andiiishe | Unsorted

Telegram-канал andiiishe - اندیشه

31886

«اگر همهٔ ما یکسان بی‌اندیشیم، در واقع نمی‌اندیشیم.» - والتر لیپمن

Subscribe to a channel

اندیشه

شاه و شیخ یکسان نبودند، نیستند و نخواهند بود.

@andiiishe

Читать полностью…

اندیشه

- لازم نیست این بار هم اشتباه کنیم!
 

ما آدم‌ها اغلب وقتی از ژرفای وجودمان اشتباهی را درک می‌کنیم که مرتکب آن شده باشیم. انقلاب ۵۷، اشتباهی مهلک بود و اکثریت قاطع ایرانیان با بندبند وجودشان بر این اشتباه واقف‌اند؛ واقف‌اند چون مرتکب آن شده‌اند. گرچه بسیاری، انقلاب ۵۷ را صرفاً نتیجۀ دسیسه‌های کارتر و جهان غرب علیه شاه می‌دانند، اما اگر ملت پشت شاه مانده بودند، پدرجد کارتر هم قادر نبود تا شاه را سرنگون کند. درهرحال بخش عمده‌ای از جامعۀ ایران با سکوت خود پشت شاه را خالی کردند و بخش دیگری هم فعالانه به براندازی حکومت او یاری رساندند و اکنون تاریخ بدون تعارف، بی‌رحمانه و البته به‌حق آنان را قضاوت می‌کند.

دل بستن به اصلاح جمهوری اسلامی هم اشتباه بعدی‌مان بود و ما این را هم خوب می‌دانیم، می‌دانیم چون مرتکبش شده‌ایم؛ اما لازم نیست همیشه برای درک یک اشتباه، مرتکب آن بشویم.

به‌عنوان یک ایرانی، فقط یک آلترناتیو برای گذار از جمهوری اسلامی می‌شناسم؛ فقط یک نفر است که در زمین سخت واقعیت می‌تواند نمایندگی ما را در عرصۀ بین‌المللی بر عهده گیرد و فقط یک نفر است که احتمال دارد بدنۀ نظامی و بروکرات کشور از او تبعیت کنند و بدین ترتیب قادر است طی دوران گذار مانع از هرج‌ومرج ایران شود. پیش از آنکه مطالعۀ این یادداشت را ادامه دهید، قدری درنگ کنید و حدس بزنید مراد من از این یک نفر کیست؟

صرف‌نظر از اینکه جمهوری‌خواه باشید یا پادشاهی‌خواه، چپ باشید یا راست، احتمالاً حدس زده‌اید که مراد من رضا پهلوی است. حتی اگر به‌کلی هم با نظر من مخالف باشید، احتمالاً بازهم فقط از روی سطور آغازین پاراگراف پیشین، فرد موردنظرم را حدس زده‌اید. همین ویژگی، مؤلفۀ بنیادین یک آلترناتیو بالقوه برای دوران گذار است؛ اینکه همه، حتی مخالفانش هم احتمال روی کار آمدنش را حدس بزنند. افراد اندکی‌اند که با خواندن پاراگراف پیشین این یادداشت به یاد تاج‌زاده، میرحسین موسوی یا نرگس محمدی افتاده باشند. این یک واقعیت است و جدال با واقعیت به گذار ما از وضعیت موجود کمکی نخواهد کرد.

اگر خواهان تحولی ساختاری در کشور هستیم باید رهبری برای دوران گذار داشته باشیم که در عین شهرت ملی و بین‌المللی، در دورترین نقطه از جمهوری اسلامی و دورترین نقطه از جهان‌بینی پنجاه‌وهفتی ایستاده باشد. این فرد کسی جز رضا پهلوی نیست.

گذشتگان ما در سال پنجاه‌وهفت، پشت شاه را خالی کردند؛ بیایید تا ما امروز پشت فرزند او را خالی نکنیم. اگر این بار هم به پهلوی پشت کنیم، درنهایت گذر روزگار به تلخ‌ترین شکل ممکن به ما خواهد آموخت که دوباره اشتباه کرده‌ایم و باز هم آیندگان بی‌تعارف و بی‌رحمانه اشتباهمان را قضاوت خواهند کرد.

لازم نیست تا همیشه برای درک مهلک بودن اشتباهات زندگی‌مان، مرتکب آن‌ها بشویم.
 

میثاق همتی
نویسنده و تحلیلگر
ــــــــــــــــــــــــــــــــ

•• اگر دوستانی مشتاق خواندن تحلیل‌های روز دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe

Читать полностью…

اندیشه

ویدیو را ببینید.

وزیر ارشاد وقت جمهوری اسلامی از اینکه یکی از بازیگران مشهور فعال در جمهوری اسلامی را نمی‌شناسد، به خودش افتخار می‌کند.

از سوی دیگر نخست‌وزیر دوران پهلوی، اذعان دارد که همهٔ هنرمندان فعال را می‌شناسد و به همین آشنایی هم می‌بالد.

فاصلهٔ عظیم میان تبختر ابلهانهٔ مسؤل جمهوری اسلامی با تواضع محترمانهٔ مسؤل عصر پهلوی، گویای نکات بسیاری است.

@andiiishe

Читать полностью…

اندیشه

- مردم حق دارند از روشنفکران ۵۷ بیزار باشند


روشنفکر چپ ایرانی، به غلط گمان می‌کرد و هنوز هم گمان می‌کند که ایدئولوژی همان تک‌فرمول نجات‌بخشی است که با آن می‌توان همهٔ مسائل جامعه را - از اقتصاد و سیاست گرفته تا اجتماع و فرهنگ - حل کرد. از نظر آن‌ها می‌توان با یک انقلاب ایدئولوژیک و به‌زور اسلحه از تاریخ جلو زد.

نمونه می‌خواهید؟ به این مصاحبهٔ جناب مسعود کیمیایی (فیلمسازی که جایگاه هنری‌اش برایم محفوظ و محترم است اما برای عقاید سیاسی‌اش هیچ ارزشی قائل نیستم) توجه بفرمایید که چند ماه پس از پیروزی انقلاب اسلامی با روزنامهٔ میزان انجام داده است. من با دقت این مصاحبه را خواندم و هیچ نشانی از دموکراسی‌خواهی و مدنیت‌خواهی در آن ندیدم. باز هم هدف اول روشنفکر آن زمان ما صرفاً مبارزه با امپریالیسم و تقدیس خشونت چریکی بود. بعد جناب جواد مجابی در مصاحبهٔ اخیرش با روزنامهٔ اعتماد از این شاکی است که چرا مردم ایران روشنفکرستیز شده‌اند؟ خب اخوی، این ستیز به خاطر اشتباهات فاحش سیاسی روشنفکران آن زمانه بوده است. باری، به این فرازها از مصاحبهٔ جناب کیمیایی که می‌دانم امروز نظرات کاملاً متفاوتی دارند، توجه کنید:

«فیلم اگر دست‌کم فرهنگساز نیست، نباید در نفی فرهنگ جهان سومی باشد، یا نباید گرایش‌های امپریالیستی در حیطهٔ اندیشه فیلمساز باشد... کشورهایی مثل ما که همیشه زیر نفوذ چپاول سرمایه و امپریالیسم بوده‌اند، به هیچ کیفیتی نمی‌توانند آرام باشند و آرام نبودن یعنی هنر ایدئولوژیکی داشتن.

سینمای هنری محض، سینمای هنری خاص، سینمایی از این دست، و فرهنگی از این دست، مال کشورهای استثمارگر است، کشورهایی که ترجیح می‌دهم به آن‌ها کشورهای مهاجم بگویم.»

چنین بود اندیشه‌های روشنفکرانی که در آن سال‌ها، خواسته و ناخواسته، به الگوهای فکری و ذهنی ما بدل شده بودند. سال‌ها باید می‌‌گذشت تا فاجعهٔ ایدئولوژی‌گرایی و ژدانف‌گرایی را با پوست و گوشت و استخوان‌مان لمس کنیم و بفهمیم.


زنده‌یاد بیژن اشتری،
نویسنده و مترجم
ــــــــــــــــــ

•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe

Читать полностью…

اندیشه

- سیمای دو زن


داستان‌های عاشقانه‌ٔ «خسرو و شیرین» و «لیلی و مجنون»، هردو سرودهٔ «نظامی گنجوی» سرایندهٔ توانمند ایرانی هستند.

منظومه‌ٔ «خسرو و شیرین» داستان عاشقانه‌ای است در ایران باستان و یادی است از معشوقه‌ٔ از کف‌رفته‌ٔ دوران جوانی نظامی به نام «آفاق». به نحوی که در این هشتصد سال کسی نتوانسته مانندش را بسراید؛ و «لیلی و مجنون» هم داستان دلدادگی دو جوان است در دیار عرب.

نظامی در آغاز هر دو داستان مدعی است که در اصل داستان تصرفی نکرده است.

نظامی نا‌خوداگاه در «لیلی و مجنون» به ترسیم چهره‌ٔ زن در دیار عرب و در «خسرو و شیرین» به نمایاندن چهرهٔ زن در ایران باستان پرداخته است.

لیلی، پرورده‌ٔ جامعه‌ای است که دلبستگی را مقدمه‌ٔ انحرافی می‌پندارد که نتیجه‌اش سقوط حتمی در جهنم وحشت‌انگیز فحشاست. در این سرزمین پاکی و تقوا، بدا به حال دختر و پسر جوانی که نگاه عاشقانه‌ای رد و بدل کنند.

اما در دیار شیرین، منعی بر مصاحبت و معاشرت بی‌آلایش مرد و زن نیست و عجبا که در عین آزادی معاشرت، شخصیت دختران، پاسدار عفاف ایشان است.

دختری سرشناس، یکه و تنها، بر پشت اسب می‌نشیند و از ناف ارمنستان تا قلب تیسفون می‌تازد و کسی متعرض او نمی‌شود.

اما وضع لیلی چنین نیست و جرایمش بسیار. نخست این که زن به دنیا آمده و از هر اختیار و انتخابی محروم. گناه دیگرش زیبایی‌ست. در نظام قبیله‌ای، مرگ و زندگی او در قبضه‌ٔ استبداد مردان است. پدر لیلی مرد مقتدری است که چون از تعلق خاطر قیس (مجنون) و دخترش با خبر می‌شود، در حصار خانه زندانی‌اش می‌کند و زندانبانش‌، زن فلک‌زده‌ای است به نام مادر که به فرمان شفاعت‌ناپذیر شوهر مجبور است رابطه‌ٔ دخترش را با جهان خارج قطع کند.

اما فضای داستان «خسرو و شیرین» متفاوت است. دنیای شیرین، دنیای بی‌پروایی‌هاست. شیرین، دست‌پرورده‌ٔ زنی است که به گفتهٔ نظامی: «ز مردان بیشتر دارد سترگی». شیرین، دختر ورزشکار نشاط‌طلب طبیعت‌دوستی است که بر اسبی زمانه‌گرد برمی‌نشیند و با جماعتی از دختران هم‌سن‌وسال خود که: «ز برقع نیست‌شان بر روی بندی» و هر یک با فنون سوارکاری و دفاع از خویش آشنایی دارند، به چوگان بازی می‌رود.

دختری که در چنین محیطی بالیده در مورد طبیعی‌ترین حق مشروع خویش، یعنی انتخاب شوهر، گرفتار هیچ مانعی نیست.

