ahkhoshhal | Unsorted

Telegram-канал ahkhoshhal - امیرحسین خوش حال

449

"شاعر" www.ahkhoshhal.ir

Subscribe to a channel

امیرحسین خوش حال

دو ساله یه جلسه ی شعر و ادبیات برگزار میکنم در قائمشهر به نام "درخت".
یکشنبه ها ساعت 18 تا 20.15...
توی این دو سال گلستان سعدی و خوندیم، خیام و خوندیم و الان دیوان شمسیم...
یه اثر ادبی کلاسیک و میخونیم و شرح میدیم...
در کنارش آیتمای دیگه ای هم داریم مثل شعرخوانی و کنفرانس و معرفی فیلم و ... .
حضور برای همه آزاد هست و رایگان...
اگه کسی دوست داشت حضور داشته باشه با این شماره هماهنگ کنه لطفن:
09116331037
اینم ادرس کانال درخت:
/channel/derakhtchannel

منهای یک؛ امیرحسین خوش حال

Читать полностью…

امیرحسین خوش حال

و این غزل تازه سروده شدم تقدیم به شما خوبان:

فکر کردی به آخرش؟... سخت است
بغض کردی برابرش؟... سخت است

من همانم که ناگهان خورده
خنجری از برادرش... سخت است

مثل طفلی که میخورد هر شب
سیلی از دست مادرش... سخت است

همچو یاری که دید دشمن را
دست در دست یاورش... سخت است

من شدم عاشقی که بی فریاد
خاک می ریخت بر سرش... سخت است

نیمه شب کوه غصه را جا داد
بین قلب محقرش... سخت است

من عقابی شدم که تیری خورد
تیر را دید با پرش... سخت است

مثل روحی شدم که با غم رفت
یک شب از پیش پیکرش... سخت است

منهای یک؛ امیرحسین خوش حال
❤️🍏

Читать полностью…

امیرحسین خوش حال

غزل جدیدم تقدیم به شما... ممنونم که برای خوندن شعرای من وقت میذارین... :

هر زمان در به در شدی برگرد
از جهان بی خبر شدی برگرد

هرکسی میوه ای ز شاخت چید
هر زمان بی ثمر شدی برگرد

در دلِ جنگِ زندگی با غم
گر شبی بی سپر شدی برگرد

دُورِ تو پر شد و سرت گرم است
هر زمان یک نفر شدی برگرد

بعد از این خنده ها اگر روزی
صاحبِ چشمِ تر شدی برگرد

راهیِ هر سفر شدی؛ اما
خسته از همسفر شدی برگرد

پر زدی تا جهان رؤیایت
گر که بی بال و پر شدی برگرد

ای نهالی که پر شکوفه شدی
همنشین تبر شدی برگرد

اهل « رفتن » که بوده ای اما
اهل « ماندن » اگر شدی برگرد

منهای یک؛ امیرحسین خوش حال

Читать полностью…

امیرحسین خوش حال

توی قائمشهر یک جلسه ی شعر برگزار میکنم یکشنبه ها... دو ساله... دیشب یکی از خانومای جلسه مون این مثنویه من و خوند... خودم خیلی دوستش دارم و هربار میشنومش یا میخونمش تحت تاثیر قرار میگیرم... خدایا ازت خیلی ممنونم که بهم شعر و دادی... بی نهایت سپاسگزارم.... :

باز هم در به در لحظه ی دیدار توأم
من گرفتار، گرفتار، گرفتارِ توأم

نفَست همدم بیگانه شود می شکنم
موی تو قسمت هر شانه شود می شکنم

پای مجنون تو حتا به بیابان نرسید
یوسف گم شده این بار به کنعان نرسید

به خودت خیره شدی؛ آینه درگیر تو شد
از غمش پا نشده هرکه زمینگیر تو شد

گر که سر هم شکند سایه ی دیوار توأم
من گرفتار، گرفتار، گرفتارِ توأم

سینه ام پنجره و کلّ تنم در شده بود
حال من خوب نشد؛ حال تو بهتر شده بود

تو دل انگیز شدی؛ من چه غم انگیز شدم
من غم انگیزتر از اول پاییز شدم

آخرین پنجره ای؛ بسته نباید بشوی
از منِ خسته شده؛ خسته نباید بشوی

مثل آیینه شدی؛ من پرِ تکرار توأم
من گرفتار، گرفتار، گرفتار توأم

رودِ خشکی شده ام؛ بی تو به دریا نرسم
ترس دارم بِروی؛ بی تو به فردا نرسم

غرض از بودنِ من دیدن لبخند تو بود
تُرکِ شیرازیِ ما محو سمرقند تو بود

رنگ شیراز شدی، رنج خراسان شده ام
تو بهاران شده ای، آخ زمستان شده ام

من ز تو دورم و تو در وسطِ جانِ منی
« تو چنان در تن من رفته که جان در بدنی »

