چیز می‌داند، اشاره‌ای به پستهای بازرسی اسرائیل کرد: «وقتی سربازی حین بازرسی از من می‌خواهد که در برابر دخترها لباسهایم را از تن بکنم، در خود حقارتی بزرگ احساس می‌کنم ... از کندن پیراهنم، شلوارم و نیز چرخیدن به دور خودم در حالی که دخترها آنجا ایستاده‌اند!»

او گفت این تنها یکی از دلایلی است که امروز همه جوانان فلسطینی را به صف انتظار بمب‌گذاران انتحاری می‌کشاند. او در حالی که دوستانش به نشانه تصدیق، سر تكان می‌دادند آنها را «منتظر شهادت» خواند. این جوانان به من هشدار دادند که اگر اسرائیل در صدد کشتن یاسر عرفات (که در آن موقع زنده و رهبری بود که تنها راه برانگیختن خاطرات را می‌دانست و نه امیدها و آرزوها را) برآید، آنها همه منطقه را به جهنمی سوزان مبدل خواهند کرد. در همین حال معطف برای تأکید نهادن بر این نکته، عکسی از عرفات را که در کیف خود داشت به من نشان داد اما چیزی که توجه مرا جلب کرد، تصویر دختری جوان در کنار آن بود.

پرسیدم: «این عکس کیه؟» او در حالی که کمی سرخ شده بود، پاسخ داد که عکس متعلق به نامزد اوست. در کیف او در سویی یاسر عرفات بود که آماده بود به خاطر او زندگی خود را بدهد و در سوی دیگر نامزد او بود که به خاطر او زندگی می‌کرد. اناس عاصف، یکی از دو دوست او، در میان آنان تنها فردی بود که به عنوان دانشجوی مهندسی در دانشگاه بئر زیت نزدیک رام الله درس می‌خواند. او نیز بعد از ابراز آمادگی برای اهدای جان خود به خاطر یاسر عرفات، در حالی که احساساتی شده بود به اشتیاق خود برای تحصیل در رشته مهندسی در دانشگاه ممفیس، شهری که عمویش آنجا زندگی می‌کرد اشاره نمود. او گفت که متأسفانه اخذ روادید سفر به آمریکا برای او امکان ندارد. وی نیز چون دوستش آماده بود به خاطر عرفات زندگی خود را بدهد اما در عین حال خواهان این بود که به خاطر تحصیل در دانشگاه ممفیس زندگی کند.

این جوانان تروریست نبودند. آنها مردانی شایسته بودند که با سرمشق قرار دادن مردانی خشمگین، بخش عمده وقتشان را بیش از متبلور ساختن توان بالقوه خود، صرف پندارورزی در راستای چگونگی رهاسازی خشمشان کرده بودند.

کتاب «جهان مسطح است؛ تاریخ فشرده‌ی قرن بیست و یکم»
توماس فریدمن

🔹 بیشتر اندیشمندان غربی، وقتی می‌خواهند در موضوع مناقشه اعراب و اسرائیل، بی‌طرف و یا حتی حامی فلسطین باشند، باز در نهایت نمی‌توانند تاثیر آن تحقیر را در روحیه جوان فلسطینی به درستی درک کنند. درست مانند نتیجه‌گیری فریدمن که با وجود اشاره به تحقیر محمد معطف، دلسوزانه می‌نویسد که این جوانان به مردان و رهبران خشمگین خود، اقتدا کرده‌اند! نتیجه‌گیری منصفانه این است که بگوییم اگر آن تحقیر وجود نداشت، خشم و الگوی خشمگینی هم وجود نداشت. ضمنا تحقیر بی‌سرزمین بودن و از سرزمین رانده شدن، به مراتب تلخ‌تر و بدتر از برهنه شدن در ایست و بازرسی است.

