arabic_araghi | Unsorted

Telegram-канал arabic_araghi - تعلیم اللهجة العراقية

7163

Subscribe to a channel

تعلیم اللهجة العراقية

🏴 فرا رسیدن شهادت جانسوز اولین شهیدۀ راه ولایت، صدّیقه کبری، حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها به دست خلفای غاصبین را به محضر مقدّس قطب عالم امکان، حضرت صاحب‌الزّمان عجّل‌الله‌فرجه‌الشریف و همۀ شیعیان و محبّان آن حضرت تسلیت عرض می‌نمائیم.

📜 علامه محمدتقی مجلسی رحمه‌الله در ذیل روایت شریف امام کاظم صلوات‌الله‌علیه که فرمودند: «همانا فاطمه علیهاالسلام، صدّیقه شهیده است.» می‌نویسد:

«شهادت حضرت زهرا صلوات‌الله‌علیها در اثر ضربۀ عمر به درب خانه و برخورد آن با شکم حضرت بود، هنگامی که امیرالمؤمنین علیه‌السلام را برای بیعت با ابوبکر طلب کردند و قنفذ غلام عمر با اذن وی، بر حضرت فاطمه علیهاالسلام تازیانه زد؛ و این حکایت در نزد عامه و خاصه مشهور است و بطور مفصّل در کتاب سلیم‌بن‌قیس آمده؛ و بر اثر این ضربات، حضرت محسن علیه‌السلام سقط گردید.»

📗 کافی (شیخ‌کلینی)، ج۱، ص۴۵۸
📙 روضة المتقین (مجلسی‌اول)، ج۵، ص۳۴۲

🔥 «لعن الله قاتلي فاطمة الزّهراء.»

Читать полностью…

تعلیم اللهجة العراقية

عید بزرگ ولایت و امامت برحق و جشن ولایتعهدی مولانا امیرالمومنین علی علیه السلام برتمام موالیانش مبارک🌷🌷🌷🌸🌸🌸🌸❤️❤️❤️❤️

Читать полностью…

تعلیم اللهجة العراقية

/channel/+Rl1ohdNRRbQ2NDY0
بیا گروهمون

Читать полностью…

تعلیم اللهجة العراقية

اولین پیام کانال 👆👆

Читать полностью…

تعلیم اللهجة العراقية

🏴سالروز شهادت سیدة‌السادات، امّ الائمة،
حضرت زهرا سلام الله علیها تسلیت باد
لعن الله قاتليك يا فاطمة الزهرا

Читать полностью…

تعلیم اللهجة العراقية

🌸🌸🌸🌸🌸ولادت مولای جهانیان حضرت صاحب الزمان منتقم آل محمد صلی الله علیه واله وسلم بر تمام شیعیان مبارک باد 🌸🌸🌸🌸🌸

Читать полностью…

تعلیم اللهجة العراقية

كل عام وانتم بالف خير 🌺🌺🌺ومتباركين بولادة امام المتقين واميرالمؤمنين علي بن ابي طالب عليه السلام

Читать полностью…

تعلیم اللهجة العراقية

☘☘اسعدالله ايامكم☘☘

تا ذکر لبم جواد باشد ،
رزق حرمم زیاد باشد،

ولادت گل پسر امام رضا علیه السلام و مبارک ترین مولود جهان برهمه عاشقان تبریک و تهنیت 🌷🌷🌸🌸🌸

Читать полностью…

تعلیم اللهجة العراقية

▪صلے الله علیک یا
🖤فاطمه الزهرا (س)

