زندگی،
گرمی دلهای به هم پیوسته است
تا در آن دوست نباشد
همه درها بسته است...
سوم آبانماه
سالروز جاودانگی
زندهیاد #فریدون_مشیری
روانش شاد...🌹
🔸 @Jaliyat
🔷 @FereydoonMoshiri
از راست :فریدون شهبازیان،جواد آذر،هوشنگ ابتهاج،مهدی اردستانی،فریدون مشیری و فرهاد فخرالدینی
اردیبهشت ۱۳۶۶ خانقاه صفی علیشاه
عکس : جناب حسین هنریاری
@nfarhangfar
يگانگى هـ.ا.سايه
https://soundcloud.com/sher-khani-ha/w0kgd1dcpsbu
@amir_houshang_ebtehaj_sayeh
غروب چمن
با این غروب از غم سبز چمن بگو
اندوه سبزه های پریشان به من بگو
اندیشه های سوخته ی ارغوان ببین
رمز خیال سوختگان بی سخن بگو
آن شد که سر به شانه ی شمشاد می گذاشت
آغوش خاک و بی کسی نسترن بگو
شوق جوانه رفت ز یاد درخت پیر
ای باد نوبهار ز عهد کهن بگو
آن آب رفته باز نیاید به جوی خشک
با چشم تر ز تشنگی یاسمن بگو
از ساقیان بزم طربخانه ی صبوح
با خامشان غمزده ی انجمن بگو
زان مژده گو که صد گل سوری به سینه داشت
وین موج خون که می زندش در دهن بگو
سرو شکسته نقش دل ما بر آب زد
این ماجرا به آینه ی دل شکن بگو
آن سرخ و سبز سایه بنفش و کبود شد
سرو سیاه من ز غروب چمن بگو
تهران، آبان ١٣٦٨
https://youtu.be/WkcLXcO0HpI
@amir_houshang_ebtehaj_sayeh
راهى و آهى
پیش ِ ساز ِ تو من از سحر ِ ِ سخن دم نزنم
که بیانی چو زبان ِ تو ندارد سخنم
ره مگردان و نگه دار همین پرده ی راست
تا من از راز ِ سپهرت گرهی باز کنم
صبر کن ای دل ِ غم دیده که چون پیر ِ حزین
عاقبت مژده ی نصرت رسد از پیرهنم
چه غریبانه تو با یاد ِ وطن می نالی
من چه گویم که غریب است دلم در وطنم
همه مرغان ِ هم آواز پراکنده شدند
آه ازین باد ِ بلاخیز که زد در چمنم
شعر ِ من با مددِ ساز تو آوازی داشت
کی بوَد باز که شوری به جهان درفکنم
نی جدا زان لب و دندان چه نوایی دارد ؟
من ز بی همنفَسی ناله به دل می شکنم
بی تو دیگر غزل ِ سایه ندارد لطفی
باز راهی بزن ای دوست که آهی بزنم.
تهران، خرداد ١٣٦٥
عكس: يلدا ابتهاج
@amir_houshang_ebtehaj_sayeh
#ویدیو شعرخوانی شعر محبوب #کوچه با صدای شاعرش زندهیاد #فریدون_مشیری
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم...
#دکلمه
با دوستان خود به اشتراک بگذارید
🔷 تنها کانال رسمی فریدون مشیری
@fereydoonmoshiri
در مراسم کفن و دفن شخصی شرکت کردم ، دیدم قبل از اینکه بذارنش توی قبر، چیزی حدود یک وجب سرگین و فضولات تر گوسفند، توی کف قبر ریختن...
#جعلی
از #هوشنگ_ابتهاج نیست
@jaliyat
@jaliyat
بياد عارف
به یاد زلف نگونسار شاهدان چمن
ببین در آینه ی جویبار گریه بید
به دور ما که همه خون دل به ساغرهاست
ز چشم ساقی غمگین که بوسه خواهد چید
https://youtu.be/cmUOL27YFhs
@amir_houshang_ebtehaj_sayeh
ترسمت بس دير مانَد سايه ديدار ِ بهار
تا چنين با لاله و گل بادِ بهمن دشمن است.
@amir_houshang_ebtehaj_sayeh
به پايدارى ِ آن عشق ِ سر بلند
بُوَد که بار ِ دگر بشنوم صدای تو را ؟
ببینم آن رخ ِ زیبای دلگشای تو را ؟
بگیرم آن سر ِ زلف و به روی دیده نهم
ببوسم آن سر و چشمانِ دلربای تو را؟
ز بعد ِ این همه تلخی که می کشد دلِ من
ببوسم آن لب ِ شیرین ِ جان فزای تو را؟
کِی ام مجالِ کنار تو دست خواهد داد
که غرق ِ بوسه کنم باز دست و پای تو را؟
مباد روزی ِ چشم من ای چراغِ امید
که خالی از تو ببینم شبی سرای تو را
دل گرفته ی من کی چو غنچه باز شود
مگر صبا برساند به من هوای تو را
چنان تو در دل ِ من جا گرفته ای ای جان
که هیچ کس نتواند گرفت جای تو را
ز روی خوب ِ تو برخورده ام ، خوشا دل ِ من
که هم عطای تو را دید و هم لقای تو را
سزای خوبی تو بر نیامد از دستم
زمانه نیز چه بد می دهد سزای تو را
به ناز و نعمت باغ بهشت هم ندهم
کنارِ سفره ی نان و پنیر و چای تو را
به پایداری آن عشق ِ سربلند قسم
که سایه ی تو به سر می برَد وفای تو را.
تهران، تير ١٣٦٢
@amir_houshang_ebtehaj_sayeh