جنس بی ارزش و بی رونق بازار توأم
من گرفتار، گرفتار، گرفتار توأم

منهای یک؛ امیرحسین خوش حال

Читать полностью…

امیرحسین خوش حال

تقدیم به شما شعر جدیدم:

تو رفته ای و می رود دلم سراغِ آینه
دوباره گریه می کنم به اتفاق آینه

به « خود » نگاه میکنم شبیهِ « تو » شدم ولی
تمام من پر از تو شد همان قرارِ اولی

به یاد خاطرات تو؛ دلم به خواب می رود
شدم چو رودخانه ای که تا سراب می رود

میان شعرهای من؛ تو بهترین غزل شدی
برای وزن شعر من « مَفاعلن فَعَل » شدی

شبیه ابر آمدی؛ شبیه باد می روم
تو مانده ای به یاد من؛ وَ من ز یاد می روم

کمی فراتر از منی؛ کمی فراتر از نفَس
تو پر زدی به آسمان؛ منم نشسته در قفس

خزان کهنه را بگیر؛ بهار را به من بده
فرار را ز من ببر؛ قرار را به من بده

دوباره خیر شو به من؛ به من که از تو خالی ام
تو ابرِ بارشی و من؛ اسیر خشکسالی ام...

منهای یک؛ امیرحسین خوش حال
❤️🍏

Читать полностью…

امیرحسین خوش حال

من آدم مذهبی ای نیستم ( بودن و نبودنش افتخار نیست ) اهل نماز و روزه و اینا نیستم ( شاید یه روز شدم ) ولی این آیه ی قرآن عجیب درسته... خیلی خیلی عجیب... البته نگفته نمونه که قرنها قبل از قرآن هم چنین مفهومی گفته شده بوده در مکاتب دیگه:

إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لِأَنفُسِكُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا...
اگر خوبی کنید به خودتان خوبی کرده اید و اگر بدی کنید به خودتان بدی کرده اید...

به قول بچه های نسل جدید " تا صبح حق ".😂😊...
تک تک سلولام بهش ایمان داره... این اولین ایمان قلبیه بنده به آیه ای از قرآن هست 😊😊

منهای یک؛ امیرحسین خوش حال
🍏❤️❤️

Читать полностью…

امیرحسین خوش حال

دله دیگه میگیره 😞😞
این روزا دلم خیلی گرفته 😞😞 خیلی زیاد...
این غزلم و تموم نکردم و گفتم همینقدرش و براتون بذارم... :

سال نو؛ اولین غزل با تو
دوست دارم سفر کنم تا « تو »

هرکسی سهم دارد از دنیا
سهم من از تمام دنیا: تو

رنج آمد شبی و فهمیدم
من تو را ترک می کنم یا تو...

مقصد فکرهای من بودی
من « تو » را شعر کردم اما تو...

چمدان بستی و به من گفتی:
« من تو را دوست دارم آیا تو؟ »

در دلم آتشی شده، انگار
شانه کردی دوباره موهاتو....

منهای یک؛ امیرحسین خوش حال
😞😞😞🍏

Читать полностью…

امیرحسین خوش حال

خدا رو خیلی شاکرم که بهم شعر داد و دف...
تقدیم به شما عزیزان... سال نو مبارک...
امیدوارم سال خوبی باشه همراه با صلح، شادی، آرامش، سلامتی برای همه...

منهای یک؛ امیرحسین خوش حال
❤️🍏

Читать полностью…

امیرحسین خوش حال

تقدیم به شما عزیزان این غزل جدیدم. ممنونم که من و رصد میکنین:

این غزل را نخوان که آشوب است
حالِ تو؛ من شنیده ام خوب است

شکر؛ آباد گشته دنیایت
گرچه دنیای من چو مخروبه است

صبر کردن به پای غصه ی تو
کار من نیست؛ کار ایوب است

بودنِ ما کنار یکدیگر
قصه ی تلخ آتش و چوب است

چون صلیبی شدی تو بر دوشم
من همانی شدم که مصلوب است

من شدم عاشقی که منفور است
تو شدی عاقلی که محبوب است

منهای یک؛ امیرحسین خوش حال
❤️🍏😞😞

Читать полностью…

امیرحسین خوش حال

تقدیم به شما غزل جدیدم:

دنیا مرا بی بال و پر می خواست بعد از تو
شب های من را بی سحر می خواست بعد از تو

بی تو شبیهِ کوچه ای بن بست گشتم من
دنیا مرا بی رهگذر می خواست بعد از تو

آن باغبانی که خزان را با خودش آورد
من را درختی بی ثمر می خواست بعد از تو

بینِ من و اندوه تو جنگی شد و دنیا
من را چو مفقودالأثر می خواست بعد از تو

هرجا که می رفتم اضافی بودم و این شهر
انگار من را در به در می خواست بعد از تو

بی تو تمامِ راه ها را با « خودم » رفتم
مقصد مرا بی همسفر می خواست بعد از تو

حرفی نگفتم، غصه خوردم، بغض هم کردم
این درد من را لال و کر می خواست بعد از تو

دنیا تو را با روی خندان خواست بعد از من
اما مرا با چشم تر می خواست بعد از تو

منهای یک؛ امیرحسین خوش حال
😞🍏

Читать полностью…

امیرحسین خوش حال

وقتی که شعر داره میاد پیشم؛ خیلی با وقار بهم میگه که: « هی! من دارم میام. پس همه ی کاراتو بذار کنار. یادت باشه رئیس منم. کل دنیا یه طرف من یه طرف. هیچی از من مهمتر نیست ». و وقتی که کارش تموم میشه و میخواد بره میگه: « هی! یادت باشه الان دیگه همه چی از من مهمتره ».
« شعر » چهارچوب سرش نمیشه. هر زمان و هرکجا که خودش بخواد یقه ی ادم رو میگیره. توی جشن، توی عزا، حین غذا، توی جلسه، توی جمع، گاهی حین خواب، توی حمام و ... . خیلی شیک میاد توی ذهن و بلافاصله با قلب و روح ارتباط میگیره و میگه: « هی! تنِ لش!، من منتظرم تا از من رونمایی کنی ». قشنگ احساس میکنی که تنت برای روحت و قلبت داره کوچیک میشه و میشه تپش قلبت رو از روی لباس ببینی. گاهی ازش خسته میشم و بهش میگم: « تو رو خدا الان وقتش نیست، خیلی خسته ام ». اما اون خیلی شیک فقط نگاه میکنه و میدونه تا ازش رونمایی نشه نمیشه به زندگی عادی ادامه داد... . به هر حال بگذریم و پرحرفی شد. شعر جدیدم تقدیم به شما. ممنون ما رو میخونین:

دل را به موهایت گره دادی و رفتی
گفتی که: « از چشم من افتادی » و رفتی

وقتی که می رفتی جهانم زیر و رو شد
در زیر پایت آسمانم زیر و رو شد

وقتی که رفتی درد آمد در اتاقم
این مثنوی با یاد تو آمد سراغم

من بغض کردم تا بمانی و نماندی
هی شعر گفتم تا بخوانی و نخواندی

رفتی و کلّ پیکرم را درد کردی
در اوج تابستان هوا را سرد کردی

رفتی و اندوه مرا باور نکردی
یک مصرع از شعر مرا از بر نکردی

خندیدی و گفتی که آزادی و رفتی
دل را به موهایت گره دادی و رفتی

من کوچه ها را جستجو کردم نبودی
دنیای خود را زیر و رو کردم نبودی

وقتی که رفتی مردنم را درک کردم
دنبالِ تو بودم؛ خودم را ترک کردم

وقتی که پابندت شدم حالم عوض شد
دلتنگِ لبخندت شدم حالم عوض شد

من خویش را در عمق چشمان تو دیدم
بعد از تو دورِ زندگی را خط کشیدم

رفتی؛ ندیدی که چطور این شب؛ سحر شد
روحم دوباره بینِ مردم بی سپر شد

می رفتی و با رفتنت در خود شکستم
یادت نمی آمد که گفتی: « با تو هستم »

دیگر نکردی از دلم یادی و رفتی
دل را به موهایت گره دادی و رفتی

منهای یک؛ امیرحسین خوش حال
😞❤️🍏

Читать полностью…

امیرحسین خوش حال

تقدیم به شما این غزل جدیدم:

تو مثل قرصِ اعصابی برای مردِ دیوانه
شبیه نورِ مهتابی که می تابد به ویرانه

سرت بر روی پاهایم؛ نگاهم میکنی گاهی
به انگشتان لرزانم حسادت می کند شانه

برای پیکرم جانی؛ جهانم را خراسانی
تو مثل شمعِ سوزانی، وَ من مانندِ پروانه

زمانم با تو ثابت شد؛ زبانم بی تو ساکت شد
بهشتم هستی و بی تو جهنم می شود خانه

تو مثل بچه آهویی که بردی قلبِ شیری را
دلم افتاد در دامت بدونِ دامی و دانه

کنارت شهر زیبا شد؛ وَ دنیا مثل رؤیا شد
جهان کوچک ما شد: من و تو؛ میز صبحانه

کنارت پربها گشتم، ز هر دردی رها گشتم
وَ با خود آشنا گشتم؛ منِ با خویش بیگانه...

