akinakinozu_world | Unsorted

Telegram-канал akinakinozu_world - Akin Akinozu | Tuzak | سریال تله | آکین آکینوزو | سریال تردید | سریال هرجایی | Hercai | AkinAkinozu

-

افتخار👑میکنیم ب "شازده پسرمون" 😎⁦😌 - ❥AkinAkinozu♡ ⊱پوشش کامل⚡سریال ها و اخبار💣 `بهتر از همه جا` ☘️Edit🪁 🦋Pro🎸 Lock S🔐 🎩Sticker🧸 🌔Wall P & .. از‌ جذاب عسلیم🍯💚 🍷july2020 😈🔱 ∞میوت کن ولی بمون,عسل حل میشه,تو دلت تنگ^^

Subscribe to a channel

Akin Akinozu | Tuzak | سریال تله | آکین آکینوزو | سریال تردید | سریال هرجایی | Hercai | AkinAkinozu

عشق ریمیری 😍❤️🔥

عشق یعنی در تو من معنا شوم
عشق یعنی با تو من دریا شوم ❤️

عشق یعنی قطره ای بر گل نشست
عشق یعنی مهر تو بر دل نشست ❤️

عشق یعنی سیب سرخ انتظار
عشق یعنی بی تو من عمری محال ❤️

عشق یعنی یک سبد بوی بهار
عشق یعنی بیقرار بیقرار ❤️

😘😘در آخر عشق یعنی ریمیر😘😘

@Mrakinozu

Читать полностью…

Akin Akinozu | Tuzak | سریال تله | آکین آکینوزو | سریال تردید | سریال هرجایی | Hercai | AkinAkinozu

💚Yeşilinin💚
anasına ağlatan adamsın be akgöz🤤🤤🌪


شورشو درآوردی اما بسه دیگه..🤤💚
تناژ سبز خسته شد از دستت مررررررد.. نکن اما یا😭😂

⊱ | @mrakinozu | ⊱

Читать полностью…

Akin Akinozu | Tuzak | سریال تله | آکین آکینوزو | سریال تردید | سریال هرجایی | Hercai | AkinAkinozu

یهویی اینو دیدم یاد آکین افتادم 😂👩‍🦼
آکین منو ببخش😂

(جنبه فان داره پست ... کمی بخندیم چی میشه مگه؟🥺😂)

#Fun

@MrAkinozu

Читать полностью…

Akin Akinozu | Tuzak | سریال تله | آکین آکینوزو | سریال تردید | سریال هرجایی | Hercai | AkinAkinozu

sesiz öptüm nefesini🍃 söyleyemedim...
sana ben şırlar sözler🍃 büyütdüm...
söyleyemedim...

gününüz aydın olsun😌


@Mrakinozu

Читать полностью…

Akin Akinozu | Tuzak | سریال تله | آکین آکینوزو | سریال تردید | سریال هرجایی | Hercai | AkinAkinozu

امشب اومدم جایزه بارون کنم اینجارو😌🏆
اول جایزه اسکار حرفه ای ترین قاتل که به کدینوزو تقدیم میکنم😈🔪
از جمله پشتکارهای ایشون میشه به راه رفتنش اشاره کرد که خیلیا رو از پیاده رو به بیمارستان کشونده و طبق تحقیقی که کردم اون افراد متاسفانه جون سالم به در نبردن😂💔😰
دومین جایزه هم به خودمون که تا کما رفتیم ولی فعلا زنده ایم پس به افتخارمون😎😂🤕
خلاصه که مواظب باشین اونور آب رفتین آکینو دیدین کشته نشین دمه دی دمیین🤧😂

#اخبار_شبکه_یوکسلیا_20:30🤓


@Mrakinozu

Читать полностью…

Akin Akinozu | Tuzak | سریال تله | آکین آکینوزو | سریال تردید | سریال هرجایی | Hercai | AkinAkinozu

قربون مدل موی بسیجیت برادر🤤😂
عینکشو😏

Читать полностью…

Akin Akinozu | Tuzak | سریال تله | آکین آکینوزو | سریال تردید | سریال هرجایی | Hercai | AkinAkinozu

آکین افندی رفته دندون پزشکی 😍
چ دندون پزشک با کمالاتی هم هستن 😂
منم جاش بودم لبخند ۳۲ دندونی میزدم 😈🦎

