مجموعه نوشته های تحلیلی علی نصری پیرامون مسائل ایران و جهان.
چگونگی نظم بخشیدن به این آشفتگی و ترمیم آسیبهای عمیق تاریخی،سیاسی، اجتماعی:
همانطور که بالاتر اشاره کردیم، در تاریخ معاصر شاید کمتر کشوری را بتوان یافت که به اندازه آفریقای جنوبی با چنین میزانی از پیچیدگیهای درونی، بافت ناهمگون اجتماعی، کینههای دیرینه تاریخی، تروماهای عمیق روانی و خشم نهفته جمعی مواجه بوده باشد.
و مضاف بر این، این بحرانها را در زمانی تجربه میکند که فضای بینالمللی پس از جنگ سرد، با شتاب تمام در حال تحولات بنیادیست و تغییر توازن قوا در حال شکل دادن به جهانی جدید و ناشناخته است. پس چارهای ندارد جز اینکه در زمانی بسیار کوتاه مسیری را طی کند که سایر کشورها به تدریج در طول قرنهای متمادی، پیمودهاند.
۵) نسبیگرایی، ساختارشکنی، پست مدرنیسم
این قشر از جامعه در صدد ایجاد فضایی است که در آن تمام گروههای مختلف جامعه، جدا از نژاد و جنیست و سبکزندگی، سلایق، دیدگاهها و باورهایشان بتوانند در کنار یکدیگر در هارمونی و هماهنگی کامل همزیستی مسالمتآمیز داشته باشند.
انگیزهها و محرکها: فعالیتهای جمعی برای احقاق حقوق اقلیتها، احساس مسئولیت نسبت به اقشار ضعیف، بیصدا و به حاشیهرانده شده، تلاش برای ایجاد هارمونی میان اقشار مختلف جامعه و میان انسان و طبیعت.
ترسها و فوبیاها: از بین رفتن هارمونی در جامعه، بهم ریختن هارمونی در طبیعت و در نتیجه نابودی اکوسیستمهای طبیعی و محیطزیست و کره زمین. هرگونه اجبار و تحمیل توسط یک ساختار قدرت برای پذیرفتن یک سبکزندگی برای فرد یا جامعه.
۳) سنتگرایی:
قشر سنتی/مذهبی به دنبال حفظ ارزشهای عرفی، پاسداری از مناسک و مراسم آیینی، تبعیت محض از قوانین عرفیردینی و اتوریتهر مراجع در این حوزهها.
انگیزهها و محرکها: دریافت پاداش معنوی و دنیوی و اجر و ثواب به دلیل تبعیت و تسلیم در برابر قوانین و عرفهای سنتی و دینی و مراجع و اتوریتههای مربوط به آن.
ترسها و فوبیاها: عذاب و تنبیه به دلیل سرپیچی.
تجلیات سالم: حفاظت،پاسداری و انتقال مراسم، مناسک و ارزشهای سنتی، عرفی، فرهنگی و دینی به نسلهای آینده، تقویت شیرازه زندگی جمعی و اجتماعی،تقویت بنیان خانواده و همسایگی، احساس مسئولیت در قبال جامعه، تلاش جمعی برای کار خیر و بهبود سطح زندگی دیگران، سبکزندگی عمدتا سالم بر اساس دستورات دینی و ارزشهای فرهنگی.
تجلیات ناسالم: تمایل حکمرانی استبدادی، ترجیح تقلید و فرمانبری بر عملکرد بر پایه استدلال و عقلانیت، افراطیگری، تعصبات غیرعقلانی، تحمیل عقاید و سبکزندگی بر دیگران،احساس «خود برتر بینی» و تحقیر و تکفیر دیگری، توجیه خشونت، تحمیل و مداخله و مزاحمت در زندگی دیگران،عدم همزیستی مسالمتآمیز با «غیر خودی».
در آفریقای جنوبی می توان این سیستمهای ارزشی را به چند دسته تقسیمبندی کرد (با توجه به نکته مهم که همین سیستمهای ارزشی به اشکال دیگر در جامعه ما نیز مصداق دارند): که
۱) قبیلهگرایی با آیینهای جادوگری:
قبایل بدوی که معتقدند که میتوان از طریق مناسک خاص جادویی و احضار ارواح نیاکان و جلب رضایت قوای ماوراءطبیعی بر پدیدههای بیرونی اثر گذاشت و بر آلامها و مشکلات روزگار فاقد آمد.
انگیزهها و محرکها: محرک و انگیزه این گروه از جامعه، جلب رضایت نیروهای ماوراءالطبیعه و بکارگیری آنها برای حل مشکلات است.
ترسها و فوبیاها: ترس این گروه از برانگیختن خشم «خدایان»، ارواح نیاکان، نیروهای ماوراءالطبیعه و به تبع مورد غضب و تنبیه آنها قرار گرفتن است.
تجلیات سالم: احترام به روح طبیعت، زندگی در هارمونی با سایر موجودات زنده، نگاه اسرارآمیز و شگفتانگیز به جهان هستی که میتواند در مراحل بعدی تکامل باعث تحقیق و کنکاش در پدیدههای طبیعی شود.
تجلیات ناسالم: خرافهگرایی، مناسک خشونتآمیز، خصومتهای بیمنطق قبیلهای، ایجاد اختلالات روانی، مانعتراشی در برابر راهکارهای علمی و عقلانی.
بافت جمعیتی و موزاییک أشفته فرهنگی:
عمدتا جامعهشناسان در تحلیلهای اجتماعی خود جوامع را با برچسبهای ساده و قابل فهم و اما نه چندان دقیق وعلمی دستهبندی میکنند؛ به عنوان مثال بارها دوگانههایی مانند قشر«سنتی/مدرن» یا «فقیر/ثروتمند»، «دینی/سکولار»، «تجددگرا/متحجر»، «روشنفکر/عامی» و غیره را شنیدهایم. این دستهبندیها اگر چه برای ترسیم یک تصویر کلی از جامعه یا رساندن برخی مفاهیم کلی میتوانند موثر باشند، اما درک علمیتر، کارشناسانهتر و کاربردیتری از لایههای عمیقتر روانشناختی اجتماعی، سیستمهای متعدد ارزشی و مدلهای رفتاری موجود در جامعه و نحوه تعامل میان آنها، ارائه نمی دهند.
و مهمتر از همه «نقشه» دقیقی از مسیر تکامل آگاهی و رشد فرهنگ اجتماعی و همچنین تجلیات سالم
(healthy expressions) و تجلیات ناسالم (pathological expressions) هر کدام از این سیستمهای ارزشی یا مراحله تکاملی فرد و جامعه را تشریح نمیکنند
به همین دلیل درک جوامع پیچیده مانند آفریقای جنوبی – و یا جامعه خودمان – از طریق دستهبندیهای ساده و کلی چندان امکانپذیر نیست و برای درک بهتر، آسیبشناسی دقیقتر، ارائه راهکاری درمانی موثرتر و ترمیم زخمها و تروماها و بحرانهای چنین جوامعی، به ابزارها و «نقشه»ها و نسخههای پیچیدهتری نیاز داریم.
تنشهای اجتماعی:
شهروندان آفریقای جنوبی علاوه بر نفرت و تفرقه نژادی که زیربنای کل ساختار سیاسی و اجتماعی آن جامعه بود، با پدیدههای تنشآفرین، فسادزا و مخل آرامش روانی متعددی نیز درگیر بودند.
پدیدههایی مانند «فضای امنیتی» حاکم بر جامعه که باعث می شد شهروندان عادی نسبت به همسایگان و دوستان و آشنایان و حتی اقوام نزدیک خود احساس بیاعتمادی پیدا کنند و آنها به عنوان «مامور» یا «جاسوس» رژیم آپارتاید ببینند.
