مجموعه نوشته های تحلیلی علی نصری پیرامون مسائل ایران و جهان.
وقتی رسانهها و حامیان شهردار تهران لقب او را با افتخار «تانک» و «بولدوزر» انقلاب میگذارند، نتیجهش همین میشود که در اوج بحران اقتصادی محل کسب و کار و تفریح ملت را با خاک یکسان میکنند.
@AliNasriTelegram
«نه به خشونت کور و تفکر مولد آن»
امروز یکی از خطرات جدی که جامعه ایران تهدید میکند رواج «خشونت کور» قشرهای مختلف علیه یکدیگر است. مهمترین ابزار این نوع خشونت؛ «کلیشهسازی» (Stereotyping)، «انسانیتزدایی» (Dehumanization) و «تنبیه جمعی» (Collective punishment) است.
هم آن تفکری که از واژه «بیحجاب» یک کلیشه میسازند، «بیحجابها» را عامل فساد و تباهی جامعه میخواند، برای خود حق تذکر، آزار و خشونت علیه آنها قائل است و تنبیه جمعی آنها را روا میداند، و هم آن تفکری که «آخوند» را دشمن «مردم» میخواند، کمپین «عمامه پرانی» راه میاندازد، از زیر گرفتن «آخوندها» با ماشین و بستنشان به درخت طنز میسازد و ابراز خوشنودی میکند و ضرب و جرح و ترور آنها را «مبارزه» سیاسی میخواند؛ هر دو در تولید، ترویج و تشدید «خشونت کور» - که انتهایش چیزی جز جنگ داخلی نیست - شریک و مکمل یکدیگر هستند.
امروز وظیفه هر شهروند مسئول - فارغ از عقاید و سلایق و سبکزندگی خود- ایستادن در برابر رواج «خشونت کور» و تفکر مولد آن در جامعه است؛ و این یعنی مخالفت با صدای بلند با هرگونه «کلیشهسازی»، «انسانیتزدایی» و «تنبیه جمعی» علیه شهروندان دیگر؛ چه از سوی همفکران خود لاشد، چه نهادهای حکومتی و چه رسانههای جمعی داخلی و خارجی.
نویسنده: علی نصری
@AliNasriTelegram
«مصونیت پخمگی»
برخی سیاستمداران «مصونیت پخمگی» دارند؛ یعنی هر رفتار غیرعادی، نامتعارف، ضدملی یا حتی غیرانسانی هم که از آنها سر بزند هرگز نه توسط رسانهها و نه افکار عمومی مورد سوال جدی قرار نمیگیرند. #رضا_پهلوی مصداق بارز شخصیتیست که پشت نقاب کمهوشی دارای مصونیت پخمگیست.
اگر در بحبوحه وقایع چند ماه گذشته در ایران و منطقه، هر فعال سیاسی درجه سوم ایرانی به اسرائیل سفر میکرد و با منفورترین، فاسدترین، جنگطلبترین و ایرانستیزترین سیاستمدار جهان - که حتی در میان مردم خودش هم جایگاهی ندارد- دیدار میکرد، قطعاً با صدها سوال چالشی از سوی خبرنگاران و کاربران شبکههای اجتماعی و حتی طرفداران خودش، در مورد پیامدهای مخرب «واقعی» و «نمادین» این سفر و دیدارها، اهداف واقعی آن، جزئیات مذاکرات پشت پرده، دیدگاهایش در مورد برنامه و سلاحهای هستهای پنهان اسرائیل، ترور دانشمندان ایرانی، تهدیدهای مداوم اسرائیل به حمله نظامی به تأسیسات هستهای ایران و پیامدهای جانی و محیطزیستی ویرانگر و جبرانناپذیر آن، دیدار و دست دادن او با شلدون ادلسون، میلیاردر آمریکایی صهیونیست حامی حزب جمهوریخواه که رسماً پیشنهاد بمباران اتمی تهران را داده بود و سیاستهای آپارتایدی و نژادپرستانه آنها در قبال فلسطینیان و دهها موضوع دیگر، با موجی از پرسشها و چالشها و انتقادات جدی مواجه میشد و تا به تکتک آنها پاسخ قانعکنندهای نمیداد، رهایش نمیکردند.
اما رضا پهلوی که دارای مصونیت پخمگیست، میتواند با خیال آسوده به دعوت وزیر اطلاعات اسرائیل که رسماً عامل ترور دانشمندان ایرانی است به این کشور سفر کند، نتانیاهو را در وسط سنگینترین بحران سیاسیاش مقالات کند، از قول مردم ایران بدون هیچگونه نمایندگی از سوی آنها «پیام» بدهد و هدف سفرش را همدردی با قربانیان ۷۰ سال پیش هولوکاست و مشورت با «متخصصان آب» اسرائیلی برای حل مشکل کمآبی ایران بیان کند و حتی یک خبرنگار در یکی از رسانههای فارسیزبان هیچ کدام از ادعاهایش را به چالش نکشد و حتی یک سوال جدی به عنوان یک شخصیت سیاسی عاقل و بالغ ۶۲ ساله از او نپرسد.
«مصونیت پخمگی» شاید برای رضا پهلوی باعث آسایش خاطر و آزادی عمل کامل باشد و برای رسانههای فارسیزبان وابسته به همان دولتهای ایرانستیز خارجی موجب فرار از مسئولیت شود، اما برای شهروندان عاقل ایرانی باعث نگرانی است؛ چرا که به قول گوته «هیچ چیز وحشتناکتر از تماشای جهل در عمل نیست».
