alinasritelegram | Unsorted

Telegram-канал alinasritelegram - نوشته‌های تحلیلی علی نصری

1876

مجموعه نوشته های تحلیلی علی نصری پیرامون مسائل ایران و جهان.

Subscribe to a channel

نوشته‌های تحلیلی علی نصری

همیشه دو ویژگی فرهنگی در تصمیمهای جمعی ایرانیان تاثیرگذار است:

- این باور که ایران یک مکان استثنایی‌ست و منطق عادی در مورد ما صدق نمیکند.

- تاریخ/روزگار به ما «بدهکار» است؛ مثلاً اگر ۳ بار بین «بد و بدتر» انتخاب کردیم، حالا فارغ از هرگونه شرایط نوبت انتخاب بین «خوب و بهتر» است.

@AliNasriTelegram

Читать полностью…

نوشته‌های تحلیلی علی نصری

کسانی که موضع‌شان «رای ندادن» است باید بتوانند استدلال بیاورند که چگونه این تصمیم باعث «بهبود» وضع موجود میشود. و از رای دادن «بهتر» است. اگر مبنا همان «یکسره شدن کار» یا رساندن نوعی «پیام نمادین» یا تکرار لجوجانه جمله «باشه! ولی من رای نمیدهم» است، این تصمیم در منطق ویرانی است‌.

@AliNasriTelegram

Читать полностью…

نوشته‌های تحلیلی علی نصری

شناسایی «حوزه‌های رقابت»؛ درسی که میتوان از قدرتمندان جهان آموخت.

نویسنده: علی نصری

تاکر کارلسن - خبرنگار آمریکایی - در بخشی از مصاحبه‌ جنجالی اخیر خود با ولادیمیر پوتین، به او می‌گوید: شما اگر مدعی هستید که انفجار «خطوط لوله نورد استریم» کار آمریکا بوده، چرا اسنادش را منتشر نمی‌کنید تا به یک پیروزی بزرگ تبلیغاتی علیه آمریکا دست یابید؟ پوتین در پاسخ می‌گوید شکست دادن آمریکا در جنگ رسانه‌ای بسیار دشوار است، چرا که اکثر رسانه‌های‌ جهان و از جمله اروپا را تحت کنترل خود دارد. ما اگر چنین کاری بکنیم، به نتیجه مطلوب نخواهیم رسید.

این پاسخ ولادیمیر پوتین به خوبی نشان میدهد که او - بسیار آگاهانه ‌‌- تنها تمایل دارد که در «حوزه رقابتی» تعریف شده خود با آمریکا - و سایر کشورها - وارد نزاع شود و حاضر نیست منابع، ثروت، نیرو، سرمایه‌ سیاسی و حیثیتی کشورش را در حوزه‌ای خرج کند که امکان رقابت هم‌تراز در آن نمی‌بیند.

پوتین در عین حال، در همین مصاحبه با کارلسن، از قدرت‌نمایی و رجزخوانی و اندرزگویی از موضع قدرت، در حوزه‌های رقابتی روسیه هیچ دریغ نمیکند. او در حوزه‌های مربوط به تاریخ، ژئوپلیتیک، نظامی و امنیتی به تفصیل سخن می‌گوید و از موضع کشورش با اقتدار دفاع می‌کند. مثلاً در بخشی از مصاحبه برای اثبات صحت نظریات تاریخی خود پوشه خاکستری رنگی که حاوی کپی نامه‌ها و اسناد تاریخی‌ست را به خبرنگار آمریکایی‌ هدیه میدهد.‌ و یا در جای دیگر، برای نشان دادن سیطره اطلاعاتی نهادهای امنیتی کشورش، از زندگی شخصی آن خبرنگار و تلاشش برای استخدام شدن در CIA در دوران جوانی می‌گوید که باعث شگفتی او می‌شود.

انتخاب هوشمندانه «حوزه‌های رقابتی»‌‌ و تمرکز نیروها و منابع خود بر روی آن‌ها، از بارزترین ویژگی‌های کشورهای قدرتمند در جهان امروز است.

کشور چین، انتخاب کرده که در حوزه‌های اقتصادی و تکنولوژی با جهان غرب رقابت کند. دولت چین - لااقل تا به امروز - در صحنه بین‌المللی، نه علاقه‌ای به تنش و رقابت و قدرتنمایی نظامی از خود نشان داده، نه در حوزه ژئوپلیتیک فعالیت چندانی دارد، نه وارد جنگ‌ رسانه‌ای می‌شود و نه حتی تلاشی برای تسخیر «قلب‌ها و ذهن‌ها» و نفوذ فرهنگی در سایر کشورها دارد؛ از جمعیت یک و نیم میلیاردی چین، نه «سلبریتی» فرهنگی خاصی سربرآورده و نه فیلسوف و نویسنده و نظریه‌پرداز سرشناسی که برای جهانیان نسخه بپیچد ظهور کرده است. اما در حوزه اقتصاد و تکنولوژی نام چین زبانزد مردم جهان است.‌

اتحادیه اروپا امروز «حوزه رقابتی» خود را در «قدرت نرم» و توان نرماتیو یا «هنجارسازی» انتخاب کرده و در همین حوزه نیز به قدرتنمایی و اعمال نفوذ در صحنه بین‌المللی می‌پردازد. مثلاً در مسائل مربوط به تغییرات اقلیمی، این توافق‌نامه «پاریس» است که حرف اول را می‌زند. قدرت اقناعی اروپاست که افکار عمومی جهان را شکل می‌دهد و ۱۹۵ کشور جهان را گرد هم آورده و خط‌مشی‌های ملی آن‌ها برای متوقف ساختن افزایش دمای کره زمین و کاهش انتشار گازهای گلخانه‌ای و تطبیق دادن صنایع خود با اهداف مطرح شده، را تعریف می‌کند. اتحادیه اروپای امروز دیگر اروپای «سایکس-پیکو» قرن بیستم نیست که حوزه اقتدارش را در ژئوپلیتیک جست‌وجو و فرانسه و بریتانیا بقایای امپراتوری عثمانی را با خط‌کش بین خودشان تقسیم کنند.

حال جا دارد که ما نیز از خود بپرسیم که «حوزه رقابتی» واقعی ایران کجاست؟ در حال حاضر، اینطور که به نظر می‌رسد - و هر از گاهی در اظهارات برخی مسئولین شنیده میشود - ما در تمام حوزه‌ها با همه قدرت‌های جهانی سر رقابت داریم. در حوزه ژئوپلیتیک می‌خواهیم - مانند دوره ساسانیان - از اقیانوس هند تا دریای مدیترانه را تحت تسلط خود داشته باشیم. در حوزه نظامی با آمریکا دست و پنجه نرم کنیم. در حوزه اقتصادی دلار را نابود کنیم. در حوزه اقناعی؛ سبک‌زندگی، نوع پوشش و ارزشهای فرهنگی ایرانی-اسلامی خود را به همه جهان صادر کنیم - یا به گفته بعضی‌ها حتی کاخ سفید و کاخ باکینگهام را به حسینیه و مهدویه تبدیل کنیم. و در حوزه علم و تکنولوژی ابرقدرت جهان شویم.

هر چند اهداف بزرگ داشتن و تلاش برای پیشرفت در همه زمینه بسیار لازم و ستودنی است، اما موضوع «حوزه رقابت» بحث دیگریست. قطعاً نه ما و نه هیچ‌ قدرت دیگری از منابع و توانایی‌های کافی برای «رقابت» در همه این زمینه‌ها برخوردار نیست.

واقعیت این است که ما تا زمانی که حوزه‌های رقابت خود را با واقع‌بینی و ارزیابی دقیق ظرفیت‌ها و بر اساس منافع ملی‌مان تعریف نکنیم و همچنان خود را در تمام زمینه‌ها در نبرد و رقابت با قدرت‌های منطقه‌ای و جهانی ببینیم و «حریف» بطلبیم، در یک روند فرسایشی همچنان شاهد افول تدریجی خود در تمام حوزه‌های اقتصادی، ژئوپلیتیک، نظامی، امنیتی‌، رسانه‌‌ای و اقناعی خواهیم بود. عزمی کنیم و حوزه‌های رقابت بر اساس منافع ملی خودمان را شناسایی کنیم.

@AliNasriTelegram

Читать полностью…

نوشته‌های تحلیلی علی نصری

«سم‌زدایی از محاوره‌های روزمره و تعیین خط و مرزهای گفت‌وگوی سالم سیاسی»

نویسنده: علی نصری


این روزها اظهار تمایل به حمله نظامی خارجی، ابراز خوشحالی از عملیات تروریستی یا حتی فانتزی «بمباران اتمی» ایران در محاوره‌های روزمره میان شهروندان ایرانی، به عنوان یک «واکنش» اعتراضی یا نوعی «لجبازی» با حاکمیت، به امری رایج و «عادی» تبدیل شده.

عموماً هرگونه اعتراض به چنین اظهاراتی در وهله اول با برچسب حمایت از «رژیم» یا به رسمیت نشناختن رنج و درد و نارضایتی مردم و «مردمی» نبودن، سرکوب میشود. و اگر فرد معترض بر خطا بودن چنین اظهاراتی پافشاری کند، در نهایت به او گفته میشود که «ریشه» این ناهنجاری را باید در رفتار «حاکمان» جست‌وجو کند و از شماتت «مردم» پرهیز نماید که آن‌ها - در شرایط دشوار زندگی - هیچ «مسئولیتی» در قبال سخنان و مواضع خود ندارد.

اما امروز فضای اجتماعی به گونه‌ای شده که بسیاری از افرادی که از شرایط موجود و بی‌عدالتی‌ها و فسادها در عرصه سیاسی کشور ناراضی‌اند اما به حکم عقل و اخلاق و عرق وطن با هرگونه حمله نظامی و تحریم اقتصادی و عملیات تروریستی خارجی در خاک کشورشان مخالف‌اند، از بیان این موضع معذبند و به ناچار در برابر سخنان افراطی و نسنجیده دیگران سکوت می‌کنند، شانه‌ بالا می‌اندازند یا تلخند میزنند.

واقعیت این است که مسئولانه سخن گفتن و از «خط قرمزها»ی اخلاقی و ملی و عقلانی عبور نکردن و به ورطه افراطی‌گری و جنگ‌طلبی و خشونت‌خواهی - آن هم علیه ملت خود! - نیافتادن، تنها وظیفه حاکمان و صاحبان قدرت نیست. قطعاً شهروندان نیز مسئولیت دارند که - علیرغم همه سختی‌های زندگی - فضای گفت‌وگوهای اجتماعی را حتی‌الامکان سالم، اخلاقی و عقلانی نگه‌ دارند.  

در بسیاری از جوامع، این عرف اجتماعی‌ست که حساسیت‌های تاریخی، منافع ملی، خط قرمزهای امنیتی و حرمت و کرامت جان انسان‌ها را در چارچوب معینی حفظ می‌کند و اجازه نمی‌دهد که سخنانی و واژه‌ها و کلیشه‌های مخرب، هویت، حرمت، کرامت و امنیت ملت‌شان را خدشه‌دار کند.

در جامعه ایران امروز، نه تنها قبح بسیاری از سخنان - به دلیل خشم و استیصال ناشی از به حاشیه رانده شدن بخش بزرگی از جامعه و تریبون نداشتن آن در رسانه‌های رسمی و نمایندگی نداشتن آن در عرصه سیاسی کشور - ریخته است، که به ویژه از سال گذشته، تعمدی نیز در مسموم کردن ادبیات جامعه و فروریختن حرمت‌ها و مبتذل ساختن مفاهیم و ترویج افراطی‌گری و عادی‌سازی خشونت‌طلبی و تلاش برای انسایت‌زدایی از شهروند ایرانی، به صورت یک کمپین سیستماتیکٍ جنگ روانی از سوی اپوزسیون خارج‌نشین و اسپانسرهای خارجی آن، در رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی، و بعضاً توسط شخصیت‌های مشهور سیاسی و هنری و ورزشی یا به نام «کارشناس» و «تحلیلگر»، به راه افتاده است.