منهای یک؛ امیرحسین خوش حال
❤️🍏🍏

Читать полностью…

امیرحسین خوش حال

روزی 2 ساعت برق قطع میشه... خونه ی من وقتی برق قطع میشه؛ آب هم قطع میشه... یعنی هم بی آب میشم و هم بی برق... از قبل اطلاع رسانی میکنن که چه ساعتی برق قطع میشه ولی من به عمد چک نمی کنم... چون برام یه چالش باحال شده این روزا. کنجکاوم بدونم بار بعد که وقتی یهو برق و آب قطع میشن؛ من توی چه وضعیتی گیر میکنم و چه واکنشی نشون میدم... . صبرم چقدره، تمرکزم چقدره، قدرت تصمیم گیریم برای انتخاب بهترین گزینه توی اون لحظه چجوریه، انعطاف ذهنیم چقدره...
راستش چندباری توی توالت و چندباری هم توی حموم بودم که برق و آب رفتن... بعد اونجا فهمیدم که با یه تشت آب هم میشه خودمون و تمیز کنیم... خیلی وقتا حین شستن ظرف و میوه برق و آب قطع شده و مجبور شدم میوه ها و ظروف و ببرم توی پارکینگ و بشویم چون اونجا یکمی آب هست...
نمیخوام بگم که وقتی برق و آب قطع میشه چیزِ خوبیه... نه چیزِ خوبی نیست ولی به نظرم تلنگر خوبیه... تلنگر برای این که وقتی آب و برق هستن قدر بدونیم... تلنگر برای این که لازم نیست برای یه مسواک زدن کلی شیر آب باز باشه و با یه لیوان آب هم میشه مسواک زد، تلنگر برای این که با یه تشت آب هم میشه دوش گرفت، تلنگر برای این که انسان بدون امکاناتِ خیلی زیاد هم میتونه زندگی کنه. میشه آب و روی گاز گرم کنه و ببره توی تشت بریزه و دوش بگیره و از این کار لذت هم ببره... تلنگر برای این که میخوای غذا برنج بخوری و یهو برق و آب نیستن و باید زود فکر کنی به جاش چی بپزی و بخوری... این چالشا برای من لذت بخش و جذاب شدن... حس میکنم به خلاقیتمم کمک کردن... به نظم شخصیم هم کمک کردن... این که میگم شاید آب و برق قطع بشه پس زودتر ظرفا رو بشویم، دوش بگیرم، تمیزکاری کنم، غذا بپزم و .... . بعضی وقتا خونه برق نیست 2 ساعت و میرم محل کارم و اونجام برق نیست و میشه بیش از 2 ساعت بی برقی... و این چالش جذاب تر میشه برام...
قطع برق و آب چیزِ خوبی نیست ولی چالشی که ایجاد میکنه میتونه خوب باشه... . موبایلمون بی شارژ میمونه و خاموش میشه... بعد میبینیم که اتفاق خاصی نیوفتاده بدون موبایل برامون... بدون موبایل هم میشه زندگی کرد...

منهای یک؛ امیرحسین خوش حال
🍏🍏🍏

Читать полностью…

امیرحسین خوش حال

یک:
برای ژست، شامپاین و گرفتی
و با عکست؛ همه لاین و گرفتی
ندونی عشق و با چی مینویسن
ولی جشنِ ولنتاین و گرفتی

دو:
شده تقلید؛ کلّ روزگارت
تو خم کردی و دنیا شد سوارت
ولنتاین و گرفتی شیک اما
خیانت میکنی دائم به یارت

منهای یک؛ امیرحسین خوش حال
🍏🍏

Читать полностью…

امیرحسین خوش حال

غزل جدیدم تقدیم به شما:

یک نفر در خویش پنهان شد؛ که چی؟
خانه اش یکباره ویران شد؛ که چی؟

هر گُلی چون خار دارد با خودش
فرض کن دنیا گلستان شد؛ که چی؟

جای هر زخمی که خوردی مانده است
گرچه زخمت خوب درمان شد؛ که چی؟

یک نفر جانِ عزیزت را گرفت
فرض کن قاتل پشیمان شد؛ که چی؟

مؤمنی دیدم که بی ایمان شده
مشرکی هم اهلِ ایمان شد؛ که چی؟

با مسلمانی مسلمان کشته ایم
فرض کن کافر مسلمان شد؛ که چی؟

چون که دندان تو را بشکسته اند
سفره ات گیرم پر از نان شد؛ که چی؟

آن ضررهایی که کردی در مسیر
عاقبت یک روز جبران شد؛ که چی؟

فرض کن طوفان وجودت را گرفت
نوح هم ناجی طوفان شد؛ که چی؟

رفت لیلی خانه ی « ابنِ سلام »
سهم مجنون هم بیابان شد؛ که چی؟

چون مغول خاک تو را بر خون کشید
یک جهان یار خراسان شد؛ که چی؟

بعد سختی راحتی آید؛ قبول
سختی ات گیرم که آسان شد؛ که چی؟

راه می رفتی و حال شاعری
مثل موهایت پریشان شد؛ که چی؟

منهای یک؛ امیرحسین خوش حال
😞🍏🍏

Читать полностью…

امیرحسین خوش حال

بعضی کلمه ها یا حروف؛ به تنهایی بی معنا هستن انگار... اما وقتی کنار یه کلمه ی دیگه قرار میگیرن پرمعناش میکنن... جوری که اون کلمه بدون این حروف؛ کاملن تهی هست...
یکی از این حروف از نظر من " هم " هست... الان به یکی بگیم: "هم"... هیچ برداشتی نمیکنه... ولی همین "هم" رو بذاریم کنار " راه " میشه: " همراه" ... و حالا چقدر کلمه ی قشنگی ساخته شد... ما همش به کلمه ی دوم توجه میکنیم یعنی به " راه " ... فکر میکنیم "راه" مهمه در حالی که نه "هم" مهمه... . "وطن" با "هم" یه معنای عجیبی پیدا میکنه و میشه "هموطن"... "هم" زیبا و عمیق کردش نه "وطن"...
یا مثلن "همسر"... خیلی واژه ی زیبائیه و زیباییش از نظر من برای "هم" هست نه برای "سر"...
از این واژه ها "هم" رو بگیرین تهی میشن:
همسر / همدل / همراه / هموطن / همنظر / هماهنگ / همسفره / همسایه.
باید سعی کنیم مثل این "هم" ها باشیم توی مسیر زندگیمون.. کم و کوتاه و بی حاشیه باشیم ولی اثر گذار... شاید به چشم نیایم ولی معنا ساز باشیم... ما باید بشیم "هم" برای آدمای دیگه... بذارین ادمای دیگه کلمه باشن و شما حرف... ولی کلمه ی اونا با حرف شما معنادار بشه...

منهای یک؛ امیرحسین خوش حال
❤️🍏

Читать полностью…

امیرحسین خوش حال

" سایه روشن " مجموعه ای از شعرای من هست و بابک تمیز... حدودن 40 شعر از بابک تمیز داره و 60 تا شعر از من...

دوستان قائمشهری میتونن از ادرس زیر تهیه ش کنن:
قائمشهر، خیابان ساری روبروی مهمانسرا، مجتمع آمین، پلاک ۲، کتابفروشی سگال.

منهای یک؛ امیرحسین خوش حال
❤️🍏

Читать полностью…

امیرحسین خوش حال

سال 1400 عاشق شدم 😍😍
داشتم از تهران میومدم شمال... حالم خیلی بد بود... بابام فوت کرده بود... مامانم کرونای شدید داشت و رو پا نشده بود... خواهرم هم درگیر کرونا بود... زندگیه شخصی و کاریمم اکی نبود... ظرف وجودیم لبریز شده بود ( قطعن دلیلش کوچیک بودن ظرف من بوده... بهتره ظرفمون و بزرگتر کنیم نه مسائل رو کوچیکتر چون مسائل و اتفاقات دست ما نیستن ولی ظرف وجودیمون دست ماست... بگذریم )
سرم و چسبونده بودم به شیشه ی ماشین... پشت هم سیگار میکشیدم... پشت هم پشت هم پشت هم...
اطرافیام خیلی نگرانم بودن اون روزا... ولی هیچی نمیگفتن... نمیتونستم خوب راه برم... پاهام و میکشیدم... نمیتونستم خوب از ماشین پیاده بشم... یهو افت فشار بهم دست میداد... همش پیاده روی میکردم... همش همش همش همش همش... راه میرفتم تا اروم شم... هرچی سواد داشتم و تجربه به کارم نمیومد... رفتم کمک بگیرم از روانشناس و اینا... نتونستن... هیچی نتونستن به چیزی که خودم میدونستم اضافه کنن...
اما من اون شب وقتی سرم و چسبونده بودم به شیشه ی ماشین و چشمام خواب و بیدار بودن؛ توی جاده ی فیروزکوه یهو عاشق شدم 😍😍 اون عشق ورق و برگردوند... شکر... خیلی برگردوند خیلی... شکر شکر...
هر روز عشقم بیشتر شد... هر روز... هر روز با این عشق بیدار میشدم و میشم هر روز... این که عاشق شدم یه بحثه و این که عاشق موندم یه بحثه... خدایا بابت این عاشق شدن و عاشق موندن خیلی ازت ممنونم... خدا خیلی ازت ممنونم... خیلی خیلی زیاد...
همیشه همه چی آخرش خوبه، اگه خوب نیست برای این هست که هنوز آخرش نشده...

منهای یک؛ امیرحسین خوش حال
❤️🍏

Читать полностью…

امیرحسین خوش حال

1ـ همیشه از خدا میخواستم که از نظر مالی تأمینم کنه تا به ادمای دیگه هم کمک کنم... سالها این و میخواستم و خدا هم نمیداد.... چند وقت پیش که باز همین و خواستم؛ یهو یه چی توی دلم گفت: "خب چرا خدا برای کمک به ادمای دیگه؛ پول و بده به تو؟ خودش میده به همون ادما. تو چه کاره ای این وسط؟ پس تو میخوای به وسیله ی ادمای دیگه خودت پول داشته باشی... داری میگی خدا من و شاه کن تا به مردم کمک کنم؟ نه تو دنبال اینی که خودت شاه بشی... کمک به مردم بهانه ست... دنبال کمک به مردمی؟ تا الان چقدر کمک کردی؟ نمیتونی ماهی 500 هزار تومن کمک کنی به کسی؟ چرا کمک نمیکنی؟ میگی 50 ملیارد بده تا 500 ملیون کمک کنم؟ نه بابا زرنگی؟ خودت پول میخوای دنبال بهانه ای؟..."
لال شدم لال... شرمنده شدم خیلی... واقعن از خجالت آب شدم....

