نوشتهها و سرودههای سیدعلیرضا شفیعیمطهر دائرهالمعارف روشنگری: "شفیعیمطهر شخصیت کمیاب و کیمیا و نادری است که تسلُّط ستایشانگیزی بر کلام دارد. ما هنوز کسی با این لیاقت قلمی در ایران نمیشناسیم."
هر پگاه نو با یک نگاه نو
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1553)
«همزبان با طینت»،«مهربان با طبیعت»!
برای حراست از هر «باغِ پُربار» و «راغِ کشتزار»
در هیچ «پردیسی بزرگ»،«تندیسی از گرگ» نمی سازند
تا به عنوان «مترسک» و «آدمک»،
«پرندگان را بترسانند» و «چرندگان را بهراسانند»!
گویی بر روی «سیّارۀ زمین» و این «گهوارۀ گلین»،
موجودی «سفّاک تر» و «ترسناک تر» ،
از «انسان» در «جهان» نیست!!
بیاییم با «طینت،همزبان» شویم و با «طبیعت،مهربان»!
#شفیعی_مطهر
------------------------------
راغ:دامن کوه ، صحرا
پردیس: فردوس ، بستان
طینت: سرشت ، خمیره ،خو، عادت
http://modara.blogfa.com/
#گزینگویههایمطهر/77
🔰 انسان در برابرِ «زور ، جبهه میگیرد» ، ولی «شعور را میپذیرد».
🌺🌸🍃
🌐 http://gozinguy.blogfa.com/
#گزینگویههایمطهر/76
🔰 آن چه در «انسان، ایمان» میآفریند و در «جان، جانان»،
«اقناعِ عقل» است، نه «اشباعِ نقل».
🌺🌸🍃
🌐 http://gozinguy.blogfa.com/
#گزینگویههایمطهر/75
🔰 پیام حقّ و حقیقت، «سفیرِ گُل» است، نه «صفیرِ گُلوله»!
🌺🌸🍃
#گزینگویههایمطهر/74
🌱 هر «ریحانۀ تَر» و «جوانۀ معطّر»
که در «بوستان فرهنگ و هنر» و «گلستان نقد و نظر» برویَد،
«طبعی لطیف» دارد و «روحی ظریف».
🌺🌸🍃
#گزینگویههایمطهر/73
🔰 همۀ خشونتها از «تیر» برمیخیزد و از «شمشیر»
و ریشۀ همه خونریزیها در «خاکسترِ جنگ» است و در«بسترِ تفنگ».
🌺🌸🍃
#گزینگویههایمطهر/72
🔰 هیچ گاه از «زرقِ شیر» و «برقِ شمشیر»،
نه «جرعهای از عدالت» میچکد و نه «قطرهای از دلالت».
🌺🌸🍃
/channel/gaahgooye
هر پگاه نو با یک نگاه نو
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب
(فرگرد 1550)
🔰 «شمشیر» یا «تدبیر»؟!!
⬅️ اگر جهان را در «کمندِ آلایش» و «نیازمندِ پالایش» میبینیم،
«راهِ تغییر» و «بزنگاهِ تاثیر»،
نه «شمشیرِ خونریز» ، که «تدبیرِ مهرآمیز» است!
آن چه جوامع انسانی را به «فضایل میآراید» و از «رذایل میپالاید»،
«زبانِ فرهنگِ گفتگو» است، نه «بیانِ تفنگِ هایوهو».
این، «جهان را میسوزد» و آن، «انسان را میسازد» !
این، «خون میریزد» و آن، «اندرون را برمیانگیزد».
بیاییم از «نهالِ گُلوله، گُل بچینیم» و در «ملالِ بَیغوله، بُلبُل ببینیم».
آن گاه است که «شکوفۀ انسانیّت میشکفد»
و «کوفۀ خشونت را میشکافد»!
#شفیعی_مطهر
---------------------------------------------------
بزنگاه: جای زدن، مقصود
بَیغوله: کنج، گوشه، بیراهه، ویرانه، گوشهای دور از مردم
کوفه: نماد غم و غصّه و مصیبت
🌐 کانال رسمی 'گاه گویه های مطهر'
/channel/gaahgooye
#گزینگویههایمطهر/71
🔰 در روابط انسانی هر «گامِ قهر»، یک «جامِ زهر» است
و هر «جُرعۀ مِهر»، صد «تُرعۀ سپهر» .
آن «میکُشد» و این «میکَشد»،
آن «با خوی خواری» و این «به سوی رستگاری»!