نویسنده: علی نصری
@AliNasriTelegram
«مسمومیت دانشآموزان و استفاده از تجربه آمریکا»
در چند سال اخیر سیاست رسمی دولت آمریکا در مواجهه با عملیات تروریستی - مانند تیراندازی در مدارس - این است که در رسانههای جمعی و اظهارات رسمی، نه اسم فرد/افراد تروریست را فاش میکنند، نه عکسش را منتشر میکنند و نه تحلیلی از انگیزههای شخصی یا سیاسی یا ایدئولوژیک او ارائه میدهند.
روند این است که بلافاصله بعد از واقعه، تنها «یک» نفر - معمولاً شهردار، استاندار یا رئیس پلیس ایالت - را به عنوان تنها منبع خبری و مسئول اطلاعرسانی معین میکنند تا در برابر تمام پرسشها و انتقادات و چالشهای خبرنگار و جامعه پاسخگو باشد.
دلیل این سیاست چیست؟ دلیلش این است که عملیات تروریستی از این قبیل به شدت قابلیت «الگوسازی» و «بازتولید» توسط افراد یا گروههای متفرقه در سایر مناطق کشور را دارند:
یعنی حتی اگر عملیات تروریستی اول به طور مستقل و خودسر و بدون وابستگی به شبکههای تروریستی صورت گرفته باشد، «واکنش» سیاسی و توجه رسانهای و وایرال شدن این خبر در شبکههای اجتماعی با انواع نظریههای پراکنده، میتواند در تبدیل شدن یک عملیات تروریستی به یک عملیات تروریستی «زنجیرهای» مستقیماً موثر باشد.
جامعه و جناحهای سیاسی آمریکا هم، بر اساس تجربه طولانی که در این موارد کسب کردهاند، به این میزان از بلوغ و پختگی رسیدهاند که پس وقوع چنین حوادثی، موقتا انگیزههای سیاسی خود را رها کنند، اصول امنیتی برای جلوگیری از الگوسازی از این حوادث را رعایت نمایند و به جان کودکان خود نسبت به بهرهبرداریهای بالقوه سیاسی و جناحی، اولویت ببخشند.
اما ما چه میکنیم؟ از همان لحظه اول انتشار خبر، تمام جریانهای سیاسی داخلی و خارجی، صدا و سیما، تریبونهای رسمی سیاسی، اپوزیسیون خارجنشین، رسانههای فارسیزبان و کاربران شبکههای اجتماعی؛ بلافاصله مشغول انتشار انواع نظریههای توطئه، اتهامات بیسند، بازی با عواطب و احساسات عمومی و فضاسازی برای بهرهبرداری سیاسی حداکثری از بحران، میشوند.
در یک جا، یک مقام سیاسی - که نه کسی او را مسئول این ماجرا کرده و نه شناختی بیشتر از دیگران از این پرونده دارند، اظهار میکند که این عملیات «انتقام» براندزان از حضور دانشآموزان در راهپیمایی ۲۲ بهمن است! از آن طرف «کارشناسان» رسانههای فارسیزبان آن را «انتقام رژیم» از حضور دانشآموزان دختر در اعتراضات اخیر میخوانند! عدهای آن را عامدانه و مکرراً «حملات شیمیایی» میخوانند با این هدف که بلکه بتوانند پروندهای هم در مورد «سلاحهای کشتارجمعی» شیمیایی ایران تشکیل بدهند و تجربه حمله نظامی آمریکا به عراق - با همین بهانه - را تکرار کنند.
این حجم از آشفتگی و بینظمی و سوءمدیریت و رفتارهای غیر مسئولانه، هم از سوی دولت و هم اپوزیسون خارجنشین و هم کاربران شبکههای اجتماعی، جز کمک کردن به گسترش این عملیات و «انگیزهسازی» برای تکرار زنجیرهوار آن، حاصلی ندارد.
به مسئولین سیاسی کشور توصیه میشود که یک نظم مشخصی به مدیریت این بحران بدهند؛ یک نفر را به عنوان تنها منبع خبری - مانند دوران کرونا - به جامعه معرفی کنند و لحظه به لحظه یافتههای حدید، توصیههای ایمنی و روند پیشرفت پرونده را به جامعه صادقانه گزارش بدهد.
از شهروندان عادی و کاربران شبکههای اجتماعی و فعالان سیاسی، اجتماعی و رسانهای هم توقع میرود که برای چند صباحی «جان کودکان» را بر اهداف سیاسی خود اولویت ببخشند و از هرگونه برخورد غیرمسئولانه و «واکنشی» یا «مغرضانه» نسبت به این پدیده خطرناک، لااقل موقتا، خودداری کنند.
نویسنده: علی نصری
@AliNasriTelegram
«برای ثبت در تاریخ»
حالا که همه تلاششان را کردند تا زمینههای سیاسی/اقتصادی/روانی حمله نظامی به ایران را فراهم کنند (قطع روابط دیپلماتیک، پرهیز از مذاکرات، تشدید تحریمها، قرار دادن سپاه در لیست تروریستی، پخش پیام بوش و بولتون و...) مرحله بعدی این است که مظلومانه بگویند؛ اگر جنگ شد مقصر فقط «جمهوری اسلامی» است!
