تجربه ونظرات اعضا بدون ذكر نام بهترين راه برای شناخت و درك همسران از خواسته های همدیگر 🔴آیدی ارتباط و تبلیغ 👇 @hamsaraaneAdmin همسران موفق 👇 @Hamsaraane خانمهای قری*مختص خانم ها* 👇 @ide_Hamsaraane مخصوص آقایان:👇 @mardee_zendegi
#پیام_ناشناس
سلام
میشه لطفا سوال من رو بذارین
از خانومهایی که تجربه ازدواج با مردی که کوچیکتر از خودشون باشه (در حد دو سه سال) میخوام خواهش کنم تجربیاتشونو بگن. همچین اقایونی که با خانوم بزرگتر از خودشون ازدواج کردن. راضی هستین یا نه؟ چه نکات مثبت و منفی وجود داره؟ چون خودم در صدد ازدواج با پسری هستم که از خودم دو سال کوچیکتره
ممنونم
@ArHamsaraane
#پیام_ناشناس
سلام اگ میشه دوستان اونهایی که درباره تروما(زخم روان)تجربه ای دارند و یا کسی دور و برشون بوده تجربشونو بگن و اینکه کمک کنن ممنونم
@ArHamsaraane
#پیام_ناشناس
سلام
یه مشکلی دارم که هیچ جا نمیتونم مطرحش کنم 😞😞😞
تنها امیدم اینجاس
خیلی ممنون میشم اگه تو کانالتون بزارید و راهنماییم کنید
منو نامزدم خیلی از روزا از هم دوریم و اونم سکس چت دوس داره
یه مدتیه که تو چتمون از فانتزیای بی غیرتی صحبت میکنه
یعنی مثلا از اینکه جلوش با یکی دیگه سکس کنم یا برعکسش
مثلا ی زن بیاریم تو سکسمون
از این حرفا تو چت میزنه
( در واقعیت خیلی غیرتی و حساسه )
حالا همش استرس دارم که نکنه خدای نکرده در آینده اینا واقعی شه
خواهش میکنم اگه تجربه مشابه یا اطلاعاتی تو این زمینه دارید کمک کنید
@ArHamsaraane
#پیام_ناشناس
سلام میشه مشکل منم بزارید؟من ۲۱ سالمه با آقایی که ۲۵ سالشه دو ساله دوستیم قصد من ازدواج بوده اونم میگفت همینطوره اما بعد از خواستگار جدی که داشتم بهش گفتم تا سال دیگه باید بیاید خاستگاری اونم همش میگه کف دست مو نداره بیا بکن آخه اخلاقم تو این دو سال یه بار نمیگه دوست دارم یا ته محبتش عزیزم گفتنه میشه اینو بزارید ببینم چیکار کنم من بهش گفتم همه چی تمومه ولی تا میگفتم طلبکار میشد میگفت چرا تمومش کنیم ولی الان حتا هیچی نمیگه
@ArHamsaraane
@Hamsaraane
#پیام_ناشناس
با سلام اقایی هستم ۲۷ ساله ۳ ساله ازدواج کردم مشکلی که دارم اینه که همسرم به شدت درون گراست و همش دوست داره خونه باشه و جایی نره برعکس من که خیلی از رفت و امد خوشم میاد .(خونه فامیلای خودش راحت تر میاد نسبت ب فامیلای من) به من هم وابستگی شدید داره طوری که تا میرم سرکار و برمیگردم کلی دلتنگ میشه (با اینکه کارمم صبح تا ظهره) خدانکنه بخام ی شب خونه نیام حالا ب هر دلیلی طوری حالش بد میشه که قابل توصیف نیست.