@ahestan_ir

Читать полностью…

آهستان

حماس

این روزها بسیاری از تحلیل‌گران و مردم عادی کشورمان، حماس را مقصر اصلی وضعیت غزه و کشتار مردم بی‌گناه غزه می‌‌دانند. استدلال آنها این است که شکی در جنایت اسراییل نیست اما حماس مگر نمی‌دانست که توانایی مقابله با ارتش اسراییل را ندارد؟ چرا بدون در نظر گرفتن پاسخ شدید اسراییل و یا بدون توجه به بلاهایی که ممکن است بر سر مردم غزه بیاید، دست به ماجراجویی زده و این همه آدم را دچار کشتار و مصیبت و آوارگی کرده است؟

برخی هم علاوه بر موارد بالا، همه ناراحتی‌های روحی و روانی را که از جمهوری اسلامی مخصوصا در قضایای گشت ارشاد و حجاب و آزادی و آزادی بیان و حقوق بشر و هواپیمای اوکراینی و آبان ۹۸ و مهسا امینی و ... دارند، جمع می‌کنند و چون در ایران، با تفکری شبیه حماس و یا حامی حماس درگیر هستند، پس نمی‌توانند با حماس همدلی داشته باشند.

من با وجود اینکه موارد فوق را از جهاتی می‌پذیرم، اما در نهایت می‌گویم که همه اینها قضاوتی است بر اساس پیش‌فرض و دیدگاه و زاویه دید داخلی. از نظر شهروند ایرانی که در حوزه‌های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی، منتقد وضعیت موجود است، شاید حماس محکوم شود، اما چرا ماجرا را از زاویه دید خود حماس نبینیم؟

حدودا دو دهه از محاصره غزه می‌گذرد؛ غزه شبیه یک زندان بزرگ شده؛ ورود و خروج به این منطقه در این مدت یا ممنوع یا با مجوز اسراییل بوده است؛ پیش از آن هم تحت اشغال اسراییل بوده؛ رهبران حماس همواره در خطر ترور هستند؛ مساله فلسطین در این سال‌ها به مساله‌ای فرعی و غیرمهم و فراموش شده تبدیل شد؛ همچون کودکی یتیم که گرفتار نامادری و ناپدری بی‌وجدان است؛ حقش را خورده‌اند، ارث و میراثش را برده‌اند، در خانه‌اش نشسته‌اند و از حقوق اولیه محرومش کرده‌اند و بر سرش می‌کوبند. علاوه بر همه اینها، اعراب هم از آن شعارها و ادعاهای رهایی قدس و خاطرات جنگ با اسراییل فاصله گرفته‌اند و در این مدت سرگرم برقراری ارتباط با اسراییل شده‌اند.

من سعی می‌کنم ماجرا را این‌گونه و از زاویه دید حماس ببینم. حماس نه به عنوان حزبی سیاسی در یک کشور معمولی و عادی و نرمال و نیمه نرمال که درگیر رقابت‌های سیاسی برای رسیدن به قدرت و مجلس و کابینه است؛ بلکه حماس به عنوان گروهی در یک سرزمین اشغال شده و گرفتار وضعیتی نامعلوم و غیرعادی و بحرانی که آرمانش پس گرفتن خاک و خانه است (با همه اشتباهات و خطاهای احتمالی). اگر من جای حماس بودم، با دولت اشغالگری که به خانه‌‌ام تجاوز کرده و همواره مشغول آدم‌کشی و جنایت بوده، چکار می‌کردم؟ قطعا خیلی راحت می‌توان ادعا کرد که مذاکره می‌کردم! ولی به نظرم پاسخ دادن به این سوال بدون توجه به آن شرایط راحت نیست.

@ahestan_ir

Читать полностью…

آهستان

عجب عمرا تموم شد
چه دور از هم حروم شد
چه خاطرات شيرينی که موند و ناتموم شد

زنده‌یاد اکبر گلپایگانی «گلپا»
۱۰ بهمن ۱۳۱۲
۱۳ آبان ۱۴۰۲
@ahestan_ir

Читать полностью…

آهستان

دوستان
دنیای گذشته مرده است
کتابهای قدیمی مرده‌اند
مرده است اندیشه‌ای که ما را به شکست کشاند.