@MrAkinozu

Читать полностью…

Akin Akinozu | Tuzak | سریال تله | آکین آکینوزو | سریال تردید | سریال هرجایی | Hercai | AkinAkinozu

ویدیو اختصاصی آکین و ابرو برای پخش هرجایی در اسلواکی🤩
آکییین آکییین
ژستشو باک
بیشتر میرانه تا آکین
خودشو هم میران معرفی کرد😍😃
لهجه جفتشون چ قشنگه😋

(یه درصد فکر کنین ویدیو اختصاصی میدادن واسه ایرانیا و فارسی حرف میزدن😍🤤 ... من دوباره توی توهمات خودم غرق شدم 🥴)

@MrAkinozu

Читать полностью…

Akin Akinozu | Tuzak | سریال تله | آکین آکینوزو | سریال تردید | سریال هرجایی | Hercai | AkinAkinozu

:درواقع یه انتخاب دارم اما..

میران مشکوک نگاهش کرد.

: اما؟؟

:پشتش یکمی بازه..

میران دستی ب صورتش کشید.

: ریان نیم ساعته داریم می گردیم..
ب شرطی ک تمام شب پیش خودم باشی یه کم باز بودنش اشکالی نداره

ریان سریعا لباسی رو از طرف دیگه کمد خارج کرد و ب طرف سرویس رفت.

:پس تو دوش بگیر.. لباستو عوض کن تا من اینو بپوشم..

قبل از بستن در گوشزد کرد.

:لباسات تو اتاق بغلی حاضره عزیزم


------


میران دکمه سرآستین شو صاف کرد.
تو سالن منتظر ریان بود.. حاضر شدن ریان زیادی طول کشیده بود اما میران سعی می کرد صبور باشه..
ساعت دستشو چک کرد, ساعت ب 6/30 نزدیک می شد..
رو ب طبقه ی بالا ریانو صدا زد

: ریان.. خانومم دیر شده ها

چند دقیقه بعد ریان جلوش ایستاده بود.
میران سوت زد
ریان با استرس چشم غره رفت..

:میراااااان

منتظر تأییدیه بود..

میران دست ریانو گرفت و چرخوندش

:ببینیم این یکم.. چقدر بازه؟؟

#ب_قلم_نفس
#این_داستان_ادامه_دارد ..




:

Читать полностью…

Akin Akinozu | Tuzak | سریال تله | آکین آکینوزو | سریال تردید | سریال هرجایی | Hercai | AkinAkinozu

صدای آب باعث شد یواش یواش چشماشو باز کنه
نیم خیز شد و ب تاج تخت تکیه داد.
صدای شرشر آب و سوت زدن میران مثل یه موسیقی ملایم تو فضا می‌پیچید..
پتو رو کنار زد و ساعت کنار چراغ خواب رو چک‌ کرد.
10/30بود..

: آاا مامانی انگار این خواب آلو بودن تو حالا حالا ها ادامه داره ها

آروم شکمشو نوازش می‌کرد ک متوجه میران شد.

: اما ریان خانوم فندق خواب آلوعه یا مامان فندق؟

ریان لبخند قشنگشو ب صورت میران پاشید.

: معلومه ک فندق

میران با نیم تنه برهنه و حوله ای ک دور گردنش بود کنارش روی تخت نشت.

: صبح بخیر خانوم

ریان از دو طرفه حوله رو گرفت و میرانو به سمت خودش کشید, لب های میران کوتاه بوسیده شد.

: صبح بخیر بابایی

میران به عادت همیشه خم شد و روی شکمشو بوسید.

: صبح شما هم بخیر

ایستاد و در ریلی کمدو هل داد .

: دیگه تنبلی بسه..

پیراهنی ک انتخاب کرده بود و تن زد و ب سمت ریان چرخید.

: کاراتو انجام بده ک صبحونه پایین منتظر ماست.

ریان دستش ب دکمه های پیراهن میران بند بود.

: چه کارا .. میران بی و آشپزخونه؟

یه ابروشو بالا انداخت و دکمه یکی مونده ب آخرو بست. میران دکمه رو باز کرد.