2. راستش من فکر میکردم که ادم بخشنده ای هستم. چیزی دستم میومد میبخشیدم به ادما... چندوقت پیش فهمیدم که من چیزایی رو میبخشم که بهم میدن؛ نه چیزایی رو که خودم به دست آوردم... یعنی اگه بهم یک جعبه پرتقال بدن حتمن میدمش به مردم... اما خودم حاضر نیستم یه جعبه پرتقال بخرم و بدم به کسی... یعنی با « سود نکردن » مشکل ندارم ولی با « ضرر کردن » مشکل دارم... و فکر میکنم بخشنده م.... وقتی بهم دو تا لباس هدیه بدید خیلی راحت یکیشو میدم به کسی...اصلن هردوشو میدم... اما ایا حاضرم خودم دو تا لباس بخرم و توی خیابون بدم به دو تا ادم؟...
باز لال شدم لال... شرمنده شدم....

3. اینا رو خطاب به خودم نوشتم که به کسی بر نخوره... شاید من اینجوری نباشم و شایدم باشم... غرض این هست که یکمی عمیقتر به اعمالمون و حتا اعمال خوبمون نگاه کنیم...
خدایا چقدر خوبه که تو خدایی... ممنونم ازت... چه خوبه که ما خدا نیستیم... شکر شکر شکر

منهای یک؛ امیرحسین خوش حال

Читать полностью…

امیرحسین خوش حال

من زیاد طرفدار خواننده ی خاصی نیستم ( چه گوها ).. بیشتر شعر برام مهمه تا خواننده ( بشین بابا گیتو بخور 🤣 ).. اما شهرام ناظری و خیلی دوست دارم و طرفدارشم و هرچی بخونه گوش میدم و به نظرم اهنگ بد نداره ( تعصب تعصب تعصب )... توی چندتا از شعرامم از اسمش استفاده کردم مثلن:
آن شب؛ کنار تو پایان شاعری
من غایبم ز خود وقتی تو حاضری
با من قدم بزن تا باغِ نادری
باران، من و تو و شهرام ناظری...
ولی ایشون تا حالا از اسم من توی اهنگاش استفاده نکرده نمیدونم چرا 🤣
این اهنگش و باهم گوش بدیم لطفن...

منهای یک؛ امیرحسین خوش حال

Читать полностью…

امیرحسین خوش حال

سلام عزیز...
شهریور سال 94 بود... میخواستم برای زندگی دیگه از مشهد برم 😞😞 جاهای مختلف رفتم و آخرین جا اومدم حرم... یادته؟... ازت خواستم کمکم کنی توی غربت... یادته؟... گفتم خودت غریبی نذار حس کنم غریبم... گفتم هوامو داشته باش... گفتم یوقت آبروم نره توی غربت... یادته؟...
با هزار سختی اومدم... با هزار ترس... با هزار دودلی... با هزار بغض... ته هر ماجرا به اون روز توی حرمت فکر میکردم... میدونستم گیر نمیکنم... و راستش گیر هم نکردم... ممنونم ازت...
زیر قولا و حرفام زدم ولی تو زیر کرمت نزدی هیچوقت... و من هربار مشهد اومدم کم بهت سر زدم 😞... اما وقتِ رفتن از مشهد دلم بهت گرم بود... بار آخری 10 روز مشهد بودم و نشد و البته که نخواستم بیام حرم 😞... ولی وقت برگشت دوباره بهت گفتم هوامو داشته باش... الانم ازت میخوام هوامو داشته باشی...

آب دریا را اگر نتوان کشید
هم به قدر تشنگی باید چشید

منهای یک؛ امیرحسین خوش حال
😞😞❤️🍏

Читать полностью…

امیرحسین خوش حال

همیشه وقتی سال جدید میشه یا یه کتابی ازم چاپ میشه دچار استرس میشم که نکنه دیگه نشه شعر بگم 😞😞 امروز یهو تپش قلبم شروع شد... فهمیدم وقته زایمان داره میشه... و ماحصلش شد این غزل که اولین شعرم در سال جدید هست... البته چند روز پیشم یه غزل کار کردم که نشد تمومش کنم... این غزل جدید در این هوای دلگیر تقدیم به شما...
راستی خدایا شکرت بابت این که بهم شعر دادی 🙏🙏:

رفتی و پشت سرت لشگر اندوه آمد
در دلم غصه به اندازه ی یک کوه آمد

ابر بارید به دنبال تو در کلّ مسیر
بغض من باز شد و گریه ی انبوه آمد

بی تو طوفان شد و کشتی خیالم شد غرق
از سرم آب گذشت و پس از آن نوح آمد

تن من از تو جدا گشت ولی روحم نه
رفتی و شاعری از پیش تو بی روح آمد

قلب من گرچه که در عشق تو رویین تن بود
از دل جنگ « تو » دیدند که مجروح آمد

قلعه ی شادی ما بی تو فروریخت شبی
رفتی و پشت سرت لشگر اندوه آمد...