اما مردم فراموش نخواهند کرد که چگونه در این مدت کاسه گدایی بدست گرفتید و از شهری به شهر دیگر، از این پارلمان به آن پارلمان، از کنفرانس امینی هالیفکس تا مونیخ، به دیدار تکتک احزاب فاشیست اروپا و جنگطلبان آمریکا رفتید تا سایه جنگ را هر چه سنگینتر بر سر کشورتان پهن کنید.
و در حالی که رسانههای فارسیزبانتان شبانه روز با شور و هیجان این فعالیتهای خائنانهتان را به اسم «انقلاب مردمی» و در پشت نام «مهسا امینی» پنهان میکردند و «کارشناسان»تان در برنامههای تلویزیونی و شبکههای اجتماعی بیوققه به مخالفان جنگ و تحریم هجوم میآوردند.
و با بازی با احساسات مردم و سفسطهگری و جملات کلیشهای ذهن مخاطب را به این دروغ آلوده میکردند که در حمایت از تحریمهای «خردکننده» و «فشار حداکثری» و احیانا حمله نظامی به کشور، باید بین «جمهوری اسلامی» و «ایران» تفکیک قائل شد.
شما #ویرانیطلبان، در این مقطع تاریخ، نامتان، با همین صفت، در حافظه ملت ایران خواهد ماند و بیشک از شما به عنوان مقصران ردیف اول هر گلولهای که به سمت خاک ایران شلیک شود، یاد خواهد شد.
نویسنده: علی نصری
@AliNasriTelegram
مرز ویرانیطلبی کجاست؟
در اوج پاندمی کرونا، وقتی ۳۰ تا از نمایندگان کنگره آمریکا خواستار «تعلیق موقت» تحریمها علیه ایران شده بودند، مسیح علینژاد نامهای سرگشاده نوشت و از «طرف مردم ایران» هشدار داد که مبادا کرونا «بهانهای» شود تا دولت آمریکا فشار را از روی «رژیم» کم کند.
امروز با دیدن صحنههای دلخراش زلزلهزدگان ترکیه و سوریه، برایم سوال است که اگر چنین فاجعهای در ایران رخ بدهد، واکنش اپوزیسیون خارجنشین چه خواهد بود؟ آیا باز هم با تعلیق تحریمها و همکاری سایر کشورها و سازمانهای بینالمللی با «رژیم» مخالفت خواهند کرد؟
آیا ته دلشان از وقوع چنین حادثهای برای کشور و نابود شدن زیرساختها و لطمه عظیم اقتصادی ناشی از آن، خرسند نخواهند شد؟ آیا چنین زلزلهای بخش زیادی از اهداف سیاسی آنها را محقق نخواهند کرد؟
در منطق ویرانیطلب خط و مرز بین اهداف سیاسی و ویرانی کشور کجاست؟
نویسنده: علی نصری
@AliNasriTelegram
چانهزنی ویرانیطلب
ویرانیطلبان با ما چانه میزنند که حالا که دارید انقدر در داخل رنج میکشید، چرا ما حق نداشته باشیم بر رنج شما اضافه کنیم؟
این همه فساد و اختلاس کمر اقتصادتان را خم کرده، چرا ما نباید کمرتان را زیر تحریمهای «خردکننده»، «فلجکننده» و «وحشیانه» خرد کنیم؟
این همه سرکوب و خشونت را تحمل کردید، حالا که نوبت به ما رسید مخالف حمله نظامی خارجی و جنگ داخلی شدید؟
مگر آنها ورود تماشاچیان زن به استادیوم را حرام نکردند؟ خب ما هم میخواهم کل ورزشتان را تحریم کنیم، مشکلتان چیست؟
مگر نمیگویید آزادیهای اجتماعی و نشاط زندگی را از شما گرفتند؟ خب ما هم کمپین «شرمساری» راه انداختیم تا همان کوچکترین لحظات شادی یا احساس زنده بودن را هم ازتان سلب کنیم یا لااقل با شعار «بیشرف، بیشرف» سر دادن به عذاب وجدان تبدیل کنیم؛ این همه گله و ناراحتی چرا؟
شما که مثل ما «زندگی نرمال» ندارید. آب هم که از سر گذشت چه یک وجب چه صد وجب!
حالا بین خودمان باشد؛ قیمت سوخت در اروپا زیاد شده. نرخ بهره هم در کانادا از ۳.۲۵ به ۳.۷۵ رسیده. کم نیستها! نمیدانید یک وام مسکن گرفتن چقدر سخت شده. شما دیگه سخت نگیرید تا ما هم یک فاندی بگیریم.
قول میدهیم عکسهای خانه جدید را در اینستاگرام برایتان پست کنیم، با همان هشتگ «زندگی نرمال»!
و هرگز فراموش نکنید که ما اگر چه خودمان اینجاییم، دلمان با شماست. تا آخرین نفس همراه و حامی شما خواهیم بود و صدای شما را از آن خراب ش...ببخشید وطن عزیزمان به گوش جهانیان خواهیم رساند.
نویسنده: علی نصری
@AliNasriTelegram
چرخه خشونت را متوقف کنید!