امروز مسئولیت ما، به عنوان شهروند ایرانی، آگاهی رسانی و همیاری برای اصلاح این روند است؛ یعنی نه تنها ادبیات سیاسی جامعه را از واژه‌ها و کلیشه‌ها و خودزنی‌های جنگ‌طلبانه و خشونت‌طلبانه و افراطی علیه کشور خودمان «سم‌زدایی» کنیم که - در حین به رسمیت شناختن همه نارضایتی‌ها و خشم‌ها و اعتراض‌های جامعه نسبت به عملکردهای حاکمیت - خط و مرزها منافع ملی و چارچوب‌های گفت‌وگوی سالم اجتماعی/سیاسی را در محاوره‌های روزمره‌مان تعریف کنیم و از آن با جدیت صیانت نماییم.

ما حق داریم که در برابر هموطنانی که به صراحت یا از روی عادت یا لجبازی با حاکمیت، از حمله نظامی، بمباران اتمی و عملیات تروریستی در خاک کشورمان حمایت میکنند، سکوت نکنیم و به شانه بالا انداختن و تلخند زدن اکتفا نکنیم. حق داریم از مخالفت‌مان با جنگ و تحریم و تروریسم علیه مردم‌مان معذب نباشیم و مقهور برچسب‌ها و طعنه‌ها نگردیم. و حق داریم که هرگاه و در هر کجا و در هر شرایطی که با چینن سخنانی مواجه شدیم، غیر اخلاقی بودن، ضد منافع ملی بودن و غیر قابل قبول بودن آن را به گوینده متذکر شویم.

@AliNasriTelegram

Читать полностью…

نوشته‌های تحلیلی علی نصری

مقاله زیر را در سال ۲۰۱۹ پس از آتش‌سوزی کلیسای نوتردام پاریس، در اهمیت «دیپلماسی عمومی» به عنوان یک ابزار «قدرت» و «امنیت» نوشتم. با توجه به سخنان اخیر دکتر ظریف و باز شدن مجدد بحث «قدرت نظامی» و «قدرت اقناعی» در روابط بین‌الملل، آن را بازنشر میکنم.

کلیسای نوتردام و درسی در دیپلماسی عمومی

نویسنده: علی نصری

هنوز شعله‌های آتش‌ از سقف کلیسای نوتردام پاریس زبانه میکشید که پیام‌های افسوس، دعاهای خیر و عکس‌های نوستالژیک، در کنار جملات رُمان «گوژپشت نوتردام» ویکتور هوگو، از چهار گوشه جهان تمام فضای رسانه‌های جمعی و شبکه‌های اجتماعی را پُر کرده بود. چند ساعتی از حادثه نگذشته، اکثر شخصیت‌های سرشناس فرهنگی و سیاسی جهان پیام‌های تسلیت خود را برای دولت و ملت فرانسه ارسال نمودند و هنوز خاکستر این بنای تاریخی سرد نشده، مبلغی بالغ بر یک میلیارد یورو برای بازسازی‌اش از این‌ سو و آن‌ سو به سمت پاریس روانه میشد.

طبیعتاً در کنار این موج همدردی با مردم فرانسه، این سوال نیز برای بسیاری مطرح شد که چرا هنگامی که حوادث مشابهی - یا بعضاً به مراتب سهمگین‌تر و همراه با تلفات انسانی بیشتر - در سایر کشورها رخ میدهد، نه تنها خبری از چنین واکنش‌های همدلانه نیست که عمدتاً با سکوت و بی‌تفاوتی همراه است. مثلاً وقتی شهر باستانی پالمیرا در سوریه بدست داعش ویران میشد یا موزه ملی بغداد در مقابل چشم سربازان آمریکایی به غارت میرفت، نه آهی به آسمان میرفت، نه اشکی بر زمین میریخت و نه دستی برای یاری و بازسازی دراز میشد؟

اولین جوابی که به ذهن میرسد و البته واقعیت تلخی نیز در آن نهفته است؛ تبعیض آشکاری است که در افکار عمومی جهان نسبت به رنج انسان غربی در مقابل انسان «جهان سومی» وجود دارد. انسان غربی نه تنها «جان»ش ارزشمندتر است که میراث تاریخی، فرهنگی و تمدنی‌اش نیز بس گران‌قدرتر محسوب میشود. این تبعیض تا بن استخوان نهادهای سیاسی بین‌المللی و رسانه‌های جمعی و حتی در ذهن خود انسان «جهان سومی» رخنه کرده و خودش را به انواع شکل‌ها نمایان میکند.

اما دلیل دیگری نیز برای این واکنش‌ها وجود دارد:

یک نگاهی به نقشه جغرافیا و مردم‌شناسی جهان بیاندازیم. از شرق تا غرب و از شمال تا جنوب کره زمین نزدیک به ۲۰۰ کشور با هزاران فرهنگ و زبان و آداب و رسوم دیده میشود. کشورهایی که عمدتاً نام‌شان را هم نمی‌دانیم. ملت‌ها و فرهنگ‌هایی با قدمت هزاران ساله - که اگر چه تاریخ بشر را شکل داده‌اند - اما جز برای تاریخ‌دانان و محققان مردم‌شناسی، شناختی از آن‌ها وجود ندارد.

اما در میان این همه کشور و فرهنگ، چند ملت انگشت‌شماری هستند که با شنیدن نام‌شان تصویری مشخص و یکسان در ذهن تمام مردم جهان نقش می‌بندد. مثلاً با شندین نام «فرانسه»٬ تصویر یک انسان رمانتیک، عاشق‌پیشه، خوش‌لباس و کمی مغرور در ذهن تداعی میشود. با شنیدن اسم «آلمان» تصویر یک انسان منضبط، دقیق و قانونمند. «ژاپن» انسانی سخت‌کوش، با پشتکار و شرافتمند. «ایتالیا» انسانی خونگرم و پُرشور و پُرحرف و الخ.

این تصاویر فارغ از اینکه تا چه اندازه واقعیت آن فرهنگ‌ها و جوامع را منعکس میکنند محصول سالها «برند‌‌ سازی» (نامند‌سازی) آن‌ها در عرصه «دیپلماسی عمومی‌» از «هویت» خودشان است. یعنی آن جوامع سال‌ها از طریق رسانه‌ها، صنعت گردشگری، هنر، ادبیات، سینما و غیره، کاملاً عامدانه و آگاهانه تصویری «آشنا» از هویت خود در افکار عمومی جهان ساخته‌اند و همواره برای حفظ آن میکوشند و هزینه میکنند.

برخوردار بودن از یک تصویر «آشنا» اهمیت فوق‌العاده‌ای دارد؛ نه تنها یک ابزار دیپلماسی قدرتمند است که جایگاه و نفوذ بین‌المللی یک ملت را در عرصه جهانی ارتقا می‌بخشد که «امنیت» آن را نیز - با ایجاد همذات‌پنداری و تعصب‌آفرینی نسبت به جان و تاریخ و فرهنگ خود در افکار عمومی جهان - تا حد زیادی تضمین میکند.

مثلاً چگونه میتوان تصور کرد که ارتش یک کشور خارجی برای کُشتن یک فرد تروریست در شهر پاریس یا لندن یا رُم یا توکیو، به خود اجازه بدهد که کوچه‌ و خیابان‌های آن‌ را با پهپاد بمباران کند، همان‌طور که در مورد پاکستان و افغانستان و سومالیا و سودان رایج است؟ یا چطور می‌توان تصور کرد که فروریختن برج‌های دوقلو در نیویورک با بی‌تفاوتی و سکوت مردم جهان مواجه شود،‌ همان‌طور که ویرانی کامل کشورهای لیبی و سوریه و یمن در چنین سکوتی صورت گرفت؟

تولید، برند‌سازی و ارائه نمودن یک تصویر «آشنا» از هویت خود به افکار عمومی جهان یک ظرفیت قدرتمند و در عین حال قابل دسترسی است که تنها چند کشور معدود از ۲۰۰ کشور جهان از مزایای آن بهره می‌برند و سایر ملت‌ها بعضاً قربانی بی‌نام و نشانی خود میشوند. مضاف براینکه در عصر جنگ رسانه‌‌ای، اگر ملتی خود برای خودش تصویر مناسبی نسازد، جریان‌های رقیب و متخاصمی هستند که تمام دستگاههای تبلیغاتی خود را برای پُر کردن این خلاء بکار می‌گیرند.

Читать полностью…

نوشته‌های تحلیلی علی نصری

شکایت آفریقای جنوبی از اسرائیل در ICJ، فضا را برای کمپین‌های متعاقب علیه اسرائیل آماده میکند. یکی از این کمپین‌ها که دستگاه دیپلماسی ایران میتواند در آن پیش‌قدم باشد، تحریم اسرائیل از تمام میادین ورزشی بین‌المللی پیش رو - مثل المپیک ۲۰۲۴ - است.

اگر روسیه را به خاطر جنگ اوکراین تحریم کردند، بهانه‌ای برای تحریم نکردن اسرائیل - که متهم به نسل‌کشی است - وجود ندارد.

@AliNasriTelegram

Читать полностью…

نوشته‌های تحلیلی علی نصری

«گفتمان جدید و خطرناک حامیان اسرائیل و لزوم خنثی‌سازی آن»

نویسنده: علی نصری

امروز رژیم آپارتاید اسرائیل و جریان‌های حامی آن در غرب، برای اولین بار با یک «بحران وجودی» و حس استیصال بی‌سابقه‌ای مواجه شده‌اند؛ اجماع جهانی عظیمی که پس از آغاز جنگ غزه در افکار عمومی همه ملت‌ها - از جمله در جوامع غربی - علیه اسرائیل شکل گرفته و کارزار حقوقی قدرتمندی که آفریقای جنوبی در دیوان بین‌المللی دادگستری (ICJ) علیه آن به راه انداخته، موجب شده که اسرائیلی‌ها کل ساختار سیاسی/رسانه‌ای/فرهنگی/اقتصادی که در چند دهه گذشته در سراسر جهان - به واسطه لابی‌های پر نفوذشان - بنا کرده بودند را یکباره در معترض فروپاشی ببینند.

این اتفاق اگر چه در دراز مدت چشم‌انداز روشن و مایه امیدی برای مردم فلسطین و ثبات منطقه غرب آسیا محسوب میشود، اما خطرات قابل توجهی نیز در پی دارد؛ طبیعتاً اسرائیل و حامیان قدرتمندش، به راحتی تسلیم روند فروپاشی تدریجی نخواهند شد و برای بقای خود به هر وسیله و روشی تمسک خواهند جست.

یکی از این روش‌ها تلاش برای تولید یک گفتمان جدید - یا به‌روزسازی گفتمان‌های گذشته - در جهت بازتعریف وضعیت کنونیِ عرصه بین‌المللی و ایجاد فطب‌بندی‌ها و جبهه‌بندی‌‌های جدید است.

اگر قبل از این، نگاه غالبِ جریان‌های نئوکان، جنگ‌طلب و حامی اسرائیل در آمریکا و اروپا بر اساس نظریه «برخورد تمدن‌ها»ی ساموئل هانتینگتون شکل گرفته بود و عرصه بین‌المللی را میدان نبرد سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و نظامی میان تمدن‌ها میخواندند، امروز در میان حامیان اسرائیل شاهد ظهور گفتمان جدیدی مبنی بر «نجات تمدن غرب» هستیم.

این گفتمان، مروج این باور است که موجودیت تمدن غرب در معرض تهدید «غرب‌ستیزی» گسترده‌ای‌ست که نه تنها در جهان اسلام و قدرت‌های نوظهوری مانند چین و دشمنان دیرینه‌ای مانند روسیه وجود دارد، که در نهادهای بین‌المللی - از جمله نهادهای سازمان ملل -  و به ویژه در درون خود جوامع غربی ‌و  نهادهای آکادمیک و فرهنگی و افکار عمومی آن‌ها رخنه کرده، و از بیرون و درون مشغول نابود کردن این تمدن است.