🌺🌸🍃
ترعه : در، دهانهی جوی آب، نهر بزرگ
سپهر : آسمان
/channel/gaahgooye
#گزینسرودههایمطهر/13
🔰 جام جان!
دلبری خواهم که در آغوش وی آرام گیرم
او ز من جانم بگیرد من ز دستش جام گیرم
از دهانش غنچههای عشق و عرفان را بچینم
از لبانش بوسههای گرم و بیهنگام گیرم
گوهری جز جان ندارم تا بیفشانم به پایش
هرچه خوبی هست خواهم از عطایش وام گیرم
در میان بازوانش گرمی هستی بیابم
در پناه سایبانش کام از ایام گیرم
گرم گیرم آستینش، نرم بوسم آستانش
هر زمان بویم زمینش از غمش پیغام گیرم
رسته از هر دام دنیا بسته در دام کمندش
درس از خودرستگی زان دام گلاندام گیرم
نه به فکر نان و راحت نه به ذکر نام و شهرت
نام و نان در عشق بازم پاکبازش نام گیرم
التهاب روح خود در قاب چشمانش ببینم
التیام جان خود از آن سیه بادام گیرم
جام غم ریزد به کامم شعله افروزد ز جانم
چشمه افشاند ز چشمم پختگی زان خام گیرم
از هوای دل کَنَم دل بر هوایش دل ببندم
عطر و بوی زندگی زان یار گلگون فام گیرم
🌺🌸🍃
/channel/gaahgooye
#گزینگویههایمطهر/70
🔰 اگر ما «پاکیها را بنگریم» و «تابناکیها را بنگاریم»،
میتوانیم از این «عادت»، به «سعادت» برسیم
و از این «رایت» به «درایت».
🌺🌸🍃
🔰 مسابقۀ بیسابقۀ هردمبیلی!
قصّه های شهر هرت. قصّۀ 114
#شفیعی_مطهر
⬅️ روزی اعلیحضرت هردمبیل با تفرعن خاص خود بر تخت سلطنت نشسته بود و درباریان چاپلوس و ریزهخوار خوان استبداد گوش تا گوش نشسته بودند و هر یک به بهانهای از شاه و شیوۀ سلطنت افتخارآمیز او تعریف میکردند.
در این میان شاه از درباریان پرسید:
مردم شهر بیشتر دربارۀ چه موضوعی و چه شخصی بیشتر حرف میزنند؟ آیا همۀ مردم هم مثل شماها همه جا از ما و خدمات طلایی ما تعریف میکنند؟
درباریان در آغاز سکوت کردند چون کسی را ندیده بودند که از شاه تعریف کند. شاه با همۀ خِنگیاش علّت سکوت آنان را فهمید، لذا مجدّداً تاکید کرد:
دقیقاً به من بگویید مردم دربارهی چه کسانی بیشتر سخن میگویند؟ یعنی اسم چه کسانی بر سر زبانهاست؟
در اینجا زبانها باز شد و هر یک دربارۀ یکی از ورزشکاران یا قهرمانان یا نویسندگان یا خوانندگان و... یا یکی از رویدادهای ورزشی، هنری و... سخن گفتند.
شاه با ناراحتی فریاد زد:
پس ما چی؟ کسی دربارۀ ما حرفی نمیزند؟ همه جا باید نام ما، عکسهای ما و سخنان قصار ما بر در و دیوار شهر و ادارات و مدارس و کلاسها و.... توی چشمها باشد!
پس از سکوتی فراگیر و طولانی صدراعظم سکوت را شکست و گفت:
اعلیحضرت باید یک کار صدادار تبلیغاتی بکنند تا ما بهانهای پیدا کنیم و نام مبارک ملوکانه و کارهای بینظیر و قهرمانانۀ اعلیحضرت را مرتّب در رسانهها تکرار کنیم و بر سر زبانها بیندازیم.
شاه پرسید: چه کنیم؟ چه کار صدادار و پرهیاهویی بکنیم که ناممان بر سر زبانها بیفتد؟
همه به فکر فرورفتند. ناگهان یکی سربرآورد و پس از کسب اجازه به عرض رسانید:
من پیشنهاد میکنم یک مسابقۀ اسبسواری ترتیب دهیم. در آن مسابقه اسب اعلیحضرت از همۀ اسبها سبقت بگیرد. آنگاه ما با کف زدن و تشویق همۀ مردم را تحریک کنیم تا همه درباره پیروزی کمنظیر اعلیحضرت حرف بزنند.
این پیشنهاد مقبول افتاد. بنابراین قرار شد صدراعظم تدارکات لازم را برای برگزاری این مسابقه انجام دهد.
برای این کار بهترین و چابکترین اسب شهر هرت را برای اعلیحضرت در نظر گرفتند و در کنار آن چند راس قاطر و یابوی لاغر و ضعیف را آمادۀ مسابقه کردند. روز موعود شهر را تعطیل و همۀ مردم را برای تماشای مسابقۀ هیجانانگیز و تماشایی اسبدوانی فراخواندند...
یک شاغلام حمّال بود که با خرِ شَل و پیرش بارکشی میکرد. او هم در آخر خرِ خود را آورد و خواهش کرد اجازه دهند او و خرش هم در مسابقه شرکت کنند. مسئولان که خیالشان راحت بود که خر شل شاغلام که نمیتواند همپای اسبان بدود، لذا خواهش او را پذیرفتند و شاغلام و خر شل او هم به صف اسبهای مسابقه افزوده شد.
چون هردمبیل هرگز اسبسواری نکرده و در آن مهارتی نداشت. لذا استادان فن به او سفارش کردند فقط افسار اسب را در دست بگیرد و آن را هی کند.
وقتی سوت آغاز مسابقه را به صدا درآوردند، همۀ سوارکاران از جمله هردمبیل و شاغلام نیز حرکت کردند.
تماشاچیان که بیشترشان از عوامل درباری و نیروهای نظامی و امنیتی با لباس شخصی بودند ،همه ناگزیر بودند با کف زدن و هورا اسب هردمبیل را تشویق کنند. هردمبیل نیز با کمال غرور و تفرعن چون رستم دستان بر گُردۀ رخش قدرت نشسته و به همه فخر میفروخت.
ناگهان بچه گربهای از بین جمعیت تماشاچی به میان پیست اسبدوانی پرید! اسب هردمبیل با دیدن بچه گربه رم کرد و اعلیحضرت به میان جمعیت پرتاب شد!
غوغایی برپا شد. جند نفر از ندیمان و ماموران کوشیدند اعلیحضرت و چند نفر از تماشاچیان مجروح و خون آلود را از صحنه به درببرند و به اورژانس برسانند.
در این بین قاطرسواران و یابوسواران نیز سرگرم این حادثه شدند و از ادامه مسابقه بازماندند.
در نتیجه این برنامۀ کار صدادار اعلیحضرت نیز با شکست روبه رو شد و سرانجام خرِ شَلِ شاغلام به عنوان برنده این مسابقهی بیسابقه اعلام شد!!
🌐 کانال رسمی 'گاه گویه های مطهر'
/channel/gaahgooye
#گزینگویههایمطهر/69
🔰 دنیا پر است از «زشتی و زیبایی» و «فَرّ و فریبایی».
اگر ما دیده به دیدن «زشتیها بیالاییم»
و زبان به گفتنِ «پلشتیها بگشاییم» ،
همۀ عمر در «مُرداب عَفِن تشویشی»
و «منجلاب مُتعفّن بداندیشی» دست و پا خواهیم زد.
🌺🌸🍃
#گزینسرودههایمطهر/11
🔰 عطر عشق
گفتی که شادیم را بهر دلم گذارم
غمهای سینهام را بهر دل تو آرم
اما تو ای گل من در دل چو پا نهادی
من جز غم تو در دل دیگر غمی ندارم
اندوه عشقت از دل هر غم که بود برکند
خود ریشه در دلم کرد نتوان دگر برآرم
تا غنچۀ محبّت بشکفت در دل تو
گل نغمههای عشقت سر زد ز شاخسارم
از روزن دو چشمت دیدم شرار قلبت
برقی ز چشم مستت افروخت قلب تارم
با شبنم سرشکم شویم گل رخ تو
تا گرد غم نگیرد رخسار گلعذارم
خار و خس هوس را از دشت دل زدودم
تا بذر عشق حق را در عمق آن بکارم
تا عطر عشق پیچید در صحن خانهی دل
شد روح و جان 'مطهر' جاوید شد بهارم
🌺🌸🍃
/channel/gaahgooye
#گزینگویههایمطهر/78
انسان را با «آزار و زور» و «فشار امپراتور»،
می توان وادار به «تسلیم» و «تعظیم» کرد،
ولی هیچ گاه نمی توان «نظرش را تغییر» داد و در «باورش،تاثیر» گذاشت.
#طنزسیاهنمایی. 140
🔰 آیا تنها راه نجات کودکان کار #خودکشی است!!
گفت: من راهی برای نجات کودکان کار در ایران یافتهام!
گفتم: آفرین بر تو! همیشه فکر خودت را در این امور مثبت به کار بینداز. حالا بگو چه راهی؟
گفت: اگر هر کودک کار میخواهد صدایش شنیده شود، در جامعه شناخته شود، همه او را بشناسند و غمش را بخورند و برایش دلسوزی کنند، فقط یک راه دارد!
گفتم: پس راه حلّ تو همه جانبه هم هست. زود باش بگو! راه حل چیست؟
گفت: #خودکشی!!
گفتم: باز هم رفتی در فاز #سیاهنمایی؟ حرف حسابی و منطقی بزن! آخر #خودکشی هم شد راه حل؟!
گفت: آیا برای رضا کودک 18 ساله که چند روز پیش #خودکشی کرد، تا زنده بود، کسی به فکر نجات او بود؟ حالا که بر اثر فشار زندگی تنها راه نجات خود را در #خودکشی دیده است، ببین در فضای حقیقی و مجازی و رسانهای در داخل و خارج از کشور چه طوفانی برپاشده است؟ همۀ آنانی که هم اکنون از مرگ نابهنگام این کودک معصوم و مظلوم افسوس می خورند، آیا حاضرند برای نجات سه تا هفت میلیون نفر کودکان زندۀ کار در ایران گامی بردارند؟ حالا که پیکر رنجدیدۀ این کودک مظلوم به زیر خاک رفته، میشنویم که پنج سال پیش در سنِّ 13 سالگی در تلویزیون ج.ا.ا در پاسخ به پرسش «چه آرزویی داری؟»
میگوید:
«آن قدر سرگرم کار بودهام که هنوز به آرزوهایم فکر نکردهام!»
حالا خودت بگو برای میلیونها نفر از رضاهای زنده چه راه حلی جز #خودکشی داری؟!
گفتم: ........!!!
افسوس!! جز ابراز تاسُّف هیچ پاسخی ندارم!!
#شفیعی_مطهر
🌐 http://modara.blogfa.com/
یزدان، یکی و سلطان، یکی!
قصّه های شهر هرت/قصّۀ 115
#شفیعی_مطهر
«چه معنی دارد کسی روی حرف سلطان حرفی بزند؟ سلطان، سایۀ یزدان است و اوامر ملوکانه همان شعائر خدای یگانه است. هیچ کس حق ندارد حرفی بزند که رهنمودهای اعلی حضرت را زیر سوال ببرد. مزخرفاتی مانند «نظر من!!»، «عقیدۀ من!!» و «تحقیقات من!!» در برابر رهنمودهای سلطان هرگز نباید مطرح شود! ما در شهر هرت غیر از حضرت سلطان «من» نداریم. همه چاکر و نوکریم و اعلی حضرت سایۀ خداست! و....»
واعظ درباری در خطابۀ غرّای خود در همایش «در سایه سار سلطنت»، مرتّب از این گونه هشدارها و اخطارها را در حضور هزاران نفر از درباریان، دولتمردان و کارکنان دوایر دولتی مطرح میکرد.
همه حاضران سراپاگوش پی در پی سرها را به نشانۀ تایید در برابر خطیب درباری فرود میآوردند.
علّت برگزاری این همایش این بود که اخیراً برخی جوانان تحصیلکرده و روشنفکر نقدهایی نسبت به خودکامگیهای هردمبیل در لابه لای رسانهها و در گوشه و کنار شهر هرت دیده و شنیده میشد. این خبرها بر وحشت هردمبیل و کانون قدرت میافزود؛ بنابراین وزارت دربار بر آن شد تا تصفیهای عمیق و شدید را از قُلّۀ قدرت آغاز کرده تا لایههای درونی و زیرین اداری و اجرایی همۀ افرادی را که میزان اطاعت و تسلیمپذیری آنان نسبت به ذات ملوکانه و اوامر حضرتش کوچکترین خدشهای دارد، پاکسازی کنند؛ تا همه چاکران و نوکران بی چون و چرا گوش به فرمان و جان نثار باشند.
بنابراین پس از پایان این همایش قرار شد اعلیحضرت در جمع همۀ کارکنان و کارمندان و دولتمردان سخنرانی کنند و مطالبی عجیب و غیرقابل باور مطرح کنند، تا واکنش حاضران را بسنجند.
هر کس کوچکترین شک و تردیدی نشان داد، بیرحمانه تصفیه و اخراج شود تا همۀ چاکران و نوکران یکدست، کورکورانه مطیع اوامر ملوکانه باشند!
روز موعود در جمع چندهزار نفری همۀ دولتیان، اعلیحضرت پشت تریبون قرار گرفتند و ضمن سخنانی غیرقابل باور گفت:
«من در فرنگ رودهایی را دیدم که در آن آب از پایین رو به بالا جریان داشت و...»!
در این هنگام دهها دوربین واکنش حاضران را رصد میکردند که اگر نشانههایی از شک و تردید در قیافۀ کسانی پیدا شد، آن را ثبت و ضبط کنند تا بعداً آنان را از جمع چاکران حذف نمایند. در این مرحله تعدادی از جوانترها با پچ پچ و برخی نیز با فریاد اعتراض انجام این عمل را غیرعلمی و غیرقابل باور اعلام کردند. در نتیجه فوراً اخراج شدند!
در ادامه سلطان گفت:
«چون در شهر هرت مردان جوان بیکار زیاد داریم، باید هر خانواده به ازای هر پسر، دو دختر داشته باشد. چون زنان حق خروج از خانه و اشتغال ندارند، لذا زیاد بودن آمار زنان مشکلی برای حکومت ایجاد نمی کند، ولی پسرها همه جویای اشتغال هستند و ما نمیتوانیم برای همه شغل ایجام کنیم و...»
در اینجا در بین حاضران همهمهای ایجاد شد و عدّه ای جوانتر گفتند:
مگر تعیین جنسیّت زاد و ولد در اختیار پدر و مادر است؟
ماموران امنیتی این سوال را نیز با تشرِ «فضولی موقوف!» سرکوب کردند و معترضان را با توهین و ضرب و جرح اخراج کردند!
در مرحلۀ بعد سلطان در ادامۀ خطابۀ خود گفت:
«همان گونه که تا کنون دیده و شنیدهاید، من در همۀ دوران سلطنت خویش هر روزی رهنمودهایی تازه و گاه متناقض و متضاد با روزهای پیشین فرمودهام!
هیچ کس حق ندارد به هیچ وجه رهنمودهای دو روز مرا با هم مقایسه کرده و علّت تضاد و مغایرت آنها را سوال کند! پس اگر روزی من گفتم زغال، سفید است و ماست، سیاه! هیچ کس نه تنها نباید اعتراض کند، که حتّی حق ندارد به سخن من شک کند! و...»
در اینجا دوربینها روی همۀ چهرهها زوم کردند، حتّی در قیافۀ یک نفر نشانهای از تعجُّب و اعتراض دیده نشد! زیرا از رفتار توهینآمیز و ضرب و جرح معترضان پیشین عبرت گرفته بودند!
بنابراین از حاضران به عنوان جان نثارانِ حلقه به گوش ملوکانه ثبت نام به عمل آمد تا در سمتها و مقامهای کلیدی شهر هرت از آنان استفاده شود.
ماهها و سالها گذشت. در این مدّت چه بسیار فرزندان پسر دوم خانوادهها را در بدو تولّد به سطل زباله انداختند و چه بسیار معلّمان ناگزیر بودند که در جغرافی بگویند : رودها از دریا سرچشمه گرفته و به قلّۀ کوه میریزند!! و...
روزی ملکه درد زایمان گرفت. او دومین فرزند خود را حامله بود...
وی را به زایشگاه بردند. پس از انجام زایمان و وضع حمل وقتی ملکه را به کاخ سلطنتی بردند، سلطان از همراهان ملکه سراغ شاهزاده را گرفت. آنان گفتند:
اعلیحضرتا! اتّفاقاً پس از زایمان چون دیدند نوزاد پسر است، پزشک فوراً او را چون همۀ نوزادان پسر خانوادهها به سطل زباله انداخت!
شاه خشمگینانه بر سر و روی خود کوبید و فریاد زد:
احمقها! این قانون را گفتم تا برای مردم اجرا کنید، نه من!!
ولی کار از کار گذشته بود و شاهزاده نیز به خیل هزاران نوزاد زنده به گور پیوسته بود!
http://modara.blogfa.com/
هر پگاه نو با یک نگاه نو
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب
(فرگرد 1552)
🔰 «جان بینش» و «جهان آفرینش»
برای شناخت هر «وادی» ، «سوادی» لازم است.
ولی آن که «برگی از کتابِ حکمت» و «گلبرگی از کتیبۀ معرفت» را بیاموزد،
دیگر نه نیاز دارد که از «سواد، سودی» برد و نه از «جهاد، جودی»!
او با «گوش جان» و «هوش نهان»،
سخنِ «جانِ بینش» و «جهانِ آفرینش» را میشنود
و بدون «زبان» و «بیان» با طبیعت سخن میگوید.
او «بوی شقایق» را از «سبوی حقایق» احساس میکند
و «رایحۀ پاکدستی» را از «لایحۀ هستی» میبوید.
او «زبان گُل» و «بیان بُلبُل» را میفهمد.
او نه تنها «صدای آبشار» ، که «ندای کوهسار» را هم میشنود.
او از «مویههای موجِ مهر» تا «گویههای اوجِ سپهر» را درک میکند،
او با «دیدن هالۀ زمان» و «شنیدن نالۀ زمین»،
با «درک حقایق» و «ترک علایق» ،
«راز زندگی» و «رمز ارزندگی» را درمییابد!
#شفیعی_مطهر
---------------------------------------------------
وادی: رودبار، رود، دَرّه، صحرا، بیابان
کتیبه: سنگ نبشته
لایحه: نوشته
هاله: خرمن ماه، دایرهی نورانی که گاه گاه گرداگرد ماه ظاهر میشود.
http://modara.blogfa.com/
🌺🌸🍃
#طنزسیاهنمایی.138
🔰 اسمشو نیار، خودشو بیار!
گفت: پیش از انقلاب در مبارزه با رژیم شاه، کمونیستها با این روش «ماکیاولیستی» که :
«هدف، وسیله را توجیه می کند»،
کارهای مبارزاتی خود را پیش میبردند.
یعنی اگر هدف خود را مقدس میدانی، در راه رسیدن به آن هدف از هر وسیلۀ نامشروع و غیراخلاقی و ناپسند و حتّی جنایت هم میتوانی بهره بگیری. ما این روش غیراخلاقی را نامشروع شمرده، محکوم میکردیم.
گفتم: این روش نه تنها شرعی نیست، بلکه عقلانی و اخلاقی و انسانی هم نیست.
گفت: ولی متاسفانه برخی سیاستمدارها این روزها از هر وسیله حتّی دروغ و تهمت هم بهره میگیرند تا رقیب را از صحنۀ رقابت بیرون کنند. اینان حتّی با توسُّل به یک حدیث «مباهته» کار خود را توجیه شرعی نیز میکنند!
گفتم: پس اینان فعلاً این روش ماکیاولیستی را تایید میکنند؟
گفت: در گفتار که نه! ولی در رفتار کاملاً به آن عمل میکنند!
می گویند روزی ناصرالدّین شاه در شکارگاه همراهان خود را گم کرد. شب فرارسید...
ناگزیر دنبال پناهگاه امنی میگشت تا شب را در آنجا بگذراند. ناگهان قلعهای را دید. جلو رفت و در زد.
یک روستایی در را باز کرد. ناصرالدّین شاه از او خواست اجازه دهد تا شب را در آنجا سپری کند. میزبان پذیرفت. شب سردی بود. ناصرالدّین شاه از میزبان پتو یا رواندازی خواست. میزبان گفت:
ما فقط یک جُل قاطر داریم!
ناصرالدّین شاه برآشفت که «شاهنشاه و جُلِ قاطر؟!»
ساعتی گذشت. شاه به شدّت از سرما میلرزید. ناگزیر میزبان را صدا کرد و به او گفت:
«آن رواندازی که میگفتی خودشو بیار، ولی اسمشو نیار!»
حالا این سیاسیون ما هم دربارۀ این روش ماکیاولیستی چنین عمل میکنند. خودشو میارن، اسمشو نمیارن!
گفتم: باز هم #سیاهنمایی کردی؟!
#شفیعی_مطهر
http://modara.blogfa.com/
🌺🌸🍃
🔴📣 هر پگاه نو با یک نگاه نو...
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب
(فرگرد 1551)
🔰 «ثبات تقدیر» در «اِثبات تغییر»
در جهان آفرینش هر «پدیده» و «آفریده»،
در «حالِ تغییر» و به «دنبالِ تاثیر» است.
تنها «فصلِ تغییرناپذیر»، «اصلِ تغییر» است.
انسان برای رسیدن به «قرار» و «استقرار»،
با همه هستی «سرِ ناسازگاری» و «نظرِ بیقراری» دارد.
در حالی که «ثباتِ تقدیر» در «اِثباتِ تغییر» است.
کسی به «رامش روان» و «آرامش جان» میرسد،
که بپذیرد هستی نه «دوام» دارد و نه «آرام»!
#شفیعی_مطهر
---------------------------------------------------
تقدیر: اندازه گرفتن، فرمان خدا، سرنوشت
ثبات: بر جای ماندن، پایدار بودن، دوام یافتن، پایدار بودن، پایداری، عزم راسخ عزمی، ثابت عزمی، قدم استقامت، پایداری
اثبات: ثابت کردن
🌺🌸🍃
#طنزسیاهنمایی.139
🔰 از تو میترسند!!
گفت: در مناظرههای نامزدهای ریاست جمهوری هر کدام به قدری وعدههای قشنگ میدادند که میگفتیم ای کاش میتوانستیم به همۀ آنان رای بدهیم. در آن صورت کشور گلستان میشد!
گفتم: اکنون هم تقریباً همه با هم کشور را اداره میکنند! یکی به عنوان رئیس جمهور و دیگری معاون اول ریاست جمهوری و دو نفر دیگر به عنوان رُوسای دو قوّۀ مقنّنه و قضائیه مشغول خدمت هستند!
گفت: آن وقت شعار میدادند و هر کدام میگفتند اگر مردم به من اعتماد کنند و به من رای بدهند من این کشور را گلستان میکنم و همه مشکلات را حل میکنم.
در هر صورت الان سه نفر با هم جلسه میگیرند و سه نفر با هم برای مردم این کشور تصمیم میگیرند یعنی کشور سه رییس جمهور هم زمان دارد اما در جامعه از نتیجه و عایدی این جلسات خبری نیست و روز به روز گرفتاریهای ملت بیشتر میشود و گرانی و تورّم کمر مردم را شکسته است.
حالا سوال من این است که اگر هر سه دست از سر مردم بکشند، آیا وضع کشور از این بدتر خواهد شد؟
می گویند یک نفر بچّۀ خردسالی را بغل کرده بود و بچه مرتّب جیغ میکشید و گریه میکرد و او میکوشید بچه را آرام کند...
یک نفر به او گفت : بچه از خود تو میترسد و گریه میکند. تو او را زمین بگذار، خودش آرام میشود.
او چنین کرد و بچه آرام شد!
گفتم: باز هم #سیاهنمایی کردی؟
#شفیعی_مطهر
#گزینسرودههایمطهر/14
🔰 قدح غم
چه داند از شب هجران که تا سحر چند است
کسی که شب همه شب در کنار دلبند است؟
ز سوز و آه دل عاشقان چه میفهمد
اسیر نفس که از شوق وصل خرسند است؟
به قاف قرب دلارام کی کند پرواز
پرندهای که به زنجیر پای در بند است؟
فراق و درد برای خود عالمی دارد
چه داند آن که در آغوش یار خرسند است؟
هر آنچه دوست بخواهد وصال یا هجران!
ولی اسیر هوس فکر وصل و پیوند است
بلاکش سر و جان داده در ره معشوق
نه فکر نام و نه نان و نه مال و فرزند است
به پیش همّت او سقف آسمان تنگ است
به نزد سرو قدش خم سر دماوند است
به کام او شکر و شهد این جهان تلخ است
شرنگ تلخ ز دست حبیب چون قند است
گر از می لب معشوق جرعهای نوشی
لبان لعل به کام تو خاک مانند است
مراد من قدحی غم به کام جانم ریخت
که هر نَمی غَمی هر غَم هزار و یک پند است
🌺🌸🍃
/channel/gaahgooye
#طنزسیاهنمایی.137
🔰 ابزار جاسوسی!
گفت: من نگران آیندۀ سیاستمداران و دیپلماتها هستم!
گفتم: چرا؟
گفت: میگویند بعد از سال ۲۰۲۰ اپلیکیشنهایی میسازند که قادر خواهند بود از طریق آنالیز حالتهای صورت بگویند که کلام گفته شده دروغ است یا راست! تصور کنید چه اتفاقی برای سیاستمداران خواهد افتاد!!
گفتم: بنابراین دروغ از سپهر سیاست حذف خواهد شد!
گفت: به این خیال باش!
گفتم: چرا؟ مگر خودت نگفتی این اپلیکیشن مشت دروغگو را باز و او را رسوا میکند؟
گفت: دیپلمات حرفهای کسی است که برای دروغگویی یا راهی مییابد و یا راهی میسازد!
گفتم: مگر چنین چیزی امکان دارد؟ مثلا چه راهی میتواند بسازد؟
گفت: مثلاً میگویند این اپلیکیشنها ابزار جاسوسی دشمن است و میخواهند نسل جوان را بفریبند، پس استفاده از آن ممنوع است!
گفتم: باز هم #سیاهنمایی کردی؟
#شفیعی_مطهر
🌐 کانال رسمی 'گاه گویه های مطهر'
/channel/gaahgooye
چرا؟!!
دو رویداد در دو کشور و یک دنیا تاسُّف!!
1- زندانی در برزیل وجود دارد که زندانیان با خواندن یک کتاب و نوشتن برداشت خود از کتاب میتوانند چهار روز از مدت زمان حبس خود کم کنند!
مردی که به جرم سرقت مسلّحانه به زندان محکوم شده بود با خواندن حدود سیصد جلد کتاب ، مدت حبس خود را از ده سال به کمتر از هفت سال کاهش داد.
این مرد پس از آزادی از زندان، به لطف مطالعات و دانش کسب شده در مدت حبس، بلافاصله در آزمون ورودی معتبر ترین دانشگاه این کشور پذیرفته شد و اکنون پس از گذشت ده سال از آزادی خود و اخذ مدرک دکتری، به عنوان استاد و مدرس دانشگاه مشغول به کار است.
2- در یکی از زندان های ایران شخصی به جرم داشتن 12 گرم مواد مخدّر زندانی می شود. او با حفظ کردن چند جزء از قرآن از مدّت زندانی خود می کاهد و پس از مدتی آزاد می شود.
چندی نمی گذرد او را با 12 کیلو!! مواد مخدّر دستگیر می کنند!
نکته: آیا هیچ ایرانی دلسوز یافت می شود که این دو گزارش را بشنود و نگوید: «چرا؟!!»
آیا ما نمی توانیم با بهره گیری از عقلانیت در طرح های تربیتی خود تجدیدنظر کنیم؟
آیا ما نباید از این هشدار پیامبر (ص) درس بگیریم که:
«لا يُلْدَغُ الْمُؤْمِنُ مِنْ جُحْرٍ وَاحِدٍ مَرَّتَيْنِ»
انسان مؤمن دو بار از یک سوراخ گزیده نمیشود؟
#شفیعی_مطهر
کانال رسمی گاه گویه های مطهر
/channel/gaahgooye
#گزینسرودههایمطهر/12
❤️ خون دل!
درس عشق از مکتب پروانه من آموختم
او به گرد شمع و من از عشق جانان سوختم
او به یک شب سوخت اما من به عمری روز و شب
از غمت سوزم چو اندر سینه نار افروختم
چشم مست تو قرار و خواب از چشمم ربود
جان به لب در انتظارت چشم بر در دوختم
تیر مژگانت چنان در خون کشیده قلب من
کز کمان ابرویت رَمیِ هدف آموختم
با سمند تیز پایت بارها بر دشت دل
تاختی هی تاختی اما به کی من توختم؟
سینه مالامال درد و چشم لبریز از سرشک
با که گویم درد دل؟ یا چون بگویم سوختم؟
در رهت باید گهی خون داد و گاهی خورد خون
خون دلها خوردم! و بس دردها اندوختم!
🌺🌸🍃
/channel/gaahgooye
هر پگاه نو با یک نگاه نو
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب
(فرگرد 1549)
🔰 «نیستی» یا «همزیستی»!
⬅️ بزرگترین «وعید» و «تهدید»،
برای «سعادتِ بشر» این «عادتِ شر» است،
که با «خشونتِ جنگ» و «رعونتِ تفنگ» ،
میتوان با «شرف» به «هدف» رسید.
بشر باید بداند «اعدام»، «دام» است و
«دار»، «غدّار»!
راه «سعادتِ انسانی»، «اعادتِ مهربانی» است.
بشر در این «زمینه» بیش از دو «گزینه» پیش روی ندارد:
یا «نیستیِ ستیز» یا «همزیستیِ مسالمتآمیز»!
#شفیعی_مطهر
---------------------------------------------------
وعید: وعدۀ بد، تخویف، ترعیب، تهدید
رعونت: سست شدن. احمق شدن. بیهودهگویی. خودآرایی
غدّار: بسیار غدرکننده، بیوفا، خائن، حیلهگر، فریبکار
🌐 کانال رسمی 'گاه گویه های مطهر'
/channel/gaahgooye
#گزینگویههایمطهر/68
💚 انسانهای «سبزکیش» و «مثبت اندیش»،
در دریایی از «زشتیهای بزرگ» و «پلشتیهای سترگ»،
مرواریدهای کوچکِ «زیبایی» و «دلارایی» را مینگرند
و در «پهنای سپهر سیاهی»، «صفای مهر پگاهی» را مینگارند.
🌺🌸🍃