199
به کانال اشعار من خوش آمدید مرا شمرده بخوانید! @Amirmahdi06110 ارتباط با ادمین؛
چه عقوبتِ تلخی است
از تو دور ماندن!
مبهوتِ ردّ دود شدن ،
قطارها تو را با خود ببرند
عینک طبیام دودی شود
ریل ها دور شدنات را نشانم بدهند
صندلی های ایستگاه
ماندنم را!
امیرمهدی زبیدانی
#کل_فانٍ_فان
#استوری
دیریست
کار من این شده است
همه جا
نام تو را آوردن ،
نام تو را بردن !
و بسان گاریچیِ مفلوک
حمالِ نام سنگین تو شدن!
زبانم ،
نقطه ی عطفِ دهانم می شود
و کمی جسارت،
در انحنایِ زبان، زبانه میکشد!
که آب را رویِ آتش دلم بریزد
تا به تماشا بنشینی
دلی که سالهایِ سال
خامِ عکسی شده است
چگونه پخته شود!
نامت را می برم
و دهانم سراسر بوی گُلاب می گیرد
و دندان مرمری ام...
سنگِ قبرِ پنج شنبه هایی است
که پس از هفتهای دوری
گلاب گیرِ
گلابپاشهایِ نابَت شده است،
تا برای زبانم
فاتحه ای بخوانی!
و طبق آداب ،
از لانه بیرون بیاوری
تا همبستر عکسِ روی سنگ شود!
امیر مهدی زبیدانی
#پنجشنبه_آخر_سال
پرخاش میکنم با سکوت
و آبرو نمیگذارم برای هرچه فریاد!
این خاصیت معترض است
که با سلاحی برتر
به تقابلِ اسلحه ها بِرود!
امیرمهدی زبیدانی
تو
تنها حق من از دنیایی!
مادر بزرگ خودش میگفت:
پسر جان!؟
نفسِ تو حق است!
امیرمهدی زبیدانی
جهان ،
یلدایِ غمگینی است !
عمرِ یک "دقیقه" ای
"دق" می دهد ،
"یقه" می فشارد ،
شب است و تاریک !
کورسویِ مرگ
مگر " وقتِ سحر ،
از غصه نجاتم " دهد!
امیرمهدی زبیدانی
#شب_یلدا
#حافظ
#فال_حافظ
/channel/AMIRMAHDIzb
.
تا عطرِ نانهای تازهپُختش
ذِهنِ مسکینی را نیازارد
دربِ خانه را
همیشه باز میگذاشت
مادرم!
امیرمهدی زبیدانی
#امیرمهدی_زبیدانی
#مادر
جُز با تو ؛
هر وَصلَتی ، آتش است
نباید سَر بگیرد!
امیرمهدی زبیدانی
#آتش
#وصلت
#سر_گرفتن
#کاریکلماتور
گُربه ،
" به مرگِ موش " قسم میخورَد!
و
گِریه ،
تلطیف نمی کند قساوت هیچ قلبی را!
مغلوب ،
آن است که از قلب ، " شکست " خورده باشد!
امیرمهدی زبیدانی
#شکستن_قلب
#شکست_خوردن_از_قلب
#مرگ_موش
#به_مرگ_موش
#قسم
#قلب
#مغلوب
سبز شدن جوانه ی عشق
در گرمای شهریور،
حماقتِ محض است،
وقتی بی رحمی به نام پاییز،
سر راهت باشد
و قرار است
برگ و برت را
به خاک بیفکَنَد!
امیرمهدی_زبیدانی
/channel/AMIRMAHDIzb
مادرم را گفتم
چایِ را غلیظ تر بریز
این حجم از خستگی ،
از راه نرفتن بعید است!
امیرمهدی زبیدانی
#اربعین
#امیرمهدی_زبیدانی
#چای_عراقی
#کاریکلماتور
#استوری
#جامانده
#خسته_از_راه_نرفته
تنِ تو
مُردادِ اهواز و من
کالخارکی هستم
که می بایست
در خرماپزانِ آغوشت پخته شود
تا طعمِ شیرین کامی را
بچشد
و بچشاند!
#امیرمهدی_زبیدانی
#مرداد
زمین
ذره ذره ما را در خود میبلعد
و از سویِ دیگر
روزهایِ شما ساخته میشود
چه ساعت شنی بی رحمی!
امیرمهدی زبیدانی
میگریست
و در تدارکِ روضهی عباس بود!
پدری که از برادر جفا دیده بود
و فرزندانش از عمو!
امیرمهدی زبیدانی
#امیرمهدی_زبیدانی
#رسم_برادری
کعبه ؛
صندوقِ اخذِ مکعبی است
که غروبِ یک جمعه ،
با شکافی تازه ، باز می شود
و پس از شمارش آرا ،
"حزبِ " تو پیروز می شود
که تنها تو می توانی
طبق " اصول "
دنیا را " اصلاح " کنی!
امیر مهدی زبیدانی
#انتخابات
#موعود
#اصولگرا
#اصلاحطلب
#کعبه
#مکعب
#صندوق
#جمعه
#شکاف
#مولود_کعبه
خورشید
پا به ماه است
و پدرم پا به سن!