مبتکران این نظریه که امروزه به شدت فعال شده‌اند و گفتمان خود را از طریق رسانه‌های جریان اصلی غربی و اندیشکده‌هایی مانند "Henry Jackson Society" انگلستان و کتاب‌های پ‍ُر فروشی مانند "The War on the West" (داگلاس موری) و اصطلاح‌سازی‌ها و کلیدواژه‌‌سازی‌هایی مانند «آپارتاید جهانیِ یهودی‌ستیز» و «آپارتاید جهانی علیه اسرائیل» ترویج می‌دهند، تلاش دارند تا اسرائیل را به عنوان «آخرین سنگر تمدن غرب» علیه دشمنانش معرفی کنند و افکار عمومی جوامع غرب را نسبت به این روند سرزنش کنند، «بیدار» کنند، هشدار دهند و بترسانند.

طبیعتاً اگر دولت اسرائیل موفق شود که دامنه جنگ را در منطقه گسترش دهد و پای آمریکا و انگلستان یا اروپا را - مثلاً به بهانه مقابله با حوثی‌های یمن - به میدان بکشد، بواسطه همین گفتمان «نجات تمدن غرب» خواهد بود تا مردم این کشورها را به نجات «هویت» خود فراخواند، مخالفانش را «شرمسار» کند، «بحران وجودی» خود را به آنها سرایت دهند و جایگزین حس نوعدوستی‌شان برای «دیگری» سازد.  

در چنین شرایطی دستگاه‌های دیپلماسی، رسانه‌‌ها و نهادهای فرهنگی جبهه مقابل - به ویژه ایران به عنوان یک قدرت منطقه‌ای و بازیگر کلیدی در این نزاع - نیز مسئولیت دارند تا گفتمان‌‌شان را بر اساس وضعیت موجود به‌روزرسانی کنند تا توان ایستادکی و خنثی‌سازی گفتمان رقیب را داشته باشد.

امروز استراتژی رسانه‌ای ما در قبال افکار عمومی جوامع غربی - که برای اولین بار در تاریخ معاصر لااقل در حمایت از مردم فلسطین و انزجار از رژیم آپارتاید صهیونیست - همسو و هم‌نظر ما شدند - باید در جهت ترویج پیام همدلی، هم‌پیمانی و هم‌افزایی باشد.

بی‌شک امروز گفتمانی که کلیت جهان غرب را - بدون در نظر گرفتن تکاثر آن - زیر ضرب قرار میدهد، تحقیر میکند، پرچم‌ کل ملتی را به آتش میکشد و وعده فروپاشی تمدن‌شان را میدهد، ناخواسته آب در آسیاب گفتمان جدید حامیان اسرائیل میریزد و قطعاً به سیل عظیمی که در سراسر جهان علیه نژادپرستی، اشغالگری و نسل‌کشی رژیم اسرائیل به راه افتاده - و می‌توانند کارساز باشد - کمکی نمیکند.

@AliNasriTelegram

Читать полностью…

نوشته‌های تحلیلی علی نصری

«کاش باز پاریسی میشدی»

نویسنده: علی نصری

۹ سال پیش #داعش در پاریس جان ۱۳۰ شهروند را گرفت. جهان در بهت فرو رفت. مردم فرانسه بلافاصله محل حادثه را گل‌باران کردند و شهروندان فرانسوی‌تبار در هر کشوری که ساکن بودند مکانی را برای بزرگداشت قربانیان تعیین کردند و با هزاران عکس و پرچم و شمع آراستند.

ایرانی‌ها هم البته در این کمپین جهانی همدردی با مردم فرانسه - بعضاً به شکل افراطی و با چاشنی مسلمان‌ستیزی و‌ تکرار مدام این جمله که «من پاریسی هستم» - شرکت نمودند و مراسم یادبودی هم در تهران برای قربانیان فرانسوی تروریسم برگزار کردند.

شهروندان فرانسه چنان ارزشی برای جان خود قایل شدند و اهمیت آن را به جهانیان گوشزد کردند که نزدیک به یک دهه بعد همچنان تمام جزئیات شب حادثه - حتی نام سالن تئاتر/کنسرت «باتاکلان» - در ذهن‌ها باقی مانده و به عنوان یک رویداد تاریخی ثبت شده و داعش و تروریسم را به خاطرش نفرین میکنند.

حال آن حادثه را مقایسه کنیم با حادثه تروریستی در #کرمان که تقریباً همان تعداد شهروند بی‌گناه، توسط همان گروه تروریستی، جان باختند.

نه جهانی در بهت فرو رفت، نه هیچ‌گونه همدردی با مردم ایران صورت گرفت، نه مراسم بزرگداشتی با گل و شمع و پرچم در هیچ شهری در خارج از ایران برگزار شد و نه ۱۰ روز دیگر- چه رسد به ۱۰ سال بعد - کسی این حادثه را به یاد خواهد داشت. چرا؟

چون که بخش غیر قابل اغماضی از خود جامعه ایرانی مشغول به حراج گذاشتن جان شهروند ایرانی است، چون که خبرنگار و کارشناس و ورزشکار و هنرمند و فعال سیاسی و کاربر ایرانی در رسانه‌های فارسی‌زبان و شبکه‌های اجتماعی مشغول تحلیل این سوال است که آیا این کشتار «حق» آن شهروندان بوده یا نه؟

چون که همان‌هایی که پس از حمله تروریستی در فرانسه یک شبه «پاریسی» شدند و عکس پروفایلهای شبکه‌های اجتماعی‌شان را به جمله «من پاریسی هستم» تغییر دادند، امروز برای شهروند ایرانی - برای ارزش جان خودشان - عکس و هشتگ «کتلت» داغ میکنند.

عیار جان هر ملتی را خودش تعیین میکند. فرق است بین آن ملتی که هیچ بحثی با هیچ احدی بر سر «حق حیات» خود ندارد و ملتی که در درون خودش سر شادی کردن یا نکردن بالای اجساد خون‌آلود کودکانش چانه میزند.

@AliNasriTelegram

Читать полностью…

نوشته‌های تحلیلی علی نصری

بزرگترین خطری که ایران را تهدید میکند خارجی نیست بلکه «فاشیسم» جنون‌آمیزی‌ست که در لایه‌هایی از طبقه متوسط متولد شده و آمادگی دارد تا با هر دشمن و تروریست خارجی هم‌پیمان شود. فاشیسمی که هم سر میز شام سفیدپوست غربی بشکن میزند و هم بالای اجساد هم‌وطنانش پس عملیات تروریستی.
#کرمان


@AliNasriTelegram

Читать полностью…

نوشته‌های تحلیلی علی نصری

تصور کنید یک شهروند غزه هستید که همه خانواده‌اش در بمبارانها کشته شدند. بعد، از ایران صدایی میشنوید که میگوید عملیات حماس در انتقام ترور سردار سلیمانی بوده. چه حسی میکنید؟ مردم منطقه «پول خُرد» ما نیستند که هر طور که میخواهیم خرج‌شان کنیم. این نوع نگاه به ضرر کشور و منطقه است.

Читать полностью…

نوشته‌های تحلیلی علی نصری

مرگ بازمی‌گردند» (ادامه) 👇

جناب علیزاده، این همان قدرت «مردمی» است که دکتر ظریف ضرورت اهمیت بخشیدن به آن را گوشزد می‌کند؛ و رابرت فیسک را با ۵۰ سال سابقه گزارشگری جنگی در بهت و حیرت فرو می‌برد، ایران را یک‌تنه و با دست خالی در برابر ارتش صدام حسین و همه ابرقدرتهای جهانی و سلاح‌های شیمیایی‌شان  پیروز میگرداند، و برخلاف ادعای برخی تحلیلگران که خود را «رئالیست» میخوانند - بدون آنکه کمترین درکی از مولفه‌های متخلف «قدرت» داشته باشند - کوچک‌ترین مغایرتی با ضرورت افزایش قدرت موشکی و پهپادی و سایر تکنولوژی‌های نظامی مورد نیاز کشور ندارد.

ما اگر از منظر صرف‌ نظامی، قادر به رقابت با آمریکا با بودجه نظامی سالانه ۸۰۰ میلیارد دلار نباشیم (که نیستیم)، و اگر بُرد موشک‌‌های ما حتی به ۱۰ هزار کیلومتریِ خاک آن‌ها هم نرسد (که نمیرسد)، اما معتقدیم که در حوزه «معنایی» این پتانسیل را داریم که همه کاستی‌های قدرت نظامی‌مان در مقابل آمریکا، اسرائیل یا هر متجاوز دیگری را جبران کنیم. اگر مردم را «داشته باشیم» و این «داشته» گران‌قیمت را در کنار قدرت موشکی و همه دست‌آوردهای نظامی امروزمان قرار بدهیم، همان خاصیت بازدارندگی مطلوبی که مورد نظر همه ماست، بدست خواهد آمد. اما اگر مردم را نداشته باشیم و آنها را از خود برانیم - همانطور که شما بخش مهمی از آن‌ها را (ولو با نیت خیر) می‌رانید - یا اگر فقط در نهایت صرفاً بخواهیم روی جمعیتی که «هسته سخت» حامیان نظام می‌خوانند حساب کنیم - معادله قدرت میان ما و آمریکا به موشک‌های ۱۲۰۰ کیلومتر ما در مقابل موشک‌های قاره‌پیما آنها، خاک ما در مقابل پایگاهها نظامی آنها، توان نقطه‌زنی ما در مقابل قدرت تخریب بمب‌های چند صد تُنی و کلاهک‌های هسته‌ای آنها، محدود خواهد شد!

جناب علیزاده، ویرانی‌طلبان خارج‌نشین و رسانه‌های فارسی‌زبان و صفحات «فارسی» وزارت خارجه و ارتش و نهادهای امنیتی اسرائیل در شبکه‌های اجتماعی، به اندازه کافی برای دو قطبی‌سازی، تفرقه‌افکنی، گسترده کردن شکاف‌های اجتماعی و سیاسی، سرمایه‌گذاری میکنند. عده‌ای هم در داخل کشور که رسماً جامعه را به «خودی» و «غیرخودی» تقسیم کرده‌اند و سند کشور را به نام خودشان زدند و «غیرخودی» را به پاسپورت گرفتن و رفتن دعوت میکنند و حتی تاب حضور چند دقیقه یک «غیرخودی» در یک برنامه صدا و سیما - چه برسد به کرسی‌های مجلس و دولت - را ندارد.‌ «آرمان فلسطین» تنها یکی از قربانیان این شکاف عمیق اجتماعی و سیاسی در جامعه امروز ماست. 

شما که به نظر می‌رسد عمیقأ دغدغه امنیت و منافع ملی دارید، طریق «لاتفرقوا» پیشه کنید و وارد بازی ویرانی‌طلبان خارجی و انحصارطلبان داخلی نشوید.

نویسنده: علی نصری

@AliNasriTelegram

Читать полностью…

نوشته‌های تحلیلی علی نصری

ظاهراً «مجریان» جوان صدا و سیما خودشان به یک قشر/جریان سیاسی جدید تبدیل شدند که از تریبون رسانه ملی روسای‌جمهور قبلی را میکوبند، سر وزیر داد میزنند، به هر شخصیتی هر اتهامی میزنند، و برای قوه قضاییه و شورای نگهبان هم تعیین تکلیف میکنند.

