ahestan_ir | Unsorted

Telegram-канал ahestan_ir - آهستان

2506

ارتباط با ادمین کانال: @omidhosseini80

Subscribe to a channel

آهستان

روزی که می‌خواستم این خاطرات را بنویسم، عاشورپور را به عنوان یکی از نمایندگان موسیقی اصیل ایرانی انتخاب کردم. یک روز که دوره‌ی سالهای گذشته‌ی مجله را ورق می‌زدم، به خاطرات سفر جوانان ایرانی به بخارست و بازگشت آنها و برخورد سخت مقامات امنیتی با آنها رسیدم. وقتی فرمانده نیروی دریایی با ضربات سیلی به او دستور داد برایشان بخواند، عاشورپور که نمی‌خواست برای روسای ادارات خوانندگی کند، با اشاره به سربازان گفت: برای اینها می‌خوانم.

من همان زمان شرح این ماجرا را از قول پرویز خطیبی که ناظر جریان بود، در مجله سپید و سیاه چاپ کردم. عاشورپور همین که آزاد شد، به دیدن من آمد و این آغاز آشنایی و دوستی ما شد که سالها به طول انجامید...

در شمال به عاشورپور، بلبل گیلان لقب داده‌اند. این لقب بیهوده نیست. او در نوجوانی اغلب به جنگل‌های گیلان می‌رفت و همنوا با وزش نسیم در میان شاخه‌های درختان، نغمه سر می‌داد و در ساحل دریا همراه با صدای امواج، می‌خواند...

وقتی که او به خارک تبعید شد، محمد عاصی شعری درباره بلبل گیلان سرود. عاشورپور در خارک بود ولی رادیو تهران، ترانه‌هایش را پخش می‌کرد.

شبه خاطرات، علی بهزادی

@ahestan_ir

Читать полностью…

آهستان

۲۲ دی، سالروز درگذشت زنده‌یاد احمد عاشورپور

@ahestan_ir

Читать полностью…

آهستان

چهره امیرکبیر اثر ناصرالدین شاه قاجار!

@ahestan_ir

Читать полностью…

آهستان

بمیرید بمیرید در این عشق بمیرید
در این عشق چو مردید همه روح پذیرید

علیرضا افتخاری
سریال امیر کبیر

🔹۲۰ دی، سالروز قتل امیرکبیر

@ahestan_ir

Читать полностью…

آهستان

فلک کی بشنوه آه و فغونم
به هر گردش زنه آتش به جونم
یک عمری بگذرونم با غم و درد
به کام دل نگرده آسمونم

محمدرضا شجریان
آلبوم پیام نسیم
@ahestan_ir

Читать полностью…

آهستان

توضیح حسین علیزاده درباره قطعات سوگ و خاموشی ، از مستند بزم رزم

@ahestan_ir

Читать полностью…

آهستان

سرهنگ و فرهنگ

آقای شکور لطفی با نظارت نادر ابراهیمی کتابی نوشته بود به نام «ما بوته گل سرخ را بیدار می‌کنیم» برای این کتاب وقت و زحمت و هزینه زیادی به کار برده شد: نقاشی‌ها، لیتوگرافی و حروفچینی، چاپ چندرنگ روی کاغذ گلاسه در نهایت زیبایی و ذوق و نفاست که در تیراژ پنج هزار جلد چاپ شده بود ولی کتاب پس از چاپ مایه‌ی دردسر شد.

در سال ۱۳۵۲ گروهی را محاکمه کردند به این اتهام که گویا خواسته بودند ولیعهد را بربایند. زعمای این گروه خسرو گلسرخی و کرامت دانشیان بودند که اتفاقاً صحنه‌هایی از محاکمات آنها را هم قبل از انقلاب در تلویزیون به نمایش گذاشتند.

من پیش از دستگیری و محاکمه‌ی گلسرخی قرارداد کتاب «ما بوته گل سرخ را بیدار می‌کنیم» را با نویسنده‌اش امضا کرده بودم و کتاب چند ماه پس از اعدام گلسرخی آماده نشر شد و نسخه‌ای از آن را برای صدور اجازه نشر به اداره نگارش فرستادیم. مدتی گذشت تا روزی در دفتر کارم نشسته بودم که خبر دادند اداره اطلاعات شهربانی، کتاب را توقیف کرده! به بخش مطبوعات شهربانی مراجعه کردم. مسئولش سرهنگی بود که نامش را فراموش کرده‌ام. جریان را از او جویا شدم. پاسخ قانع کننده‌ای نشنیدم. بی‌اختیار آهنگ صدا را بالا بردم: «این کتاب که چیزی ندارد، کتاب بچه‌هاست.» سرهنگ گفت: «بله حق با شماست ولی همکاران ما معتقدند که این کتاب در تجلیل از خسرو گلسرخی است!»