:ریان خفه شدم

: چی چی و خفه شدم..
لب ساحل نمیریم میران قراره بری شرکت.. اصلا چرا امروز اینقدر دیر میری؟

ریان بود و بهانه های وقت و بی وقتش,
میران سعی می کرد خندشو کنترل کنه..

: ببخشید ولی رئیس منم.. هر وقت دلم بخواد میرم

ریان ازش جدا شد و وارد سرویس بهداشتی شد.

: ولی فیرات هر روز 8صبح شرکته

میران جلوی آیینه مشغول حالت دادن ب موهاش بود

: فیرو‌ خانوم 5ماهه حامله نداره

و از تو آیینه قدی ب ریانی ک مسواک می زد نیشخند زد

: اولا 5ماه کجا بود. . 20هفته!
بعدشم درصد سهام تو و فیرات یکیه.. اما اون میگه من رئیسم هر وقت دلم بخواد میرم سر کار؟؟

میران ک کارش با موهاش تموم شده بود کتشو برداشت و مسیر راهرو رو پیش گرفت.

: پایین منتظرتم عزیزم

ریان سرگرم تعویض لباس خوابش شد..

:باشه

-------

تو آشپزخونه میران قهوه می خورد و از طرفی
طبقه ی بالا, ریان ک جلوی موهاشو بافته بود, ب ریمل و رژ مختصری اکتفا کرد و از اتاق خواب خارج شد..
وارد آشپزخونه ک شد تعجب کرد.

: میران صبحانه است یا مهمونی ؟؟

میران صندلی ریانو کنار کشید تا بشینه و داخل استکان چایش یه قند انداخت.

: مهمونی نیست.. میز صبحانه سه نفره است ریان خانوم

قاشق چای خوری رو دو بار ب گوشه استکان زد و لپ ریانو کشید.

: نوش جان

ریان لقمه مربای دستشو نیمه کاره کنار گذاشت و در حالی ک با حسرت ب فنجون قهوه میران زل زده بود یه قلپ از چای خورد.
میران لقمه کره عسلو تو بشقاب ریان گذاشت و مسیر نگاه ریانو دنبال کرد تا ب فنجون رسید.
دوباره ریانو نگاه کرد.

: میران منم قهوه می‌خوام

و لب برچید.
میران خودشو ب نشنیدن زد و لقمه نیمه تموم ریانو جلوی دهنش گرفت.
ریان صورتشو عقب کشید.

: میراان

: جانم

:قهوه

:ریان چشماتو مثل پیشی نکن می‌دونی ک اجازه نمیدم قهوه بخوری..
برات خوب نیست,کافئین داره اما..

ریان در لحظه خوشحال شد.

:اما؟

:اگه آب پرتقالتو بخوری شاید ی فکری کردیم

ریان مثل بچه ها لیوان آب پرتقال و سر کشید و لیوان خالی رو جلوی میران گذاشت.

میران فنجون قهوه تازه ای ریخت و ب ریان نزدیک شد,
اما لحظه آخر فنجونو سر کشید و لبای ریانو بوسید.
سرجاش نشست و زبونشو رو لب پایینش کشید

: آب پرتقال و قهوه.. مزش عجیبه

ریان ک تازه فهمیده بود چه کلاهی سرش رفته بق کرده روشو اون ور کرد

: واقعا ک میران .. یادم میمونه اینا

میران لقمه شکلات و کره بادوم زمینیو ب بشقاب ریان اضافه کرد.

:چاییت سرد شد.

ریان با حرص لقمشو جوید و تا آخر صبحانه دست ب استکان چای نیمه کاره نزد..


صبحانه شون تموم شده بود و ریان تو محوطه ورودی میرانو بدرقه می کرد..
میران شال بافت رو شونه های ریانو مرتب کرد.

: مواظب خودت باش عزیزم..
امروز ی چندتا کار خارج از شرکت دارم سعیمو می کنم تا 6بیام دنبالت

گونه ریانو بوسید اما ازش فاصله نگرفت.

: قهوه هم نمی‌خوری باشه عمر من؟

'عمرم' گفتنای میران همیشه جواب می‌داد..

ریان لبخند زد و ب گفتن باشه ای اکتفا کرد.
میران سوار ماشین شد و ریان همزمان با خروج کامل ماشین ب سمت عمارت راه افتاد.