▪️بر مشامم مے رسد
🖤بوے عزاے فاطمه_س

▪️میشوم آماده ی
🖤گریه براے فاطمه_س

▪️هاتفے از آسمان
🖤مے دهد امشب ندا

▪️فاطمیه آمده
🖤ماه عزاے فاطمه

▪_شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها_تسلیت_باد
🌱🖤🖤🖤🖤

Читать полностью…

تعلیم اللهجة العراقية

سپس درنگ کرد و هیچ حرکتی را از پشت سرش احساس نکرد . کمی برگشت و از زیر بازوانش که تظاهر میکرد داره با آن سرش رو میخارونه نگاه کرد . و توانست لکه ی نزدیک پله رو ببینه . هیچ کس آنجا نیست . ایستاد . گفت: تو کدوم اتاق داخل
شد .. ممکنه اون دختره رو گیر اورده و احساس آزادی کرد. سمت توالت به راه افتاد با خودش گفت ملعون داره از دستم در میره ، ملعون فرار کرد؟ و داخل توالت شد و یهو از ترس پرید و برگشت . محمود رو دید که داره تو روشویی بالا میاره و پشتشو به او کرده . و هردو دستهاشو به دیوار تکیه داده بود . تمام بدن حسین از هزاران سوزن چسبیده به او وداغ که اورا زخمی میکرد و اعصابش را تحریک میکرد پر شده بود . بدنش را به دیوار توالت تکیه داد و با خودش گفت: انجامش بدم؟ .... و به اطرافش نگاه کرد. حیاط ساکت بود انچنان که قبلا بود وباعث اطمینان خاطرش شد .... انجامش بدم؟ اونجا خودشو بشوره ! و از اینجا داستان شروع میشه. قلبش وحشیانه میتپید ، و دستانش میلرزید ، دیوار را هل داد و به اعصابش فشار اورد و دوباره داخل توالت شد . محمود هنوز پشت به او بالا می آورد . حسین یک قدم نزدیک شد و چاقو را که در کمر بندش بود گرفته بود . با یک حرکت سریع و لرزان چاقو را در آورد . و ضامن را کشید و با یک حرکت و بدون تدبیر چاقو را بالا برد و با قدرت به روی بدني كه بر ديوار خم شده بود و در جایی پایین گردن فرود آورد . و از محمود صدای ناله ی اخ کوتاه و ضعیف و وحشیانه ای برخواست . سپس آه بلندی کشید که حسین خیال کرد تمام هتل صداشو شنیده ، و این کافی بود تا مملو از وحشتی هیستریکی خشنی بشود . ضربه ی دوم را با آرزوی مرگ برای او و هوس و بیرحمی زد . محمود بازویش را حرکت داد و از بالای سر حسین عبور کرد و بازوی دیگر از روی دیوار به داخل سینک رو شویی لیز خورد . و حسین روی سینک خم شد و چاقو در بدن محمود باقی ماند و از دست حسین خارج شد و حسین به سمت حرکت بدن پسر حوله حرکت کرد و شتابان با حرکتی سخت چاقو را از بدنش در آورد و ضربه سوم را بر گردنش فرود آورد . و دستانش پر از خون شد ، و باعث شد که دیوانه وار در یک مکان از گردني كه با ضرباتش شل شده بود ضربه هايي بزند . وبه قطرات خوني كه روي پلکهایش ریخته بود توجهی نمیکرد تا اینکه محمود روی زمین خیس کثیف افتاد . فقط آن هنگام بود که حسین از آن شوک عصبي مکانیکی که بر او مسلط شده بود و فقط به دستان ضاربي تبديلش كرده بود بیدار شد . و درحاليكه دندانهايش را به هم ميفشرد برگشت و انتظار داشت تا مردمی را ببیند که در جایشان ترس بر آنها چیره شده و باعث شده تا به او فقط نگاه کنند. ولی در چهار چوب در و اطراف زمین حیاط خالی کسی را ندید . و آن باعث جسارتش شد . و‌با خودش گفت : هرکس داخل بشه با چاقو میزنمش .و کسی داخل نشد . خون را از پلکهایش پاک کرد بعد در دستان و چشمانش لزج شد و دیدش را پوشاند .
باشتاب و دیوانه وار سمت سینک روشویی رفت ، و خون را از چشمانش شست و پوشش ابر مانند قرمز از چشمانش برطرف شد . محمود صدای خر خری مانند گوسفند سر بریده شده از خود بلند میکرد و آن باعث ترس حسین شد . و اورا وادار به فرار کرد . چاقو را بدون آنکه در دستش ببندد و جمع کند در جیبش گذاشت . و به سمت در توالت رفت . حیاط ساکت و خلوت بود راه رو جلوی رویش بود، با قدمهای سریع حیاط را عبور کرد و دم در هتل سکندری خورد ولی بلند شد واز آنجا عبور کرد .