شیرین در کنار عاشق خود خسرو، اسب می‌تازد، به گردش و تفریح می‌پردازد، مذاکره می‌کند، شرط و شروط می‌گذارد و امتیاز می‌گیرد و در همه‌حال پاکدامنی خود را پاس می‌دارد.

و آن طرف زندگی سراسر تسلیم لیلی است. خالی از هر تلاشی. از مکتب‌خانه‌اش باز می‌گیرند و در خانه زندانی‌اش می‌کنند و به شوهر نادیده‌ٔ نامطبوعی می‌دهندش، بی‌آنکه اعتراضی بکند.

این است تصویری از موقعیت زن در نظام قبیله‌ای عرب و جایگاه زن در ایران.

سیمای دو زن،
علی‌اکبر سعیدی سیرجانی
ــــــــــــــــــــــــــــ

•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe

Читать полностью…

اندیشه

- افسوس که هنوز عده‌ای می‌کوشند نفهمند!


کشور ایران در جدول کشورهای دارای بیشترین منابع طبیعی و زیرزمینی رتبهٔ پنجم را در کل دنیا داراست اما از لحاظ حجم اقتصاد و تولید ناخالص داخلی وضع دهشتناکی دارد.

دو سال قبل از انقلاب ۵۷، ایران هجدهمین اقتصاد بزرگ دنیا بود. این یک سقوط تاریخی و شگفت‌انگیز است. خیلی بدیهی و مشخص است که که پس از ۵۷ مسیر اشتباهی طی شده است.

منابع زیرزمینی اگرچه همهٔ قابلیت‌های مورد نیاز برای رشد اقتصادی را بازنمایی نمی‌کنند، اما مزیت بسیار مهم و تعیین‌کننده‌ای برای کشورها به شمار می‌روند. یکی از عواملی که سبب شد آلمان نازی و امپراتوری ژاپن نتوانند بر نظم جهانی سیطره یابند، فقر آن‌ها از نظر منابع زیرزمینی بود.

روسیه ثروتمندترین کشور از لحاظ منابع زیرزمینی است. این ثروت کمک کرد تا اتحاد شوروی چهل‌وپنج سال برای سیطره یافتن بر جهان و نابودی نظم جهانی مسلط لیبرال دمکراسی پیکار کند.

اما وضعیت امروز روسیه نشان می‌دهد که اتحاد شوروی چه راه اشتباه و بی‌فرجامی را طی کرده‌است. امروز روسیه یعنی بزرگترین و ثروتمندترین کشور جهان از لحاظ منابع زیرزمینی، در رده‌بندی اقتصاد جهانی به جایگاه یازدهم نزول کرده‌است و برآورد‌ها نشان می‌دهند که این سقوط آزاد در سال‌های آینده ادامه خواهد داشت. خیلی روشن است که ایدئولوژی ستیزه‌جو و توهم‌بنیاد مارکسیستی، این کشور پهناور و ابرثروتمند را به معنای واقعی کلمه مصرف کرده‌ است.

در میان ده کشوری که بیشترین منابع زیرزمینی را دارند تنها روسیه، ونزوئلا، ایران و عراق، جایگاهی در خور منابع عظیم خود ندارند و شش کشور دیگر موفق شده‌اند جایگاه جهانی مناسب خود را کسب کنند‌. چهار مورد از این کشورها در میان ده اقتصاد برتر جهان قرار دارند، استرالیا در رتبهٔ سیزدهم است و عربستان، این پدیدهٔ سال‌های اخیر خاورمیانه و آسیا، جایگاه ایران دوران پهلوی، یعنی رتبهٔ هجدهم را از آن خود کرده‌است.

پیش از ۵۷ درمجموع بر ریل درستی قرار داشتیم و بعد از ۵۷ به بی‌راهه رفتیم. این خیلی واضح است. افسوس که عده‌ای هنوز می‌کوشند این واقعیت را نفهمند.


طوس طهماسبی
نویسنده و پژوهشگر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe

Читать полностью…

اندیشه

- چاه‌های بیهودگی


پافشاری بر افکاری که نادرست بودنشون بارها اثبات می‌شه، دلایل متعدد داره. یکی از مهمترین دلایلش روانیه. برای آدم‌هایی که به خاطر یک سری عقیده تلاش کردند و سال‌های زیادی از عمرشون رو گذاشتند، تغییر عقیده سخته، چون فکر می‌کنند توان تحملِ حس بیهودگی رو ندارند. اگر عقایدی رنگ ببازه و آدم برای اون عقاید زحمت کشیده باشه، مثل کسیه که برای رسیدن به آب چاهی کنده و پس از چندین متر کندن باید خودش رو متقاعد کنه که این چاه دیگه به آب نمی‌رسه.

در اینجا فرد دچار یک دوگانگی می‌شه... نکنه اگر یک متر دیگه بکنه به آب برسه... نکنه در یک قدمی هدف یا در یک قدمی موفقیت دست از کار بکشه... تلاش بیهوده ضربهٔ روحی به فرد می‌زنه؛ زندگی بی‌دستاورد رنج‌آوره. اینکه یک نفر بپذیره تلاشی که کرده ـ اون هم تلاشی طولانی و پرامید ـ بیهوده بوده، نیاز به یک توان روانی و ذهنی داره.

الان چه کار باید کرد؟ از این چاه بیاد بیرون و بره دنبال کندن چاهی جدید تا بلکه جای دیگه به آب برسه یا همین‌جا پافشاری کنه و به کندن ادامه بده؟ برخی می‌فهمند این چاه به آب نمی‌رسه، اما حس بیهودگی به قدری براشون سخته که ترجیح می‌دن به انواع توجیهات متوسل بشن اما اقرار به بیهودگی تلاش‌هاشون نکنند؛ اعتراف به شکست نکنن... توجیهات شروع می‌شه: همۀ چاه‌ها همینه! مگه بقیۀ چاه‌ها به آب می‌رسه؟ حالا مگه قراره هر کاری فایده داشته باشه؟! شاید در آینده این چاه آب بیفته! روش کندنمون رو باید اصلاح کنیم!

برخی هم دیگه به جایی می‌رسند که می‌گن هدف از کندن این چاه رسیدن به آب نبود. بلکه هدف تقویت نیروی اراده بود. الان هم برای تقویت نیروی اراده باید پای این چاه خشک موند! و توجیه عرفانیِ نهایی هم اینه که می‌گن: «ما مأمور به وظیفه‌ایم، مامور به نتیجه نیستیم.» یعنی ما اومدیم چاه بکنیم، نتیجه‌ش برای ما مهم نیست. در این مرحله امکان بازنگری و پذیرش بیهودگی کاملاً مسدود می‌شه، چون مقصود نفسِ چاه کندنه، و نتیجه اساساً بی‌معناست. فرد در اینجا به یک ماشین محض تبدیل می‌شه که بدون تأمل پیرامون هدف و سودمندی، کاری رو خودکار انجام می‌ده و تفکری هم دیگه وجود نداره که بخواد هشدارِ بیهودگی بده.

اما برای رهیدن از این چاه بیهودگی، کافیه آدم‌ها درک کنند که نفسِ دست شستن از یک عمل بیهوده خودش یه دستاورده، حتی اگر یک روز قبل از مرگ باشه. چه دستاوردی بزرگ‌تر از این که آدم بفهمه یک زحمت، یک شیوهٔ زیست، یک تفکر یا عقیده درست نبوده. دستاوردهای بشر بیش از اینکه متکی به کارهای مفید باشه، متکی به کارهای بیهوده‌ایه که کسانی انجام دادند و بیهوده بودنشون مشخص شد. کشف بیهودگی بخشی از راهی بوده که انسان رو به سعادت محدود و ممکنِ امروز رسونده. بیهودگی وقتی به مرتبهٔ آگاهی می‌رسه، به داده‌ای مفید بدل می‌شه.

تا وقتی انسان بر بیهودگی پافشاری کنه هیچی به دست نمیاره، اما دست شستن از بیهودگی خودش دستاوردیه که انسان رو اتفاقاً از بیهودگی و پوچی نجات می‌ده. کسی که از بیهودگی دست می‌کشه، دستاوردش همینه که خودش رو از زنجیر بیهودگی نجات داده.

به همین دلیل بیهودگی مثل حبسه؛ مثل زندانه. حبس کشیدن انسان رو از خیلی چیزها بازمی‌داره. هر چی طولانی‌تر هم باشه بیهودگی رنج‌آورتری به انسان تحمیل می‌کنه (گذشته از کارهای خُرد مفیدی که برای بهبود زندگی در حبس می‌شه کرد)، اما هر روزی که انسان از این حبس خلاص بشه، خودش یه دستاورده.

پذیرش بیهودگی غلبه بر زندانیه که زندانبانش خود آدمه.


مهدی تدینی
کانال گاراژ
ـــــــــــــــــ

•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe

Читать полностью…

اندیشه

- روشنفکر پرتِ پنجاه‌وهفتی!


مدرسه که می‌رفتیم برای ما مدام از وابستگی شاه به بیگانگان می‌گفتند و اینکه او به خاطر همین وابستگی بود که به صنعت مونتاژ بها می‌دهد و حرف‌هایی از این دست.

صادق زیباکلام هم در مصاحبه‌ای که به همان ابتدای انقلاب ۵۷ بازمی‌گردد همین سخنان را تکرار می‌کند.

ایرج پارسی‌نژاد که تحصیل‌کردهٔ آکسفورد و هاروارد است در خاطراتش می‌گوید که در سال ۱۳۴۶ با برادرش محمدعلی که تاجر بود راهی کرهٔ جنوبی می‌شوند.

برادر با یک تاجر کره‌ای قرار کاری داشته و او هم ناگزیر به دفتر این تاجر می‌رود.

تاجر کره‌ای وقتی متوجه می‌شود که ایرج ادبیات خوانده و علاقه‌ای هم به تجارت ندارد از او در مورد شرایط ایران می‌پرسد و ضمناً اضافه می‌کند که در جریان پیشرفت‌های صنعتی ایران قرار دارد.

خود پارسی‌نژاد می‌نویسد که به‌تندی به این تاجر کره‌ای واکنش نشان داده و گفته کدام پیشرفت و اینکه اصلاً پیشرفت و صنعتی‌شدنی در کار نیست.

تاجر کره‌ای می‌گوید: «هست. پس این شرکت ایران ناسیونال و ساخت‌وساز اتومبیل پیکان چیست؟» و استاد و روشنفکر ایرانی پاسخ می‌دهد «آنکه تولید ایران نیست. محصولی است از کمپانی لیلاند موتورز انگلیس که قطعات آن در ایران مونتاژ می‌شود.»

تاجر کره‌ای با نرمی می‌گوید که «اما تو باید بدانی که همهٔ اتومبیل‌ها را یکجا نمی‌سازند. اول بدنهٔ آن ساخته می‌شود، بعد موتور آن. ایرانِ شما فعلاً در مرحلهٔ اول است. اطمینان دارم که به مراحل بعد هم خواهد رسید. حوصله کنید. وانگهی ما می‌خواهیم همین اتومبیل پیکان شما را وارد کنیم. شما دارید در این صنعت جلوتر از ما حرکت می‌کنید. ما که حالا جز دوچرخه و چرخ‌خیاطی چیزی نمی‌سازیم…»

پارسی‌نژاد می‌گوید در جواب او از ماهیت اقتصاد وابسته و «بورژوازی کمپرادور» گفتم و می‌گوید سخنانی گفتم که یادآوری آن امروز مایهٔ شرمندگی من است.