یا پدیده مشهور «عمو تام» – که برگرفته از ادبیات ضد بردهداری آمریکا در قرن ۱۹ است – نیز در آفریقای جنوبی رواج داشت. پدیدهای که به موجب آن قشری از سیاهپوستان خود را به محافل قدرت سفیدپوستان نزدیک میکردند تا در ازای برخی امتیازات ویژه، در جنبشهای ضد نژادپرستی و مبارزات علیه تبعیض رخنه کنند و مانع گسترش و موفقیت آنها شوند.
پدیده دیگری که میتوان از آن نام برد به پدیده «کشتی در حال غرق شدن» مشهور است. بدین معنی که شهروندان جامعه به دلیل احساس بیثباتی، حس مدام «فروپاشی» و عدم وجود یک چشمانداز مثبت و محکم برای آینده، دست به هرگونه فساد و اختلاس و تقلب میزدند تا به قول معروف فقط «گلیم خود را از آب بیرون کشند».
مضاف بر چنین پدیدههای نامرئی، اختلاف چشمگیر طبقاتی در سطح شهرها و منظرههای پر تضاد میان فقر و ثروت؛ مثلا تردد اتوموبیلهای لوکس آخر مدل آلمانی در کنار درشکهها و گاریهای فرسوده در یک خیابان یا مراکز مجلل خرید در کنار منظره کودکان کار و متکدی، هرلحظه بر احساس عقده و نفرت و خشم و انتقامجویی در جامعه میافزود.
تجربه آفریقای جنوبی چگونگی ترمیم و درمان یک جامعه زخمخورده
(کمک به تشخیص و درمان جامعه زخمخورده ایران)
نویسنده: علی نصری
@AliNasriTelegram

در بخش مراقبتهای ویژه بیمارستان، ممکن است دو بیمار زخمخورده در حال وخیم بر روی دو تخت خوابیده باشند. شاید علت زخمی بودن آنها بسیار متفاوت باشد؛ مثلا یکی به علت سرعت بالا در رانندگی تصادف کرده باشد و دیگر در یک نزاع خیابانی یا دعوای خانوادگی دچار ضرب و جراحت شده باشد. البته ممکن است علت زخمی بودنشان شباهتهایی هم به یکدیگر داشته باشد و نکات مشترکی هم بین این دو حادثه یتوان یافت. اما آنچه در آن لحظه، بر روی تخت بیمارستان، اولویت دارد در وهله اول، «نجات» بیمار و بعد «ترمیم» آسیبهای او و در نهایت «درمان» و توانبخشی اوست. و عمدتا در این شیوههای آسیبشناسی و درمان این دو بیمار، اختلاف چندان زیادی وجود ندارد. از این رو، مطالعه جوامع زخمخورده که در نجات و ترمیم و درمان خود تا حدودی موفق بودند، میتواند در بحرانهای عمیق اجتماعی و سیاسی ما نیز راهگشا باشد و از شیوههای آسیبشناسی، راهکارهای درمانی و روشهای توانبخشی آنها درسهای ارزندهای استخراج نمود.
در تاریخ معاصر، یکی از جوامعی که علیرغم چالشهای بیشمار داخلی و خارجی و پیچیدگیهای به ظاهرا لاینحل اجتماعی توانسته در مدت بسیار کوتاهی خود را از یک فروپاشی حتمی نجات بدهد و عمیقترین زخمهای تاریخی و سیاسی و اجتماعی خود را درمان کند، کشور آفریقای جنوبی پس از دوران آپارتاید است.
در این مقاله به بررسی آن میپردازیم:
«سلف دانشگاه: دفاع نامقدس در سنگرهای خالی از محتوا»
دانشجویان بسیجی دانشگاه شریف به خوبی میدانند که «مختلط» شدن سلف دانشگاه هیچ تناقضی نه با قوانین جمهوری اسلامی دارد، نه با عرف جامعه و نه با احکام شرعی. خوب میدانند که هیچ رستوران و کافیشاپ مدرن و قهوهخانه سنتی در کل کشور نیست که «مختلط» نباشد. و اصولاً مفهوم «اختلاط» در فضای غذاخوری هیچ موضوعیتی ندارد.
پس چرا در سلف دانشگاه سنگر و خاکریز برپا کردند و فضای دانشگاه را به خط مقدم جبهه تبدیل نمودند؟
پاسخش ساده است؛ آنها خود را در یک «جنگ» تمام عیار «قدرت» میبینند! قدرتی که تا امروز متعلق و منحصر به آنها بوده و امروز توسط قشر دیگری از جامعه به چالش کشیده میشود.
تا چندی پیش طرف مقابل - یعنی قشر متوسط جامعه - شهروندان درجه دوی مطیع، بیدردسر، سر به زیر و حرفگوشکن بودند؛ این لباس را بپوش! چشم. روسریت را پایین بکشد! چشم. این موسیقی را گوش نده! چشم. این صحنه از این فیلم را نبین! چشم. این چند خط از این کتاب را نخوان! چشم. این سایتهای اینترنتی را بازدید نکن! چشم. به این مهمانیها نرو! چشم. لاک ناخنت را پاک کن! چشم. وارد استادیوم فوتبال نشو! چشم. در سلف دانشگاه کنار همکلاسیان جنس مخالفت غذا نخود! چشش...نه! چی گفتی؟ گفتم نه!! ...
«از سلف دانشگاه به مرکز! حاجی صدا میاد؟ حاجی صدا رو داری؟ یک سنگر اقتدار و تسطمان رو داریم از دست میدهیم! نیرو بفرستید..این آغار یک جنگه...اگه دیر بنجنبیم شهروند درجه دو سودای «حقوق شهروندی» و «برابری اجتماعی» به سرش میزنه. عجله کنید!
اما امروز دیگر همه اقشار مدرن و سنتی جامعه، حتی از جمله خود آن بسیجیان دانشگاه شریف، پشت صحنه این صحنهآرایی مصنوعی جنگی - علیرغم همه تشبیهسازیهای ظاهریش با تصاویر دفاع مقدس - را به وضوح میبینند و «تقدسی» در آن نمیایند و جز تلاش یک قشر برای حفظ موقعیت برترش و تسلط بیشترش و انحصار قدرتش بر قشری دیگر چیزی نمییابند. این جبهه آن جبهه نیست، این خاکریز آن خاکریز نیست، این تحمیل آن تحمیل نیست، این دفاع «مقدس» نیست....این سنگرهای خالی از معنی، ارزش و محتوا را رها کنید.
نویسنده: علی نصری
@AliNasriTelegram
اولویت دوباره «اندیشه» بر «شعار»:
یک جنبش اعتراضی زمانی قابلیت ربودن شدن توسط جریانهای افراطی و خارجی را پیدا میکند که به جای اینکه شعارهایش از دل گفتوگوها، تحلیلها و اندیشههای درون جامعه بیرون بیاید، این رابطه وارونه شود و تحلیلها و راهکارها از دل شعارها بیرون بیایند.
این پدیده وارونگی رابطه «اندیشه» و «شعار» زمانی رخ میدهد که بعضاً متفکران و تحلیلگران و فعالان سیاسی و اجتماعی جامعه - عمدتاً تحت فشارهای روانی و از ترس برچسب «مزدور» و «غیر مردمی» خوردن - به جای تبیین و بیان مطالبات جامعه به زبان حقوقی، سیاسی، ادبی، هنری و غیره، تحلیلها و موضعگیریهایشان را با فضای احساسی و آشفته و خشمگین کف خیابانها تطبیق میدهند تا مبادا از جامعه «عقب» بیافتند.
وقتی چنین پدیدهای رخ میدهد، مناسبترین زمینه برای افراطیترین جریانهای اپوزیسیون و احزاب و دولتهای خارجی فراهم میگردد تا با استفاده از قدرت رسانهای، تبلیغاتی و سیاسی خود، آن جنبش اعتراضی را مصادره به مطلوب کنند و به هر سمتی که خودشان میخواهند به حرکت درآورند.