پایان
۱۹۶۴

۲۱۵ و ۲۱۶

Читать полностью…

تعلیم اللهجة العراقية

و اورا از دستش گرفت تا داخل اتاق کند ، پسر حوله دستش را کشید و مثل بال پرنده ای در هوا تکان خورد . حسین باخودش گفت : شاید امروز اونو تنها نزارن ..... مسته ، شانش گفته .
اون مرد توانست پسر حوله رو به اتاق برگردونه . حسین احساس شادی عجیبی کرد . به شیشه ی شراب نگاه کرد . خواست که باز بنوشه اما ابا کرد .در حالیکه به هوشیار بودنش میبالید گفت: میترسم منم مست کنم . و تلو تلو بخورم ، با ترس شیشه را گرفت و مقدار کمی از آن را در لیوان ریخت لیوان را پر آب کرد. این به خاطر نگاه هاست. باخودش گفت تا نگن که از نوشیدن عرق میترسه. ... من از بزرگتر هاش نمی ترسم . و ناگهان شجاعتی طغيان گر را که از اعماق وجودش میجوشید احساس کرد . من تا نکشمش دست بردار نیستم ! این کیه مرتیکه ی بیعرضه ی زن نما؟ به من میگه بیعرضه ی زن نما... پدر پدر سوختشو در میارم .... من بیعرضه ام؟
توی اتاق زن دیگری را غیر از اون زن چاق دید . دختر لاغری به اسم هیفاء با موهای لخت و براق. باخودش گفت این می ارزه . با صدای آرومی گفت ولی می شد شنید و لبخند زنان رو به میز پشتی برگشت . کسی را ندید که بهش نگاه بکنه . راست نشست و بدون صدا گفت این دختره مال من میشه اگه محمودو بکشم . این به جای تماضر . و به یاد دختری که لباس را براش تو اورزدباک پیچید افتاد . و لبخند مهربانانه اش را در چشمانش را به یاد آورد. گفت : شاید اگه عجله نداشتم باهاش حرف میزدم .. شاید قبول میکرد که با من دوست بشه..... ولش کن ! یه روز میرم پیشش .... و یه روزم میرم پیش نشمیه وتوروش چاقو بهش میکشم ... اون زن.... همتون گوسفندین .... فقط بزار اول محمودو با چاقو بزنم ، بزار با چاقو بکشمش .. حیف صاحبو ازمون گرفت ... کی میدونه شاید صاحب تو قبرش شاد بشه ... مرده ها همه چی رو میفهمن .. خوب پس پدرم چطور وقتی که خونه رو فروختم فهمید و پریشب به خوابم اومد ؟ اموات از همه چیز باخبرن .... شاید خدا میدونه الان صاحب داره به من نگاه میکنه که چطور دارم عرق میخورم .... ابو مهدی من دارم به خاطرت مینوشم . با اجازه ات . یه بار بهت گفتم من هیچ وقت نمی نوشم این اولین باره . و به خاطر تو تا شجاع بشم و از اون ادم بد و ظالم انتقامتو بگیرم ، از پسر حوله ، پسر مادر چشم لوچ . نمیزارم قسر در بره ، همانطور که تورو کشت ، میکشمش.
جرعه ای از لیوانش رو نوشید و از مزه ی جدید خورد . احساس گرسنگی میکرد . اماساقی اونجا نبود . و شنید اونهایی که پشت سرش نشسته بودن از مسابقه ي اسب دواني حرف میزدن .... شلال( اسم اسب) شیر از آب دراومد .
۲۱۳