ماتم برد! پرسیدم: «به چه دلیل؟»
گفت: «خوب دیگر، از اسمش پیدا است: بوته گل سرخ؛ قطعاً بی‌ارتباط نیست!»

سبحان الله! آدم چه بگوید؟ در کشوری که کار فرهنگ را به سرهنگ می‌سپارند، چه می‌توانی بگویی؟ با این استنباط و این شیوه استدلال چه می‌شود کرد و چه می‌توان گفت؟

در جستجوی صبح، جلد ۲، صفحه ۹۳۱
خاطرات عبدالرحیم جعفری
بنیانگذار موسسه انتشارات امیرکبیر

@ahestan_ir

Читать полностью…

آهستان

فتح آستارای شمالی (تزاری) توسط قوای جنگل!

در سال ۱۳۵۵ هجری شمسی که کلیه‌ی نمایندگان گیلان در مجالس مقننه، برای تاسیس دانشگاه دولتی در مرکز گیلان، سخت در تلاش بودند و برای نیل به این مقصود به هر وسیله‌ای متوسل می‌شدند، به اتفاق تیمسار سناتور دیلمی و جمع نمایندگان منتخب گیلان در مجلس شورای ملی برای ملاقات و مذاکره با تیمسار سناتور محمدعلی صفاری (نظامی، سیاستمدار، نویسنده، نماینده لاهیجان، سناتور انتخابی گیلان، رییس شهربانی کل کشور و ...) که با خانم دیبا مادر شهبانو فرح خویشاوندی داشت و می‌توانست نقش مهمی در رفع موانع و مخالفتهایی که با ایجاد دانشگاه گیلان به عمل می‌آمد، داشته باشد، به منزل ایشان رفتیم. پس از مدتی مذاکره درباره‌ی مسایل مربوط به دانشگاه گیلان، تیمسار صفاری گفتند با دیدن نماینده‌ی آستارا خاطره‌ای از گذشته درباره آستارا و نهضت جنگل برای من تداعی شد. آنگاه این خاطره‌ی جالب تاریخی را چنین تعریف کردند:

در سال ۱۹۱۷ میلادی پس از پایان جنگ اول جهانی در دانشکده افسری پطرزبورگ پایتخت روسیه تزاری مشغول تحصیل بودم. در آن موقع بعضی از شاهزادگان و خانواده‌های اشرافی ایران تحصیلات نظامی خود را در روسیه می‌گذراندند. چون من شاهزاده نبودم به واسطه علاقه‌ای که به تحصیلات عالی نظامی داشتم با معرفی تیمسار امان‌الله خان جهانبانی که از شاهزادگان قاجار بود و دوره‌ی آموزش افسری خود را در روسیه گذرانده بود، در آن دانشکده ثبت‌نام کرده بودم. تیمسار جهانبانی با یکی از دختران اشراف روسیه هم ازدواج کرده بود و لذا در محافل دربار روسیه در آن زمان کاملاً شناخته شده بود. تا این‌که در پطرزبورگ، انقلاب بلشویکی شروع شد.

ناچار برای بازگشت به ایران به باکو آمدم. وقتی در این شهر برای مسافرت به ایران از طریق دریا اقدام کردم، معلوم شد در اثر اعتصاب نیروی دریایی، کلیه عملیات کشتیرانی باکو هم تعطیل شده است. ناگزیر مسافرت زمینی را انتخاب کرده با قطار از باکو به آستارای تزاری رفتم. در آن موقع به علت نداشتن لباس شخصی، به لباس دانشجویی افسری ملبس بودم. به محض این‌که از قطار پیاده شدم، چند سرباز مسلح مرا توقیف کرده با خود به زندان بردند. هر چقدر به آنها گفتم که من ایرانی هستم و دانشجوی افسری پطرزبورگ می‌باشم و حال می‌خواهم به کشور خود برگردم، جواب می‌دادند که در کشور ما انقلاب شده است و پادگان مستقر در اینجا هم به انقلابیون پیوسته است و چون تو افسر تزاری هستی باید زندانی و محاکمه بشوی.