منهای یک؛ امیرحسین خوش حال
😞😞❤️🍏

Читать полностью…

امیرحسین خوش حال

او برد تمام درد را با چمدان
ته مانده ی این نبرد را با چمدان
بگذاشت تمامِ خویش را در خانه
می برد تمام مرد را با چمدان...

منهای یک؛ امیرحسین خوش حال
😞😞🍏❤️

Читать полностью…

امیرحسین خوش حال

از فضای فرهنگی و هنری و روشنفکری ایران به شدت فراری ام. چون چیزی جز ادا و ژست و یکسری حرفای بی ریشه و سطحی توش نیست. آدمایی که به یکی از ارزوها و اهدافشون نرسیدن؛ دور هم نشستن وقت میگذرونن و همه چیز و از خدا تا بنده ی خدا میبرن زیر سوال با یه مشت مزخرف و ادا. ادمایی که هیچ داشته ای ندارن جز همین ادابازی ها.
الان مد شده که برخی فارسی دوستای ایران پژوه و عاشق تاریخ ایران 🤢🤢 دست اندازی میکنن توی شعر شاعرای کهن و واژه های عربیش و با فارسی معادل میکنن. دوست داشتم در این باره چندتا نکته بگم.:
1ـ شمایی که شعر حافظ و دستکاری میکنی تا فارسی بشه، یادت باشه خود کلمه ی "شعر " و " ادبیات " و " حافظ " هم عربیه. لطفن اگه وقت داشتی و دوست داشتی اسم حافظ رو هم عوض کن!!!!!!!!
2ـ یادت باشه عمده ی قالب های شعریت و ارایه های ادبیت هم از عرباست. لطفن سر فرصت قالبهای شعر رو هم عوض کن 🤣🤣🤣
3ـ تو که بیگانه ستیزی و سینه چاک ایران کهنی، یه نگاهی به سرتاپای زندگیت کن. همه چیش غربیه... موبایلت، ماشینت، لباسات، وسایل خونه ت، ادکلنت... اینا رو هم سر فرصت معادل سازی کن 😂😂
4ـ تویی که دغدغه ی فارسی سازی داری ( و از نظر من هیچ فرقی بین توی روشنفکرنما و امثال حدادعادلها نیست )، یادت باشه که دست بردن توی شعر یه شاعر؛ کار خوبی نیست و سرقت ادبیه... شما خودت بشین برای خودت شعر با واژه های پارسی بگو 🤣
5ـ کارت که با شاعرا تموم شد؛ بی زحمت توی شاخه های دیگه ی هنرم دست ببر. مثلن توی موسیقی هرجا نت و سازی غیرفارسی دیدی؛ اهنگ و عوض کن 😂 توی سینما هم فیلمای کارگردانا رو عوض کن.
6. عمده ی شمایی که این کار و میکنین اولِ اسمتون یه "دکتر " هم هست... عزیزم اینم غیرفارسیه و زود عوضش کن.
7ـ تعصب تعصب کورمون کرده کور... متاسفانه روشنفکرنماها خیلی متعصبترن تا اونایی که روشنفکرنماها بهشون میگن: "متعصب"... بگذریم.

منهای یک؛ امیرحسین خوش حال
❤️🍏

Читать полностью…

امیرحسین خوش حال

" کوتوله؛ قدبلند نمی شود حتا اگر بالای کوه بایستد... "

درخت "ریشه" دارد...
❤️🌳❤️

Читать полностью…

امیرحسین خوش حال

تقدیم به شما این شعر جدیدم... 😞😞:

بعدِ تو آوار می مانَد فقط
یک طنابِ دار می مانَد فقط
درد و من؛ هی درد و من؛ هی درد و من
بی تو این تکرار می ماند فقط
کوچه و معشوقه با هم رفته اند
یک سر و دیوار می ماند فقط
از تمام خاطراتِ بین ما
آخرین دیدار می مانَد فقط

می روی و با خودت جان را نبَر
لای موهایت خراسان را نبر

آخرِ دنیاست؛ دنیا بعدِ تو
در دلم بلواست؛ بلوا بعد تو
قسمتت آنجاست؛ آنجا بعد من
مرگ من اینجاست اینجا بعد تو
من شدم میدان جنگ و عقل و عشق
بینشان دعواست؛ دعوا بعد تو
در میان آشنایان شاعری
همچنان تنهاست؛ تنها بعد تو