کافیست تا در تجمعات گوناگون چند شعار افراطی، خشونتطلبانه و فحاشانه بیایند - یا حتی تزریق کنند - تا از طریق رسانهها، رباتهای شبکههای اجتماعی، حمایت سیاستمدران خارجی و چهرههای فرهنگی و هنری و ورزشی، و همزمان سرکوب یا به سکوت واداشتن شخصیتهای معتدلتر، میانهروتر، مسالمتجوتر و مصلحتاندیشتر، این شعارها را «صدا»ی مردم ایران بخوانند و خود نیز به عنوان «نماینده» و «بازتاب دهنده» این صدا، در پارلمانها و سناها و محافل سیاسی آمریکای شمالی و اتحادیه اروپا مشغول به لابیگری و پیشبرد اهداف سیاسی خود شوند.
در اینجاست که یک لحظه سرمان را بالا میبریم و متوجه میشویم که نازنین بنیادی و حامد اسماعیلیون و مسیح علینژاد و سایر کسانی که تحریمهای اقتصادی را «شیمیدرمانی» و صلح را «کسلکننده» و غایت اهداف یک جامعه را «انتقامگیری» در «فردای براندازی» میخواندند، شدهاند «رهبران» یک ملت!
در اینجاست که ناگهان متوجه میشویم که اعتراضاتی که بر علیه خشونت گشت ارشاد آغاز شد و خواستار احیای حقوق شهروندی و احترام به کرامت انسانی و حق انتخاب سبک زندگی و اجازه رشد و شکوفایی طبقه متوسط بود، امروز به اسم آن، از توقف مذاکرات، قطع تمام روابط دیپلماتیک، انزوای کامل کشور از همه عرصههای بینالمللی، تشدید تحریمهای اقتصادی و تداوم سیاست فشار حداکثری، اعلام منطقه پرواز ممنوع بر آسمان کشور، مبارزه مسلحانه و مداخله مستقیم قدرتهای بیگانه، صحبت میشود!
حال در اینکه اقدامات حاکمیت - همانند جنبشهای اعتراضی چند سال اخیر - و دامن زده آن به آتش خشونتها، تشدید خشم عمومی، بیاعتنایی به خواستههای قشر وسیعی از مردم، انحصاری و تکصدایی کردن رسانه ملی، عدم مسئولیتپذیری برای فجایع انسانی و غیره، در سوق دادن معترضین به دامان ویرانیطلبان خارج از کشور و روانه کردن مخاطبان صدا و سیما به سمت شبکههای فارسیزبان، نقش عظیمی داشته، شکی نیست.
اما باز پس گرفتن یک جنبش اعتراضی مدنی داخل کشور با مطالبات بسیار معقول و متمدنانه، از دست افراطیترین، مرتجعترین، خشونتطلبترین، فحاشترین، ضد ملیترین و خائنترین جریانها و افراد اپوزیسیون و جنگطلبترین و ایرانستیزترین دولتها و احزاب سیاسی خارجی، و مرزبندی مشخص با آنها، همچنان مسئولیتیست که تاریخ بر دوش تکتک ما نهاده است.
و تا زمانی که «شعار» بر «اندیشه» و «احساسات» بر «عقلانیت» تفوق و اولویت دارد، ما شهروندان عادی با همه مطالبات مدنیمان و امنیتمان و حق زندگیمان و موجودیت کشورمان، دستخوش جنون افراطیترین جریانهای خارجی و داخلی خواهیم بود.
نویسنده: علی نصری
@AliNasriTelegram
به رسمیت شناختن دو رنج:
اعتراضات اخیر که بازتاب رنج و استیصال در بخشهای قابل توجهی از جامعه است، دو دلیل عمده دارد
- نیاز مفرط طبقه متوسط جامعه به اینکه وجودش به رسمیت شناخته شود، مطالباتش شنیده شود، در انتخاب سبکزندگی آزادتر باشد، سلایق فرهنگی یک قشر خاص جامعه به زور بر او تحمیل نگردد و حقوق شهروندیاش رعایت شود یا به عبارت دیگر در کشور خودش احساس «شهروند درجه دوم» بودن نکند.
- دلیل دیگر آن، رنج و استیصال ناشی از فقر است که حاصل سالها سیاست «فشار حداکثری» و تحریمهای «خردکننده» و «فلجکننده» اقتصادی خارجیست که زندگی را عملاً برای قشرهایی از جامعه ایران بسیار دشوار یا ناممکن ساخته.
امروز برخی جریانهای سیاسی داخل و خارج از کشور که خود را «نماینده» یا «صدا» مردم میخوانند، به عمد یا به سهو، میکوشند تا این دو مطالبه «آزادی اجتماعی» و «رفاه اقتصادی» مردم را در مقابل یکدیگر قرار بدهند و یکی را قربانی دیگری کنند.
جریانهای سیاسی خارج از کشور که بسیاری از آنها در سالهای اخیر خود حامی و همدست سیاست «فشار حداکثری» و تحریمهای اقتصادی بودند، امروز نارضایتی «مردم» را صرفاً در شعار «آزادی» خلاصه میکنند و رنج ناشی از فشار تحریمها را عامدانه نادیده میگیرند یا انکار میکنند. راهحلشان هم طبیعتاً تشدید تحریمها و فشار بیشتر بر مردم است تا جامعه را به سمت بیثباتی و فروپاشی سوق بدهند.
برخی از جریانهای سیاسی داخل کشور نیز رویه مشابهی دارند و همه نارضایتیها را به تحریمهای اقتصادی و دسیسه قدرتهای خارجی نسبت میدهند و حاضر نیستند صدای قشر وسیعی از جامعه که در وطن خود احساس غربت میکند و از فرط استیصال تنها راه ادامه زندگی را یا در مهاجرت از کشور و یا در فروپاشی نظامی سیاسی کنونی میبیند، را بشنوند.
امروز تنها راه بازگرداندن ثبات و آرامش به جامعه و قرار دادن کشور در مسیر درمانی و حرکت کردن به سمت تعامل و سازندگی و پیشرفت، به رسمیت شناختن هر دوی این رنجها توسط حاکمیت، تحلیلگران سیاسی و اجتماعی، فعالان مدنی و رسانهای و شخصیتهای فرهنگی، هنری، ورزشی و به تبع شهروندان عادی جامعه است. دردی که به رسمیت شناخته نشود درمان نمیشود.
در غیر این صورت، روند دو قطبی شدن جامعه، افزایش تضادها، گسترش شکافها، تشدید تنشها، تضعیف انسجام ملی، مساعد گشتن فضای اجتماعی برای مداخله جریانهای ایرانستیز خارجی، با سرعت هر چه بیشتر ادامه خواهد داشت و امنیت، ثبات و بنیان کشور را با خطرات بسیار جدی مواجه خواهد ساخت.
نویسنده: علی نصری
@AliNasriTelegram
ویرانیطلب «دلسوز» نمیشود:
همان افراد، جریانها و رسانههایی که با همکاری و همراهی با سیاست «فشار حداکثری» و سنگینترین تحریمهای اقتصادی تاریخ، کوشیدند تا جان مردم را به لبشان برسانند تا از فرط فقر و رنج و فشار و استیصال به خیابانها بریزند، امروز «غمخوار» مردم ایران شدهاند و از دل اروپا و آمریکا سرود «یار دبستانی» و «بلا چاو» میخوانند تا رنگ و لعابی رمانتیک بر روی «جنگ داخلی» مورد هدفشان بکشند.
«تحلیلگران»شان در شبکههای فارسیزبان، مدام نوجوانهای دهه هشتادی را «شجاع»تر، «نترس»تر و «جسور»تر از نسلهای پیشین میخوانند تا غرور جوانیشان را تحریک کنند و آنها را به درگیری خشونتآمیز با نیروهای امنیتی حرفهای و مسلح تهییج و تشویق نمایند، فعالان سیاسیشان میکوشند تا تنشها و حساسیتهای قومی را تحریک کنند تا عدهای را نیز از این طریق به صحنه نبرد بکشانند و خبرنگارانشان با ادبیاتی که مخصوص «جنگ داخلی» است و در مورد سوریه و لیبی بکار میبردند، در گزارشاتشان مدام از «سقوط» فلان شهر و «آزاد» شدن فلان منطقه و «تسخیر» فلان پایگاه سخن میگویند.