چند روزی بلاتکلیف در زندان بودم. در بی‌خبری و ناامیدی به سر می‌بردم و کاملاً از نجات یافتن از این مخمصه مأیوس شده بودم. تا این‌که روزی ناگهان سر و صدای سوارکاران و تیراندازی‌هایی را شنیدم. شیشه پنجره کوچک زندان را شکسته، گوش فرا دادم. صحبت‌های عده‌ای را به زبان فارسی و گیلکی شنیدم. با تمام قوایم فریاد زده کمک خواستم. بعد از چند دقیقه، افرادی در اتاقی را که در آن‌جا زندانی بودم، باز کردند و وارد اتاق شدند. عده‌ای افراد مسلح را دیدم که به فارسی از من پرسیدند: تو کیستی و اینجا چه کار می‌کنی؟ ماجرا را برای ایشان تعریف کردم. وقتی از آنها پرسیدم که شما کیستید و چطور شده به این طرف مرز که جزو خاک روسیه است آمده‌اید؟

با جوابی که دادند معلوم شد فرمانده پادگان مستقر در آستارای شمالی به طرفداری از انقلاب بلشویکی شهر را در اختیار می‌گیرد و مخالفین کمونیسم را دستگیر و زندانی می‌نماید. اهالی آستارای ایران که نگران وضع اقوام خود در آستارای روس بودند، به میرزا کوچک‌خان متوسل شده استمداد می‌طلبند که اهالی مسلمان آن سوی مرز گرفتار یک عده کافر بی‌دین شده‌اند. فقط یک افسر بلشویک این شهر را در اختیار گرفته است. چنان‌چه نهضت جنگل قرای کمکی بفرستند مبارزان آستارایی با کمک آنها می‌توانند آستارای شمالی را از دست بلشویک‌ها نجات دهند. میرزا کوچک‌خان هم که در آن موقع در سرتاسر گیلان و بخشی از مازندران حکمروایی و اقتدار زیادی داشت، تعدادی از قوای مسلح نهضت را برای سرکوب شورشیان در آن سوی مرز به آستارای ایران اعزام می‌دارد. این عده به همراه مجاهدان آستارای ایران به آستارای تزاری یورش می‌برند و طی یک درگیری بلشویک‌ها را شکست و فراری می‌دهند. بعد از نجات از زندان و ورود به خاک ایران، در آستارای ایران مسئولین از من پذیرایی نموده و یک دست لباس شخصی هم به من دادند و مرا با احترام با کشتی به بندر انزلی روانه ساختند.

خاطرات اشرف‌آقا حریری (نماینده آستارا در سال ۵۴) به نقل از کتاب «مجموعه مقاله‌های همایش بازشناسی نهضت جنگل مهرماه ۱۳۸۱»

@ahestan_ir

Читать полностью…

آهستان

از زمزمه دلتنگیم، از همهمه بیزاریم
نه طاقت خاموشی، نه تاب سخن داریم
آوار پریشانی‌ست، رو سوی چه بگریزیم؟
هنگامه‌ی حیرانی‌ست، خود را به که بسپاریم؟

تشویش هزار "آیا" وسواس هزار "اما"
کوریم و نمی‌بینیم، ورنه همه بیماریم
دوران شکوه باغ، از خاطرمان رفته است
امروز که صف در صف، خشکیده و بی‌باریم

دردا که هدر دادیم آن ذات گرامی را
تیغیم و نمی‌بُریم، ابریم و نمی‌باریم
ما خویش ندانستیم بیداریمان از خواب
گفتند که بیدارید، گفتیم که بیداریم!

من راه تو را بسته، تو راه مرا بسته
امید رهایی نیست، وقتی همه دیواریم
#حسین_منزوی
@ahestan_ir

Читать полностью…

آهستان

۵ دی‌ماه ؛
بیاد زلزله دلخراش بم
بیاد استاد ایرج بسطامی
بیاد این کنسرتِ تاریخی...
‌و این آواز که آتش بر خرمن هر دلداده‌ای می‌زند...
🖤🙏🏽

‌🎼  | @shajariaan_fans

Читать полностью…

آهستان

اوی لیلی
زنده‌یاد احمد عاشورپور
@ahestan_ir

Читать полностью…

آهستان

در ابتدای این آهنگ ، «همایون خرم»
با ویولن، قطعه‌ی «زرد ملیجه»
ساخته‌ی «ابوالحسن صبا» را می‌نوازد.