درد آوردی و درمان را نبر
لای موهایت خراسان را نبر

بعدِ تو این درد؛ پنهان بهتر است
بی تو دنیا رو به پایان بهتر است
خانه ام بعد از تو گرمایی نداشت
بی تو؛ بودن در خیابان بهتر است
تو ستونِ خانه ام بودی ولی
بعدِ تو این خانه ویران بهتر است
قافیه در بیت آخر گر شود
مثل موهایت پریشان بهتر است

ابری و با خویش باران را نبر
لای موهایت خراسان را نبر

شمسی و تبریز؛ تبریزِ تو شد
بعد تو پاییز؛ پاییز تو شد
آمدی و از خودم خالی شدم
سینه ام لبریز؛ لبریز تو شد
کلّ ایران مرا آتش زدی
خاک من تسلیمِ چنگیز تو شد

شاعرِ این شهرِ ویران را نبر
لای موهایت خراسان را نبر

رفتی و دنیای من را باد برد
نعش من را با خودش جلاد برد
بی تو دیگر قصه ای شیرین نشد
تیشه ها را آخرین فرهاد برد
یادِ تو افتاد هر روزی دلم
یاد تو اما مرا از یاد برد

جانِ این مردِ پریشان را نبر
لای موهایت خراسان را نبر

منهای یک؛ امیرحسین خوش حال
😞🍏

Читать полностью…

امیرحسین خوش حال

تقدیم به شما غزل جدیدم:

در خودش مَردی زنی را دفن کرد
در سیاهی؛ روشنی را دفن کرد

یک مهاجر در نگاهِ زخمی اش
خاطرات میهنی را دفن کرد

بینِ آغوشِ خودش پروانه ای
ضربه های آهنی را دفن کرد

"دوست" وقتی خنجری از پشت زد
جای زخمِ دشمنی را دفن کرد

تا ابد رقصد به سازِ دیگران
هرکسی در خود « منی » را دفن کرد

با همه جانش در آغوشم گرفت
بین دستانش تنی را دفن کرد

آمد و نعش مرا در بر گرفت
یک پری؛ اهریمنی را دفن کرد

منهای یک؛ امیرحسین خوش حال
❤️🍏

Читать полностью…

امیرحسین خوش حال

تقدیم به شما این شعر جدیدم 😞:

مثل آن ابری که بارانی نداشت
درد ما افسوس درمانی نداشت

بین ما یک مرتبه دیوار شد
تک تک گل های خانه خار شد

هر دری که باز بودش بسته گشت
بغض هم از گریه ی ما خسته گشت

درد جوری شد که درمانش نبود
فرض کن ایران؛ خراسانش نبود

باد آمد؛ آبِ ما را خاک کرد
آخرِ این قصه را غمناک کرد

یاد ما و کوچه ها را باد بُرد
شاعری در شعر خود افتاد مُرد

آخرِ بازی نبردی سخت داشت
دشنه کاری بود و دردی سخت داشت

راه همواری که ناهموار شد
دستِ دورِ گردنِ ما دار شد

درد جوری شد که درمانی نداشت
فرض کن تاریخ؛ ایرانی نداشت

نعش خود را زیر پا انداختیم
ما به شهر پر هیاهو باختیم

منهای یک؛ امیرحسین خوش حال
😞😞🍏

Читать полностью…

امیرحسین خوش حال

غزل جدیدم تقدیمتون... 😞😞:

تو از سکوت آمدی که خوش شود دقایقم
شبیه بادبان شدی برای کهنه قایقم

زبانه می کشد دلم در این حریق لعنتی
گَهی مهار می شود به بغض و اشک و هقهقم

غمی که رخنه می کند درون چشم های من
چه سخت آمده ولی چه ساده می دهد دقم

دوباره فکر می کنم به آسمانِ بعدِ تو
به مغربی که آمد و گرفت کلِّ مشرقم

درون من پر از تو شد؛ وَ با خودم غریبه ام
نگاهِ تو به باد داد تمام عقل و منطقم

قدم دوباره می زنی کنارِ یارِ تازه تر
نگاه می کنی به من؛ به من که یارِ سابقم

اگر چه همرهی ولی مسیر ما یکی نشد
تو عاقلانه عاشقی، من عاشقانه عاشقم

منهای یک؛ امیرحسین خوش حال
😞🍏

Читать полностью…

امیرحسین خوش حال

چندتا ادم دارن کنسرت خیابونی اجرا میکنن. مردم عادی هم دارن نگاه میکنن... یه ماشین اسکورت رد میشه... پادشاه اسپانیا و همسرش توشن... این ادما رو میبینن... میان بینشون میشینن... به همین راحتی... این یعنی صلح با مردمت و جامعه ت... نه کسی تعظیم میکنه، نه پاچه خاری میکنه... خیلی عقبیم خیلی...

منهای یک؛ امیرحسین خوش حال
🍏🍏

Читать полностью…
Subscribe to a channel