به راستی اینها چقدر غمخوار مردم ایران هستند؟
این اپوزیسیونی که امروز در پاریس و برلین و تورنتو و واشنگتن و نیویورک تجمع میکنند تا «صدا»ی مردم ایران را به گوش «جهان» برسانند، چند بار در همه این سالها وقتی «جهان»شان از طریق تحریمهایی که خود سیاستمداران آمریکا «خردکننده»، «فلجکننده» و «وحشیانه» توصیف میکردند تا مردم ایران را به قول برایان هوک به «علفخواری» بیاندازند، علیه این جنایت بزرگ کوچکترین تجمعی در خارج از کشور برگزار کردند؟
چند بار «صدا»ی بیماران سرطانی و کودکان پروانهای کشورشان شدند که بر اثر تحریمها از کمبود دارو پر پر میزدند و جان میباختند؟
چند بار خوانندههای مشهور ایرانی خارج از کشور علیه جنایت تحریم کنسرت اجرا کردند؟ چند بار هنرمندانشان طرح و پوستر و شعر در اعتراض به سیاست «فشار حداکثری» تولید کردند تا رنج ناشی از تحریمها را به نمایش بگذارند؟
نه تنها هیچ اعتراضی به این جنایت بزرگ نکردند که در اوج پاندمی کرونا، هنگامی که برخی از خود نمایندگان کنگره آمریکا از دولتشان خواستار تعلیق موقت تحریمها علیه ایران شدند، این هموطنان دلسوز دست به قلم بردند، کمپین راه انداختند و با تقاضای اعضای کنگره به شدت مخالفت کردند و از زبان ملت ایران خواستار تداوم و تشدید تحریمها شدند!
واقعیت این است که اینها از رنج مردم ایران ارتزاق میکنند و فربه میشوند.
اجازه ندهیم این جریان ویرانیطلب برای اعتراضاتی که مردم داخل کشور علیه هرگونه خشونت فیزیکی، روانی و لفظی آغاز کردند «روایت» بنویسند، «شعار» تعیین کنند و به سمتی که خودشان میخواهند - و جز رنج بیشتر و ویرانی کامل نیست - جهت بدهند.
نویسنده: علی نصری
@AliNasriTelegram
خطر کمپین «خونشویی» نسبت به کمپین «زندگی نرمال»
از تمام آزارهای سیستماتیک روانی که جریانهای ایرانستیز و اپوزیسیون موسوم به برانداز خارج از کشور، در این چند سال بر جامعه ایران اعمال کردند، شاید این آخرین کمپین «خونشویی» از همه آثار روانی و اجتماعی مخربتری داشته باشد.
در کمپین قبلی «زندگی نرمال»، جریانها و رسانههایی که خود حامی سیاست «فشار حداکثری» و تحریمهای «خردکننده» اقتصادی آمریکا علیه مردم ایران بودند، میکوشیدند تا احساس «حسرت» را نیز ضمیمه جنگ اقتصادیشان کنند تا جامعه ایران علاوه بر فشارهای روحی ناشی از تورم و گرانی، غبطه رفاه، آسایش و امکانات «نداشته» خود را نیز بخورد و مدام در حالت رشک و حسرت و حسد بسر ببرد.
این کمپین هر چند با هدف افزایش رنج عمومی طراحی شده بود، اما شور زندگی و میل به لذت بردن از تفریحات کوچک - علیرغم شرایط دشوار اقتصادی - را از بین نمیبرد. انسانی که «حسرت» زندگی دیگران را میخورد، هنوز چشمش به دنبال خوشیها و لذتهاست.
حال کمپین «خونشویی» دقیقاً به دنبال خشکاندن ریشه همین «تمایل به خوشی» در عمیقترین لایههای روانی و وجودان شهروندان ایرانیست.
کمپین «خونشویی»، با تزریق احساس شدید گناه و القای این باور در ذهن ایرانیان که مشارکت یا لذت از هرگونه اتفاق هنری، فرهنگی، ورزشی و تفریحی در داخل ایران، مترادف با سفیدشویی خون هموطنان خود در وقایع تلخ تاریخ چهار دهه گذشته است، میکوشد تا کوچکترین منافذ تنفسی و کوتاهترین لحظات دلخوشی را نیز از شهروندان ایرانی بستاند و زندگی را برایشان به یک «رنج پیوسته» و بیامان تبدیل سازد.
هدف سیاسی مشخص این کمپین البته زمینهسازی برای تحریم و انزوای ایران در تمام محافل فرهنگی، علمی، هنری و ورزشی بینالمللی است.
خطر این کمپین جدیست، چرا که وجدان انسان بسیار تحریکپذیر و احساس مسئولیتش در قبال رنج همنوعانش بسی قویتر از استدلالات منطقیست. برای طراحان این کمپین کار دشواری نیست که هر رنجی را به هر خوشی گره بزنند، و آن خوشی را نامشروع و غیراخلاقی معرفی کنند.
اگر پیام مخرب این کمپین حتی فقط در بخشی از جامعه هم موثر باشد، دیری نخواهد گذشت تا سرزنش خود و دیگران در قبال هر لذتٍ کوچکٍ زندگی، جزیی از تنشها و چالشهای روزمره جامعهمان خواهد شد.
در مقابل چنین پیام ویرانگری، باید بر ترویج این پیام سازنده بکوشیم؛ که گسترش نشاط و شادی در جامعه، نه تنها مغایرتی با همدردی و نوعدوستی ندارد، که مرهمی است بر بسیاری از دردها و وسیلهایست برای عبور از دشورایها و تجدید قواییست برای مقابله با ظلمها و بیعدالتیها.
نویسنده: علی نصری
@AliNasriTelegram
https://www.ilna.news/fa/tiny/news-1242548
علی نصری در گفتوگو با ایلنا:
✅ افزایش تنشها از سوی ایران، آن هم از طریق اهرمسازیهایی که صرفا جنبه «مقابله به مثل» دارند، تاثیر چندانی در تولید قدرت واقعی مذاکره برای کشور ندارد.
✅ سیاست خارجی ایران در این مقطع، بیشتر بر اساس «واکنش» به عملکردها و طرحهای طرف مقابل شکل گرفته است.
✅ ظریف در جلسات مذاکرات ۵+۱ و مذاکرات منطقهای، خود نقشه راه، روح نشستها و چشمانداز آینده را مشخص و سپس بر اساس آن، جلسات مذاکره را مدیریت میکرد.
دو سوال مهم که جریان «انقلابی» باید به آنها پاسخ بدهد:
دوستان «انقلابی» کلا کم نمیآورند؛ وقتی ترامپ از #برجام خارج شد و قیمت #دلار چند برابر شد، گفتند توطئه خود روحانی است تا نظام را وادار به تسلیم در برابر غرب کند. حالا که پرونده ایران در شورای حکام است و دلار هم سر به فلک کشیده، میگویند توطئه غرب است تا روحانی را برگرداند!
دوستان «انقلابی» تکلیف ملت را بلاخره روشن کنند:
- اگر سیاست فشار حداکثری و افزایش نرخ دلار با همکاری خود دولت روحانی برای تسلیم نظام در برابر غرب بوده، پس چرا در زمان دولت «انقلابی» فشارها همچنان ادامه دارد و بیشتر شده و دلار هم گرانتر شده؟ آیا دولت انقلابی هم میخواهد تسلیم غرب شود؟
- اگر هدف سیاست فشار حداکثری ایجاد نارضایتی در مردم برای «تغییر دولت» است، پس چرا این سیاست در زمان دولت «غربگرا»ی روحانی آغاز شد؟ آیا میخواستند دولت غربگرا را برکنار کنند و رقبای «انقلابی» او را جایگزینش کنند؟ یعنی برای آمریکا، نفع انقلابیون از غربگرایان بیشتر است؟
نویسنده: علی نصری
@AliNasriTelegram
#علی_عباسی در کنفرانس خبری #فستیوال_کن، صراحتا میگوید که فیلم #عنکبوت_مقدس فقط در مورد یک قاتل زنجیرهای نیست بلکه در مورد یک «جامعه» قاتل زنجیرهایست.