روشنفکر پنجاه‌وهفتی همین‌قدر پرت است و نتیجهٔ این پرت‌بودن و انتقال آن پرتی به جامعهٔ آن روز را می‌توانیم به‌روشنی در تفاوت امروز بین ایران و کرهٔ جنوبی به چشم ببینیم.


بهزاد مهرانی،
نویسنده و روزنامه‌نگار
ــــــــــــــــــــــــ

•• اگر دوستانی مشتاق خواندن تحلیل‌های روز دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe

Читать полностью…

اندیشه

- این والریان نیست که زانو زده، انقلابی ۵۷ است!

‌‌
حتی اگر نوادگان چنگیز یا معتصمِ عباسی به شاهنشاهانِ ایرانِ باستان ارجاع می‌دادند باورپذیرتر بود تا شما دله‌اشغالگرهای تاریخ‌کُش. شما در آن روزِ همایون حتی فرصتِ زانوزدن هم پیدا نمی‌کنید.

اگر بگویید «روز شب است» شاید شهروندانِ ایران - گیریم هف‌هشت درصد‌شان‌ - باور کنند، ولی اگر بخواهید خودتان را «دولت ملّی» جا بزنید، همان هف‌هشت درصد هم باورشان نمی‌شود. خودتان هم باورتان نمی‌شود. [شاید فقط بی‌بی‌سی فارسی باور کند، آن‌هم بیشتر وقتی که کارپرداز این مسخره‌بازی‌ها اصلاح‌طلب‌ها باشند نه دیگر غارتگرها.]

این ژیمناستیکِ هویتی را بیش از هرکسی از اصلاح‌طلبان یاد گرفته‌اید؛ آن‌ها که در عینِ خیانت‌پیشگی هزار نقاب به چهره می‌زنند. خیال می‌کنید مهم نیست که تا دیروز ۱۸۰ درجه خلافش را می‌گفته‌اید و مهم نیست که علیه همهٔ مظاهر تاریخ و فرهنگ ملّی هر کاری توانسته‌اید کرده‌اید، خیال می‌کنید مهم نیست که خونِ هرچه جوانِ میهن‌دوست را حلال کرده‌اید و مهم نیست که آب و خاک و هوای این مرز و بوم را به خشکی و خاکستر کشیده‌اید، خیال می‌کنید از روزی که کالای جدید را می‌فروشید همه یادشان می‌رود و دیگر هیچ برایشان مهم نیست که شما کی بوده‌اید و چکار کرده‌اید و هویت‌تان چیست.

شما مشتی بی‌هویت‌اید که به هر رنگی درمی‌آیید. زوال و سقوطِ این کشور برایتان بازی‌ست. همه کردارتان بازی‌ست. بازی‌ست اما هزینهٔ کمرشکنش را ملّتِ ما با فقر و بی‌آیندگی و ازدست‌رفتنِ یکایکِ فرصت‌ها و داشته‌های سرزمینش می‌دهد.

رونمایی از تندیسِ شاپور در «میدان انقلاب اسلامی» نمادین است. نیم‌قرن پس از انقلابی که علیه مدرنیته و نهادِ پادشاهیِ مشروطهٔ ایران، علیهِ تاریخ و هویتِ ملّیِ ایران کردید، حالا در این واپسین سرازیری نمادی از نمادهای آن‌ها را بالای میدانِ انقلابتان نشانده‌اید: بربریتی‌ست که در برابرِ «ایران» در تمامیتِ تاریخی و فرهنگی‌اش زانو به زمین زده. این والرین نیست، این شمایید. و دستِ شاپور و فرزندانش همچنان با نیامِ شمشیر آشناست.


آزاد عندلیبی
نویسنده و مترجم
ـــــــــــــــــــــــــــ

•• اگر دوستانی مشتاق خواندن تحلیل‌های روز دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:

@andiiishe

Читать полностью…

اندیشه

- چرا ویروس سرخ‌وسیاه ملت‌ها را مبتلا می‌کند؟!


زهران ممدانی بیشتر از هر کسی مرا یاد صادق قطب‌زاده و ابراهیم یزدی می‌اندازد؛ همان‌قدر متوهم، بچه‌زرنگ، طلبکار، فریبکار، همان‌قدر ناشی و مدعی. جلوس او بر صندلی مهم‌ترین شهرداری جهان در ناف امریکا نشان داد که هیچ‌گاه نباید خطر ترکیب مهیب «پترودلار+سرخ‌وسیاه» را دست‌کم گرفت.

این خطر چیزی شبیه آنفلوآنزاست: واکسن قطعی ندارد. می‌تواند خودش را با گونه‌های زندهٔ آنفلوآنزا منطبق کند و حمله را از سر بگیرد. هروقت ممکن است برگردد. مرز نمی‌شناسد. میزان تخریب و کشندگی‌‌اش بستگی به مقاومت بدن یک ملت با همهٔ نهادها و نمادها و هویت و افق‌هایش دارد. در مواردی کُشنده است (مثل ایران در ۵۷)، در مواردی مرگبار است اما کُشنده نیست یا دست‌کم کشنده به نظر نمی‌رسد (مثل نیویورک).

آیا شیوع دوباره‌اش بالاخره باعث می‌شود این توهم از بین برود که «ویروس سرخ‌وسیاه» در قرن ۲۱ جایی ندارد؟ بعید می‌دانم. شاید جامعه هم عادت دارد تا لحظهٔ آخر بگوید «سرما نخورده‌ام، فقط سردیم شده، دم‌نوش می‌خورم و خوب خواهم شد.»

وردی که حاملان این ویروس بهتر از هرکسی در یک قرن اخیر خوانده‌اند ممکن است هر شنونده‌ای را مبتلا کند: «آب را مجانی می‌کنیم، برق را مجانی می‌کنیم، اتوبوس را مجانی می‌کنیم... مالیات را بالا می‌بریم و مسکن برایتان می‌سازیم...» رؤیای مجانی‌شدن امکانات و سایهٔ یک سرپرست ازلی-ابدی هر جنبنده‌ای را وسوسه می‌کند که وا بدهد. این ویروس از این خوش‌خیالیِ هزار بار به کابوس نشسته، از این فراموشکاری ادواری، نهایت استفاده را می‌برد تا دروازه‌های بدن جامعه را درهم بشکند و داخل شود.

برخی دانای‌کل‌های همیشگی، حرص‌وجوش و عصبانیت بسیاری از ایرانی‌ها از ظهور چنین حاملی در نیویورک را مسخره می‌کنند. این‌ها یا درک نمی‌کنند یا خودشان را به آن راه می‌زنند که این جامعهٔ فاجعه‌چشیده حق دارد نسبت به هرچه سرخ‌وسیاه در جهان می‌بیند حساس باشد، خصوصاً در افقی که زمانی پیش چشم داشت: نیویورک. این مدرسان خودخوانده ابایی از این ندارند که چنین ویروسی در «آزمایشگاه ایران» مجدداً و با جهش‌ها و چهره‌های تازه آزمایش شود. هیچ‌گاه هزینه‌اش گردن این‌ها نبوده، سهل است که ابزار کسب‌وکار و تجارتشان هم بوده.

زمانی پرواز مستقیم تهران-نیویورک نوید آینده‌ای را به این ملت می‌داد که افق‌هایش در نیویورک ترسیم شده بود. آن پرواز و آن افق با همراهی امثال همین‌ها به خاطره‌ها پیوست و این ویروس با همراهی امثال این‌ها بر باند فرودگاه این کشور نشست. از پاریس به تهران. این‌بار لازم است آن پرواز و آن افق در دورانی نو دوباره برقرار شود: تهران-نیویورک.


آزاد عندلیبی
نویسنده و مترجم
ـــــــــــــــــــــــــــ

•• اگر دوستانی مشتاق خواندن تحلیل‌های روز دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:

@andiiishe

Читать полностью…

اندیشه

- درسی که باید از انقلاب سودان بگیریم!


انقلاب سودان یک انقلاب بدون رهبر بود یا به تعبیری رهبران آن مردم سودان بودند و البته نقش زنان هم در آن پررنگ بود. شبکهٔ اینترنشنال مستندی در ستایش جنبش سودان ساخته بود و سایت بی‌بی‌سی فارسی هم از رویکرد بی‌رهبر انقلابیون سودان ستایش کرده بود.

پلیس سودان اعتراضات مسالمت‌آمیز مردم سودان را سرکوب کرد، نهایتاً ارتش به حمایت از معترضان برخاست و رئیس‌جمهور مستبد، عمرالبشیر هم بازداشت شد. در برنامهٔ ارتش برای دورهٔ انتقالی امتیازات قابل‌توجهی برای فرماندهان ارتش در نظر گرفته شده بود، اما انقلابیون مخالف، این برنامه را رد کردند.

در سودان هیچ رهبر اپوزیسیون مشخصی وجود نداشت که به ارتش فرمان یا قول عفو بدهد و طبعاً حالا هم کسی نبود که به آن‌ها دستور بدهد باید به پادگان‌هایشان برگردند. انقلاب سودان بدون رهبر بود و فرماندهان ارتش اگر هم می‌خواستند، نمی‌توانستند با عموم مردم یا زندانیان سیاسی متنوع و پرشمار سابق مذاکره کنند. ضمناً از برگشتن به پادگان‌هایشان هم می‌ترسیدند.

بعضی از فرماندهان‌ ارتش به همدستی با عمرالبشیر متهم بودند و نمی‌دانستند که انقلابیون بی‌رهبر چه نقشه‌ای برایشان در سر دارند: برخی انقلابیون حاضر نبودند کوچکترین خطایی را فراموش کنند، برخی نمی‌خواستند ببخشند و عده‌ای نیز مایل بودند هم ببخشند و هم فراموش کنند.

نهادهای مدنی و تشکل‌های سودان فاقد وزن سیاسی معنادار بودند؛ سلسله‌مراتبی وجود نداشت که شخص یا گروه مشخص با افکار مشخصی در رأس آن باشد و بتواند از طرف «مردم» یا انقلابیون ضمانت اجرایی بدهد. روابط خارجی‌ انقلابیون سودان محدود به رسانه‌ها بود، نه دیپلمات‌های خارجی.

بنابراین در سودان اصرار بر «انقلاب بدون رهبر» و اینکه «همه رهبر انقلاب‌اند» در فردای براندازی به بحران نمایندگی در بین انقلابیون منتهی شد. این‌گونه بود که ارتش بر اوضاع مسلط شد و داشتن «اسلحه» ملاک نفوذ و قدرت سیاسی گردید. همین باعث شد عده‌ای از ضعف پلیس - که پس از انقلاب ضعیف شده بود - سؤاستفاده کنند و گروه‌های شبه‌نظامی تشکیل دهند.

پای طرف‌های خارجی و تبهکاران فراملی هم به ماجرا باز شد و سرانجام پس از حدود چهار سال زندگی در سایهٔ رهبری پراکنده و نامنسجم مردمی، درگیری‌های داخلی شروع شدند.

اهل فن می‌دانند اگر جنگ بتواند «گردش مالی» خود را ایجاد کند، دیگر به این راحتی‌ها قابل جمع کردن نیست. در بهترین شرایط سودان هم مثل سومالی و لیبی به سرزمینی بی‌دولت تبدیل شد که هر گروه و قبیله، در آن دولتی کوچک برای خودش درست کرده‌ بودند. 