از طرفی اعتمادبه نفس پایین و استرس زیادی داره مثلا تا میخاد مهمون بیاد خونمون یا اینکه برعکسش میخاییم بریم مهمونی استرس شدیدی میگیره طوری که تنگی نفس میگیره و حالش بد میشه یا اینکه شبا موقع خواب استرس میگیره میگه دلهره دارم طوری میشه که نمیتونه تا صبح بخوابه
واقعا این مشکل همسرم تقریبا منو کلافه کرده الان زیر نظر دکتر مغز و اعصابه و دارو مصرف میکنه اما به جایی نرسیدیم و تقریبا حالش همونجوریه دوستان اگه مشکل مشابه داشتن ممنون میشم تجربیات خودشون رو به اشتراک بزارن
@ArHamsaraane
/channel/HarfBeManBOT?start=NjY3NzYzMjE
لینک برای ارسال سوال هاتون😊
#پیام_ناشناس
سلام خسته نباشید ما مدتی هست که تصمیم به مهاجرت گرفتیم منتهی خانواده همسرم از روستا هستن و خیلی مهاجرت رو بد میدونن همسرم از ته دل راضی هست برای مهاجرت و میگه برای ایندمون بهترین راهه امتحانی با پدر مادرش در میان گذاشتیم
مادرش گفت اگر برید من خودمو میکشم خواهرش گریه کرد و گفت اگبرید من خودمو میکشم پدرش گفت من تمامم
از طرفی مادرشون گفتن زنت رو طلاق بده بذار خودش بره خارج کشور تو کجا باهاش میری؟از طرفی هیچکمک مالی ب همسرم نمیکنن و همش تقاضای پول میکنن ک این وسیله رو بخر اون وسیله رو بخر و ۴۰ میلیون ب برادرت کمک کن خونه دار شه و .... هیچوقت کمک نکردند برعکس همیشه دست شون دراز بوده الان هم میترسم ما بریم و واکنش های بدش برای خانواده م باشه  و مزاحم شن مرتب
ما میخواستیم یک زمین جاده چالوس بخریم اونقد زنگ زدن و داد و هوار کردن ک شما میخوایید برید تهران برای زندگی شما دارید میرید و باید همینجا نزدیک خودمون باشید ک کلا منصرف شدیم
چطور بهشون بگیم ک قصدمون مهاجرته ک واکنش بدی نداشته باشند؟
@ArHamsaraane
#پیام_ناشناس
سلام. من ۲۸ سالمه و ۹ ماهه که با خانومم زندگی میکنم. ما توی دانشگاه با هم آشنا شدیم و ۳ سال نامزد بودیم. من شهرستان بزرگ شدم و خانوادم همونجان. اما خانومم تهرانیه و من هم به همین دلیل اومدم تهران زندگیمونو شروع کنیم. سال ۹۷ که اومدم تهران، چند ماهی به اصرار خانواده همسرم توی خونشون ساکن شدم. سربازی هم نرفته بودم. اما یه خونه ۱۰ متری گرفتم و مستقل شدم و رفتم سربازی. سربازیم همین تهران بود. هر هفته هم تقریباً میرفتم خونه پدر خانومم. با من بامحبت بودن و من هم همیشه سعی میکردم مثل پدر و مادر خودم باهاشون رفتار کنم و برام عزیز بودن و هستن.
مشکل از رفتارهای خانواده من شروع شد. من اوایل نمیدونستم و نمیتونستم خیلی مسائل رو مدیریت کنم. مثلاً برای یلدای اول، خانواده من هیچ کاری نکردن و من هم اصلا نمیدونستم باید کاری میکردن. شب عروسی، پدر خانمم خیلی بیشتر از پدر من انرژی گذاشت و پدر من فقط مثل مهمون اومد و رفت. و کلللی اشتباه دیگه.
واقعیتش فکر میکردم همه چیز عشقه. همین که من عاشقشم دیگه تمومه. اما با گذشت زمان خیلی چیزا رو فهمیدم. به خودم اومدم و دیدم کلی اتفاق افتاده که من مدیریتش نکردم و برای خانمم شده عقده. هیچ کاری هم از دستم بر نمیومد. دیگه از یک موقعی به بعد حواسمو جمع کردم و مسائلی که پیش میومد مدیریت کردم. به خانوادم هم چند بار تذکر دادم. رفت و آمد ها رو سعی کردم مدیریت کنم. به خانواده خانومم همیشه احترام گذاشتم و نوکریشون رو کردم. توی کارهای خونه، اسباب کشی و .... هوای پدربزرگ و مادربزرگشو سعی کردم خیلی داشته باشم. اما نیش و کنایههای پدر من خیلی بیشتر از کارهای خوب من بوده.