«انسانیتزدایی» (dehumanization) و «امنیتیسازی» (securitization) یک ملت، مهمترین مرحله در توجیه تمام جنایتها علیه اوست.
کارگردانی که در حین #تروریسم_اقتصادی، جنگ تمام عیار رسانهای و تهدیدات نظامی خارجی علیه کشورش، چنین تصویر غیرانسانی از جامعه خود ارائه میدهد، یا بینهایت بیمسئولیت است، یا کاملآ ناآگاه نسبت به بستر تاریخی که در آن فعالیت هنری میکند، یا مهرهای در همان سیاست «فشار حداکثری».
نویسنده: علی نصری
@AliNasriTelegram
تجلیات سالم: رواداری، خشونتپرهیزی، احترام به عقاید و سلایق و باورهای دیگری، احساس مسئولیت نسبت به اقلیتها و اقشار ضعیف و بیصدا، حفاظت از محیط زیست، رعایت حقوق حیوانات و موجودات زنده در کره خاکی، توجه به مسائل و بحرانهای بزرگتر «جهانی» و سرنوشت و آینده بشریت.
تجلیات ناسالم: نسبیگرایی افراطی، نفی هرگونه «ساختار» منظم مدیریتی، نفی هرگونه ساختار اخلاقی مسنجم، مبارزه با هرگونه اتوریته و ساختار قدرت ولو در جهت منفعت عمومی، نفی هرگونه سیستم آموزشی نظاممند، نفی ساختار خانواده عرفی، مخالفت با فکتهای علمی، تلقی نسبیگرایانه از واقعیتهای عینی و بعضا بیولوژیک – مانند جنسیت – خصوصیسازی مفاهیم اخلاقی، توقع تغییرات بنیادی در نظم و ساختار جامعه برای ارضای امیال فردی، اختلال خودشیفتگی و باور به وجود یک «حقیقت انحصاری» برای هر فرد و تک تک اعضای جامعه.
۴) توسعهگرایی، تجددطلبی:
این قشر از جامعه به دنبال ایجاد فضایی است تا بتواند استعدادها وخلاقیتهای خود را به بهترین شکل بروز دهد و محصول آن را در پیشرفت فردی و توسعه جمعی بیابد. به همین دلیل آزادی فردی و اجتماعی، آزادی بیان و امکان ابراز عقیده، ایجاد فرصتهای اقتصادی و ارتباط با مراکز علمی، تحقیقاتی، صنعتی جهان، دسترسی به آخرین تکنولوژیهای روز و پیوستن به «جامعه جهانی» برایش اهمیت حیاتی دارد.
انگیزهها و محرکها: اختراع، کشف، مشکلگشایی با شیوههای عقلانی، توسعه، سازندگی، پیشرفت.
ترسها و فوبیاها: انزوا، محدودیت، تحریم، فروپاشی اجتماعی، ویرانی بر اثر جنگ، بمباران اتمی و سایر فجایع انسانی ناشی از خطاهای منطقی و عدم عقلانیت.
تجلیات سالم: حل مشکلات،چالشها و معضلات جامعه با روشهای عقلانی و علمی، توسعه تکنولوژی و اختراع وسائل رفاهی،تولید علم و ثروت و جذب سرمایه برای کشور،تولید کالاهای فرهنگی،ایجاد راتباط با جامعه جهانی.
تجلیات ناسالم: تخریب منابع طبیعی، رقابت ناسالم اقتصادی، مادیگرایی، مصرفگرایی، تجملپرستی، فردگرایی افراطی، تمایل به مهاجرت، اولویت بخشیدن به سودجویی شخصی بر منافع جمعی، تحقیر سنتها و عرف های جامعه، خرافه تلقی کردن باورهای دینی، سکولاریسم تهاجمی و ستیزهجو.
۲) فرهنگ اسطورهسازی قهرمانپرستی، ناسیونالیسم و وطنپرسی:
قشری از جامعه که هویت فردی (egocentric) خود را از اسطورههای باستانی، قهرمانان ملی، پهلوانان ورزشی،شکوه ناسیونالیستی و غیره میگیرند و از این طریق احساس ثبات و امنیت و اقتدار میکند.
انگیزهها و محرکها: عزتمندی،تحسین و تجلیل، پیروزی،غلبه بر دشمنان،
ترسها و فوبیاها: احساس شکست،تحقیر،ذلت،سرخوردگی
تجلیات سالم: ایثارگری،مروت و جوانمردی،وفاداری،غیرتمندی،تلاش و خستگیناپذیری.
تجلیات ناسالم: قانونگریزی،آنارشیسم،
نژادپرستی،شوینیزم،نوچهپروری،زورگویی،خشونت و لمپنیسم.
تجلیات سالم و تجلیات ناسالم:
برای شناخت بهتر از جامعه آفریقای جنوبی آن زمان، به مدل روانشناسی اجتماعی پروفسور«کلر گریوز» Claire W Graves – استاد برجسته آمریکایی در رشته روانشناسی اجتماعی، اجمالا اشاره میکنیم:
بر اساس نفشه روانشناسی اجتماعی دکتر کلر گریوز، جوامع بشری، همانند تک تک افراد بشر، بر اساس شرایط زندگی، محیط اجتماعی و فرهنگی، فراز و فرودهای تاریخی و تجربهها و چالشهای روزمره زیستی، برای این که بتوانند با شرایط و محیط خود سازگار شود، مجبورند تا سطح آگاهی خود را با پیچیدگیهای موجود تطبیق بدهند و به مدلهای ارزشی و رفتاری پیچیدهتر و کاملتری روی آورند.
البته این سیر روانی همیشه «تکاملی» و به سمت «پیچیدگی» بیشتر نیست و ممکن است در برخی شرایط بحرانی (مانند جنگ، تحریم اقتصادی، حوادث طبیعی) مسیر تکاملی جامعه گردش معکوس کند و در جهت نیازهای اولیه «بقا» وغریزههای اولیه طبیعی، تنزل یابد.
همچنین هر کدام از این سیستمهای ارزشی و مدلهای رفتاری، علاوه بر تجلیات سالم و ناسالم خود، دارای «انگیزهها و محرکها» و «ترسها و فوبیاها»ی خاص خود نیز هستند که در مواجهه فرد یا گروه با چالشهای بیرونی، تفسیرش از واقعیتهای موجود، اولویتبندیهایش در موضعگیریها، تصمیمگیریها و نوع عملکروها و واکنشهایش نسبت به حوادث، تاثیر دارد.
نکته قابل توجه دیگر این است که در تمام جوامع بشری که چنین سیری را در طول تاریخ طی نمودهاند، بقایای سیستمهای ارزشی و مدلهای رفتاری گذشته – با تمام تجلیات سالم و ناسالم خودشان – همچنان باقی میمانند و در بخشهایی از جامعه قابل مشاهدهاند. مثلا ممکن است در یک جامعه مدرن توسعهیافته، همچنان بقایای دیدگاهها و مناسک «جادوگری» که میراث دورانهای قبیلهگرایی بوده را، در بخشی از جامعه، مشاهده کنیم.