شعر: #هدایت‌الله_نیرسینا
آهنگ: #همایون_خرم
مایه #دشتی

شد دلم تنگ از آوایِ جرس
فتنه‌ها دارد غوغایِ جرس

دل‌آهنگان

Читать полностью…

آهستان

نی : #محمدعلی_کیانی_نژاد
سنتور : #رضا_شفیعیان

از آلبوم بشنو از نیِ شهرام ناظری


دل‌آهنگان

Читать полностью…

آهستان

قطعه "زرد ملیجه"
آهنگساز: استاد ابوالحسن صبا
تنظیم برای ارکستر: استاد فرامرز پایور
اجرا: گروه فرهنگ و هنر

دل‌آهنگان

Читать полностью…

آهستان

زرد مَلیجِه که در اصل زرده ملیجه (ملیچه ) بوده که در گویش گیلکی به معنی گنجشکِ زرد ( قناری ) است و نیر به نوعی گنجشکِ غیرِ بومی و مهاجر در گیلان اطلاق می‌شود.

ساخته استاد #ابوالحسن_صبا
سنتور : #فرامرز_پایور
تمبک: #حسین_تهرانی

دل‌آهنگان

Читать полностью…

آهستان

@ahestan_ir

Читать полностью…

آهستان

ماهیت حکومت امیرکبیر

ماهیت حکومت امیر را نمونه‌ای از «استبداد منور» شناخته‌اند. آن تعبير واتسون درست است و همان نویسنده می‌گوید: «میرزا تقی خان که برای تجدید حیات ایران برخاست، یگانه مردی بود که کاردانی و وطن‌پرستی و اخلاق استوار، همه در شخصیت او جمع آمده بود و می‌توانست رهبری کشتی دولت را بعهده گیرد؛ از میان صخره‌ها و خطرهایی که بر سر راه داشت، بگذراند و سلامت به مقصد برساند.»

در ارزشیابی روش استبداد منور امیر باید گفت حکومت او سه جنبه بسیار مهم داشت: یکی اینکه بر پایه قانون و عدالت نهاده شده بود. دیگر اینکه به تربیت ملت معطوف بود و سوم اینکه رضایت و خرسندی خاطر مردم را ربود. مجموع آنها نظام سیاسی متمایزی را ساخت که به نظم میرزاتقی خانی تعبیر می‌گردید و این توصیف ضرب‌المثل مردم و دیوانیان بود.

در حکومت قانون و عدالت، رأی یکی از مورخان درباری این است: امیر چنان نظم و نسقی داد که هیچ قادر مطلقی بر بیچاره فقیری نمی‌توانست تعدی کند. سخن خود امیر در نامه ۸ رمضان ۱۲۶۷ به جان داود این است: «قرار در کار حکام داده شده است که یک نفر جرأت يك دینار تعدی به احدی ندارد» به حاکم گیلان در ۲۸ ذیقعده ۱۲۶۷ اینطور دستور می‌دهد: «بر وفق عدالت رفتار نمائید که احقاق حق بشود. اغماض و چشم‌پوشی ابدا در میان نباشد که مغایر عدالت است.» باز در همان نامه تاکید می‌کند: «البته منتهای اهتمام را در اجرای حقوق ثابته و رفاهیت و آسودگی مردم خواهید نمود.»

امیر امنیت مدنی بی‌سابقه‌ای در ایران برقرار کرد. وزیر مختار انگلیس پس از فتح مشهد به دست نیروی دولتی و برانداختن فتنه سالار، به اعجاب می‌نویسد: «مهمترین مطلبی که جلب توجه می‌کند این است که سربازان در همه مدت در شهر رفتار درستی داشتند و از انضباط نظامی پا فرا ننهادند و مانع گردیدند که به مردم مشهد تعدی و آزاری برسد.» این درست خلاف آئین شمشیربندان بود که در دوره‌های پیش و پس از آن، هر شهری را می‌گرفتند، ستمگری و پایمال کردن حقوق مردم را پیشه خود داشتند.