اما الآن وقتی یک مسئله جدید با خانوادم پیش میاد، خانومم همه اتفاقات اون زمان رو به روم میاره. جیگرم آتیش میگیره و بهش میگم نگو چون واقعاً برای اون موقع کاری از دستم بر نمیاد. الآن دیگه اون آدم نیستم. اما اون حرفاشو میزنه و آتیشم میزنه. میگه میخوام تلافی کارهای خانوادتو سر تو در بیارم چون مقصر همشون تویی. چند بار هم سر این مسائل گفته طلاق اما من دوستش دارم. نمیتونم.
من و خانوادم اشتباه کردیم و همیشه گفتم قبول دارم و دیگه جبران نمیکنم. اما گذشته پاک نمیشه. اصلاً هم نمیاد پیش مشاور بریم. دوستان اگر میتونید راهنماییم کنید ممنون میشم. با گذشته فنا چیکار کنم ؟!؟!
@ArHamsaraane
سلام
بیاین بگین با شرایط اقتصادی و قیمت دلار و سکه
چکار کنیم سرمایه ای ک داریم بی ارزشتر نشه؟؟؟
😕😒
#پیام_ناشناس
ميشه نظر اعضا و تجربیاتشون رو در ارتباط با مشاوره قبل ازدواج بپرسید؟
و اگر که لطف کنند مشاور خوب معرفی کنند ممنون میشم.
شهر تهران
@ArHamsaraane
#پیام_ناشناس
سلام وقتتون بخیر
بنده ۲۳سالمه و همسرم ۲۶سالشون هست..۵ماهی هست که عقد کردیم
سوالم اینکه با همسری که شدیداً قلب مهربونی داره و میدونیم که چیزی تو دلش نیست اما وقتی که عصبانی میشه کلا کنترل زبانش و گاها بدنش(کتک کاری نه منظور ادای کتک زدن)رو از دست میده و بعد هم اروم میشه چطور باید برخورد کرد؟ناگفته نمونه که پدرشون هم تندخو هستند و من حس میکنم بخاطر همین اینطور شدند خصوصا که خواهر هم ندارن و سه تا برادر بودند
شاید برای بعضیا مسخره باشه ولی راستش چون من هم خودم و هم خانوادم آدمای خیلییی آرومی هستیم یه ذره که ایشون صداشون بره بالا من ته دلم یجوری میشه..
@ArHamsaraane
#پیام_ناشناس
باسلام خدمت شما و همه ی عزیزان.
بنده پسرم ۳۴سالمه با یه خانوم ک ۳۱سالش هست دو سالی هست آشنا شدیم .ما هر دو معلم هستیم. تهران .قرار بر این شد ک ما برا ازدواج پیش بریم.فعلا اتفاقی نیفتاده.ایشون شماره ی منو دادن به مادرشون تماس گرفتن و همون اول گفتن ک نمیشع اختلاف زیاده پدرشون موافقت نمیکنه .گفتن به دخترم گفتم نمیشه قهر میکنه ناراحت میشه میگه من علاقه دارم بهش .ایشون میگه لطفا بیخیال بشید.اما من منطقی سعی کردم برم جلو .دختره کاملا بهم علاقه داره ما تقریبا اکثر حرفا رو زدیم .بنظرتون چیکار باید کرد .ممنون از اینکه نظرات خوب و تاثیر گذار ارائه میکنید.خیلی متشکرم 🙏🙏🙏
منظور بحث مالی هست بیشتر .اینکه مالی خانواده ی خانوم بالاتر هست یکم.اما من هم تو این دوسه سال پیشرفت های خوبی داشتم
شغل دوم هم دارم.پدرشون میگه فقط باید اردبیلی باشه .مام ترک هستیم اما ادربیل نیستیم سمت همدان هستیم.بنطرتون میشه رضایت گرفت
@arHamsaraane
گفت: «آدما با رویاهاشون زندگی میکنن.» گفتم: «چرا که نه؟مگه چیزی غیر از رویا هم وجود داره؟» گفت: «آره، تموم شدنِ رویاها.»