Читать полностью…

تعلیم اللهجة العراقية

ساقی: مشترین عمو
حسین: باشه فهمیدیم
و ليوانش را تا لبه پر آب کرد و چند دانه باقالا خورد و بعد لیوانش را بلند کرد و یه جرعه نوشید. تیزی شراب گلوی اورا زد و ابروهای اورا در هم کرد. به اطرافش نگاه کرد . ساقی ندید که چطور شراب را نوشیده . او تو اتاق تنها بود . اینجوری بهتره . بعد دستش رو برای برداشتن نخود دراز کرد و با انگشتانش یه مقدار کم برداشت و دانه هاى شور وترد را يكهويي بلعيد. سپس به صندلی از جنس خیزران تکیه داد، و راحتی لذیذی را احساس کرد. و بعد از جرعه ی دوم فکر کرد که چه خوبه یکی هرروز بیاد اینجا، و خوش بگذرونه ... عصبانیت و حساب و كتاب چه فایده ای داره و لذت شراب را بسرعت دریافت و گفت : ((بگو پس چرا این همه عرق میخورن ... به خاطر اینه.))
سایه ای را تو اتاق دوم دید که از بین آن جمع بلند میشود و به سمت در اتاق ميرود . حسين سرش را برگرداند تا چهره اش را از او پنهان کند . با اين تفاوت كه آن مرد کوتاه بود و پسر حوله قد بلنده. مرد بیرون رفت و شلوار اویزانش را بلند کرد ، و مخاط بینیش را بیرون ریخت و بعد فریاد زد(( یوسف؟)) و ساقی با دو آمد ، وهردو باهم پچپچ کردند . و ساقی را دید که به اتاقی اشاره میکند و مرد به پشت سرش برگشت و بعد با سینه ای باد کرده به راه افتاد. بعد از لحظه ای سایه ی دیگری از اتاق به چشمش خورد . و حسین یه جرعه ی دیگری برای قوت قلب خود نوشید . سایه ی یک زن بود. حسین بشقاب باقالا را لمس کرد در حالیکه چشمانش سایه را دنبال میکرد.
زن چاقی خارج شد و ساقی به سمتش رفت و در گوش او چیزی گفت. ( اجرت شما..)
اینو حسین با خودش گفت ، و لبخند زنان سرش رو تکان داد .
حسين چاقو را مخفی کرده بود و نوک تیزش شکمش را خراش میداد ، کمی آن را به سمت سینه اش شل کرد. بی حسی مورچه مانند را در پاهایش که سرمستی و سستی را به سمت مفاصلش و سرش میکشید حس کرد . و فکر کرد شاید منم مثل این اینجوری بشم فقط بزار ببافمش ! ... دیگه چقدر باید بزرگ بشم ؟ پسر حوله رو میکشم ، ادمای بد عوینه و مربعه و منطقه ی داربستهای چوبی و لاتهای منطقه ی رنگرزهای آل و صدریه و محله ی گامیش ها ... ادمهای بد نصف بغداد رو ... وهمه چیز دیگه مجانی میشه . مجانی وارد سینماها میشم ، میخونه ها مجانی میشه ، رستورانا و هتلها رو مجانی وارد میشم . و اگه کسی جرأت داره حرف بزنه و جلوى منو بگیره ؟ پس کار چاقو چیه ؟ انبر اتشدان تنوره؟
کدوم تنور ؟ دیگه تنوری مونده؟ مگه تو دنیا به جز من و چاقو چیزی برایم مونده؟ تماضر بود که رفت، صاحب بود که رفت، خونه بود که رفت، ..... و من؟ ... منم میرم . لعنت به بختت و بعد ضربه ای روی میز زد .
۲۱۱

Читать полностью…

تعلیم اللهجة العراقية

پک سه جلدی لهجه عراقی ( سه کتاب + دی وی دی )

📖 این بسته شامل سه کتاب و یک دی وی دی می باشد. ( کتاب اول : ۲۰۰ صفحه . کتاب دوم : ۱۵۰ صفحه . کتاب سوم : ۱۴۰ صفحه )

1⃣ در کتاب اول واژه ها و افعال مهم لهجه عراقی و شیوه جمله سازی به لهجه عراقی و گرامر ( قواعد زبانی و تلفظ کلمات و حروف و صرف افعال در زمان های مختلف) و ضرب المثل ها و اصطلاحات به صورت کامل در کتاب آموزش داده میشود و فیلم های تدریس مباحث این کتاب در دی وی دی موجود می‌باشد