«بازی» پر سود با آپارتاید:
در کنارهمه این چالشهای درونی، «بازی» پر سود با آپارتاید توسط بازیگران خارجی، خود مانع دیگری در برابر چارهجوییها و راهکارهای بومی بود. وجود تعداد بیشماری از جریانها و احزاب سیاسی خارجی. نهادهای غیردولتی مدعی مبارزه با نژادپرستی و حمایت از حقوق بشر، رسانههای متعدد خصوصی و دولتی، چهرههای سرشناس،که هر کدام با اهداف خاص سیاسی، انگیزههای شخصی و بهرهبرداریهای تبلیغاتی و سودجوییهای اقتصادی خود، وارد میدان شده بودند و بدون آنکه تاثیر مثبتی بر روند تحولات داشته باشند، از برند «مبارزه با آپارتاید» بهرهبرداری میکردند.
آفریقای جنوبی عصاره فشردهای از ایدئولوژیهای ویرانگر قرن یستم در یک محدوده کوچک جغرافیایی:
سیاست داخلی:
اگر جامعه آفریقای جنوبی در زمان آپارتاید را بررسی کنیم، میتوانیم رگههایی از تمام ایدئولوژیها و بیماریهای اجتماعی و استبدادهای سیاسی ویرانگر که هر کدام جداگانه، در زمانها و مکانهای مختلف، فجایع بیشماری آفریدند و قرن بیستم را به یکی از پر رنجترین قرون تاریخ بشری تبدیل نمودند را در آن سرزمین، به شکل فشرده، بیابیم.
از نظریه «داروینیسم اجتماعی» و اصلاح نژادی هیتلر در دهه ۴۰ میلادی که کل قاره اروپا و سپس جهان را به جهنم تبدیل کرد گرفته، تا سیاست تفکیک نژادی (segregation) در جامعه آمریکا که جای زخمهای آن هنوز بر پیکر اقلیت سیاهپوستان این کشور باقی مانده، تا ساختار «فئودالی» و تخصیص ناعادلانه زمینهای کشاورزی و منابع طبیعی براساس «پاکی خون» شهروندان، تا حکمرانی استبدادی و فضای امینتی و خفقان سیاسی که حس ناامنی و بیاعتمادی در شهروندان جوامع استبدادزده را صد چندان میکند ، تا فساد و تقلب و اختلاسهای نجومی در تمام سطوح خرد و کلان مدیریتی و اداری و فضای کسب و کار کشور…
آفریقای جنوبی کشوری بود که شهروندان خود را به چهار دسته نژادی – سفیدپوست، رنگینپوست، هندی و سیاهپوست (و دهها زیرمجموعه آنها) تقسیمبندی میکرد و برای هر کدام شناسنامههای مخصوص صادر مینمود وبر اساس آن تمام حقوق اجتماعی و فردی آنها – از حق رای دادن گرفته تا خصوصیترین مسائل زندکی مانند حق ازدواجشان – را سلب یا محدود میکرد.
https://www.ettelaat.com/archives/655148/print
نویسنده: علی نصری
@AliNasriTelegram
"سسساکت! یعنی تو بهتر میفهمی یا اپوزیسیون خارج از کشور؟!"
حکایت مردم داخل ایران و اپوزیسیون خارج از کشور حکایت آن مریضیست که روی تخت بیمارستان خوابیده، دکتر به پرستار میگوید این مریض مرده است! مریض چشمش را باز میکند و پاسخ میدهد "نه من نمردم، زندهام!"، پرستار با عصبانیت خطاب به مریض میگوید "ساکت! یعنی تو بهتر میفهمی یا آقای دکتر؟!"
امروز اپوزیسیون خارج از کشور هم اصرار دارد که "صدای" مردم ایران است. گویا مردم ایران خودشان صدایی ندارند! از قول مردم ایران به دولتهای خارجی، سازمانهای بینالمللی و افکار عمومی جهان میگوید که این مردم "مردهاند"؛ نه علاقهای به رونق اقتصادی و کار دارند، نه صلح و امنیت میخواهند، نه به فعالیتهای فرهنگی و هنری تمایلی دارند و نه حتی رغبتی به شرکت در جام جهانی فوتبال و سایر مسابقات ورزشی دارند، تمام روابط دیپلماتیک را قطع کنید، همه منافذ حیاتیشان را ببندید و آنها را زیر سیاست "فشار حداکثری" - و یا حمله نظامی - دفن کنید.
و وقتی هر صدایی از داخل ایران بلند میشود که نخیر! ما نمردهایم! ما اگر هم در خیابانهای شهر اعتراض میکنیم با شعار "زندگی"ست! و برای بهبود وضع موجودمان! ما تحریم و فشار و انزوا و جنگ و فقر و رنج بیشتر نمیخواهیم! ما حتی میخوایم تیم ملیمان در جام جهانی امسال بهتر از قبل بدرخشد و موفق باشد! ما میخواه...سسس ساکت مزدور! یعنی تو بهتر میفهمی یا ما - صدای تو - در خارج از کشور؟
نویسنده: علی نصری
@AliNasriTelegram
یک نقد و دو سوال از حامد اسماعیلیون:
حامد اسماعیلیون در سخنرانی اخیرش در اوتاوا گفته که یک «فعال اجتماعی» است و نمیخواهد وارد «فعالیت سیاسی» شود. او همچنان گفته که از نظر اخلاقی برای خود جایز نمیداند که وقتی خود در تهران نیست، برای مردم داخل کشور فراخوان سیاسی صادر کند.
این در حالیست که مطالبات او از دولتهای خارجی قطع کامل روابط دیپلماتیک با ایران، توقف مذاکرات، اعمال تحریمهای بیشتر، انزوای کامل ایران از تمام عرصههای بینالمللی - حتی در حد مسابقات ورزشی- قرار دادن سپاه در لیست گروههای تروریستی و اعمال «منع پرواز» در سراسر آسمان ایران است.
آقای اسماعیلیون چنین مطالبات صد در صد رادیکال سیاسی - که حتی تندروترین لابیهای سیاسی در واشنگتن دی.سی هم با چنین صراحتی بیان نمیکنند - را با «چراغ خاموش» و در قالب «فعالیت اجتماعی» پیش میبرد تا همچنان فعالیتهایش از هرگونه نقد و مخالفت مصون بماند.
در اینجا باید از آقای اسماعیلیون پرسید: - چگونه است که او در صحبتهایش صدور یک فراخوان از خارج از کشور در خطاب به معترضان داخلی را «غیر اخلاقی» میداند تا مبادا جان و سلامت انها در خطر بیافتد، اما فعالیت در جهت تداوم سیاست «فشار حداکثری»، تشدید تحریمهای «خردکننده»، «فلجکننده» و «وحشیانه» و افزایش خطر درگیری نظامی، که مستقیماً معیشت، سلامت، آسایش روانی، امنیت و جان مردم را به نابودی میکشد، را برای خود جایز میداند؟
اگر حتی یک فراخوان «لفظی» از خارج از کشور برای به خیابان کشاندن مردم غیر اخلاقی است، با چه منطق و استدلالی به استیصال آوردن آنها از طرق سیاست «فشار حداکثری» با هدف به خیابانها کشاندنشان - از فرط رنج - توجیه اخلاقی دارد؟
نویسنده: علی نصری
@AliNasriTelegram
نه به مصادره اعتراضات مردمی و ظهور جریان جدید فاشیستی:
نئوکانهای آمریکا، احزاب راستافراطی کانادا و اروپا و رسانههای فارسیزبان، در صدد تبدیل جنبش اعتراضی اخیر به یک جریان فاشیستی جدید در ایرانند. ادبیاتی مانند «نه فراموش میکنیم، نه میبخشیم»، تهییج نوجوانان به خشونت، تشویق قتل در خیابانها، فحاشی رکیک به جای شعار مطالبهگرایانه...
عادیسازی وعدههای انتقام و «پاکسازی» و ریشهکنی» به خشنترین شیوهها، تحقیر و سرکوب افکار خشونتپرهیز و مسالمتجو، تقسیمبندی چهرههای سیاسی، فرهنگی، هنری، ورزشی، رسانهای و حتی کاربران شبکههای اجتماعی و شهروندان عادی به «مزدور» و «مردمی»...