"چارلز بوکفسکی"
فکر کنم فقط یه علی دایی بود که وقتی طحالشم پاره شده بود بازم موند تو زمینو کم نیاورد... خیلی سعی کردم با همه اتفاقات ، چیزی اینجا نگم..با توجه ب شرایط هرکسی تو این مدت متوجه نشده ، دیگه متوجه نمیشه.... بهتر بگم،نمیخواد متوجه بشه.... ادمین قهر کرد رفت😅دیگه فعلا فعالیت خاصی تو کانال ها نداریم😉در ضمن من ب ربات دسترسی ندارم دوستان....
Читать полностью…#پیام_ناشناس
سلام به همه
من خودم معلم هستم همسرمم همچنین. ۲۴ و ۲۷ ساله هستیم و تازگیا صاحب یه فرزند پسر شدیم که ۲ ماهه س
ما از طریق اینستا گرام با هم آشنا شدیم و بعد با مخالفت خانواده من باهم ازدواج کردیم( خیلی سختی کشیدیم )
خونه ما نزدیک خونه مادر شوهر هست و اینا انسان های به شدت سنتی هستن.
جدیدا دچار اختلاف شدیم که میگم چرا پدر و مادرت خونه ما دخالت میکنن و دعوا میندازن
همین چیزا باعث شده از وقتی بچه مون به دنیا بیاد بشه دعوا که تا دیروز مادر شوهرم زنگ زد پلیس اومد بعد کلی کتک کاری و فحش دادن( مادر شوهر و پدر شوهرم به من فحش میدادن)
من از پدر و مادرم دور شدم اومدم یه شهرستان دیگه( تو همون استان)
به نظرتون با این دعوا ها میشه از اول شروع کرد؟؟؟
همسرم به شدت وابسته پدر و مادرش هستن و خیلی رو اعصاب منه😔میگم خب من تو روی پدر و مادرم وایسادم میگه من نمیتونم 🥺🥺من نمیگم تو روشون وایسا میگم قلمرو تعیین کن واسه زندگیت
@ArHamsaraane
#پیام_ناشناس
سلام عزیزم اگر میشه این سوال رو بذارید
میخواستم ببینم دوستانه که ازدواج کردن از ازدواجشون راضی هستن یا نه؟! و اینکه چند سال از ازدواجشون میگذره و فرزندی دارن و همسرشون بهتر از قبل شدن یا بدتر؟!
چون میخوام جدا بشم اما دودلم احساس میکنم همه مردا مثل همن
@ArHamsaraane
#پیام_ناشناس
سلام، ادمین جان خواهششش میکنم،یه پست با عنوان اینکه کسایی که با بچه جدا شدن چیکار کردن و شرایطو برای بچشون چطور خوب کردن و اینکه با نامادری یا ناپدری بودن سخت بوده یا نه؟؟
خوااااهش میکنم بزارش ک خیلی نیازمند صحبتا و تجربه ها🙏🙏
@ArHamsaraane
#پیام_ناشناس
سلام دوستان لطفا کمکم کنین
خانمی 29 ساله هستم من و همسرم همکلاسی بودیم تو دانشگاه. ارشد رو هم بعد عقدمون خوندیم البته همسرم اون موقع اخراج شد و الان میخونه. موقعی که عقد کردیم هیچی نداشت پدرش هم اصلا کمکی نکرد با هر بدبختی مغازه اجاره کردیم و همزمان شروع به تدریس هم کرد. خانوادش یه طورین که کمکی نکردن هیچ یه جورایی دخالت بیجا هم میکنن و مادرش خیلی میخواد بینشون ذره ای فاصله نیفته
مثلا من بعد عروسی طلاهامو فروختم و با وام ازدواج و اینا یه تیکه زمین خریدیم و پارسال هم یه مقدارش رو ساختیم شوهرم هم همون اول به نام من زد گفت پول تو بوده، ولی از وقتی فهمیدن پرش کردن که چرا به نام زنت زدی