جدا از غیراخلاقی و غیرانسانی بودن حکم اعدام با هدف «عبرت»، «ارعاب» و «زهر چشم گرفتن» از معترضان، صدور چنین حکمی در شرایط بحران نه تنها به بازگرداندن آرامش به جامعه کمک نمیکند بلکه باعث تداوم و سرعت بخشیدن به چرخه خشونت و خشم و انتقامجویی است.
و کسانی که در طول این مدت، به عنوان «تحلیلگر» و «فعال سیاسی» در رسانههای فارسیزبان و شبکههای اجتماعی، مبارزه خشونتآمیز را تحسین و تشویق میکردند خود جر این چرخه خشونتاند و اعتراض امروزشان به حکم اعدام مصداق تزویر و دورویی است.
نویسنده: علی نصری
@AliNasriTelegram
ویرانیطلبان اول گفتند شعار ما هم همان «زن، زندگی، آزادی»ست. بعد گفتند حالا میخواهیم فقط «صدا»ی مردم ایران باشیم. بعد گفتند ما «نماینده» مردم ایران هستیم. بعد گفتند روابط دیپلماتیک قطع شود و دولتهای خارجی با «ما» مذاکره کنند.
بعد گفتند هر کسی که با ما نیست «ملی» نیست ولو «تیم ملی» باشد. هر کسی که با ما نیست را فعلا «شرمسار» میکنیم و بعداً «محاکمه» خواهیم کرد. بعد گفتند «دولت گذار» تشکیل میدهیم. بعد گفتند دولت بایدن چرا تعلل میکند؟ مردم که دارند از شکست کشورشان شادی میکنند و پرچم آمریکا را بلند کردند. گویا در آسمان تهران صدای جت میآید، «شما» هم میشنوید؟
نویسنده: علی نصری
@AliNasriTelegram
تا اینجا به این نتیجه می رسیم که نجات کشور از بحرانهای کنونی در وهله اول در گروی فیلتر تجلیات ناسالم سیستم ارزشی موجود است و در دهله دوم ایجاد گفتوگو و مذاکره بین «چشماندازهای سالم». و از این نقطه به بعد راه همفکری، همکاری و همافزایی برای همه جریانهای مختلف جامعه – که مصلحت کشور را در بازگشت آرامش و ثبات و بازسازی اعتماد عمومی و ایجاد هارمونی و همزیستی مسالمتآمیز میان تمام اقشار گوناگون جامعه و میان دولت و ملت میدانند – برای طراحی اقدامات بعدی باز است. مهم این است که نقشه راهی در پیش رو داشته باشیم.
نویسنده: علی نصری
@AliNasriTelegram
پاسخ نظری به این سوال چندان دشوار نیست و بلکه واضح و مشخص است: اگر تاریخ در طی قرون و اعصار درسی به بشر داده، همین است که هیچ جامعهای نمیتواند به صلح درونی و ثبات و امنیت برسد مگر اینکه تمام بخشها و اجزای خود را در ساختن آینده مشارکت دهد و هیچ گروهی را از میان حذف نکند یا به حاشیه نراند.
پس در مرحله دوم، باید از خود اقشار جامعه – همه آنها – پرسید که چشمانداز ایدهآلشان برای سالهای آینده کشورشان چیست؟
قطعا پاسخ به این سوال توام با انواع تجلیات سالم و ناسالم و انگیزهها و ترسهای هرکدام از این گروهها خواهد بود. واقعیت این است که سیستمهای ارزشی موجود در جامعه همواره با تجلیات سالم خود با یکدگیر تعامل نمیکنند بلکه میکوشند تا ارزشهای خود را بر کل جامعه تحمیل کنند.
حال برگردیم به آفریقای جنوبی:
آفریقای جنوبی زخمهای جامعه خود را چگونه ترمیم کرد؟
آیا کافی بود که شخصیتی فرهیخته و کاریزماتیک و معتدل به اسم نلسون ماندلا ظهور کند و با گشادهرویی و خوشخلقی جامعه را به گفت وگو و تعامل و آشتی ملی دعوت کند؟ هرچند جایگاه عظیم نلسون ماندلا در تاریخ آفریقای جنوبی و جهان قابل ستایش و انکار ناپذیر است، اما چنین امری بدون یک نقشهراه دقیق و بکار گیری شیوههای علمی روانشناسی اجتماعی و کمپینهای حسابشده مهندسی اجتماعی، امکانپذیر نبود.
از سوی دیگر، مطالبات قشر متوسط جامعه که عمدتا در چارچوب هنجارهای اجتماعی و ارزشهای عرفی جامعه میگنجد و عملی ساختن آنها هیچگونه هزینهای برای نظام سیاسی کشور ندارد را به عنوان «تجلیات ناسالم» سیستم ارزشی نسبیگرا/ساختارشکن معرفی میکنند تا نظام سنتی/مذهبی را به واکنش شدید و برخورد خشونتآمیز با آنها وا دارند و از این طریق بر آتش خشونت و بیثباتسازی کشور بدمند.
مثلا مطالبه حذف گشت ارشاد از خیابانها و موارد مشابه را تلویحا به عنوان فروپاشی تمام ارزشهای دینی و عرفی و ساختارهای سنتی اخلاقی معرفی می کنند و همین این امر را با براندازی کل نظام پیوند می زنند و با فروریختن «دیوار برلین» مقایسه میکنند.