پافشاری بر انقلاب بدون رهبر، گفتن اینکه «رهبر منم، رهبر تویی»، «رهبران ما در زندان‌اند»، «ما برده نیستیم، پس رهبر نمی‌خواهیم» و نظایر این‌ها، به‌رغم ظاهر فریبنده و زیبایشان تضمینی‌اند برای هرج و مرج.

شاید به نام «ملت ایران» حساسیت دارید، شاید از مفهوم «ایران» خوشتان نمی‌آید؛ ولی اگر فقط به «حق حیات» اعتقاد دارید، محض محافظت از حق حیات خود، خانواده، همشهری و هم‌قومی‌تان هم که شده، شعار «انقلاب بی‌رهبر» را به این راحتی‌ها باور نکنید.


صفدر آصفی
نویسنده و تحلیلگر
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ

•• اگر دوستانی مشتاق خواندن تحلیل‌های روز دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe

Читать полностью…

اندیشه

انقلاب ۵۷ نتیجهٔ دو اشتباه مهلک بود: اشتباهی جغرافیایی و اشتباهی تاریخی.

افسوس و شگفت که «پنجاه‌وهفتی‌ها» هنوز هم دست‌بردارمان نیستند و هنوز وقیحانه برای فردایمان نسخه می‌پیچند.

وای بر ما اگر دوباره فریبشان را بخوریم!

گوشه‌ای از سخنان زنده‌یاد فریدون فرخ‌زاد را باهم بشنویم.

@andiiishe

Читать полностью…

اندیشه

نامهٔ جالبی مربوط به ۲۵ مهرماه سال ۱۳۵۷، از شاه فقید به فرزندش، رضا پهلوی که در آمریکا دورهٔ آموزش پیشرفتهٔ خلبانی جت‌های جنگنده را می‌گذرانده:

رضای عزیزم از خواندن نامهٔ تو خوشحال شدم، همچنین از شنیدن صدای عزیزت. هرهفته نتایج بسیار خوبی در مدرسه به‌دست آورده‌ای، چه از لحاظ پرواز، چه از لحاظ درسی، خیلی باعث خوشحالی است و تعریفهایی که آمریکایی‌ها از تو می‌کنند باعث سرافرازی است. البته دلم برای تو تنگ شده، ولی می‌دانم کاری که انجام می‌دهی چقدر مفید است و از حالا غیر از درس مفید خودت، چقدر مطالب مفید دیگر یاد می‌گیری. انشاالله مابقی دورهٔ خلبانی به همین خوبی طی شده و بتوانم پسر عزیز خوبم را دوباره ببینم و ببوسم. ما هم در اینجا خیلی مشغولیم تا خدا چه خواهد. مامان فرح، علیرضا، لیلی، همه بحمدالله خوبند. الان یک هفته است به نیاوران آمده‌ایم و هوا فعلاً ایدئال است. امسال بخاطر زلزلهٔ طبس، جشنهای ۴ و ۹ آبان گرفته نمی‌شود. انشاالله دهات مخروبه به‌زودی ساخته شوند و مردم آسایشی پیدا کنند. با بهترین آرزوها برای تو. هزار بار می‌بوسمت.

پدرت،
محمدرضا پهلوی

•• چهارم آبان‌ماه، زادروز «محمدرضا شاه پهلوی»

@andiiishe

Читать полностью…

اندیشه

نظر پرزیدنت نیکسون دربارهٔ محمدرضا شاه:

شاه زنان را آزاد کرد، طنز تلخ اینکه آن‌هایی را که آزاد کرد - زنان و دانشجویانی که به خارج فرستاده بود - برگشتند و به نیروهای انقلابی ضد او پیوستند.

شاه در تلاش بود تا ایران را به قرن بیستم پیش ببرد، مخالفان او می‌خواستند ایران را به دوران تاریک تاریخ برگردانند و این کاری بود که آن‌ها واقعاً انجام دادند.

•• چهارم آبان‌ماه، زادروز «محمدرضا شاه پهلوی»

@andiiishe

Читать полностью…

اندیشه

- جمهوری اسلامی در آستانهٔ «مات» شدن!


زمانی را در بازی شطرنج تصور کنید که یکی از دو شطرنج‌باز، تمامی مهره‌های کلیدی و کارآمد خودش را از دست داده است و فقط شاه و چندتایی سرباز برایش باقی‌مانده. شطرنج‌باز مقابل اما همچنان وزیر، رخ، فیل و اسبانش را در اختیار دارد و بی‌عجله، مملوی از صبر و با کمترین هزینه، بازی‌اش را به‌پیش می‌برد.

در چنین حالتی شطرنج‌باز اول امید دارد که با همین اندک مهره‌های باقی‌مانده بتواند پیروز میدان شود؛ او با جابه‌جایی‌های کوچک از کیش‌های مداوم حریف جاخالی می‌دهد و بازی حقیر و کسالت بارش را کش می‌دهد و در عین حال رجز می‌خواند که چون هنوز مات نشده، پس پیروز است!

گاهی سیگنال نفت‌کش‌هایش را روشن می‌کند، گاهی دست به دامان مجاهدین و تجزیه‌طلبان می‌شود و پروژه راه‌می‌اندازد، گاهی با شرم‌الشیخ ور می‌رود، گاهی بورس را سبز می‌‌کند و دلار تزریق می‌کند و قس علی‌هذا.

با گذشت زمان و از دست رفتن امکان‌های باقی‌مانده، مانورهای شطرنج‌باز اول مدام کم‌اثر‌تر، مضحک‌تر و کسالت‌بارتر می‌شود. تا جایی که با هر کیش حریف، فقط یک خانه می‌گریزد و منتظر فرارسیدن کیش بعدی می‌ماند.

چنین تمثیلی شباهت تامی به اوضاع کنونی جمهوری اسلامی دارد و وضع شگفت‌آور و چندان پنهانی هم به حساب نمی‌آید.

شگفتی اما آنجاست که طبقهٔ رانتی وابسته به جمهوری اسلامی، هنوز تصویر روشن مواجهه با شکست قریب‌الوقوع را نمی‌بیند و با سفاهتی عجیب، به دنبال معجزه‌ای است تا این شطرنج‌باز ابله به مددش بتواند از وضعیت فلاکت‌بار خویش بگریزد و پیروز شود.

بله جمهوری اسلامی فعلاً از «کیش‌ها» می‌گریزد، ولی در صفحهٔ شطرنجی که برایش چیده‌اند، «مات» شدن، سرنوشت محتوم اوست.
ــــــــــــــــــــــــ

•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe

Читать полностью…

اندیشه

- نه، ما روشنفکر نیستیم!


ما روشنفکر نیستیم. ما صرفاً به رسانه دسترسی داریم. روشنفکر راستین اولین شهروندی بود که در خیابان فریاد زد «نه غزه نه لبنان، جانم فدای ایران.» اویی بود که گفتمان تازه ایجاد کرد.

کدامیک از ما گفتمانی نو ایجاد کرده‌ایم؟ یا آن شهروند دیگری که گفت «میجنگیم میمیریم، ایرانو پس میگیریم!» کدامیک از مدعیان روشنفکری به ذهنشان رسیده بود که آخوندها مشتی اشغالگرند و نه بیشتر؟ یا آن کشاورز اصفهانی که با بیلی روی دوشش گفت «رو به میهن، پشت به دشمن» و «دشمن ما همین‌جاست، دروغ میگن آمریکاست.» یا شهروندانی در خیابان‌های تاریک قهدریجان (اصلاً می‌دانید کجاست؟) که فریاد زدند «اصلاح طلب اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا.»

ایران کشوری است که مدعیان روشنفکری‌اش باید از روی دست مردم، مشق شب بنویسند. ما روشنفکر نیستیم. ما صرفاً به رسانه دسترسی داریم. دهن‌هایی گشاد برای همواره حرف زدنیم؛ و قیمت اغلب ما هم فقط شبی بیست دلار است. تازه همه‌جایی هم می‌رویم.


ناصر کرمی
ـــــــــــــــــــ

•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe

Читать полностью…

اندیشه

⁨ ⁨
خبرنگاری از ماریا ماچادو، رهبر اپوزیسیون ونزوئلا و برندهٔ جایزه صلح نوبل می‌پرسد که «آیا شما از حملهٔ نظامی آمریکا به ونزوئلا حمایت می‌کنید؟»

ماچادو پاسخ می‌دهد که «برخی از اشغال ونزوئلا به‌ دست آمریکا سخن می‌گویند درحالی‌که ونزوئلا همین حالا هم تحت اشغال قرار دارد، تحت اشغال روسیه، جمهوری اسلامی و گروه‌های تروریستی مثل حزب‌الله و حماس که آزادانه با رژیم حاکم همکاری می‌کنند.»

حالا این‌‌ها را با سخنان خانم نرگس محمدی مقایسه کنید. بختت ایرانی!⁩⁩

- بهزاد مهرانی

@andiiishe

Читать полностью…

اندیشه

•• مخالفان شاه در سال ۵۸: «رژیم منحط پهلوی از جانب امپریالیست‌ها مأموریت پیدا کرد تا با دست زدن به یک سری تبلیغات ضدمذهبی و تحمیل و جایگزینی سیستم و ارزش‌های غربی در تمام ارکان جامعهٔ ما رو به انحطاط بکشونه و از هویت اسلامی اصلی خودش خارج بکنه.»

•• مخالف شاه در سال ۱۴۰۴: «شاه اونقدری دین به جامعه تزریق کرد تا انقلاب شد.»

مهدی تدینی
کانال گاراژ

@andiiishe

Читать полностью…

اندیشه

- نه، خمینی انقلاب ۵۷ را ندزدید!


اگر معیار موفقیت یک انقلاب را تحقق آرمان‌های بانیان آن انقلاب بدانیم، آن وقت می‌شود گفت که انقلاب اسلامی اتفاقاً انقلاب موفقی بود. جمهوری اسلامی بخش بزرگی از آرمان‌های آن انقلاب را محقق کرد. گیرم آن آرمان‌ها تبعاتی داشتند که مردمی که در سال ۵۷ به خیابان آمدند از آن‌ها غافل بودند.

انقلاب تغییر بسیار بزرگی است. انقلاب علاوه بر اینکه حکومت را تغییر می‌دهد، علاوه بر اینکه حاکمان را تغییر می‌دهد، ارزش‌های حاکم بر جامعه را هم تغییر می‌دهد. در واقع انقلاب علیه ارزش‌های حاکم شکل می‌گیرد، آن‌ها را ساقط می‌کند، و ارزش‌هایی به‌کل متضاد آن‌ها را بر جامعه حاکم می‌کند.

برای درک بستری که انقلاب اسلامی در آن رخ داد باید به ایران دههٔ ۵۰ نگاه کرد. ایران دههٔ ۵۰ مشخصه‌هایی دارد، ایرانی‌‌ است که یک رشد اقتصادی چشمگیر را تجربه کرده است. ایرانی‌‌ است که به کمک رشد اقتصادی، انقلاب سفید و قوانین حمایت از خانواده، تبعیض جنسی و فاصلهٔ طبقاتی در آن کاهش یافته است. ایرانی‌ است که روابطی حسنه هم با بلوک شرق و هم با بلوک غرب دارد. ایرانی‌ است که دارد با تمام توان به سمت غرب حرکت می‌کند. می‌خواهد بیشتر و بیشتر شبیه یک جامعهٔ غربی شود؛ و انقلاب دقیقاً بر ضد این ارزش‌ها شکل گرفت. انقلابیون ۵۷ این ارزش‌ها را نمی‌پسندیدند و بر ضد این ارزش‌ها شوریدند.

انقلابیون ۵۷ وقتی از استقلال صحبت می‌کردند، منظورشان این نبود که ما روابطی متعادل و متناسب با همهٔ کشورهای جهان داشته باشیم، این عامل که در ایران دههٔ ۴۰ و ۵۰ وجود داشت. آن‌ها بر ضد آن روابط محترمانه انقلاب کردند. آن‌ها می‌خواستند ایران به جبههٔ نخست مبارزه با آمریکا و اسرائیل بدل گردد.

وقتی از آزادی صحبت می‌کردند، منظورشان این درک امروزی ما از آزادی نبود. آن‌ها در جامعه‌ای زندگی می‌کردند که آزادی‌های اجتماعی در بالاترین سطح وجود داشتند، اسلام‌گراها و چپ‌ها هم که به آزادی سیاسی معتقد نبودند. اساساً انقلاب در بستری رخ داد که شاه به دنبال باز کردن فضای سیاسی بود. منظور آن‌ها از آزادی این بود که ما بتوانیم به سفارت هر کشوری که خواستیم حمله کنیم، پرچم هر کشوری را که خواستیم آتش بزنیم، هر کشوری را که خواستیم تهدید کنیم. انقلاب ۵۷، انقلابی بود بر ضد روند مدرنیته، بر ضد نزدیک شدن ایران به غرب، انقلابیون بر ضد این ارزش‌ها انقلاب کردند.

این آرمان‌ها تبعات داشتند که به چشم مردم آن روز نمی‌آمد. مردم آن روز نمی‌دیدند که پشت کتاب «امت و امامت» شریعتی چه ایده‌های خطرناکی خوابیده. نمی‌دیدند با تصاویر قهرمان‌گونه از چه‌گوارا، و مبارزهٔ کاسترو با آمریکا، جامعه‌ای به روز سیاه می‌افتد و به انزوای بین‌المللی کشیده می‌شود.

وقتی شما بر ضد ارزش‌های مدرن انقلاب می‌کنید، وقتی حکومت رؤیایی‌تان مدینهٔ محمد و کوفهٔ علی‌ است، وقتی معتقدید در غرب زنان به کالا بدل شده‌اند، رهبر انقلابتان هم کسی جز خمینی نمی‌تواند باشد، حکومتی که در فردای پیروزی انقلاب حاکم می‌کنید هم چیز بهتری از جمهوری‌اسلامی نمی‌تواند بشود.

خمینی انقلاب‌ اسلامی را ندزدید، خمینی رهبر طبیعی آن انقلاب بود. امروز هم همین است، جمهوری‌ اسلامی ارزش‌هایی را بر این جامعه حاکم کرده که ما از آن‌ها بیزاریم. ما می‌خواهیم بر ضد آن ارزش‌ها انقلاب کنیم. انقلاب ما هم اگر پیروز شود، ارزش‌هایی را بر این جامعه حاکم می‌کند که ارزش‌های ماست. در این ارزش‌ها باید دقیق بود. ما ابداً به دنبال ایده‌های خارق‌العاده نیستیم. ما به دنبال ایده‌هایی نیستیم که در هیچ کشور دیگری با مختصاتی مشابه ایران اجرا نشده باشد، و تبعات آن ایده‌ها سنجیده نشده باشد. ما به دنبال حکومتی هستیم به‌غایت معمولی که امتحانش را پس داده باشد. حکومتی که بتواند گردش آزاد قدرت و یک رفاه اقتصادی معقول به وجود آورد. میان شهروندانش مستقل از مذهب، جنسیت، گرایشات جنسی و خاستگاه اجتماعی فرقی نگذارد. تمامیت ارضی ایران را حفظ کند و ما را به دام جنگ‌های داخلی، منطقه‌ای و جهانی نکشاند. دین را مهار کند و مانع حضورش در عرصهٔ قدرت شود.

ما اگر بر سر این ارزش‌ها بمانیم. به صرف اینکه ایده‌ای زیباست، چشم بر تبعات آن نبندیم. نگذاریم چپ‌هایی که در آن سوی جهان نشسته‌اند، یکبار دیگر ما را به موش آزمایشگاهی خویش بدل کنند، آن وقت حکومتی که در فردای پیروزی این انقلاب بر سر کار خواهد آمد هم چیزی خلاف انتظارات ما نخواهد بود. ما دو بار در قرن گذشته انقلاب کردیم. فرآیندهای سیاسی و تبعات آن‌ها در ایران، جان‌های بی‌شماری را گرفته است. ظاهراً مجبوریم که یکبار دیگر انقلاب کنیم. هدف ما باید این باشد که این انقلاب به آخرین انقلاب ایران بدل گردد. این دینی‌ است که همهٔ ما به کشته‌شدگان راه آزادی میهن داریم.


بامداد اعتماد
ــــــــــــــــــ

•• اگر مشتاق خواندن تحلیل‌های روز هستید، به ما بپیوندید:
@andiiishe

Читать полностью…

اندیشه

- حیف که شاه را درک نکردیم!


حالا که محیط‌زیست ایران در آستانهٔ نابودی قرار گرفته، بد نیست بخشی از دل‌نگرانی‌های زیست‌محیطی محمدرضاشاه پهلوی را مرور کنیم. منبع تمامی گفته‌های شاه، یادداشت‌های علم است:

• ۱ فروردین ۱۳۵۱. فاضلاب بندرعباس و بوشهر مستقیماً می‌ریزد توی دریا. تا چند سال دیگر اینجا پر از ماهی مرده می‌شود و صدف و مرجان‌هایش از بین می‌روند.

• ۲۳ مهر ۱۳۵۱. رودخانه‌های شمال تهران همه فاضلاب شده‌اند. با همین منوال تا یک سال دیگر تهران آب آشامیدنی نخواهد داشت.

• ۱۹ اردیبهشت ۱۳۵۳. جنگل‌های شمال را دارند مثل علف درو می‌کنند. اگر همین‌طور پیش برود تا ۳۰ سال دیگر از جنگل‌های هیرکانی چیزی نمی‌ماند... این جنگل‌ها ریهٔ ایران هستند. دارند ریهٔ مملکت را پاره‌پاره می‌کنند.

• ۱۱ بهمن ۱۳۵۱. تالاب قمیشان و میانکاله را خشک می‌کنند تا شالیزار بکارند... اگر تالاب‌ها خشک شوند، همهٔ تبریز و کرمان را نمک‌باد می‌گیرد.

• ۴ مرداد ۱۳۵۴. در رفسنجان آن‌قدر چاه عمیق زده‌اند که زمین دارد نشست می‌کند. تا چند سال دیگر آنجا پر از فروچاله می‌شود.

• ۱۷ آذر ۱۳۵۴. کارون را دارند می‌کشند. این همه کارخانه بدون تصفیه‌خانه فاضلابشان را مستقیم می‌ریزند توی رودخانه.

• ۲۷ آذر ۱۳۵۴. ببینید این دود را! تهران دارد خفه می‌شود... اگر همین‌طور پیش برود تا سال دیگر مردم تهران باید ماسک بزنند.

• ۸ بهمن ۱۳۵۵. این شکارچی‌های لعنتی دارند همه‌چیز را نابود می‌کنند. با این منوال تا چند سال دیگر در ایران نه ببری می‌ماند، نه یوزی و نه حتی قرقاولی!

• ۹ دی ۱۳۵۵. دریاچهٔ رضائیه (ارومیه) دارد خشک می‌شود. سد روی رودخانه‌های اطرافش ساخته شده، ولی کسی فکر آب دریاچه نبوده. اگر خشک شود، نمک‌بادش تا تبریز می‌رود و آنجا را نابود می‌کند... این بزرگ‌ترین فاجعهٔ زیست محیطی مملکت خواهد بود.

اما علاوه‌بر آینده‌نگری و دغدغه‌های شاه نسبت به محیط‌زیست ایران، مسئلهٔ شاید مهمتر اینجاست که فقط به شکایت و خطابه بسنده نمی‌کرد و برای حل هریک از این معضلات عملاً و قاطعانه دست به اقدام می‌زد. برای نمونه فقط برخی اقدامات دورهٔ پهلوی برای حفظ محیط زیست را می‌آوریم:

• تشکیل سازمان شکاربانی و حفاظت از حیات وحش: «کانون شکاربانی ایران را تأسیس کنید و بودجه‌اش را از دربار بدهید.» (۸ بهمن ۱۳۵۳)

• اعلام منطقهٔ حفاظت‌شده برای نجات یوزپلنگ و قوچ‌های در خطر: «مناطق ییلاق، دشت کویر تا ترکمن‌صحرا کاملاً حفاظت‌شده اعلام شود. ارتش حفاظت کند.» (۶ اسفند ۱۳۵۱)

• دستور برخورد نظامی با قاچاقچیان چوب جنگل‌های شمال: «به ارتش دستور بدهید با قاچاقچی‌های چوب مثل قاچاقچیان تریاک برخورد کنند، تیراندازی آزاد است.» (۱۹ اردیبهشت ۱۳۵۳)

• تسریع اجرای طرح جامع فاضلاب تهران:
«شهرداری و وزارت آب و برق تا آخر سال طرح فاضلاب تهران را تمام کنند و بودجه‌اش را هرچه بخواهند بدهید.» (۲۲ مهر ۱۳۵۱)

• الزام رعایت شروط زیست‌محیطی در تمامی سدها: «از این به بعد در طراحی هر سدی، حداقل جریان زیست‌محیطی رودخانه حتماً رعایت شود وگرنه تأیید نمی‌کنم.» (۲۲ شهریور ۱۳۵۵)

• ایجاد منطقه حفاظت‌شدهٔ خلیج فارس و جزایر ایرانی: «جزایر خلیج فارس و سواحل تا شعاع مشخص حفاظت کامل شود، نیروی دریایی مسئول حفاظت است.» (۱۶ فروردین ۱۳۵۶)

• عدم صدور مجوز حفر چاه در دشت رفسنجان و چند دشت دیگر: «از این به بعد در رفسنجان، ورامین و چند دشت ممنوعهٔ دیگر حتی مجوز حفر یک چاه عمیق را هم ندهید.» (۴ مرداد ۱۳۵۰)

• اختصاص بودجهٔ ویژه برای تقویت دریاچهٔ ارومیه: «بودجهٔ احیای دریاچهٔ ارومیه را از محل اعتبارات خاص دربار تأمین کنید و طرح فوری بدهید.» (۱۳ تیر ۱۳۵۵)

• ممنوعیت شکار پرندگان مهاجر در تالاب‌های شمال: «از این فصل به بعد شکار در میانکاله و گمیشان مطلقاً ممنوع است، ارتش گشت‌های دریایی بگذارد.» (۱۱ بهمن ۱۳۵۶)

• الزام همهٔ کارخانه‌های نیشکر خوزستان به ساخت تصفیه‌خانه: «به همهٔ کارخانه‌های نیشکر و صنعت خوزستان شش ماه مهلت بدهید تصفیه‌خانه بسازند.» (۱۷ آذر ۱۳۵۲)

• تصویب فوری قانون حفاظت هوا: «وزارت کشور و سازمان برنامه تا سه ماه دیگر قانون حفاظت هوا را بیاورند مجلس.» (۲۷ آذر ۱۳۵۳)

• امضای فرمان تأسیس «سازمان حفاظت محیط زیست ایران» به عنوان نهادی مستقل:
«سازمان حفاظت محیط زیست را از وزارت کشاورزی جدا کنید و مستقیم زیر نظر نخست‌وزیر بیاورید.» (۱۳۵۲، اسکندر فیروز همین موقع رئیس این سازمان شد).

تقریباً تک‌تک این دستورات در همان زمان اجرایی شدند. هرچند بعد از انقلاب بسیاری‌شان یا ضعیف شدند یا عملاً تعطیل. شاه در دههٔ ۵۰ تنها حاکم خاورمیانه بود که اهمیت محیط‌زیست را دریافته بود، افسوس که ما شاه را درنیافتیم.

برگرفته از اینستاگرام «داروین صبوری»
ــــــــــــــــــــــ

•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe

Читать полностью…

اندیشه

- مسئلهٔ پنجاه‌وهفتی‌ها


آن‌که معتقد است عاری از اشتباه است، پیشاپیش فرصت اصلاح را از خود گرفته است و آن‌که با دیدهٔ انصاف به تاریخ پیش و پس از پهلوی‌ها بنگرد، خدمات آن‌ها به این وطن را با دیدهٔ احترام خواهد دید.

طبعاً شاه نیز اشتباهاتی داشت اما خب «پنجاه‌وهفتی بودن» نماد شرارت و ایستادن در جای اشتباه تاریخ است. کشوری رو به توسعه که با اندک اصلاحاتی به وطنی صدبار بهتر برای زندگی تبدیل می‌شد را با «چریک‌بازی و ما به هر قیمتی انقلاب می‌خواهیم» به دامان جمهوری اسلامی انداختند و بسیاری حتی در حکومتی که خود ساختند نیز زندگی نکرده و به همان کشورهایی که شبانه‌روز به آن‌ها «مرگ بر» می‌فرستادند خزیدند.

مسئلهٔ پنجاه‌وهفتی‌ها، مسئلهٔ تکرار مشتاقانهٔ اشتباه است. آن‌کس که اشتباهش را به دیدهٔ افتخار می‌نگرد، مشتاقانه آماده است تا دوباره و دوباره همان اشتباه را تکرار کند. امروز مسئله‌شان با رضا پهلوی صرفا همان پهلوی بودن اوست، وگرنه او بارها اعلام کرده است «به رأی مردم هرچه باشد پایبندم». اما اینان چونان همان نیاکان چریک‌شان به هر قیمتی آن‌چه خود می‌خواهند را خیر مطلق پنداشته و مشتاقانه شما را به تکرار همان اشتباه ۵۷ تشویق می‌کنند.

ایران در نگاه آنان نه وطن، میهن و محل زندگی که بستر گسترانیدن ایده‌هایشان به هر قیمتی است و بس. اما ایران امروز، ایران ۵۷ نیست...

محمد الف
ــــــــــــــــــ

•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe

Читать полностью…

اندیشه

- بزم اراذل!


هانی و واشقانی؟ به‌به که چه جنس جوری، چه زوج برازنده و متجانسی! حقیقتاً کمتر مجلسی پیدا می‌شود که اینقدر جان و جهان میزبان و‌مهمانش شبیه هم باشد. آب، این بار خیلی خوب گشته و بهترین گودال را پیدا کرده؛ معاشرت بی‌عارها، شب‌نشینی اشباح.

این یکی سر و صورتش خط‌خطی است و به کتک زدن ملت مباهات می‌کند، آن دیگری طینت و باطنش خط و خش دارد و بر روح و روان مردمان خسته و رنجور زخم می‌زند؛ مردمی که آب ندارند، تاب ندارند، هوا ندارند، عشق و امید و آینده ندارند، نان را به قیمت جان می‌خرند و ته همهٔ اینها، در اکسپلورر اینستاگرام باید سفیدشویی‌های یک بازیگر بزک‌کردهٔ شانه تخم‌مرغی را تحمل کنند.

این یکی رسماً کار کردن را عیب و ننگ می‌داند و فتوا به مفتخوری می‌دهد: «بالاخره کسی که چهارتا دعوا کرده و ده تا خط روی صورتشه که نمی‌تونه به خاطر ده، دوازده میلیون خیابون جارو بزنه.» آن یکی هم اتفاقاً خیلی اهل کار و بار تمیز و شرافتمندانه نیست و پر کردن شکم از راه ماله‌کشی و مجیزگویی را ترجیح می‌دهد. نان بازو سخت درمی‌آید، اما حداقل سر صاحبش را بالا نگه می‌دارد و به قیمت ناله و نفرین و فحش و فضیحت سر سفره نمی‌رود. نان در آوردن از بازو، کار هر ناکسی نیست.

این یکی عاطل و باطل می‌چرخد و معلوم نیست بدون کسب و کار، خرج آن مشک آویزان فربه را از کجا در می‌آورد، از قضا پشت و پناه آن یکی هم معلوم نیست و‌ کسی نمی‌داند پول برنامه‌سازی در استودیوی آنچنانی با آن همه دوربین و خدم و حشم و مهمانانِ سلبریتی از کجا می‌آید. این انگار مهمانی مهره‌هاست؛ آدم کوکی‌هایی که کنترل‌شان دست بقیه است!

دو نفر نیمه‌های یک سیب‌اند که یکی با قمه و قداره «عمله» شد و آن دیگری با فکل و کراوات، یکی از سر جهل و عجز و آن دیگری به شوق طمع، یکی درس نخوانده و لمپن و آن دیگری که سواد را به سود فروخت.


رسول بهروش
ــــــــــــــــــــــــ

•• اگر دوستانی مشتاق خواندن تحلیل‌های روز دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe

Читать полностью…

اندیشه

- تاوان سنگین انقلاب ۵۷


در گزارشی کلی از نشریهٔ اکونومیست، هزینهٔ انقلاب سال ۵۷ برای مردم ایران حداقل چیزی در حدود ۳۰ تریلیون دلار آمریکا برآورد شده است:

١- جنگ هشت‌ساله، ۳ تریلیون دلار.
٢- هسته‌ای شدن و کل هزینه‌های جانبی ناشی از آن، ٩ تريليون دلار.
‌‏٣- حمایت‌های گستردهٔ نظامی و غیرنظامی به کشورهای منطقه و گروهک‌های تروریستی، ۵ تریلیون دلار.
۴- خسارات وارده به زیرساخت‌های معادن و صنایع مادر، منابع زیرزمینی نفت و گاز و انواع حمل و نقل ریلی، زمینی دریایی و هوایی، ۴ تریلیون دلار.
‏۵- صدمات جبران‌ناپذیر به محیط زیست و عدم مدیریت آب کشور، ٣ تریلیون دلار.
۶- عدم سود حاصله در اثر قهر کشور طی چهل سال گذشته با جامعهٔ جهانی که برجسته‌ترین نمود آن تحریم‌های هسته‌ای و نابودی صنعت توریسم است، ۶ تریلیون دلار.

‏در خوشبینانه‌ترین حالت بعد از دستیابی ایران به صلح پایدار، ثبات و حکومتی کارآمد و دوست با جهان، حداقل ۱۰ سالی طول خواهد کشید تا سیاستمداران میهن‌دوست بار دیگر بتوانند کشور را به ریل توسعه بازگردانند. البته، این پژوهش اکونومیست، تازه برای هشت سال پیش است ‏و به همهٔ این ارقام باید ویرانی‌های سال‌های اخیر را نیز افزود. به‌راستی که جمهوری اسلامی، بهترین الگوی پسرفت در جهان است.

برای مثال قبل از انقلاب، سهم ایران از دریای خزر، ۵٠ درصد بود و حالا ۱۳ درصد است. نرخ دلار در سال ۵٧ حدود هفت تومان و اینک صد و دوازده‌هزار تومان است (یعنی افت چند هزاربرابری ارزش پول ملی).‏ پاسپورت ایران در سال ۵۶ جزو ۱۰ پاسپورت معتبر دنیا بود و حالا درمیان ١٩٩ کشور جهان در ردهٔ ۱۹۱ قرار دارد. مجموعهٔ ورزشی و ورزشگاه آریامهر (آزادی) در زمان تأسیس خود یکی از بزرگ‌ترین مجموعه‌های ورزشی جهان و برترین مجموعهٔ ورزشی در کل خاورمیانه محسوب می‌شد، آن هم در زمانی که کشور قطر، میزبان جام‌جهانی اخیر، اصلاً وجود نداشت.

برای روشن‌‌تر شدن شدت زوال ایران، کافی است ایران و کرهٔ جنوبی را در این نیم‌قرن باهم مقایسه کنیم تا دریابیم چه‌قدر از کاروان پیشرفت و توسعه جا مانده‌ایم.

‏حدود ۵۰ سال پیش، ایران حتی تا حدی از کرهٔ جنوبی هم جلوتر بود و متخصصان کره‌ای برای الگوبرداری از روند مونتاژ خودرو و توسعهٔ صنعت لوازم خانگی، سفرهایی به ایران داشتند. بسیاری از کارگران کره‌ای‌ در ایران مشغول به کار بودند، امروز اما پاسپورت کرهٔ جنوبی با پیشی گرفتن از پاسپورت آلمان به یکی از قدرتمندترین پاسپورت‌های دنیا بدل شده است و تکنولوژی‌، خودروها و محصولات خانگی و دیجیتال این کشور را هم که همه می‌دانیم به کجا رسیده است.

همهٔ آمارها به‌روشنی حاکی از آن‌اند که انقلاب ۵۷، تاوان سنگینی بر کشور ما تحمیل کرد، افسوس که بسیاری از افراد و گروه‌های سیاسی و فکری دخیل در انقلاب ۵۷، نه‌تنها از کردهٔ خود پشیمان نیستند که موضعی طلبکارانه دارند و کماکان مصرند با همان ایده‌ها و باورهای منسوخ پنجاه‌وهفتی‌شان برای جوانان و انقلاب نوین ایران نسخه بپیچند.


- رضا راغب
ــــــــــــــــــــ

•• اگر دوستانی مشتاق خواندن تحلیل‌های روز دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe

Читать полностью…

اندیشه

- نه، باورتان نمی‌کنیم!


چرخش زمانه را ببین؛ بعد از پنجاه سال فحش دادن به جشن‌های دو هزار و پانصد ساله، حالا سوارکاران را با هیبت هخامنشی در خیابان‌های تهران می‌چرخانند و وسط شهر از مجسمه زانو زدن والریانوس پرده برمی‌دارند. بعد هم تعجب می‌کنند که چرا این باستان‌گرایی ناگهانی برای مردم قابل باور نیست!

باورکردنی نیستید، چون در همهٔ این سال‌ها اگر احمد و محسن و کاظم مرتکب یک جنایت می‌شدند، نام‌شان در رسانه‌های رسمی مملکت به کیان و کوروش و بردیا تغییر می‌کرد. مگر از خانواده‌ای که اسم مذهبی برای فرزندانش انتخاب می‌کند هم دزد و جانی و قاتل در می‌آید؟ البته که نه، همهٔ این پلشتی‌ها مال خانواده‌های ایران‌دوست است!

باورکردنی نیستید، چون سال‌هاست اعلام آمار فراوانی نام‌ها را متوقف کرده‌اید. چون عارتان می‌آید بگویید اسامی ایرانی در صدر انتخاب‌ها قرار گرفته. سال‌ها سر صف مدارس، محمدها و فاطمه‌ها و علی‌ها را صدا کردید و موقع میلادها جلوی چشم بقیه به آن‌ها جایزه دادید. حالا همان‌ها اسم پسران‌شان را شاهان و ساسان می‌گذارند و شما سانسور می‌کنید.

باورکردنی نیستید، چون در تنگی قافیه، مجسمهٔ زانو زدن والرین جلوی شاپور را می‌سازید، اما یادتان می‌رود پنج دهه است اسم همین خیابان را به «وحدت اسلامی» تغییر داده‌اید، مثل «خلیج‌فارس» که آن اوایل زمزمه تبدیل شدنش به «خلیج اسلامی» را سر دادید.

باورکردنی نیستید، چون نقاشی‌های شاهنامه، یک‌شبه از دیوارهای مشهد پاک می‌شود و زحمت یک‌سالهٔ هنرمندان وطن‌دوست بر باد می‌رود؛ چون مجسمهٔ سی‌وسه متری فردوسی، سال‌هاست در همان شهر زمین‌گیر شده و «اجازه نمی‌دهند» نصب شود؛ چون فلان رسانه نزدیک به حاکمیت، همین چند سال پیش که خبری از هواپیماهای دشمن نبود در گزارشی بلند بالا به کوروش لقب «جنایتکار جنگی» داده بود؛ چون تلویزیون دولتی این مملکت که به سگ اصحاب کهف هم بها داده، در نیم‌قرن گذشته حتی یک مینی سریال در مورد مشاهیر ایران باستان نساخته؛ و چون لباس شاپوردوستی بر تن آن‌هایی که هفتم آبان راه مردم را به سمت آرامگاه کوروش می‌بندند، زار می‌زند.

می‌بینید؟ دم خروس‌تان آنقدر پیداست که این نوشته را تا صبح قیامت می‌شود ادامه داد، اما فقط شکوه و عظمت «ایران» را تماشا کنید که آخرش هر خصمی را خسته و هر سنگی را نرم می‌کند. این سرزمین زخم می‌خورد، درد می‌کشد، اما آنقدر قوی و غنی است که سرانجام چون غباری در تاریخش گم می‌شوید، غرق می‌شوید. مگر می‌شود به صورت خورشید هم خاک پاشید؟


رسول بهروش
ــــــــــــــــــــــــ

•• اگر دوستانی مشتاق خواندن تحلیل‌های روز دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe

Читать полностью…

اندیشه

- فرض کنید شاه دوباره بیاید!


اغلب وقتی از لزوم اجماع بر شخص شاهزاده رضا پهلوی جهت گذار از جمهوری اسلامی با شهروندان مخالف شاهزاده سخن می‌گوییم، یکی از حیرت‌انگیزترین استدلال‌هایی که برای مخالفت خود با پهلوی ذکر می‌کنند، این است: «آمدیم و پهلوی هم مثل خمینی شد، آن‌وقت چه؟» ازقضا بسیاری از این شهروندان مخالف شاهزاده، با انقلاب ۵۷ هم به‌شدت مخالف‌اند، آن را اتفاقی شوم می‌دانند، و همین شوم بودنش را نشانهٔ قطعی شومی انقلاب بعدی قلمداد می‌کنند. متأسفانه این دسته از هموطنان ما متوجه نیستند که در سال ۵۷ در میدان ستیز میان «خمینیسم» و «پهلویسم» این خمینیسم بود که پیروز شد و با جهان‌بینی متحجرانه‌اش ایران را به خاک سیاه نشانید؛ بنابراین اگر قرار باشد اکنون، پهلوی پیروز میدان شود، منطقاً با غلبۀ پهلویسم بر خمینیسم مواجه خواهیم شد و کاملاً روشن است که جهان‌بینی پهلوی ۱۸۰ درجه با جهان‌بینی خمینی متفاوت است.

دغدغه‌های دیگر منتقدان شاهزاده پهلوی چیزی شبیه به این‌هاست: «اگر رضا پهلوی بدون برگزاری رفراندوم تاج شاهی بر سر بگذارد، چه؟ اگر عیناً همان حکومت پهلوی را بی‌هیچ تغییری بر پا کند، تکلیف چیست؟» این‌ بدترین سناریوی مخالفان پهلوی است. بیایید فرض کنیم همین سناریو محقق شود؛ به‌نظر شما در صورت محقق شدن چنین وضعی آیا حکومت پهلوی هزار بار بهتر از جمهوری اسلامی نخواهد بود؟ آیا اگر شاه بیاید، همچون جمهوری اسلامی افراد را به خاطر باورمندی دینی یا عدم باورمندی‌شان از حقوق شهروندی محروم می‌کند؟ گشت ارشاد راه می‌اندازد؟ از ستیز با همۀ جهان، از نابودی اسرائیل دم می‌زند؟ از شکم مردمان نیازمند ایران می‌برد و خرج گروه‌های تروریستی و اعوان‌وانصارش می‌کند؟ نام ایران را بی‌آبرو می‌کند؟ یا اینکه جلوی ورود سرمایه‌گذاری‌های خارجی به ایران را می‌گیرد؟

غریب و اندوهناک است شهروندانی که سال‌ها به امثال خاتمی و روحانی دل‌خوش کرده بودند، اکنون در مواجهه با پهلوی این‌چنین مته به خشخاش می‌گذارند.

صحنۀ سال ۵۷ حالا به شکل دیگری بازآرایی شده است. هراس در این است که این فرصت هم از کف برود و سال‌ها بعد همین مخالفان بگویند «ما در طرد پهلوی هیچ نقشی نداشتیم»، درست همان‌گونه که اکنون بسیاری از نقش‌آفرینان سال ۵۷، نقش آشکار خویش در طرد شاه و برکشیدن خمینیسم را انکار می‌کنند.

میثاق همتی
نویسنده و تحلیلگر
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ

•• اگر دوستانی مشتاق خواندن تحلیل‌های روز دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe

Читать полностью…

اندیشه

- «کورش بخواب، ما بیداریم»


مخالفان محمدرضاشاه فقید با همهٔ افکار او مخالفت می‌کردند، بدون اینکه آن افکار را درک کنند یا مورد سنجشی دقیق قرار دهند. با سیاست خارجی و دیدگاه ژئوپلیتیک او، با سیاست نظامی او، با توسعهٔ مطلوب او و کلاً با هر حرف او مخالف بودند.

به همین دلیل پس از انقلاب، یکی دنبال تخریب روابط بین‌المللی او بود، یکی دنبال بازپس‌دادن تسلیحاتی که او خریده بود؛ یکی دنبال الغای قوانین دوران او بود، یکی دنبال برچیدن سیاست فرهنگی او. یکی انرژی هسته‌ای را باج به غرب، و یکی خرید اف-۱۴ را پولپاشی برای امپریالیسم می‌نامید.

یکی از سیاست‌های او که شدیداً تخریب و تحقیر می‌شد، هویت‌شناسی تاریخی ایران بود. آشکار بود که شاه می‌کوشید بُعد تاریخی هویت ایرانی را برجسته کند. هرچه مدرن‌سازی شتابان‌تر پیش می‌رفت، تاریخ برای جلوگیری از بی‌ریشه‌شدگی برجسته‌تر می‌شد.

ایالات متحدهٔ آمریکا - البته نه چپ آمریکاستیزی که صرفاً ساکن آمریکاست - به همین چهارصد سال تاریخ خود افتخار می‌کند؛ آن‌هم چهارصد سالی که صد سال نخست آن بسیار محقر و غیرقابل‌ذکر است. آمریکایی‌ها، اگر چپ رادیکال نباشند، به همان سه قرن هم افتخار می‌کنند.

روس‌ها، چینی‌ها، ژاپنی‌ها، کره‌ای‌ها به تاریخ خود افتخار می‌کنند. عرب‌ها تاریخ خود را به معنای واقعی کلمه روی سر گذاشته‌اند و حلوا-حلوا می‌کنند - بگذریم که تاریخ پیدایش کشورهای عربی به یک قرن هم نمی‌رسد و این افتخار به «ملیت» و «کشور» نیست، بلکه به گذشتهٔ فرهنگی است.

ترکیه به عصر عثمانی و رسیدن به دروازهٔ وین افتخار می‌کند. حتی بومیانی که تا آمدن استعمارگران اروپایی غرق در بدویت بودند، به همان بدویت و مقاومت ارتجاعی خود مقابل تمدن افتخار می‌کنند. این صف بسیار طولانی‌تر است؛ مغول‌ها هم به چنگیزشان افتخارن می‌کنند.

اما قدیمی‌ترین ملت و کشور زندهٔ جهان که اتفاقاً نیازی به جعل و تاریخ‌سازی نداشت، به بلای تاریخ‌ستیزی دچار شد. تاریخش را سنگسار کرد. چرا؟ چون شاهی بود که معتقد بود باید به این تاریخ افتخار کرد، و اینک تاریخ باید پای سیاستِ روز قربانی می‌شد.

رابطهٔ ما با ثروت تاریخی، مثل رابطه‌ای است که مردمِ کرانهٔ رودخانه با آب دارند. ساحل‌نشینان از بس آب دارند قدر آب را نمی‌دانند؛ بادیه‌نشین می‌فهمد که رود چه گنجی است؛ چه رؤیایی، چه واحهٔ بی‌کرانی است. بی‌تاریخان می‌فهمند ملتِ تاریخی بودن چه موهبتی است؛ نه ملتی که رودخانهٔ تاریخ چندهزارساله از جلوی خانه‌اش می‌گذرد.

زمان ثروت است. ما با سکه‌های زمان هزینهٔ داشته‌های بدیهی امروزمان را داده‌ایم. این گنج مال ماست؛ تضمین آینده است.


مهدی تدینی
کانال گاراژ
ـــــــــــــــــ

•• اگر دوستانی مشتاق خواندن تحلیل‌های روز دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe

Читать полностью…

اندیشه

روزنامهٔ هم‌میهن که دیگر سوژه‌ای در ایران برای گزارش پیدا نکرده چون همه‌چیز در اینجا گل و بلبل است، در تلاشی قابل‌ستایش با «فعالان مدنی» ونزوئلا مصاحبه کرده و اون‌ها هم بهش گفتند جایزهٔ نوبل صلحِ خانم ماچادو، رهبر اپوزیسیون ونزوئلا، «مثل پتکی بر سر مردم ونزوئلا» بوده و البته زنان ونزوئلا هم زیر بار «خشونت ساختاری» زندگی می‌کنند، اما نیازی به دخالت خارجی ندارند! یعنی اهدای جایزهٔ نوبل به خانم ماچادو نوعی دخالت خارجی است؟

راستی جایزهٔ خانم نرگس محمدی برای مردم ایران مثل چه بود؟ آیا آن‌هم نوعی دخالت خارجی محسوب می‌شد؟

پی‌نوشت: واژه‌های به کار رفته در گزارش گویای همه‌چیز است! حکومت ونزوئلا هم که مظلوم و تحت هجوم امپریالیسم!

سودابه قیصری،
نویسنده و مترجم
@andiiishe

Читать полностью…

اندیشه

- چهارم آبان، زادروز مردی که قدرش را ندانستیم!


جای آن داشت که داستان زندگی محمدرضاشاه را در شاهنامه بنویسند، کتابی حماسی که توسط فردوسی نوشته شده و اوج‌گیری و سقوط سلسلهٔ پادشاهی ایران را در طول قرن‌ها شرح می‌دهد.