و کلی چیزای کوچیک که بزرگش میکنن
خودم هم تو این مدت پلی کیستیک بودم و حساس و سر این جور چیزا حسابی بهم میریختم و اعصاب هردومون رو خرد میکردم
بهمن ماه باردار شدم اوایلش ویار شدیدی داشتم و حساستر شده بودم کلا هر ماه یه جوری میشدم شوهرم هوامو داشت ولی بعدا متوجه شدم بهم سرد شده یه ماه آخر بارداری هم که اصلا توجه نمیکرد و همش تو گوشی بود اون چند ماه هرچی میگفتم از صبح تا شب تنهام جایی ببر باهام حداقل حرف بزن ولی انگار نه انگار همش تو گوشی بود و میگفت درس میخونم مهر ماه که بچه به دنیا اومد گفت که ما به درد هم نمیخوریم تو فلان موقع اینو گفتی فلان موقع این حرفو زدی بهم برخورده، به رفتارای خانوادم نباید واکنش نشون میدادی هیچی ازم نمونده و باید توافقی جدا شیم منم قبول نکردم و گفتم بریم پیش مشاور هر چی بگه همون کارو میکنیم هرچی تو بگی من اشتباه کردم بی تجربگی کردم درستش میکنم ولی اون التماس میکنه که توافقی جدا شیم
خودم پیش مشاور و روانشناس رفتم گفتن احتمال زیاد کسی زیر پاش نشسته
الانم میگه تو منو پنج سال زجر دادی منم تو رو پنج سال زجر میدم
اصلا کارای مثبت منو نمیبینه و فقط زوم کرده به اعصاب خردی هایی که اکثرا باعثش خونواده خودش بودن
نمیدونم چیکار کنم با یه بچه سه ماهه داغونم هییییچ درکم نکرد انگار نه انگار اون آدم عاشق و احساساتی بود
چیکار کنم درست بشه حتی جواب سلامم نمیده میگه شمارت پاک کردم
@ArHamsaraane
@Hamsaraane
#پیام_ناشناس
سلام وقت همگی به خیر
امروز که پیاما در مورد یلدایی بود، من هم خواستم مشکلم رو مطرح کنم
۲۴ سالمه و ۶ ماه عقد کردم، شاید خنده دار باشه ولی مشکل من برعکس بقیه است🤦&zwj♀
خانواده خودم و همسرم تا حالا هر کاری ازشون برومده انجام دادن، جشن نامزدی خوب، پاگشا، لباس، کادو، طلا همه چی...
الانم چند روز دیگه قراره برام یلدایی بیارن با کلی تشریفات و کادو و ....
مشکل من اینه که از تجملات بدم میاد خواهر همسرم همه این کادوها و مراسما رو استوری میذارن که بقیه ببینن درحالی که من اصلا دوست ندارم
الان همراه با من چندتا از دوستای صمیمی ام هم نامزد کردن، دخترخاله و دخترعموم هم عقد کرده ان
وقتی اینجوری تشریفات میشه حس میکنم اونا ناراحت میشن، به هرحال شرایط همه که یکی نیست اونم تو این وضع اقتصادی🤦&zwj♀
چون سر نامزدی مون هم مامان دوستم کلی تو سر دوستم زده بود که فلانی رو ببین چیکار براش کردن خونواده شوهرتو ارزش نذاشتن برات اونم با وشهرش سر همین بحثش شده بود و این داستانا....
من واقعا عذاب وجدان میگیرم دوست ندارم به خاطر من تو خونه کسی اختلاف بیفته
به نظرتون چجوری به خانواده ها بگم اینجور چیزا رو ساده تر برگزار کنیم؟ناراحت نمیشن؟ از یه طرفم میترسم واسه خودمون دلخوری پیش بیاد
@ArHamsaraane
یاد بگیرید اینقدر وابسته نباشید.....
ب اسم دوست داشتن ، تباه میکنن زندگی بقیه رو😐😐🤦♀🤦♀
#پیام_ناشناس
سلام من ۲۹ سالمه ۳ ساله ازدواج کردم خانواده همسرم از بزرگشون تا کوچکشون از روز اول هیچ کاری برام نکردن از عقد و مهمانی ها و یلدایی ها تا همه چی
الان واقعا دلم نمیخواد یلدا خونه خانواده همسرم برم و دو ساله که زیریک سقفیم هر دوسال این مناسبت ها دعوا داریم پارسال برای شام خونه خانواده همسرم بودیم بعد از شام خونه خانواده خودم
اما خسته شدم به خدا دلم نمیخواد برم پیششون چون حتی یلدایی من که خانواده ام میخواستن بیارن نیامدن
ازتون میخوام بهم بگین شماها چکار میکنید
لز یه ماه قبل هر مناسبتی من دغدغه دعوا سرشو دارم
@ArHamsaraane
#پیام_ناشناس
سلام
من دختر روستا بودم و حدود ۳۵سالگی با یه آقایی که یه خانوم و پسر داشتن ازدواج کردم،علت ازدواج مشکلات روحی و زنانگی خانوم اول بود که با رضایت خانواده شوهرم و حتی اون خانوم ازدواج کردم،بعد مدتی خانوم اول کلا از زندگی همسرم رفت و طلاق گرفت.
من و همسرم و پسرشون ،طبقه بالای خونه مادرشوهرم و ساختیم و رفتیم داخلش که اشتباه محض بود.
بعد مدتی من باردارشدم یه پسر و بعدچندسال یه دختر آوردم.
اون خانوم اولی تو این مدت ازدواج مجدد کرد و دوباره طلاق گرفت.
تو این مدت که من ازدواج کردم بااین آقا متوجه شدم رفتارهای خودش اذیت کننده است.
مثلا بی محلی میکنه،اسممو صدا نمیزنه بجاش حرف بد میزنه
خیلی خسیس هست
مثلا تو خونه کاهو نداریم ولی ازمن سالاد کاهو میخواد،درضمن اجازه بیرون رفتن و خرید کردن ندارم.
شغل همسرم راننده ماشین سنگین هست بادرامد بالا.
هیچ پولی بابت خرید لباس و...نمیده
فقط مایحتاج ضروری رو تهیه میکنه وبرای پول دادن چندین ماه معطل میکنه تا خسته بشی ونخوای.
من تصمیم گرفتم تو روستامون گاو نگه دارم و شیرش و بدوشم که ماست وپنیر و...درست کنم و بفروشم
چون بیرون از خونه ک اصلا نمیزاره برم
پول هم نمیده.
از این طریق برای خودم یکم طلا و لباسای بچه هامو میخرم.
حتی موقع بدنیااومدن دخترم خیلی خوشحال نبود چون دختره بااینکه دوتا بچه پسر داشتیم.
الان ک پسرخودش با من زندگی میکنه طی یه نقشه ای دعوا میکنن که پسرش بره خونه مامانش تا برای خانوم اولی وسایل و مایحتاج بخره.