همین ناهمخوانی و تضاد میان مطالبات سیستمهای ارزشی موجود در جامعه و «تجلی ناسالم» قشر سنتی، در سایرعرصهها نیز به چشم میخورد. مثلا در سیاست خارجی، تجلی ناسالم قشر سنتی هرگونه اقدام برای مذاکره و دیپلماسی و گشایش را «مماشات» و «سازشگری» و «نوکری» می خواند و به انحاء مختلف در برابر آن مانعتراشی میکند، در حالی که سیاست خارجی کشور میتوانست مثلا با استفاده از ظرفیتهای عظیم دیپلماسی عمومی، علاوه بر بهرهبرداری از روابط متقابل و متعادل تجاری، فرهنگی و علمی با جهان، ارزشها و آرمانهای خود در عرصه بینالمللی را، در افکار عمومی جهان ترویج دهد.
طبیعتا این تضادها، بهترین فرصت را برای جریانهای ضدایرانی و اپوزیسیون ویرانیطلب خارج از کشور فراهم میسازد تا تجلیات ناسالم تمام سیستمهای ارزشی موجود در جامعه را به نوعی فعال کند و با یکدیگر درگیر سازد.
امروز وقتی به روابط میان اقشار مختلف جامعه ایران با یکدیگر و همچنین رابطه میان دولت و ملت کمی دقیقتر مینگریم، تنشها و تضادهایی را مشاهده میکنیم که با تصویر ایدهآلی که پدران و مادرانمان در زمان انقلاب سال ۵۷ برای آینده کشور ترسیم کرده بودند، فاصله زیادی دارد.
از منظر مدل سیستمهای ارزشی، انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ در قشر سنتیرمذهبی جامعه – با تجلیات سالم آن – ریشه داشت یا به عبارتی «مرکز ثقل» آن در قشر سنتی جامعه – که اکثریت جمعیت آن زمان را تشکیل میداد – قرار داشت. اما از آنجایی که نظام سیاسی کشور نتوانست در طی سالها، با سرعت کافی، خود را با سیر تکاملی جامعه به سمت سیستمهای ارزشی پیچیدهتر (مانند توسعهگرایی) تطبیق بدهد و آرمانها و ارزشهای دینی و انقلابی خود را به زبان آن سیستمها ترجمه کند، به تدریج در برابر مطالبات قشر متوسط جامعه (مدرن، توسعهگرا) در تمام عرصهها در لاک دفاعی و بعضا تهاجمی فرو رفت و عملا خود را ظاهراً و صرفاً به نماینده قشر سنتیرمذهبی جامعه با «تجلیات ناسالم» آن، تبدیل نمود.
«در سالروز خروج آمریکا از برجام»
اگر رشادتهای سربازان ایرانی در جنگ تحمیلی نمایش اراده ملت در دفاع از وطن با «دست خالی» در برابر متجاوز خارجی و متحدانش بود، برجام اولین نمایش حقطلبی ملت ایران با «دست پُر» از طریق قدرت مذاکره، منطق، استدلال و دیپلماسی در صحنه بینالمللی و در برابر همان قدرتهای جهانی بود.
همین نمایش قدرت در عرصه دیپلماسی دلیل اصلی اضطراب و اتحاد و هجمههای همهجانبه و شبانهروزی جریانهای ایرانستیز خارجی، لابیهای اسرائیل و عربستان سعودی، سازمانها و اتاق فکرهای نئوکان و جنگطلب آمریکایی مانند FDD و UANI، اپوزیسیون ویرانیطلب خارجنشین ایرانی و شبکههای اجتماعی و رسانههای وابسته به آنها علیه برجام - در حین مذاکرات و پس از امضای این سند تاریخی - بود.
حملات بیوقفه و تا به امروز این جریانها به شخص دکتر ظریف و قرار دادن نام او در لیست «تحریم»های آمریکا و کانادا - سالها پس از اتمام دوره صدارت او در وزارت خارجه - سند دیگری در اثبات وحشت ایرانستیزان از قدرت مذاکره و تلاش آنها برای خلع سلاح ایران در حوزه دیپلماسی و ترور شخصیتی سرداران این عرصه است.
متاسفانه در این سالها - علاوه بر هجمههای خارجی - برجام و مذاکره کنندگان آن، هدف کارشکنیها، تخریبها و لطمات فراوانی از سوی برخی جریانهای داخلی - با هدف رقابت «جناحی» یا به دلیل عدم درک درست آنها از جایگاه و اهمیت دیپلماسی در مناسبات جهانی یا در برخی موارد ممانعت عامدانه از رفع تحریمهای اقتصادی که بستر فساد و عدم شفافیت لازم را برای هرگونه بهرهبرداری شخصی فراهم میسازد - نیز قرار گرفت.
برجام و تفکری که در پشت آن نهفته است، برخلاف تبلیغات و القائات شبانهروزی ایرانستیزان خارجی و زودباوران و سودجویان داخلی، همچنان امید ایران برای رفع تنشها و بهبود روابط بینالمللی، لغو تحریمهای ظالمانه خارجی و مبارزه با فساد نهادینه در ساختار داخلی سیاسی و اقتصادی کشور است.