2⃣ در کتاب دوم ۹۰ مکالمه کاربردی و مهم به لهجه عراقی در موضوعات مختلف وجود دارد
به همراه اصطلاحات کاربردی . صوت تلفظ تمامی مکالمات این کتاب در دی وی دی موجود می‌باشد

3⃣ در کتاب سوم زیرنویس عراقی و فارسی ۳۰ عدد فیلم که در دی وی دی موجود است آورده شده است برای بهبود مهارت های درک شنیداری به لهجه عراقی و تقویت نحوه تلفظ شما

قیمت پک لهجه عراقی : ۳۰۰ هزار تومان

برای خرید پک لهجه عراقی و مشاهده نمونه پک به آی دی پایین مراجعه نمایید 👇

@Aliakbarianizad

و طبق این ترتیب آدرس بدین

نام استان . نام شهرستان . نام خیابان . کوچه . پلاک . کد پستی. شماره همراه . نام گیرنده

Читать полностью…

تعلیم اللهجة العراقية

گروب دردشة جدید لممارسة اللغة العربية والفارسية

Читать полностью…

تعلیم اللهجة العراقية

میلاد سراسر نور صاحب الزمان .مهدی منتظر عج الله تعالی فرجه الشریف بر تمام عاشقانش مبارک 🌷🌷🌸🌸❤️❤️

Читать полностью…

تعلیم اللهجة العراقية

❤️🌟🌟❤️🌟🌟❤️

زیباترین خاطرهٔ کعبه
آرام‌ترین طوفان عشق
آسمانی‌ترین پدر دنیا

با نگاه مهربانت
از دل مُهرشده‌ام سراغ بگیر
تا قفس روزمرگی‌هایم ترک بردارد

میلادتان مبارک

❤️🌟🌟❤️🌟🌟❤️

#شب۱۳رجب
#میلاد_حضرت_علی (علیه‌السلام)بر همه عاشقانش مبارك

Читать полностью…

تعلیم اللهجة العراقية

السلام علیک یا جواد الائمه، ادرکنی

Читать полностью…

تعلیم اللهجة العراقية

🌺 به ابر گروه ادبی | سنگ تمام خوش آمدید!
تحت نظارت و مدیریت استاد یوسف زاده گیلانی
👈🏾 پرسش و پاسخ‌؛
👈🏾 مباحث لغوی، صرفی، نحوی و بلاغي؛
👈🏾 آموزش مکالمه و فن ترجمه؛



/channel/Groups_SangTamam

@yosefzadehgilani1

Читать полностью…

تعلیم اللهجة العراقية

🍄ليش شگیت ياختى؟== چرا یقه مو پاره ڪردی

🍄العشه مو جاهز == شام حاضر نیست

🍄اسمعوا المراسل شيگول؟== گوش کنید خبرنگار چی میگه

🍄شفت ارهابي مات == دیدم تروریست مُرد

🍄ممكن تسد الحنفيه؟== میشه شیر اب رو ببندی

🍄يله إگعد على سكملى( کرسی) == زود باش رو صندلی بشین

🍄مالمن هاذ الطلى == این گوسفند مال کیه

🍄اهواى قنفات موجوده == مبل‌های زیادی هست

🍄شوف وجهك بالمرايه == صورتت رو تو اینه نگاه کن

🍄خلى ع الاخبار == بذار رو اخبار

🍄السياره ما تشتغل == ماشین روشن نمیشه

Читать полностью…

تعلیم اللهجة العراقية

🌺ترجمه لینک 100 کلمه عراقی به عربی کتابی🌺

شماره عراقی فصیح ترجمه

🌸 ١- شَكُو مَاكو : بمعنى هل توجد اخبار جديدة ؟ وهذي الكلمة لا يستخدمها الا العراقيون من العرب .

به معنای اینکه چه خبر و خبر جدید چی داری، این کلمه را فقط عراقی ها به کار می برند

🌸 ۲- لِيَش _ اِلويش : بمعنى لماذا .

به معنای برای چه؟

🌸 ۳- بَلكِت : بمعنى لعل او ياريت .

یعنی شاید، به امید اینکه

🌸 ۴- شَعليك : بمعنى لا تتدخل في الموضوع . او ما هي علاقتك بالموضوع .