اخراج و بعضاً ضرب و شتم افراد غیرهمسو در تجمعات خارج از کشور با شعار «بیشرف، بیشرف»، وصل کردن مطالبات زنان ایرانی به جریانات فمینیستی رادیکال مانند "Femen" و استفاده از شیوههای آنها -مانند برهنه شدن و شعارنویسی روی بدن - در تجمعات، اخراج زنان محجبه، تزریق ادبیات اسلامستیزانه و نژادپرستانه...
رد و تحقیر مفاهیمی مانند «تکثرگرایی» و «رواداری» و احترام به عقاید دینی، سبکزندگی و سلایق سیاسی دیگران، راهاندازی کمپینهای «شرمندهسازی» و توسل به شیوههای ارعاب و قلدری فیزیکی، فشار روانی، ترور شخصیتی برای همسو کردن مردم...
و حمایت از سیاستهای تحریم اقتصادی، جنگ داخلی و مداخله نظامی برای رسیدن به اهداف سیاسی خود؛ همگی از جمله رفتارهاییست که از مدتها قبل وارد فرهنگ و ادبیات و منش سیاسی اپوزیسیون خارج از کشور شده و این روزها دارد به شکل سیستماتیک و هدفمند تقویت و مدیریت میشود تا به یک جریان فاشیستی منسجم و یک نیروی ویرانگر سازمانیافته در برابر هرگونه تفکر معتدل، تلاش سازنده، تعامل مسالمتآمیز بین اقشار مختلف جامعه و میان ایران و جهان، و اصولاً هرگونه روند اصلاحی مثبت در ارتباط با کشور ایران، قرار گیرد.
نویسنده: علی نصری
@AliNasriTelegram
«توجیه»شان کنید:
چهار دهه اکثریت جامعه را به خاطر رضایت «حلقه سخت» حامیان نظام «توجیه» کردید، یک بار هم حلقه سخت حامیان را توجیه کنید که دیگر «گشت ارشاد» بس است!
توجیهشان کنید که در این چهار دهه گذشته، هیچ فساد و سیاست غلط و سوءمدیریت داخلی و هیچ فشار و دسیسه و خصومت خارجی، به اندازه پدیده «گشت ارشاد» برای مملکت هزینههای جبرانناپذیر نداشته و به سلامت روانی، امنیت اجتماعی، وجهه بینالمللی، ثبات اقتصادی، باورهای دینی و حس امید به آینده در جامعه آسیب وارد نکرده.
توجیهشان کنید که سه نسل زنان ایرانی را «بیحجاب» و «بدحجاب» خواندن، سه نسل مردان ایرانی را جلوی همسران و دخترشان «بیغیرت» خطاب کردن، سه نسل جوانان ایرانی را در عطش سادهترین آزادیهای اجتماعی به آرزوی ترک وطن و مهاجرت از «این خرابشده» انداختن و آواره جهان ساختن، سه نسل در ذهن جامعه خاطرات تلخ، در روانش احساس ترس و ناامنی و بر زیر لبش فحش و نفرین کاشتن، چهار دهه خیابانها را ناامن ساختن، جشنها و مهمانیهای مردم را با دلهره و هراس درآمیختن، تصویر «ایرانی» را در جهان به عنوان ملتی «تو سری خور» و «ضعیف» یا «افراطگرا» و «زنستیز» به نمایش گذاشتن، نخبگان را فراری دادن، گردشگران را رماندن، سرمایهها را خارج نمودن، به اسلامهراسی دامن زدن، گزک به دست ایرانستیزان دادن، و مهمتر از همه خانوادهها را عزادار کردن؛ هزینههای بسیار سنگینی است که سالهاست یک ملت در ازای «خنک شدن دل» شما پرداخته و دیگر توان پرداخت آن را ندارد!
نویسنده: علی نصری
@AliNasriTelegram
چای یا آب پرتقال؟
خاطرهای کوچک از استاد مهدوی دامغانی:
چندسال پیش یک جمع ۴ نفره به منزل ایشان در فیلادلفیا رفتیم. آن روز خودشان تنها بودند. سنشان زیاد بود و پا و کمرشان به شدت درد میکرد و با سختی زیادی به کمک عصا راه میرفتند. بدو ورودمان اشاره کردند و پرسیدند: چای یا آب پرتقال؟
اول تعارف کردیم و گفتیم هیچ کدام. اصرار کردند. ما هم برای این که زحمت چای درست کردن و دوباره از جا بلند شدن را نکشند، و با این تصور که آب پرتقال بستهبندی شده در یخچال دارند، گفتیم آب پرتقال. رفتند در آشپزخانه. مدتی طول کشید. ناگهان صدای دستگاه آب میوهگیری بلند شد!
دیدیم استاد با آن ابهت و سن و سال و درد پا و کمر، تکیه داده بر عصا، جلوی میز آشپزخانه ایستاده و نفسزنان دهها پرتقال را یکی یکی از وسط نصف میکنند و آب میگیرند!
لیوانهای آب پرتقال را به همراه یک کیک بزرگ آوردند.تا میخواستیم از جا بلند شویم که کمکشان کنیم، با صدای بلد و با لحنی مهربان و دعوایی میگفتند «دٍه بشین!».
همه کیک را با دو بُرش چاقو از وسط به چهار قسمت مساوی تقسیم کردند و هر تکه را در یک بشقاب بزرگ جلویمان گذاشتند. و ما مدام در این فکر که کاش چای خواسته بودیم.
در همین برخورد به ظاهر ساده، این درس بود که با انسانهای بزرگ از جنس او جایی برای «تعارف» وجود ندارد و باید بسیار محتاط بود؛ محبتشان مطلق است، کار را نصفه و نیمه انجام نمیدهند و سن و سال و جایگاه و مقام و حتی رنج جسمی، مانع مهرورزیشان نیست...حتی اگر چای را انتخاب کنیم.
نویسنده: علی نصری
@AliNasriTelegram
عدم وجود هیچ فضای امن روانی برای شهروندان ایرانی:
* ای غم بگو از دست تو آخر کجا باید شدن...
واقعیت این است که ما ایرانیان هیچ فضایی برای احساس آرامش و امنیت روانی نداریم.
مثلاً کافی است یک ساعت تلویزیون در اتاقی روشن باشد تا صدای پسزمینه خانه، ضمیر ناخودآگاهمان را - شاید بیآنکه حتی خود متوجه بشویم - مملو از حس غم و خشم و نفرت و اضطراب و استیصال کند. مهم هم نیست که بر روی صدا و سیما روشن باشد یا شبکههای ماهوارهای فارسیزبان؛ هر کدام به سبک خودشان سلامت روانی جامعه را نشانه گرفتهاند.
برنامهها و سریالها و فیلمهای ایرانی که از صدا و سیما پخش میشود، عمدتاً با صدای جیغ و ضجه و شیون و عزاداری یا فریادهای عصبی و داد و بیداد و نعره و فغان یا بروز اغراقآمیز احساسات منفی، ذهنمان را پر میکند و روانمان را به تدریج پژمرده میسازد.
از سوی دیگر، شبکههای فارسیزبان ماهوارهای - که اصولاً رسالتشان ایجاد حس بیثباتی و ناامنی روانی در جامعه است - به اسم اخبار و تحلیل و فیلم مستند، گوشمان را به تکرار بیقفه کلمات «اعدام» و «شکنجه» و «سرکوب» و «خونریزی» و «قربانی» و «فروپاشی»، عادت میدهند.
تلویزیون را خاموش میکنیم و به سراغ شبکههای اجتماعی اینترنت میرویم؛ در همان بدو ورود، با تَک جملات خشمگینی چون «شما از کٍی انقدر پلید شدید؟!»، «این حجم از پلشتی را از کجا آوردید؟!»، «پس چطونه؟؟ چه مرگتونه؟!!» مورد عتاب قرار میگیریم و چند لحظهای مبهوت میمانیم که مگر چه کردهام؟ تا متوجه میشویم که اخیراً، در این سبک جدیدٍ مطلب نوشتن، به دلیلی که مشخص نیست، کاربران ایرانی همه اعتراضها و عصبانیتهای خود را در خطاب و عتاب مستقیم به «خوانندگان»شان بیان میکنند!