نویسنده: علی نصری
@AliNasriTelegram
مراکز تجاری را پلمب میکنند تا به کسبه و کارکنان این مراکز فشار اقتصادی وارد سازند تا از طریق آنها زنان را مجبور به رعایت حجاب کنند! کپی «تحریم ثانویه» آمریکا که معیشت گروهی را گروگان میگیرد تا رفتار گروه دیگری را تغییر دهد؛ ابتکار دولت انقلابی در سال «مهار تورم و رشد تولید»!
@AliNasriTelegram
«اولویت منافع ملی بر سیاستبازی جناحی»
تیم آقای رئیسی در انتخابات بیرقیب ۱۴۰۰ یقین کامل داشت که مسند ریاست جمهوری از آن ایشان است. آنها برای پیروزی در انتخابات، نه نیازی به وعده واهی دادن داشتند و نه ایجاد «شور و امید» کاذب در جامعه و نه کوبیدن غیرمنصفانه جناح رقیب که اصولاً در صحنه رقابت حضور نداشت. به عبارتی نه وعده ۷۰۰۰ صفحه برنامه لازم بود و نه وعده تولید لامبورگینی ایرانی و نه اینجا شغل با یک میلیون تومان و نه تبدیل ریال به قویترین پول منطقه و...
آنها این فرصت استثنائی در تاریخ انتخابات را داشتند تا «واقعیت» چالشها و بحرانها و معضلات کشور را با صراحت کامل برای جامعه تشریح نمایند، به طور صادقانه محدودیتها، ظرفیتها، نکات ضعف و قوت خود را بیان کنند، متخصصان کشور را به صورت فراجناحی - و حتی از میان رقبای سیاسی خود - برای حل مشکلات دعوت به همکاری نمایید و همچنان «پیروز» انتخابات باشند.
اگر چنین میکردند، هم تا حدودی از نارضایتی شدید بخش عظیمی از جامعه که خود را «حذف شده» از روند انتخابات و مشارکت سیاسی در کشور خود میدید میکاستند و هم امروز با چنین میزان از ناامیدی و سرخوردگی حتی از سوی پر و پا قرصترین طرفداران خود مواجه نمیشدند و به بیبرنامگی، سردرگمی، انفعال و خلف وعده متهم نمیگشتند.
هنوز هم برای پیش گرفتن چنین رویکردی (خیلی) دیر نشده. هنوز هم دولت رئیسی از حمایت کامل همه قوا و نهادهای حاکمیت و رسانه ملی و تریبونهای رسمی و دستگاههای تبلیغاتی کشور بهرهمند است. هنوز هم این موقعیت استثنایی را دارد تا به ضعفهای خود در برابر حجم مشکلات اعتراف کند، متخصصین کشور را به صورت فراجناحی وارد عرصه مدیریت سازد، و «پیروزمندانه» امتیاز سیاسی هرگونه موفقیت را به اسم خود ثبت نماید.
دلسوزان واقعی کشور، منافع ملی و کاهش رنج مردم را بر سیاستبازهای جناحی اولویت میبخشند.
نویسنده: علی نصری
@AliNasriTelegram
بیشک مطالبه فوری جامعه دستگیری و مجازات هر چه سریعتر آمران و عاملان #مسمومیت_دانش_آموزان است. نه تنها خود این افراد باید مجازات شوند، بلکه هرگونه افکاری که ممکن است موجب تولید چنین توحشی شود نیز باید توسط متفکران جامعه، علما و مراجع محکوم و در یک روند سیستماتیک ریشهکن شود.
اما بار احساسی این اتفاق تلخ نباید ما را از کلیدواژهها و ادبیات «سیاسی» مشخصی که جریان #ویرانیطلب خارجنشین و رسانههای فارسیزبان در پوشش و تحلیل این اخبار بهکار میبرند غافل سازد؛ تکرار بیوقفه اصطلاح «حملات شمیایی»، مقایسه با حملات «حلبچه» (در پیام منسوب به مسعود رجوی)، تشبیه کل نظام سیاسی کشور به بازیگران غیردولتی و گروههای تروریستی مانند «بوکوحرام» و «داعش» و القای این باور که این عملیات تروریستی جزئی از سیاست حاکمیت برای حذف دختران و زنان از سیستم آموزشی کشور است - برخلاف رشد آمار زنان تحصیلکرده و متخصص در همه رشتهها در چهار دهه گذشته؛ همگی از مانورهای سیاسی و فضاسازیهای رسانهایست تا از این نمد برای خود کلاهی بدوزد و خشم و اضطراب عمومی جامعه را به سمت اهداف جنگطلبانه از پیش تعیینشده خود، هدایت کند.
و البته تلاش جریان ویرانیطلب برای پیوند زدن این عملیات تروریستی با برخی کلیدواژهها و ادبیات مشخصی که زمینهساز حمله نظامی به کشورهای دیگر بوده، نه تنها از فرصتطلبی و بیاخلاقی و بهرهبرداری مستقیم آنها از تروریسم حکایت دارد، که خود آنها را نیز در ردیف متهمان قرار میدهد.
نویسنده: علی نصری
@AliNasriTelegram
ایران «سپر بلا»ی روسیه در کنفرانس مونیخ
امسال پیام اصلی کنفرانس امنیتی مونیخ این است که روسیه و ایران در حال سوق دادن جهان به سمت جنگ جهانی سومند. مأموریت رسمی رضا پهلوی، مسیح علینژاد و نازنین بنیادی هم این است که به عنوان «سخنگو»ی مردم ایران این پیام را تایید کنند و «خطر» ایران را تا حد ممکن بزرگنمایی کنند.