شعرهای ما گندیده‌اند
گیسوی زن، شب، پرده و مبل گندیده‌اند
همه چیز گندیده است.

سرزمین اندوهگین من
تو به آذرخشی
مرا از یک شاعر عاشقانه‌ها
بدل به شاعری کردی که با خنجر می‌نویسد.

آنچه بر ما می‌گذرد، ورای واژه‌هاست
شرم باید کرد از اشعارمان.

پا به عرصه نبرد گذاشتیم
با لاف و گزاف فریبنده
با مبارزه‌طلبی که در عمر خود مگسی هم نکشت
با ساز و‌ نوا
و شکست خوردیم.

فریادمان بلندتر از گام‌هایمان
شمشیرهایمان بلندتر از خودمان
تراژدی ما همین است.

خلاصه اینکه کلاه تمدن بر سر
در عصر حجر زندگی می‌کنیم.

جنگ را نمی‌شود
با نی و نی‌لبک، پیروز شد.

لعنت نفرست به بختی که ترکت کرده است.
اوضاع و شرایط را نفرین نکن.
خدا پیروزی را نصیب آن‌کسی می‌کند که می‌خواهد.

دشمن از مرزهایمان عبور نکرد.
او از میان ضعف‌هایمان به درون خزید.

پنج هزار سال در غار
با ریش انبوه
واحد پولمان، ناشناس
چشمانمان لانه مگس.
دوستان! بشکنید درها را
بشویید مغزها را.
دوستان
کتاب بخوانید
کتاب بنویسید.

نفت صحراهای ما می‌تواند
خنجری شود از شعله
آتشی شود.
مایه ننگ و شرمساری نیاکانمان شده‌ایم.

ما نیازمند نسل جدیدی هستیم
که شخم زند آسمان را
منفجر کند تاریخ را
باورهایمان را.

ای کودکان عرب
شما زنجیر را از پاهایتان خواهید گسست
توهم را خواهید زدود
درباره نسل بی‌پنجره ما چیزی نخوانید
امیدی به ما نیست
ما چون پوست هندوانه‌ایم
راه ما را نروید
قبولمان نکنید
باورهایمان را نپذیرید
ای کودکان عرب
شما نسلی هستید
که بر شکست پیروز خواهید شد.

نزار قبانی

@ahestan_ir

Читать полностью…

آهستان

"باسم یوسف" کمدین مشهور مصری در گفت‌وگو با "پیرس مورگان" مجری مشهور انگلیسی با استفاده از طنز سیاه، واقعیت آنچه در غزه می‌گذرد، بازتاب غیرواقعی و ناعادلانه آن توسط جریان اصلی رسانه‌های غربی و هواداری بی‌قید و شرط‌شان از اسرائیل را به چالش کشید. سخنان باسم یوسف که همسری فلسطینی دارد طی دو روز گذشته در میان کاربران شبکه‌های اجتماعی غربی و عربی میلیون‌ها بار دیده شد و تحسین و اعجاب هواداران فلسطین را بابت شیوه‌ای که باسم برای روایت رنج مردم غزه و سرزمین‌های اشغالی برگزید در پی داشت.

از صفحه دکتر مجید تفرشی


@ahestan_ir

Читать полностью…

آهستان

وائل الدحدوح زیر آسمان غزه، برای خانواده‌اش، سرودی درباره فلسطین را زمزمه می‌کرد و می‌خواند...

Читать полностью…

آهستان

وائل الدحدوح، خبرنگار الجزیره که در این روزها و شب‌های خون و جنون و آتش و جنایت، راوی درد مردم غزه است، امشب همسر، دختر و پسرش را در اثر بمباران ارتش اسراییل از دست داد اما همچنان مردانه ایستاده است...

@ahestan_ir

Читать полностью…
Subscribe to a channel