📔📒📕📗📘📙
#شعر
@antimantal1
📖 شعری از «سعیده نائینی»
مرا ببخش
که اینگونه غریب افتادهای
تو خاک میخوری
من چوب بیخردی
تو پا میخوری
در من انقلابی بهپا میشود
وقتی
حراج میشوی
کف خیابان
◍ #وبسایت_آنتی_مانتال 👇🏻
https://antimantal.com/شعری-سعیده-نائینی/
📔📒📕📗📘📙
📔📒📕📗📘📙
#نمایشنامه
🆔 @Antimantal1
-------------
📝 نمایشنامه «روزهای خوشی»
✍🏻 نوشتهی «ساموئل بکت»
ترجمه: صفورا هاشمی چالشتری
-------------
منتشرشده در دومین شماره از گاهنامهی آنتیمانتال:
https://antimantal.com/دومین-گاهنامهی-
-------------
شخصیتها
وینی: زنی حدودن پنجاهساله
ویلی: مردی حدودن شصتساله
«پرده اول»
فضایی وسیع با چمنزاری سوخته و پژمرده در مرکز به شکل تپهای کوتاه و شیبی ملایم بهسمت پایین تا مقابل و دو طرف صحنه وجود دارد و در عقب، یک شیب تند بهسمت سطح صحنه با حداکثر سادگی و تقارن با نوری روشن و شدید در دکور دیده میشود. پردهی زمینه، با خطای دید برای تجسم دشتی وسیع و آسمان که در فاصلهای بسیار دور عقب نشسته، بسیار ساده است .
وینی تا بالای میانتنهاش دقیقن در مرکز تپه فرو رفته است. وینی حدودن پنجاهساله است و خوب مانده است. او باید ترجیحن بلوند، چاق، بازوها و شانه،هایی لخت با سینهبندی آویزان، سینههای بزرگ و گردنبند مروارید باشد. بازوهایش روی زمین و سرش روی بازوها در حالت خواب است. کنار او روی زمین، سمت چپ، یک کیف مشکی جادار با انواع خرتوپرت و در سمت راست یک چتر آفتابی که دستهی آن از درون جلدش بیرون آمده وجود دارد. ویلی در سمت راست و به پشت روی زمین خوابیده به شکلی که تپه او را پنهان کرده است.
سکوت طولانی. ساعت گوشبلند و گوشخراش زنگ میزند‚ و پس از ده ثانیه متوقف میشود. وینی حرکت نمیکند. سکوت. صدای زنگ متوقف میشود. وینی دستهایش را بلند میکند و به جلو خیره میشود.
-------------
ادامهی این نمایشنامه را در #وبسایت_آنتی_مانتال دنبال کنید:
https://antimantal.com/نمایشنامه-روزهای
📔📒📕📗📘📙
📔📒📕📗📘📙
#داستان
🆔 @Antimantal1
-------------
📝 داستان کوتاه «دنیای قُزقُزایی»
✍🏻 نوشتهی «مجتبا تجلی»
-------------
منتشرشده در دومین شماره از گاهنامهی آنتیمانتال:
https://antimantal.com/دومین-گاهنامهی-
-------------
یک توضیح:
ایدهی اولیهی مجموعهی طنزگونهی «دنیای قُزقُزایی» چندی قبل متاثر از قصههایی مندرآوردی و البته الهامگرفته از آرکیتایپهای بستر ادبیات فولکلور پدید آمد. برای دخترم در شبهای تابستانی کویر قصه میگفتم. درواقع، با کمک خودش ماجراهایی بیهدف میبافتیم. از آنزمان چند سال گذشته است. از حدود دو سال قبل و با یادآوری آن قصهها _ حالا بزرگتر شده بود و درمییافت_ پردازش و شکلدادن به شخصیتها و اساس داستان، شروع به نوشتن قسمت اول مجموعه کردم. بعد دومی، سومی و تا ششم ادامه پیدا کرد. فایل صوتی اکثر آنها با صدای دوست گرامیام دکتر محمد طیبی منتشر و مورد استقبال دوستان و اهالی ادبیات قرار گرفت. پساز مدتی وقفه از چندوقت قبل، نگارش قسمتهای بعدی را از سرگرفتم. اینکه تقدیم میشود آخرین قسمتی است که نوشته گردید.
نامها، رفتارها و افکار انتخابشده برای اعضاء خانوادهای که بهخاطر تفاوتهای ظاهری و فکریشان از جامعهی متمدنِ انسانی طرد شدهاند و در دنیای قزقزایی زندگی میکنند، اتفاقی و در لحظه آفریده و بعدها شکل گرفتند. هرچند واضح است که همهی اینها و اصل نحوهی بیان ماجراهایشان، از ضمیر ناخودآگاه، قصهها و اصطلاحات گویش و فرهنگ محلی و حتی فضای کلی حاکم بر جامعهی امروزی بیتاثیر نمانده و خلاقیت، بعدن آنها را استوار کرده است.
خلاصه آنکه بنا بر این است که با کاراکترها و فضای آفرینششده، مجموعهای اپیزودیک با رویکردی انتقادی و تا حدی گروتسک شکل بگیرد. زبان، فرم و محتوایِ بهکاررفته بهگونهای است که میتواند طیف وسیعتری از مخاطب را دربربگیرد. دستکم خودم امیدوارم مجموعه، گسترهی نوجوانان تا بزرگسالان عامهپسند و بهخاطر بعضی جنبهها _ ازجمله اشارتهای پنهان فلسفی و اجتماعی _ منتقدین ادبیات جدی را به گفتوگو بگیرد.
شاید که در این دنیای خیالی ولی پر از مُهر و نشان سادگی، بهقول نیچه «حقیقتی» آشکار شود.
داستان «تحریفِ قزقزایی»
قُزُلن تکهچوبی را که از نیمساعت قبل داخل چشم فروکرده بود و میچرخاند درآورد....
-------------
◍ ادامهی این داستانکوتاه را در #وبسایت_آنتی_مانتال دنبال کنید:
https://antimantal.com/داستان-کوتاه-دنیای-قُزقُزایی-نوشته%e2%80%8c/
📔📒📕📗📘📙
@antimantal
شمارهی سوم گاهنامهی ادبی آنتیمانتال بهزودی منتشر خواهد شد.