طبیعتاً ترجیح قدرتهای غربی این است که از رویارویی مستقیم نظامی با روسیه - که دارای هزاران کلاهک هستهای است- اجتناب بورزند و در صورت بالا گرفتن تنشها «همپیمان» روسیه را مورد هدف خود قرار بدهند.
در سه روز آینده - و هفتههای پس از آن - شاهد یک نمایش_خیانت کمنظیر تاریخی از سوی اپوزیسیون خارجنشین و رسانههای فارسیزبانشان خواهیم بود؛ نمایش زشتی که هدفش چیزی جز ایجاد اجماع جهانی علیه ایران و تبدیل کردن کشورشان به «سپر بلا»ی روسیه و سیبل اول نظامی ناتو، نخواهد بود.
نویسنده: علی نصری
@AliNasriTelegram
اینکه اکثر جریانهای سیاسی خارج و داخل کشور هدف کنش سیاسی را به جای روند مستمر «تعامل» و «اصلاح» رسیدن به «روز پیروزی» میدانند و برای «جشن پیروزی» رویابافی میکنند بیانگر عدم بلوغ در فرهنگ سیاسی است. این نگاه شامل سیاست خارجی، مبارزات اپوزیسیون و شیوه برخورد با اعتراضات هم میشود.
نویسنده: علی نصری
@AliNasriTelegram
شاید بیانیه چین بیدارباش خوبی برای سیاست خارجی دولت باشد تا به جای اتکا به مفهوم ساختگی و بیاساس «کشوران دوست و برادر» در روابط بینالملل برای حفاظت از منافع ملی، روی سیاست جذب پشتیبانی مردمی در داخل کشور و شکلدهی/بازگشت به یک دیپلماسی علمی، تخصصمحور و فعال سرمایهگذاری کند.
نویسنده: علی نصری
@AliNasriTelegram
ایرانی خوب...
در زمان نسلکشی سرخپوستها، میگفتند «یک سرخپوست خوب، یک سرخپوست مُرده است». حالا شده حکایت امروز ایرانیها؛ یک #ایرانی_خوب ۵ سال در برابر تحریمهای «خردکننده»، «فلجکننده» و «وحشیانه» آمریکا یک کلمه اعتراض نمیکند، اما برای ضربه زدن بیشتر به اقتصاد خودش نمایش «همبستگی» میدهد.
راستی کجا بودند این هشتگهای همبستگی وقتی که رئیسجمهور آمریکا با امضای یک فرمان اجرایی یک شبه ارزش پول مردم را به یک دهم کاهش داد، برایان هوک ایرانیان را به «علفخواری» تهدید کرد و جولیانی با افتخار گفت که مردم ایران به خاطر تحریمهای ما به فروش ارگانهای داخلی بدنشان افتادند؟
کجا بودند «ویدئوهای ارسالی» از شهروندان داخل کشور به رسانههای فارسیزبان که رنج و بیماری و مرگ ناشی از سیاست «فشار حداکثری» را - با ذکر مکان و تاریخ دقیق - نشان بدهند و «تحلیلگران»ی که با لحن دلسوزانه و بغض در گلو جنایت تحریمها را محکوم کنند؟
کجا بودند این فعالان سیاسی مقدس و پیروانشان که در خیابانهای لندن و برلین و تورنتو تجمع کنند تا «صدا»ی مردم ایران باشند و در راهروهای کاخ سفید و الیزه و پارلمان اروپا و سنای کانادا خواستار «همدلی» آنها با هموطنانشان در ایران و پایان بخشیدن به تروریسم اقتصادی علیهشان شوند؟
نه! یک ایران خوب از این گستاخیها نمیکند. ایرانیهای خوب در اوج تحریمها به یکدیگر فشار روانی میآورند تا کسب و کارشان را تعطیل کنند، گرد مرگ در بازارها و خیابانهای شهرشان بپاشند، و جز برای جشن گرفتن شکست تیم ملیشان در برابر تیم کشور تحریمکننده، علامتی از حیات از خود نشان ندهند!
نویسنده: علی نصری
@AliNasriTelegram
زندگیخواهی
از لحظهای که کلمه «ویرانیطلب» به ذهنم رسید، همواره به دنبال واژه متضاد آن میگشتم. امروز با دیدن شادی مردم پس از پیروزی تیم ملی - علیرغم تلخی زهرآگین ماههای گذشته - برایم روشن شد که واژه متضاد ویرانیطلبی، #زندگیخواهی است.
شادی مردم نشان داد که هم میتوان نسبت به وضعیت سیاسی خشمگین بود و هم برای موفقیتهای کشور خوشحالی کرد. برخلاف القای ویرانیطلبان لازمه معترض بودن متوقف کردن جریان زندگی و احساس شرمساری از شادی کردن نیست. زندگیخواه برای ادامه جریان زندگی اعتراض میکند، ویرانیطلب برای ویرانی.
