واسه هر رمانی حتی ویانا نیوز یه مجموعه آهنگ دارم و وقتایی که کلافه میشم و هیچی به ذهنم نمیرسه برای نوشتن گوش میدم.
این یکی از آهنگهایی هست که وقتای کلافگی سر تایپ سَنسار خیلی گوش میدادم🙂✨
و اینم یه کلیپ خیلیی خوشگل از شخصیتهای رمان😍 #ارسالی یکی از گلگلیهای چنل❤️✨
مرسی از همتون بابت این کلیپهای زیبا.
پ.ن: فقط ایموجی کنار اسما😁
#نظر_اعضای_کانال
سلام آمنه جان رمانت عالیه و اینکه میدونم رمانت طنزه ولی خب حقیقتا روستایی ها اینجوری نیستن... یعنی خب این فاطی کماندو خیلی یه جوریه و اصلا شباهت نداره به نظرم
#پاسخ
سلام همگانی جواب میدم تا همه ببین شاید خیلیهاتون چنین نظری داشته باشید.
شخصیتهایی که تو اون روستا هستن اصلا رفتاراشون ربطی به روستایی بودنشون نداره. در کل بین روستا و شهر فرقی نیست و آدمها همون آدمان ولی با صمیمیت بیشتری در داخل روستا. فاطی کماندو حتی اگر تو شهر هم بود، چنین رفتاری میداشت... در کل ربط به رفتار آدم داره، نه اینکه کجایی باشه و این رو من هیچ وقت به روستایی بودنشون ربط ندادم. الان آویز اولا خیلی ساده بود و تو شهر هم بود، پس ربطی بهش نداره دوستان🌹❤️
در حاشیه اش میگم که...
اون روز توی آرایشگاه، یه دختر کوچولو سه سال و نیمش بود، دیدمش. همون لحظه اول چهره مهیار و ویانا جلو چشم اومد. مثل ویانا موهاش قهوه ای فرفری، مثل مهیار عینکی. وقتی می خندید، گوشه لباش چال می افتاد.
انقدم آروم بود...🥺🥺
یه کوله بچگونه از این عروسکی ها هم تو بغلش گرفته بود، یه سارافون سفید بچگونه هم تنش🥺
از اول تا آخرش پیشش نشستم. هی نگاش کردم، هی می پرسیدم اسمت چیه هی خجالت می کشید نمی گفت😢تا اینکه مامانش گفت اسمش رویاست. انقد خوشگل و جیگر بود، عینک صورتیش🥺خدوو
مامانش که حرف می زد یه لبخند عمیق می زد، کنار لباش چال می افتاد، با عشق نگاش می کرد. گوشی دستش گرفته بود ویی...
انقد حس خوبی بهش داشتم🙁
نظراتتون🥺👇
@amenehnovel_bot
دوستان کانالی که در ایتا هست با نام رمان رویایی من در جریانش هستم و با مدیر کانال در ارتباطم🌹
Читать полностью…مرسییی نازی جان من چقد دوسش داشتم😍❤️
خیلیی هم عالی🌹
فن پیج عزیزمون هست مرسی از زحماتت جانا💋🤗
امروز یه اتفاق جالب افتاد!😁
یکی اومد از جلد دو عشق آمازونی پرسید و بهش گفتم فروشیه، یکم که گذشت گفت پیدا کردم و من گفتم عیارسنج ها موجودن. امروز پیام فرستاده با یه لبخند، عیارسنج نبود که جلد دوم بود!
خودم جای چنین آدمایی واقعا خجالت میکشم! امیدوارم اون دنیا هم با وجود حق الناسی که رو گردنتونه و حلال نمی کنم حقم رو، لبخند رو لبتون بمونه.
فقط لطفا جوری نباشید که آدم جاتون خجالت بکشه، افتخار نداره وقتی اثر یکی رو که واسش زحمت کشیده و فروشیه رایگان می خونید.
هر وقت خواستید یه رمان فروشی که روش زحمت کشیده شده رو بخونید، به فکر این باشید، فردا یه جایی به بدترین شکل حقتون خورده بشه!
نگید رمانه و گذاشتن و می خونم، خودتون رو گول نزنید! پشت رمان هزار تا سردرد و شب بیداری و فکر درگیری هست.
یه لحظه خودتون رو جاش بذارید.
#وقیح_نباشیم!
#پیام_ربات🌹
سلامممممم
من بعد از خیلی وقت اومدم رمان رو خوندم و وااقعا متعجب شدم که چجووری این همه یهویی رفت توی قسمت های عاشقانه ی ویانا…🥰خیلی خیلی قلمت رو دوست دارمممم!!بعضی از قسمت ها رو چنان طنز مینویسی که توی جمع قهقهه میزنم از خنده و اطرافیانم با تعجب بهم نگاه میکنن😁😁گاهی اوقات هم اونقدررر عاشقانه مینویسی که قند تو دل آدم آب میشه با این حرف ها و حرکت های مهیااار😍😍این عینکی پاستوریزه ما رو ببییییین!نگاش کن چجوری رمانتیک شده و دم به دم هی این ویانای مارو قرمز میکنه از خجالت…😍حالا من نمیدونم سارا واقعا دختر خوبیه یا نه…!اما چقدر قشنگ نشون دادی که شااید ویانا سارا و پریسا رو از روی ظاهرشون قضاوت کرده و اگر یکم بیشتر باهاشون آشنا میشد شاید این احساس منفی رو بهشون نداشت!
این رخت آویزم ک رفت قاطی مرغا…😐🤪😝
دنی رو کی میخای زن بدی😂😂البته اونو زن ندیاااا کراش منههههه شکست عشقی میخورممممم😂😂💔💔این اقا شاهینم خیلی مشکوک میزنه ها!چرا هنوز نشناخته و ندیده ب ویانا پیشنهاد داد؟یعنی نقشه ای داره!؟اما اگر مهیار وارد زندگی ویانا نشده بود شاید تحت تاثیر احساساتش قرار میگرفت و قبول میکرد!
اوففففف چقدرر حرف زدم!ببخشیید🥺🤦🏻♀️اما در مل خواستم بگم رمانت عالیه!به قدری عالی هست که من با خوندنش شاید چند دقیقه ای مشکلاتم رو به باد فراموش بسپارم و غرق بشم توی شخصیت هات و روند داستانت…
خستههه نباشییییییی و همیشه همییشه هم پر انرژی باش❤️❤️❤️به امید روزی که همینجوری دارم توی کتابخونه قدم میزنم و یهو کتابی رو ببینم که روش چاپ شده:
نویسنده:امنه ناول❤️
موفق باشی نویسنده دوست داشتنی
(چقد این پیاما حال خوب کنن🥺 مرسی که هستین و حمایت می کنین❤️)
💜اسم اصلی شخصیتهای رمان ویانا نیوز
ویانا: دویگو یتیش
آویز: امین سلمانی
فریاد: آروین میشیما
سوفیا: امی جکسون
واران: alessandro dellisola
دانیال: jack gilinsky
میترا: آنانیا پاندی
این کانال ها مال من نیستن و این اسم هم من نیستم! من تخلص و... ندارم و فقط اسم خودم هست.
خیلی هم ایشون حلال و حروم براشون مهمه که زدن خواندن بدون عضویت حرام است. اون وقت زدن اسمت پای رمان بدون نوشتن حرام نیست؟!
از الان میگم ابدا راضی نیستم رمانم تو هیچ پیامرسانی حتی با ذکر نام خودم پارت گذاری بشه! چه ویانا نیوز، چه رمان های به اتمام رسیده، پس لطفا حذفشون کنید.
#دیالوگ✨
- غمگینه!
بی حوصله گفتم: بی خیال من با زندگیم به قدر کافی گریه کردم، فکر نکنم یه آهنگ بتونه به همم بریزه.
لبخند تلخی زد.
- گاهی آهنگ ها می تونن بزرگترین جنایت کارها باشن، اسلحه ندارن، چاقو ندارن ولی یه جوری به مغزت و حریم خاطره هات تجاوز می کنن که می کشنت.
#سَنسار✨
#آمنه_آبدار