📘📗
با نگاه ویژه به «ادبیات و روانکاوی»
📙📕
برای دانلود شمارههای پیشین به وبسایت آنتیمانتال مراجعه کنید:
www.antimantal.com
🎼🎶🎸🎧
#موسیقی
🆔 @antimantal1
Spiegel im spiegel
Artist: Arvo Part
🌐 www.antimantal.com
🎼🎶🎸🎧
📒📔📕📗📘📙
#مقاله
🆔 @Antimantal1
-------------
📖 جایگاه مؤلف در متن مشارکتپذیر
با نگاهی به مجموعه شعر «زبان اصلی، بدون زیرنویس» اثر حسین نظریان
✍نویسنده: «ابوالفضل نظری»
◍ منتشر شده در دومین شماره از گاهنامهی آنتیمانتال:
https://antimantal.com/دومین-گاهنامهی-
-------------
متن به عنوان محل اتفاق زبانی، همچنین محل مشارکت مولف و مخاطب در شکلگیری معنا، مفهوم یا لذت زیباشناختی (قصدهایی برای نوشتن یا خواندن اثر ادبی) به عنوان واسطه عمل میکند. کاترین بلزی منتقد ادبی انگلیسی معتقد است: [به واسطهی زبان است که معنا در متن امکانپذیر میشود، ولی از آنجا که زبان هرگز ایستا نیست، بلکه دائمن در حال پردازش شدن است، امر ذاتی در متن، طیفی از امکانات معنا را در بر میگیرد.] و برای اینکه اثر ادبی بتواند همانند خودِ زبان پویا شود نیازمند تمهیداتی از جمله شناخت پتانسیلهای زبان، و استفاده از تکنیکهایی برای آزادسازی این پتانسیلها است، و فرصتی در اختیار مولف؛ که در ادامه، این یادداشت به بررسی تمهیدات ممکن جهت پدید آوردن متنی که امکان مشارکت خوانندهی آگاه برای خوانشی خلاقانه را میسر میسازد، خواهد پرداخت و برای نشان دادن نمونههای اجرا شدهی این تمهیدات و تکنیکها، مجموعه شعر «زبان اصلی، بدون زیرنویس» نوشتهی حسین نظریان مد نظر قرار گرفته است. مجموعه شعری که زبان یکی از محورهای اصلی آن برای ایجاد فرصت مشارکتِ خواننده است؛ و شاعر از همان طرح روی جلد، از همان کلمه «اصلی» در عنوان مجموعه قصد دارد خواننده را متوجه زبان کند، و حواسش را از فرعیات زبان دور کند (چیزی که با رویکرد شعرها متوجه میشویم)؛ این فرعیات و خارج شدن از اصل، برخلاف زبانِ کتاب حاضر همان شکلی از ادبیات است که ذات زبان را فراموش کرده و تنها به کارکرد ارجاعی آن توجه میکند. در قریب به اتفاق شعرها زیرنویسی هم برای فهماندن معنا به مخاطب نمیبینیم و خواننده تنها با خود زبان سر و کار دارد. ما با زبان حرف میزنیم و مینویسیم، اما فقط زمانی که زبان به خودش اشاره کند از مصداقهای بیرونی فاصله گرفته، و در محور استعاری نزدیک میشود به حدود ادبیت...
-------------
◍ ادامهی این #مقاله را در #وبسایت_آنتی_مانتال بخوانید:
https://antimantal.com/جایگاه-مولف-در-متن-مشارکت%e2%80%8cپذیر-نویسند/
📒📔📕📗📘📙
#نقد
📖📚📓📒
@Antimantal1
خروج از چرخهی ملال: خوانش روانشناختی داستانک «حمام» نویسنده: «مهدی قاسمی شاندیز»
«حمام»
دیشب سر جایش نخوابیده بود، این را وقتی فهمید که با بدنِ کج و خشکشده جلوی تلویزیون از خواب پرید. به سختی بلند شد و به اتاقخواب برگشت، خزید زیر لحاف و چشمهایش را بست. آرام آرام رطوبتِ سردی دوید لای پاهایش و بالا آمد.
نکنه سر جام که نبودم، داداشم قِل خورده اومده رو تشکم و شاشیده روش؟ باید بلند شم برم حموم خودم رو بشورم…
به زور خودش را بلند کرد و بُرد حمام، لباسهایش را کَند و شیرِ آب روی دستگیرهی کُمد را باز کرد. فشارِ آب کم بود، دست بُرد و آن یکی کنارِ آباژور را هم باز کرد، صدا سرش غر زد: زود باش دیگه، یخ زدم!
آخ! لابد باید آن یکی زنگزده، پشت آینهی میز توالت را امتحان میکرد. صدا دستی به ریشش کشید و گفت: بیا پشتم رو کیسه بکش، فقط یه¬جوری بشینیم که پشتم تو دوربین نیفته و چرکام دیده نشن، این صاحبحمومِ فضول ممکنه خیال کنه با از ما بهترون میگردم!
سطل آب را خالی کرد پشتِ صدا، کیسه را برداشت و افتاد به جانش. حتی چرکهای مانده از شکم مادرش را هم درآورد. چرکهای لوله، خشک شده بودند. کیسه را از دستش درآورد و دنبالِ شیر آب گشت.
چشمش افتاد به یکی بالای پریزِ برق که دور سرش جوراب زنانهی مشکی بود. اهرمش را که بالا میبُرد، قطرههای آب جان میکندند. صدا داد زد: بیا دیگه، کجا موندی؟
سطل آب را نصفه پر کرد و ریخت پشتِ صدا. دوباره نشست، کیسه را گذاشت پهلویش و سُر داد سمت شکمش، ناف، عضلههای تکهتکه، موهای بیرونزده از مایو… چرکی نبود که آنجا، چرا بیخودی خودش را خسته میکرد؟
زیر لب گفت: آخه مگه من دلّاکم؟
کیسه را از دستش درآورد و پرت کرد، کفِ حمام دراز کشید و با اخم و تخم گفت: خسته شدم، یه کم آب بریز روم…
صدا خندید: یارو حمومی خیال میکنه دیوونه شدم که الکی آب میپاشم کف حموم!
از دست صدا و دوربین و صاحبحمام حرصش گرفت، اصلا چرا نباید دیده میشد؟
پشتش را به صدا کرد و به دوربین گوشهی سقف خیره شد: کاش من رو هم میدیدی یا دست کم هیچچی رو نمیدیدی! تصمیم گرفت تا وقتی صدا نازش را نکشیده، به سمتش برنگردد. هرچه منتظر ماند، خبری نشد. تازه پلکهایش روی هم رفته بودند که با صدای شرشرِ آب از جا پرید و نشست.