راجع به جنبه دوم حکومت امیر در پرورش عقلانی و تربیت مردم بارها به گوش آنان می‌رساند که «مقصود از اصلاحات و تأسیسات جدید، آگاهی و تربیت و خیر و منفعت خلق است و همت دولت معطوف به تربیت اهالی و اعیان و رعایا و تجار و کسبه خود است که بر دانش و بینش آنها بیفزاید و اطلاع و آگاهی و دانائی و بینائی اهالی این دولت بیشتر شود.» این نکته بسیار با معنی است که کوشش داشته مردم به حقوق خود آگاه گردند و حتی در مقام حق‌طلبی برآیند. در هر مورد که حق کسی مورد دستبرد اهل دولت واقع می‌گردید و مظلوم دادخواهی می‌نمود، شرح آن را با نام و نشان در روزنامه نوشته و و اعلام کرده که از چه قرار آئین عدالت اجرا گشت. شگفت اینکه در همان روزنامه منتشر شد که به حاکم گیلان دستور رفت که زیاده از مالیات مقرر از مردم گرفته نشود و نیز مأموری از جانب دولت روانه گردید که ابلاغ این حکم را بر عموم اهالی گیلان و طالش نماید که زیاده از مبلغ مسطوره ندهنده. طرفه اینکه از جمله ایرادهایی که پس از عزلش بر او گرفتند این بود که «از حق نوکر دولت کم می‌کرد و به طریق بدعت، بر رعیت افزود.»

خیرخواهی و دادپروری امیر و اینکه طبقه زارع را از ستمگری‌های گذشته عمال دولت رهایی بخشید، مایه عزت و اعتبارش در میان اصناف ملت گشت. از این نظر نیز از فرمانروایان معدود تاریخ ایران است که در نهایت اقتدار، محبوب جمهور مردم بود و ریاستش را به جان و دل می‌خریدند.

نویسنده صدر التواریخ که تحت سرپرستی اعتمادالسلطنه پسر قاتل امیر، زندگانی او را نگاشته، گوید: «در عهد امیر چنان نظمی به کار بود که گرگان را از گوسفندان هراس بود و جمیع رعایا به بودن امیر راضی بودند ولی اعیان مملکت چون مجال تعدی و خودسری نداشتند، به عزل او کوشیدند و آخر پشیمان شده، قدر و مرتبه امیر را شناختند که بقا و دوام او، باعث نظام ملک و ملت بود.»

«امیر کبیر و ایران»
فریدون آدمیت

@ahestan_ir

Читать полностью…

آهستان

بمیرید بمیرید در این عشق بمیرید...
علیرضا افتخاری
سریال امیرکبیر
@ahestan_ir

Читать полностью…

آهستان

فلک کی بشنوه آه و فغونم
به هر گردش زنه آتش به جونم
یک عمری بگذرونم با غم و درد
به کام دل نگرده آسمونم

محمدرضا شجریان
آلبوم آستان جانان
@ahestan_ir

Читать полностью…

آهستان

چرا دیگر کسی نمی‌خواند؟!

این قطعات برای بعضی، فقط یک قطعه آهنگ و تصنیف و ترانه هستند؛ برای بعضی، خاطره؛ برای بعضی، هم خاطره و هم حکایت درد و رنج و غصه؛ یادآور امیدها، آرزوها و رویاها. حکایت آدم‌هایی که باوجود همه ناملایمات روزگار، با وجود همه محدودیت‌ها و ممنوعیت‌ها، برای مردم ایران، می‌خواندند. آنها که در سخت‌ترین شرایط، در میانه‌ی خون و آتش، در زمانه‌ی جنگ و مصیبت، همراه مردم ایران ماندند و امیدوارانه برای یکرنگی جامعه خواندند. برای جامعه‌ای که مثل حالا و تا این حد، خشمگین و پاره پاره نبود. جامعه‌ای که بغض‌ها و کینه‌هایش، به سمت بیرون بود، نه داخل! کمترین اثر و نشانه‌ای از کینه و عداوت در میان مردم و جامعه، هنرمند را وادار می‌کرد که بماند، بسازد، بخواند و به اندازه توان خود از مردم بخواهد که کنار هم بمانند. اما توان و ظرفیت آنها هم حدی داشت. قطعا به اندازه اهالی قدرت و سیاست نبود!