شاه بعد از نشستن بر تخت پادشاهی در سال ۱۳۲۰ و از همان اوج جوانی، تهدیدات خطرناکی را از سر گذرانید که کمتر مردی قادر به تحملشان بود؛ جنگ جهانی و اشغال کشورش، تهدیدات کمونیست‌ها، سقوط هواپیما، سوء‌قصدهای متعدد به جانش، توطئهٔ کودتا، شورش‌های مذهبی، و حتی تبعید برای مدتی کوتاه.

در دوره‌ای که دیگر شاهان و ملکه‌ها مجبور به ترک قدرت می‌شدند و یا مسؤلیتشان به بریدن یک روبان و دست دادن‌های نمایشی محدود می‌شد، شاه ایران توانست اصالت پادشاهی را در قرن بیستم حفظ کند. او تصمیم گرفت تا در سال ۱۳۴۲ انقلاب سفید را کلید بزند. انقلاب سفید طرحی بلندپروازانه برای اصلاحات اجتماعی-اقتصادی و تبدیل ایران از یک کشور نیمه‌فئودال به کشوری صنعتی، مدرن و قدرتمند بود. طی این انقلاب کشاورزان از اسارت اربابان آزاد شدند؛ مراتع، جنگل‌ها و رودخانه‌ها و دریاچه‌ها ملی شدند و به زنان حقوق شهروندی و قانونی داده شد.

چهار سال بعدتر و زمانی که شاه مراسم دیرهنگام تاج‌گذاری خود را انجام داد، نرخ رشد اقتصادی ایران حتی از آمریکا، بریتانیا و فرانسه هم پیشی گرفته بود. منتقدانی که سابقاً به شاه می‌تاختند، حالا تیزهوشی و دستاوردهای او را تحسین می‌کردند.

روزنامهٔ دیلی‌میل انگلستان در همین دوران می‌نویسد: «ما خوشحالیم که در تاج‌گذاری شاه به او ادای احترام کنیم. شاه‌ هرگز کشورش را وارد جنگ نکرد. او نشان داد که چگونه می‌توان به نبرد با گرسنگی، قحطی، آلودگی و بیماری رفت و از این جهت سرمشقی برای بسیاری از دیگر کشورهای جهان فراهم آورد.»

شاه‌ فقط به این حد قانع نبود. در اواخر دههٔ ۴۰ و آغاز دههٔ ۵۰ از تنش‌های جنگ سرد اوج استفاده را کرد و مسؤلیت حفظ امنیت منطقهٔ خلیج فارس را بدست گرفت، بعد بهترین نقشهٔ خود را رو کرد و برنامهٔ شوک نفتی را طی دی‌ماه ۱۳۵۲ اجرایی کرد، بدین‌ترتیب قیمت نفت یک‌شبه دوبرابر شد و بزرگترین انتقال ثروت بین کشورهای مستقل در تاریخ دنیا رقم خورد.

شاه در قامت رهبر اوپک، میلیاردها دلار را از سراسر دنیا به خزانهٔ کشورش سرازیر کرد و این منبع درآمد جدید را صرف گسترش صنایع، تحصیلات، بهداشت، رفاه، هنر و نیروی نظامی در ایران کرد.

در قلب برنامه‌های اصلاح‌گرانهٔ او تعهد راسخ به تحصیلات ایرانیان قرار داشت. مابین سال‌های ۴۶ تا ۵۶، شمار دانشگاه‌های پیشرفتهٔ ایران از ۷ به ۲۲، تعداد مراکز آموزشی تخصصی از ۴۰ به ۲۰۰، و تعداد دانشجویان مراکز آموزش عالی از ۳۶،۷۴۲ به ۱۰۰،۰۰۰ نفر رسید.

شاه همچنین اقدام به تجهیز ارتش کرد، ساخت نیروگاه‌های هسته‌ای مدرن را کلید زد و اعلام کرد که دوران ترک‌تازی قدرت‌های خارجی در ایران و منطقه به سر آمده است. او می‌گفت: «هیچ‌کسی نمی‌تواند به ما دیکته کند که باید چه کنیم و چه نکنیم؛ هیچ‌کسی نمی‌تواند انگشت تهدیدش را به‌سوی ما نشانه بگیرد، چون ما نیز قادریم آن‌ها را نشانه بگیرم.»

در سال ۱۳۵۳ نشریهٔ تایمز شاه را «امپراتور نفت» لقب داد و اعلام کرد که شاه کشورش را در آستانهٔ رسیدن به عظمتی قرار داده که همپای عظمتی است که کورش کبیر برای ایران باستان به ارمغان آورده بود.

شرکت‌های آمریکایی، اروپایی و ژاپنی برای راه‌اندازی دفاتر مرکزی در ایران از یکدیگر سبقت می‌گرفتند و شتابان با شرکت‌های ایرانی وارد سرمایه‌گذاری‌های مشترک می‌شدند. یکی از سرمایه‌‌گذاران آمریکایی می‌گفت: «رونق؟ تازه اول کار است. فعلاً آن‌ها به تکنولوژی غربی نیاز دارند اما فکر کنید چه اتفاقی می‌افتد وقتی که خودشان به تولید و صادرات آهن و مس دست بزنند؟ و یا مشکلات کشاورزی‌شان را حل کنند؛ در این‌صورت آن‌ها باقی کشورهای خاورمیانه را هم خواهند بلعيد.»

ارقام پشت‌پرده، نشانگر توسعهٔ خیره‌کنندهٔ ایران بودند و به گزارش روزنامه شیکاگو تریبیون بسیاری تردیدی نداشتند که «مردم ایران خیلی بهتر از مردمان کشورهای همسایه‌شان زندگی می‌کنند.»

از سال ۱۳۲۰ درآمد ملی ایرانیان ۴۲۳ برابر شده بود و از سال ۱۳۴۲ تولید ناخالص ملی کشور ۱۴ برابر افزایش یافته بود. ایران در خاورمیانه مطلقاً بی‌رقیب بود و پس از آنکه صدام در مواجه با پادشاهی ایران تحقیر شد و با پذیرش قراردادی که به‌ضررش بود، عقب نشست، دیگر هیچ‌ حاکمی در منطقه به خود جرئت نمی‌داد تا آشکارا علیه شاه موضع‌گیری کند.

همهٔ این روند‌های صعودی درنتیجهٔ انقلاب ۵۷ متوقف شدند و ایران از آن زمان تاکنون دیگر هیچ‌گاه نتوانست جایگاه پیشینش در منطقه و جهان را بازیابد.


بریده‌هایی از کتاب سقوط بهشت
نوشتهٔ اندرو اسکات کوپر
ــــــــــــــــــــــــ

•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe

Читать полностью…

اندیشه

‏با همین ویدئو می‌توان وضعیت بی‌بی‌سی فارسی را کاملاً توصیف کرد؛ گویی وسط یک حسینیه نشسته‌اند، مجری شبیه بازجوهاست، یک سپاهی دارد از «رشادت‌های حاج‌قاسم» تمجید می‌کند، بوی جوراب می‌آید، ناگهان از موبایل کارشناس برنامه صدای اذان پخش می‌شود و شما منتظرید در این میان یکی‌شان خودش را منفجر کند.

- امیرحسین میراسماعیلی

@andiiishe

Читать полностью…

اندیشه

- قومیت‌گرایی، چهرهٔ بومی فاشیسم در ایران


قومیت‌گرایی در جوهر خود چیزی جز بازتولید همان منطق فاشیستی نیست که در آن هویت، نه بر پایهٔ تجربهٔ تاریخی و مدنی زیست مشترک، بلکه بر محور نژاد، زبان، خون و تبار تعریف می‌شود.

فاشیسم طغیانی است علیه عقلانیت و نظم مدنی، قومیت‌گرایی نیز به همان سیاق، نفی مدنیت و نفی تجربهٔ زیست مشترک انسانی است؛ چراکه در جهان مدرن، فرد «شهروند» یک‌ کشور است، نه جزئی از قبیله و نژادی خاص. در قومیت‌گرایی، ارزش در وفاداری تام به قوم سنجیده می‌شود و نه پهنهٔ پرتکثر یک کشور و این دقیقاً همان جوهرهٔ فاشیسم هو است.

قومیت‌گرایی نیز همچون فاشیسم، بر پایهٔ «دیگرستیزی» بنا شده و این دیگرستیزی مستمر، سازوکار بقای آن است. مشابه همان سازوکار فاشیسم در ایتالیا و آلمان قرن بیستم، در نسخهٔ قوم‌گرایانه، شهروندان خارج از دایرهٔ یک قومیت خاص، به «دیگری» آن قوم بدل می‌شوند. اساساً بدون این دیگری‌سازیِ عمدتاً ستیزجویانه، هویت‌، قومیت‌گرایان فرو می‌ریزد.

قومیت‌گرایی برای دیگری‌سازی به ابزارهایی چون زبان نیز پناه می‌برد. آنچه در نگاه نخست، دفاع از زبان مادری جلوه می‌کند، در منطق قوم‌گرایایی به مرزی بین خود و دیگری بدل می‌شود.

در عرصهٔ زیست اجتماعی، قومیت‌گرایی مسیری برای بازگرداندن انسان به وضعیت «پیشا‌مَدَنی» است.

در بستر جغرافیای قومیت‌گرایی در ایران، هرچه به سمت حاشیه‌ها، کوهستان و زیستگاه‌های بسته‌تر برویم، گرایش قومیت‌گرا هم غلیظ‌تر می‌شود. چراکه قوم‌گرایی از دل فقدان مدنیت، فقر معرفت و نبود تجربهٔ همزیستی مدرن برمی‌خیزد‌، همزیستی به عنوان یک شهروند مدرن نه زیست قبیله‌ای!

فاشیسم در ذات خود خشونت‌محور است؛ نه فقط خشونت فیزیکی، بلکه حتی خشونت زبانی و فرهنگی. قوم‌گرایان در ایران نیز همین خشونت را در قالب نفرت از مرکز، نفرت از زبان ملی و مدنیت و نفی هویت ملی بازتولید می‌کنند. آن‌ها نمی‌خواهند تفاوت‌ها را بفهمند، بلکه می‌خواهند آن را حذف کنند، نمی‌خواهند با دیگری گفت‌وگو کنند، بلکه می‌خواهند او را نابود کنند.

از سوی دیگر، قومیت‌گرایی همچون فاشیسم، همواره بر منطق «قربانی‌سازی» تکیه دارد. قومیت‌گرایان مدام خود را مظلوم جلوه می‌دهند تا خشونت خود را توجیه کنند و با خلق روایت‌هایی از ستم تاریخی یا حذف فرهنگی، تلاش می‌کنند نفرت خویش از دیگران و خشونت را مشروع جلوه دهند.

قومیت‌گرایی در ایران، چه در لباس تجزیه‌طلبی و چه در ظاهر دفاع از هویت قومی، در نهایت به همان بن‌بست فاشیستی می‌رسد: نفی تکثر، نفی عقلانیت و نفی مدنیت.

فاشیسم، در هر ‌قالبی، دشمن آزادی است و بدوی‌ترین شکل آن در قرن بیست‌و‌یکم، همین قومیت‌گرایی است.


مولود حاجی‌زاده
نویسنده و روزنامه‌نگار
ــــــــــــــــــــــــ

•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe

Читать полностью…
Subscribe to a channel