-------


پرونده رو پرت کرد روی میز و عصبی شماره منشیشو گرفت.

:افسون وصل کن فیرات

اتمام جملش مساوی شد با تقه خوردن در و پشت سرش فیرات وارد شد.
با گفتن 'نمی‌خواد اینجاست ذاتا..' گوشیو قطع کرد.

فیرات روی یکی از مبل چرم های جلوی میز میران نشست.

: آقا این پرونهٔ هتل آپارتمان اینجاست؟ چون یه چندتا کاغذ کمه ..

میران ب پرونده رو میزش اشاره زد.

:آقا من نباشم هیچی نباید طبق روتین خودش پیش بره؟؟
#ب_قلم_نفس

Читать полностью…

Akin Akinozu | Tuzak | سریال تله | آکین آکینوزو | سریال تردید | سریال هرجایی | Hercai | AkinAkinozu

نکند بوی تو را 😈🔥

باد به هر جا ببرد❤️😍

خوش ندارم دل هر 💋

رهگذری را ببرد 🔥😍

خب ببینید از این به بعد کپشن رو با دو بیت شعر توصیف می کنم 😂
شعر های آتیشی 😈🔥😂
و چیکولاتی 😂🍫🍫

@Mrakinozu

Читать полностью…

Akin Akinozu | Tuzak | سریال تله | آکین آکینوزو | سریال تردید | سریال هرجایی | Hercai | AkinAkinozu

۳۴ سالمه🥲
فقط به تو عاشق شدم احمقانه ست😢
خیلی احمقانه ست لان پیشمی ولی نمیتونم بهت دست بزنم نمیتونم بغلت کنم داغون میشم خیلی احمقانه ست😩🥺
منم،منم همینطور🤧

داره صدای درون آکین رو توضیح میده😭🤣


@Mrakinozu

Читать полностью…

Akin Akinozu | Tuzak | سریال تله | آکین آکینوزو | سریال تردید | سریال هرجایی | Hercai | AkinAkinozu

Başkanım siyasi konuşmak ısıtıyorum😈😈😂

Читать полностью…

Akin Akinozu | Tuzak | سریال تله | آکین آکینوزو | سریال تردید | سریال هرجایی | Hercai | AkinAkinozu

سنیِ کدینوزو سِنی😈😂
خوبه دیگه پنهونی نگاش کنی و اشاره رو هم نمیدونم کجای دلم بزارم😐🥴😂
بعد جلو دوربین میگه من فقط کارمو انجام میدم🥸😂
ابرووووووو اون گوشیو بزار کنار بچه اون همه دست و پا زد🥺😑😂
تو کارتو انجام بده آدامس و قهوه هم یادت نره پاشام😉😂

#پشت_صحنه🎬
#اپیدمی_شاهینوزو گورویوروم😈💋


@Mrakinozu

Читать полностью…

Akin Akinozu | Tuzak | سریال تله | آکین آکینوزو | سریال تردید | سریال هرجایی | Hercai | AkinAkinozu

یه ادیت ارسالی خیلی خوب تقدیم بهتون ☺️❤️
ممنونیم از دوست عزیزمون بخاطر ادیت قشنگش 😁🌹
#ارسالی 🧩
@MrAkinozu

Читать полностью…

Akin Akinozu | Tuzak | سریال تله | آکین آکینوزو | سریال تردید | سریال هرجایی | Hercai | AkinAkinozu

چشماش زخمیمون کرده 🔥😍🍯

برمودا !

پیش از آنکه

نیمی از

جذابیت چشم های تو را 🔥🍯

بدزدد

یک مثلث ساده بود ❤️😘

جذابیت تو منحصر به فرد است آکین بی ❤️💋

✨ @Mrakinozu

Читать полностью…

Akin Akinozu | Tuzak | سریال تله | آکین آکینوزو | سریال تردید | سریال هرجایی | Hercai | AkinAkinozu

فول جذابیت اوردم پست قبلو یادتون بره😎😋
اون قسمت بین دوتا ابروش هستا
دوتا خط افتاده
منو همو لا دفن کنین🤤
ک اگه خسته شدم شیرجه بزنم توی عسل خوشرنگ چشماش😋