نویسنده: علی نصری
@AliNasriTelegram
پس در مرحله سوم، باید تجلیات سالم و ناسالم هر کدام از این گروهها را از هم تفکیک کرد، تجلیات ناسالم را کنار گذاشت، به ترسها و فوبیاهای آنها پاسخ داد و سپس بین چشماندازهای سالم گفتوگو و مذاکره بهراه انداخت و سپس با کمپینها و اقدامات حسابشده بین مطالبات هر کدام از آنها بدون ایجاد مزاحمت برای دیگری، پیوند زد. و البته چگونگی این اقدامات میتواند خود موضوعی برای مقالات و گفتوگوهای بعدی باشد.
Читать полностью…واقعیت این است که نلسون ماندلا در پشت شعار مشهور «حقیقت و آشتی» به مدت شش سال، با استفاده از مشاوره روانشناسان اجتماعی مانند دان بک «Don Beck» و با اقتباس از نظریههای روانشناسی اجتماعی کلر گیوز، قدم به قدم جامعهاش را به سمت هارمونی و انسجام ملی سوق داد:
او با کمک مشاوران خود، در مرحله اول، حرکت خود را با این سوال کلی آغاز کرد که آفریقای جنوبی «جدید» که قرار است از میان این آشفتهبازار ظهور کند به چه شکل است؟ چشمانداز آینده این کشور چیست؟
از میان این طیف گسترده مردم و بافت درهم تنیده اجتماعی و سیستمهای ارزشی موجود که هر کدام با تجلیات «سالم» و «ناسالم» و «انگیزهها» و «ترسها»ی منحصر به خود برای تسلط بر آینده کشور با یکدیگر در حال رقابتاند، کدام یک قرار است چشمانداز خود برای آینده را بر سایربخشهای جامعه تحمیل کند؟
و البته تا زمانی که واکنش نظام سیاسی کشور در برابر این اتفاقات همچنان از طریق تجلیات ناسالم قشر سنتیرمذهبی است و برای خنثیسازی توطئههای جریانهای ویرانیطلب خارج از کشور دست به «مهندسی معکوس اجتماعی» نزند و تجلیات سالم تمام سیستمهای ارزشی موجود در جامعه را فعال نسازد و وارد میدان نکند، آنها در بهرهبردای از این تضادها و بیثباتسازی جامعه – هر بار به یک بهانهای – موفق خواهند بود
Читать полностью…مثلا در جریان اعتراضات اخیر ایران، اپوزیسیون خارج از کشور و رسانههای فارسیزبان، به طور مشخص در تلاش برای فعالسازی و تهییج قشر «اسطورهگرا» یا «خودمحور» (egocentric) با تجلیات ناسالم آن – از یکسو، و فعالسازی قشر «نسبیگرارساختارشکنی» – با تجلیات ناسالم آن – از سوی دیگر هستند.
به عنوان مثال برای سیستم ارزشی «خودمحور/اسطورهساز»، تلقین مدام به نوجوانان که «رهبریت» این اعتراضات را برعهده دارند، تجلیل از آنها به عنوان نسل «قهرمان»ی که عاری از ضعفهای نسلهای گذشته است، استفاده یا بزرگنمایی نقش سلبریتیهای ورزشی و سینمایی و به ویژه خوانندههای سبک «رپ» برای تهییج آنها، تزریق فحاشی و خشونت کلامی در فضای مجازی و شعارهای خیابانی برای شکستن فضای تعامل و گفتوگو، دامنزدن به اسلامهراسی، ناسیونالسیم شوینیستی و قومگرایی و ترغیب به خودنمایی از طریق کمپینهای ویدئویی مانند «عمامهپرانی» و عکسهای نمادین، از شیوههایی است که برای فعالسازی این گروه از جامعه و بهرهبرداری سیاسی از آنها، بکار گرفته میشود.
امروز بلندترین صدایی که از تریبونها و رسانههای رسمی نظام سیاسی کشور به گوش جامعه میرسد، نه تنها با خواستههای سیستمهای ارزشی پیچیدهتر جامعه همخوانی ندارد، که حتی با بخش گستردهای از قشر سنتی جامعه که مدل رفتاریاش با «تجلیات سالم» همراه است در تضاد است. به عنوان مثال، در مسئله «حجاب اجباری» – که امروز به یکی از گسلهای تنشزای اجتماعی تبدیل شده – مواضع نظام که «حجاب برتر» را صرفا پوشش «چادر» میداند و هر پوشش دیگری را با الفاظی مانند «بد حجابی»، «شل حجابی» و «بیحجابی» میخواند و بعضا با آن برخورد انتظامی میکند، با منش بسیاری از خانوادههای سنتیرمذهبی جامعه که پوشش مادربزرگان و مادران و دختران با یکدیگر متفاوت است و در تعامل میان آنها هیچگونه تحمیل یا تحقیری وجود ندارد، فاصله زیادی دارد.
Читать полностью…حال نگاهی به بیمار زخمخورده دوم بر روی تخت دیگر بخش مراقبهای ویژه بیاندازیم:
بیمار زخمخوردهای به نام «جامعه ایران» که اگر چه علت جراحتهایش با آفریقای جنوبی دهه ۸۰ و ۹۰ میلادی بسیار متفاوت است اما شباهتهایی هم دارد و شاید بتوان با تطبیق دادن همان نسخهها با حال و شرایط مریض، مسیر درمانی مشابهی را پیش گرفت. علیالخصوص که شرایط ملتهب بینالمللی کنونی، به ما نیز فرصتی چندان زیادی برای برای بهبود یافتن و برپا خاستن نمیدهد: