<کدام مدار؟>
آنجا که عصرها قدم میزنم
تهران نیست
این خونِ خویشاوند
در رگهای صبرا و شتیلا
در رگهای حلب و حماه
تا اینجا که عصرها
از نامَدارهایِ نامدار
آوار بکشم
روی سرم
دمشقِ بیمدار!
یا رها کنم برگردم شام
میهمان صوتالحق سعدی
دختری معمولی
با چهرهای
و اندامی
معمولی
و پستانهای نورس عرقکردهام
و سَندَلَکهایم را در کشی که میآید خونم جا بگذارم
شاید هرجا که عصرها
عشق میدهم
خانهام باشد
تا جهان شکل بهتری بگردد باید
همگی اندکی نجوم بدانیم
بیا به لا به لای درختان
ما مگر کجای جهانیم!
ما دو ذرهی گم
گیریم نفسهایمان به هم بخورد
و ساعت عشق ما رقم بخورد
ما دو ذرهی گم
ما مگر کجای زمانیم!
بگو بیاید لا به لای درختان
یک شبی که آسمان صاف است
و به آرامی به صورتش بنگر
و به عکسی که نورش
چندین هزار سال
در چندین هزار سال
بدون استراحت
پیمودهاست.
#شمس_آقاجانی (۱۳۴۷-۱۴۰۲)
خدانگهدار شاعر
پیش از این
به سمنانی و فارسی و انگلیسی
حرف میزدی
اکنون تمام زبانهای جهان را میدانی و خاموشی
نادعلی!
بابای حناییِ من...
۱۴۰۲-۱۳۲۵
.
.
.
«نوعی فرهنگ عجیب در ما نهادینه شده که اگر حرفی را عبدالقاهر جرجانی، زبانشناس ایرانی در سده پنجم هجری گفته باشد یا رومن یاکوبسن، زبانشناس روس، ما حرف یاکوبسن را میپذیریم؛ چون خارجیست و کالا و صنعتی که آنها تولید میکنند از ما بهتر است، فکر میکنیم اندیشههایشان هم بهتر است، اما این به تدریج برای یک ملت مشکلساز میشود. وقتی مدام اندیشیدن یک غیربومی را ملاک قرار دهیم، آرامآرام خود اندیشیدن و چگونه اندیشیدن را فراموش میکنیم.»
این را کورش صفوی، زبانشناس، مترجم و پژوهشگری میگوید که از بین ما رفت. کسی که تا ۲۰سالگی فارسی نمیدانست، از دوران نوزادی در اتریش و آلمان بزرگ شد و نیمی از عمرش را در اروپا و آمریکا تحصیل کرد. مردی که ادبیات را یکی از مهمترین رکنهای فرهنگ و ارزشهای یک ملت میدانست: «از نظر من مطالعه ادبی چیزیست در حد فیزیک و شیمی. در شعر کلاسیک فارسی رشتههای موازی که مصراعها را در برمیگیرد، نظام نشانهایست. یک غزل حافظ همانقدر متن قابل تعبیر است که پوستر تبلیغاتی، سمفونی، فیلم و یک قالی. با این اندیشه تمام اینها برای ما متن میشوند.»
©لطفا برای بازنشر منبع را ذکر و تگ کنید:
@gooshe
از شعر <صدای پای آب>
... کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ،
کار ما شاید این است
که در افسون گل سرخ شناور باشیم...
سهراب سپهری
<اگر علم عناصر خاک را شناخت اما حیرت را آرام نکرد. پس هنر به آن دامن زد.>
خیره به عمقِ فراموشیِ زمین
لمحهای که هرچیز
در گداختگی
به خاطر آید
چون داغِ رقص در مسجدالاقصی
به ضربِ ترانههایِ تهیشده
ای پادشاه فقدان!
تراشیدهنامهایما بر سنگهای ایوان!
حذر!
حذر از آن تو
اگر که خاک میگدازد
بشارت از آنِ ما
که خاک نمیسوزد..