شاعر شدم رف 👩‍🦼
زاویه فکت بزنه تو کمرم بلکه آدم بشم 🥴

@MrAkinozu

Читать полностью…

Akin Akinozu | Tuzak | سریال تله | آکین آکینوزو | سریال تردید | سریال هرجایی | Hercai | AkinAkinozu

کپشنو از این آهنگ برداشتم میزارم شاید خوشتون بیاد🙂❤️

@Mrakinozu

Читать полностью…

Akin Akinozu | Tuzak | سریال تله | آکین آکینوزو | سریال تردید | سریال هرجایی | Hercai | AkinAkinozu

reymir dan ogrendik ki:
Aşk tüm benliginle ona güvenmektir...✨
her şey ragmen birbirleri için hayat da kalmaktır...✨

ما از ریمیر یاد گرفتیم که:
عشق این است که با تمام وجود به او اعتماد کنی...✨
با وجود همه چیز ، بخاطر همدیگر زندگی کردن...✨

iyi geceler🙃


#reymir_dersi_vol_1✍


@Mrakinozu💫

Читать полностью…

Akin Akinozu | Tuzak | سریال تله | آکین آکینوزو | سریال تردید | سریال هرجایی | Hercai | AkinAkinozu

ادیتی زیبا از ریمیر کیوت 😍
فقط دیدم پریشانم ......

فقط یک لحظه فهمیدم ❤️

که خیلی دوستت دارم ........

@Mrakinozu

Читать полностью…

Akin Akinozu | Tuzak | سریال تله | آکین آکینوزو | سریال تردید | سریال هرجایی | Hercai | AkinAkinozu

از ما آکرویی ها باید ترسید😌
نسخه بویله داها گوزل😋
داغه داغ
تازه از تنور در اومده 😎

#اپیدمی_شاهینوزو 😈💋

@MrAkinozu

Читать полностью…

Akin Akinozu | Tuzak | سریال تله | آکین آکینوزو | سریال تردید | سریال هرجایی | Hercai | AkinAkinozu

گل پسرم یکی از محبوب ترین بازیگرا توی کشور فلسطین (اسرائیل) شده و حتی جایزه هم دریافت کرده 😋
از طرف اون کشور بهش پیشنهاد شده ک چهره تبلیغاتی یک برند لباس بشه
اگه قبول کنه بزودی به فلسطین میره 😍😋

اره اینجوریاس😌
جذابیت بعضیا شرق و غرب نمیشناسه😎😋

@MrAkinozu

Читать полностью…

Akin Akinozu | Tuzak | سریال تله | آکین آکینوزو | سریال تردید | سریال هرجایی | Hercai | AkinAkinozu

از قسمت بعدی ب احترام اونایی ک رمانو‌ دوست نداشتن دیگه پارت ها رو اینجا نمیذارم..
مرسی از درکتون😉

خود نویسنده می‌ذاره چنل خودش😉❤

#شب_خوش 😈😌

Читать полностью…

Akin Akinozu | Tuzak | سریال تله | آکین آکینوزو | سریال تردید | سریال هرجایی | Hercai | AkinAkinozu

فیرات پرونده رو برداشت و یکم کاغذا رو بررسی کرد.

: سریع جوش نیار آقا.. افسون اشتباها پرونده قبلی رو برات آورده.. بیا این جدیدش.. همه چی هم تکمیله..

و پوشه مشکی رنگ و ب سمت میران گرفت.
میران مشغول کنترل پرونده جدید با اطلاعات ایمیلش شد.
فیرات دنبال ناقصی ها می‌گشت ک تلفن میران زنگ خورد.
میران تماما حواسشو ب پروژه داده بود.

: آقا ی نگاه بنداز ببین کیه

فیرات با دیدن 'عمرم' تلفنو سمت میران گرفت.

: آقا ریانه

قیافه جدی میران در ثانیه ای ب لبخند باز شد و تلفنو از فیرات گرفت.

:سلام عزیزم خوبی؟

:سلام عشقم خوبیم

فیرات ک‌ هراز گاهی میرانو زیرچشمی می پایید ب لبخندی ک از لبش پاک نمی شد خندید و سرشو تکون داد .
چندثانیه مکث شد و ریان دوباره ادامه داد

:میران ساعت 5.. کی میای؟

:کم کم راه میوفتم عزیزم.. این پرونده آخره..