شیرِ آبِ روی تشک، باز شده بود و آب با فشار زیاد بیرون میپاشید. دور تا دور حمام چشم گرداند، هیچ¬کس نبود.
نویسنده: لیلا بالازاده
«نقد و بررسی»
مهدی قاسمی شاندیز
صحنهای را مجسم کنید که در آن لحظه فکرتان روی یک چیز گیر کرده باشد و مدام درحال تکرار خود باشد. این نوع افکار ناخواسته در ذهن فردی که دچار اختلال وسواس است، مدام تکرار میشوند و معمولن نیز با استرس همراه هستند. در علم روانپزشکی به این بیماری، اختلال وسواس فکری-عملی (OCD) گفته میشود. فرد بیمار بهطورمعمول دارای افکار وسواسیست و اغلب از روی اجبار به این افکار عمل میکند. همچنین، انجام این اعمال ممکن است وقت زیادی از بیمار را گرفته و با فعالیتهای روزانهی وی در تداخل باشد. از شایعترین رفتارهای وسواسی در این نوع از اختلال شستوشو و پاککردن بدن یا سایر اجسام، چککردن و تکرار مداوم یک عمل است که انجامندادن آن برای فرد بیمار اضطراب و تشویش را با خود میآورد.
موتیف مقید داستان «حمام» حول محور شخصیتی با عارضهی وسواس فکری-عملی (OCD) میچرخد که در حال دستوپنجه نرم کردن با این موضوع است.
ادامهی مطلب را در وبسایت #آنتی_مانتال بخوانید.👇👇👇
https://antimantal.com/خروج-از-چرخه%e2%80%8cی-ملال-خوانش-روان%e2%80%8cشناخت/
🎬 🎭 🎧
"Kellerkind"
Directed and animated by: Julia Ocker
@antimantal1
در زبان آلمانی لفظ Kellerkind به شخصی اطلاق میشود که همیشه در اتاقش و در تاریکی بهسر میبرد و معمولاً رنگپریده بهنظر میرسد.
این انیمیشن کوتاه که درواقع پروژهی فارغ التحصیلی Julia Ocker انیماتور آلمانیست داستان زنی را تعریف میکند که در روستایی دورافتاده و در تنهایی بچهای را بهدنیا میآورد که کاملاً با بچههای دیگر متفاوت است. یک kellerkind حسابی!
Www.antimantal.com
📒📔📕📗📘📙
#مقاله
🆔 @Antimantal1
-------------
📖مقالهی «ادبیات مخاطبمحور ایران: نگاهی به جامعهشناسی مخاطب»
✍نویسنده: «روژان مظفری»
◍ منتشر شده در دومین شماره از گاهنامهی آنتیمانتال:
https://antimantal.com/دومین-گاهنامهی-
-------------
یکی از مولفههای مهم در خلق و تولید آثار هنری، عنصر مخاطب است. کسی که اثر به قصد ارائه به او خلق و تولید میشود. بر همین اساس یکی از بحثهای مهم در جامعهشناسی امروز، جامعهشناسی مخاطب است. اینکه مخاطبان بر چه اساس و با چه رویکردی از یک اثر هنری استقبال میکنند و یا نمیکنند. از سال ۱۹۳۰ تا کنون، بهگونهی فزایندهای سخن از پیدایش یک جامعه انبوه در میان بوده است. جامعهای که انتظار میرفت در آن فردیت و تفاوت میان افراد تحت تاثیر عوامل گوناگون -آشکارترین آنها تولید و مصرف انبوه- از بین برود.
در آن جامعه کارگران هیچ محصول کاملی را دیگر در کارگاههای کوچک تولید نمیکنند، بلکه هر یک بهمثابه بخشی از یک تولید یا مونتاژ وظیفه واحدی را بهگونهای بیپایان تکرار میکردند. آنها فقط اندکی چیزی بیش از یک «آدم کوکی» به نظر میآمدند، نتیجه منطقی «تولید انبوه» و «مصرف انبوه» میبود. محصول واحدی در همه جا موجود و آماده مصرف بود. تفاوتهای ناحیهای و فردی از میان رفته بود و این کار توسط رسانههای فراگیر انجام میشد. رادیو و تلویزیون، گروههای شنونده عظیمی را به خود جلب میکردند با شنوندگانی که همه به چیزهای مشابهی گوش میکردند.
این گروهها، با ظهور رسانههای جدید، با از دست دادن هویت فردی ریشهدار ممتاز خود را در برابر قدرت آنها، آسیبپذیر میشدند. در ادامه به بررسی چهار مکتب میپردازیم که سهم بهسزایی را در جهتدهی افکار توده و ایدئولوژی حاکم و مسلط داشتند...
-------------
◍ ادامهی این #مقاله را در #وبسایت_آنتی_مانتال بخوانید:
https://antimantal.com/مقاله-ادبیات-مخاطب-%e2%80%8cمحور-ایران-نگاهی/
📒📔📕📗📘📙
📒📔📙📗📕
#داستان
🆔 @antimantal1
📝 داستان کوتاه «رژیم»
نوشتهی شکیبا معظمی
منتشرشده در دومین شماره از گاهنامهی ادبی آنتیمانتال:
https://antimantal.com/دومین-گاهنامهی-
آسمان داغ بیرودروایستی کاسهی سرش را جوش آورده بود، برخلاف قدمهایش که با تعارف سر اینکه «کدام اول بیفتد» هنوز سرپا نگهش داشته بودند.
داشت تماشا میکرد که مژههایش چهطور با گرمای پلک میسوزند که «وایستا اینجا»یِ پدر نگاهش را بالا آورد. مرد، با محکمترفشاردادن دستهایش، موتور خودکار پاهای دختر را خاموش کرد و گفت:
«من میرم تو. تو توی حیاط بمون زود برمیگردم. دهنتم زیاد باز نکن، خونشون بو میگیره!»
به خودش آمد دید «باشه»ای از دهانش پرت شده و بقیه کلمات پشت دندانها دستوپا میزنند؛ این تعارف واقعن داشت کار دست او میداد.
تمام بدنش شل شده بود. شانههایش داشتند سقوط میکردند، انگار فرشتهها آنجا را رها کرده بودند و در سفری مهاجرتی به شکم، با کفشهای تیغدار کف معدهاش دایرهوار میرقصیدند.