<بودن>
مثل خیزران
در تمام طول نهر
دمیده در دمِ ریزآب
چرتی برای باشداری
و دری که خودش را باز میکند
آری!
اینک میهمان!
چگونه بنویسم بوی نارنج میآید؟
.
درختی که سبز میشود
در مرز خوابیده است
نبریده از زندگی
در رویا هستنده
آن روی سکه رویا اما
در تابستان تابآزمای بندر
روی نیمکت، آسمان بیابر
زیر شاخه زیتون
ستارهای
که موج به ساحل میآورد
در مرز خوابیده است
نبریده از رویا
در زندگی، هستان
موهای تو انگور دادهاند
و با بادِ بیخواب
بیدارند
با ماشین نه
با مترو بیا
بیشتر
با پای پیاده بیا
دیر بیا
مرا بکار
کنار درخت
کنار گل
و مثل زائر در اردیبهشت قدم بزن
<روز جهانی کارگر>
امید به نشستن در واگنهای شلوغ
نگاهی که میچرخد و برمیگردد
به امید نشستن
نه از دامنِ آن تو چیزی میداند از رقص
نه از دامنههای پرحرف از سرخ و سبز
نگاهی که میچرخد
شب پیش نخوابیده
و در رختخواب هم چرخیده
خود اگر رختخوابیش بوده
و شب پیش از آن
و شبهای قبل
.
.
من اگر نیستی تو
نه در نزدِ من
که
نزدِ منی
رود اگر نیستم من
نه در نزد رود
که
نزدِ رودم
بگذار نزدِ من
نزد تو باشد
بگذار نزدها یکی شوند
اگر نیستیم یکی تو و من
.
آن روزها
که پروانههای نگاهم
روی بوتههای بادمجان
دو دو میزدند
و بر برگهایِ تاریکِ موُ
عشق میباختند
تا شرابی گیراتر،
هیچ نمیدانستم
شبی خواهد رسید
که از دیدنِ ستاره
شرم کنم
حالا از هرچه وابستن
از هرچه کمکاسگیِ ساقی
و از بس بسیار بیش بودن
گذشتهام
و فقط هیزم آن روزها را میخواهم
آن دایرهها
که گِردِ خورشید
خواهرِ نژندِ پروانههای جهان میزدم
حالا از این بالا
نگاه میکنم
به تودهای از شاخههای شکسته
خاشاک پراکنده
و شیرجه میزنم
در آتشی که میشد برافروخت
و طنین سقوط
طنین سقوط
پروانههای سیاهی هستند
که از تنم اوج میگیرند
برو
برو
به ستاره برو
شعر و خواننده: آرش سالار
ملودی و نوازنده: یونس اسکندری
صدابردار: احمد افشار
🎧🎼
گفتند
به خوابِ گیلاسها رفتهای
و ما در باغهای گیلاس
سرگردان شدیم
خدا پشت و پناهت، بابا!
پیش از این
به زبان سمنانی و فارسی تهرانی و انگلیسی
حرف میزدی
اکنون تمام زبانهای جهان را میدانی و خاموشی
نادعلی!
بابای حناییِ من...
دکتر کورش صفوی که یک روز در راهروی دانشکده زبانشناسی علامه ایستاده بود و به ما لبخند میزد، و یک روز در کلاس ایستاده بود و به ما لبخند میزند، امروز ۲۰ مرداد ۴۰۲ که هنوز دو سه سال بیشتر از بازنشستگیاش نگذشته بود، از میان ما رفت.