یعنی در این موضوع دخالت نکن یا اینکه این موضوع به تو چه ربطی دارد

🌸 ۵- اِهوَايَة : يعني الشي الكثير .

به معنای زیاد، چیز زیاد

🌸 ۶- طسة : وجمعها طسات يعني مطبات الطريق .

به معنای دست انداز ها و چاله چوله های راه

🌸 ۷- ونسة : بمعنى الاستئناس .

به معنی خوش گذرانی

🌸 ۸- خوش : بمعنى حسن او جيد .

به معنای خوب (اصطلاحا یعنی باشه، خب)

🌸 ۹- كليچة : وهي نوع من انواع الكيك وغالبا ما يطبخ قبل ايام العيد .

یعنی کلوچه

🌸 ۱۱- صوچك : يعني بسببك .

یعنی تقصیر توئه

🌸 ۱۱- شَكَر : بمعنى السكر والحلاة .

یعنی شکر

🌸 ۱۲- سيم : بمعنى سلك كهربائي .

به معنای سیم

🌸 ١٣- هُورن : بمعنى مُنبِّه السيارة .

یعنی بوق ماشین

🌸 ١۴- طاسة : قدح مصنوع من الالمنيوم او النحاس وهو لشرب الماء .

یعنی کاسه و ظرف آلومینیومی یا مسی

🌸 ١۵- قريولة : بمعنى السرير الذي ينام عليه شخص واحد .

یعنی تخت خواب

🌸 ١۶- سكملي : بمعنى الكرسي .

یعنی صندلی

🌸 ١٧- بزون او بزونة : بمعنى قط أو قطة .

یعنی گربه

🌸 ١٨- خاشوكة : بمعنى ملعقة الطعام .

به معنای قاشق غذا

🌸 ١٩- أغاتي : بمعنى سيدي او مولاي .

به معنای آقا و سرورم

🌸 ٢٠- العربنچي : بمعنى صاحب العربة .

یعنی صاحب گاری

Читать полностью…

تعلیم اللهجة العراقية

در اخر تشکر ویژه ای دارم از برادر زحمتکش و محترممان جناب دکتر محمد هاشم که مارو در قرائت قسمت عربی داستان یاری کردند

نتشکر اخونا الغالی دکتور محمد هاشم لمساعدتنا فی قرائت قسم العربی للروایه النخل والجیران
تابعو قناتنا و نشکرکم جزیل الشکر 🌹🌹🌹🌹

Читать полностью…

تعلیم اللهجة العراقية

... اسب نگهبان . صدای کفشهای چوبی را در حیات میشنید . نگاه کرد دید زن چاق با غرور راه میره . هوس کرد یه جرعه ی دیگه بنوشه . سرش شروع كرد به داغ كردن و گر گرفتن و برای اولین بار بود که هوس کرد سیگار بکشه . برگشت و دید که چهار نفر پشت سرش سیگار میکشند .
حسين: ببینم میتونم یه سیگار داشته باشم؟
يكي از آنها گفت: بفرما و دیگری با نگاهای آتشینی به او خیره شد.
حسین در حالیکه سر جایش بر میگشت گفت: حتما من مستم ... چرا به من اینجوری نگاه کرد؟ از من خوشش نیومده ؟ و بعد از اینکه سیگار را بین انگشت اشاره و انگشت وسطش گذاشت از سیگار چند پک متوالی زد . واز بین دود سیگار بار دیگر قامت بلندش روی نرده های راه پله دید . قد و قامتش به سمت پله متمایل بود . حتما پیش ماری رفته ! حسین اینو باخودش گفت . و ماری راضی نشده که پیشش بیاد و اون رفته دنبالش. حتما چاقویش به اندازه ی کافی تیز نبوده . یا خیلی مسته ... و اونی که خیلی مسته اصلا کسی ازش نمی ترسه.... مثل یه لباسه ... کسی هست که از یه تکه لباس بترسه ؟ و منتظر شد که مرد دوم خارج بشه و با محمود برگرده . اما خارج نشد . و ساقی با مزه ای جدید اومد . و وقتی که آنها را روی میز گذاشت حسین از او پرسید: دستشویی کجاست؟
ساقی: زیر راه پله است.
ساقی با چشمان خیره و ترسان به او نگاه کرد . حسین با خودش گفت حتما ترسیده من فرار کنم و حساب رو پرداخت نکنم . اورا صدا کرد و نیم دینار پرداخت کرد و گفت : بیا حسابتو بگیر!
محمود پسر حوله تو حیاط بود و دست ماری رو میکشید . و ماری اورا هل میداد واو کج میشد ... بی عرضه ! ماری از دستش خلاص شد و از پله ها به چابکی آهویی چاق بالا رفت . و پسر حوله را تلو تلو خوران تنها در حیاط رها کرد . هر وقت چشماشو بالا میبرد تلو تلو میخورد . پسر حوله به سمت پله ها رفت در آن هنگام ماری به طبقه ی بالا رسیده بود و به اتاق دوم با دو داخل شد . حسن توقع داشت که محمود هم از پله ها بالا بره . اما بالا نرفت . حسين دقايق ديگری را هم درنگ کرد. سپس بلند شد و اتاق را ترک کرد. و چاقو را قبل از اینکه از پله ها پایین بیاد در دستانش امتحان کرد . سپس انتظار داشت که پایین پله ها با او رو در رو بشه . لحظه ای ایستاد و فکر کرد اگه اونو رو در رو بیینه چه کار کنه؟ بهش سلام کنه یا بهش چشم غره بره ؟ سپس تصمیم گرفت که پله ی اخرو بسرعت بپره و به سمت در بره مثل کسی که میخواد خارج بشه. پرید و چند قدم دور شد
۲۱۴