ایکاش پدر از خانه بهجای پول، غذا میگرفت، حداقل فقط برای امروز.
پاهای آبرفتهاش را سمت صندلی بزرگی که وسط حیاط بود و داشت آفتاب میگرفت کشید و بهزور روی آن ولو شد. منتظر بود بالههایش زیر آفتاب از نو تبدیل به یک جفت پای سالم شوند.
«چهقدر سروصدا میکنی!»
موجود عجیبی که روی صندلی کناری دراز کشیده بود عروسکنبودنش را فریاد زد. دخترک خدا را شکر کرد که نای داد زدن نداشته وگرنه حتمن بابا میفهمید و ناراحت میشد.
این دیگر چه بود؟
ادامهی این داستان را میتوانید در وبسایت آنتیمانتال در لینک زیر بخوانید👇
https://antimantal.com/داستان-کوتاه-رژیم-نوشته%e2%80%8cی-شکیبا-معظمی/
📕📗📘📙📔📒
📒📚📖
#شعر
🆔 @antimantal1
شعر «کورتاژ»
📝 اثر: بهار توکلی
منتشرشده در دومین شماره از گاهنامهی ادبی آنتیمانتال:
https://antimantal.com/دومین-گاهنامهی-
جای من
باید تو را به در و دیوار خانه کوبید
برای حبس تو در خاطر
باید مدام توی چشم باشی
اینگونه بیشتر دوستت خواهم داشت
دارم
کمکم
از تو متنفر میشوم
و این
اصلن
برای قلب مادرم خوب نیست
حتی برای کودکی
که در عکس
افتاد
متن اصلی این شعر در لینک زیر 👇
🌐 https://antimantal.com/شعر-کورتاژ-نوشته-بهار-توکلی-پایگاه-ادب/
📕📗📘📙📔📒
📒📔📙📗📕
#داستان
🆔 @antimantal1
داستان کوتاه «شن در تکان شیشه» نوشتهی محمدرضا زمانی
گوزن در خیابان آسفالت ایستاده بود. گوزن در راهپله میدوید. به ماشینها نگاه میکرد، ماشینها خالی بودند. شیشههایشان بالا بود. جنگل نبود، شهر نبود، شیر ماده نبود، شیر نر نبود و دوستانش نبودند. گوزن تنها بود. کمی شلوارش را صاف کرد و بیحرکت ماند.
مرد ایستاد وسط خانه. گوش داد. شاید شبیه صدای یادآوری ِ «وقت برداشتن نانهای تست»، «خوردن قرصهای آبی» یا «شروع نیمهشب» باشد ولی حتا یک صدای معمولی وقتی انتظار شنیدناش را نداری، ترسناک و کشدار بهنظر میرسد. آیفون دوباره گفت: «دینگ دینگ».
مرد، جلوتر رفت و به آیفون تصویری خیره شد. صفحه سفید سفید بود و کسی داخلاش دیده نمیشد. شبیه عکسی که از نور زیاد فلش، روشن شده باشد. برداشت. گفت: «بله؟»
هوایی که در خیابان جریان داشت، آمد داخل گوشش. کسی حرف نمیزد. فقط صدای پچپچههایی که واضح نبود را میشنید. پچپچههایی که بلندتر میشدند و نزدیکتر آمدند. هیچکس دیده نمیشد. مرد یک لحظه گوشی را عقب برد. ترسید که چیزی از گوشی رد شود و برای همیشه برود توی گوشش و هیچوقت در نیاید. کمکم چهلودو سالاش تمام میشد. زناش رفته بود سفر. عادت داشت وقتی او نیست هوایی آب بخورد. شیشه را که برمیداشت، در ِ یخچالفریزر سفیدشان، آرام باز میشد، میخورد به دیوار و میایستاد. دوباره گفت:
بله؟
یکنفر گفت:
برداشت.
یکی دیگر گفت:
خب. چه خوب… چه خوب
ادامهی این داستان را میتوانید در وبسایت آنتیمانتال در لینک زیر بخوانید👇
https://antimantal.com/داستان-کوتاه-شن-در-تکان-شیشه-نوشته%e2%80%8cی-م/
📕📗📘📙📔📒
🎼🎶🎸🎧
#موسیقی
🆔 @antimantal1
prelude a l apres-midi d u faune
Artist: Claude-Achille Debussy
متأثر از شعر «بعدازظهر یک فان» اثر استفان مالارمه
🌐 www.antimantal.com
🎼🎶🎸🎧
🔸 گفتگوی اختصاصی رسانهی کنصفر با اسکات مک کلاناهان
📍 کتاب «دختر تلفنی» نوشتهی اسکات مککالاناهان به تازگی توسط نشر آژمان با ترجمه فرشاد صحرایی راهی بازار کتاب ایران شده.
این کتاب شامل مجموعهای از داستانهای کوتاه این نویسنده است که خودش این داستانها را آغازی میداند برای نویسندگیاش به صورت حرفهای.
از دیگر کتابهای ترجمهشدهی این نویسنده به فارسی میشود به «آپالاچیای آشغالی» و همچنین «کتاب سارا» اشاره کرد.
🔗 این گفتگوی اختصاصی را میتوانید در وبسایت و یا یوتیوب کنصفر مشاهده کنید:
YouTube.com/Consefr
consefr.com/?p=1597
@consefr
📣🛑📣🛑📣
سومین گاهنامهی ادبی آنتیمانتال ویژهی ادبیات و روانکاوی منتشر شد.
@antimantal1
روانکاوی در صفحهی هنر و ادبیات از نوعی تلاقی نگاه سوژه و اثر پرده برمیدارد که هر دو بهطور همزمان بر یکدیگر اثرگذارند. دیگر مسالهی مورد بحث، نوعی بیماری روانی نیست تا متن (اثر) را بهانهی کشف ناخودآگاه هنرمند کند، بلکه تنها با ساختارهای ذهنی متفاوتی مواجه هستیم که بازشناسی سوژه را رقم میزنند.
دانلود فایل گاهنامه در لینک زیر 👇👇👇
https://antimantal.com/سومین-گاهنامهی-…ی-آنتیمانتال-وی/
📔📒📕📗📘📙
#داستان
🆔 @Antimantal1
-------------
📝 داستان کوتاه «مرد دیوانه»
✍🏻 نوشتهی «امیرحسین فرمانبر»
-------------
◍ منتشرشده در دومین شماره از گاهنامهی آنتیمانتال:
https://antimantal.com/دومین-گاهنامهی-
-------------
روی یک صندلی پلاستیکی، روبهروی آدمی عینکی با ریش پروفسوری که مشغول نوشتن است، نشستهام. سرش را بالا میآورد و از من میپرسد:
– خب! امروز حالت بهتره؟
کمی سعی میکنم به یاد آورم که صبح کجا از خواب بیدار شدهام. چیزی یادم نمیآید. بدون اینکه بدانم سری تکان میدهم که یعنی خوبام.
-بازم توی سرت کسی باهات صحبت میکنه؟
هان! تو را میگوید. یادم آمد. من دقیقن پنج خط است که به دنیا آمدهام. قبل از آن فقط تو مرا میشناختی و الان این دکتر ریشپروفسوری هم من را میشناسد.
برای این احمق چیزهایی را بگویم که دوست دارد بشنود یا بگویم هنوز هستی؟
– نه دکتر. بعد از خوردن قرصها صداها کمتر شده.
بنظرم زیادی خوشحالاش کردم. اصلن چرا از او بدم میآید؟ یادم نمیآید. فقط میدانم که ازش بیزارم.
– اما هنوز همون خوابها رو میبینم.
– اونا هم بهمرور درست میشه.
نه! نباید خیال کند که همه چیز را میداند. باید به او نشان دهم که واقعن یک احمق است.
– گفتی صداها کمتر شده. الان چیا میگن بهت؟
– چند نفر نیستن، یک نفره. میگه به این احمق اعتماد کردی که چی بشه؟
– احمق منظورش منام؟
نه! ریشپروفسوریاش با لبخندی که بعد از این سوال زد، احمقانهتر از قبل بهنظر میرسد.
– آره. میگه این دکتره هیچی نمیفهمه. فکر میکنه جواب همهی سوالها لابهلای قرصهاست.
– تو هم بهش جواب میدی؟
– آره! بهش میگم موافقم باهات ولی چارهای نیست.
قیافهاش کمی جدیتر شد اما هنوز خیال میکند همهچیز را راجع به من میداند. در ذهناش من را داخل یکی از دستهبندیهای همیشگیاش قرار داده و چون اسمی روی من گذاشته حس میکند که من را میشناسد...
-------------
◍ ادامهی این داستانکوتاه را در #وبسایت_آنتی_مانتال دنبال کنید:
https://antimantal.com/داستان-کوتاه-مرد-دیوانه-نویسنده-امیرح/
📔📒📕📗📘📙
📔📒📕📗📘📙
#شعر
@antimantal1
📖 «مرز»
✍🏻 شاعر: بیتا ملکوتی
منوتو از مرز گذشتیم
شهر من از محدودهی دستهای تو آغاز
میشود
شهر تو از انحنای کتف من
من و تو وطن نداریم
دو اسب چوبى داریم و از روی کابوسها میپریم
بیگذرنامه
گذرنامهات
همان کشتزارهای آفتابگردان است
که از پشت پنجرهی قطار به سویت میچرخیدند
گذرنامهات دو ورق آزادی است
و برگی از بهار پراگ
شناسنامهات
گلهای نسرین
آوازهای خانگی کوچه اختر
و یک پای روی مینماندهی پسر همسایه
شناسنامهات
ابرهای منتظر است
و بوی شیرین لیموهای شیمیایی شده
برگهی عبور نداری
اما هر شب
لالایی میخواند برایت ماه
از گلوی کولىهاى دورهگرد
و هر صبح
پدر یک درخت میکشد
روی پیشانیات
هر بار گریه کنی
برگها میریزند زمین
و میپوشانند گلولهها را
پسرم شهر تو ابتدای باد است
◍ ادامهی شعر را در #وبسایت_آنتی_مانتال بخوانید 👇🏻
https://antimantal.com/شعر-مرز-نوشته-بیتا-ملکوتی/
📔📒📕📗📘📙
📕 ادبیات و اندیشه
مجموعه #مقاله
✍ سارتر ،کامو، گورکی، لوکاچ
📝 گزیده و ترجمه: مصطفی رحیمی
〰️〰️〰️
🆔 @antimantal1
🌐 www.antimantal.com
📒📔📙📗📕📘
#شعر
@antimantal1
📖 «خسرو خطر»
📝 شاعر: بکتاش آبتین
صورت نرمی دارد سمبادهی پیر
چه دیر
افتادن چاقو از نفس چه زود
ربود خالکوبی تو را از تن روزگار، ربود
ببین چگونه مرگ تو را میکشد زمین همین؟!
جنگ همیشه در کمین تو بود نبود؟
خط میکشند خودکار و چاقو باهم
و تو در نامههای فراوانی بدخط بودهای
و با دهان تفنگ با دهان چاقو و با دهان عربده مینوشتی
و نستعلیق تو را شکستهتر مینوشت
و نوشت که در تو مردی پنجاهساله
روحی خوشنویس جا گذاشت
و گذاشت تا الفبای جنگ را از دهان خمپارهها بنویسی
و نوشت که هنوز در تو
مردان غیوری در سایهاند
با آفتاب حرفهای روشنی داشتی
و هنوز که هنوز است در تو
ایلی
با سنگهای فراوان خوابهای گرم میبینند میبینی
چگونه آفتاب با سنگ قبر تو میجنگد؟!
و تو خوابیدهای و خاک خواب تو را میبیند
ببین چگونه مرگ تو را میکشد زمین همین؟!
(خطرناک بودی خسرو حسن گرگ سیاه رو یهجوری زده بودی
که هیچ دکتری نمیتونس بخیهش کنه
بیچاره مجبور بود سه ماه آزگار با تخت رفاقت کنه)
خطرناک بودی خسرو و تو عاشق جنگیدن بودی
تمام کارهایت بهانهای برای جنگیدن بود
وگرنه پیش از جنگ نیز تو میجنگیدی
با چاقویی در دست مست!
ادامه شعر را در #وبسایت_آنتی_مانتال بخوانید 👇
https://antimantal.com/شعر-خسرو-خطر-از-بکتاش-آبتین/
📔📒📙📘📗📕
📒📔📙📗📕
#داستان
🆔 @antimantal1
📝 داستان کوتاه «بالای دار»
نوشتهی مهری پاشا فامیان
منتشرشده در دومین شماره از گاهنامهی ادبی آنتیمانتال:
https://antimantal.com/دومین-گاهنامهی-
در یکی از صبحهای آفتابنزدهی سال۱۳۵۴ درهای زندان یکی پساز دیگری ازهم باز میشدند.
سرما به زور لای پیرهنم میره و لرزه بهجونم میندازه. یهو دلم لک میزنه یه دل سیر نفس بکشم بهجای اونهمهسال که نکشیدم؛ عمیق و عمیقتر… شاید…
– از این ستون تا اون ستون فرجه.
این حرف ورد زبون ننهسکینه بود. بیچاره از دست شوهرش دق کرد و مرد.
پاسبون زن نیشخندی رو گوشهی لبش جا میده و دستی به موهای تازهرنگشدهش میکشه و تو چشام زل میزنه. ناکس بدجوری دستامو به دستش دستبند زده. کلافه، از دستم میکشه، مچم داره کنده میشه، درد توی تنم میپیچه، دندونام قفل میشه و چشام به چشاش گره میخوره. میخوام چند تا لیچار بارش کنم ولی نمیکنم با بیمیلی شونهبهشونهش راه میرم.
تو این راهروی تنگوتاریک خیلیا رو دیدم موقع بردنشون، جیغ میزدن یا با چنگودندون میچسبیدن به زندگی. آخرشم، مثه لکهی سیاه چربی میماسیدن به هرجا که دست میذاشتن.
بعضیهاشون هم درمونده خودشونو مینداختن رو زمین و مثه گربه پنجول میکشیدن به صورت کاشیها. اونوقت چشای نگهبونا قلمبه میشد، خون جلوشونو میگرفت با چک و لگد، کشونکشون میبردشون.
تا چشام به خراش ناخنا میافته، ترس پاهامو به زمین میچسبونه. هول میکنم ولی نه!!!! نبایستی پاهام سست بشه، جیغ بزنم و شلوارمو خیس کنم. بایستی مثه اون باشم، مثه اون…
میگفت:
ادامهی این داستان را میتوانید در وبسایت آنتیمانتال در لینک زیر بخوانید👇
https://antimantal.com/داستان-بالای-دار-نویسنده-مهری-پاشا-فام/
📕📗📘📙📔📒
📕📗📘📙📚
#نقد
🆔 @Antimantal1
⧉ سیب و سنگ، بالا و پایین: نگاهی به شعر «تعارف» از «مرجان دشتی شولی»/ منتقد: «لیلا بالازاده»
⧉ منتشرشده در دومین شماره از گاهنامهی ادبی آنتیمانتال:
https://antimantal.com/دومین-گاهنامهی-
-------------
«تعارف»
یک تکه از دو قسمت مساوی
یک لایه از شکم
یک لایه از پوستش میکند
و اضافه را در بشقاب
چاقو در دستش
تعارف میتراشد برام
تعارف
همان گاز معروف نبود
که برای آن
سیبزمینی پوست میکند حوا؟ حالا
من و این سینی
حاملان سیبزمینی
شکم پر میکنیم
تا شکم پر کنیم
برای شام
او در آن بشقاب چینی
کمر باریک میکند برام
همیشه پشت این شام
بعد ساکشن
سکشن بعدی تهوع است
میروم این سیب را
پایین بیاورم از بالا
تا…
◍شاعر: مرجان دشتی شولی
-------------
نقد و بررسی
در افسانههای مذهبی و عقاید ملل کهن، دو انسان اولیه، آدم و لیلیت بودند که لیلیت به دلیل سرکشی و اطاعت نکردن از آدم از او جدا شد و خدا از پهلوی آدم، همسری به نام حوا برایش خلق کرد. لیلیت درواقع همان شیطانی است که حوا را فریب داده و از او خواست میوهی ممنوعه (گناه و سرکشی) را گاز بزند. همین خطای حوا باعث راندهشدن بشر از بهشت و هبوط آنها به زمین شد.
آلبر کامو، فیلسوف اگزیستانسیالیست در مقالهی «انسان طاغی» مینویسد: «عصیانگر کیست؟ کسی که نه میگوید. اما به رغم رد کردن، کناره نمیگیرد: نیز او کسی است که از آغاز نخستین حرکت خود، آری میگوید.»
افسانهی خلقت، منشا و مرجعِ بسیاری از آثار هنری بوده است و در این شعر نیز با توجه به نشانههای کلیدی «سیب»، «حوا» و «زمین» چنین رابطهی ترامتنیای برقرار است. از طریق کشف روابط بین نشانهها و تاویلهای ممکن، محتوای این شعر را ابتدا با رویکرد ساختارگرای جزئینگر و سپس کلینگر بررسی میکنیم.
رویکرد ساختارگرایی مبتنی بر اندیشههای فردینان دو سوسور، زبانشناس سوئیسی است که طبق آن، یک عنصر ایزوله به تنهایی، معنایی ندارد مگر این که آن را در یک ساختار، متشکل از عناصر مختلف و پیوندهای بین این عناصر بررسی کنیم. برای مثال کلمهی «سیب» در همنشینی با «حوا» میتواند معنای عنصرِ ممنوعه را داشته باشد در حالی که اگر همراه کلمهی «نیوتون» در متنی ظاهر شود، معنای جرقه و روشنکنندهی شعلهی تفکر را خواهد داشت. در نتیجه، از زاویهی ساختارگرایی، هر متن مانند گرافی شامل نقطهها و خطوط واصل میان نقطهها است و وظیفهی منتقد ساختارگرای جزئینگر آن است که ابتدا به شناسایی تک تک اجزا (نقطهها) و پیوند بین آنها (خطها) بپردازد و در نهایت با ترسیم گرافی برای کلیت متن، ساختار آن را آشکار کند.
⧉ ادامهی این نقد را در وبسایت آنتیمانتال مطالعه کنید:
https://antimantal.com/سیب%e2%80%8c-و-سنگ-بالا-و-پایین-نگاهی-به-شعر-تعا/
📕📗📘📙
#مقاله
🆔 @Antimantal
-------------
📖 مقاله «مروری بر یـک پرونـدهی تاریخی؛ ادبـیـــات و مخـاطب»
✍ نوشته «حسین نظریان»
◍ منتشرشده در دومین شماره از گاهنامهی ادبی آنتیمانتال:
https://antimantal.com/دومین-گاهنامهی-
-------------
بدون هیچ تمهیدی سوژه و به عبارت دقیقتر سوژهها وسیع و چالشیاند؛ “ادبیات” و “مخاطب” را امروز میتوان به مثابهی پدیده، گفتمانهایی در نظر گرفت که از برهمکنش آنها فرآیند معنا در تکثیر و تکثر است.