@AliNasriTelegram

Читать полностью…

نوشته‌های تحلیلی علی نصری

تفاوت پروپاگاندای اسرائیلی در رسانه‌های غربی و فارسی‌زبان

نویسنده: علی نصری

پروپاگاندای اسرائیلی در یک ماه گذشته به دو شکل متفاوت در رسانه‌های غربی و رسانه‌های فارسی‌زبان منتشر می‌شود:

در رسانه‌های غربی پروپاگاندای اسرائیلی - چه در قالب تحلیل و چه مناظره - عمدتاً بر محور ۳ سوال شکل میگیرد:

- آیا حملات ۷ اکتبر را محکوم میکنید؟

- آیا قبول دارید که حماس یک گروه تروریستی است؟

-  اسرائیل چگونه میتواند/باید در برابر حماس از خود دفاع کند؟

با طرح این ۳ سوال، پاسخ تحلیلگران یا طرفین مناظره هر چه باشد عملاً همه بستر تاریخی منازعه ۷۵ ساله میان فلسطینیان و اسرائیل، مسئله بنیادی «اشغال‌» سرزمین‌های فلسطینی، نقض متعدد قوانین بین‌المللی توسط اسرائیل، بحران انسانی ناشی از سیاست نسل‌کشی و پاکسازی قومی توسط اسرائیل، شکست اخلاقی دولتهای غربی در حمایت از جنایات جنگی اسرائیل، نقش لابی‌های اسرائیل در جلب حمایت دولت‌های غربی، تهدید اسرائیل برای صلح و ثبات منطقه و جهان - از جمله با سلاحهای هسته‌ای - همگی به کنار میرود و جهت مباحثه به سمت این سوال سوق داده میشود که اسرائیل «چگونه» میتواند/باید از «حق» دفاع خود استفاده کند؟ یا در این راستا از چه میزان قدرت تخریب نظامی خود میتواند/باید بهره‌مند شود؟

در رسانه‌های فارسی‌زبان اما پروپاگاندای اسرائیلی، برای مخاطب ایرانی، به صورت متفاوتی طراحی شده:

رسانه‌های فارسی‌زبان عمدتاً با تکیه بر ۳ دیدگاه رایج در فرهنگ سیاسی طبقه متوسط جامعه ایرانی، پروپاگاندای دولت اسرائیل را در قالب تحلیل یا مناظره به مخاطبان خود تلقین میکنند:

- اول تکیه بر این باور رایج که در خارج از ایران مجموعه‌ واحدی به نام «جهان» وجود دارد که اعضای آن در اوج عقلانیت و اخلاق و هارمونی و همزیستی مسالمت‌آمیز در کنار یکدیگر زندگی می‌کنند و همه تصمیمات سیاسی و ژئوپلیتیک و نظامی‌ دولت‌هایشان بر اساس همین عقلانیت و اخلاق و انضباط استوار است. (همان «جهان» انتزاعی که چهره آن «انسان سفیدپوست» غربی‌ست و بخشی از معترضان و فعالان سیاسی جامعه ایرانی همواره در صدد رساندن «صدایمان» به گوش آن هستند)

- دوم این باور که ایران/«جمهوری اسلامی» - احیانا در کنار کره شمالی و روسیه - کشورهای «استثنایی» در ساختار منضبط و عقلانی و انسانی «جهان» هستند و همه درگیری‌ها و جنگ‌ها و کشتارها و تحریم‌ها و اشغال‌گری‌ها و بحران‌های انسانی در عرصه بین‌المللی یا به شکل مستقیم یا غیرمستقیم بدست آنها صورت میگیرد یا در «واکنش» ناخواسته به رفتار آنهاست.

یعنی در طرح‌ها و تصمیمات و اقدامات و موضع‌گیری‌های کشورهای «جهان» نه هژمونی‌طلبی و سلطه‌جویی نقشی دارد، نه محاسبات ژئوپلیتیک، نه منفعت‌طلبی، نه طمع منابع ثروت و انرژی دیگران، نه ایدئولوژی، نه باورهای مذهبی، نه پیشینه تاریخی، نه تنش‌های قومی، نه نژادپرستی، نه نفوذ لابی‌های مختلف سیاسی و اقتصادی، و نه بعضاً جنون آنی رهبرانشان. و اگر به خاطر «واکنش» به رفتارهای بی‌ثبات‌کننده و غیرعادی «جمهوری اسلامی» نبود، سایر کشورهای «جهان» هیچ انگیزه‌ای برای جنگ و لشکرکشی و پاکسازی قومی و هزینه کردن تریلیون‌ها دلار برای حضور نظامی و سیاسی در منطقه و پیاده‌سازی طرح‌های ژئوپلیتیک خود، نداشتند.

- و سوم اینکه «جهان» دوست مردم ایران است و حسابشان را از «جمهوری اسلامی» و «اعراب» و «مسلمانان» و ملت‌های «جهان سومی» جدا کرده و آنها را به خاطر «تمدن» باستانی و «نژاد» آریایی و سبک زندگی مدرن و غربی‌شان تحسین میکند. پس هر چه مواضع مردم ایران علیه اعراب و مسلمانان و «جهانی سومی»ها تندتر و افراطی‌تر و بعضاً خشن‌تر باشد، بیشتر مورد تحسین و تشویق و تایید «جهان» قرار می‌گیرند.

تثبیت و تشدید این باورها به اشکال مختلف و به طور ۲۴ ساعته توسط رسانه‌های فارسی‌زبان، باعث شده که بخشی از طبقه متوسط ایرانی همه وقایع تاریخی و سیاسی و ژئوپلیتیک عرصه بین‌المللی را فقط و فقط از روزنه باریک «مخالفت» یا «موافقت» با جمهوری اسلامی تحلیل کند، عقلانیت و اخلاق و انسانیت را در همراهی با مواضع دولت‌های غربی بداند، و برای خوشایند «جهان» حتی به حمایت از اسرائیل و موضع‌گیری علیه فلسطینیان روی آورد.

  البته رفتار انحصارطلبانه حاکمیت سیاسی ایران با طبقه متوسط جامعه و حذف و به حاشیه راندن آن از تمام عرصه‌های سیاسی و رسانه‌ای و فرهنگی رسمی کشور و ایجاد نوعی «لجاجت» میان خود و آنها، موثرترین کاتالیزور این پروپاگانداست که خود جای نقد و تحلیل مفصل و جداگانه دارد.


@AliNasriTelegram

Читать полностью…

نوشته‌های تحلیلی علی نصری

اگر #نصرالله به اسرائیل رسماً اعلان جنگ میکرد #ویرانی‌طلبان جان تازه‌ای میگرفتند و فعال میشدند و همه‌‌ توانشان را میگذاشتند تا جنگ را به داخل ایران بکشند.‌ اما حالا که چنین نکرد، با بغض و افسردگی، از راه «تحقیر» وارد شدند و عدم اعلان مستقیم جنگ را نشانه «ضعف» و خلف وعده میخوانند.

@AliNasriTelegram

Читать полностью…

نوشته‌های تحلیلی علی نصری

سیاستمداران یا نظامیان؟

به نظر میرسد که هم در ایران و هم در آمریکا، سیاستمداران و نظامیان هر دو به دنبال راهکاری برای جلوگیری از گسترش جنگ هستند.

اما روش نظامیان و سیاستمداران متفاوت است؛ نظامیان از طریق قدرت‌نمایی و افزایش تنش و ایجاد ترس در طرف مقابل به دنبال عقب‌نشینی او هستند. و سیاستمداران از طریق کاهش تنش و دعوت به نوعی تفاهم و همکاری‌.

اما نکته مهم این است که در نهایت امر، سیاستمداران‌ هستند که برای ورود یا عدم ورود به جنگ تصمیم میگیرند.

در عمل، دخالت نظامیان شرایط را آشفته‌تر و آینده را مبهم‌تر و نامعلوم‌تر میکند. 

@AliNasriTelegram

Читать полностью…

نوشته‌های تحلیلی علی نصری

آسیب‌شناسی چرخه خالص‌سازی -
انتخابات ۱۴۰۲

نویسنده: علی نصری

بسیار از ما شهروندان ایرانی از روند موسوم به «خالص‌سازی» که در نظام سیاسی کشورمان از سال‌ها پیش آغاز شده و امروزه به شدیدترین و آشکارترین شکل خود رسیده، خشمگین هستیم. احساس می‌کنیم که ما به عنوان بخش عظیمی از جامعه رسماً به حاشیه رانده شده‌ایم و تمام نهادهای سیاسی، فرهنگی و رسانه‌های رسمی کشور در انحصار کامل جریانی خاص و بعضاً بخشی از پایگاه اجتماعی آن‌ قرار گرفته است. این روند نه تنها این حس را به ما داده که هیچ‌گونه نمایندگی در سطوح مختلف سیاسی و فرهنگی کشورمان نداریم که در وطن خودمان نیز احساس غربت و بی‌صدایی می‌کنیم.

این حس غربت و بی‌صدایی، بسیاری از ایرانیان را به فکر مهاجرت و ترک وطن انداخته و عده دیگری را نسبت به تمام مسائل کشورشان کاملاً بی‌تفاوت و منفعل ساخته است. ویرال شدن ویدیوی آن پیرمرد روستایی در شبکه‌های اجتماعی که دستش را بر روی شانه یکی از مسئولین میکوبید و ‌می‌گفت «حالا دیگر خودتان میدانید و مملکت‌تان!» از همه‌گیری این حس غربت و بی‌تفاوتی حکایت دارد.

اما به منظور آسیب‌شناسی، جا دارد که این سوال را طرح و بررسی کنیم که روند «خالص‌سازی» در ساختار سیاسی کشورمان، چقدر از همین حس غربت و انفعال در جامعه تغذیه می‌شود و شتاب میگیرد؟

یا به عبارتی، آیا میشود روند خالص‌سازی را به «چرخه»ای تشبیه کرد که از دو اهرم «انحصارطلبی سیاسی» و «انفعال اجتماعی» تشکیل شده و هر دوی اینها متقابلاً در به حرکت درآمدن و شتاب گرفتن آن نقش داشته و دارند؟

اگر احساس غربت و بی‌صدایی در جامعه و به تَبَع آن بی‌رغبتی مردم نسبت به مشارکت سیاسی و اجتماعی محصول انحصارطلبی و روند خالص‌سازی است، آیا متعاقباً طمع انحصارطلبی و زیاده‌خواهی و تصاحب همه ارکان قدرت در بخش‌هایی از ساختار سیاسی کشور، از همین انفعال و وادادگی اجتماعی قوت نمیگیرد؟

به عنوان مثال، قشر متوسط جامعه ما همواره از «تصاحب» تدریجی صدا و سیما توسط جربان «خالص‌سازی» شکایت دارد و از این که امروزه رسانه ملی رسماً به تریبون اختصاصی یک تفکر خاص و محفلٍ دورهمی و بذله‌گویی «جوانان انقلابی» تبدیل شده خشمگین است. اما به آن روی دیگر سکه کمتر توجه دارد که خود او نیز، سال‌هاست که در هر محفلی به اینکه در خانه‌اش حتی یک لحظه «تلویزیون ایران» روش نمی‌شود و از برنامه‌های صدا و سیما کاملاً ‌بی‌خبر است و اخبار ایران را صرفاً از رسانه‌های خارجی و فارسی‌زبان دریافت می‌کند، افتخار میکند.

آیا همین سال‌ها رویگردانی از صدا و سیما و دست کشیدن از رسانه ملی و عدم تلاش برای سهم‌خواهی از آن و واگذاری آسان آن به جریان مقابل، خود زمینه‌ را برای خالص‌سازی و تصاحب این نهاد فراهم نساخته؟

یا مثلاً، بخش عظیمی از جامعه از نظارت استصوابی، رد صلاحیت‌های گسترده، انحصاری شدن صندوق رای و غیر رقابتی شدن انتخابات، به شدت بیزار است. اما به این روی سکه کمتر توجه دارد که خود او نیز، سال‌هاست که به «سفید» بودن برگه شناسنامه خود، هرگز «جوهری» نشدن نوک انگشت خود و هیچگاه فریب «نمایش انتخابات» نخوردن خود افتخار میکند.

آیا آمارهای پایین مشارکت در هر دوره از انتخابات و اعلام بی‌رغبتی و انزجار جامعه از رای دادن و فرهنگ «قهر» و انفعال و واگذاری صندوق رای، خود تناسبی با میزان رد صلاحیت‌ها در هر دوره نداشته و در تسهیل و تسریع و تقویت روند خالص‌سازی در مکانیسم انتخابات نقشی ایفا نکرده است؟

کمی با فاصله به این روند نگاه کنیم؛ فرض کنیم در کشوری مانند آمریکا - که نهادهای دموکراتیک آن قدمت و استحکام بسیار بیشتری از ایران دارند - بخشی از جامعه - مثلاً پایگاه اجتماعی حزب دموکرات یا معترضان به کل ساختار سیاسی این کشور - همواره قبل از هر انتخابات عدم مشارکت خود را قاطعانه اعلام می‌کردند، انتخاب بین «بد و بدتر» - مثلاً بین بایدن‌ و ترامپ - را از اساس ننگ می‌دانست، کمپین‌های «شرمساری» علیه رای دهندگان به‌راه می‌انداخت و خالی شدن حوزه‌های رای‌گیری را یک «پیروزی» برای خود قملداد می‌کردند، آیا در چنین شرایطی قابل تصور نبود که یک جریان انحصارطلب یا پوپولیست - مثل آلت-رایت یا Maga دونالد ترامپ - از دل یکی از احزاب ظهور می‌کرد و خلأ مشارکت مردمی را با تمامیت‌خواهی خود پُر می‌نمود و «جمهوریت»ی بدان قدمت را با ریاست‌جمهوری مادام‌العمر یک فرد تاخت میزد؟

آیا در کشوری مانند آمریکا همواره «مشارکت مردمی» نبوده که علیرغم همه کاستی‌ها و فسادها و نارضایتی‌ها و علیرغم تمایلات تمامیت‌خواهانه برخی جریان‌ها - مانند آلت-رایت - جلوی چنین سوداهایی را گرفته و اجاره نداده تا توازن قدرت به سمت هیچ جریانی بهم بخورد؟ 

به نظر می‌رسد که در کشور ما نیز تنها مشارکت مردمی است که می‌تواند به تدریج روند خالص‌سازی را کُند، شاید متوقف و چه بسا معکوس سازد.

@AliNasriTelegram

Читать полностью…

نوشته‌های تحلیلی علی نصری

صندوق رای «نماد» است یا «ابزار»؟

نویسنده: علی نصری


در عصری که زندگی میکنیم، بی‌شک ایالات متحده آمریکا بزرگ‌ترین تولیدکننده علم و دانش و فرهنگ در جهان است؛ چه در حوزه علوم انسانی و چه علوم پایه و چه اختراعات و فنآوری‌های جدید. در چند دهه گذشته، به طور تصاعدی، شخصیت‌هایی - مثبت یا منفی - از دل جامعه آمریکا ظهور کردند که هر کدام در حوزه فعالیت خود مسیر تاریخ بشر را دگرگون ساختند؛ مخترعانی که جهانی را با یک «کلیک» بهم متصل کردند، هنرمندانی که «استایل» هنری و سبک‌زندگی و حتی شکل ظاهری‌شان الگوی نسل‌های جوان در چهار گوشه جهان شد و رویابافان بلندپروازی که وعده تسخیر کره مریخ و سفرهای توریستی فضایی و ترکیب کردن انسان و ربات با یکدیگر را در آینده نزدیک میدهند. 

بر طبق شاخص‌های ارزیابی ARWU (رتبه‌بندی آکادمیک دانشگاه‌های جهان) در سال ۲۰۲۳ از میان ۲۰ دانشگاه برتر جهان، ۱۵ تا متعلق به آمریکا بود و سایر کشورها تنها توانستند ۵ دانشگاه را در این جدول از آن خود کنند.

اما حال، نظری به انتخاب آینده ریاست‌جمهوری همین کشور بیاندازیم؛ از این جمعیت ۳۳۰ میلیونی که چنین رتبه‌ای در تولید علم و هنر و فرهنگ دارند، رقابت اصلی - به احتمال زیاد - میان جو بایدن و دونالد ترامپ خواهد بود؛ یعنی پیرمرد نحیفی که مشخصاً دچار دمانس و زوال عقل شده و در جمله‌بندی‌های ساده، تشخیص مکانی که در آن حضور دارد، شناسایی افراد و حتی یادآوری اطلاعات شخصی مربوط به گذشته خود ناتوان است، و چهره‌‌ای جنجالی که بر اساس ارزیابی‌ روانشناسان، نه تنها دچار اختلال شدید نارسیسم (خودشیفتگی) است که از نظر رشد شخصیتی، دایره لغات و درک موقعیت خود نیز در حد یک «کودک قلدر» (بولی) دبستانی است.

طبیعتاً برای هر انسان منطقی این سوال پیش می‌آید که آیا این دو شخصیت حقیقتا «نمایندگان» شایسته آن جامعه پویا، در قدیمی‌ترین دموکراسی جهان، برای کسب مهم‌ترین سمت سیاسی این کشور و قدرتمندترین جایگاه سیاسی جهان هستند؟ آیا از میان جمعیت ۳۳۰ میلیونی آمریکا، از هزاران دانشگاه و مراکز آکادمیک و اندیشکده‌‌ها و نهادهای مدنی، امکانش نبود که دو نامزد دیگر پیدا شود که دست‌کم از حداقل‌های سلامتی عقل و روان برخوردار باشند؟ قطعاً جواب این سوال تلخ را مردم آمریکا هم به خوبی می‌دانند.

پس چرا مردم امریکا همچنان نزدیک هر انتخابات به جنب و جوش میافتند، ستادهای محلی انتخاباتی تشکیل می‌دهند و در همه مراحل مقدماتی و انجمن‌های حزبی و انتخابات سراسری - علیرغم همه نقص‌ها و کاستی‌ها -  به تمام و کمال شرکت می‌کنند؟

و چرا مقامات سیاسی آمریکا قبل از هر انتخابات اعلام نمیکنند که مشارکت مردم به مفهوم «مُهر تأیید» و «تجدید بیعت» و «مشروعیت‌بخشی» به کل نظام سیاسی آمریکاست؟ چرا مردم آمریکا قبل از هر انتخابات، «مُهر» خوردن صفحه شناسنامه و «جوهری» شدن نوک انگشت خود را به عنوان یک موضوع مهم و کلیدی بحث‌های سیاسی و اجتماعی به میان نمی‌کشند؟ چرا منتقدان سیستم سیاسی آمریکا کمپین «شرمساری» برای رای دهندگان راه نمیاندازند و آن‌ها را «شریک جرم» همه جنایات و فسادهای دولتمردان آمریکا نمی‌خوانند؟ و چرا حامیان متعصب نظام سیاسی آمریکا به رای دادن «تقدس» نمی‌بخشند و آن را «عبادت» و «ادای دٍین» به شهدا و ادامه راه قهرمانان وطن نمی‌خوانند؟ 

پاسخ این سوال‌ها ساده‌ است‌؛ مردم آمریکا - مانند همه جوامع دیگری که در آن‌ها نوعی انتخابات برگزار می‌شود - به «صندوق رای» صرفاً به عنوان یک «ابزار» نگاه میکنند، و نه یک «نماد».

ابزاری که کارکردش فقط ایجاد یک تغییر است، هر چند ناچیز، هر چند ناشایسته یک ملت، هر چند غیر ایده‌آل.

تنها در فرهنگ سیاسی ایران است که یک قرن پس از انقلاب مشروطه، هنوز «صندوق رای» از جایگاه «نمادین» و «تاریخی» و «استعاره‌ای» خود فرود نمیآمده و به یک «ابزار» سیاسی تبدیل نگشته است. تنها در ایران است که «جوهری» شدن نوک انگشت همچنان مهمتر است از ورود یا عدم ورود ولو یک «نماینده» در نهادهای تصمیم‌ساز و تصمیم‌گیر کشور. و تنها در ایران است که ماه‌ها قبل از هر انتخابات، دعوای اصلی شهروندان و احزاب و جریانات و مقامات سیاسی بر سر این سوال انتزاعی و فرساینده و تکراری‌‌ست که «مفهوم» و «تعبیر» و «تفسیر» رای من چیست؟


@AliNasriTelegram

Читать полностью…

نوشته‌های تحلیلی علی نصری

مصاحبه مستقل کارلسن با پوتین تا کنون در پلتفرم X بیش از ۱۲۰ میلیون بیننده داشته. پوتین از این ظرفیت به خوبی استفاده کرد. کاش دیپلماسی ایران هم از موقعیت جدید روزنامه‌نگری مستقل در شبکه‌های اجتماعی، برای بیان مواضع رسمی، اصولی و یکدست‌ ایران و اصلاح پیامهای متشتت بهره‌برداری کند.


@AliNasriTelegram

Читать полностью…

نوشته‌های تحلیلی علی نصری

چه اهل فوتبال باشید، چه نباشید؛ همان احساس «دلشوره» خفیف ته قفسه سینه در حین بازی تیم ملی و همان فشار ریز و درد کوچک ته گلو بعد از پیروزی ایران اسمش «عرق ملی»ست. همان است که ایران را تا امروز نگه داشته و همان است که هیچ قدرت و دولت و دستگاه تبلیغاتی ۲۴ ساعته نمیتواند از ما بگیرد.

@AliNasriTelegram

Читать полностью…

نوشته‌های تحلیلی علی نصری

«رای ICJ و دو خط‌کشی در صحنه سیاسی ایران»

نویسنده: علی نصری

رای امروز دیوان بین‌المللی دادگستری علیه اسرائیل، دو «خط‌کشی» مشخص نیز در فضای سیاسی داخلی و خارجی ایرانی کشید:

اول یک خط بطلان بزرگ بر روی اپوزیسیون ویرانی‌طلب خارج‌نشین که از لحظه اول جنگ غزه سعی داشت تا با شعارهایی مانند «زدن سر مار» جنایت نسل‌کشی اسرائیل را به داخل مرزهای ایران بکشاند. از امروز همه رهبران سیاسی، فعالان، رسانه‌های فارسی‌زبان و «کارشناسان» آن‌ها، نه تنها همدست اسرائیل در نسل‌کشی مردم غزه محسوب میشوند که متهم به بزرگترین «سوء قصد» - نسل‌کشی - علیه ملت ایران نیز هستند.

دوم، یک خط مرزکشی مشخص در داخل کشور بین جریانی که دیپلماسی و حقوق بین‌الملل را یک ظرفیت واقعی و یک ابزار کاربردی و قابل اتکا برای پیش‌برد اهداف کشور در صحنه بین‌المللی میداند و جریانی که در تمام این سال‌ها با برچسب‌هایی مانند «سازشکار» و «غربگرا» هرگونه تلاش دیپلماتیک را سرکوب میکرد و نهادهای بین‌المللی را صرفاً ابزارهای سیاسی در دست ابرقدرت‌های جهانی می‌دانست. رای امروز دیوان بین‌المللی دادگستری علیه اسرائیل - علیرغم همه حمایت‌های بی‌قید و شرط کشورهای غربی و به ویژه آمریکا از رژیم صهیونسیتی - خطای شناختی این جریان را آشکار کرد.

@AliNasriTelegram

Читать полностью…

نوشته‌های تحلیلی علی نصری

دوراهی رنج

رنج ۲ راه جلوی انسان باز میکند؛ راه استقامت، بردباری، ظلم‌ستیزی، درک دیگری، نوعدوستی و عزت‌نفس. یا راه خودمظلوم‌بینی، خودتحقیری، کینه‌توزی، حق‌به‌جانبی، انتقام‌جویی و قساوت. تفاوت ملت‌‌ آفریقای جنوبی/یمن با اسرائیل در همین است. ما ایرانیان بر سر دوراهی رنج به کدام سو میرویم؟

@AliNasriTelegram

Читать полностью…

نوشته‌های تحلیلی علی نصری

« ۱۱ ژانویه میان‌بری در مسیر تاریخ، برای مردم فلسطین و برای ما»

نویسنده: علی نصری

هر نسلی در طول زندگی خود با لحظات نادری رو به رو می‌شود که اگر آنها را بدرستی دریابد می‌تواند به آرمانهایی که برای خود تعریف کرده و یا رسالتی که تاریخ بر دوشش نهاده، با جهشی کوانتومی نزدیک‌تر شود. این لحظات همان میان‌برهای‌ست که گاهی تاریخ در مسیر خود جلوی پای ملت‌ها می‌گشاید تا اگر شهامت قدم نهادن در آن را داشته باشند، از پیچ و خم‌ها و فراز و نشیب‌های طولانی و فرساینده راه رهایی ‌می‌یابد و به ناگهان خود را در چند قدمی مقصد می‌بینند.

مثلاً در یکم ماه دسامبر سال ۱۹۵۵ وقتی رُزا پارکس به عنوان یک زن سیاه‌پوست ساکن شهر مانتگامری ایالت آلاباما آمریکا، حاضر نشد صندلی اتوبوس خود را به یک مرد سفیدپوست واگذار کند که منجر به بازداشت و جریمه او شد، تاریخ میان‌بری در پیش پای جامعه سیاه‌پوستان آمریکا گشود تا با تحریم شبکه‌ حمل و نقل شهر مانتگامری و سپس سازماندهی اعتراضات گسترده به قوانین «جداسازی نژادی» در آمریکا و متعاقباً شکل‌گیری «جنبش حقوق مدنی سیاهپوستان آمریکا»، در کمتر از یک دهه موفق به تصویب رساندن قانون حقوق مدنی ۱۹۶۴‌ شوند و هرگونه تبعیض نژادی در کشور آمریکا را به طور کل ممنوع سازنند. هدفی که چه بسا رسیدن به آن، بدون این میان‌بر تاریخی، در روند کُند و فرساینده و پر مانع تحولات روزمره، چندین دهه بیشتر یا شاید یک قرن دیگر طول می‌کشید.

یا در ۱۲ مارس ۱۹۳۰ وقتی گاندی به همراه ۷۸ نفر از یارانش با پای پیاده راهپیمایی ۳۹۰ کیلومتری خود به سمت روستای دندی در گجرات را آغاز کرد و در لحظه ورودش مشتی گِل نمک را در دست گرفت و گفت «با همین، پایه‌های امپراتوری بریتانیا را می‌لرزانم» تاریخ در جلو پای ملت هندوستان میان‌بری گشود تا جهشی عظیم به «جنبش استقلال‌طلبی هند» ببخشند و در کمتر از دو دهه بعد، در سال ۱۹۴۷، از امپراتوری بریتانیا اعلام استقلال کنند.

امروز ۱۱ ژانویه ۲۰۲۴ نیز یکی از آن لحظات نادر در زندگی هر نسل است که تاریخ، به همت و ابتکار دولت آفریقای جنوبی و حمایت گسترده و بی‌سابقه ملت‌ها، میان‌بری را جلوی پای جهانیان گشوده تا پرونده سراسر ظلم رژیم آپارتاید اسرائیل را - پس ۲ ماه نسل‌کشی تمام عیار - به عالی‌ترین مرجع قضایی سازمان ملل متحد ارجاع دهند و نقطه عطفی را در مبارزه ۷۶ ساله مردم فلسطین علیه عریان‌ترین مصادیق ظلم و تبعیض و نژادپرستی و اشغالگری عصر ما، رقم بزنند.

برای ما، دریافتن این فرصت بی‌نظیر و تصمیم پیوستن به این کارزار حقوقی برآمده از وجدان جمعی بشریت، با وجود همه چالش‌ها و سختی‌ها و موانع شناخته‌شده و ناشناخته‌ای که به‌همراه دارد، جای تعلل چندانی باقی نمی‌گذارد. اگر مشتی گِل نمک در دست گاندی امپراتوری بریتانیا را به لرزه درآورد، پیوستن به یک کارزار حقوقی مستحکم که مشت‌های گره کرده همه ملت‌ها پشتیبان آن است، نباید دل‌ ما را به لرزه بیاندازد.

این میان‌بر تاریخی، نه تنها ظرفیت این را دارد که قدرت رژیم اسرائیل را بدون نیاز به عبور از سالها و دهها مقاومت مسلحانه و جنگ‌های فرساینده سایبری و امنیتی و نیابی و نظامی و کشمکش‌های ژئوپلیتیک، بیش از هر زمان تضعیف سازد، که فرصتی نیز برای ماست تا جایگاه خود را به تراز یک عضو سازنده و موثر جامعه بین‌الملل ارتقاء ببخشیم، به شعارهای چندین دهه‌ای خود در حمایت از مردم فلسطین - بدون انزوا و هزینه‌های سنگین گذشته - جامه عمل بپوشانیم و به وظیفه انسانی، اخلاقی و معنوی خود بدون چشم‌داشتی به فواید «ژئوپلیتیک» و «عمق استراتژیک» آن، عمل کنیم. 

میان‌بر تاریخی رهایی مردم فلسطین، در مسیر تاریخی تکامل ملت‌های جهان و به ویژه ملت ماست.

@AliNasriTelegram

Читать полностью…

نوشته‌های تحلیلی علی نصری

مقاله زیر را ۳ سال پیش به عنوان یک هشدار نسبت به ظهور و رشد «فاشیسم» در لایه‌هایی از جامعه ایرانی و لزوم ریشه‌یابی دلایل اجتماعی/سیاسی/روانشناختی آن نوشتم. به نظرم این روزها موضوعیت و ضرورت آن بیشتر از گذشته است:


«اهمیت ریشه‌یابی پدیده فاشیسم در اپوزیسیون ایرانی»   

نویسنده: علی نصری

تا چندین دهه بعد از جنگ جهانی دوم، روانشناسان و نویسندگان و فیلسوفان زیادی در جهان غرب به آوارهای جنگ چشم دوختند و کوشیدند تا ریشه‌های روانشناختی، فلسفی، اجتماعی و سیاسی ظهور و همه‌گیری پدیده «فاشیسم» را بررسی کنند. بلکه به آیندگان ابزاری بدهند تا بتوانند از بروز و شکل‌گیری مجدد آن جلوگیری کنند.

اوژن یونسکو در نمایش‌نامه «کرگدن» همه‌گیری فاشیسم را یک روند «نامحسوس» معرفی می‌کند که در آن افراد جامعه‌ بدون اینکه خودشان متوجه بشوند، یا اتفاقی «غیرعادی»ای را در اطرافشان احساس کنند، ماهیت‌شان به طور بنیادین تغییر می‌کند و از انسان به «کرگدن» (فاشیست) تبدیل می‌شوند. 

ویلهلم رایش ریشه‌های روانشناختی فاشیسم را در سرسپردگی مطلق به اصول خشک اخلاقی و‌ سرکوب شدید غریزه جنسی در جامعه سنتی آلمان آن زمان‌ جستوجو می‌کند و معتقد است که احساس تشویش و اضطراب و شرم ناشی از این سرکوب، نوجوانان و جوانان آلمانی را برای یافتن نوعی تسکین به سمت «نظم جمعی» و اقتدارگرایی سوق داده بود‌‌‌.  

عده‌ای دیگر از متفکران قرن بیستم، با بازخوانی نوشته‌ها و تحلیل‌های نویسندگان و فلاسفه گذشته - مانند نیچه و داستایوفسکی- که فروپاشی ساختارهای اخلاقی سنتی و دینی را دیده بودند و ورود به عصر «پوچگرایی» را پیش‌بینی کرده بودند، کوشیدند تا زمینه‌های فلسفی ظهور فاشیسم را نیز بررسی کنند تا از سقوط مجدد بشر در پرتگاه پوچگرایی جلوگیری نمایند. ویکتور فرانکل یافتن مجدد «معنی» در زندگی را راه‌حل انسان برای بیرون آمدن از این دره سیاه معرفی می‌کند.  

در این چند سال گذشته، فاشیسم بار دیگر در جهان به اشکال مختلف ظهور کرده و راه خود را تا قلب کاخ سفید آمریکا و داونینگ استریت انگلستان و چند قدمی کاخ الیزه فرانسه و همایش‌ها‌ی احزاب نژادپرست در سراسر اروپا - از لهستان و یونان و ایتالیا تا کشورهای اسکاندیناوی - و حتی در آمریکای جنوبی و خاورمیانه، باز کرده است. 

ما امروز در جامعه خودمان نیز شاهد ظهور‌ این پدیده هستیم.‌

امروز اگر نگاهی به صحنه سیاسی اپوزیسیون ایرانی بیاندازیم، با افکار و رفتارها و شخصیت‌هایی مواجه می‌شویم که تا چندی پیش حتی تصورش برایمان غیرممکن بود. 

چه کسی فکر می‌کرد که روزی در صحنه سیاسی ایران، افرادی در خارج و حتی داخل کشور، ظهور کنند که با جریان‌های «برتری نژادی سفید» در آمریکا همدست‌اند، در موسسات و رسانه‌ها و اتاق فکر‌های جنگ اقتصادی و روانی‌‌شان علیه ملت خود فعالیت می‌کنند، صراحتا صلح را «کسل‌کننده» و بمباران را «شیمی‌درمانی» می‌خوانند و از زبان مردم ایران بابت تحریم‌های «خردکننده» از تحریم‌گران تشکر می‌کنند؟ در میان اقشار و اقوام مختلف نفرت‌آفرینی و آتش‌افروزی می‌کنند. فعالان سیاسی و اجتماعی معتدل را با کمپین‌های ارعاب و اخراج و فحاشی حذف می‌کنند و برای توجیه و عادی‌سازی مداخله نظامی خارجی و تحریم‌های اقتصادی - حتی در اوج پاندمی کشنده کرونا - زمینه‌سازی و نظریه‌پردازی می‌کنند. 

این «کرگدن»ها در کدام روند «نامحسوس» بدین شکل درآمدند و وارد زندگی‌ سیاسی و‌ اجتماعی‌مان‌ شدند؟ خشونت، خودتحقیری، بیگانه‌پرستی و دگرستیزی امروزشان ریشه در کدام سرکوب‌های اجتماعی و فرهنگی گذشته دارد؟ پوچگرایی و بی‌پروایی‌شان نتیجه فروپاشی کدام ساختارهای اخلاقی و ارزشی است؟ 

 اگر امروز به آسیب‌شناسی و ریشه‌یابی و ریشه‌کنی این پدیده نپردازیم، شاید نسل‌های فردای ما نیز، خیره در آوارها، مجبور به این کار شوند. 

@AliNasriTelegram

Читать полностью…

نوشته‌های تحلیلی علی نصری

آفریقای جنوبی که خود سالها قربانی آپارتید بود در دفاع از مردم فلسطین علیه جنایات دولت آپارتاید اسرائیل پیش‌قدم میشود. و اسرائیلی‌ها که سالها قربانی جنایات نازی‌ها بودند خود تبدیل به نازی میشوند و انتقامش را از فلسطینی‌ها میگیرند. کاش همه مظلومان تاریخ یک ماندلا داشتند.


@AliNasriTelegram

Читать полностью…

نوشته‌های تحلیلی علی نصری

🔸چند نکته درباره حملات اخیر به ظریف/ خسته بودن مردم یک دلیلی دارد

علی نصری کارشناس روابط بین الملل در یادداشتی نوشت:

▫️جناب علیزاده، «خسته» بودن بخش غیرقابل اغماضی از مردم ایران از مسئله فلسطین دقیقا رابطه مستقیمی دارد با همین شیوه شما و جریان موسوم به «ارزشی» یا «انقلابی» در استفاده ابزاری از آرمان فلسطین برای به حاشیه راندن و حذف بخش عظیمی از جامعه ایران - و نمایندگان فکری آن‌ها - از تمام عرصه‌های سیاسی و رسانه‌ای و فرهنگی کشور!

▫️جناب علیزاده، حتماً کتاب The Great War for Civilization رابرت فیسک را خوانده‌اید. او که در طی ۵۰ سال به عنوان گزارشگر جنگی، تمام جنگ‌های نیمه دوم قرن بیستم را به طور حضوری از هر دو سوی جبهه‌ها پوشش داده، در مورد سربازان ایرانی در جنگ‌ ایران و عراق مینویسد: «هنوز تکان‌دهنده‌ترین تصویری که در ذهنم نقش بسته و هرگز ترکم نمیکند، تصویر سربازان جوانان ایرانی شیمیایی شده است که در پُشت وانتی نشسته‌اند و با یک دست در دستمال‌هایشان خون و خلط سرفه میکنند و در دست دیگرشان قرآن گرفته و میخواندند و مشتاقانه به سوی همان میدان‌های مرگ بازمی‌گردند.»

▫️جناب علیزاده، این همان قدرت «مردمی» است که دکتر ظریف ضرورت اهمیت بخشیدن به آن را گوشزد می‌کند؛ و رابرت فیسک را با ۵۰ سال سابقه گزارشگری جنگی در بهت و حیرت فرو می‌برد، ایران را یک‌تنه و با دست خالی در برابر ارتش صدام حسین و همه ابرقدرتهای جهانی و سلاح‌های شیمیایی‌شان پیروز میگرداند، و برخلاف ادعای برخی تحلیلگران که خود را «رئالیست» میخوانند - بدون آنکه کمترین درکی از مولفه‌های متخلف «قدرت» داشته باشند - کوچک‌ترین مغایرتی با ضرورت افزایش قدرت موشکی و پهپادی و سایر تکنولوژی‌های نظامی مورد نیاز کشور ندارد.

جزییات یادداشت در لینک زیر
khabaronline.ir/xkDMQ

@KhabarOnline_IR

Читать полностью…

نوشته‌های تحلیلی علی نصری

چند نکته در مورد نقد آقای علیزاده به سخنان دکتر ظریف:

نویسنده: علی نصری

اول اینکه جناب علیزاده، قصد «تهمت و افترا» به شما را نداشتم بلکه برخورد سیاسی/جناحی شما و برنامه «ثریا» و روزنامه ایران در تفسیر یک ویدئوی تقطع‌شده از ۲ ساعت جلسه دکتر ظریف، و نتیجه‌گیری شما از آن، را نقد کردم.

دکتر ظریف در جلسه‌ای ۲ ساعته، از منظر «حقوق بین‌الملل» - که موضوع جلسه بود - با استفاده از استدلالات حقوقی به طور خلاصه از «مشروعیت مقاومت» مردم فلسطین، «حق مقاومت در برابر اشغال خارجی و سلطه بیگانه»، «حق طبیعی دفاع مشروع»، «محدود نبودن حق دفاع مشروع به دولت‌های عضو ملل متحد»، تشبیه رژیم صهیونسیتی به سیستم آپارتاید آفریقا جنونی و تشبیه وضعیت کرانه باختری با «بانتوستان»ها و نوار غزه با «زندان رو باز»، تاکید بر  ارتکاب جرم «نسل‌کشی» توسط اسرائیل با استناد به سخنان وزیر دفاع و سایر مقامات رسمی رژیم صهیونسیتی، «غیرنظامی» نبودن شهرک‌نشینان مناطق اشغالی، «گروگان» بودن هزاران زندانی فلسطینی در اسرائیل، عدم برخورداری نیروی اشغالگر از «حق دفاع مشروع»، و فروریختن تصویر «شکست‌ناپذیری» و «مظلومیت» اسرائیل، سخن گفت.

دکتر ظریف در جلسه مذکور، با زبان حقوقی و استدلالات سیاسی و با استناد به تجارب حرفه‌ای‌اش، کل پروپاگاندای امروز اسرائیل در رسانه‌های غربی و مجامع بین‌المللی را که تماماً بر «حق دفاع مشروع» اسرائیل استوار است و با تکیه بر آن همه مباحث را به سمت مقوله «propotionality» (تناست) در واکنش به عملیات هفتم اکتبر، منحرف می‌سازد - را واژگون می‌کند و به جای آن تمامی حقوقی که اسرائیل برای خود قائل است را از آنِ فلسطین می‌خواند.

شما و برنامه «ثریا» و روزنامه ایران، چشمتان را به روی همه این استدلالات می‌بندید و یک ویدیوی ۳۰ ثانیه‌ای - در بخش پرسش و پاسخ جلسه - را از متن همه این سخنان جدا کردید و با تفسیری محیرالعقول از آن نتیجه گرفتید که ظریف سیگنال داده «تفنگ ما خالی است»! و به نوعی به اسرائیل گرا داده تا به ایران حمله نظامی کند! و باز هم نتیجه گرفتید که اگر دولت بدست روحانی و ظریف بود امروز مردم ایران قتل عام می‌شدند و کودکان ایرانی در انکوباتورهای بدون سوخت جان می‌باختند!

جناب علیزاده، اگر شما به وحدت ملی یا به گفته خودتان «آرایش جنگی» علیه اسرائیل معتقد هستید، جا داشت که استدلالات حقوقی دکتر ظریف در آن جلسه را به زبان‌های انگلیسی و عربی و فرانسه زیرنویس می‌کردید و در مقابل پروپاگاندای رسانه‌ای غربی قرار می‌دادید، نه اینکه در حین جنگ، از رسانه ملی کشور و تلویزیون اینترنتی و شبکه‌های اجتماعی، چنین القا کنید که وزیر خارجه و رئیس‌جمهور سابق کشور هیچ عزمی در دفاع از تمامیت ارضی و امنیت کشور ندارند و اگر روزی طیف سیاسی آن‌ها دوباره بر مستند دولت نشست، چراغ سبزی برای حمله نظامی شما به ایران خواهد بود!

یعنی شما با این تقطیع و تحریف و تفسیر غلط از جمله وزیر خارجه سابق کشور و ترویج آن از رسانه ملی، ناخواسته به دشمن سیگنال می‌دهید که اگر جناحی که در انتخابات گذشته بیش از ۲۰ میلیون رای داشته، در انتخابات بعدی مجدداً توفیق پیدا کند، هم دولت و هم هواداران آن با گل و شیرینی از نظامیان  بیگانه استقبال خواهند کرد! 

جناب علیزاده، «خسته» بودن بخش غیرقابل اغماضی از مردم ایران از مسئله فلسطین دقیقا رابطه مستقیمی دارد با همین شیوه شما و جریان موسوم به «ارزشی» یا «انقلابی» در استفاده ابزاری از آرمان فلسطین برای به حاشیه راندن و حذف بخش عظیمی از جامعه ایران  - و نمایندگان فکری آن‌ها - از تمام عرصه‌های سیاسی و رسانه‌ای و فرهنگی کشور!  

شما در عمل به عموم مردم (از جمله به متخصصین روابط بین‌الملل) می‌گویید «هیچ‌کس حق ندارد به غیر از استفاده از ادبیات رسمی ما - با چاشنی نظامی‌گری - از آرمان و مردم فلسطین دفاع کند»! حال اینکه خود در لندن می‌بینید چگونه تظاهرکنندگان از هر حزب و گروه و اندیشه، در خیابان‌ها میآیند تا از یک ملت مظلوم دفاع کنند! اما این انحصارطلبی و خودکامگی و «خالص‌سازی» عده‌ای در ایران که در سایر عرصه‌های اجتماعی‌ نیز به شدت مشهود و آزاردهنده است، بخش زیادی از مردم را از آرمان فلسطین خسته کرده! و انکار این واقعیت تلخ، سر در برف فرو کردن است.

جناب علیزاده، حتماً کتاب The Great War for Civilization رابرت فیسک را خوانده‌اید. او که در طی ۵۰ سال به عنوان گزارشگر جنگی، تمام جنگ‌های نیمه دوم قرن بیستم را به طور حضوری از هر دو سوی جبهه‌ها پوشش داده، در مورد سربازان ایرانی در جنگ‌ ایران و عراق مینویسد: «هنوز تکان‌دهنده‌ترین تصویری که در ذهنم نقش بسته و هرگز ترکم نمیکند، تصویر سربازان جوانان ایرانی شیمیایی شده است که در پُشت وانتی نشسته‌اند و با یک دست در دستمال‌‌هایشان خون و خلط سرفه میکنند و در دست دیگرشان قرآن گرفته و میخواندند و مشتاقانه به سوی همان میدان‌های👇

Читать полностью…

نوشته‌های تحلیلی علی نصری

در دفاع از سخنان اخیر دکتر ظریف

نویسنده: علی نصری

پس از سخنرانی اخیر دکتر ظریف در نشست ۲ ساعته «فلسطین در حقوق بین‌الملل»، تعداد زیادی از ویدئوهای تقطیع شده ۳۰ ثانیه‌ای تا ۲ دقیقه‌ای، در فضای مجازی پخش شده که دست‌مایه انتقادات و بعضاً حملات جریانهای سیاسی خارج و داخل کشور قرار گرفته.

آن بخشی از سخنان دکتر ظریف که در داخل کشور، عمدتا توسط جریان موسوم به «ارزشی»، مورد انتقاد قرار گرفته، مربوط به آن دو جلمه‌ای‌ست که میگوید «مردم ایران از پرداخت هزینه خسته شده‌اند» و «قرار نیست ما جای مستضعفین بجنگیم».

برخی از چهره‌های شناخته شده جریان ارزشی و همچنین عده‌ای از کاربران شبکه‌های اجتماعی متعلق به این جریان، این دو جمله را از بسر یک‌ نشست آکادمیک ۲ ساعته خارج کردند و بر صدد آن شدند تا ثایت کنند که دکتر ظریف حاکمیت و مردم ایران را به عدم حمایت از مردم فلسطین و انفعال در برابر جنایات جنگی اسرائیل دعوت میکند.

حال اینکه این هر دوی این جملات چکیده مواضع کنونی نظام جمهوری اسلامی و حزب‌الله لبنان و سایر جریانهای مقاومت در جنگ اخیر میان اسرائیل و مردم غزه است‌ و عقلای سیاسی و نظامی کشور - در بالاترین سطوح - نیز آنها را تایید میکنند.

در مورد این دو جمله «هزینه» دادن مردم ایران برای آرمان فلسطین و جنگیدن به جای مستضعفین، چند نکته قابل توجه است:

- نظام سیاسی کشور علاوه براینکه قطعاً موظف است در نزاع میان اسرائیل و فلسطین - که نزاع میان ظالم و مظلوم است - طرف «حق» را بگیرد، وظیفه اصلی آن حفظ «امنیت» و «ثبات» و «بقا»ی مردم ایران است.

- حاکمیت و مردم ایران سالهاست که هزینه ایستادن در «موضع حق» در نزاع میان اسرائیل و فلسطین را پرداخته‌اند و گمان نمیرود که مردم ایران - که پیشینه و ریشه تاریخی عمیقی در «حق‌طلبی» دارند و این خصلت را جز «هویت» خود میدانند - با هزینه‌‌ای که برای «حق» میپردازند مشکلی داشته باشند. مشکل آنجایی آغاز میشود که «دفاع» از حق، به «مداخله» هیجان‌زده و احساسی و بی‌حساب و کتاب تبدیل گردد و هزینه‌های جبران‌ناپذیری را بر مردم تحمیل کند.

- هزینه پرداختن برای یک‌ موضوع آرمانی یک جنبه «عمومی/اجتماعی» و یک جنبه «فردی»‌ دارد:

- در بُعد عمومی/اجتماعی، حاکمیت میتواند تا جایی که «امنیت» و «ثبات» و بقای کشور و مردم آسیب نبیند، با بهره‌گیری از همه اهرم‌های سیاسی و ظرفیت‌های قدرت خود، اقداماتی انجام دهد که بعضاً «هزینه‌‌ساز» محسوب میشوند‌. اما نمی‌تواند هزینه‌‌هایی را بر مردم «تحمیل» کند که جامعه - یا بخشی از جامعه - به آن رضایت ندارد.

- در جنبه فردی اما، هر شهروندی حق دارد تا جایی که خودش تشخیص می‌دهد از جان و مال و سلامت و دانش و وقت و نیروی خود در راستای یک آرمان هزینه کند. همانطور که امروزه هزاران شهروند خارجی به عنوان پزشک و پرستار و مددکار اجتماعی و فعال حقوق بشر به صورت داوطلبانه در غزه حضور دارند و مشغول خدمت به مردم‌اند. یا همانطور که در سال ۲۰۰۳ ریچل کوری - دختر جوان آمریکایی - به عنوان یک فعال صلح به نوار غزه سفر کرد و در برابر بولدزر اسرائیلی - که قصد تخریب خانه‌های فلسطینیان را داشت - ایستاد و به شهادت رسید. چنین از خودگذشتگی و آرمانگرایی در حوزه فردی البته بسیار ستایش‌برانگیز و قابل احترام است، اما نمی‌تواند به عنوان یک سیاست عمومی بر کل جامعه تحمیل گردد.

- بی‌شک مردم فلسطین از تحسین‌برانگیزترین ملت‌های تاریخ و عصر ما هستند. آنها در ۷۵ سال گذشته نماد مقاومت، شجاعت، ایثار، عزت و ایستادگی در سراسر جهان بوده‌اند و در این ویژگی‌ها چیزی کم ندارد که بخواهد با «شعار»ها یا اقدامات شتاب‌زده ما پُر شود.

- ما باید به مبارزه و رسالت تاریخی و استقلال مردم فلسطین در تصمیم‌گیری‌ها، موضع‌گیری‌ها و جهت‌دهی‌ به مبارزه تاریخی‌شان احترام بگذاریم. آنها در امر مقاومت یک ملت با تجربه و هوشمند و کارکشته‌ هستند که نیازی به قیم ندارد. ما حق نداریم آرمانگرایی خودمان را بر آنها تحمیل کنیم و به جای آنها تصمیم بگیریم.

- به عنوان مثال، اگر اولویت مردم فلسطین در وضعیت کنونی رسیدن به «آتش‌بس» و دسترسی مجدد به آب و غذا و برق و سوخت برای خودشان و کودکانشان باشد، ما جایز نیستیم به اسم «آرمان فلسطین» سرزمینشان را به میدان «نبرد نهایی» میان حق و باطل تبدیل کنیم و چنین ملت بزرگی را به عنوان «سرباز» یا «نیروی نیابتی» خود بکار گیریم. قطعاً آنها چینن چیزی از ما نخواستند.

دکتر ظریف، این مواضع عقلانی کنونی حاکمیت ایران و حزب الله لبنان و جریان مقاومت در جنگ اخیر میان اسرائیل و فلسطین را، به دور از شعارزدگی و مبهم‌گویی، با صراحت کامل و احترام به بلوغ فکری مخاطبان، تبیین و تشریح کرد؛ مواضعی که در آن هم منافع ملی ایران و ثبات منطقه در نظر گرفته شده، و هم ایستادن در کنار مردم فلسطین در حین به رسمیت شناختن عزت و استقلالشان.

@AliNasriTelegram

Читать полностью…

نوشته‌های تحلیلی علی نصری

شکست اسرائیل در «جنگ اعلان نشده» و «بلاتکلیفی فرساینده»

نویسنده: علی نصری


مواضع حسن نصرالله بسیار هوشمندانه بود. مقامات اسرائیل بی‌صبرانه منتظر بودند تا او با یک موضع‌گیری قاطع و مشخص آنها را از «بلاتکلیفی فرساینده» خارج کند تا بتوانند بر اساس شرایط جدید، لابی‌های سیاسی‌شان را فعال کنند، طرح‌های نظامی‌شان را بچینند، نیروهای رسانه‌ای و تبلیغاتی‌شان را برای ساخت و انتشار یک روایت واحد منسجم کنند و افکار عمومی جامعه خودشان را برای رسیدن به یک هدف مشخص قانع و آرام کنند.

اسرائیل در حالت بلاتکلیفی نه می‌تواند لالبی‌هایش را فعال کند تا آمریکا و حامیان غربی‌اش را برای ورود به یک جنگ گسترده‌تر با حزب‌الله و ایران قانع کند - هدفی که نتانیاهو سالها به دنبال آن بوده است - و نه می‌تواند همه نیروهایش را برای پاکسازی قومی غزه و نابودی حماس منسجم کند.

- دولت نتانیاهو در حالت بلاتکلیفی فرساینده، روز به روز در جامعه بین‌المللی و افکار عمومی جهان - از جمله درون اسرائیل و در جامعه یهودیان آمریکا و اروپا - و حتی در میان دولت‌های غربی پایگاهها و حمایت سنتی خود را از دست میدهد. بر اساس گزارشات متعدد، دولت بایدن معتقد است که دولت نتانیاهو تا چند ماه دیگر دوام نخواهد آورد و از این رو حاضر نیست به خاطر او خودش را وارد یک جنگ گسترده در خاورمیانه کند.

- ارتش اسرائیل در حالت بلاتکلیفی فرساینده، همواره به صورت پراکنده و غیر منسجم در چند جبهه مختلف در حالت «آماده‌باش کامل» قرار دارد و هفته‌ها پست مرزهای غزه مانده بدون اینکه نه توان ورود و نه عقب‌نشینی داشته باشد.

- و فشارهای اقتصادی و اجتماعی ناشی از بلاتکلیفی فرساینده؛ آگاه و حساس شدن افکار عمومی جهان نسبت به جنایات اسرائیل، رشد تصاعدی کمپین‌های بایکوت اقتصادی اسرائیل در کشورهای مختلف جهان، اضطراب و ترس حاکم بر فضای جامعه، مختل شدن روند عادی زندگی، انزوای منطقه‌ای و بین‌المللی و ناکارآمد شدن تدریجی لابی‌های پرنفوذ اسرائیل در غرب، پایه‌های رژیم اسرائیل را روز به روز شکننده‌تر میکند و به سمت فروپاشی می‌کشاند. 

هوشمندی مواضع حسن نصرالله در این بود که اسرائیل را در این فضای ابهام و خاکستری و بلاتکلیفی فرساینده نگه داشت و در واقع آنها را در یک «جنگ‌ اعلان نشده» قرار داد که در آن نه امکان یارگیری دارند و نه ادامه وضع موجود.


@AliNasriTelegram

Читать полностью…

نوشته‌های تحلیلی علی نصری

اهداف سیاسی و نظامی اسرائیل از اسطوره عمالیق:

نویسنده: علی نصری

ارجاع نتانیاهو در سخنرانی اخیر خود به اسطوره قوم «عمالیق» ( ساموئل ۱۵:۳) در کتاب مقدس، برای درک استراتژی سیاسی و نظامی رژیم اسرائیل و راهکارهای مقابله با آن، حائز اهمیت است.

«حال برو و مردم عمالیق را قتل عام کن. بر آنها رحم نکن، بلکه زن و مرد و طفل شیرخواره، گاو و گوسفند، شتر و الاغ، همه را نابود کن» ( ساموئل ۱۵:۳)

اهدف سیاسی:

پس از عملیات نسل‌کشی، پاکسازی قومی، قطع آب و برق و غذا و سوخت بر روی ۲.۵ میلیون انسان، بمباران مناطق مسکونی و بیمارستان‌ها و اردوگاه‌های پناهندگی و کشتار بی‌سابقه کودکان در غزه، نتانیاهو به خوبی میداند که او و دولت افراطی‌اش - علیرغم نفوذ قوی اسرائیل در نهادهای بین‌المللی - دیگر جایگاهی در ساختار روابط بین‌الملل ندارند و هیچ‌ تفسیری از قوانین بین‌الملل و هیچ کمپین گسترده رسانه‌ای و هیچ‌‌ میزان لابی‌گری سیاسی، قادر نیست‌‌ این میزان از نقض فاحش قوانین جنگ را چیزی جز مصداق بارز «جنایات جنگی» بخواند.

پس نتانیاهو راهی ندارد جز اینکه بکوشد تا یک «تغییر پارادایم» اساسی در گفتمان و ساختار روابط بین‌الملل ایجاد کند که بنیاد آن نه حقوق بین‌الملل و کنوانسیون‌ها و منشور حقوق بشر که تفاسیر تحت اللفظی و افراطی از متون کتب مقدس است.

همچنین نتانیاهو برای کشاندن پای هم‌پیمان اصلی خود - آمریکا - به جنگ و حفظ حمایت کشورهای اروپایی، نیاز شدیدی به «مدیریت بحران» در روند تصاعدی از دست دادن افکار عمومی این کشورها، دارد. از این رو، نتانیاهو میکوشد تا با استناد به مشترکان مذهبی میان یهودیان و مسیحیان، حمایت جامعه مسیحی آمریکا را جلب کند و برای سیاستمداران و کشیشان و رسانه‌های مسیحی، خوراک تبلیغاتی‌ و توجیه مذهبی برای عملکرد خود فراهم سازد.

از نظر نظامی نیز اسرائیل در بدترین مخمصه تاریخ خود قرار گرفته. تفاسیر تحت اللفظی خاخام‌ها و کشیشان از آیه ساموئل ۱۵:۳ و تشبیه‌سازی آن با شرایط موجود، میتواند او را از قید بندهای حقوقی و اخلاقی در استفاده از هرگونه روش غیرمتعارف جنگی - از جمله بکار گیری سلاح‌های کشتارجمعی - رها کند.

از جمله این تفاسیر:

- عمالیق یک قوم «عشایری» هستند که سرزمینی از خود ندارد.

- خداوند با اینکه می‌توانست قوم عمالیق را مانند قوم لوط یا سایر اقوامی که مورد غضبش قرار گرفتند یکجا نابود کند، به آنها ۴۰۰ سال فرصت داد تا دست از دشمنی با قوم اسرائیل بردارند و پس از آن، عذاب خود را - بر خلاف سنت رایج الهی - از طریق‌ فرمان حمله نطامی و با دستور قتل عام - به خود یهودیان واگذار نمود.

- کشتار کودکان بر خلاف عدل و رحمت الهی نیست، چرا که اگر خداوند قوم عمالیق را پس از همان اولین هجوم‌شان به یهودیان یکجا نابود کرده بود، دیگر ۴۰۰ سال بعد «نوزادی» از آنها متولد نمیشد که حال کشتار آنها را برخلاف عدل الهی یا اخلاقی بخوانیم.

-  عمالیق قومی «شیطانی» بودند که یکی از مناسک آنها «قربانی کردن» انسانها و به ویژه کودکان بود. پس حتی اگر یهودیان از کشتار کودکان آنها پرهیز میکردند، خود آنها دست به کشتار آنها می‌زدند - استدلالی که شباهت زیادی به اتهام امروز اسرائیل به فلسطینیان مبنی بر استفاده از کودکان‌شان به عنوان «سپر انسانی» دارد.

- عمالیق به دلیل قرن‌ها پیروی از مناسک شیطانی، به قومی تبدیل شده بودند که «ذاتأ» شر و غیرقابل اصلاح است و حتی نوزادان و چهارپایان آنها نیز از این «خباثت ذاتی» برخوردار بودند و راهی جز نابودی کامل آنها وجود نداشت، که البته این نیز با کمپین گستره «انسانیت‌زدایی» (dehumanization) از فلسطینیان و اظهارات مشابه مقامات اسرائیلی شباهت دارد.

نتانیاهو در سال ۲۰۱۰ حکومت ایران را نیز «عمالیق جدید» خوانده بود و در آخرین مجمع عمومی سازمان ملل نیز تلویحا ایران را به حمله اتمی تهدید کرد.

از مجموعه این تفاسیر میتوان نتیجه گرفت که دولت نتانیاهو در جنگ اخیر، قصد دارد که با تغییر پارادایم در روابط بین‌الملل، جلب حمایت آمریکا از طریق اقناع قشر مذهبی این کشور، و باز کردن دست خود در نقض قوانین جنگ و استفاده از سلاح‌های کشتارجمعی، اسرائیل را از بزرگترین بحران تاریخ معاصر خود خارج کند.

و طبیعتاً در چینن شرایطی از مهمترین نقش‌های ایران و کشورهای منطقه خنثی‌سازی این روند از طریق پافشاری بر حقوق بین‌الملل، تلاش برای ایجاد اجماع جهانی و منطقه‌ای علیه اسرائیل با محوریت قوانین بین‌المللی و حقوق بشر و کرامت انسانی است.

همچنین علمای مسلمان و به ویژه مرجعیت شیعه، میتوانند با برگزاری گفت‌وگو میان ادیان - از جمله یهودیان ضد صهیونیسم - از غلبه تفاسیر جنگ‌طلبانه اسرائیلی‌ها از متون دینی ممانعت کنند.

جنگی که اسرائیل علیه انسانیت به راه انداخته، یک جنگ چندوجهی و «هیبریدی» است، که مقابله با آن نیز به طرحی جامع و کلی‌نگر نیاز دارد.

@AliNasriTelegram

Читать полностью…

نوشته‌های تحلیلی علی نصری

در شرایط حساس بین‌المللی لازم است موضع رسمی ایران صرفاً از وزارت خارجه بیان شود. «تکثر تریبون‌ها» سیاست خارجی را دچار آشفتگی و بی‌نظمی میکند. قرار نیست هر شخصیت سیاسی یا نهاد دولتی/مذهبی/فرهنگی/نظامی که تریبون یا بلندگویی دارد جداگانه برای کل کشور خط‌مشی سیاسی و راهبردی تعیین کند.

@AliNasriTelegram

Читать полностью…
Subscribe to a channel