آسمان
باردار است
و پدرم بار برادرانش را به دوش می کشد
و مادرم
بارها و بارها و بارها ،
آسمان می شد
پا به ماه می شد
پا به سن می گذاشت
برادرهایش را به دوش می کشید
و پوکی استخوان را
بهانه ای میکرد
تا شبانه روز
در لگنِ رخت چرک هایم
گریه کند
و پیازهای پوست نازکم را
پاک کند
سپس بچلاند از اشک
و تا خشک بشوند
همچنان
به من لبخند بزند!
امیرمهدی زبیدانی
از کتاب کُل فان فان
همچو موجی تشنهی طوفان
از هر طرف که عطرِ تو میوَزید
دل من بالا و پایین شُد!
امیرمهدی زبیدانی
به تَرَک دیوار باید خندید!
پدرم اینگونه آموخت
پس شادمان و خندانم
و این تنها تَرک دیواریست
که اشک بدخواهان را در میآورد
و ارزش پایکوبی دارد!
امیرمهدی زبیدانی
#روز_پدر
#مولود_کعبه
مادرم
به باغچه طعمِ نارنج مي دهد
به آشپزخانه بوي نعنا و پونه
از راه كه مي آيد
پرچمِ سياهي تكان مي خورد
و اين
يعني وطنِ من هنوز پابرجاست
امیرمهدی زبیدانی
/channel/AMIRMAHDIzb
پاییز ،
به پرتقال میمانَد
همانگونه زرد
همانگونه نارنجی
همانگونه شیرین
و گاهی اوقات ،
همانگونه
خونی!
امیرمهدی زبیدانی
#پاییز
سَر در نمی آورَم
چرا بین آنهمه دانش آموز
تنها من می توانستم
مشق هایم را
نیمه کاره و نمدار تحویل دهم!
و در شیفتهای مخالف،
بی آنکه بدانم
شیشه ماشین معلم را
پشت چراغِ قرمز
برق بندازم!
امیرمهدی زبیدانی
چِشم رویِ هَم میگُذاری
و فَصلِ جَدیدی از زیبایِ خُفتِه وَرَق میخورَد!
امیرمهدی زبیدانی
به
شب
که میرسم ؛
غمم
به
روز
میشود!
امیرمهدی زبیدانی
#امیرمهدی_زبیدانی
در کوپه ای در بسته
در قطاری که به تاخت می رود!
محبوسم ولی پویا ،
جهان را از شیشه ای نمناک می بینم!
ستاره های شب را می چینم
اما نه آن جهان از آنِ من است
نه آن ستاره هایِ دور از دسترس!
فقط شب
فقط نم!
امیرمهدی زبیدانی
#بداهه
#شبنم
انگشتانِ نابرابرم!
تنها در برابری میتوانند،
جرعه ای آب بردارند
و به پرندگان تشنه تعارف کنند!
امیرمهدی زبیدانی
#دوزبانه
مُشتی آبم ،
در مُشتِ سقا
چشمم به تحَدُبِ چشمش که افتاد ،
خود را دریا دیدم
و هیچوقت ندانستم
تَقَعُرِ کدامین آینه ،
قادر بود
تا این حد مرا بزرگ کند!
امیرمهدی زبیدانی
#امیرمهدی_زبیدانی
انجام داده بودم؛
هر آنچه از دستم بر میآمد!
فقط مانده بود
همین رفتن ؛
کاری که از پاهایم بر میآمد!
امیرمهدی زبیدانی
#امیرمهدی_زبیدانی
#اراجیف_یک_جیف
گُرگیده تر از یوسف
در چاهِ تو میافتم
وَر چاه کَنَم بودی
اَسرار نمی گفتم
اِصرار نمی کردم
با جعده ی گیسویت
من را بِکَشی بیرون
تا وا رهی از کویَت
مُهر است به لبهایم
مُهری که پر از شعر است
پیشانیِ من لب هات
مُهرِ تو پُر از مِهر است
در چاه تو افتادم
این درد، خودِ شادیست
در چاهِ تو افتادن!
قطعاً خود آزادیست
بیمارتر از یعقوب
در راهِ تو میشینم
اشکهای زلیخا را
از حُسنِ تو میبینم
احزان شده هر بیتام
گویی که چراغم نیست
چون تو نِیِ محزونی
گویم که چرا غم نیست
من بَردهی آزادم
از بندِ به غیر از تو
من تلخم و سیرم از
هر قندِ به غیر از تو
مذبوح تر از اسحاق
غربال تر از منصور
اما سرِ دارَت من
مسرورتر و مغرور
حُکم است زِ لبهایت
تو مُفتیِ عشقم باش
تنها تو خریدارِ
بازارِ دمشقم باش
لیلی تَرَم از لیلا
مجنون تَرَم از مجنون
" زیرا که تویی یارم "
هَمخون تَری از هَم خون
نزدیک تر از هرکَس
تو ؟!... خیلِ عزیزان
تسخیر گرِ قلبم
سردستهی پارتیزان!
امیرمهدی زبیدانی
#امیرمهدی_زبیدانی
#قدیمی
#اراجیف_یک_جیف