در مواجهه با ادبیات، نخست باید به چیستی آن پرداخت، اما این بحث مفصلتر از آن است که بتوان در چنین نوشتهای حدود مرزهای آن را تعیین نمود، زیرا با پدید آمدن انواع ادبی، ادبیات گسترهی فراختری را دربرمیگیرد؛ بدیهی است نتوان تعریف جامع و مانعی برای آن متصور بود. شاید اما آنچه را که از حد سخن عادی برتر بوده و مردم آن را شایستهی ثبت و ضبط دانسته و از خواندن و شنیدن آن احساس غم و شادی داشتهاند، بتوان شاخصهای برای تمییز ادبیات از غیر آن در نظر گرفت.
در تعریف گذشتگان، ادب نزد اکثر اقوام تنها به شعر اطلاق میگردیده است و در یونان قدیم، ایران باستان و نیز در میان اعراب عبارت از شعر بوده و آنچه که به شناخت و معنای آن میانجامیده است. طبق این تعریف شخصی که وظیفهی روایت و نقل و حفظ شعر را بر عهده داشته، ادیب تلقی میگردیده است.
مخاطب (Audience) در معنای تاریخی خود (در انگلیسی و فارسی) ریشه در شنیدن داشته؛ بنابراین وظیفهی اصلی مخاطب به مفهوم رسانهای آن مورد خطاب واقع شدن بوده است. فارغ از مفاهیم تئوری و دانشگاهی و با توجه به مفهوم تاریخی و صد البته کارکرد منفعل مخاطب، به نظر میرسد در گفتمانهای مختلف از دیرباز این واژه/ سوبژه به مثابهی ویترینی بوده که در پس آن خطاب/ خطابه و ابرابژهی خطیب (دانای کل) در وضعیت برداری یکسویه قرار داشتهاند. از همین روی نگاه به مخاطب در تعریف سنتی آن تقلیلی بوده و همواره در موضع پاییندست قرار میگرفته است (شعر دربار در واقع مدح دربار بوده و از این موضوع مستثناست)؛ این یعنی در گفتمانهای ادبی و نیز سیاسی، اجتماعی و در روابط سلسلهمراتبی (هیرارشی) مربوط به متن، مخاطب در نازلترین حد جای داشته و خطبه/ خطاب/ پیام نسبت به این گروهِ در اقلیت یا همان مخاطب، برتری داشتهاند.
از آنجا که ادبیات و مخاطب به ترتیب، مفروض واقع با متن و خواننده هستند، در فرآیند ارتباط میان نویسنده و خواننده، متن عنصر برقراری ارتباط است و هرکدام از رکنهای خواننده و نویسنده در خلق آن نقش برجستهای دارند؛ نویسنده با فعل نوشتن اثر را خلق کرده، و خواننده با خوانش و تأویل عامل اصلی هویتبخشی اثر/ متن است...
-------------
◍ ادامهی این #مقاله را در #وبسایت_آنتی_مانتال بخوانید:
https://antimantal.com/مقاله-مروری-بر-یـک-پرونـده%e2%80%8cی-تاریخی-ا/
📕📗📘📙
📕📗📘📙📚
#نقد
🆔 @Antimantal1
⧉ وقتی معنا برش میخورد: نگاهی به شعر «برشنامه» از «لولیا قهرمانی»/ منتقد: «امین شیخی»
⧉ منتشرشده در دومین شماره از گاهنامهی ادبی آنتیمانتال:
https://antimantal.com/دومین-گاهنامهی-
-------------
«برشنامه»
ببخش اگر دست بردم
توی چشمهات
و آنقدر گذاشتم لای پاهات
که دیگر نداری
نای بریدن
من خنگ نیستم
خیاطم
و خوب میدانم
با صدای خرچ تو
آخ پارچه درمیآید
ولی تو
هنوز نمیدانی
سوزن بیچاره
هروقت فرو میرود
خون میچکد از پارچه
و طوری جیغ میکشد چرخ
که دست آخر
بنفش میشود لباس!
پس جوش نزن عزیزم
این بازی
سهسر باخت است
◍شاعر: لولیا قهرمانی
-------------
نقد و بررسی
سنتگرایی یعنی قبول کردن، یعنی رسومات و افکار گذشته بهشکلی ارثی به تو داده میشود. انسان بهمحض تولد یا به تعبیر هایدگری هنگام پرتابشدگی: زبان، شرایط جغرافیا، مذهب، شرایط اقتصاد، فرهنگ و… به او تحمیل میشود. تفاوتی که میان انسان و شاید حیوانات دیگر هست، تفکر و تغییر است. انسان به جایی میرسد که خود را از بند تمام سنت و مسائلی که به او ارث رسیده، رها میسازد. هستهی مرکزی شعر بالا، به نوعی نقدی به سنت است که بهصورتی استعارگونه نوشته شده است، واژهها در این شعر معنای گذشتهی خود را از تن درمیآورند و در رختکن شعر معنایی جدید میپوشند؛ در شعرهای سمبلیک سخن از هستهی مرکزی گفتن کار شایستهای نیست که در انتهای تاویل خود دربارهاش خواهم نوشت...