بعد از مدتی که در شبکههای اجتماعی گشت زدیم، با چنان حجمی از واژههای نیشدار و توصیفات گزنده و خلاقیتهای ادبی در خشونت کلامی از قبیل «چرک» و «تعفن» و «لجنزار» و «عفونت» و «سم» برخورد کردهایم و با چنان میزانی از فحاشی و زخم زبان و تهمت و تهدید مواجه شدهایم، که ترجیح میدهیم از «خیر» فضای مجازی نیز بگذریم و مدتی به اعصاب خود، در فضای واقعی، استراحت بدهیم.
اما فضای «واقعی» هم چندان بهتر نیست؛ گویا جَوی در جامعه حاکم شده که هرگونه ارتباط برقرار کردن و ایجاد اعتماد متقابل و باز کردن سَر صحبت با سایر شهروندان، جز از طریق شکوه و شکایت از زمین و زمان و ابراز یاس و ناامیدی از آینده این «خرابشده» میسر نیست. در سایر فرهنگها، فارغ از میزان مشکلاتی و معضلاتی که با آن دست و پنجه نرم میکنند، محاورات روزمره، عمدتاً با عبارات و فرمولهای مثبت از پیش تعیین شده، مانند «چه روز زیباییست» یا «چه هوای آفتابی خوبی است» آغاز میشوند؛ جملاتی که شاید در فضایی کنونی جامعه ایران نوعی «گناه» یا حتی «خیانت» محسوب شود و به «بیتفاوتی» و «بیخیالی» نسبت به رنجهای هموطنان تعبیر گردد و با بدبینی نسبت به گوینده یا به تحقیر و تمسخر او منجر شود.
پس برای اندکی آرامش، میماند این که در سکوت آخر شب، سرمان را بر روی بالش بگذاریم و چند دقیقهای چشمانمان را ببندیم و ذهنمان را خالی کنیم. اما ظاهراً این هم جواب نمیدهد؛ وقتی فضای بیرون کمترین بازخورد مثبت و احساس امنیت روانی به انسان نمیبخشد، بستن چشمها همانا و مرور مشکلات و هجوم غمها و رنجها و اضطرابها همانا.
*...در گوشه میخانه هم ما را تو پیدا میکنی
(شهریار)
نویسنده: علی نصری
@AliNasriTelegram
خروج از بحران و نیاز به یک دیپلماسی جامعتر، چند بُعدیتر و فعالتر
نویسنده: علی نصری
برای ایجاد رغبت به مذاکره در طرف مقابل، یک کشور هم باید یک سری اهرم قدرت به نمایش بگذارد و هم یک چشمانداز مثبت از همکاریهای سازنده اقتصادی و ایجاد آرامش و ثبات و هارمونی در منطقه ارائه بدهد. هنر دکتر #ظریف این بود که میتوانست چنین جایگاهی برای ایران در جهان بسازد و کل جامعه جهانی را برای به توافق رسیدن با ایران راغب کند و مذاکرات #برجام را به مهمترین رویداد بینالمللی وقت تبدیل نماید. امروز اما به نظر میرسد که نه آمریکا و نه سایر کشورها هیچ تمایلی به ادامه مذاکرات ندارند.
صرف «اهرمسازی» قدرت با نمایش اقتدار نظامی و توان هستهای، بدون ایجاد یک چشمانداز بهتر، در بهترین حالت کشور را به سمت موقعیت کره شمالی سوق میدهد که نه دیگر جامعه جهانی از قدرت نظامیش حساب میبرد، نه تهدیدها و نمایشهای نطامیاش را جدی میگیرد و نه - به دلیل وضعیت وخیم اقتصادیاش - رغبتی به همکاری با آن دارد.
غرب، تحریمهای «فلجکننده»، «خردکننده» و «وحشیانه» خود را بر آن تحمیل کرده و سپس کنار نشسته و آن را با انبوهی از بحرانهای بیشمار اقتصادی و اجتماعی، به حال خود رها ساخته.
برای خروج از این وضعیت بحرانی و جلوگیری از بازگشت پرونده ایران به شورای امنیت ملل متحد و عواقب ویرانکننده آن، به یک دیپلماسی و استراتژی جامعتر، چند بُعدیتر و فعالتر نیاز داریم.
@AliNasriTelegram
سلام فرمانده؛ زندگانی شعله میخواهد!
نویسنده: علی نصری
سرود «سلام فرمانده» علیرغم کارکرد تبلیغاتی و محتوای جهتدار سیاسیاش که میتواند از زوایای گوناگون مورد نقد اهل فرهنگ و هنر سیاست قراز بگیرد، از یک واقعیت عمیقتری در روح جمعه جامعه ایرانی نیز سخن میگوید که ارزش توجه بسیار دارد؛ استقبال گسترده جامعه از سرود «سلام فرمانده» از یک عطش شدید برای «آرامانگرایی»، معنی بخشیدن به زندگی، عشق به وطن، دغدغه عدالتخواهی و ظلمستیری، تمایل به انسجام ملی و حرکت جمعی به سوی توسعه و سازندگی و دفاع از منافع ملی در برابر تعرضات بیگانگان، اصلاح معضلات داخلی، و ابراز آمادگی برای ایثار و از خودگذشتگی برای رسیدن به این اهداف، حتی در میان خردسالترین نسل شهروندان ایرانی، حکایت دارد
این سرمایه ارزشمند را میشود همچنین به وضوح در ابراز علاقه شدیدی که تمام اقشار جامعه - فارغ از دیدگاههای جناحی، سیاسی و ایدئولوژیکشان - نسبت شخصیت سردار سلیمانی - که او را تجسمی از تمام این ارزشها میشناختند، و در مراسم باشکوه تشییع پیکر به عیان دیده میشد، به صراحت دریافت.
این که چنین روحیهای هنوز در بطن جامعه ایرانی، علیرغم سنگینترین تحریمهای اقتصادی «خردکننده»، «فلجکننده» و «وحشیانه» تاریخ و تحت سیاست «فشار حداکثری» ابرقدرتهای جهانی، و همچنین با وجود خشم عمومی از حجم عظیم ناکارآمدیها، سوءمدیریتها، فسادها، اختلاسها، رانتخواریها، بیاخلاقیها، تظاهر و ریا، بیعدالتیها، انحصارطلبیها و ظلمها و سرکوبها در داخل کشور، همچنان مانند آتشی در زیر خاکستری یاس و ناامیدی زنده مانده؛ خود نوید وجود نیروی بالقوهایست که شاید همیشه در طول تاریخ چندهزار ساله این سرزمین، مهمترین ضامن بقا و ادامه حیات تمدنی این آب و خاک بوده، و زبانه شعلهاش در فراز و نشیبهای روزگاران نامساعد، جانی دوباره جامعه خسته، سرخورده و نیمهجان بخشید.
کاش مسئولین فرهنگی و سیاسی کشور، این میراث و سرمایه ارزشمند ملی را دریابند و به جای استفاده موقت تبلیغاتی و جناحی از این سرمایه بزرگ؛ ریشههای مهمتر و عمیقتر تاریخی روانشناختی اجتماعی آن را درک کنند، و از این نیروی عظیم در جهت ایجاد یک وفاق و آشتی و انسجام ملی و شعلهور نمودن آتش وطندوستی و عشق به خدمت و سازندگی، در تمام اقشار و نسلهای جامعه، بهرهبرداری کنند.
«زندگانی شعله میخواهد!...گر بیفروزیش رقص شعلهاش در هر کران پیداست، ور نه خاموش است و خاموشی گناه ماست»
@AliNasriTelegram