این قطعات، همه‌ی خاطرات دردناک و تمام رنج‌های تاریخ را بر سرت آوار می‌کنند. از خودت می‌پرسی چه بلایی بر سر ما آمده که تا این حد از هم فاصله داریم و کینه به دل داریم؟ «راستی را چه جدایی است میان ما؟!» و این چه شکاف و گسل و فاصله‌ای است که حتی هنگام خطر و مرگ هم، پر شدنی نیست؟! چرا دیگر کسی احساس خطر نمی‌کند؟ چرا به حال خود رها شده‌ایم؟ چرا کسی نمی‌خواند...

@ahestan_ir

Читать полностью…

آهستان

خاموشی (چاووش ۷)
شهرام ناظری
شعر: سیاوش کسرایی
موسیقی: حسین علیزاده

شب که تاریکی می‌افتد بی‌گاه به بامِ من و تو
و خطر
می‌بُرد رشته‌ی کلام من و تو
شب که در سنگر خاموشی هم‌رزمانیم
شب که بیدار به ناچار به غمخواری هم می‌مانیم

به تو می‌اندیشم
و به خود می‌نگرم
راستی را چه جدایی است میان من و تو
اندر آنجا که خطرهاست به جان من و تو؟

@ahestan_ir

Читать полностью…

آهستان

ساحل
مهران راوی

@ahestan_ir

Читать полностью…

آهستان

دکلمه شعر با صدای شاعر

از زمزمه دلتنگیم، از همهمه بیزاریم
نه طاقت خاموشی، نه تاب سخن داریم


@ahestan_ir

Читать полностью…

آهستان

/channel/Khosousi/11554

Читать полностью…

آهستان

اوی لیلی
ناصر مسعودی
@ahestan_ir

Читать полностью…

آهستان

شبی در یکی از سینماهای اهواز، به همراه رفیق و هم‌ولایتی‌ام، رحیم نورانی، در انتظار شروع فیلم نشسته بودیم و صحبت می‌کردیم. (احتمالا فیلم «کمکم کن» رسول ملاقلی‌پور بود.) ناگهان صدای موسیقی آشنا و دلنشینی، ما دو گیلانی دور از وطن را از خود بی‌خود کرد. قطعه زردملیجه در سالن سینما پخش می‌شد. آن لحظه، شنیدن این قطعه، آن‌هم در غربت، حس عجیبی داشت. چشمانم پر اشک شده بود. حال رحیم هم بهتر نبود. به رحیم گفتم: «بریم ببینیم کجا این آهنگ رو پخش می‌کنند. می‌خوام اسم کاست رو بپرسم.» خلاصه رفتیم و مسوول پخش سینما را پیدا کردیم. فردا هم به یکی از نوارفروشی‌های اهواز رفتیم و کاست را خریدیم. آلبوم «خاطره» قطعاتی با اجرای دکتر جهانشاه برومند.

@ahestan_ir

Читать полностью…

آهستان

قطعه زرد ملیجه
آهنگساز ابوالحسن صبا

با اجرای
سه تار :مسعود شعاری
تنبک: محمد محسن زاده

دل‌آهنگان

Читать полностью…

آهستان

دل‌آهنگان

Читать полностью…

آهستان


نوازندگان استادان :
حبیب اله #بدیعی - ویلن
جواد #معروفی - پیانو
جهانگیر #ملک - تبک
در مایه: دشتی

💫 اجرای قطعه زیبای «زرد ملیجه» اثر استاد #ابوالحسن_صبا

دل‌آهنگان

Читать полностью…

آهستان

«ای وطن»
ساخته‌ کلنل #علینقی_وزیری
در آواز دشتی
شعر: #عبدالعظیم_قریب


- تکنواز ویولن در این اجرا ابوالحسن صبا ست.

💫این اجرا اولین صدای ضبط شده از ساز #صبا ست که بین دو بند سرود، قطعه‌ی #زرد_ملیجه را با ویولن می‌نوازد.

💫نخستین اجرای سرود ای وطن با صدای #روح‌_انگیز و ارکستر به رهبری علینقی وزیری
اجرا شده در حدود سالهای ۱۳۰۶ تا ۱۳۰۸

کشور ما کشور ایران بود
مسکن شیران و دلیران بود

دل‌آهنگان

Читать полностью…
Subscribe to a channel