:باشه پس من بیشتر وقتتو نمی گیرم.. زود بیا..

:باشه عزیزم.. می‌بینمت.. مواظب خودت باش

میران می‌خواست قطع کنه ک ریان ادامه داد.

:میران

:جانم

: منتظریم بابایی

پررنگ شدن لبخند میران از چشم فیرات دور نموند.

:چشم

و مکالمه تموم شده بود.

میران خودکار جلوی دستشو ب سمت فیرات پرت کرد.

: ب چی می‌خندی مرتیکه

فیرات جا خالی داد.

:ب میرانی ک هیچ دختری رنگ لبخندشو ندیده اما ب ریان ک می‌رسه..

و جملشو از قصد ادامه نداد..
میران صداش در اومد.

: آقاااا

فیرات خندشو جمع کرد و ب سمت در رفت.

: باشه آقا باشه..
من برم کپی این برگه ها رو بگیرم.. تو میری؟

میران سرشو ب تأیید تکون داد.

: آره آقا دیر میشه

فیرات با گفتن 'پس فردا می‌بینمت' از اتاق همراه پرونده ها بیرون رفت.


-------

میران ک کلید انداخت و وارد شد نیمی از چراغ های طبقه پایین خاموش بود,
و سکوت دلنشین خونه گاهی با صدای یواش غرغرای ریان بهم می ریخت..
میران همون‌طور ک از پله ها بالا می رفت ب صدای ریان گوش می داد.

: عوفففف این هم خیلی جذب شده..میران همش تقصیر توعه..

:باز چی تقصیر منه خانوم خوشگلم؟

و دستاشو رو سینش قلاب کرد و ب درگاه در تکیه داد.

ریان با دیدن ناگهانی میران ترسید.

: هییییین.. میران زهره ترک شدم.. چرا اینجوری بی صدا میای ؟؟

میران تازه متوجه شد ک ریان ب جز لباش زیر چیزی تنش نیست..

ریان لباس شبی ک دستش بود رو بیشتر بخودش چسبوند و سعی کرد از جلوی آینه قدی، پشت کمد بره ک میران زودتر از اون وارد عمل شد و از پشت بغلش کرد.
سرشو رو شونه ی ریان گذاشت.
ته ریشش باعث می‌شد شونه برهنه ریان قلقلک بیاد.

: سلام عزیزم

ریان با اینکه یکم خجالت کشیده بود ولی از پشت ب میران تیکه داد.

: سلام عزیزم.. کی اومدی؟

و گونه میرانو نوازش کرد ک ی سمت لباس لیز خورد و افتاد.
میران پقی خندید ک ریان فورا دست از نوازش میران برداشت و لباسو جلوی خودش گرفت.
میران از توی آیینه ریانو برانداز می کرد.

: همین الان.. حالا خانوم کجا با این عجله؟

شیطون نگاهش کرد و دستشو بیشتر دور شکم گرد کوچولوی ریان حلقه کرد.

: اینجوری نگاه نکن میران

میران با گفتن 'چجوری' آروم از گوشه لباس کشید..
لختی لباس باعث شد دوباره سر بخوره..
اگه ریان دوستی نگهش نداشته بود ک کامل افتاده بود..
ریان لباسو‌ بالا کشید و آروم رو دست میران زد.

: میرااان

میران باخنده از ریان فاصله گرفت و ریان روی پاف پایین تخت نشست.
دوباره غرغراش شروع شد..

:ساعت داره 6 میشه و من حتی لباس انتخاب نکردم!!

:خب این ب جز رنگش مشکل خاصی نداره..

رنگ قرمز آتشین لباس زیادی چشم نواز بود و میران نمی‌خواست هیچ مردی جز خودش ریانو اونجوری ببینه..

:رنگش خیلی هم خوبه.. حتی خودت انتخابش کرده بودی ولی مشکل اینه ک تنگ شده و نمی تونم بپوشمش.. تقصیر توعه

میران زیر لب گفت 'منم برا دل خودم انتخابش کردم' و متفکر سمت کمد ریان ک کنار کمد خودش قرار گرفته بود رفت..
کمی بین لباسا گشت و بعد لباس شب مشکی ماتی ک یقه بسته بود و از زیر سینه گشاد می‌شد رو ب ریان نشون داد

: این چطوره؟؟

: اول اونو امتحان کردم.. تنگ بود میران.. فندقتون اذیت میشه

میران خندید.