Читать полностью…

تعلیم اللهجة العراقية

حسین پایین سه مرد را دید که باهم پله ها رو بالا آمدند . و بعد ساقی به سمتشون رفت و به اتاقی که حسین نشسته بود اشاره کرد .و دو قدم برداشتند و بعد دوباره با ساقی صحبت کردند ، وبه سمت اتاق دوم رفتند . حسین گفت : شاید این اتاق سرده... شاید اون اتاق بهتره.... برای جمع هاى برادرانه ... و من كي به جمع برادرانه مي پیوندم ؟ باید صبر کنم ؟
ساقی بدون اینکه صداش کنه به سمتج اومد و گفت: امری باشه؟
حسین: برام نصف یه ربع عرق بیار
و قبل از اینکه از در خارج بشه حسین صداش کرد و یک درهم به او داد.
ساقی: تشکر عمو.
حسین: برو عموی اصلیت بسوزه.
ساقی تند و خشمگین به او نگاه کرد و و برایش کمی خم شد و بعد رفت . و حسین با خودش فکر کرد" یعنی قیافه ام ترسناک نیست" .... یا چاقوی ضامن دارو نشونش بدم !
دیگران هم پله ها رو بالا آمدند . اووف! الان حیاط پر میشه . اما تو دلش گفت" مگه چیه؟ امروز نشد فردا ! مهم اینه که یه روز از پسش بر میام .
افراد جدید، میز پشت سرش نشستند . حس کرد که كاملا معذبه . ساقي همراه با عرق اومد و مزه ي بيشتر . و بدون اين كه چیزی بگه اون رو روی میز گذاشت.
بعد از چند دقیقه مرد چاق از اتاق خارج شد و پیش دوستانش برگشت و حسین صدای کشیده ای رو شنید که شاید صدای صندلی بود که تو اتاق دوم افتاده بود . سایه ها به حرکت در آمدند و هیاهویی براه افتاد. سپس سایه ی بلندی، بلند شد ، وبه پنجره نزدیک شد . و از دم در نگاه کرد .
خودش بود پسر حوله . تلو تلو خوران راه روی تنگ رو در حالیکه به نرده های پله تکیه کرده بود و روی آن خم شده بود طی کرد . بیشتر از نصف هیکلش خارج از نرده ها بود . با صدای سستی صدا کرد: هی ماری!
ماری پاسخی نداد ، دوباره صداش کرد. کاملا مست بود بعد مرد چاق اومد .
۲۱۲

Читать полностью…
Subscribe to a channel