کلا رفتاراش منو دیوونه کرده،نمیدونم چیکارکنم؟؟
برای طلاق گرفتن هم هیچ حامی ندارم،پدرم فوت شده و مادرم خیلی پیرهست
@ArHamsaraane
#پیام_ناشناس
سلام وقت شما بخیر.امکان داره با نحوه و حد و مرز رفت و آمد با خانواده خانم توضیح بدین.پدرم در اومده.هفته ای ۳ روز خونه پدرخانمم هستیم.هرچیم با خانمم حرف میزنم فایده نداره.زندگی ندارم دیگه.نه خلوتی نه تفریحی.لطفا راهنمایی کنید
@ArHamsaraane
#پیام_ناشناس
کمبود محبت از طرف همسر رو چطور تحمل و جبران میکنید؟
@ArHamsaraane
#پیام_ناشناس
سلام وقت بخیر
من دو سالی هست ازدواج کردم
به یه مشکل بزرگی خوردم تو زندگیم
اونم اینه که تو دوران نامزدی همسرم تازه از خارج از کشور اومده بود و رفته بود سربازی کار خوب و ثابتی نداشت .پدرش یه شرکت مسخره ای داشت که خودشون میگفتن هیچ در امد خاصی نداره برامون (اینم بگم که پدر شوهر و مادر شوهرم خودشون باهم مشکل دارن و یجورایی جدا زندگی میکنند پدر شوهرم اهل کمپ و خوش گذرونیه مادر شوهرم هم معلم بوده و به شدت خسیس و دخالت کن مادر شوهرم بدی های زیادی هم بهم کرده) خلاصه پدر شوهرم پیشنهاد داد شوهرمو ببره شرکت مسخره خودش با حرفایی که آینده داره و فلان من راضی نبودم یعد گذشت ۴ ماه بدون هیچ حقوقی به شوهرم گفتم بسته بیا بیرون دیدی که هیچی نداره ، اونموقع من خیلی ناراحت بودم خواهرم و شوهرش پیشنهاد دادن که بره کارخانه ای که شوهر خواهرم هست (شوهر خواهرم رئیس یه واحده و موقعیت خوبی داره تو اونجا) شوهرم رفته بود خونه شون گفته بود پدرش گفته قرار باشه بری اونجا میفرسمت جای بهتر (اسم یه جای دولتی اورده بود) خلاصه شوهرم رفت اونجا و گفتن نه فعلا نیرو نمیخوایم .شوهرم هم گفت پیش باجناقم نمیرم .بعد رفت یه جای معمولی تر یکسالی گذشت اونجا هم حقوق چندانی نداشت اندازه وزارت کار میگرفت چون اضافه کار و هیچی نداش من دوباره بهش گفتم چرا نمیری اخه پیش باجناقت اونجا هم پایه حقوق ت بیشتره هم پنج شنبه تعطیله که میشه کلا اضافه کار هم به خونمون نزدیک تر و هم کلی مزایا مثل ناهار و صبحونه و بسته و ....
سرتونو درد نیارم ولی پاشو کرده تو یه کفش نمیره .من میدونم تو همون نامزدی پدر شوهر و مادر شوهرم حتما حرفایی زدن که نرو پیش اون و فلان. انقد بیشعورن که حتی پیشرفت بچه خودشونم نمیخان حتی با اینکه مثلا تحصیل کردن چند سال خارج از کشور زندگی کردن و فقط یدونه بچه دارن . من خودم خیلی ادم تلاشگری ام همیشه معروفم به اینکه با همتم و وقتی که میبینم شوهرم میتونه یه موقعیت خیلی یهتر داشته باشه و استفاده نمیکنه عذاب میکشم کلی دعوا کردم قهر کردم ولی میگه ن نمیرم حتی بهش گفتم اگر نری سر کار درست حسابی که هست من بچه نمیارم چون آدمی که فکر زن و زندگی و بچه نیس و الویتش حرفای بقیه و لجبازیه لایق بچه دار شدن نیس
الانم با شوهرم یماهی هست تو بحثم از پدر شوهر و مادر شوهرم هم خیلی بدم میاد
اشتباهی که کردم این بود تو دوران نامزدی رو حرفم پافشاری نکردم چون اونموقع احتمال ۹۰ درصد شوهرم به حرفم گوش میداد و میرفت کارخونه ای که شوهر خواهرم هست ولی الان خواهش کردم نشد منطقی حرف زدم نشد دعوا و قهرم کردم نشد
شوهرم داره از زندگی نا امیدم میکنه چجور میشه یه مردی موقعیت خوب شغلی رو پس بزنه
@ArHamsaraane
#پیام_ناشناس
سلام وقتتون بخیر
من مجرد هستم
یه سوالی که داشتم از اعضای محترم کانال خوبتون اینه که
اگه برمیگشتید به قبل از ازدواج در کدام معیارتون تجدیدنظر میکردید؟
چه چیزی براتون قبلا اهمیت داشت که فهمیدین اونقدراهم مهم نبود یا
برعکسش فک میکردین مهم نیس ولی الان معتقدین خیلی مهمه
ممنون میشم اینو بذارید تا دوستان جواب بدن🙏🌺
@ArHamsaraane
سلام ب همه
سوال بفرستین ب چت ناشناس:
لینک
/channel/HarfBeManBOT?start=NjY3NzYzMjE
من میذارمش کانال ، و کامنت هاش باز میذارم
😊
هر روز صبحا به زنتون بگید که چقدر دوسش دارید
سکه ۱۸ میلیون
🤪😁
سلام وقت بخیر
ممکنه سوال منو توی گروه قرار بدید.