: من قربون این فندق دردسرساز بشم

و دوباره مشغول گشتن شد


-------


نزدیک نیم ساعت بود ک میران لباس انتخاب می کرد و ریان نمی پسندید..

یا تنگ بود

یا مورد پسند ریان نبود

یا مورد قبول میران واقع نمی‌شد

ریان ک حوصلش سر رفته بود از سرجاش پاشد.

:واااااای من چی بپوشم

میران هم کم کم داشت حوصلش سر می رفت
دستاشو ب جیب زد و ی طرفی ب درب کمد تکیه زد

: عزیزم چرا نگفتی بریم خرید؟؟

و اخماشو تو هم کشید.
ریان با بدجنسی مظلومانه ترین ماسکشو ب صورت زد.. موقعیتو برای اجرای نقشش مناسب می دید..
#ب_قلم_نفس

Читать полностью…

Akin Akinozu | Tuzak | سریال تله | آکین آکینوزو | سریال تردید | سریال هرجایی | Hercai | AkinAkinozu

خب مثل اینکه این عکسم از اون عکس های هشتگ داره😂🙂
اگه نگفتم بدونین دیگه😌
کدینوزو از ذوق بغل کردن خانومش همش یادش میره ساعتشو دربیاره دیگه فک نکنم جزو چیز های پوشیدنی باشه یکسره دستشه😂🥺

خلاصه که شبتون چیکلاتی😈🍫

#شببخیر_های_بیخوابی_آور🥱


@Mrakinozu

Читать полностью…

Akin Akinozu | Tuzak | سریال تله | آکین آکینوزو | سریال تردید | سریال هرجایی | Hercai | AkinAkinozu

عاشق شده ام بر تو 😍❤️😈

تدبیر چه فرمایی 😍

از راه صلاح آیم😍

یا از ره رسوایی 😂😍🔥😜

@Mrakinozu

Читать полностью…

Akin Akinozu | Tuzak | سریال تله | آکین آکینوزو | سریال تردید | سریال هرجایی | Hercai | AkinAkinozu

Gerçek sandım.. kahretsin 🥺😭😑💔

(فکر کردم واقعیه.. لعنت🥺😭😑💔)

اما بود زمانایی ک فصل یک بود .. حتی فصل دو بود.. و عکس های اینجوری میومد:))
اینم باید بگیم یادش بخیر؟ ای زندگی..

#اپیدمی_شاهینوزو 😈💋

⊱ | @mrakinozu | ⊱

Читать полностью…

Akin Akinozu | Tuzak | سریال تله | آکین آکینوزو | سریال تردید | سریال هرجایی | Hercai | AkinAkinozu

آهنگ کلیپ بالا😌💃

@Mrakinozu

Читать полностью…

Akin Akinozu | Tuzak | سریال تله | آکین آکینوزو | سریال تردید | سریال هرجایی | Hercai | AkinAkinozu

مود ---> یکی این جیهانو از برق بکشه دیگه😐🙂😂

#Mood
#Wallpaper

⊱ | @mrakinozu | ⊱

Читать полностью…

Akin Akinozu | Tuzak | سریال تله | آکین آکینوزو | سریال تردید | سریال هرجایی | Hercai | AkinAkinozu

کپشنو بخون بعد باز کن🤓
خب اول از همه گون آیدین😌
عاماااا دوم اینکه عمه ندارم(اوزلم آنه و تامر ددی پاسخگو ان نه عمه نداشته من)🙂😂
و سوم گفتم کپشنو بخون بعد باز کن ببین احیانا
👩‍🦽فشارت افتاد
🫀حمله قلبی اومد
😖تشنج کردی
🧫سلول های بدنت بندری رقصید
😵چشات سیاهی رفت
⚰غش کردی
خلاصه اگه بخاطر این پست یه خراش هم برداری من به هیییییییییییییچ عنوان مسئولیتشو قبول نمیکنم حالا فحش بده😂💔
باز ناگفته نماند که چشاش منو برد اون بالا بالاها🤤🌍

#هشدارامو_جدی_بگیر🥸🔪


@Mrakinozu

Читать полностью…
Subscribe to a channel