⧉ ادامهی این نقد را در وبسایت آنتیمانتال مطالعه کنید:
https://antimantal.com/وقتی-معنا-برش-می%e2%80%8cخورد-نگاهی-به-شعر-برش/
📒📔📙📗📕
#شعر_جهان
🆔 @antimantal1
شعر «خوابی که دیده بودم»
📝 اثر: نجیل فاضل کیساکورک
✍ برگردان: ابوالفضل پاشا
منتشرشده در دومین شماره از گاهنامهی ادبی آنتیمانتال:
https://antimantal.com/دومین-گاهنامهی-
یکروز صبح
پس از برخاستن از خوابی طولانی
نگاه کردم:
اسبابی جدید در اتاقِ من بود
ای وای!… این نه خانهی کودکیام
و نه دنیایی که دیده بودم و میشناختم
دستهای من مثلِ بالوپر تکان خورد
اگر مانعِ خود نمیشدم
اشکِ من فرو میریخت
چیزی مرا بهخود آورد و سوی آیینه کشید
و مثلِ آنکه رازهای شب در همان چیز نهفته بود
از اطرافِ خود سؤال کردم: چه اتفاقی افتاده است؟
این چالههای فروافتاده بر چهرهی من چیست؟
انگار خوابی که دیده بودم
چیزِ ارزشمندی از من دزدیده بود
چیزی به ارزشِ اعتمادی که به زندگی داشتم
متن اصلی این شعر در لینک زیر 👇
🌐 https://antimantal.com/شعر-خوابی-که-دیده-بودم-از-نجیب-فاضل-کیسا/
📕📗📘📙📔📒
📒📕📗📘📙
#مقاله
🆔 @antimantal1
📖 «مخاطب، استیضاح، و زبان بهمثابه کلانسوژهی ادبیات»
✍ نویسنده: هومن حسینزاده
⧉ منتشرشده در دومین شماره از گاهنامهی ادبی آنتیمانتال:
https://antimantal.com/دومین-گاهنامهی-
تلقی تاریخی از ارتباط میان ادبیات و مخاطب، یا متن و خوانندهی آن، همواره با پیشفرض استقلال زیباییشناختی هنر و ادبیات همراه بودهاست و بههمین سبب با تبدیل اثر زیباییشناسی به اثر سلطه و استیلا، موجب شدهاست تا پیوسته نشانگرهای این نظام سلطه را از متن به مخاطب نشانه رود. بااینهمه تلاش و رویارویی برخی از نحلههای فکری در سدهی بیستم، ادبیات را تا حد زیادی از این انگارههای وهمآلود جدا میکند و نیز استقلال و مشروعیت ادبیات را نسبت به سایر فعالیتهای ایدئولوژیک به پرسش میکشد. برای نمونه، نظریهی شناخت، کنش زمان ذهنی را در فرایند خواندن یک اثر ادامهدار مییابد و هر بار خواندهشدن یک متن را فرایندی در نظر میگیرد که در آن شناخت دیگری از پدیدارها تجربه میشود؛ بنابراین سکون و انفعال یک اثر ادبی به مسیر تأویلهای مکرر چندلایه هدایت شده و همهی پیشفرضها، از صنایع ادبی گرفته تا اصول اولیهای که خود بر اساس تجربه تبیین شدهاست، باطل میشود. همچنین زبانشناسی ادبیات که پیشتر با زبانشناسی ساختاری و نیز با سبکشناسی ادبیات شناخته میشد، در نیمهی دوم سدهی بیستم به مفهوم «گفتمان» میرسد و دو گونهی سبکشناسی ادبیات را به چالش میکشد: یکی تأویل اتمیستی شیوههایی که یک نویسنده میتواند بر «خواننده» اثر بگذارد؛ روابط قاعدهمند میان ترفندهای زبانی و تأثیر آن بر خواننده، و دیگری سبکشناسی ارگانیک؛ بینش شخصی نویسنده که به بیان و انتقال آگاهی میانجامد، که با زیباییشناسی رمانتیک ارتباط تنگاتنگی دارد. با افول این دو جریان سبکشناختی و ناکارآمدی نسبی «امپریالیسم زبانی» که ساختگرایی ادبی با خود به ارمغان آورده بود، تمایز میان زبان ادبی و زبان کاربردی هم در بررسی «ادبیت» ادبیات کمرنگ میشود و جای آن را تحلیل گفتمانهای ادبی هردوره و عناصر گوناگون موثر بر نظامهای زبانی میگیرد. مطابق این رویکرد، همانگونه که تمایز زبان شعر کلاسیک از زبان رایج زمانهاش امکانناپذیر است، ادبیات مدرن هم از استعدادهای زبانی موجود در نظام کاربردی زبان روزگارش بهره میبرد؛ پس ادبیات با سایر اشکال گفتمان در یک جامعه در تعامل و تبادل دائمی قرار میگیرد، حتی اگر اتحاد تاریخی میان بلاغت و ادبیات را بیثبات کند.
اما در سدهی بیست و یکم، یکی از کاربردیترین رویکردهای تبیین رابطهی میان ادبیات و مخاطب، پرداختن به زبان بهمثابهی کلانسوژهی ادبیات و ابزار سوژهشدگی از طریق استیضاح است. این گرایش که در آموزههای گرامشی دربارهی زبان، یعنی درنظرگرفتن زبان در بطن هر ساختار سیاسی و رد تصور انتزاعی از آن ریشه دارد، از یکسو به نقد زبانشناسی موسوم به زبانشناسی «علمی» در تعبیر ساختگرایانه و یا چامسکیای از آن میپردازد و از سوی دیگر تلاش میکند تا به یکی از مهمترین پرسشهای زیباییشناسی مارکسیستی پاسخ دهد: چگونه میتوان میزان ماندگاری (تاریخی، فرامنطقهای) یک اثر ادبی و تاثیر مواجههی متن و مخاطب را شرح داد؟
⧉ ادامهی این مقاله را میتوانید در #وبسایت_آنتی_مانتال مطالعه کنید:
https://antimantal.com/مقاله-مخاطب-استیضاح-و-زبان-به%e2%80%8cمثابه-ک/
📒📕📗📘📙
#نقد_نقاشی
🎨 گوتیک آمریکایی
🖍 نقاش: گرنت وود 1930
هنگامی که "گوتیک آمریکایی" American Gothic اثر #گرنت_وود در سال ۱۹۳۰ برای اولین بار در مؤسسهی هنر شیکاگو به نمایش عمومی گذاشته شد و مقام سوم و جایزه ۳۰۰ دلاری را نصیب خود کرد، هیچکس گمان نمیکرد که جهشی بزرگ در هنر مدرن آمریکا در حال شکلگیری است. انتشار تصویر پدر و دختر کشاورز (که بسیاری آنها را به اشتباه زن و شوهر میدانستند) در مقابل خانه سفیدشان در اکثر روزنامههای آمریکا، خیلی زود نقاش را به شهرتی فراوان رساند.
گرانت که خود در ایالت آیووا به دنیا آمده بود، این اثر را با اقتباس از یک خانه روستایی که در شهر کوچک اِلدون در آیووا دیده بود، ایجاد کرد. سبک معماری گوتیک بنا طوری او را افسون کرد که از دندانپزشک و خواهر خود خواست که به عنوان مدل در مقابل آن ساختمان بایستند تا نقش کشاورز و دختر مجردش را ایفا کنند...
○ برای مطالعهی متن کامل نقد، فایل PDF ضمیمهشده را نگاه کنید.
🆔 @antimantal1
🌐 www.antimantal.com
«سلطان مار»
نمایشنامهای از بهرام بیضایی
#نمایشنامه
📗📙
@antimantal1
www.antimantal.com