خیلی درمونده هستم.
سعی میکنم داستانمو خلاصه بیان کنم. توی سن 20 سالگی از طریق مجازی با آقایی آشنا شدم و سه سال باهاش دوست بودم. همدیگه رو ملاقات کردیم و قرارمون به ازدواج بود. روزی که خانوادش برای خاستگاری جلو اومدن خانواده ی من خیلی بد باهاشون برخورد کردن و بهشون ناسزا گفتن 😔 اینو بعد ها فهمیدم چند روز بعد اون آقا به من گفتن بیا جایی با هم صحبت کنیم که چطوری خانوادتو راضی کنیم... من همیشه توی جاهای عمومی می دیدمش اما این بار با کلک... اون آقا به من دست درازی کرد و گفت حالا مادرت باید بیاد بگه غلط کردم و التماسم کنه تا بگیرمت... اون لحظه دنیا برام تیره و تار شد. حالم خیلی بد بود. خودمو مقصر میدونستم و میدونستم اگر خانوادم بفهمن منو میکشن 😔
این آقا اولین مردی بود که بعد از بیست سال زندگی بهم گفته بود دوست دارم... منم ساده... به هفته نکشید به اولین خواستگارم که اصلا بهم نمیخوردیم جواب مثبت دادم تا بعد از عقد طلاق بگیرم. انقدر بهم نمیخوردیم که خودش گفت من مطمئن بودم جوابت منفیه... اما بازم خانوادم نذاشتن جدا شم. شب قبل از عقد گفتم پشیمونم اما بابام تهدیدم کرد. بعد عقد خودکشی کردم... افسرده شدم.. بازم نذاشتن عروسی کردیم چون برای افسردگی دارو میخوردم شوهرم مدام بهم میگفت روانی 😔 کتکم میزد گریه میکردم بازم نذاشتن
جدا بشم ... مامانم میگفت حتما به اون پسره فکر میکنه هنوز....باردار شدم توی بارداری رهام کرده بود... چون حالم خیلی بد بود و مدام گریه میکردم...خانوادم گفتن سقطش کن اما وجدانم قبول نکرد ... بعد زایمانم 30 روز منو بچه رو ول کرد چون من توی شهر شوهرم زندگی میکنم
گفت نمیام دنبالت من خودم با آژانس برگشتم به خونه😔... به خاطر افسردگیم و مصرف دارو به بچم شیر ندادم و هزار مرتبه اینو کوبوند تو سرم... خیلی وسواسه و اگر بچم دستشویی کنه غر میزنه و بهش نزدیک نمیشه... توی شهر غریب دست تنهام و هیچ کمکی بهم نمیکنه... الآن هم مدام سرش توی گوشیه و بهم بی محلی میکنه...
به نظرتون اگر من طلاق بگیرم بچم آسیب میبینه؟ 😔
خانوادم بازم نمیذارن میگن کی دیگه میاد تو رو بگیره 😔
اما من دیگه تحمل ندارم
دلخوشیم بچمه
بخدا دست از پا خطا نکردم تا حالا توزندگیم
درس خوندم شاغلم اما نمیدونم چرا سرنوشتم این بود
شوهرمم تحصیلات بالایی داره و نماز و روزش ترک نمیشه اما رفتارش با من خیلی بده
پیشاپیش ممنونم از پاسخ هاتون
@ArHamsaraane