Читать полностью…امروز ۱۲ تیر ماه سالروز ترور سید محمدرضا کردستانی معروف به میرزاده عشقی به دست پادوهای رضاخان است. میرزاده عشقی را نیز باید از دیدگاهی نو و نقادانه بازخواند. چون امروزِ ما محصول کنشهای اینهاست:
من که خندم، نه بر اوضاع کنون میخندم
من بدین گنبد بیسقف و ستون میخندم
تو به فرمانده اوضاع کنون میخندی
من به فرماندهی کن فیکون میخندم
همه کس بر بشر بوقلمونی خندد
من به حزب فلک بوقلمون میخندم
خلق خندند به هر آبلهرخساری و من
به رخ این فلک آبلهگون میخندم
هرکس ایدون، به جنون منِ مجنون خندد
من بر آن کس که بخندد به جنون میخندم
آنچه بایست به تاریخ گذشته خندم
کردهام خنده، بر آینده کنون میخندم
هرکه چون من ثمرِ علم، فلاکت دیدی
مردی از گریه، منِ دلشده خون میخندم
بعد از این من زنم از علم و فنون دم، حاشا!
من به هرچه بتَّرِ علم و فنون میخندم!
.
بعضی وقتها از آغاز
بعضی وقت ها در ادامه
رقیق باش مثل سنگ
همهوا به ریشه دواندن
تا پیام
جانِ کلام برگیرد
در ساقه
به شهدِ نشسته بر پوست، شیر بمکد
بالا برقصد بر پرچم
هوای گرده بیافشاند در تغزل باد
با ریه های کندو
در تنفس ملکه
در کوزه کوزه عسل
در گرگ و میش دویده بر پیشانی آسمان
در خون ریختهیِ شفق به عادت خورشید
در آتشبسِ بینالنهرین
بگذار بعضی وقت ها
جاودانگی هر صبح
پشت میز صبحانه
به تماشای نان
به تماشایت بنشیند
مهدی ایمانیمهر
.
<افراس سکوت>
تو گویی آن پایین
کف پاهایم را رصد میکنی
وقتی روی آب راه میروم
نه کاملاً روی آب همچون افراسِ آب
هربار قدمی که پیش بگذارم
تا غوزک فرو میروم
صدایی هستم که فاصله را میبلعد
فاصلهای که پرتاب میکنی
برای قدمهای بعدی
سنگی در سکوتِ برکهای
راستی!
از بالهیِ گیاهانِ زیرِ آب بگو
آن صدایی که آنها را میرقصاند
دستههای ریز ماهی را میرماند
و سنگها را سامان میدهد
آنگاه که گونههایت
کمی از فرو رفتنم را برمیدارد
و نگاهت در جریانهای بعدی
منتشر میشود
برایم بگو از آن صدها صدا که با شن درمیآمیزند
از افراسِ سکوت بگو
که شنیدن را حبس میکند
در این عرصه
مجالِ در خویش نگرستین را
مهیایِ حیرت کردهام
برایم تعریف کن
که چگونه در زندگی
غرق میشویم
.
📢 برنامهی «شیوه» از شبکهی چهار؛ جمعه شب 1 مهر ماه 1401
🎯 با حضورِ تقی آزاد ارمکی و ابراهیم فیاض
📌 اگر تفاوتی برای Noise و Sound قائل باشیم، میتوانیم این برنامه را در میان برنامهها و اخبار و پُستهای بیپایان شبکههای اجتماعی و شبکههای ماهوارهای و شبکههای داخلی، یک Sound بدانیم. قرار گرفتن در میان Noise بیپایانِ آدم را از شنیدن Sound همیشه دور میکند.
💬 یادمان باشد Soundبودن این گفتگو اصلاً به معنای قبول داشتن یا نداشتن حرفها نیست، به معنای چند دقیقه بیشتر «فکر کردن» است.
📍تماشا در تلوبیون:
🔰 telewebion.com/episode/0x299475c
📍تماشا در آپارات:
📺 aparat.com/v/UChYq
🔗 تماشا در یوتیوب:
🎥 youtube.com/watch?v=UqvPYBQafC8
📣 حداقلْ کلانشهر
🔗 @AtLeastLiterature
.
این کارها را میکنم که در کنار تو باشم
همین کارها
گلدان را آب
غبارم روب
آفتاب را دود
که در کنار تو باشم
در عالم خودمم
که در کنار تو باشم
کنار تو هرکجا
کجا، کنار توست.
.